دوشنبه, ۱۶ مهر, ۱۴۰۳ / 7 October, 2024
مجله ویستا
داستاننویس ایرانی تولیدکنندهٔ کالایی فاقد «ارزش مصرف»
چیزی که از داستان و داستاننویسی اکنون ایران انتظار میرود بسیار شبیه افسانههای شاه پریان است باور نکردنی و سخت خیالی. نه اینکه آنچه منتقدان و نویسندگان از داستاننویسی و داستان انتظار دارند چیزی فراتر از داستان و ادبیات جهان است. بلکه تنها به این دلیل ساده که نظام تولید و مصرف کالایی به نام داستان، در کشور ما، با مشکل مواجه است و ناقص است. هم به این دلیل که متاسفانه یا خوشبختانه تولیدکنندهگان و داستاننویسانی هستند که از سر عشق و جنون یا هر چیز دیگری مینویسند یا سعی میکنند بنویسند و هم به این دلیل که نه بالقوه و نه بالفعل -به هر دلیل- هیچ تمایلی برای مصرف و خرید و رابطه برقرارکردن با این کالا وجود ندارد. همین امر یعنی «نادیده گرفتن نظام تولید و مصرف» موجب شده است سخن گفتن از داستاننویسی در ایران و کم وکیف آن تا حدود زیادی خیالی و غیر واقعی شود.
از یک طرف تولیداتی هستند که به هر حال مصرف کننده دارند و جامعهٔ ادبی به تحقیر آن را «پاورقی» و فاقد ارزش ادبی میداند -که بعضا همین طور هم هست- و از قضا و شاید به دلیل شناخت مخاطب و... همین تولیدات «کم ارزش» انگاشته شده «ارزش مصرف» بالایی دارد و در بازار خریدار دارند. و از دیگر سو گروه دیگری -مصرف کنندهگان را هم جزو این گروه به حساب آورید- داستانهای کم تیراژ و بدون خواننده را به تحقیر «روشنفکری» مینامند و مرادشان همان داستانهایی است که باید جلدشان را نگاه کرد و گفت «خب کتاب خوبیه اما کی حال این حرفها رو داره.» و تولید «کتاب خوب» اما بیخواننده را تولید کنندهگانش با عنوان دهان پُرکن «تولیدات فرهنگی» یا خود واژه «ادبیات» توجیه میکنند.
شاید، به گمان من، تاحدودی هم از لحاظ زیباییشناسی حق با آنها است اما نظام تولید کالا و بازار چیز دیگری است و فاقد ارزش گذاریهای اخلاقی و... است. و تنها با مصرف یک کالاست که آن کالا ارزش پیدا میکند. اما مشکل کجاست؟
«امبرتو اکو» حرف خوبی میزند او رمان پستمدرن را رمانی میداند که هم دوستداران داستان از خواندش لذت میبرند و هم فرهیختگان از جذابیتهای پنهان و دیریابش. او هر دو طیف خوانندهگانش را با هم در نظر میگیرد. او به این امر توجه دارد که فروختن کتاب به اندازهٔ نوشتنش مهم است و کتابی که خوانده نشود با کتابی که اصلا نوشته نشده است تفاوت چندانی ندارد. این تعادل «جذابیت» و «دیریاب بودن» و دمدستی نبودن به هیچوجه در داستانهای ما رعایت نمیشود. اگر این تعادل در داستانهای ما رعایت نشود دیر یا زود چیزی به نام ادبیات باقی نمیماند نه به این دلیل که کسی نمیخواهد داستان دیریاب بنویسد بلکه به این دلیل که کمکم خواندن این داستانها نیازی از «خواننده» رفع نمیکند و به قول مارکس «ارزش مصرف»ش را از دست میدهد. چرا که ارزش تولید بیش از هرچیز از قابلیت مصرف آن چیز است. وقتی این قابلیت از بین برود میل و نیاز تولید هم از بین میرود. میخواهم بگویم داستان نویسی در ایران نه به این دلیل که انقدر رمان متوسط دارد و انقدر داستان کوتاه و انقدر نویسنده و... «ضعیفه» است بلکه به این دلیل «ضعیفه» است که به هر دلیل خواننده ندارد و در این شرایط هرگز داستان خوب به وجود نمیآید -دقت کنید که داستان خوب تنها به معنی ادبی بودن صرف نیست بلکه معجونی است از خوب نوشته شدن و خوب فروختن- چرا که آن مراودهٔ مادی که باید وجود داشته باشد و از آن طریق و به موازات آن جهان واقعی و تفکر و فرآوردهٔ تفکر تغییر کند وجود ندارد یا دستکم ناقص است.
علی چنگیزی
وایرال شده در شبکههای اجتماعی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست