چهارشنبه, ۱۹ دی, ۱۴۰۳ / 8 January, 2025
مجله ویستا

گذار از روشنفکری دینی؟


حكومتی واژگون و نظامی تاسیس شد كه خود را تحقق نظریه «امت و امامت» شریعتی معرفی می كرد و راه دموكراسی متعهد را می پیمود. اما درست در همان زمان كه به نظر می رسید با پیروزی انقلاب اسلامی روشنفكری دینی به پیروزی رسیده است و از این پس وحدت طلبه و دانشجو، روحانی و روشنفكر برقرار خواهد شد صدای دیگری در گوش ها پیچید و یقین به «راه طی شده» را به تردید تبدیل كرد. ارتداد بخشی عظیم از سازمان مجاهدین خلق در سال های پایانی دهه ۵۰ همه تلاش های مهدی بازرگان، محمود طالقانی، علی شریعتی و مرتضی مطهری را برای پیوند دو نظام تولید دانش در ایران زیر سئوال برد. گویی این راه محتوم دیندارانی است كه در حوزه مومن نشده اند. گویی هر روشنفكری حتی آن روشنفكرانی كه دم از دینداری می زنند در معرض فریبكاری و نیرنگ بازی اند. هنگامی كه آشكار شد برخی سران مجاهدین خلق از سر نفاق و سیاست ورزی در عین آن كه دیگر مسلمان نیستند و ماركسیست شده اند پیش نماز بازمانده مجاهدین مسلمان می شوند تا مبادا وحدت تشكیلات نقش بر آب شود! از آن پس نهضتی راستگرایانه در برابر چپ روی ها آغاز شد. در برابر سازمان پیكار، سازمان مجاهدین انقلاب ایجاد شد كه برخی گروه های موسس آن تنها راه جلوگیری از تكرار تجربه مجاهدین خلق را در تقلید سیاسی از نهاد روحانیت می دیدند. اما روزهای سخت تری در راه بود. همین چپ روها به راست یاری رساندند تا دولت معتدل اولین و بلكه پدر روشنفكری دینی ایران؛ مهدی بازرگان را ساقط كنند.
درس آموختگان ناخلف مكتب شریعتی برخلاف آموزه های انسانی او دست به ترور زدند و دیگر گروه های چپ از مومن و مرتد و كافر (مجاهدین و پیكار و فدائیان) ذره ای از ستیز با بزرگان نواندیشی دینی (بازرگان، مطهری) یا علمای معتدل (علامه طباطبایی) دریغ نكردند غافل از آنكه حذف خط میانه روی و نواندیشی دینی نه ماركسیست ها و لائیك ها كه تندروی و بنیادگرایی مذهبی را به ارمغان می آورد. خوشبختانه هنوز این درخت بی برگ و بار نشده بود و در سطوح مختلف از دولت تا دانشگاه افرادی مانند میرحسین موسوی و عبدالكریم سروش وجود داشتند تا راهی غیر از ارتجاع و ارتداد نشان دهند. بنابراین بار دیگر در این جسم بی جان روحی دمیده شد و روشنفكری دینی احیا شد. یك نسل دیگر با این آرمان زندگی كردند كه سنت و تجدد، دین و دانش را با هم آمیزش دهند تا راه بر چپ روی و راست روی بسته شود. اما درد و دریغا كه این جمله مكرر تكرار می شود كه تاریخ دگربار تكرار می شود. در این سال ها آموختیم كه بنیان آن انحراف پایان دهه ۵۰ «فلسفه» نخواندن بود، گویی اكنون در فقر «تاریخ» نخواندن به سر می بریم. شریعتی اهل فلسفه نبود و همین نقطه ضعفش شد اما ما حتی به اندازه او تاریخ نخوانده ایم كه بدانیم شیعه بودن با مدرن بودن تضادی ندارد، شیعه بودن با دموكرات بودن تضادی ندارد كه اگر تضادی داشت علامه نائینی و آخوند خراسانی پا به تاریخ معاصر ما نمی گذاشتند. شریعتی از صفویه هیولا و از شیعه صفوی دشنام ساخت. نسل ما شریعتی را نقد كرد كه چرا ایدئولوژی می سازد و اسلامی چنین فربه از فرهنگ و تمدن و تاریخ را به انقلاب و ایدئولوژی و مكتب فرو می كاهد. حال خود نه تنها ایدئولوژی می سازیم كه از دشنام های دست ساخته شریعتی بهره می جوییم و می نویسیم عدل علوی را در فقه صفوی نمی توان جست. و اما صفویه چیست؟ جز قطعه ای از تاریخ ما كه اگر نبود اكنون ما نیز ترك زبانان برآمده از لاشه متلاشی شده خلافت عثمانی بودیم. شگفتا از افراط و تفریط كه روزی روحانی مشرب و حوزوی مرام بر همه روشنفكران از صادق هدایت تا میرزاملكم خان طعنه و كنایه می زنیم و روزگار را به سخنوری در محافل حوزوی و یادبود علمای روشن بین آن؛ علامه طباطبایی و مرتضی مطهری می گذرانیم و روزگار دیگر از نقد روحانیت بر روحانیت فراتر می رویم و آن نهاد را بالكل نه عوام زده كه عوام می خوانیم و آن گاه این صف رجال است كه از حوزه در برابرمان قد علم می كند از خواجه نصیرالدین طوسی و علامه حلی و ملاصدرا و میرداماد و شیخ بهایی و آخوند خراسانی و سیدجمال اسدآبادی و آیت الله بروجردی تا عصر ما كه هنوز چه بسیار روحانی كه بر غیرروحانی ترجیح دارد و مگر نه این است كه روشنفكران هم اكنون هنوز در پی یك روحانی؛ سیدمحمد خاتمی با چراغ به دنبال جایگزینی مناسب می گردند و نمی یابند؟
شیعه را در تاریخ به راه و بیراه بسیار برده اند. همچنان كه با مذاهب و ادیان دیگر چنین كردند. اما مگر كاتولیسم را تنها با دادگاه تفتیش عقایدش می سنجند یا اهل سنت را با دولت اموی و عباسی می سنجند؟ در عصر پیدایش شیعه از نظریه دموكراسی در هیچ جای خاورمیانه بلكه اروپای وقت خبری نبود. سلمنا. اما مگر دموكراسی لیبرال سده بیستم را باید در هر سوراخ تاریخ جست و مگر در ایران باستان یا اروپای قرون وسطی یا آسیای كهن می توان از آن نشانی یافت؟ اگر رشد علم و تمدن معیار است كه می توان قرن چهارم هجری را قرن شكوفایی تمدن اسلامی خواند و دولت های فاطمیون مصر و حمدانیان سوریه و سپس دولت آل بویه را قطعات درخشان تاریخ خواند. همچنان كه دولت صفویه در كنار دولت ساسانی و دولت هخامنشی در زمره دولت های مقتدر تاریخ ایران است. از سوی دیگر بر مبنای همین نظم و نظام مرجعیت دو نهضت مشروطیت و جمهوریت طی یكصد سال شكل گرفت كه اگر نبود فتوای علمای نجف شیوخ مشروعه خواه مشروطه را از مشروعیت ساقط كرده بودند و اگر نبود نگاه فقهای نسل جدید حكومت اسلامی (آن گونه كه امروز نیز برخی می خواهند و دولت اسلامی می نامند) جانشین جمهوری اسلامی شده بود.
از دكتر عبدالكریم سروش نقل شده است كه باید به دینداری عامه مردم حرمت نهاد. آن روشنفكر دینی گفته بود كه به هنگام سفرهایش به مشهد به زیرزمین می رود و در خفا روضه ای گوش می دهد و دلی تازه و چشمی تر می كند. اكنون باید افزود باید به دینداری خواص هم حرمت نهاد. نسلی كه در دوم خرداد ۱۳۷۶ به سید محمد خاتمی رای داد نه جمهوریخواه بود و نه سكولار. به معنای دقیق كلمه و بدون شناخت از مفهوم نواندیشی دینی دل در گرو این تفكر داشت. خاتمی به هر دلیل كارآمد نبود. چه نقدها می توان بر او نوشت اما خاتمی مهر خاتمت بر این راه طی شده نبود. روشنفكری دینی و اگر نمی پسندید اصلاح طلبی دینی و جلوه های گوناگون آن از مشروطه خواهی تا نوگرایی شیعی پروژه ای سیاسی نبود كه با پایان دولتی و پیدایش دولتی دیگر از حیثیت ساقط شود. سقط این جنبش فكری به معنای بطلان تمام راهی است كه دست كم از سال ۱۳۶۸ تاكنون پیموده ایم: با نظریه تكامل معرفت دینی، با تئوری فربه تر از ایدئولوژی، با تلاش برای جمع مدارا و مدیریت مومنان با بسط تجربه نبوی و با همه میراث روشنفكری دینی كه اكنون در معرض تهدید است. یعنی این همه راه را به خطا پیموده بودیم؟ حاشا كه هنوز آن گفتار ها زنده اند و با ما حرف می زنند مبادا ناكامی های سیاسی ما را از اندیشه هایمان دور سازد. مبادا پایان اصلاح طلبی حكومتی را پایان اصلاح طلبی دینی بدانیم.
حتی پس از سقوط دولت بازرگان راه او ادامه یافت همچنان كه پس از سقوط دولت اصلاحات، اصلاح طلبی ادامه دارد. اصلاح طلبی دینی تنها راه استقرار آزادی، دموكراسی و توسعه در ایران است. در جامعه ای كه هنوز هیات های مذهبی جلوتر از احزاب سیاسی می توانند رئیس جمهور تعیین كنند، در جامعه ای كه هنوز جمعیت روستایی اش دل با نخبگان روحانی دارد، در جامعه ای كه هنوز با وجود دولت دینی، دین دولتی نشده و مهم ترین گردهمایی اپوزیسیون دیندار و دین خواه هستند حتی گروه های غیردینی نیز چاره ای جز سیاست ورزی و اصلاح طلبی دینی ندارند. انقلاب اسلامی با تئوری های ماركسیستی به پیروزی نرسید حتی چپ ها نیز با استفاده از مذهب انتظار و انتظار در مذهب شیعه انقلاب كردند و با وعده موعود به تغییر وضع موجود دست زدند.یك بار تغییر ایدئولوژی مجاهدین خلق یك نسل سیاست ورزی اصلاح طلبانه و دیندارانه را در ایران به تعویق انداخت. تجربه آنان را تكرار نكنیم. می گویند پروژه جمع دین و دموكراسی به بن بست رسیده همان گونه كه پروژه جمع دین و سوسیالیسم به بن بست رسیده بود. اما این پایان اندیشه دینی نیست، پایان روشنفكری دینی شاید. روشنفكری دینی كه می خواست از سنت گذار كند اكنون خود در معرض گذار قرار گرفته است. گذاری كه همراهان بسیار ندارد.
محمد قوچانی
منبع : روزنامه شرق