جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


تجربه رهایی از اعتیاد


تجربه رهایی از اعتیاد
بسان آب که در نشیب دره سر به سنگ می زند رونده باش امید هیچ زه مرده نیست زنده باش.
سلام
اولین باری که مواد مصرف کردم شبی بود که عملی روی دستم شده بود درد زیادی داشتم تجویز پزشک یک آمپول مسکن بود و من نمیدونستم یکی از اقوام برای عیادت به منزل ما آمدند و تکه ای از تریاک رو روی فندک کمی سوزاند و به من داد و گفت بخور من خوردم و تا صبح روز بعد راحت خوابیدم.
یکی دو سال بعد با مصرف ناچیزی از گراس و نیز مصرف تفننی تریاک پا به وادی بیهودگیها گذاشتم.
هنوز معتاد نشده بودم اما کم کم با مصرف در کنار دوستان به جائی رسیدم که مصرف مواد رو دوست نداشتم و برای دور هم بودن و حرفائی که در حین مصرف می زدیم مصرف میکردم.
اما چندی بعد متوجه اعتیاد خودم شدم درست از کم شروع کردم و ماهی یک دفعه اما وقتی به خودم امدم هر روز مصرف داشتم.
همیشه هرآنچه مواد تهیه میکردم میکشیدم و پیش خودم نگه نمیداشتم و نداشتن آگاهی کامل در این زمینه با عث شد روز به روز مصرف تریاکم بیشتر و بیشتر شود.
گم شده ای در زندگی داشتم و به دنبال آرامش به هر جائی سرک می کشیدم و همیشه از خودم و مشکلات به عوعی فراری بودم.
کنکور ۸۱ را قبول شدم و به دانشگاه رفتم و اولین اولویتم که دانشگاه آزاد اسلامی خوراسگان اصفهان بود در رشته کامپیوتر گرایش نرم افزار قبول شدم اما در دانشگاه هم گریزی از گروهی از دوستان مصرف کننده نبود. در اوایل مصرف مشکلات عدیده ای بر سر راه بود ولی با گذشت زمان که با افراد جدیدی که می توانستند مشکلات مصرف بنده را حل نمایند آشنا و بر آنها فائق آمده لازم به ذکر است که من به همراه دو تن از دوستان همیشه باهم مصرف مواد می کردیم و اوایل مصرف با مشکلترین عوامل مانند نداشتن مکانی برای مصرف و یا تهیه مواد مواجه بودیم ولی کم کم کار به جائی رسید که همه چیز برای مصرف محیا می شد. هر موقع می خواستیم حتماً مصرف میکردیم .
مثلاً برای مصرف دیگر مشکلی نداشتیم و همیشه چند جا مثل باغ ومنزل و ... بود که بتوانیم به راحتی مصرفمان را انجام دهیم. غیر از دوستان کسی از مصرف مواد من خبر نداشت.
با قرار قبلی با دوستان برای مصرف مواد حتی کلاسها و امتحانهای میان ترم را رها می کردم .
این موضوع بود ، تا چندین سال پیش که با افشاگری پدر و مادرم روبرو شدم در آن زمان من حدود سه سال و اندی بود که مواد مصرف می کردم و در اواخر هر روز شده بود البته هیچ گاه خودم را معتاد نمی دانستم.
به دلایلی که شاید تا حدی صحبتهای فردی از دوستان قابل اعتمادم و قانع کردنم و نیز تصمیم خودم می شد تصمیم به قطع گرفتم. البته تا آن روز فکر میکردم هیچ کس از کارهایی که انجام میدهم خبر ندارد.
دو سال تمام هیچ گونه مواد افیونی مصرف نکردم.
حتی گاهاً جائی که مواد مصرف می شد میرفتم و تنها با وسائل مصرف دوستانم با خودم کلنجار هم نمی رفتم.
البته عوارضی سراغم آمد با عوارض کوتاه مدتش سر کردم اما وجودم مملو از ترس ، اضطراب و نگرانی بود و اینها همیشه با من بودند سرگشتی رهایم نمیکرد. ساده لوه بودم و همه سرم کلاه می گذاشتند.
به دلیل مشکلات اقتصادی و رفتارم در خانواده دانشگاه رو انصراف دادم.
دوسال بود که مصرف نمیکردم ولی با اصرار و یک پک بزن و معتادی نداره و رودروایسی مصرف حشیشم شروع شد چون چند سال هیچ موادی مصرف نداشتم نشئگی خواص و لذتبخشی به من دست داد و ترس و مشکلات و ترسم بهبود و کمی آرامش سراغم آمد ولی با تکرار هر روز ، بیچاره گیها شروع شد و چند سال به طول انجامید اواخر مصرفم هرچه حشیش می کشیدم هیچ اتفاقی برایم نمی افتاد.
روز به روز بر مشکلات روحیم مضاعف می شد و من برای حل مشکلات به میزان مصرف مواد می افزودم و بی توجهی من نسبت به اطراف و حتی خودم باعث این قضیه شده بود. من آن روزها بیکار بودم نمیتونستم تصمیمی درست برای زندگیم بگیرم.
گاهی به خودم میگفتم من هر موقع که بخوم حشیش مصرف نمیکنم می توانم وشاید ان موقع رو برای شروع مناسب نمیدونستم و با خودم میگفتم چند هفته یا یک ماه دیگه میکشم تا اوضاع روحیم بهتر بشه و کمی مشکلاتم کمتر بشه یا یک کاری پیداکنم آن وقت دیگه حشیش مصرف نمیکنم
آرزوم شده بود یک میوه ای که میخورم بوی آن را حس کنم اما ...
مصرف حشیش من روزانه هشت تا دوازده گرم شده بود به فکر مصرف هروئین و کراک افتادم در شمال ایران با کراک آشنا شدم بعد از آن با چند تا از دوستانم مصرف کراک را هم در کنار حشیش شروع کردم.
من روزها کارم شده بود تا شب با دوستانم حشیش بکشم و یا بخندم و یا دیگران و مسخره کنم و یا دنبال کلاه هائی بودم که سرم میرفت و نمی فهمیدم . اصلاً گاهی می فهمیدم اما اهمیت نمیدادم و بیشتر مواقع اگر هم کاری برایم پیدا می شد شاید تو خودم احساس می کردم دو الی سه ماه لازم تا برای اون کار آماده بشم و شاید ماه ها می امد و میرفت و من نمیتونستم کاری بکنم. شبها هم با دوستان دیگه ای کراک یا هروئین مصرف میکردم.
دفه دومی که کراک کشیدم نشئه گی عجیبی داشت روز بعد همون موقع از زندگی چنان نا امید شده بدم که زود تر از هر روز برای مصرف آماده شدم .
کارهای شخصیم عقب می افتاد اصلا به خودم توجهی نمی کردم قادر به فکرو تفکر و حتی کار کردن نبودم البته من همواره در طول اعتیادم دوست داشتم مصرف مواد خودم را ترک کنم و لی با ایجاد هر مشکلی و یا نه مشکلی هم که نداشتم عمدتاً خرابی روحیه و ضرباتی که دوران قبل تر خورده بودم خودم به گونه ای با خودم مخالفت میکرد .
به دلیل مصرف دو ماده روانگردان باهم توحمات شروع شد. «الله اکبر» زندگی آنقدر برام سخت شده بود که دیگه تحمل هیچی و هیچ کسی و نداشتم همش تو فکر بودم دوستانم که حشیش مصرف میکردن می خندیدن و لی من همش تو توهمات بودم مثل یک مرده که راه میره از همه سیر شده بودم و مصرف توعم حشیش و کراک باعث مشکلات روحی شدیدی برام شده بود کم کم افکار پارانوئیدی امد سراغم .
پارانوئید یا پارانویا یه بیماری روانی که مصرف کنندگان مواد روانگردان بعد از مصرف سه الی پنج سال که البته بستگی به میزان THC که در آن ماده وجود دارد ، متقیره است ایجاد میشود و لی من خیلی زوتر و شاید شدید تر دچار شده بودم و دلیلی جزء مصرف کراک در اواخر اعتیاد سنگینی که داشتم نداشت چون کراکی که من مصرف می کردم با داشتن موادی روانگردان و مواد شیمیائی و ... که داشت باعث پیشرفت ان بیماری در من شده بود اگه به یک نفر شکی می کردم حالا در هر موردی ، شروع میکردم با کنجکاوی و فعالیتهائی مثل این که کجا میره با کی حرف میزنه ، چیکار میکنه ، حتی انقدر شدید بود که چند بار تصمیم گرفتم یکی از دوستانمو به خاطر افکاری که نسبت بهشون داشتم بکشم شاید فکر میکردم زیرکانه توطئه وکارهایی ضد من میکنه و من خبر ندارم.
کم کم همون توهمات و سوء ضنها و از همه مهمتر تصمیم قاطعانه خودم باعث شد به اعتیادی که داشتم دید منفی شدیدی پیدا کنم دیگه داشتم دیوانه میشدم همه چی رو میریختم به هم زود خشمگین می شدم دیگه هیچی برای اهمیتی نداشت جلو همه حشیش میکشیدم هر چی رو میدیدم شواهدی میدونستم بر توهماتی که برای خودم ساخته بودم هر وقت فکر کشتن یک نفرو می کردم چنان برنامه ریزی می کردم که شاید عقل هیچ کس قد نمیداد.
این قضیه ادامه داشت تا تصمیم گرفتم واقاً اعتیاد و بزارم کنار.چون تنها مقصر را دوستان ناباب شناختم و دوست داشتم دوستانم برای ترک کمکم کنند اما هنگامی که خودم به تنهایی برای درمان حرکت کردم فهمیدم افکار دوستانم دیگه بدرد من نمیخوره و کار از کار گذشته در کنگره ۶۰ متوجه اختیار خودم و مشکلاتی که خودم به دست خودم درست کرده بودم شدم و مطالعه ای که قبل از ترک در اینتر نت در مورد عوارض مصرف حشیش و کراک کردم مصرفم رو قطع کردم.
هفته اول گذشت درد هول ناکی تمام اندام منو درگیر کرده بود صبح که از خواب بیدار می شدم تمام وجودم درد می گرفت. از موهای سرم گرفته تا انگشتهای پاهام ، بیقرار شده بودم احساس تنهائی و بی کسی ، احساس پوچی ، دلهوره افسردگی شدید و استرس و اضطراب شدیدی که داشتم منو تا اواخر هفته دوم کشوند اما نه افکار پارانوئیدی که داشتم خوب شده بود و نه ان همه مشکل روحی و جسمی که داشتم هیچ موقع تا ان روز چنین حالاتی ندشتم من اصولاً در مواجحه با درد های فیزیکی که داشتم زیاد بروز نمیدادم اما توهمات و صداهای ناشناخته ای را که میشنیدم را دیگه نمیشد تحملشون کنم.
اواخر هفته سوم به پزشگ روانشناس مراجعه کردم یک سری دارو تجویز کردن مصرفشون کردم اما مثل ادمی شده بودم که هیچی نمی فهمید. اکثراً دوست داشتم بخوابم.
قرصها ضد تشنج و ضد افسردگی بود اوایل مصرف قرصها خوب بود ولی بعد از مدتی شبها خوابهای بسیار وحشت ناک میدیدم بد میخوابیدم بی خوابی میکشیدم و ...
به پزشکم که جریان رو میگفتم قرصهارو عوض می کرد و قرصهای جدید معرفی میکرد من هم میگرفتم و می خوردم ولی باز هم مشکلات ترک موادم حل نمیشد.
نمیدونستم چیکار کنم صبح ها بدنم از درد و فشار عضلانی خرد بود. اما روانپزشک را تنها مفید ندونستم و از راه بیمارستان که می امدم از خیابانی گذشتم که کنگره اصفهان در آن واقع شده بود با دیدن جمعیت به آنجا رفتم و با در آغوش گرفتن یکی از مسافران کنگره و مشورت با او کمی آرام شدم.
و با متوجه شدن از بیماری اعتیاد و مشاوره در تاریخ ۲۸/۱۱/۸۵ در کنگره تازه فهمیدم چه بلائی سر خودم آورده ام.
طول درمان من ۹ ماه در کنگره با مصرف شفا بخشترین داروی درمان اعتیاد (تریاک) به طول انجامید البته با راهنمائی آقای حسینی و دیگر راهنماهایی که از تهران بدون هیچ انتظار و چشم داشتی به من و امسال من خدمت کردند.
هرچه راهنماهای کنگره ۶۰ به من میگفتند انجام دادم چرا که متوجه علمی بودن این راه شدم.
وقتی درمان شدم عشق و محبتی تمام وجودم را گرفته بود و بعد از گذشت ۱۱ ماه و چندین روز تنها به چشم زنده شدن تفکر و جسم و روحم را با چشمی دیگر می بینم وسوسه نمیشوم و میل به مواد در من وجود ندارد خودم هم باورم نمیشود که درمان شده ام.
اما این هدف خودم بود و باوری است در ناباوری مطلق.
افتخارم این بوده که توانستم تا کنون در کنار دوستان واقعی خودم درکنگره و برای کمک و خدمتی هرچند ناچیز جهت رهائی انسانهائی که همدردان خودم هستند حضور داشته باشم.
هرچند مفلسم نپذیرم عقیق خرد کان عقیق نادر ارزانم آرزوست
برای عاشقی درد و رنج بی شمارش باید است
نگاه چشمان معشوقم معصومانه تر باید است
در فراغ وصالش درمانده و نامید بـودم
ندانستم که در این راه از خود بریدن باید است
دل بسته و مغرور و شاد می گریختم از خودم
گم شدن در بیغوله های تاریک و ماتم باید است
بر بال غفلت بر باد رفتنم را جز من که دید
در فراق نور نابودیم را از چه کاری باید است
کو مرهمی درمانی بر دل رنجور من کو
گویی در شقاوت زیستن برایم باید است
چه دانستم که این وهم و خیال باطل است
بودنم را خواستـار از خود بایــد اسـت
از آن پس که دانستم کیست مرهمم
آغازی تازه و نو برای بودنم باید است
آمدم آغاز زندگانی نعره فریاد من شد
تحول هم برای بودن اینچنین باید است
از آن پس کسی دست درمانده ام را گرفت
دانستم برای رسیدن رفتنی باید است
رفتم ، رسیدم و دلشاد از آن بیکرانهایم
تصمیمی جدید برای تقدیرم باید است
منبع : کنگره ۶۰