چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
مجله ویستا
نخستین یار پیامبر(ص) کیست؟
در این نوشتار به فهرستی از معتقدان و روایات اهل سنّت كه «نخستین مسلمان بودن» علی علیهالسلام را نشان میدهد، اشاره میكنیم.
مُسلمِ اوّل، شه مردان علی علیهالسلام عشق را سرمایه ایمان علی علیهالسلام ۱
«در آن روزگار، زمینیان، ملتهای پراكندهای بودند با گرایشهای ناهمسو و روشهای گوناگون در سویی، كسانی میزیستند كه برای شناخت خدا به قیاس آویخته بودند و در دیگر سو، قومی زندگی میكردند كه در نام خدا به دام الحاد فرو افتاده و گروهی نیز بت پرستی را پیشه خود ساخته بودند...».۲
آری خداوند، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در چنین شرایطی برانگیخت؛ اما هدایت مردمانی كه عمری را در كفر و زبونی سپری كرده بودند، كاری بس دشوار بود. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با ارادهای پولادین از جانب حق آمده بود و میخواست این مردمان را از گمراهی به راه هدایت سوق دهد؛ پس زمزمه حق را بر جزیرهٔالعرب جاری ساخت. اما در آن اوضاع كه شعلههای فساد زبانه میكشید، كسی آمادگی پذیرش چنین دعوتی را نداشت، مگر كسی كه دل و جانی صاف و بیآلایش داشته باشد و در این میان نخستین كسی كه دارای چنین اوصافی بود، كسی جز علی علیهالسلام نبود.
آری علی علیهالسلام زمزمه حق را شنید و با دل و جان به ندای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خدا لبیك گفت و چنین افتخاری را در طول تاریخ برای خویش ثبت كرد... و خود را با نام زیبای «نخستین یار» آراست.
در این نوشتار به فهرستی از معتقدان و روایات اهل سنّت كه «نخستین مسلمان بودن» علی علیهالسلام را نشان میدهد، اشاره میكنیم.
●پیشگامی علی علیهالسلام از نگاه صحابه و تابعان
بزرگان صحابه و تابعان و بسیاری از محدّثان و مورّخان اهل سنّت بر این باورند كه علی بن ابیطالب علیهالسلام نخستین مسلمان است.
پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خودِ علی علیهالسلام نخستین مسلمان را حضرت علی میدانند.
زید بن ارقم، عبداللّه بن عباس، انس بن مالك، سلمان فارسی، ابوایّوب انصاری، ابوذرغفاری، ابوسعید خُدری، عفیف كِندی، خلیل بن احمد فراهیدی، ابیلیلی، ابواسحاق، عمر بن خطّاب، سعد بن ابیوقّاص، عبدالرّحمن بن عوف، ابوموسی اشعری، حسن بصری و... از جمله صحابه و تابعانی هستند كه بر تقدّم اسلام علی علیهالسلام تصریح كردهاند.
● محدّثان و مورّخان اهل سنّت
ابن اسحاق میگوید:
نخستین كسی كه از پیامبر پیروی كرد و به او ایمان آورد، علی بن ابیطالب و بعد از او زید بن حارثه است.۳
خطیب بغدادی:
علی علیهالسلام اوّل كسی است كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را تصدیق كرده است.۴
ابن حجر عسقلانی:
علی بن ابیطالب علیهالسلام پسر عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و داماد ایشان است... و بهتر این است كه ایشان اول مسلمان باشد.۵
و در جای دیگر میگوید:
طبق قول اكثر اهل علم، ایشان اوّل كسی است كه اسلام آورده است.۶
ابن عبدالبرّ قرطبی میگوید:
علی بن ابیطالب علیهالسلام ، اوّلین مرد و خدیجه، نخستین زنی است كه به خدا و رسول او ایمان آوردند.۷
ابن اثیر:
تقدّم در اسلام، با امام علی علیهالسلام است.۸
● ابن جوزی:
پیشگامان در اسلام، حضرت خدیجه علیهاالسلام و حضرت علی علیهالسلام هستند.۹
ابن ابیالحدید نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام است و بحث مفصلی در این رابطه دارد.۱۰
ابن حبّان نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام است.۱۱
صفدی میگوید:
سلمان، ابوذر، مقداد، خبّاب و زید بن اسلم روایت كردهاند كه امام علی علیهالسلام نخستین مسلمان بوده و بر همگان برتری دارد.۱۲
دِمْیَری بر این باور است كه حضرت علی علیهالسلام نخستین مسلمان و نمازگزار است.۱۳
بیهقی نیز علی را نخستین مسلمان میداند.۱۴
مسعودی میگوید:
طبق قول اهل بیت و پیروان آنان، علی نخستین مسلمان و نمازگزار است.۱۵
سبط بن جوزی نیز نخستین مسلمان و نمازگزار را علی علیهالسلام میداند.۱۶
گروهی از متأخّرین نیز قائل به تقدّم اسلامِ حضرت علی علیهالسلام بر همگان هستند.۱۷
● آمار احادیث
شمارش و دسته بندی روایاتی كه نص بر تقدّم اسلام امیرمؤمنان هستند، براساس ترتیبی است كه ابن عساكر۱۸ در تاریخ دمشق جمع آوری كرده؛ زیرا اكثر روایات و نصوص كه تصریح بر تقدّم ایمان و اسلام امام علی علیهالسلام دارد، در این كتاب جمع آوری شده است.۱۹
● روایات پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم
ابن عساكر چهارده حدیث از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، كه تصریح برتقدّم اسلام امام علی علیهالسلام دارد، نقل میكند كه پنج تای آن را به خاطر شیعی بودن راویانش، مردود میشمارد و بقیه را قبول میكند.۲۰
● روایات امام علی علیهالسلام
ابن عساكر پانزده حدیث از امام علی علیهالسلام نقل میكند كه در آنها خود حضرت در مقاطع گوناگون، اوّل مسلمان بودن خویش را اعلام داشته است. وی یك روایت را باطل و بقیه را صحیح میداند.۲۱
همچنین ابن عساكر در تأیید تقدّم اسلامِ علی علیهالسلام بر سایرین، روایاتی نقل نموده كه همه آنها را پذیرفته است. اكنون نام راویان و تعداد روایتشان را میآوریم:
. ابوایّوب انصاری، ۲ روایت.۲۲
. سلمان فارسی، ۴ روایت.۲۳
. ابن عباس، ۹ روایت.۲۴
. زید بن ارقم، ۱۱ روایت.۲۵
. حسن بصری، ۴ روایت.۲۶
. ابورافع، ۲ روایت.۲۷
۷. عمر بن خطّاب، ۲ روایت.۲۸
. مجاهد، ۱ روایت.۲۹
. مالك بن حویرث، ۱ روایت.۳۰
۰. عبدالرّحمن بن عوف، ۱ روایت.۳۱
۱. انس بن مالك، ۸ روایت.۳۲
۲. ابن عساكر از ابوذرغفاری نیز ۴ روایت نقل كرده كه سه تای آنها را پذیرفته است.۳۳
● نقل روایات، توسّط اهل سنّت
در اینجا چكیده روایات كسانی كه تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام را روایت كردهاند، ذكر میگردد و به دنبال هر روایت، توثیق و تأیید آن ـ كه توسّط عالمان اهل سنّت انجام گرفتهـ آورده میشود.
ابن عباس:
قال رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «علیّ اول من آمن بی و صدّقنی».
و نیز میگوید:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم :«صلّت الملائكهٔ علیّ و علی بن ابیطالب سبع سنین»، قالوا: و لم ذلك یا رسول الله؟ قال: «لم یكن معی من الرجال غیره.»۳۴
ابو ایّوب انصاری:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «صلّت الملائكهٔ علیّ و علی (بن ابیطالب) بسبع سنین لاِءنّا نصلّی لیس معنا احد یصلّی غیرنا».۳۵
ابن عساكر این سه روایت را قبول میكند.
از دو روایت اخیر به دست میآید كه از ابتدای اسلامِ علی علیهالسلام ـ كه وی در سنّ هفت یا هشت سالگی بوده ـ تا زمانی كه بر او «رَجُل» اطلاق شده ـ یعنی پانزده سالگی ـ احدی غیر از او مسلمان نشده است.
● سلمان:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «اوّلكم وروداً علیّ الحوض اوّلكم اسلاماً علیّ بن ابیطالب».۳۶
و نیز میگوید:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «اوّلكم وارداً علیّ الحوض و اوّلكم اسلاماً علیّ بن ابیطالب».۳۷
ابن عساكر، حاكم نیشابوری و ذهبی، این دو روایت را صحیح میدانند؛ همچنین ذهبی برای تأیید این روایت، طریق دیگری نیز ذكر میكند.۳۸
● عایشه:
قال النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «یا عایشهٔ دعی لی اخی فانّه اوّل النّاس اسلاماً و آخر النّاس بی عهداً و اوّل النّاس لی لقیاً یوم القیامهٔ».۳۹
● ابیلیلی:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «الصدّیقون ثلاثهٔ: حبیب النّجار، مؤمن آل یاسین الذی قال «یا قوم اتّبعوا المرسلین» و حزقیل مؤمن آل فرعون الذی قال: «اتقتلون رجلاً یقول ربّی اللّه» و علی بن ابیطالب و هو افضلكم».۴۰
● ابوذر:
سمعت النبیّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم یقول لعلیّ بن ابیطالب: «انت اوّل من آمن بی و انت اوّل من یصافحنی یوم القیامهٔ و انت الصّدّیق الاكبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحقّ و الباطل و انت یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الكفّار».۴۱
ابن جوزی این حدیث را به دلیل اینكه در سند آن «عبّاد بن یعقوب»۴۲ است ـ و او از شیعیان است ـ تضعیف میكند.۴۳ اما سخن عالمان اهل سنّت درباره عبّاد بن یعقوب چیز دیگر است. آنان او را در حالی كه شیعه است معتبر میدانند، به گونهای كه بزرگانی چون: بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن خزیمه و ابن ماجه در كتابهایشان با احادیث وی احتجاج كردهاند.۴۴ و این، نشانه وثاقت و اعتبار «عبّاد بن یعقوب» است.
ابن حجر عسقلانی میگوید:
عبّاد، راستگوست.۴۵
دارقطنی نیز میگوید:
عبّاد بن یعقوب، شیعه است؛ اما راستگوست.۴۶
ابوحاتم میگوید:
عبّاد، نسبتاً مورد اعتماد است.۴۷
ابن خزیمه وقتی از عبّاد بن یعقوب روایت نقل میكرد، چنین میگفت:
«حدثنا الثقهٔ».۴۸
هیثمی نیز وی را از ثقات میداند.۴۹
ذهبی میگوید:
عبّاد از افراطیهای شیعه است؛ اما در حدیث راستگوست.۵۰
در جای دیگر میگوید:
عبّاد، عالم راستگو و روایتگر شیعه است.۵۱
بدین ترتیب، «روایت» عبّاد تقویت شده و دیگر اعتباری برای گفتار ابن جوزی باقی نمیماند.
● ابیسعید خدری:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم لعلیّ... فضرب بین كتفیه: «یا علی لك سبع خصال لایحاجّك فیهنّ احد یوم القیامهٔ: انت اوّل المؤمنین باللّه ایماناً و اوفاههم بعهداللّه و اقومهم بأمراللّه و ارأفهم بالرعیهٔ و اقسمهم بالسّویهٔ و اعملهم بالقضیه واعظمهم مزیهٔ یوم القیامهٔ».۵۲
● قال النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «لقد زوجتكِ و انّه لاوّل اصحابی سلما و اكثرهم عِلماً و اعظمهم حِلماً».۵۳
این گفتار، خطاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به فاطمه زهرا علیهاالسلام هنگام ازدواج با امام علی علیهالسلام است.
هیثمی ذیل این روایت میگوید: اسناد این حدیث، صحیح است.۵۴
انس بن مالك:
انّ النبی قال لابنته فاطمه: «قد زوجتكِ اعظمهم حلماً و اقدمهم سلماً و اكثرهم علماً».۵۵
ذهبی برای این حدیث، سه طریق از انس بن مالك، معقل بن یسار و جابر بن یزید جُعفی نقل كرده و دو طریق آن را تقویت میكند.۵۶
معقل بن یسار:
... دخلنا علی فاطمهٔ فقال النبی لها: «اما ترضین انّی زوّجتك اقدم امتی سلماً و اكثرهم علماً و اعظمهم حلماً».۵۷
هیثمی این حدیث را توثیق میكند.۵۸
● ابن عباس:
«انّ النبیقال: الصدّیقون ثلاثهٔ: حزقیل مؤمن آل فرعون، و حبیب النّجار صاحب یس و علی بن ابیطالب».۵۹
و نیز میگوید:
«قال رسول اللّه: السُّبَّق ثلاثهٔ: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».۶۰
هیثمی این حدیث را تقویت میكند.۶۱
البانی نیز این حدیث را از احادیث صحیح میداند.۶۲
● عایشه:
«قال النبی: السُّبَّق ثلاثهٔ: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».۶۳
عبدالرّحمن بن عوف:
«لمّا حضر النبی الوفاهٔ قالوا: یارسول اللّه اوصینا، قال: اوصیكم بالسابقین الاوّلین و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، الاّ تفعلوا لا یقبل منكم صرف و لا عدل».۶۴
هیثمی در توثیق این حدیث، چنین میگوید:
«رجاله ثقات».۶۵
علی علیهالسلام :
«بُعِثَ رسول اللّه یوم الاثنین و اسلمتُ یومالثلاثاء».۶۶
حبّهٔ:
«قا علی علیهالسلام : اللّهمّ لا اعترف عبداً من هذه الامهٔ عبدك قبلی غیر نبیك (ثلاث مرّات) لقد صلّیتُ قبل ان یصلّی النّاس سبعاً».۶۷
هیثمی این حدیث را تقویت كرده و میگوید:
«سناده حسنٌ».۶۸
بّهٔ بن جوین:
«قال علی علیهالسلام : عبدتُ اللّه مع رسول اللّه سبع سنین، قبل ان یعبده احد من هذه الامهٔ».۶۹
علی علیهالسلام :
«اناعبداللّه و اخو رسوله و انا الصدّیق الاكبر لایقولها بعدی الاّ كاذب مفترٍ صلّیتُ مع رسول اللّه قبل النّاس بسبع سنین».۷۰
حاكم نیشابوری میگوید:
«هذا الحدیث صحیح الاسناد».۷۱
ابن كثیر در تأیید روایت یاد شده، میگوید:
«نسائی در كتاب خصائص امام علی علیهالسلام (از احمد بن سلیمان) و ابن ماجه در سنن، این حدیث را نقل میكند.»۷۲
بوصیری نیز میگوید:
«هذا اسنادٌ صحیح».۷۳هیثمی نیز در تأیید این روایت، میگوید:
«سند حدیث، صحیح است و راویان آن موثّق هستند.»۷۴
حبَّهٔ:
«سمعتُ علیّاً یقول: انا اوّل من اسلم و صلّی معرسول اللّه».۷۵
خطیب بغدادی، سند روایت را صحیح میداند.۷۶
هیثمی نیز دو طریق برای روایت مذكور بیان میكند و یك طریق آن را تقویت میكند.۷۷
معاذهٔ العدویهٔ:
«سمعتُ علیّاً علی منبر البصرهٔ یقول: انا الصدّیق الاكبر آمنتُ قبل اَنْ یؤمن ابوبكر و اسلمتُ قبل اَنْ یسلم ابوبكر.»۷۸
عُقَیلی ه از متعصّبان اهل سنّت و دشمن امام علی علیهالسلام و یاران اوست، حدیث مذكور را تأیید میكند.۷۹
ابن عباس:
«اوّل من اسلم علی بن ابیطالب».۸۰
ذهبی در تأیید این حدیث، میگوید:
«این حدیث از ابن عباس ثابت است.»۸۱
سعید بن جبیر:
«اوّل من صلّی مع رسول اللّه علیّ و فیه نزلت الایهٔ «السّابقون السّابقون»».۸۲
ابن عباس:
«وكان (علی بن ابیطالب) اوّل من اسلم بعد خدیجهٔ من النّاس».۸۳
حاكم نیشابوری سلسله سند این حدیث را صحیح میداند.۸۴
هیثمی در تأیید روایت، میگوید:
«راویانی كه احمد بن حنبل این روایت را از آنها نقل كرده است، مورد اعتماد هستند.»۸۵
سیوطی نیز میگوید:
«طبرانی این حدیث را به سند صحیح نقل كرده است».۸۶
قرطبی میگوید:
«در اسناد این روایت هیچ شك و شبههای نیست، به خاطر اینكه سند، صحیح و موثّق است».۸۷
در تعلیقه كتاب «معجم الكبیر» در ذیل این روایت، آمده است:
«این روایت را نسائی در خصائص امام علی علیهالسلام ، صفحه ۶۱ و ۶۴ آورده و حاكم نیشابوری نیز آن را ذكر كرده و گفته اسنادش صحیح است. ذهبی نیز قول حاكم را پذیرفته است».۸۸
سلمان:
«اوّل هذه الامهٔ وروداً علی نبیّها اوّلها اسلاماً علی بن ابیطالب».۸۹
سیوطی در تأیید روایت، میگوید:
«این روایت از لحاظ سند، قوی و مؤیّد خوبی برای روایات دیگر است».۹۰
هیثمی نیز میگوید:
«راویان این حدیث، موثّق هستند.»۹۱
عمر بن خطّاب:
«لن تنالوا علیّاً فأنی سمعتُ رسول اللّه یقول ثلاثهٔ لأن یكون لی واحدهٔ منهنّ احبّ الیّ ممّا طلعت علیه الشّمس كنتُ عند النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم و عنده ابوبكر و ابوعبیدهٔ ابن الجرّاح و جماعهٔ من اصحاب النّبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم فضرب بیده علی مِنكَبِ علیٍّ فقال: انت اوّل النّاس اسلاماً و اوّل النّاس ایماناً و انت منّی بمنزلهٔ هارون من موسی».۹۲
این روایت را ابن عساكر قبول میكند.
سعد بن ابیوقّاص:
«قال قیس كُنتُ بالمدینهٔ فبینا انا اطوف فیالسّوق اذ بلغت احجار الزّیت، فرأیتُ قوماً مجتمعین علی فارسٍ قد ركب دابّهٔ و هو یشتم علیّ بن ابیطالب والنّاس وقوفٌ حوالیه اذ اقبل سعد بن ابیوقّاص فوقف علیهم فقال: ما هذا؟ فقالوا: رجلٌ یشتم علیّ بن ابیطالب فتقدم سعد فأرجفوا له حتی وقف علیه فقال: یا هذا علی یشتم علی ما تشتم علیّ بن ابیطالب الم یكن اوّل من اسلم، الم یكن اوّل من صلّی مع رسول اللّه...».۹۳
حاكم نیشابوری این حدیث را صحیح میداند.۹۴
زید بن ارقم:
«اوّل مَن اسلم مع رسول اللّه علی بن ابیطالب».۹۵
حاكم نیشابوری و ذهبی این حدیث را صحیح میدانند و ذهبی برای تأیید، طریق دیگری نیز ذكر میكند.۹۶
ابن كثیر نیز در تأیید این روایت، میگوید:
«این حدیث را ترمذی و نسائی روایت كردهاند و ترمذی در ذیل روایت ،گفته: «حسنٌ صحیحٌ».۹۷
انس بن مالك:
«استنبیء النّبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم یوم الإثنین و اسلم علیٌّ یوم الثلاثاء».۹۸
سیوطی میگوید:
«حاكم یشابوری بعد از ذكر این مطلب، ادّعا میكند كه اجماع اهل تاریخ بر این روایت است و مورد قبول همگان است.»۹۹
ابن عساكر۱۰۰ و خطیب بغدادی۱۰۱ نیز این روایت را تقویت میكنند.
قال عبدالرحمن بن عوف فی تفسیر الآیهٔ الشریفهٔ «والسّابقون الاوّلون»: «هم عشرهٔ من قریش كان اوّلهم اسلاماً علیّ بن ابیطالب.»۱۰۲
ابن عساكر این حدیث را قبول میكند.
ابوموسی اشعری:
«انّ علیّاً اوّل من اسلم مع رسول اللّه».۱۰۳
حاكم نیشابوری میگوید:
«اسناد این روایت، صحیح است.»۱۰۴
عفیف كندی در حقّ امیرمؤمنان علیهالسلام میگوید:
«و اسلم بعد ذلك فحسن اسلامه لوكان اللّه عزّوجلّ رزقنی الاسلام یومئذ فأكون ثانیاً مع علیّ بن ابیطالب».۱۰۵
حاكم نیشابوری حدیث را تقویت میكند و میگوید: «سندش صحیح است.» همچنین از احمد بن حنبل قل میكند كه، سند این روایت، صحیح است.۱۰۶
هیثمی نیز رجال احمد بن حنبل را ثقات میداند و روایت را از طریق احمد بن حنبل تقویت میكند.۱۰۷
عُقَیلی نزد این روایت را قبول میكند.۱۰۸
ابو رافع:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و اوّل من اسلم من النّساء خدیجهٔ».۱۰۹
هیثمی در مورد این حدیث، میگوید: «رجاله رجال الصحیح».۱۱۰
مالك بن حویرث:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و من النّساء خدیجهٔ».۱۱۱
هیثمی میگوید:
«در سلسله سند این حدیث، ضعفهایی وجود دارد؛ ولی ابن حبّان آنها را تقویت كرده است.»۱۱۲ابیسخیلهٔ:
«حججتُ انا و سلمان فنزلنا بأبی ذر... فقال: انّه ستكون فتنهٔ فان ادركتموها فعلیكم بكتاب اللّه و علیّ بن ابیطالب علیهالسلام فأنّی سمعتُ رسول اللّه یقول: «علیٌّ اوّل مَنْ آمن بی و اوّل مَن یصافحنی یوم القیامهٔ و هو یعسوب المؤمنین».۱۱۳
ابن عساكر چهار روایت به همین مضمون نقل كرده و دو روایت آن را قبول میكند.۱۱۴
حسن بصری:
«فكان اوّل من آمن، علی بن ابیطالب».۱۱۵
هیثمی میگوید:
«سند این حدیث، صحیح است.»۱۱۶
قال ابیاسحاق:
«سألتُ قثم بن عباس، كیف ورّث علیّ رسول اللّه دونكم؟ قال: لأنّه كان اوّلنا به لحوقاً و اشدّنا به لزوقاً».۱۱۷
حاكم نیشابوری این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را تأیید میكند.
خلیل بن احمد الفراهیدی:
«انّعلیاً تقدّمهم اسلاماً و فاقَهُم علماً و بذهم شرفاً و رجحهم زهداً و طالهم جهاداً...».۱۱۸
این، گوشهای از احادیث و روایاتی است كه دلالت آشكار بر تقدّم اسلامِ امام علی علیهالسلام دارد.
در پایان، جهت تكمیل بحث، به سه روایت كه بسیاری از پرسشها را پاسخ میدهد، اشاره میشود.
در روایتی، سالم بن ابیالجعد از محمد بن حنفیه درباره تقدّم اسلامِ ابوبكر سؤال میكند كه وی در پاسخ میگوید: «خیر، وی نخستین مسلمان نیست.»۱۱۹
طبق نصوص تاریخی و حدیثی، تنها اختلافی كه مطرح است، این است كه آیا ابوبكر بعد از پنج نفر به اسلام گرویده یا بعد از پنجاه نفر؟
ابن كثیر در تاریخ خود مینویسد:
«محمد بن سعد بن ابیوقّاص میگوید: از پدرم درباره تقدّم اسلامِ ابوبكر پرسیدم، پدرم در پاسخ گفت: خیر، چرا كه قبل از اسلام وی بیش از پنج نفر به اسلام گرویده بودند».۱۲۰
سیوطی روایت یاد شده را تقویت كرده و میگوید:
«ابن عساكر این روایت را با سلسله سندِ نیكو نقل كرده است.»۱۲۱
طبری در تاریخ خود مینویسد:
«حدّثنا ابن حمید قال حدّثنا كنانهٔ بن جبلهٔ عن ابراهیم بن طهمان عن الحجاج بن الحجاج عن قتادهٔ بن دعامهٔ عن سالم بن ابیالجعد عن محمد بن سعد قال: قلت لابی: أكان ابوبكر اوّلكم اسلاماً؟ فقال: لا ولقد اسلم قبله اكثر من خمسین و لكن كان افضلنا اسلاماً؛۱۲۲... محمد بن سعد میگوید: از پدرم در مورد تقدّم اسلامِ ابوبكر پرسیدم، در پاسخ به من گفت: خیر، بیش از پنجاه نفر قبل از ابوبكر به اسلام روی آوردهاند؛ ولی اسلام وی برترین اسلام است!»
ابن كثیر دمشقی از این حدیث این گونه تعبیر میكند: «فانّه حدیث منكر اسناداً و متناً»،۱۲۳ در حالی كه علاّمه امینی این حدیث را صحیحه میداند و از آن این گونه تعبیر میكند: «نقل الطبری باسنادٍ صحیح رجاله ثقات».۱۲۴
قبل از قضاوت میان این دو گفتار، سند حدیث یاد شده را از دیدگاه اهل سنّت بررسی مینماییم:
. محمد بن حمید بن حیان، (ابوعبّداللّه رازی) از شخصیتهایی است كه نزد عالمان اهل سنّت، از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است؛ به گونهای كه ذهبی درباره وی میگوید:
«العلامهٔ، الحافظ، الكبیر... حدث عنه: ابوداود، ترمذی، قزوینی، احمد بن حنبل، ابوزرعه، ابوبكر بن ابیالدنیا، صالح بن محمد جزره، حسن بن علی معمری، عبداللّه بن احمد بن حنبل، محمد جریر طبری، ابوالقاسم بغوی... و خلق كثیر».۱۲۵
با اینكه برخی وی را به خاطر تركیب اسانید در متون حدیث، تضعیف كردهاند؛۱۲۶ ولی ذهبی در دفاع از وی میگوید:
«با اینكه ابن حمید در اسانید تصرّف میكرده؛ ولی حدیث جعل نمیكرده است.»۱۲۷
ابوزرعه درباره وی میگوید:
«هركس محمد بن حمید را كنار گذارد، بیش از ده هزار حدیث را از دست میدهد».۱۲۸
ابو قریش میگوید:
«نظر محمد بن یحیی را پیرامون ابن حمید جویا شدم، وی در پاسخ گفت: مگر نمیبینی از وی حدیث نقل میكنم!»
عبداللّه بن احمد به نقل از پدرش میگوید:
«مادامی كه محمد بن حمید در (شهر) ری وجود دارد، علم نیز وجود دارد».۱۲۹
ابوحاتم از یحیی بن معین نقل میكند كه ابن حمید، فردی مطمئن و ثقه است.۱۳۰
در جای دیگر، ابن ابیخیثمه از یحیی بن معین درباره محمد بن حمید سؤال میكند و وی در پاسخ میگوید:
«هیچ اشكالی بر وی وارد نیست».۱۳۱
جعفر بن ابیعثمان طیالسی نیز وی را توثیق میكند.۱۳۲
خلیلی درباره وی میگوید:
«كان حافظاً عالماً بهذا الشّأن رضیه احمد و یحیی».۱۳۳
حدیث مورد بحث را طبری از محمد بن حمید نقل كرده است، ذهبی در توثیق احادیث طبری از ابن حمید، چنین میگوید: «قد اكثر عنه ابن جریر فی كتبه و وقع لنا حدیثه عالیا».۱۳۴
در جای دیگر میگوید:
«فقد قال محمد بن جریر الطبری فی ما صحّ له عنه».۱۳۵
. كنانهٔ بن جبله، نیز نزد اهل سنّت معتبر است؛ چنان كه ابوحاتم درباره وی میگوید: «محلّه الصدق».۱۳۶
. ابراهیم بن طهمان هم نزد اهل سنّت از جایگاه بلندی برخوردار است؛ بخاری در مورد وی میگوید:
«صحیح العلم والحدیث».۱۳۷
اسحاق بن راهویه میگوید:
«كان صحیح الحدیث كثیرالسّماع ما كان بخراسان اكثر حدیثاً منه و هو ثقهٔ.»
یحیی بن اكثم میگوید:
«كان ابراهیم من انبل الناس بخراسان و العراق و الحجاز و اوثقهم و اوسعهم علماً».۱۳۸
دارقطنی، احمد بن حنبل، ابوداود، صالح بن محمد جزره، ابن مبارك، ابوحاتم، یحیی بن معین، جوزجانی، خطیب بغدادی، عثمان بن سعید، یوسف بن خراش، ابن حبان، ابن شاهین، ابن ندیم، ابن حجر عسقلانی، ذهبی و صفدی، وی را فردی صدوق و مطمئن دانسته و به احادیث وی استناد كردهاند.۱۳۹حجاج بن حجاج باهلی بصری، نیز مورد وثوق و تأیید اهل سنّت است. ابوحاتم رازی، وی را توثیق كرده است.۱۴۰ احمد بن حنبل، یحیی بن معین، ابوبكر بن خزیمه، ابوداود، ابن حبان، ابن حجر عسقلانی و ذهبی وی را توثیق كرده و مورد اطمینان و راستگو میدانند.۱۴۱
. قتاده بن دعامهٔ، نیز نزد اهل سنّت از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است؛ به گونهای كه ذهبی از وی چنین یاد میكند: «حافظ العصر، قدوهٔ المفسّرین و المحدّثین»۱۴۲، «كان من اوعیهٔ العلم و ممّن یضرب به المثل فی قوّهٔ الحفظ»۱۴۳، «هو حجّهٔ بالاجماع».۱۴۴
سایر علما از جمله: ابن سعد، یحیی بن معین، ابن خلكان، ابوحاتم رازی، احمد بن حنبل، ابن سیرین، ابو زرعه، ابن حبان، ابن شاهین، یحیی بن معین، ذهبی و ابن حجر عسقلانی، از وی به بزرگی یاد كرده و او را فردی مطمئن میدانند.۱۴۵
لازم به ذكر است كه وی یكی از دشمنان سرسخت حضرت علی علیهالسلام بود.۱۴۶
. سالم بن ابیالجعد، ذهبی در مورد جایگاه وی نزد اهل سنّت، میگوید:
«احد الثقات و كان من نبلاء الموالی و علمائهم»،۱۴۷ «من ثقات التابعین».۱۴۸
ابراهیم حربی در مورد وی آورده است: «مجمع علی ثقته».۱۴۹
بزرگان اهل سنّت از جمله: ابن سعد، ابونعیم اصفهانی، یحیی بن معین، ابو زرعه، نسائی، ابن حبان، عجلی، ابن قتیبه، صفدی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی وی را از برترین و موثقترین تابعین بر مشمارند.۱۵۰
۷. محمد بن سعد بن ابیوقّاص نیز نزد اهل سنّت معتبر بوده و جای هیچ بحثی در آن نیست.
. سعد بن ابیوقّاص از بزرگان صحابه نزد اهل سنّت است.
با بیانات یاد شده، واهی بودن ادّعای ابنكثیر، نمایان میشود.
نكته قابل تأمّل، جمله ابن كثیر است كه اساس و بنیان گفتار كسانی را كه در تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام بر دیگران، تشكیك میكنند، سست و متزلزل میكند.
سیوطی به نقل از وی میگوید:
«ظاهر این است كه اهلبیت پیامبر قبل از همگان به پیامبر ایمان آوردهاند: خدیجه همسر پیامبر، علی پسر عموی پیامبر، زید بن حارثه غلام پیامبر، امّایمن و ورقهٔ بن نوفل».۱۵۱
●● سخن پایانی
اگر ما قبول كنیم كه ابوبكر نخستین مسلمان بوده است، از لحاظ عقلی «نخستین مسلمان بودن وی» محال است؛ چرا كه به اجماع اهل تاریخ و حدیث، ابوبكر قبل از بعثت پیغمبر، عمرش را در بت پرستی، نوشیدن شراب و... سپری كرده و در اوائل بعثت نیز ادامه داشته است.۱۵۲
این دسته افراد اگرچه به خاطر نوشیدن شراب و بت پرستی در دوران جاهلیت در قیامت عذاب نشوند؛ ولی به هر حال، این اعمال و رفتار بر عقل و فطرت آنها اثر وضعی خود را میگذارد و همین، مانع از شناخت اسلام و قبول آن میشود.
اما امام علی علیهالسلام كه رشد و نموّ ایشان در دوران جاهلیت در دامان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده و در بستری كاملاً آراسته و پیراسته از گناه، رشد كرده، پس اقتضای نخستین مسلمان بودن در ایشان وجود داشته است.
همچنین برخی جمع بین احادیث كرده و از این رهگذر، ابوبكر را نخستین مرد مسلمان معرّفی كردهاند؛ كه با بررسی اسناد این احادیث و ضعیف بودن آنها، نوبت به این جمع نمیرسد.۱۵۳
مُسلمِ اوّل، شه مردان علی علیهالسلام عشق را سرمایه ایمان علی علیهالسلام ۱
«در آن روزگار، زمینیان، ملتهای پراكندهای بودند با گرایشهای ناهمسو و روشهای گوناگون در سویی، كسانی میزیستند كه برای شناخت خدا به قیاس آویخته بودند و در دیگر سو، قومی زندگی میكردند كه در نام خدا به دام الحاد فرو افتاده و گروهی نیز بت پرستی را پیشه خود ساخته بودند...».۲
آری خداوند، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را در چنین شرایطی برانگیخت؛ اما هدایت مردمانی كه عمری را در كفر و زبونی سپری كرده بودند، كاری بس دشوار بود. پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با ارادهای پولادین از جانب حق آمده بود و میخواست این مردمان را از گمراهی به راه هدایت سوق دهد؛ پس زمزمه حق را بر جزیرهٔالعرب جاری ساخت. اما در آن اوضاع كه شعلههای فساد زبانه میكشید، كسی آمادگی پذیرش چنین دعوتی را نداشت، مگر كسی كه دل و جانی صاف و بیآلایش داشته باشد و در این میان نخستین كسی كه دارای چنین اوصافی بود، كسی جز علی علیهالسلام نبود.
آری علی علیهالسلام زمزمه حق را شنید و با دل و جان به ندای پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم خدا لبیك گفت و چنین افتخاری را در طول تاریخ برای خویش ثبت كرد... و خود را با نام زیبای «نخستین یار» آراست.
در این نوشتار به فهرستی از معتقدان و روایات اهل سنّت كه «نخستین مسلمان بودن» علی علیهالسلام را نشان میدهد، اشاره میكنیم.
●پیشگامی علی علیهالسلام از نگاه صحابه و تابعان
بزرگان صحابه و تابعان و بسیاری از محدّثان و مورّخان اهل سنّت بر این باورند كه علی بن ابیطالب علیهالسلام نخستین مسلمان است.
پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خودِ علی علیهالسلام نخستین مسلمان را حضرت علی میدانند.
زید بن ارقم، عبداللّه بن عباس، انس بن مالك، سلمان فارسی، ابوایّوب انصاری، ابوذرغفاری، ابوسعید خُدری، عفیف كِندی، خلیل بن احمد فراهیدی، ابیلیلی، ابواسحاق، عمر بن خطّاب، سعد بن ابیوقّاص، عبدالرّحمن بن عوف، ابوموسی اشعری، حسن بصری و... از جمله صحابه و تابعانی هستند كه بر تقدّم اسلام علی علیهالسلام تصریح كردهاند.
● محدّثان و مورّخان اهل سنّت
ابن اسحاق میگوید:
نخستین كسی كه از پیامبر پیروی كرد و به او ایمان آورد، علی بن ابیطالب و بعد از او زید بن حارثه است.۳
خطیب بغدادی:
علی علیهالسلام اوّل كسی است كه پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم را تصدیق كرده است.۴
ابن حجر عسقلانی:
علی بن ابیطالب علیهالسلام پسر عموی پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و داماد ایشان است... و بهتر این است كه ایشان اول مسلمان باشد.۵
و در جای دیگر میگوید:
طبق قول اكثر اهل علم، ایشان اوّل كسی است كه اسلام آورده است.۶
ابن عبدالبرّ قرطبی میگوید:
علی بن ابیطالب علیهالسلام ، اوّلین مرد و خدیجه، نخستین زنی است كه به خدا و رسول او ایمان آوردند.۷
ابن اثیر:
تقدّم در اسلام، با امام علی علیهالسلام است.۸
● ابن جوزی:
پیشگامان در اسلام، حضرت خدیجه علیهاالسلام و حضرت علی علیهالسلام هستند.۹
ابن ابیالحدید نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام است و بحث مفصلی در این رابطه دارد.۱۰
ابن حبّان نیز قائل به تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام است.۱۱
صفدی میگوید:
سلمان، ابوذر، مقداد، خبّاب و زید بن اسلم روایت كردهاند كه امام علی علیهالسلام نخستین مسلمان بوده و بر همگان برتری دارد.۱۲
دِمْیَری بر این باور است كه حضرت علی علیهالسلام نخستین مسلمان و نمازگزار است.۱۳
بیهقی نیز علی را نخستین مسلمان میداند.۱۴
مسعودی میگوید:
طبق قول اهل بیت و پیروان آنان، علی نخستین مسلمان و نمازگزار است.۱۵
سبط بن جوزی نیز نخستین مسلمان و نمازگزار را علی علیهالسلام میداند.۱۶
گروهی از متأخّرین نیز قائل به تقدّم اسلامِ حضرت علی علیهالسلام بر همگان هستند.۱۷
● آمار احادیث
شمارش و دسته بندی روایاتی كه نص بر تقدّم اسلام امیرمؤمنان هستند، براساس ترتیبی است كه ابن عساكر۱۸ در تاریخ دمشق جمع آوری كرده؛ زیرا اكثر روایات و نصوص كه تصریح بر تقدّم ایمان و اسلام امام علی علیهالسلام دارد، در این كتاب جمع آوری شده است.۱۹
● روایات پیامبراكرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم
ابن عساكر چهارده حدیث از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، كه تصریح برتقدّم اسلام امام علی علیهالسلام دارد، نقل میكند كه پنج تای آن را به خاطر شیعی بودن راویانش، مردود میشمارد و بقیه را قبول میكند.۲۰
● روایات امام علی علیهالسلام
ابن عساكر پانزده حدیث از امام علی علیهالسلام نقل میكند كه در آنها خود حضرت در مقاطع گوناگون، اوّل مسلمان بودن خویش را اعلام داشته است. وی یك روایت را باطل و بقیه را صحیح میداند.۲۱
همچنین ابن عساكر در تأیید تقدّم اسلامِ علی علیهالسلام بر سایرین، روایاتی نقل نموده كه همه آنها را پذیرفته است. اكنون نام راویان و تعداد روایتشان را میآوریم:
. ابوایّوب انصاری، ۲ روایت.۲۲
. سلمان فارسی، ۴ روایت.۲۳
. ابن عباس، ۹ روایت.۲۴
. زید بن ارقم، ۱۱ روایت.۲۵
. حسن بصری، ۴ روایت.۲۶
. ابورافع، ۲ روایت.۲۷
۷. عمر بن خطّاب، ۲ روایت.۲۸
. مجاهد، ۱ روایت.۲۹
. مالك بن حویرث، ۱ روایت.۳۰
۰. عبدالرّحمن بن عوف، ۱ روایت.۳۱
۱. انس بن مالك، ۸ روایت.۳۲
۲. ابن عساكر از ابوذرغفاری نیز ۴ روایت نقل كرده كه سه تای آنها را پذیرفته است.۳۳
● نقل روایات، توسّط اهل سنّت
در اینجا چكیده روایات كسانی كه تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام را روایت كردهاند، ذكر میگردد و به دنبال هر روایت، توثیق و تأیید آن ـ كه توسّط عالمان اهل سنّت انجام گرفتهـ آورده میشود.
ابن عباس:
قال رسول الله صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «علیّ اول من آمن بی و صدّقنی».
و نیز میگوید:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم :«صلّت الملائكهٔ علیّ و علی بن ابیطالب سبع سنین»، قالوا: و لم ذلك یا رسول الله؟ قال: «لم یكن معی من الرجال غیره.»۳۴
ابو ایّوب انصاری:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «صلّت الملائكهٔ علیّ و علی (بن ابیطالب) بسبع سنین لاِءنّا نصلّی لیس معنا احد یصلّی غیرنا».۳۵
ابن عساكر این سه روایت را قبول میكند.
از دو روایت اخیر به دست میآید كه از ابتدای اسلامِ علی علیهالسلام ـ كه وی در سنّ هفت یا هشت سالگی بوده ـ تا زمانی كه بر او «رَجُل» اطلاق شده ـ یعنی پانزده سالگی ـ احدی غیر از او مسلمان نشده است.
● سلمان:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «اوّلكم وروداً علیّ الحوض اوّلكم اسلاماً علیّ بن ابیطالب».۳۶
و نیز میگوید:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «اوّلكم وارداً علیّ الحوض و اوّلكم اسلاماً علیّ بن ابیطالب».۳۷
ابن عساكر، حاكم نیشابوری و ذهبی، این دو روایت را صحیح میدانند؛ همچنین ذهبی برای تأیید این روایت، طریق دیگری نیز ذكر میكند.۳۸
● عایشه:
قال النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «یا عایشهٔ دعی لی اخی فانّه اوّل النّاس اسلاماً و آخر النّاس بی عهداً و اوّل النّاس لی لقیاً یوم القیامهٔ».۳۹
● ابیلیلی:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «الصدّیقون ثلاثهٔ: حبیب النّجار، مؤمن آل یاسین الذی قال «یا قوم اتّبعوا المرسلین» و حزقیل مؤمن آل فرعون الذی قال: «اتقتلون رجلاً یقول ربّی اللّه» و علی بن ابیطالب و هو افضلكم».۴۰
● ابوذر:
سمعت النبیّ صلیاللهعلیهوآلهوسلم یقول لعلیّ بن ابیطالب: «انت اوّل من آمن بی و انت اوّل من یصافحنی یوم القیامهٔ و انت الصّدّیق الاكبر و انت الفاروق الذی یفرق بین الحقّ و الباطل و انت یعسوب المؤمنین و المال یعسوب الكفّار».۴۱
ابن جوزی این حدیث را به دلیل اینكه در سند آن «عبّاد بن یعقوب»۴۲ است ـ و او از شیعیان است ـ تضعیف میكند.۴۳ اما سخن عالمان اهل سنّت درباره عبّاد بن یعقوب چیز دیگر است. آنان او را در حالی كه شیعه است معتبر میدانند، به گونهای كه بزرگانی چون: بخاری، ترمذی، ابوداود، ابن خزیمه و ابن ماجه در كتابهایشان با احادیث وی احتجاج كردهاند.۴۴ و این، نشانه وثاقت و اعتبار «عبّاد بن یعقوب» است.
ابن حجر عسقلانی میگوید:
عبّاد، راستگوست.۴۵
دارقطنی نیز میگوید:
عبّاد بن یعقوب، شیعه است؛ اما راستگوست.۴۶
ابوحاتم میگوید:
عبّاد، نسبتاً مورد اعتماد است.۴۷
ابن خزیمه وقتی از عبّاد بن یعقوب روایت نقل میكرد، چنین میگفت:
«حدثنا الثقهٔ».۴۸
هیثمی نیز وی را از ثقات میداند.۴۹
ذهبی میگوید:
عبّاد از افراطیهای شیعه است؛ اما در حدیث راستگوست.۵۰
در جای دیگر میگوید:
عبّاد، عالم راستگو و روایتگر شیعه است.۵۱
بدین ترتیب، «روایت» عبّاد تقویت شده و دیگر اعتباری برای گفتار ابن جوزی باقی نمیماند.
● ابیسعید خدری:
قال رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم لعلیّ... فضرب بین كتفیه: «یا علی لك سبع خصال لایحاجّك فیهنّ احد یوم القیامهٔ: انت اوّل المؤمنین باللّه ایماناً و اوفاههم بعهداللّه و اقومهم بأمراللّه و ارأفهم بالرعیهٔ و اقسمهم بالسّویهٔ و اعملهم بالقضیه واعظمهم مزیهٔ یوم القیامهٔ».۵۲
● قال النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم : «لقد زوجتكِ و انّه لاوّل اصحابی سلما و اكثرهم عِلماً و اعظمهم حِلماً».۵۳
این گفتار، خطاب پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم به فاطمه زهرا علیهاالسلام هنگام ازدواج با امام علی علیهالسلام است.
هیثمی ذیل این روایت میگوید: اسناد این حدیث، صحیح است.۵۴
انس بن مالك:
انّ النبی قال لابنته فاطمه: «قد زوجتكِ اعظمهم حلماً و اقدمهم سلماً و اكثرهم علماً».۵۵
ذهبی برای این حدیث، سه طریق از انس بن مالك، معقل بن یسار و جابر بن یزید جُعفی نقل كرده و دو طریق آن را تقویت میكند.۵۶
معقل بن یسار:
... دخلنا علی فاطمهٔ فقال النبی لها: «اما ترضین انّی زوّجتك اقدم امتی سلماً و اكثرهم علماً و اعظمهم حلماً».۵۷
هیثمی این حدیث را توثیق میكند.۵۸
● ابن عباس:
«انّ النبیقال: الصدّیقون ثلاثهٔ: حزقیل مؤمن آل فرعون، و حبیب النّجار صاحب یس و علی بن ابیطالب».۵۹
و نیز میگوید:
«قال رسول اللّه: السُّبَّق ثلاثهٔ: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».۶۰
هیثمی این حدیث را تقویت میكند.۶۱
البانی نیز این حدیث را از احادیث صحیح میداند.۶۲
● عایشه:
«قال النبی: السُّبَّق ثلاثهٔ: السابق الی موسی، یوشع بن نون و السابق الی عیسی، صاحب یس و السابق الی محمد، علی بن ابیطالب».۶۳
عبدالرّحمن بن عوف:
«لمّا حضر النبی الوفاهٔ قالوا: یارسول اللّه اوصینا، قال: اوصیكم بالسابقین الاوّلین و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، و بأبنائهم من بعدهم، الاّ تفعلوا لا یقبل منكم صرف و لا عدل».۶۴
هیثمی در توثیق این حدیث، چنین میگوید:
«رجاله ثقات».۶۵
علی علیهالسلام :
«بُعِثَ رسول اللّه یوم الاثنین و اسلمتُ یومالثلاثاء».۶۶
حبّهٔ:
«قا علی علیهالسلام : اللّهمّ لا اعترف عبداً من هذه الامهٔ عبدك قبلی غیر نبیك (ثلاث مرّات) لقد صلّیتُ قبل ان یصلّی النّاس سبعاً».۶۷
هیثمی این حدیث را تقویت كرده و میگوید:
«سناده حسنٌ».۶۸
بّهٔ بن جوین:
«قال علی علیهالسلام : عبدتُ اللّه مع رسول اللّه سبع سنین، قبل ان یعبده احد من هذه الامهٔ».۶۹
علی علیهالسلام :
«اناعبداللّه و اخو رسوله و انا الصدّیق الاكبر لایقولها بعدی الاّ كاذب مفترٍ صلّیتُ مع رسول اللّه قبل النّاس بسبع سنین».۷۰
حاكم نیشابوری میگوید:
«هذا الحدیث صحیح الاسناد».۷۱
ابن كثیر در تأیید روایت یاد شده، میگوید:
«نسائی در كتاب خصائص امام علی علیهالسلام (از احمد بن سلیمان) و ابن ماجه در سنن، این حدیث را نقل میكند.»۷۲
بوصیری نیز میگوید:
«هذا اسنادٌ صحیح».۷۳هیثمی نیز در تأیید این روایت، میگوید:
«سند حدیث، صحیح است و راویان آن موثّق هستند.»۷۴
حبَّهٔ:
«سمعتُ علیّاً یقول: انا اوّل من اسلم و صلّی معرسول اللّه».۷۵
خطیب بغدادی، سند روایت را صحیح میداند.۷۶
هیثمی نیز دو طریق برای روایت مذكور بیان میكند و یك طریق آن را تقویت میكند.۷۷
معاذهٔ العدویهٔ:
«سمعتُ علیّاً علی منبر البصرهٔ یقول: انا الصدّیق الاكبر آمنتُ قبل اَنْ یؤمن ابوبكر و اسلمتُ قبل اَنْ یسلم ابوبكر.»۷۸
عُقَیلی ه از متعصّبان اهل سنّت و دشمن امام علی علیهالسلام و یاران اوست، حدیث مذكور را تأیید میكند.۷۹
ابن عباس:
«اوّل من اسلم علی بن ابیطالب».۸۰
ذهبی در تأیید این حدیث، میگوید:
«این حدیث از ابن عباس ثابت است.»۸۱
سعید بن جبیر:
«اوّل من صلّی مع رسول اللّه علیّ و فیه نزلت الایهٔ «السّابقون السّابقون»».۸۲
ابن عباس:
«وكان (علی بن ابیطالب) اوّل من اسلم بعد خدیجهٔ من النّاس».۸۳
حاكم نیشابوری سلسله سند این حدیث را صحیح میداند.۸۴
هیثمی در تأیید روایت، میگوید:
«راویانی كه احمد بن حنبل این روایت را از آنها نقل كرده است، مورد اعتماد هستند.»۸۵
سیوطی نیز میگوید:
«طبرانی این حدیث را به سند صحیح نقل كرده است».۸۶
قرطبی میگوید:
«در اسناد این روایت هیچ شك و شبههای نیست، به خاطر اینكه سند، صحیح و موثّق است».۸۷
در تعلیقه كتاب «معجم الكبیر» در ذیل این روایت، آمده است:
«این روایت را نسائی در خصائص امام علی علیهالسلام ، صفحه ۶۱ و ۶۴ آورده و حاكم نیشابوری نیز آن را ذكر كرده و گفته اسنادش صحیح است. ذهبی نیز قول حاكم را پذیرفته است».۸۸
سلمان:
«اوّل هذه الامهٔ وروداً علی نبیّها اوّلها اسلاماً علی بن ابیطالب».۸۹
سیوطی در تأیید روایت، میگوید:
«این روایت از لحاظ سند، قوی و مؤیّد خوبی برای روایات دیگر است».۹۰
هیثمی نیز میگوید:
«راویان این حدیث، موثّق هستند.»۹۱
عمر بن خطّاب:
«لن تنالوا علیّاً فأنی سمعتُ رسول اللّه یقول ثلاثهٔ لأن یكون لی واحدهٔ منهنّ احبّ الیّ ممّا طلعت علیه الشّمس كنتُ عند النبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم و عنده ابوبكر و ابوعبیدهٔ ابن الجرّاح و جماعهٔ من اصحاب النّبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم فضرب بیده علی مِنكَبِ علیٍّ فقال: انت اوّل النّاس اسلاماً و اوّل النّاس ایماناً و انت منّی بمنزلهٔ هارون من موسی».۹۲
این روایت را ابن عساكر قبول میكند.
سعد بن ابیوقّاص:
«قال قیس كُنتُ بالمدینهٔ فبینا انا اطوف فیالسّوق اذ بلغت احجار الزّیت، فرأیتُ قوماً مجتمعین علی فارسٍ قد ركب دابّهٔ و هو یشتم علیّ بن ابیطالب والنّاس وقوفٌ حوالیه اذ اقبل سعد بن ابیوقّاص فوقف علیهم فقال: ما هذا؟ فقالوا: رجلٌ یشتم علیّ بن ابیطالب فتقدم سعد فأرجفوا له حتی وقف علیه فقال: یا هذا علی یشتم علی ما تشتم علیّ بن ابیطالب الم یكن اوّل من اسلم، الم یكن اوّل من صلّی مع رسول اللّه...».۹۳
حاكم نیشابوری این حدیث را صحیح میداند.۹۴
زید بن ارقم:
«اوّل مَن اسلم مع رسول اللّه علی بن ابیطالب».۹۵
حاكم نیشابوری و ذهبی این حدیث را صحیح میدانند و ذهبی برای تأیید، طریق دیگری نیز ذكر میكند.۹۶
ابن كثیر نیز در تأیید این روایت، میگوید:
«این حدیث را ترمذی و نسائی روایت كردهاند و ترمذی در ذیل روایت ،گفته: «حسنٌ صحیحٌ».۹۷
انس بن مالك:
«استنبیء النّبی صلیاللهعلیهوآلهوسلم یوم الإثنین و اسلم علیٌّ یوم الثلاثاء».۹۸
سیوطی میگوید:
«حاكم یشابوری بعد از ذكر این مطلب، ادّعا میكند كه اجماع اهل تاریخ بر این روایت است و مورد قبول همگان است.»۹۹
ابن عساكر۱۰۰ و خطیب بغدادی۱۰۱ نیز این روایت را تقویت میكنند.
قال عبدالرحمن بن عوف فی تفسیر الآیهٔ الشریفهٔ «والسّابقون الاوّلون»: «هم عشرهٔ من قریش كان اوّلهم اسلاماً علیّ بن ابیطالب.»۱۰۲
ابن عساكر این حدیث را قبول میكند.
ابوموسی اشعری:
«انّ علیّاً اوّل من اسلم مع رسول اللّه».۱۰۳
حاكم نیشابوری میگوید:
«اسناد این روایت، صحیح است.»۱۰۴
عفیف كندی در حقّ امیرمؤمنان علیهالسلام میگوید:
«و اسلم بعد ذلك فحسن اسلامه لوكان اللّه عزّوجلّ رزقنی الاسلام یومئذ فأكون ثانیاً مع علیّ بن ابیطالب».۱۰۵
حاكم نیشابوری حدیث را تقویت میكند و میگوید: «سندش صحیح است.» همچنین از احمد بن حنبل قل میكند كه، سند این روایت، صحیح است.۱۰۶
هیثمی نیز رجال احمد بن حنبل را ثقات میداند و روایت را از طریق احمد بن حنبل تقویت میكند.۱۰۷
عُقَیلی نزد این روایت را قبول میكند.۱۰۸
ابو رافع:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و اوّل من اسلم من النّساء خدیجهٔ».۱۰۹
هیثمی در مورد این حدیث، میگوید: «رجاله رجال الصحیح».۱۱۰
مالك بن حویرث:
«اوّل من اسلم من الرّجال علیّ و من النّساء خدیجهٔ».۱۱۱
هیثمی میگوید:
«در سلسله سند این حدیث، ضعفهایی وجود دارد؛ ولی ابن حبّان آنها را تقویت كرده است.»۱۱۲ابیسخیلهٔ:
«حججتُ انا و سلمان فنزلنا بأبی ذر... فقال: انّه ستكون فتنهٔ فان ادركتموها فعلیكم بكتاب اللّه و علیّ بن ابیطالب علیهالسلام فأنّی سمعتُ رسول اللّه یقول: «علیٌّ اوّل مَنْ آمن بی و اوّل مَن یصافحنی یوم القیامهٔ و هو یعسوب المؤمنین».۱۱۳
ابن عساكر چهار روایت به همین مضمون نقل كرده و دو روایت آن را قبول میكند.۱۱۴
حسن بصری:
«فكان اوّل من آمن، علی بن ابیطالب».۱۱۵
هیثمی میگوید:
«سند این حدیث، صحیح است.»۱۱۶
قال ابیاسحاق:
«سألتُ قثم بن عباس، كیف ورّث علیّ رسول اللّه دونكم؟ قال: لأنّه كان اوّلنا به لحوقاً و اشدّنا به لزوقاً».۱۱۷
حاكم نیشابوری این حدیث را صحیح دانسته و ذهبی نیز آن را تأیید میكند.
خلیل بن احمد الفراهیدی:
«انّعلیاً تقدّمهم اسلاماً و فاقَهُم علماً و بذهم شرفاً و رجحهم زهداً و طالهم جهاداً...».۱۱۸
این، گوشهای از احادیث و روایاتی است كه دلالت آشكار بر تقدّم اسلامِ امام علی علیهالسلام دارد.
در پایان، جهت تكمیل بحث، به سه روایت كه بسیاری از پرسشها را پاسخ میدهد، اشاره میشود.
در روایتی، سالم بن ابیالجعد از محمد بن حنفیه درباره تقدّم اسلامِ ابوبكر سؤال میكند كه وی در پاسخ میگوید: «خیر، وی نخستین مسلمان نیست.»۱۱۹
طبق نصوص تاریخی و حدیثی، تنها اختلافی كه مطرح است، این است كه آیا ابوبكر بعد از پنج نفر به اسلام گرویده یا بعد از پنجاه نفر؟
ابن كثیر در تاریخ خود مینویسد:
«محمد بن سعد بن ابیوقّاص میگوید: از پدرم درباره تقدّم اسلامِ ابوبكر پرسیدم، پدرم در پاسخ گفت: خیر، چرا كه قبل از اسلام وی بیش از پنج نفر به اسلام گرویده بودند».۱۲۰
سیوطی روایت یاد شده را تقویت كرده و میگوید:
«ابن عساكر این روایت را با سلسله سندِ نیكو نقل كرده است.»۱۲۱
طبری در تاریخ خود مینویسد:
«حدّثنا ابن حمید قال حدّثنا كنانهٔ بن جبلهٔ عن ابراهیم بن طهمان عن الحجاج بن الحجاج عن قتادهٔ بن دعامهٔ عن سالم بن ابیالجعد عن محمد بن سعد قال: قلت لابی: أكان ابوبكر اوّلكم اسلاماً؟ فقال: لا ولقد اسلم قبله اكثر من خمسین و لكن كان افضلنا اسلاماً؛۱۲۲... محمد بن سعد میگوید: از پدرم در مورد تقدّم اسلامِ ابوبكر پرسیدم، در پاسخ به من گفت: خیر، بیش از پنجاه نفر قبل از ابوبكر به اسلام روی آوردهاند؛ ولی اسلام وی برترین اسلام است!»
ابن كثیر دمشقی از این حدیث این گونه تعبیر میكند: «فانّه حدیث منكر اسناداً و متناً»،۱۲۳ در حالی كه علاّمه امینی این حدیث را صحیحه میداند و از آن این گونه تعبیر میكند: «نقل الطبری باسنادٍ صحیح رجاله ثقات».۱۲۴
قبل از قضاوت میان این دو گفتار، سند حدیث یاد شده را از دیدگاه اهل سنّت بررسی مینماییم:
. محمد بن حمید بن حیان، (ابوعبّداللّه رازی) از شخصیتهایی است كه نزد عالمان اهل سنّت، از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است؛ به گونهای كه ذهبی درباره وی میگوید:
«العلامهٔ، الحافظ، الكبیر... حدث عنه: ابوداود، ترمذی، قزوینی، احمد بن حنبل، ابوزرعه، ابوبكر بن ابیالدنیا، صالح بن محمد جزره، حسن بن علی معمری، عبداللّه بن احمد بن حنبل، محمد جریر طبری، ابوالقاسم بغوی... و خلق كثیر».۱۲۵
با اینكه برخی وی را به خاطر تركیب اسانید در متون حدیث، تضعیف كردهاند؛۱۲۶ ولی ذهبی در دفاع از وی میگوید:
«با اینكه ابن حمید در اسانید تصرّف میكرده؛ ولی حدیث جعل نمیكرده است.»۱۲۷
ابوزرعه درباره وی میگوید:
«هركس محمد بن حمید را كنار گذارد، بیش از ده هزار حدیث را از دست میدهد».۱۲۸
ابو قریش میگوید:
«نظر محمد بن یحیی را پیرامون ابن حمید جویا شدم، وی در پاسخ گفت: مگر نمیبینی از وی حدیث نقل میكنم!»
عبداللّه بن احمد به نقل از پدرش میگوید:
«مادامی كه محمد بن حمید در (شهر) ری وجود دارد، علم نیز وجود دارد».۱۲۹
ابوحاتم از یحیی بن معین نقل میكند كه ابن حمید، فردی مطمئن و ثقه است.۱۳۰
در جای دیگر، ابن ابیخیثمه از یحیی بن معین درباره محمد بن حمید سؤال میكند و وی در پاسخ میگوید:
«هیچ اشكالی بر وی وارد نیست».۱۳۱
جعفر بن ابیعثمان طیالسی نیز وی را توثیق میكند.۱۳۲
خلیلی درباره وی میگوید:
«كان حافظاً عالماً بهذا الشّأن رضیه احمد و یحیی».۱۳۳
حدیث مورد بحث را طبری از محمد بن حمید نقل كرده است، ذهبی در توثیق احادیث طبری از ابن حمید، چنین میگوید: «قد اكثر عنه ابن جریر فی كتبه و وقع لنا حدیثه عالیا».۱۳۴
در جای دیگر میگوید:
«فقد قال محمد بن جریر الطبری فی ما صحّ له عنه».۱۳۵
. كنانهٔ بن جبله، نیز نزد اهل سنّت معتبر است؛ چنان كه ابوحاتم درباره وی میگوید: «محلّه الصدق».۱۳۶
. ابراهیم بن طهمان هم نزد اهل سنّت از جایگاه بلندی برخوردار است؛ بخاری در مورد وی میگوید:
«صحیح العلم والحدیث».۱۳۷
اسحاق بن راهویه میگوید:
«كان صحیح الحدیث كثیرالسّماع ما كان بخراسان اكثر حدیثاً منه و هو ثقهٔ.»
یحیی بن اكثم میگوید:
«كان ابراهیم من انبل الناس بخراسان و العراق و الحجاز و اوثقهم و اوسعهم علماً».۱۳۸
دارقطنی، احمد بن حنبل، ابوداود، صالح بن محمد جزره، ابن مبارك، ابوحاتم، یحیی بن معین، جوزجانی، خطیب بغدادی، عثمان بن سعید، یوسف بن خراش، ابن حبان، ابن شاهین، ابن ندیم، ابن حجر عسقلانی، ذهبی و صفدی، وی را فردی صدوق و مطمئن دانسته و به احادیث وی استناد كردهاند.۱۳۹حجاج بن حجاج باهلی بصری، نیز مورد وثوق و تأیید اهل سنّت است. ابوحاتم رازی، وی را توثیق كرده است.۱۴۰ احمد بن حنبل، یحیی بن معین، ابوبكر بن خزیمه، ابوداود، ابن حبان، ابن حجر عسقلانی و ذهبی وی را توثیق كرده و مورد اطمینان و راستگو میدانند.۱۴۱
. قتاده بن دعامهٔ، نیز نزد اهل سنّت از جایگاه بسیار بلندی برخوردار است؛ به گونهای كه ذهبی از وی چنین یاد میكند: «حافظ العصر، قدوهٔ المفسّرین و المحدّثین»۱۴۲، «كان من اوعیهٔ العلم و ممّن یضرب به المثل فی قوّهٔ الحفظ»۱۴۳، «هو حجّهٔ بالاجماع».۱۴۴
سایر علما از جمله: ابن سعد، یحیی بن معین، ابن خلكان، ابوحاتم رازی، احمد بن حنبل، ابن سیرین، ابو زرعه، ابن حبان، ابن شاهین، یحیی بن معین، ذهبی و ابن حجر عسقلانی، از وی به بزرگی یاد كرده و او را فردی مطمئن میدانند.۱۴۵
لازم به ذكر است كه وی یكی از دشمنان سرسخت حضرت علی علیهالسلام بود.۱۴۶
. سالم بن ابیالجعد، ذهبی در مورد جایگاه وی نزد اهل سنّت، میگوید:
«احد الثقات و كان من نبلاء الموالی و علمائهم»،۱۴۷ «من ثقات التابعین».۱۴۸
ابراهیم حربی در مورد وی آورده است: «مجمع علی ثقته».۱۴۹
بزرگان اهل سنّت از جمله: ابن سعد، ابونعیم اصفهانی، یحیی بن معین، ابو زرعه، نسائی، ابن حبان، عجلی، ابن قتیبه، صفدی، ذهبی و ابن حجر عسقلانی وی را از برترین و موثقترین تابعین بر مشمارند.۱۵۰
۷. محمد بن سعد بن ابیوقّاص نیز نزد اهل سنّت معتبر بوده و جای هیچ بحثی در آن نیست.
. سعد بن ابیوقّاص از بزرگان صحابه نزد اهل سنّت است.
با بیانات یاد شده، واهی بودن ادّعای ابنكثیر، نمایان میشود.
نكته قابل تأمّل، جمله ابن كثیر است كه اساس و بنیان گفتار كسانی را كه در تقدّم اسلام امام علی علیهالسلام بر دیگران، تشكیك میكنند، سست و متزلزل میكند.
سیوطی به نقل از وی میگوید:
«ظاهر این است كه اهلبیت پیامبر قبل از همگان به پیامبر ایمان آوردهاند: خدیجه همسر پیامبر، علی پسر عموی پیامبر، زید بن حارثه غلام پیامبر، امّایمن و ورقهٔ بن نوفل».۱۵۱
●● سخن پایانی
اگر ما قبول كنیم كه ابوبكر نخستین مسلمان بوده است، از لحاظ عقلی «نخستین مسلمان بودن وی» محال است؛ چرا كه به اجماع اهل تاریخ و حدیث، ابوبكر قبل از بعثت پیغمبر، عمرش را در بت پرستی، نوشیدن شراب و... سپری كرده و در اوائل بعثت نیز ادامه داشته است.۱۵۲
این دسته افراد اگرچه به خاطر نوشیدن شراب و بت پرستی در دوران جاهلیت در قیامت عذاب نشوند؛ ولی به هر حال، این اعمال و رفتار بر عقل و فطرت آنها اثر وضعی خود را میگذارد و همین، مانع از شناخت اسلام و قبول آن میشود.
اما امام علی علیهالسلام كه رشد و نموّ ایشان در دوران جاهلیت در دامان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم بوده و در بستری كاملاً آراسته و پیراسته از گناه، رشد كرده، پس اقتضای نخستین مسلمان بودن در ایشان وجود داشته است.
همچنین برخی جمع بین احادیث كرده و از این رهگذر، ابوبكر را نخستین مرد مسلمان معرّفی كردهاند؛ كه با بررسی اسناد این احادیث و ضعیف بودن آنها، نوبت به این جمع نمیرسد.۱۵۳
پینوشتها:
. دیوان اقبال لاهوری، ص ۱۱۴.
. فرهنگ آفتاب، ج ۲، ص ۷۷۶.
. المعارف، ص ۱۶۸.
. تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۳۳.
. تقریب التهذیب، ج ۲، ص ۳۹. جالب این است كه در چاپ جدید تقریب التهذیب، كلام ابن حجر عسقلانی را تحریف كردهاند و این گونه نوشتهاند: «جمعی میگویند: اولین نفر كه به اسلام گروید، علی بن ابیطالب(ع) است». (تحریر تقریب التهذیب، ج ۳، ص ۲۳۱).
. الاصابهٔ، ج ۲، ص ۵۰۶.
۷. الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۹۷.
. الكامل فیالتاریخ، ج ۱، ص ۴۸۴ و ۴۸۵.
. الوفاء باحوال المصطفی، ص ۱۶۳ و ۱۶۴.
۰.. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۲، ج ۴، ص ۳۱۹ و ج ۱۳، ص ۱۴۸.
۱. السیرهٔ النبویهٔ و اخبار الخلفاء، ج ۱، ص ۶۷ و ۶۸؛ كتاب الثقات، ج ۱، ص ۵۲.
۲. الوافی بالوفیات، ج ۲۱، ص ۲۶۹ و ۲۷۰.
۳. حیاهٔ الحیوان الكبری، ج ۱، ص ۷۹.
۴. السنن الكبری، نسائی، ج ۹، ص ۹۴ و ۹۵؛ السنن الصغری، ج ۱، ص ۵۷۰؛ ج ۲، ص ۳۶۵.
۵.التنبیه و الاشراف، ص ۱۹۸.
۶.تذكرهٔ الخواص، ص ۲۶.
۷.موسوعهٔ الفقه الاسلام، ج ۱، ص ۲۶۹؛ شباب حول الرسول، ص ۲۱.
۸. ذهبی درباره وی میگوید: «الامام العلاّمهٔ الحافظ، الكبیر، المجوّد محدّث الشام ثقهٔ الدین»؛ سیراعلام النبلاء، ج ۲۰، ص ۵۵۴.
۹. علامه امینی تمامی روایاتی را كه از منابع اهل سنّت است، به تفصیل نقل میكند. ر.ك: الغدیر، ج ۳، ص ۲۲۰، چ قدیم و ج ۳، ص ۳۱۰، چ جدید.
۰. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۹ـ۴۴.
۱. همان، ص ۳۰ و ۳۴.
۲. همان، ص ۳۹ و ۴۰.
۳. همان، ص ۴۰ و ۴۱.
۴. همان، ص ۲۷، ۳۵، ۳۶ و ۴۲.
۵. همان، ص ۳۶ و ۳۸.
۶. همان، ص ۲۷.
۷. همان، ص ۲۷ و ۲۸.
۸. همان، ص ۵۸ و ۵۹؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۴.
۹. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۶۰.
۰. همان، ص ۳۷، ۴۳ و ۴۴.
۱. همان.
۲. همان، ص ۲۸، ۲۹ و ۳۹.
۳. همان، ص ۴۱ و ۴۳.
۴. همان، ص ۳۶.
۵. همان، ص ۴۳ و ۴۴؛ كنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۱۶، ح ۳۲۹۸۹.
۶. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۰. لازم به ذكر است كه ابن عدی، سند این حدیث را تضعیف كرده (الكامل فی ضعفاء الرجال، ج ۴، ص ۲۹۱ و ۲۹۲)، اما ابن عساكر از طریق دیگر این حدیث را تقویت میكند؛ (المطالب العالیهٔ بزوائد المسانید الثمانیهٔ، ابن حجر عسقلانی، ج ۴، ص ۵۷.)
۷. مستدرك، حاكم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۳۶؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۰؛ جامع الاحادیث سیوطی، ج ۳، ص ۳۱۲، ح ۸۸۴۱؛ كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۱۶، ح ۳۲۹۹۱.
۸. مستدرك، حاكم، ج ۳، ص ۱۳۶.
۹. الاصابهٔ، ج ۸، ص ۱۸۳.
۰. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳؛ كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۰۸؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۶۵؛ مختصر المنهاج، شمس الدین ذهبی، ص ۳۰۹.
۱. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳ و ۴۴؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۹؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲
۲. در وثاقت عبّاد هیچ شكی نیست، اما در مذهب ایشان اختلاف است. شیخ طوسی در الفهرست، ص ۱۱۹، ایشان را عامی المذهب میداند و برخی از متأخرین نیز ایشان را سنّی میدانند. ر.ك: جامع الرواهٔ، ج ۱، ص ۴۳؛ نقدالرجال، ج ۳، ص ۱۸. اما ابوعلی حائری، آیهٔالله خویی، محقق تستری، علامه نمازی و علامه مامقانی قائل به تشیّع وی هستند و دلیل بر تشیّع وی را دو چیز میدانند:
. روایاتی كه عبّاد در رابطه با اهل بیت(ع) نقل كرده است.
. گواهی اهل سنّت در تشیّع عبّاد.
ر.ك: منتهی المقال، ج ۴، ص ۶۲؛ معجم الرجال الحدیث، ج ۹، ص ۲۱۹؛ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۶۶۱؛ مستدركات علم الرجال، ج ۴، ص ۳۳۸. قابل ذكر است كه عبّاد حدیث پیامبر در ذمّ معاویه «قال النبی(ص): اذا رأیتم معاویهٔ علی منبری فَقتلوه» را نیز روایت كرده است. (تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۳).
۳. الموضوعات، ج ۱، ص ۳۴۴. جالب این است كه عالمان اهل سنت این كتاب را تضعیف میكنند و درباره آن چنین گفتهاند: «غالب ما فی كتاب ابن الجوزی موضوعٌ»؛ تدریب الراوی، ص ۱۸۳.
۴. رجال الشیعهٔ فی اسانید السنهٔ، محمد جعفر طبسی، ص ۲۱۸؛ رجال صحیح البخاری، ج ۲، ص ۸۶۳؛ میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۷۹؛ المراجعات، ص ۹۷.
۵. تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۳۹۴ و ۳۹۵.
۶. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۷۹ و ۳۸۰.
۷. رجال الشیعهٔ فی اسانید السنهٔ، ص ۲۱۵؛ به نقل از الجرح و التعدیل، ج ۶، ص ۸۰، شماره ۴۴۷ (شیخ ثقه).
۸. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۴۰ و ۳۷۹.
۹. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۸۱.
۰. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۷۹.
۱. رجال الشیعهٔ فی اسانید السنهٔ، ص ۲۱۵ به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۳۶.
۲. حلیهٔ الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۶۶. روایت مذكور را از طریق معاذ بن جبل نیز نقل كره است؛ حلیهٔ الاولیاء، ج ۱، ص ۶۵ و ۶۶؛ كنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۱۷.
۳.جامع الاحادیث الكبیر، سیوطی، ج ۵، ص ۶۳، ح ۱۷۲۰۹؛ المصنف، ابن ابیشیبه، ج ۶، ص ۳۷۶، ح ۳۲۱۳۱؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۴. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۵. سیرالخلفاء الراشدین، ص ۲۳۰؛ المصنف، عبدالرّزاق، ج ۵، ص ۴۹۰.
۶. سیرالخلفاء الرّاشدین، ص ۲۳۰.
۷. مسند، احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۲۶.
۸. مجم الزوائد، ج ۹، ص ۱۲۳، ر.ك: سیرالخلفاء الراشدین، ص ۲۳۰.
۹. تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۳۰۶؛ كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۰۱؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱.
۰. كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۰۱؛ المعجم الكبیر، ج ۱۱، ص ۷۷؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۶۴؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۱. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۲. سلسلهٔالاحادیث الصحیحهٔ، ج ۱، ص ۳۶۱.
۳. الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۶۴.
۴. معجم الاوسط، ج ۸۷۸؛ مختصرالزوائد، (مسند البزاز)، ج ۲، ص ۳۵۰.
۵. مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۱۷.
۶. مسند ابویعلی، ج ۱، ص ۴۶۶؛ مختصر اتحاف السادهٔ، ج ۵، ص ۱۹۰؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۳.
۷. اتحاف المهرهٔ باطراف العشرهٔ، ج ۱۱، ص ۵۴۰؛ معجم الاوسط، طبرانی، ج ۸، ص ۲۰۶؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۲؛ مختصراتحاف السادهٔ، ج ۵، ص ۱۹۰؛ حیاهٔالصحابهٔ، ج ۱، ص ۴۸.
۸. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۹. سنن الكبری، ج ۵، ص ۱۰۶؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۲؛ الریاض النضرهٔ، ج ۲، ص ۱۱۱.
۷۰. جامع المسانید و السنن، ج ۳۰، ص ۵۷۳، ح ۱۱۶۵؛ مصنّف ابن ابیشیبه، ج ۷، ص ۴۹۸؛ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۴؛ فضائل الصحابهٔ، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۵۸۶ و ۵۸۷؛ اتحاف المهرهٔ باطراف العشرهٔ، ابن حجر عسقلانی، ج ۱۱، ص ۴۶۵. ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث، تأیید حاكم نیشابوری را نیز نقل میكند؛ الریاض النضرهٔ، ج ۲، ص ۱۰۲؛ سنن الكبری، نسائی، ج ۵، ص ۱۰۶؛ خصائص امیرالمؤمنین علی(ع)، نسائی، ص ۲۴ و ۲۵؛ الاوائل، عسكری، ج ۱، ص ۲۰۳؛ تاریخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۳۱۰.
۷۱. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۵۱.
۷۲. جامع المسانید و السنن، ج ۳۰، ص ۵۷۳.
۷۳. زوائد سنن ابن ماجه، ص ۴۶.
۷۴. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲. لازم به ذكر است كه ذهبی درباره روایت مذكور، میگوید: «هذا كذب علی علیّ» (میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۶۸)؛ ابن كثیر نیز همانند ذهبی در جای دیگر عصبیّت و بغض خود را نسبت به امام علی علیهالسلام ابراز داشته و میگوید: «هذا الحدیث منكَر بكل حال و لایقوله علیّ و كیف یمكن ان یصلی قبل الناس بسبع سنین هذا الامر لایتصوّر اصلاً» (البدایهٔ و النهایهٔ، ج ۳، ص ۲۵ و ۲۶)؛ همچنین برخی از متأخرین این حدیث را باطل میدانند (الالبانی، ضعیف سنن ابن ماجه، ص ۱۴)، این همه اقوال و تضعیف به خاطر عبّاد بن عبداللّه الاسدی است كه چون شیعه است، مورد تهاجم قرار گرفته؛ اما با این حال، بزرگان اهل سنت همانند ابن حبّان ایشان را در زمره ثقات و معتمدین برشمرده، میگوید: «عبّاد من اهل الكوفهٔ یروی عن علی(ع)» (كتاب الثقات، ج ۵، ص ۱۴۱، چ قدیم).
۷۵. فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۰؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۱۴۱؛ تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۵۷ (چاپ محمودی)، جامع المسانید و السنن، ج ۱۹، ص ۵۰، ح ۱۱۶؛ تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۲۳۳؛ مناقب ابن مغازلی، ص ۱۵؛ فضایل الخمسهٔ، ج ۱، ص ۱۸۰، به نقل از مسند ابوحنیفه، ص ۲۴۷.
۷۶. تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۳۳۳، ش ۱۹۴۷.
۷۷. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۳.
۷۸. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۹؛ المعارف، ص ۱۶۹؛ كنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۶۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۶۱ (چاپ محمودی).
۷۹. الضعفاء الكبیر، ج ۲، ص ۱۳۱.
۰. الطبقات الكبری، ج ۳، ص ۲۱.
۱. سیرالخلفاء الراشدین، ص ۲۲۷.
۲. تذكرهٔالخواص، ص ۲۶.
۳. مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۳۳۱ و ۳۷۳؛ فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۸۹؛ الجامع فیالعلل و معرفهٔ الرجال، ج ۳، ص ۴۲۵؛ معجم الكبیر، ج ۱۲، ص ۷۷، ح ۱۲۵۹۳؛ السنن الكبری، نسائی، ج ۵، ص ۴۳.
۴. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۴۶۵.
۵. مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۰۲.
۶. تدریب الراوی، ص ۳۸۶.
۷. الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۹۸؛ تهذیب الكمال، ج ۱۳، ص ۲۹۹.
۸. معجم الكبیر، ج ۱۲، ص ۷۷.
۹. همان، ج ۶، ص ۲۶۵، ح ۶۱۷؛ مناقب ابن مغازلی، ص ۱۵، ح ۲۰ و ۲۱؛ اسدالغابهٔ، ج ۴، ص ۱۰۳؛ الوافی بالوفیات، ج ۲۱، ص ۲۷۰؛ المطالب العالیهٔ بالزوائد المسانید الثمانیهٔ، ج ۴، ص ۵۷؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱؛ المصنف، ابن ابیشیبه، ج ۶، ص ۳۷۱، ح ۳۲۱۱۲.
۰. اللئالی المصنوعهٔ، ج ۱، ص ۲۹۹ و ۳۰۰.
۱. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲ و ۱۲۴.
۲. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۵۹ و ۵۸؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۴، ح ۳۶۳۹۵.
۳. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۴۹۹؛ تفسیر الحبری، ص ۳۹۵ و ۴۰۷.
۴. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۴۹۹.
۵. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۵؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۴، ص ۳۶۸؛ مناقب ابن مغازلی، ص۱۴، ۱۸؛ تاریخ الامم والملوك، ج ۱، ص ۵۳۸؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱.
۶. مستدرك، حاكم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۳۶.
۷. جامع المسانید والسنن، ج ۱۴، ص ۱۵، ح ۲۷۷۱.
۸. المنتظم، ج ۳، ص ۳۱۹؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۳۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۰؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول، ابن اثیر، ج ۸، ص ۶۴۱، ح ۶۴۸۴.
۹. تدریب الراوی، ص ۳۸۶.
۰۰. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۲۸ و ۲۹.
۰۱. تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۳۴.
۰۲. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳ و ۴۴.
۰۳. فضائل الخمسهٔ، ج ۱، ص ۱۷۸؛ به نقل از مستدرك حاكم نیشابوری، ج ۳، ص ۴۶۵.
۰۴. همان.
۰۵. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴ و ۳۵؛ معجم الكبیر، ج ۱۸، ص ۱۰۰، ح ۱۸۱؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۱؛ البدایهٔ و النهایهٔ، ج ۳، ص ۲۴ و ۲۵؛ دلایل النبوهٔ، ج ۱، ص ۱۶۵؛ مختصر اتحاف السادهٔ، ج ۵، ص ۱۹۱ و ۲۲۷؛ السنن الكبری، نسایی، ج ۵، ص ۱۰۵.
۰۶. مستدرك حاكم، ج ۳، ص ۱۸۳؛ معجم الكبیر، ج ۱۸، ص ۱۰۰.
۰۷. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۳.
۰۸. الضعفاء الكبیر، ج ۱، ص ۲۸ و ۸۰.
۰۹. مختصر الزوائد، (مسند البزاز)، ج ۲، ص ۳۵۰.
۱۰. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۲۰.
۱۱. معجم الكبیر، ج ۱۹، ص ۲۹۱.
۱۲. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۲۰.
۱۳. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۶۱ و ۳۶۲؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۳۰۷؛ فرائدالسمطین، حموینی، ج ۱، ص ۳۹؛ میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۱۸۸؛ مستدركات علم الرجال، ج ۸، ص ۴۴۵؛ الارشاد، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲.
۱۴. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱.
۱۵. مصنف عبدالرزاق، ج ۱۱، ص ۲۲۶، ح ۲۰۳۹۱ و ج ۵، ص ۳۲۵، ح ۹۷۱۸؛ معجم الكبیر، ج ۱، ص ۹۵؛ الجامع فیالعلل و معرفهٔ الرجال، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۷۰ و ج ۳، ص ۴۲۵؛ سنن الكبری، بیهقی، ج ۹، ص ۲۳۶ و ۲۳۵.
۱۶. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۱۷. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۵.
۱۸. منتهی المقال، ابوعلی حائری، ج ۳، ص ۱۸۵.
۱۹. المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۲۷۲.
۲۰. البدایهٔ و النهایهٔ، ج ۳، ص ۲۷.
۲۱. «اخرجه ابن عساكر بسندٍ جیّد»؛ تاریخ الخلفاء، ص ۴۷.
۲۲. تاریخ الامم و الملوك، ج ۱، ص ۵۴۰.
۲۳. البدایهٔ والنهایهٔ، ج ۳، ص ۲۸.
۲۴. الغدیر، ج ۳، ص ۲۴۰.
۲۵. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۰۳.
۲۶. میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۵۳۱؛ الكاشف، ج ۳، ص ۲۱؛ تاریخ الكبیر، ج ۱، ص ۶۹؛ الضعفاء الكبیر، ج ۴، ص ۶۱.
۲۷. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۰۵.
۲۸. میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۵۳۱.
۲۹. همان.
۳۰. الجرح و التعدیل، ج ۷، ص ۲۳۲؛ تهذیب الكمال، ج ۱۶، ص ۲۲۲.
۳۱. تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۲۶۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۱۲؛ تهذیب الكمال، ج ۱۶، ص ۲۲۲.
۳۲. تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۲۶۰؛ تهذیب الكمال، ج ۱۶، ص ۲۲۳؛ تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۱۲.
۳۳. تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۱۵.
۳۴. سیراعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۰۵.
۳۵. میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۵۳۰.
۳۶. الجرح والتعدیل، ج ۷، ص ۱۶۹؛ میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۴۱۵.
۳۷. تاریخ الكبیر، ج ۱، ص ۱۹۴؛ تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۱۱۳.
۳۸. تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۱۰۶؛ تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۱۱۳؛ تهذیب الكمال، ج ۱، ص ۳۶۷؛ سیراعلام النبلاء، ج ۷، ص ۳۸۰.
۳۹. رجال صحیح بخاری، ج ۱، ص ۵۳؛ رجال صحیح مسلم، ج ۱، ص ۴۰؛ سیراعلام النبلاء، ج ۷، ص ۳۸۳؛ تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۱۰۸؛ تهذیب الكمال، ج ۱، ص ۳۶۶؛ الفهرست، ابن ندیم، ص ۳۱۹؛ تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۱۱۳؛ كتاب الثقات، ج ۶، ص ۲۷؛ تاریخ اسماءالثقات، ابن شاهین، ص ۵۸؛ الجامع فی العلل و معرفهٔ الرجال، ج ۲، ص ۴۸؛ الوافی بالوفیات، ج ۶، ص ۳۴؛ الجرح والتعدیل، ج ۳، ص ۱۵۸؛ تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۳۶؛ العبر، ج ۱، ص ۱۸۵؛ الكاشف، ج ۱، ص ۴۰؛ تذكرهٔالحفاظ، ج ۱، ص ۲۱۳؛ المغنی فی الضعفاء، ج ۱، ص ۱۷؛ تحریر تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۸
۴۰. الجرح و التعدیل، ج ۳، ص ۱۵۸؛ تاریخ الاسلام (حوادث ۱۲۱)، ص ۳۹۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۶، ص ۱۵۲؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۷۶.
۴۱. سیر اعلام النبلاء، ج ۶، ص ۱۵۲؛ میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۴۶۱؛ كتاب الثقات، ج ۶، ص ۲۰۱؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۷۶؛ تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۱۵۲؛ الكاشف، ج ۱، ص ۱۶۱؛ تهذیب الكما، ج ۴، ص ۱۵۳؛ الجامع فی العلل و معرفهٔ الرجال، ج ۱، ص ۲۰۲.
۴۲. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۶۹.
۴۳. المعارف، ص ۴۶۲؛ سیراعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۰؛ تاریخ الاسلام (حوادث ۱۰۱ تا ۱۲۰)، ص ۴۵۴.
۴۴. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۱.
۴۵. طبقات الكبری، ج ۷، ص ۲۲۹؛ الجرح و التعدیل، ج ۷، ص ۱۳۵؛ وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۸۵؛ كتاب الثقات، ج ۵، ص ۳۲۳؛ تاریخ اسماء الثقات، ص ۲۶۵؛ میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۳۸۵؛ الكاشف، ج ۲، ص ۳۸۲؛ تاریخ الاسلام (حوادث ۱۰۱ تا ۱۲۰)، ص ۴۵۵؛ رجال صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۱۸؛ تقریب التهذیب، ج ۲، ص ۱۲۳؛ مقدمه فتح الباری، ص ۴۵۸؛ العبر، ج ۱، ص ۱۱۲؛ تهذیب الكمال، ج ۱۵، ص ۲۳۲؛ سیراعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۱؛ المغنی، ج ۲، ص ۵۲۲؛ تذكرهٔ الحفاظ، ج ۱، ص ۱۰.
۴۶. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۲.
۴۷. همان، ج ۵، ص ۱۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۸۲، ۲۹۲ و ۳۰۹.
۴۸. میزان الاعتدال، ص ۱۰۹.
۴۹. تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۳۷۴.
۵۰. طبقات الكبری، ج ۶، ص ۲۹۱؛ حلیهٔالاولیاء، ج ۷، ص ۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۳۷۴؛ الجرح و التعدیل، ج ۴، ص ۱۸۱؛ تهذیب الكمال، ج ۷، ص ۷؛ كتاب الثقات، ž
. دیوان اقبال لاهوری، ص ۱۱۴.
. فرهنگ آفتاب، ج ۲، ص ۷۷۶.
. المعارف، ص ۱۶۸.
. تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۳۳.
. تقریب التهذیب، ج ۲، ص ۳۹. جالب این است كه در چاپ جدید تقریب التهذیب، كلام ابن حجر عسقلانی را تحریف كردهاند و این گونه نوشتهاند: «جمعی میگویند: اولین نفر كه به اسلام گروید، علی بن ابیطالب(ع) است». (تحریر تقریب التهذیب، ج ۳، ص ۲۳۱).
. الاصابهٔ، ج ۲، ص ۵۰۶.
۷. الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۹۷.
. الكامل فیالتاریخ، ج ۱، ص ۴۸۴ و ۴۸۵.
. الوفاء باحوال المصطفی، ص ۱۶۳ و ۱۶۴.
۰.. شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۲، ج ۴، ص ۳۱۹ و ج ۱۳، ص ۱۴۸.
۱. السیرهٔ النبویهٔ و اخبار الخلفاء، ج ۱، ص ۶۷ و ۶۸؛ كتاب الثقات، ج ۱، ص ۵۲.
۲. الوافی بالوفیات، ج ۲۱، ص ۲۶۹ و ۲۷۰.
۳. حیاهٔ الحیوان الكبری، ج ۱، ص ۷۹.
۴. السنن الكبری، نسائی، ج ۹، ص ۹۴ و ۹۵؛ السنن الصغری، ج ۱، ص ۵۷۰؛ ج ۲، ص ۳۶۵.
۵.التنبیه و الاشراف، ص ۱۹۸.
۶.تذكرهٔ الخواص، ص ۲۶.
۷.موسوعهٔ الفقه الاسلام، ج ۱، ص ۲۶۹؛ شباب حول الرسول، ص ۲۱.
۸. ذهبی درباره وی میگوید: «الامام العلاّمهٔ الحافظ، الكبیر، المجوّد محدّث الشام ثقهٔ الدین»؛ سیراعلام النبلاء، ج ۲۰، ص ۵۵۴.
۹. علامه امینی تمامی روایاتی را كه از منابع اهل سنّت است، به تفصیل نقل میكند. ر.ك: الغدیر، ج ۳، ص ۲۲۰، چ قدیم و ج ۳، ص ۳۱۰، چ جدید.
۰. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۹ـ۴۴.
۱. همان، ص ۳۰ و ۳۴.
۲. همان، ص ۳۹ و ۴۰.
۳. همان، ص ۴۰ و ۴۱.
۴. همان، ص ۲۷، ۳۵، ۳۶ و ۴۲.
۵. همان، ص ۳۶ و ۳۸.
۶. همان، ص ۲۷.
۷. همان، ص ۲۷ و ۲۸.
۸. همان، ص ۵۸ و ۵۹؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۴.
۹. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۶۰.
۰. همان، ص ۳۷، ۴۳ و ۴۴.
۱. همان.
۲. همان، ص ۲۸، ۲۹ و ۳۹.
۳. همان، ص ۴۱ و ۴۳.
۴. همان، ص ۳۶.
۵. همان، ص ۴۳ و ۴۴؛ كنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۱۶، ح ۳۲۹۸۹.
۶. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۰. لازم به ذكر است كه ابن عدی، سند این حدیث را تضعیف كرده (الكامل فی ضعفاء الرجال، ج ۴، ص ۲۹۱ و ۲۹۲)، اما ابن عساكر از طریق دیگر این حدیث را تقویت میكند؛ (المطالب العالیهٔ بزوائد المسانید الثمانیهٔ، ابن حجر عسقلانی، ج ۴، ص ۵۷.)
۷. مستدرك، حاكم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۳۶؛ تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۰؛ جامع الاحادیث سیوطی، ج ۳، ص ۳۱۲، ح ۸۸۴۱؛ كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۱۶، ح ۳۲۹۹۱.
۸. مستدرك، حاكم، ج ۳، ص ۱۳۶.
۹. الاصابهٔ، ج ۸، ص ۱۸۳.
۰. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳؛ كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۰۸؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۶۵؛ مختصر المنهاج، شمس الدین ذهبی، ص ۳۰۹.
۱. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳ و ۴۴؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۹؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲
۲. در وثاقت عبّاد هیچ شكی نیست، اما در مذهب ایشان اختلاف است. شیخ طوسی در الفهرست، ص ۱۱۹، ایشان را عامی المذهب میداند و برخی از متأخرین نیز ایشان را سنّی میدانند. ر.ك: جامع الرواهٔ، ج ۱، ص ۴۳؛ نقدالرجال، ج ۳، ص ۱۸. اما ابوعلی حائری، آیهٔالله خویی، محقق تستری، علامه نمازی و علامه مامقانی قائل به تشیّع وی هستند و دلیل بر تشیّع وی را دو چیز میدانند:
. روایاتی كه عبّاد در رابطه با اهل بیت(ع) نقل كرده است.
. گواهی اهل سنّت در تشیّع عبّاد.
ر.ك: منتهی المقال، ج ۴، ص ۶۲؛ معجم الرجال الحدیث، ج ۹، ص ۲۱۹؛ قاموس الرجال، ج ۵، ص ۶۶۱؛ مستدركات علم الرجال، ج ۴، ص ۳۳۸. قابل ذكر است كه عبّاد حدیث پیامبر در ذمّ معاویه «قال النبی(ص): اذا رأیتم معاویهٔ علی منبری فَقتلوه» را نیز روایت كرده است. (تنقیح المقال، ج ۲، ص ۱۲۳).
۳. الموضوعات، ج ۱، ص ۳۴۴. جالب این است كه عالمان اهل سنت این كتاب را تضعیف میكنند و درباره آن چنین گفتهاند: «غالب ما فی كتاب ابن الجوزی موضوعٌ»؛ تدریب الراوی، ص ۱۸۳.
۴. رجال الشیعهٔ فی اسانید السنهٔ، محمد جعفر طبسی، ص ۲۱۸؛ رجال صحیح البخاری، ج ۲، ص ۸۶۳؛ میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۷۹؛ المراجعات، ص ۹۷.
۵. تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۳۹۴ و ۳۹۵.
۶. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۷۹ و ۳۸۰.
۷. رجال الشیعهٔ فی اسانید السنهٔ، ص ۲۱۵؛ به نقل از الجرح و التعدیل، ج ۶، ص ۸۰، شماره ۴۴۷ (شیخ ثقه).
۸. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۴۰ و ۳۷۹.
۹. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۸۱.
۰. میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۷۹.
۱. رجال الشیعهٔ فی اسانید السنهٔ، ص ۲۱۵ به نقل از سیر اعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۳۶.
۲. حلیهٔ الاولیاء، ابونعیم اصفهانی، ج ۱، ص ۶۶. روایت مذكور را از طریق معاذ بن جبل نیز نقل كره است؛ حلیهٔ الاولیاء، ج ۱، ص ۶۵ و ۶۶؛ كنز العمال، ج ۱۱، ص ۶۱۷.
۳.جامع الاحادیث الكبیر، سیوطی، ج ۵، ص ۶۳، ح ۱۷۲۰۹؛ المصنف، ابن ابیشیبه، ج ۶، ص ۳۷۶، ح ۳۲۱۳۱؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۴. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۵. سیرالخلفاء الراشدین، ص ۲۳۰؛ المصنف، عبدالرّزاق، ج ۵، ص ۴۹۰.
۶. سیرالخلفاء الرّاشدین، ص ۲۳۰.
۷. مسند، احمد بن حنبل، ج ۵، ص ۲۶.
۸. مجم الزوائد، ج ۹، ص ۱۲۳، ر.ك: سیرالخلفاء الراشدین، ص ۲۳۰.
۹. تفسیر قرطبی، ج ۱۵، ص ۳۰۶؛ كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۰۱؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱.
۰. كنزالعمال، ج ۱۱، ص ۶۰۱؛ المعجم الكبیر، ج ۱۱، ص ۷۷؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۶۴؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۱. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۲. سلسلهٔالاحادیث الصحیحهٔ، ج ۱، ص ۳۶۱.
۳. الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۶۴.
۴. معجم الاوسط، ج ۸۷۸؛ مختصرالزوائد، (مسند البزاز)، ج ۲، ص ۳۵۰.
۵. مجمع الزوائد، ج ۱۰، ص ۱۷.
۶. مسند ابویعلی، ج ۱، ص ۴۶۶؛ مختصر اتحاف السادهٔ، ج ۵، ص ۱۹۰؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱؛ مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۳.
۷. اتحاف المهرهٔ باطراف العشرهٔ، ج ۱۱، ص ۵۴۰؛ معجم الاوسط، طبرانی، ج ۸، ص ۲۰۶؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۲؛ مختصراتحاف السادهٔ، ج ۵، ص ۱۹۰؛ حیاهٔالصحابهٔ، ج ۱، ص ۴۸.
۸. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۹. سنن الكبری، ج ۵، ص ۱۰۶؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۲؛ الریاض النضرهٔ، ج ۲، ص ۱۱۱.
۷۰. جامع المسانید و السنن، ج ۳۰، ص ۵۷۳، ح ۱۱۶۵؛ مصنّف ابن ابیشیبه، ج ۷، ص ۴۹۸؛ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص ۴۴؛ فضائل الصحابهٔ، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۵۸۶ و ۵۸۷؛ اتحاف المهرهٔ باطراف العشرهٔ، ابن حجر عسقلانی، ج ۱۱، ص ۴۶۵. ابن حجر عسقلانی بعد از نقل این حدیث، تأیید حاكم نیشابوری را نیز نقل میكند؛ الریاض النضرهٔ، ج ۲، ص ۱۰۲؛ سنن الكبری، نسائی، ج ۵، ص ۱۰۶؛ خصائص امیرالمؤمنین علی(ع)، نسائی، ص ۲۴ و ۲۵؛ الاوائل، عسكری، ج ۱، ص ۲۰۳؛ تاریخ الامم و الملوك، ج ۲، ص ۳۱۰.
۷۱. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۵۱.
۷۲. جامع المسانید و السنن، ج ۳۰، ص ۵۷۳.
۷۳. زوائد سنن ابن ماجه، ص ۴۶.
۷۴. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲. لازم به ذكر است كه ذهبی درباره روایت مذكور، میگوید: «هذا كذب علی علیّ» (میزان الاعتدال، ج ۲، ص ۳۶۸)؛ ابن كثیر نیز همانند ذهبی در جای دیگر عصبیّت و بغض خود را نسبت به امام علی علیهالسلام ابراز داشته و میگوید: «هذا الحدیث منكَر بكل حال و لایقوله علیّ و كیف یمكن ان یصلی قبل الناس بسبع سنین هذا الامر لایتصوّر اصلاً» (البدایهٔ و النهایهٔ، ج ۳، ص ۲۵ و ۲۶)؛ همچنین برخی از متأخرین این حدیث را باطل میدانند (الالبانی، ضعیف سنن ابن ماجه، ص ۱۴)، این همه اقوال و تضعیف به خاطر عبّاد بن عبداللّه الاسدی است كه چون شیعه است، مورد تهاجم قرار گرفته؛ اما با این حال، بزرگان اهل سنت همانند ابن حبّان ایشان را در زمره ثقات و معتمدین برشمرده، میگوید: «عبّاد من اهل الكوفهٔ یروی عن علی(ع)» (كتاب الثقات، ج ۵، ص ۱۴۱، چ قدیم).
۷۵. فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۹۰؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۱۴۱؛ تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۵۷ (چاپ محمودی)، جامع المسانید و السنن، ج ۱۹، ص ۵۰، ح ۱۱۶؛ تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۲۳۳؛ مناقب ابن مغازلی، ص ۱۵؛ فضایل الخمسهٔ، ج ۱، ص ۱۸۰، به نقل از مسند ابوحنیفه، ص ۲۴۷.
۷۶. تاریخ بغداد، ج ۴، ص ۳۳۳، ش ۱۹۴۷.
۷۷. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۳.
۷۸. انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۷۹؛ المعارف، ص ۱۶۹؛ كنز العمال، ج ۱۳، ص ۱۶۴؛ تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۶۱ (چاپ محمودی).
۷۹. الضعفاء الكبیر، ج ۲، ص ۱۳۱.
۰. الطبقات الكبری، ج ۳، ص ۲۱.
۱. سیرالخلفاء الراشدین، ص ۲۲۷.
۲. تذكرهٔالخواص، ص ۲۶.
۳. مسند احمد بن حنبل، ج ۱، ص ۳۳۱ و ۳۷۳؛ فضائل الصحابه، ج ۲، ص ۵۸۹؛ الجامع فیالعلل و معرفهٔ الرجال، ج ۳، ص ۴۲۵؛ معجم الكبیر، ج ۱۲، ص ۷۷، ح ۱۲۵۹۳؛ السنن الكبری، نسائی، ج ۵، ص ۴۳.
۴. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۴۶۵.
۵. مجمع الزوائد، ج ۱، ص ۱۰۲.
۶. تدریب الراوی، ص ۳۸۶.
۷. الاستیعاب، ج ۳، ص ۱۹۸؛ تهذیب الكمال، ج ۱۳، ص ۲۹۹.
۸. معجم الكبیر، ج ۱۲، ص ۷۷.
۹. همان، ج ۶، ص ۲۶۵، ح ۶۱۷؛ مناقب ابن مغازلی، ص ۱۵، ح ۲۰ و ۲۱؛ اسدالغابهٔ، ج ۴، ص ۱۰۳؛ الوافی بالوفیات، ج ۲۱، ص ۲۷۰؛ المطالب العالیهٔ بالزوائد المسانید الثمانیهٔ، ج ۴، ص ۵۷؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱؛ المصنف، ابن ابیشیبه، ج ۶، ص ۳۷۱، ح ۳۲۱۱۲.
۰. اللئالی المصنوعهٔ، ج ۱، ص ۲۹۹ و ۳۰۰.
۱. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲ و ۱۲۴.
۲. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۵۹ و ۵۸؛ كنزالعمال، ج ۱۳، ص ۱۲۴، ح ۳۶۳۹۵.
۳. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۴۹۹؛ تفسیر الحبری، ص ۳۹۵ و ۴۰۷.
۴. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۴۹۹.
۵. انساب الاشراف، ج ۱، ص ۱۲۵؛ مسند احمد بن حنبل، ج ۴، ص ۳۶۸؛ مناقب ابن مغازلی، ص۱۴، ۱۸؛ تاریخ الامم والملوك، ج ۱، ص ۵۳۸؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱.
۶. مستدرك، حاكم نیشابوری، ج ۳، ص ۱۳۶.
۷. جامع المسانید والسنن، ج ۱۴، ص ۱۵، ح ۲۷۷۱.
۸. المنتظم، ج ۳، ص ۳۱۹؛ الصواعق المحرقهٔ، ج ۲، ص ۳۵۱؛ تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۳۴؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۰؛ جامع الاصول فی احادیث الرسول، ابن اثیر، ج ۸، ص ۶۴۱، ح ۶۴۸۴.
۹. تدریب الراوی، ص ۳۸۶.
۰۰. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۲۸ و ۲۹.
۰۱. تاریخ بغداد، ج ۱، ص ۱۳۴.
۰۲. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۳ و ۴۴.
۰۳. فضائل الخمسهٔ، ج ۱، ص ۱۷۸؛ به نقل از مستدرك حاكم نیشابوری، ج ۳، ص ۴۶۵.
۰۴. همان.
۰۵. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۳۴ و ۳۵؛ معجم الكبیر، ج ۱۸، ص ۱۰۰، ح ۱۸۱؛ الاستیعاب، ج ۳، ص ۲۰۱؛ البدایهٔ و النهایهٔ، ج ۳، ص ۲۴ و ۲۵؛ دلایل النبوهٔ، ج ۱، ص ۱۶۵؛ مختصر اتحاف السادهٔ، ج ۵، ص ۱۹۱ و ۲۲۷؛ السنن الكبری، نسایی، ج ۵، ص ۱۰۵.
۰۶. مستدرك حاكم، ج ۳، ص ۱۸۳؛ معجم الكبیر، ج ۱۸، ص ۱۰۰.
۰۷. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۳.
۰۸. الضعفاء الكبیر، ج ۱، ص ۲۸ و ۸۰.
۰۹. مختصر الزوائد، (مسند البزاز)، ج ۲، ص ۳۵۰.
۱۰. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۲۰.
۱۱. معجم الكبیر، ج ۱۹، ص ۲۹۱.
۱۲. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۲۲۰.
۱۳. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱؛ انساب الاشراف، ج ۲، ص ۳۶۱ و ۳۶۲؛ الاستیعاب، ج ۴، ص ۳۰۷؛ فرائدالسمطین، حموینی، ج ۱، ص ۳۹؛ میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۱۸۸؛ مستدركات علم الرجال، ج ۸، ص ۴۴۵؛ الارشاد، ج ۱، ص ۳۱ و ۳۲.
۱۴. تاریخ دمشق، ج ۴۲، ص ۴۱.
۱۵. مصنف عبدالرزاق، ج ۱۱، ص ۲۲۶، ح ۲۰۳۹۱ و ج ۵، ص ۳۲۵، ح ۹۷۱۸؛ معجم الكبیر، ج ۱، ص ۹۵؛ الجامع فیالعلل و معرفهٔ الرجال، احمد بن حنبل، ج ۲، ص ۷۰ و ج ۳، ص ۴۲۵؛ سنن الكبری، بیهقی، ج ۹، ص ۲۳۶ و ۲۳۵.
۱۶. مجمع الزوائد، ج ۹، ص ۱۰۲.
۱۷. المستدرك علی الصحیحین، ج ۳، ص ۱۲۵.
۱۸. منتهی المقال، ابوعلی حائری، ج ۳، ص ۱۸۵.
۱۹. المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۷، ص ۲۷۲.
۲۰. البدایهٔ و النهایهٔ، ج ۳، ص ۲۷.
۲۱. «اخرجه ابن عساكر بسندٍ جیّد»؛ تاریخ الخلفاء، ص ۴۷.
۲۲. تاریخ الامم و الملوك، ج ۱، ص ۵۴۰.
۲۳. البدایهٔ والنهایهٔ، ج ۳، ص ۲۸.
۲۴. الغدیر، ج ۳، ص ۲۴۰.
۲۵. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۰۳.
۲۶. میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۵۳۱؛ الكاشف، ج ۳، ص ۲۱؛ تاریخ الكبیر، ج ۱، ص ۶۹؛ الضعفاء الكبیر، ج ۴، ص ۶۱.
۲۷. سیر اعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۰۵.
۲۸. میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۵۳۱.
۲۹. همان.
۳۰. الجرح و التعدیل، ج ۷، ص ۲۳۲؛ تهذیب الكمال، ج ۱۶، ص ۲۲۲.
۳۱. تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۲۶۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۱۲؛ تهذیب الكمال، ج ۱۶، ص ۲۲۲.
۳۲. تاریخ بغداد، ج ۲، ص ۲۶۰؛ تهذیب الكمال، ج ۱۶، ص ۲۲۳؛ تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۱۲.
۳۳. تهذیب التهذیب، ج ۹، ص ۱۱۵.
۳۴. سیراعلام النبلاء، ج ۱۱، ص ۵۰۵.
۳۵. میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۵۳۰.
۳۶. الجرح والتعدیل، ج ۷، ص ۱۶۹؛ میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۴۱۵.
۳۷. تاریخ الكبیر، ج ۱، ص ۱۹۴؛ تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۱۱۳.
۳۸. تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۱۰۶؛ تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۱۱۳؛ تهذیب الكمال، ج ۱، ص ۳۶۷؛ سیراعلام النبلاء، ج ۷، ص ۳۸۰.
۳۹. رجال صحیح بخاری، ج ۱، ص ۵۳؛ رجال صحیح مسلم، ج ۱، ص ۴۰؛ سیراعلام النبلاء، ج ۷، ص ۳۸۳؛ تاریخ بغداد، ج ۶، ص ۱۰۸؛ تهذیب الكمال، ج ۱، ص ۳۶۶؛ الفهرست، ابن ندیم، ص ۳۱۹؛ تهذیب التهذیب، ج ۱، ص ۱۱۳؛ كتاب الثقات، ج ۶، ص ۲۷؛ تاریخ اسماءالثقات، ابن شاهین، ص ۵۸؛ الجامع فی العلل و معرفهٔ الرجال، ج ۲، ص ۴۸؛ الوافی بالوفیات، ج ۶، ص ۳۴؛ الجرح والتعدیل، ج ۳، ص ۱۵۸؛ تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۳۶؛ العبر، ج ۱، ص ۱۸۵؛ الكاشف، ج ۱، ص ۴۰؛ تذكرهٔالحفاظ، ج ۱، ص ۲۱۳؛ المغنی فی الضعفاء، ج ۱، ص ۱۷؛ تحریر تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۸
۴۰. الجرح و التعدیل، ج ۳، ص ۱۵۸؛ تاریخ الاسلام (حوادث ۱۲۱)، ص ۳۹۵؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۶، ص ۱۵۲؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۷۶.
۴۱. سیر اعلام النبلاء، ج ۶، ص ۱۵۲؛ میزان الاعتدال، ج ۱، ص ۴۶۱؛ كتاب الثقات، ج ۶، ص ۲۰۱؛ تهذیب التهذیب، ج ۲، ص ۱۷۶؛ تقریب التهذیب، ج ۱، ص ۱۵۲؛ الكاشف، ج ۱، ص ۱۶۱؛ تهذیب الكما، ج ۴، ص ۱۵۳؛ الجامع فی العلل و معرفهٔ الرجال، ج ۱، ص ۲۰۲.
۴۲. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۶۹.
۴۳. المعارف، ص ۴۶۲؛ سیراعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۰؛ تاریخ الاسلام (حوادث ۱۰۱ تا ۱۲۰)، ص ۴۵۴.
۴۴. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۱.
۴۵. طبقات الكبری، ج ۷، ص ۲۲۹؛ الجرح و التعدیل، ج ۷، ص ۱۳۵؛ وفیات الاعیان، ج ۴، ص ۸۵؛ كتاب الثقات، ج ۵، ص ۳۲۳؛ تاریخ اسماء الثقات، ص ۲۶۵؛ میزان الاعتدال، ج ۳، ص ۳۸۵؛ الكاشف، ج ۲، ص ۳۸۲؛ تاریخ الاسلام (حوادث ۱۰۱ تا ۱۲۰)، ص ۴۵۵؛ رجال صحیح مسلم، ج ۲، ص ۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۸، ص ۳۱۸؛ تقریب التهذیب، ج ۲، ص ۱۲۳؛ مقدمه فتح الباری، ص ۴۵۸؛ العبر، ج ۱، ص ۱۱۲؛ تهذیب الكمال، ج ۱۵، ص ۲۳۲؛ سیراعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۱؛ المغنی، ج ۲، ص ۵۲۲؛ تذكرهٔ الحفاظ، ج ۱، ص ۱۰.
۴۶. سیر اعلام النبلاء، ج ۵، ص ۲۷۲.
۴۷. همان، ج ۵، ص ۱۰۹؛ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۲۸۲، ۲۹۲ و ۳۰۹.
۴۸. میزان الاعتدال، ص ۱۰۹.
۴۹. تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۳۷۴.
۵۰. طبقات الكبری، ج ۶، ص ۲۹۱؛ حلیهٔالاولیاء، ج ۷، ص ۱۵۰؛ تهذیب التهذیب، ج ۳، ص ۳۷۴؛ الجرح و التعدیل، ج ۴، ص ۱۸۱؛ تهذیب الكمال، ج ۷، ص ۷؛ كتاب الثقات، ž
منبع : سایت پیامبر اعظم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست