جمعه, ۲۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 14 March, 2025
مجله ویستا


چهار دهه با علیرضا زرین دست


چهار دهه با علیرضا زرین دست
به تازگی اتفاقی افتاد که در سینمای ایران بی سابقه بود. از چهار فیلم روی پرده، سه فیلم را یک فیلمبردار، فیلمبرداری کرده بود. فیلم های «نقاب»، «سنگ، کاغذ، قیچی» و «صحنه جرم، ورود ممنوع» که دو فیلم اول هنوز بر پرده اند، تصاویرشان توسط علیرضا زرین دست فیلمبردار قدیمی سینمای ایران گرفته شده بود. سه فیلم که البته در سه مقطع متفاوت توسط زرین دست فیلمبرداری شده بودند ولی تصادفاً کنار یکدیگر به نمایش درآمدند.
زرین دست در طول چهار دهه حضور در سینمای ایران، فراز و نشیب های متعددی را تجربه کرده است. فیلمبرداری که مولفه کاری در موردش مصداق دارد و این احتمالاً به مذاق کسانی که فیلمبرداری را هنری مستقل نمی دانند، چندان خوش نمی آید. چه دوست داشته باشیم و چه نه، زرین دست فیلمبردار صاحب سبکی است. استفاده اش از تخته الوار ابداعی اش، یا علاقه اش به گرفتن پلان، سکانس همراه با حرکت های پیچیده دوربین یا نور آبی فقط بخشی از استیل زرین دست در فیلمبرداری را شامل می شوند.
در یک دوره طولانی زرین دست با هنر، فیلم های زیادی را برایمان قابل تحمل و حتی قابل تامل کرده است. همچنان که هرگاه با فیلمسازان برجسته همکاری داشته توانسته جلوه هایی تازه از هنرش را به نمایش بگذارد. این جلوه ها را هم می توان در «گزارش» عباس کیارستمی دید، هم در «پری» مهرجویی و «حکم» کیمیایی و حالا آقای فیلمبردار، بعد از افولی ناخواسته دوباره بازگشته است.
متولد ۱۳۲۴ در تبریز. در همان سنین کودکی به همراه خانواده به تهران آمد. کودکی ای که بیشتر با سینما سپری شد. درست مثل بقیه متولدان دهه بیست. ضمن اینکه زرین دست بهانه موجه تری هم برای عشق به سینما داشت.
خانه پدری درست دیوار به دیوار یک سالن سینما بود. به این ترتیب عشق به تصویر متحرک و آن نور جادویی که بر پرده نقره ای می افتاد، از همان دوران کودکی آغاز شد. سال هایی که برادر بزرگتر در امریکا سینما می خواند. محمد (تونی) زرین دست در دهه چهل به عنوان کارگردانی تحصیلکرده به سینمای فارسی آمد و به فعالیت پرداخت.
علیرضا هم به واسطه برادر به سینما آمد. روزهایی که محمد زرین دست «هاشم خان» را در سطحی فراتر از استانداردهای سینمای فارسی جلوی دوربین برده بود، علیرضا هم این امکان را پیدا کرد که به آرزوی قدیمی اش برسد، کار سینما.
خودش بعدها گفت؛ «سرصحنه «هاشم خان» همه کاری می کردم. می خواستم به هر ترتیبی که شده جلب توجه کنم. نمی خواستم بگویند برادر کارگردان است. هم به گروه فیلمبرداری کمک می کردم و هم عکس می گرفتم. اتفاقاً عکس های عکاس فیلم خراب شد و من با یک دوربین زایس ایکون عکس های سیاه و سفیدی گرفتم. همان هایی که در مطبوعات هم از آنها استفاده شد.»
در این سال ها، زرین دست جوان تشنه آموختن است و خیلی زود هم تکلیف خودش را روشن می کند؛ رفتن به سمت حرفه فیلمبرداری آن هم در حالی که ورود جوان ها در این حیطه اصلاً آسان نبود. «نمی خواهم اسم ببرم ولی در آن سال ها، دستیار فیلمبردارانی شدم که واقعاً دلشان نمی خواست یک جوان، کنارشان کار یاد بگیرد. فضا هم که فضای سینمای فارسی بود و تو سر صحنه می دیدی تنها چیزی که اهمیت ندارد، هنر فیلمبرداری و اساساً هنر سینماست. همه چیز یک جور کیفیت باسمه ای داشت.
به هر حال رمز و راز فیلمبرداری در آن سینما را یاد گرفتم. آن هم در روزگاری که بعضی ها عارشان می آمد حتی کاست زدن را به آدم یاد بدهند.»
یکی از فیلم هایی که زرین دست در آن دستیار فیلمبردار بود، اولین ساخته مسعود کیمیایی بود. «بیگانه بیا»، فیلمی که در استودیو مولن روژ جلوی دوربین رفت. کیمیایی جوان اولین فیلمش را کارگردانی می کرد. امیر نادری عکاس بود و علیرضا زرین دست هم دستیار مصطفی عالمیان مدیر فیلمبرداری که تازه از فرنگ آمده بود.
«کیمیایی سربیگانه بیا تلاش می کرد که چیزی فراتر از سینمای رایج فارسی بسازد. خب کیمیایی خیلی جوان بود و مصطفی عالمیان هم میانه خوبی با او نداشت. من دستیار عالمیان بودم و خیلی زود با کیمیایی رفیق شدم. یک روز که ته کاست کمی فیلم باقی مانده بود حرکت ابرها در آسمان توجه ام را جلب کرد. دوربین را برداشتم و فیلم گرفتم. کیمیایی بعداً از پلانی که گرفته بودم در نمای آخر «بیگانه بیا» استفاده کرد.»
زرین درست خیلی سریع مرحله دستیاری را طی کرد و مستقلاً پشت دوربین فیلمبرداری ایستاد. وقتی برادرش می خواست «شکوه قهرمان» را بسازد، از او به عنوان فیلمبردار استفاده کرد.
بعد از بلندپروازی «هاشم خان» و اقتباس از برادران کارامازوف در «وسوسه شیطان»، محمد زرین دست این بار سراغ فیلمی نزدیک به مولفه های سینمای فارسی رفته بود.
تهیه کننده فیلم هم خودش بود و همین این امکان را به او می داد که از برادرش به عنوان فیلمبردار استفاده کند. «شکوه قهرمان» از جنس همان فیلم هایی بود که زرین دست در دوران دستیاری تجربه کرده بود. برای همین در اولین کار مستقلش به عنوان فیلمبردار، اضطراب چندانی نداشت. بعد از «شکوه قهرمان» زرین دست دو فیلم بعدی برادرش را هم فیلمبرداری کرد؛ «از یاد رفته» (۱۳۴۹) و «فاتحین صحرا» (۱۳۵۰). دوره ای که زرین دست بعدها از آن به عنوان دوران فیلمبرداری مکانیکی یاد کرد؛ سال های رعایت الفبای فیلمبرداری آن هم در حد و اندازه های سینمای فارسی.
در تمام این سال ها، زرین دست با دوست چند ساله و همخانه اش امیر نادری، رویای ساختن «خداحافظ رفیق» را داشتند. فیلم متعلق به دورانی بود که او و نادری در یک خانه زندگی می کردند. زمانی که علیرضا دستیار فیلمبردار بود و امیر عکاس. «این فیلم بارها در ذهن من و نادری ساخته شد. سناریو بر اساس یک ماجرای واقعی نوشته شد. نادری به دفتر ستاره سینما می رفت و پرویز نوری سناریو می نوشت. من و نادری یک جور عشق جنون آمیز به سینما داشتیم. آن سال ها «قیصر» آمده بود و همه تحت تاثیر آن بودند.
من و نادری خیلی از کیمیایی تاثیر می گرفتیم. وقتی توی ماشین اش می نشستم، دقت می کردم که کیمیایی چه نوع موسیقی گوش می دهد یا در خانه اش می دیدم، چه کتاب هایی را می خواند. کیمیایی یک جورهایی برای همه ما الگو بود.
جوان بااستعداد و موفقی که سینمای ایران را به هم ریخته بود. با این همه، سر «خداحافظ رفیق» ما به فکر یک جریان دیگر در دل سینمای متفاوت آن سال ها بودیم. جریانی که از همان سینمای کوچه و خیابانی «قیصر» می آمد ولی با «قیصریسم» که همه گیر شده بود، متفاوت بود. «خداحافظ رفیق» حاصل یک عشق خالصانه و با تمام وجود به سینما بود؛ به «بیلیاردباز»، «مرد ناجور» و حتی «گلدفینگر». همه اینها را می شود در «خداحافظ رفیق» دید.»
فیلم به عنوان سرآغاز جریانی که بعدها نهضت سینمای ارزان نامیده شد، با دشواری های فراوان مقابل دوربین رفت. با سرمایه ای اندک که صرف خرید نگاتیو می شد و با تمام شدن نگاتیو، فیلمبرداری تا اطلاع ثانوی متوقف می شد.
بیشتر نماهای «خداحافظ رفیق» را زرین دست بدون استفاده از سه پایه و روی دست گرفت؛ دوربین روی دستی که قرار بود التهاب حاکم بر فیلم و تنش حاکم بر روابط «رفیق بازان رفیق کش» را متبلور کند. زرین دست اولین تجربه های جدی اش در فیلمبرداری را با «خداحافظ رفیق» انجام داد. فیلم را بعداً خودش تدوین کرد و برایش آنونس ساخت.
اولین فیلم بلند امیر نادری. اولین نقش اول سعید راد و اولین تجربه جدی زرین دست در فیلمبرداری بعد از چند سیاه مشق.«خداحافظ رفیق» فروش بالایی نکرد ولی منتقدان آن را تحویل گرفتند. یکی از این منتقدان پرویز نوری بود که نقد بلندی بر «خداحافظ رفیق» نوشت. نقدی که در دو قسمت در مجله فردوسی چاپ شد. نوری در این نقد فیلمبرداری علیرضا زرین دست را به عنوان یکی از محسنات خداحافظ رفیق تحسین کرد.«در واقع او نخستین کسی بود که در مطبوعات روی کار من صحه گذاشت.»
کمی بعد زرین دست «رشید» را برای نوری فیلمبرداری کرد. فیلمی که متفاوت با جریان رایج سینمای فارسی و ملهم از عشق سازنده اش به هیچکاک، بت منتقدان ایرانی در دهه چهل بعد از فیلمبرداری اولین ساخته سینمایی سردبیر اسبق ستاره سینما، زرین دست فیلمبردار اولین تجربه سینمایی دیگر سردبیر سابق این مجله یعنی روبرت اکهارت شد. «وحشی جنگل» اما فیلمی نشد که از اکهارت انتظار می رفت.
این سال هایی است که زرین دست به عنوان فیلمبردار به شهرت رسیده و هر سال چند فیلم را فیلمبرداری می کند. فیلم هایی که در آن همه جور تجربه ای دیده می شود. از «خواستگار» علی حاتمی تا «لوطی»، «خورشید در مرداب» و «مردی در توفان».
«خواستگار» با وجود ارزش هایش در زمان اکران مهجور ماند و فروش پایین اش باعث شد خیلی زود هم از پرده سینماها پایین بیاید. «لوطی» یک فیلم جاهلی بود بدون هیچ ویژگی خاصی و «خورشید در مرداب» به عنوان کار اول م. صفار، یک تجربه ناموفق دیگر از یک مطبوعاتی و سینمایی نویس بود. درست میانه های فیلمبرداری «مردی در توفان» نادری به زرین دست پیشنهاد فیلمبرداری «سازدهنی» را می دهد؛ «قرار بود «تنگنا» را هم من بگیرم ولی آن موقع سرکار دیگری بودم و نشد.
این بار اما نخواستم فرصت همکاری مجدد با نادری را از دست بدهم. یادم هست که داشتم یک فیلمفارسی را فیلمبرداری می کردم که فوق العاده هم کار راحتی بود ولی تحمل فضای حاکم بر کار برایم دشوار بود. من متعلق به آن نوع فیلم ها نبودم. فیلم را از میانه ها رها کردم و در گرمای طاقت فرسای تابستان به بندرعباس رفتم و «سازدهنی» را گرفتم.» آخرین همکاری مشترک نادری و زرین دست در فیلمی ۷۵ دقیقه ای و محصول کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان «سازدهنی» جزء فیلم های شاخص سازنده اش ارزیابی شده. از معدود فیلم هایی که بعد از انقلاب هم نمایش عمومی در سینماها داشته است.
گرفتن «سازدهنی » پای زرین دست را به دیگر محصولات سینمایی کانون باز می کند، از جمله فیلمبرداری «تجربه» به کارگردانی عباس کیارستمی که براساس فیلمنامه ای از امیر نادری ساخته شد.
زرین دست به تدریج و از دل همین تجربه ها سعی می کند تا به تعاریف تازه ای از فیلمبرداری برسد. چنان که در «تجربه» این زمینه تا اندازه ای فراهم می شود که در کار با نگاتیو سیاه و سفید تجربه های تازه ای را به دست آورد.
در آن سال ها بیشتر فیلم های سینمای ایران به صورت سیاه و سفید فیلمبرداری می شدند. زرین دست اولین بار با سریال «دایی جان ناپلئون» کار با نگاتیو رنگی را تجربه کرد؛ «تقوایی این سریال را خارج از قواعد مرسوم تلویزیون ساخت. به نظرم «دایی جان ناپلئون» در فضای سینمای متفاوت و موج نو و نه روال مجموعه سازی تلویزیون ساخته شد. برایم تجربه فوق العاده ای بود. در استفاده از رنگ و زیبایی شناسی و ساختار تصویری از ناصر تقوایی نکات زیادی آموختم.»
این دورانی است که زرین دست در سینمای تجارتی آن سال ها نیز به عنوان یک حرفه ای حضور فعالی دارد. سال های پرویز صیاد و صمدهایش که زرین دست فیلمبردار چهارتای آنها بود. زرین دست البته با «در امتداد شب»، به دستاوردهای تازه ای در فیلمبرداری رنگی دست یافت. در فیلمبرداری این فیلم زرین دست به گفته خودش تا اندازه ای تحت تاثیر «کاباره» ساخته باب فاسی بود.
«مسلخ» (۱۳۵۴)، «سرایدار» (۱۳۵۴)، «گزارش» (۱۳۵۶) و «سایه های بلند باد» (۱۳۵۷) از دیگر کارهای شاخص زرین دست در سال های قبل از انقلاب بودند. «مسلخ» هادی صابر در فضای تلخ و نومیدانه حاکم بر سینمای اجتماعی دهه پنجاه ساخته شد. با رویکردی می شود گفت متفاوت، به مایه رفاقت. نشانه هایی از قاب بندی های هوشمندانه زرین دست در «مسلخ» مشهود است. چنان که در «سرایدار» که بهترین فیلم خسرو هریتاش از کار درآمد.در «گزارش» فیلمبرداری زرین دست در خدمت واقع گرایی مورد نظر کیارستمی جلوه ای کاملاً متفاوت از دیگر تجربه هایش یافت.چنان که جنس دوربین روی دست های او هم متفاوت از کار مشابهش در «خداحافظ رفیق» بود.
زرین دست در «سایه های بلند باد» هم در همکاری با بهمن فرمان آرا، محملی برای کار خلاقانه با رنگ به دست آورد. بعدها فرمان آرا درباره همکاری اش با زرین دست در این فیلم گفت؛ «صدابردارهای انگلیسی فیلم به شوخی نامش را گذاشته بودند «علی رامبراند» چون خیلی با وسواس نورپردازی می کرد و روی رنگ ها خیلی حساسیت داشت.» در آستانه پیروزی انقلاب، به دعوت برادر بزرگتر راهی امریکا می شود. برای فیلمبرداری «گربه ای در قفس» براساس پاورقی ر.اعتمادی و با بازی بهروز وثوقی. کار با دوربین ها و امکانات هالیوودی و امکانی برای آموختن نکاتی تازه درباره فیلمبرداری. زرین دست در جوانی تبدیل به فیلمبرداری باسابقه و توانا شده است.
انقلاب پیروز شده و به تبع تغییرات گسترده ای که در سطح جامعه ایجاد می شود، سینمای ایران هم تحولات گسترده ای را تجربه می کند.
زرین دست بعد از گذراندن دوره فیلمبرداری در دانشگاه UCLA امریکا و فیلمبرداری فیلم «تفنگ های افتخار»، از امریکا به ایران می آید و در بازگشت «خط قرمز» را با کیمیایی کار می کند؛ «آن موقع من کارمند بنیاد مستضعفان بودم. قرار بود در بنیاد فیلمی ساخته شود که من کیمیایی را برای کارگردانی اش پیشنهاد کردم.
آن پروژه هرگز ساخته نشد ولی کیمیایی از من دعوت کرد تا «خط قرمز» را برایش بگیرم. پیشنهاد کردم فیلم را با کنتراست کم شروع کنیم و هرچه جلو می رویم آن را بیشتر کنیم. کیمیایی از این پیشنهاد استقبال کرد. وقتی با کارگردان مسلط و کاربلدی کار می کنی امکان بیشتری برای بروز خلاقیت هایت فراهم می شود. بیشتر صحنه های فیلم داخلی بود. کوشیدیم با فیلمبرداری حسی از خفقان را به تماشاگر منتقل کنیم.»
«خط قرمز» تنها در اولین دوره جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمد و بعد برای همیشه به محاق رفت. در یک دوره چند ساله فیلمسازان موج نویی، امکان فعالیت نیافتند و سینمای ایران در سیطره چهره های جوان و تازه نفس بود. کارگردانان جوانی که اغلب شان دوست داشتند، زرین دست فیلم شان را فیلمبرداری کند. در سال ۱۳۶۲، دو فیلم مهم سینمای ایران در آن مقطع توسط زرین دست فیلمبرداری شد. در «نقطه ضعف» و «بازجویی» ترکیب کارگردان جوان و فیلمبردار با تجربه، حاصل مطلوبی را به همراه داشت.
این رویکرد در تمام سال های دهه ۶۰، در مورد زرین دست تکرار شد. او از معدود فیلمبرداران خوش ذوق و توانای بازمانده از قبل از انقلاب بود که خیلی زود توانست با فضای فیلمسازی دهه ۶۰، خود را تطبیق دهد و در واقع بلوغ حرفه ای او به عنوان فیلمبرداری صاحب سبک در این دوران اتفاق افتاد. در این دوران است که حضور زرین دست حتی در فیلم های پیش پا افتاده هم دست کم از نظر تکنیکی به نتایجی زیر استاندارد نمی انجامد. انبوه فیلم هایی که کارگردان واقعی شان زرین دست بود که کار دکوپاژ و فیلمبرداری را به صورت توامان برعهده داشت و کارگردان سهم چندانی در ساختار بصری فیلم نداشت.
در میان کارهای دهه ۶۰ زرین دست، یکی از شاخص ترین ها فیلمبرداری «طلسم» است. به خصوص فصل تالار آینه هایش که از سکانس های ماندگار سینمای ایران است. آشنایی با محسن مخملباف فیلمساز شاخص سینمای ایران در دهه ۶۰، نقطه عطفی را در کارنامه زرین دست رقم زد.«وقتی قرار شد من اپیزود سوم «دستفروش» را بگیرم، دو اپیزود اول فیلمبرداری شده بود. آنها را به اتفاق مخملباف دیدم که به خصوص دومی ساختار بصری فوق العاده ای داشت.
در نورپردازی اپیزود سوم سعی کردم کار تازه ای را انجام بدهم. نوعی نورپردازی که قرار بود به فیلم حال و هوایی غیرزمینی بدهد.» تجربه موفق «دستفروش» زمینه ساز همکاری های بعدی او با مخملباف شد.
در «بای سیکل ران» با وسیله ابداعی اش، زمینه ساز تجربه ای تازه در حرکت دوار دوربین شد و در «عروسی خوبان» به نوعی فیلمبرداری پرتنش نزدیک شد. در هر دو فیلم، فیلمبرداری زرین دست، بهترین ترجمان تصویری فیلمنامه و حال و هوای کاراکترها بود. آن حرکت های نرم دوربین که با پازدن های نسیم بای سیکل ران همراه می شد و آن دوربین ملتهبی که ذهن ناآرام حاجی عروسی خوبان را تصویر می کرد، از ظهور توانایی های تازه علیرضا زرین دست خبر می داد.
در «کلوزآپ»، همسو با رئالیسم مورد نظر کیارستمی، فیلمبرداری از جنس خود فیلم را انجام داد. با حرکت های دوربینی که تعمداً ناشیانه و پر از لرزش های خودخواسته بود. به گفته خودش، قرار بود حضور فیلمبرداری به نام زرین دست در فیلم حس نشود.
در آن دوران بسیاری از فیلمسازان نسل بعد از انقلاب، بهترین فیلم های زندگی شان را با حضور او ساختند. فیلم هایی چون «نقطه ضعف»، «طلسم»، «خانه خلوت» و... فیلمبرداری «پری» برای داریوش مهرجویی، فراز دیگری در کارنامه زرین دست رقم می زند، با تصاویر فاخر و حرکت دوربین هایی فراتر از اندازه های سینمای ایران که پس از سال ها بی اعتنایی، سرانجام سیمرغ بلورین بهترین فیلمبرداری را برای زرین دست به ارمغان می آورد.
یکی از داوران آن سال جشنواره، ابراهیم حاتمی کیا بود. او که به شدت از فیلمبرداری «پری» خوشش آمده، به زرین دست پیشنهاد همکاری می دهد. همکاری که خیلی زود به فرجامی تلخ رسید. ماجرای «بوی پیرهن یوسف» و اختلاف زرین دست و حاتمی کیا را دیگر همه می دانند. اختلاف نظری که بر سر چگونگی نورپردازی بروز یافت و در نهایت همکاری زرین دست با پروژه قطع و فیلمبرداری دیگر جایگزین او شد؛ «سر «بوی پیرهن یوسف» شب کار بودیم اما من روزها هم به خاطر مشکلات شخصی نمی خوابیدم.
مساله خانوادگی و بی خوابی عصبی و کلافه ام کرده بود. آستانه تحملم پایین آمده بود و سر همین موضوع، بی جهت به خاطر نورپردازی با حاتمی کیا اختلاف نظر پیدا کردم. اصلاً مهم نیست که در آن قضیه حق با من بود یا حاتمی کیا. نکته اینجا بود که حاتمی کیا کارگردان فیلم بود و من باید از نظر او تبعیت می کردم.» بعد از این تجربه ناموفق، پس از سال ها در «ضیافت» همکاری مجددی با کیمیایی را تجربه می کند.
در فصل معروف قرار گذاشتن رفقا در کافه طاووس، فیلمبرداری فوق العاده زرین دست و آن حرکت دوربین به روی دست ها که با تخته الوار ابداعی او امکان پذیر شد، در تبلور حس رفاقت مورد نظر کیمیایی، تاثیر بسزایی گذاشت.از «ضیافت» به بعد اما، دوران افول زرین دست آغاز شد. سال هایی که او در پروژه هایی نه چندان جالب توجه حضور یافت و برعکس دهه ۶۰، این بار حوصله چندانی هم برای یافتن ساختار بصری مناسب وجود نداشت.
این گونه بود که اصرار و علاقه او بر گرفتن نما - فصل های طولانی در فیلمی کمدی چون «همسر دلخواه من» (۱۳۷۹)، عملاً به نقض غرض تبدیل می شد و حضور باری به هر جهتش در پروژه هایی چون «نابخشوده» (۱۳۷۶) و حتی «فریاد» (۱۳۷۷)؛ به دستاوردی جالب توجه نمی انجامید.
فیلم نمونه ای و استثنایی کاری او در نیمه دوم دهه ۷۰، «بلوغ» (۱۳۷۸) بود که نشان از زرین دست خوش ذوق و خوش قریحه داشت.
زرین دست دوران تازه کاری اش را با فیلمبرداری خوب «واکنش پنجم» و «ملاقات با طوطی» آغاز کرد که البته هنرش در هیچ کدام بررسی و دیده نشد. اولی فدای شعارهای فراوان سازنده اش و افتادن به ورطه کمدی ناخواسته شد و دومی هم با همه دستاوردهای تکنیکی اش که در سینمای ایران تازگی داشت، فدای بلندپروازی و کلاً رویه عجیب کارگردانش شد.
به همین خاطر و عملاً، دوران تازه زرین دست با «حکم» کیمیایی شروع شد. در واقع با «حکم» بود که همه از اهالی سینما و منتقدان تا علاقه مندان و پیگیران سینما، دوباره به توانایی های بهترین فیلمبردار سینمای ایران در دهه ۶۰، ایمان آوردند.
«قبلاً در دو دوره کاری مختلف با کیمیایی کار کرده بودم اول انقلاب سر «خط قرمز» و یک دهه قبل با «ضیافت» و «فریاد». در تجربه های متاخرم با کیمیایی او را کارگردانی با توانایی های به مراتب بیشتر و کمال یافته تر دیدم. کارگردانی که توانایی خاصی در ایجاد فضا برای خلاقیت عوامل دارد. کیمیایی به من اعتماد به نفس می داد و قوای خلاقه ام را در جهت سناریو به حرکت می انداخت. در «حکم» من لذت همکاری با یک کارگردان برجسته را بعد از سال ها چشیدم. مثل زمان «پری» که از کار با مهرجویی لذت فراوانی بردم.»
تجربه موفق «حکم»، در «رئیس» هم تداوم یافت و حالا زرین دست با توانمندی های حرفه ای و با انبوهی از آموخته ها و تجربه ها، باز هم به روزهای اوجش بازگشته است.کافی است به همین سه کاری که اخیراً و به صورت همزمان روی پرده داشت تامل کنیم. کافی است یک ربع آخر «صحنه جرم، ورود ممنوع» را که بدون حضور او فیلمبرداری شده با بقیه فیلم مقایسه کنیم یا بین «سنگ، کاغذ، قیچی» و ساخته های قبلی سازنده اش، به لحاظ تکنیکی قیاس ساده ای انجام دهیم.فیلمبردار صاحب سبک سینمای ایران، دوباره بازگشته است.
مسعود پویا
منبع : روزنامه شرق