سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
مجله ویستا
باورهای علم دینی
بحث از امكان علم دینی یكی از مسائل مهمی است كه از دیرباز ذهن دانشمندان متدین و به خصوص اندیشمندان مسلمان را به خود مشغول كرده است. در جهان مسیحیت و غرب با ظهور عصر روشنگری و پدید آمدن نحلههای فلسفی تجربهگرا، علوم جدید كه محصول آن نحلهها بودند، جای دین سنتی را گرفتند و درنتیجه، دین از جوامع علمی كنار گذاشته شد. با وجود این، امرزه شكی نیست كه همه علوم جدید و غیردینی عیوب و نقایصی دارند و دستخوش پارهای كمبودهایند. از این رو چندی است كه در راستای رفع این نواقص در غرب معاصر مساله الهی كردن علم یا علم خداباور مطرح شده است و به طور روزافزون دانشمندان و متخصصان علوم تجربی به سمت دین و معنویت گرایش پیدا كردهاند. در شش سال گذشته دو كنفرانس در این خصوص برگزار شده است كه میتوان به كنفرانس علم در یك زمینه خداباور كه در تابستان ۱۹۹۸ در كانادا برگزار شد، اشاره كرد.
اما در جهان اسلام علاوه بر عیوب و نقایص علوم غیردینی، عوامل دیگری نیز در تسریع حركت دینیسازی یا اسلامی كردن علوم مؤثر بودهاند. وجود علوم جدید و غیردینی برای فرهنگ و باورهای حاكم در جوامع دینی مسائلی به وجود آورده است. محیطهای علمی جوامع اسلامی دچار یكنوع دوگانگی شدهاند; از یك طرف میل به حفظ ارزشهای دینی و اسلامی در آنها وجود دارد و از طرف دیگر علومی آموزش داده میشود كه در آنها جایی برای ارزشهای دینی نیست.(۱) افزون بر این، ركود و انحطاط جوامع اسلامی به دلیل بی توجهی به علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، و در مقابل، پیشرفت و توسعه جوامع غربی به دلیل استفاده از این علوم اندیشمندان مسلمان را بر آن داشت تا نسبتبه علوم جدید و روشهای آن بازنگری عمیقی صورت دهند، چراكه احیای معرفت دینی یا به تعبیری، نواندیشی دینی نیازمند نگرش جدید به علومی بود كه مستقیما در راستای معارف دینی قرار نداشتند. برایند این عوامل، خطور طرح ایجاد «علم دینی» به ذهن پارهای از اندیشمندان مسلمان در دهه دوم قرن بیستم بود. در این دهه برای اولین بار اندیشه اقتصاد اسلامی مطرح شد. اسلامیسازی اقتصاد كه در تقابل با دو مكتب اقتصادی سرمایهداری و سوسیالیستی مطرح شد، ریشه بروز ایده علوم اسلامی گردید.
در سال ۱۹۷۲ «جمعیت جامعه شناسان مسلمان» از طرف انجمن دانشجویان مسلمان در آمریكا و كانادا شكل گرفت. در همین دهه، تلاش برای اسلامی كردن دانش توسط العطاس(۲) و دیگران آغاز گردید كه سعی داشتند بنیانهایی برگرفته از اندیشه اسلامی برای فعالیتهای علمی فراهم كنند. در همین راستا نخستین همایش جهانی در باب تعلیم و تربیت اسلامی در سال ۱۹۷۷ در شهر مكه برگزار گردید. دومین همایش نیز در باب اقتصاد اسلامی در سال ۱۹۷۹ در شهر جده برگزار شد. اما شاید گستردهترین و جدیترین این مساعی كارهایی باشد كه گروهی از دانشمندان در «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی» كه در سال ۱۹۸۱ تاسیس شد، انجام دادهاند و میدهند. این دانشمندان تا به حال چهار همایش جهانی برپا كردهاند كه یكی از آنها قبل از تاسیس این مؤسسه و در سال ۱۹۸۰ در اسلام آباد، درباره طرح برنامه آموزش بوده. سه همایش دیگر در سالهای ۱۹۸۱ در داكا در باب تحول كتابهای درسی، ۱۹۸۲ در جاكارتا، راجع به روش تدریس و ۱۹۸۷ در خارطوم، درباره راههای اسلامی كردن علوم انسانی و روشهای تربیتی برگزار شد. حاصل مساعی آنان در جهت اسلامی كردن علوم و معارف، در سلسله رسالهها و كتابهایی طبع و منتشر شده است. بعد از آن نیز در بسیاری از كشورهای اسلامی، از جمله عربستان سعودی، مالزی، اندونزی و پاكستان كوششهایی با هدف پدید آوردن علم دینی انجام گرفته است و همچنان ادامه دارد. همچنین بعضی از عالمان و متفكران اسلامی در انگلستان، كانادا، آمریكا و نیز ایران در این جهت فعالند. به طور خلاصه از نظر تاریخی، هسته آغازین آموزه علم دینی به زمان ظهور ناتوانی علوم جدید در شناخت جهان و انسان بر میگردد. این گرایش در بین مسلمانها در قرن نوزدهم و پس از آشنایی با علوم جدید و گرفتار شدن كشورهای اسلامی در قلمرو نفوذ استعمار اروپایی شكل گرفته است.
به هر حال در این جستار برآنیم به بررسی و تحلیل رویكردهای موجود كه به امكان و ضرورت اسلامی شدن علوم باور دارند، بپردازیم و چون بر این باوریم كه امروزه مباحث مطرح شده در باب علم دینی به حدی رسیدهاند كه میتوان از خلال تحلیل عقلی و روش شناختی و به دور از هرگونه شعار گرایی به یك نتیجه معقول رسید، سؤالهای تحقیق خود را اینگونه مطرح میكنیم كه اولا در هر رویكردی، علم دینی به طور اعم و علم اسلامی به طور اخص چیست و چه با تفاوت ماهوی با علوم غیر اسلامی و علی الخصوص با علم سكولار دارد، ثانیا آیا اسلامی كردن علوم ممكن است و ثالثا به فرض امكان علم دینی، آیا باید علوم را دینی كرد یا باید بستر رشد علوم را به نحوی آماده كرد كه علوم در آن، به خودی خود دینی شوند.
پیشفرضها
علم دینی یك سلسله پیشفرضهای عام دارد، همان گونه كه هر كدام از رویكردها نیز پیشفرضهای خاص خود را دارند كه در تحلیل و بررسی رویكردهای علوم دینی باید بدانها اشاره شود.
یكی از این پیشفرضها در باب رابطه علم و دین است. رویكردهایی كه بین علم و دین تعارض میبینند، مثل مادیگرایان و نصگرایان، یا نگرشهایی كه قائل به استقلال دو حوزه علم و دین هستند، نمیتوانند مدعی علم دینی باشند. به عبارت دیگر، مدعیان علم دینی باید به نوعی همپوشی در قلمرو علم و دین باور داشته باشند. از آنجا كه در قلمرو تلاقی علم و دین، روند دینی كردن یا شدن علوم نمود آشكارتری دارد و چون این قلمرو مشترك بیشتر در قلمرو علوم انسانی قرار میگیرد، میتوان قاطعانه گفت كه در نگاه نخست آنچه از دینی كردن یا دینی شدن علوم بیشتر مد نظر است، همین حوزه علوم انسانی است. بر این اساس اگر بخواهیم دینی كردن علوم را نهادینه كنیم، لازم است رابطه بین علم و دین را وضوح معنایی ببخشیم.
اگر به این باور باشیم كه مجموعهای از دادههای حسی است كه یك علم خاص را به وجود میآورد و نظریهها كه جوهره اصلی علوم را تشكیل میدهند، برگرفته از انعكاس وضعیتهای فیزیكی و عینی است و هیچ عامل دیگری در ایجاد آن دخالت ندارد، دیگر نمیتوان به علم دینی باور داشت. از اینجا میتوان نقبی به پیشفرض دوم علم دینی زد، با این تعبیر كه امروزه حداقل پارهای از فیلسوفان و جامعه شناسان علم و معرفتشناسان، عینیت محض در علم را امری دست نایافتنی میدانند، به گونهای كه بحث از تاثیر پذیری علوم از فضای فرهنگی و تاثیرپذیری نظریهپردازان و دانشمندان از ارزشهای حاكم امری مقبول و موجه تلقی میشود. به همین ترتیب، نظریههای علمی، به ویژه نظریات علمی مطرح در حوزه علوم انسانی بدون توجه به خاستگاه تاریخی و تعینات اجتماعی علم، مورد توجه و تحلیل قرار نمیگیرد. نیز بنابر این پیشفرض، علم دینی علمی است كه بر خاستگاه دینی و تعینات جامعه دینی مبتنی است و از فضای دینی حاكم تاثیر میپذیرد.
مفهوم علم دینی
پیش از طرح و بررسی رویكردهای موجود در باب «علم دینی» لازم است مقصود از علم در عبارت «علم دینی» و مراد از خود این تعبیر بیان شود تا محدوده بحث مشخصتر گردد.
معانی علم
در فلسفه علم، سه معنا و مفهوم برای «علم» بیان شده است كه عبارتند از:
۱. شناختیا معرفت: مراد از علم در این معنا كه عامترین معنای آن است، «مطلق آگاهی» استبا هر شیوه و روشی كه تحصیل شود. به تعبیر دیگر، در این معنا دغدغهای برای روش تحصیل علم وجود ندارد; پارهای از آن به روش تجربی حاصل میآید و پارهای دیگر از راه دین یا عقل. بنابراین میتوان گفت كه همه علوم به یك لحاظ، به دو دسته كلی قابل تقسیمند: دسته اول، علومی است كه خدا از طریق وحی به اشخاصی برگزیده، بر بشر مكشوف كرده است كه صورت مكتوب آن، در قالب متون مقدس دینی بر جای مانده است و دسته دوم علومی است كه خود بشر از راه به كارگیری همه قوای ادراكی خود بدا نها دستیافته است.(۳) طبق این معنا، علیالاصول، علم دینی قابل تصور است.
۲. رشته علمی: مراد از علم در این معنا، مجموعه همه گزارههای اثبات شدهای است كه با استفاده از روشهای مقبول و مرسوم در تحقیق، یعنی روش عقلی، باطنی ( كشف و شهود)، تجربی، و تاریخی در باب یك موضوع خاص فراهم آید. به این معنا، علم شامل همه علوم تجربی طبیعی و انسانی و همه شاخههای علوم عقلی و نقلی و نیز عرفان میشود. علم به این معنای وسیع، حاصل به كارگیری مجموع قوای ادراكیای است كه در اختیار همه افراد بشر، بلااستثنا و البته به درجات متفاوت، نهاده شده است.
۳. رشته علمی با روش تجربی: علم به این معنا اشاره به شیوه خاصی از شناخت طبیعت و انسان بر اساس روش تجربی دارد كه ذاتا روشهای معرفت دیگر را كه مبتنی بر مقدمات معرفتشناسانه و وجود شناسانه دیگری است، نفی میكند.
همه اختلافها در ضرورت و امكان علم دینی منحصر در این دو معنای اخیر علم است، اگرچه بیشتر چالشها نسبتبه علوم تجربی، خصوصا علوم تجربی انسانی صورت گرفته است.
علم دینی
مراد از «علم دینی» كه باعث چالشهایی شده است، چیست؟ گاهی مراد از علم دینی، علمی است كه در آن، مجموعه آموزهها و تعالیم یك دین و مذهب خاص در باب یك موضوع كشف، استخراج، تنظیم و تبیین میشوند و احیانا مورد دفاع واقع میگردند. به عبارت دیگر، علوم دینی علومی هستند كه مستقیما برای توجیه و تبیین مفاهیم و آموزههای كتاب و سنتبه كار گرفته میشوند. به این معنا میتوان كلام اسلامی، اخلاق اسلامی و فقه اسلامی را سه علم دینی به حساب آورد. به دلایلی، این تعبیر از دینی كردن علوم مراد و مقصود مدعیان «علم دینی» نیست، چرا كه اولا مدعیان علم دینی معتقد نیستند كه باید روشهای چهارگانه علوم یعنی روشهای عقلی، كشف و شهود، تجربی و نقلی را كنار گذاشت و تنها به سراغ كتاب و سنتیا معجرات علمی ادیان رفت و ثانیا این تعبیر از دینی كردن علوم، علاوه بر اینكه باعث گریز و مخالفت كسانی میشود كه دلداده علماند، با آنچه در كتاب و سنت آمده است، مطابقت ندارد.
گاهی مراد از علم دینی علمی است كه در آن، راجع به پدیده دین، به طور كلی، یا راجع به ادیان بحثهای تجربی، یا عقلی، تاریخی میشود. به این معنا، روانشناسی دین، جامعهشناسی دین، انسانشناسی دین، فلسفه دین، تاریخ ادیان و دینشناسی تطبیقی را میتوان علوم دینی محسوب كرد. اینها علومی هستند كه ناظر به پدیده دینند و درباره این پدیده از نظرگاههای مختلف و با روشهای گوناگون مطالعه و تحقیق میكنند. مراد از علم دینی در این معنا، «مطالعات علمی در باب دین» است. این معنا از علم دینی نه تنها ممكن، بلكه مطلوب و ضروری نیز هست، ولی مسلما مراد غالب كسانی كه از دینی كردن علوم دم میزنند، این معنا نیز نیست.۴گاهی معنای سومی مراد و مقصود مدعیان علم دینی است. تلقی پارهای از مدعیان علم دینی این است كه به جای انواع علوم و معارفی كه انسانها به مدد چهار روش تجربی، عقلی، شهودی و عرفانی، و تاریخی پدید آوردهاند، علوم و معارفی را با الهام گرفتن از خود متون مقدس دینی یا سازگار با ارزشهای آن و یا تغییر پیشفرضهای علم جدید، با استفاده از همان روشها بسازند و بپردازند و آنها را جایگزین علوم و معارف جدید غیردینی كنند. مراد از علم دینی در این معنا «علم دینی شده» است. در این تلقی، كسانی كه چنین مراد و مقصودی دارند، البته میخواهند جمیع علوم و معارف را دینی و در جهان اسلام، اسلامی كنند، ولی شاید بیشترین تاكیدشان بر دینی و اسلامی كردن علوم تجربی باشد. در میان علوم تجربی نیز شاید بیشتر به دینی سازی علوم تجربی انسانی اهتمام داشته باشند.
این گرایش معرفتی جدید، گاهی در پی ساختشكنی و تغییر درون علمی علوم و معارف جدید و بازسازی آنها در شكل و سیاقی متفاوت با پوزیتیویسم و ماتریالیسم غربی است و گاهی به دنبال صرف تغییر محتوای علوم جدید (تغییر برون علمی) در نتیجه تغییر پیشفرضها و جهانبینی غالب بر آن است. بر طبق این تلقی اگر مطالعه طبیعت، جامعه و انسان در چارچوب جهانبینی دینی انجام گیرد، آن را علم دینی میخوانیم و اگر فارغ از جهانبینی دینی صورت گیرد، آن را علم سكولار و جدید مینامیم.(۴)
اما گاهی هم معنای چهارمی از علم دینی مراد است كه نسبتبه معنای پیشین خاص میباشد، یعنی این تلقی كه به جای علوم تجربی انسانی، علومی در باب مسائل اجتماع و انسان با بهرهگیری از متون مقدس دینی و مذهبی و با روش و معیار خاص معرفت دینی، یعنی تفسیر متن و روش اجتهادی، بسازند و بپردازند. اگر مراد از علم دینی این معنا باشد، نتیجه آن هر چه باشد، قطعا از نوع علوم تجربی، (science) نخواهد بود، چرا كه با روش و شیوه این علوم حاصل نشده است. معنای سوم و چهارم از معانی پیشگفته، رویكردهای متعددی در باب راهكارهای علمی دینی سازی علوم را در بردارد كه در ادامه، به بررسی و تحلیل آنها خواهیم پرداخت.
رویكردها
واضح است كه همه علوم كنونی حاكم بر جهان، غیردینی و دارای عیوب و نقائص و دستخوش پارهای كمبودهاست. در مقام تشخیص این عیوب و كمبودها، صاحبنظران اختلاف نظرهای فراوان دارند. اما در مقام درمان و ارائه راهحل میتوان گفت كه همه صاحبنظران دینی در چهار گروه جای میگیرند كه هر گروه، شامل چندین رویكرد و گرایش خاص است:
الف) گروه سنتگرایان; این گروه بر این باورند كه عیوب، نواقص و كمبودهای این علوم، ریشه در ماهیت مدرن خود آنها دارد و امكان رفع و حل آنها وجود ندارد و از این رو، چارهای جز طرد و رد علوم مدرن و سكولار نیست. پس باید ضمن طرد این علوم، اقدام به بازسازی و احیا یا ایجاد و تدوین علوم سنتی كرد.
ب) گروه دوم برآنند كه این مسائل و مشكلات عمدتا ریشه در ماهیت غیردینی این علوم دارد. از این رو، حل و رفع آنها با حفظ این ماهیت، كاری نشدنی است ولی در عین حال، احیاء علوم سنتی نیز كارام) اساسا این نگرش خارج از موضوع «دینی سازی علوم» است كه امروزه در محافل علمی و آكادمیك مطرح است. شك نیست كه وقتی از اسلامی سازی علوم سخن میرود، اسلامی كردن علوم اسلامی مراد نیست، چرا كه این تعبیر بیمعنا و این كار تحصیل حاصل است. بنابراین، كسانی كه درصددند علوم را اسلامی كنند، در واقع میكوشند تا علوم غیراسلامی را كه روش تحقیق آنها عقلی، تجربی یا تاریخی است و تنها بر معارف بشری مبتنی است، اسلامی سازند.(۱۳)
الف - ۲) روش اجتهادی و استنباطی: نگرش دیگری كه به دور از علوم جدید، علوم اسلامی را طراحی میكند، نگرشی است كه به استخراج و استنباط علم از قضایای كلی كتاب و سنتباور دارد. اسلام درباره فقه و علوم دیگر اصول و قواعد كلی را ارائه كرده است و فقیه یا متخصص علوم دیگر با روشی خاص پیرامون اصول ارائه شده به استنباط میپردازد و هر كدام در حوزه كار تخصصی خود به نتایجی میرسند كه به مقدار نیل عملی خود میتوانند محصول كوشش خود را دینی بدانند. بنابراین، معنای دینی بودن یك علم در این باور، آن نیست كه همه فرمولهای ریز آن علم را اسلام بیان كرده باشد، بلكه اگر خطوط كلی آن را ارائه نموده باشد، كافی است. به عنوان مثال، بسیاری از مسائل كلی اصول فقه یا قواعد كلی فقه، فقط با ارائه خطوط كلی و بدون تفریع و تجزیه و تحلیل آن، در منابع اسلامی بیان شده و اجتهاد مجتهدان روششناس، مایه تفریع فراوان و گسترش علم اصول و فقه گشته است. (۱۴) مقصود این نگرش آن است كه با رجوع به قرآن و روایات معتبر كاری ایجابی كند، یعنی هر یك از علوم را از نو پدید آورد، مثل شیخ انصاری كه فقط با استفاده از چند آیه و روایت، همه موضوعات مربوط به بیع و خیارات بیع را تدوین كرد و كتاب حجیمی را پدید آورد. مواد خام برای تاسیس و ایجاد علوم جدید نیز در كتاب و سنت وجود دارد كه از دل آنها میتوان علم اقتصاد اسلامی، جامعهشناسی اسلامی، روانشناسی اسلامی و حتی زیستشناسی اسلامی و... را استخراج كرد. قابل ذكر است علومی كه توسط وحی خصلت دینی خود را باز یافته و از تقدس الهی بهرهبرده استبه تناسب اهداف و موضوعات خود از روشهای خاصتری استفاده میكنند. علاقه این نگرش به دین و دادههای دینی به حدی راسخ و شدید است كه به یافتههای انسانی، كمال بی اعتنایی را دارد و علوم بشری را به كلی رد میكند، چراكه یافتههای عقلی، تجربی، و تاریخی حقایقی غیرقطعی و موقتند و باید به محك دادههای وحیانی سنجیده شوند. علم دینی جایگزین علم جدید و یا به تعبیر دیگر، دینی یا اسلامی كردن علم با این نگرش امكان ندارد، چرا كه اولا در كتاب و سنت، مواد خام لازم برای پدید آوردن علوم اسلامی وجود ندارد. آشنایی بسیار اجمالی و اندك حتی با یكی از صدها شاخه علوم و معارف بشری، همه را به اعتراف به كمبود و حتی نبود مواد خام برای تاسیس یك علم و معرفت دینی وامیدارد. ثانیا اگر مواد خام لازم را هم در كتاب و سنت مییافتیم و چنین علومی هم قابلیت تحقق خارجی میداشت، باز جای این سؤال بود كه علم دینیای كه با استفاده از آن مواد خام ساخته و پرداخته میشود، برای چه مخاطبانی كارآیی و بهرهدهی دارد. علوم جدید روشهای تحقیق و داوری همگانی و فارغ از دین و مكتب دارند و از این رو، میتوانند از هر كس مطالبه قبول و تسلیم كنند، و حال آنكه علومی كه طبق این نگرش ساخته و پرداخته میشوند، متكی به دیناند و به همین جهت، فقط پیروان آن دین مدعیات این علوم را میپذیرند.(۱۵) ثالثا قیاس كردن دیگر علوم به علم فقه در استخراج احكام علمی از كتاب و سنت، قیاسی معالفارق است، زیرا ممكن است همه احكام فقهی از دل كتاب و سنت قابل استخراج باشند، اما حتی یك حكم فیزیكی یا اقتصادی قابل استنباط نباشد، به ویژه آنكه احكام فقهی در حوزه علوم دستوری و احكام علوم دیگر در حوزه علوم توصیفی قرار میگیرند. افزون بر این، روش اجتهادی خود دارای نقص است، چه بحث روش اجتهادی منحصر در استنباط فقهی است و در نتیجه مشكلات مختلفی كه مسلمانان معاصر با آن روبرو هستند، منتسب به همین روش فقهی است. روش اجتهادی در زمینههای مختلف فكری و اجتماعی به ذهنیت فقیه مربوط میشود و دایره بحث علمی و ادراكی به علوم فقهی منحصر میگردد.
ب) این رویكرد با تصرف یا تغییر در یكی از اركان علم جدید (موضوع، روش و هدف)، و به تعبیر دیگر با شكستن ساختار علم غیر دینی، به دینی كردن علوم جدید باور دارد و در سه نگرش قابل بحث و بررسی است:
ب - ۱) تغییر موضوع: این نگرش كه ناظر به اسلامی كردن علوم تجربی انسانی است، مدعی است كه اگر موضوع علوم جدید، نظیر اقتصاد، روانشناسی و غیره به پدیدههای اجتماعی و روابط آنها در جامعه دینی تغییر كند، یقینا علم دینی حاصل میشود، چرا كه شكلگیری علوم انسانی جدید نیز چنین بوده است. شكی نیست كه پژوهشگران و محققان اولیه علوم انسانی به یكی از دو صورت زیر نظریهپردازی كردهاند: یا الگوهای مطلوب خودشان را از یك مطالعه اجتماعی به صورت انتزاعی به دست آورده و علم مربوط به آن حوزه خاص اجتماعی را بر اساس تفسیر آن الگوها شكل دادهاند یا اختلالها، آسیبها و نابهنجاریهایی را در نظام اجتماعی مشاهده كرده و در حل و رفع آنها به مدلها و الگوهایی نائل آمدهاند كه علوم انسانی بر اساس تفسیر آنها شكل گرفته است.
عالمان متدین و مسلمان هم میتوانند به همین سبك و شیوه، البته با بینش خاص در هر حوزه اجتماعی، به علوم اسلامی ستیابند. آنان میتوانند الگوها، آرمانها و خواستههای دین را موضوع تحلیل و بررسی اجتماعی قرار دهند و فرض كنند جامعهای پدید آمده كه خواستههای اسلام در آن، تحقق یافته است. اگر موضوع علوم، تبیین روابط بین این پدیدهها و خواستههای اسلامی باشد، باز هم علم دینی معنا خواهد داشت. طبعا در جوامع اسلامی، مردم كمابیش به ارزشهای اسلامی پایبند هستند. اگرچه رفتارهای واقعی با الگوها یكسان نیست، لكن میتوان مبنا و ملاك را الگوهای مطلوب نزدیك به رفتار آنان در نظر گرفت. از این رو، چون موضوع علوم انسانی مطالعه رفتار انسانها است و رفتار انسانها در جوامع دینی منبعث از افكار و ارزشهای اعتقادی است، مثلا رفتار اقتصادی مسلمانان میتواند موضوع علم اقتصاد، كنش و واكنش افراد جامعه، موضوع علم جامعهشناسی و رفتار حاكمان و بررسی نظام سیاسی جامعه اسلامی، موضوع علوم سیاسی باشد. طبق این نگرش، علم دینی علمی است كه الگوهای دینی یا پدیدههای جوامع دینی به عنوان موضوع تحقیق آن، تلقی شوند و تحت آزمون تجربی قرار گیرند.(۱۶) با توجه به آنچه گذشت میتوان مدعی شد كه علوم دینی بر اساس تفسیر خاصی كه از پدیدههای اجتماعی دارد، هویتی مستقل از علوم جدید خواهد داشت، چه اینكه تفاوت موضوع باعث تفاوت نگرشها و مكتبها است.
در علومی كه با فرایند پیشگفته پدید میآید، مدعیات چگونه مستدل و موجه میشوند؟ آنچه در علوم حائز اهمیت است، روش تحقیق و مقام داوری است. اگر اثبات گزارههای علمی با صرف تمسك به كتاب و سنت انجام گیرد، در این صورت، همه آن علوم، نقلی خواهند بود و نمیتوان علوم تاسیس شده را جایگزین علوم جدید كرد و اگر اثبات نظریههای علمی به مدد روشهای تحقیق چهارگانه انجام گیرد، همانگونه كه مورد نظر مدعیان این نگرش است، تغییر موضوع به معنای تغییر در مقام كشف و گردآوری است كه در نگرش دیگری (ج - ۳) به تفصیل بدان میپردازیم.
ب - ۲) گسترش روش: این نگرش مدعی است كه اگر برای فهم موضوعات تجربی و كشف واقعیتها از روش وحیانی در كنار روش تجربی و عقلی استفاده شود، علوم، دینی خواهند شد. در علم دینی، فقط روش تجربی یا عقلی، معیار صحت و سقم گزارههای علمی نیست، بلكه وحی هم به عنوان دریچهای به جهان واقع میتواند معیار درستی و نادرستی قضایای علمی باشد.(۱۷) طبق این نگرش، تحقیقاتی كه بر پایه روشهای معتبر از منظر دین حاصل شدهاند، علم دینیاند.روشهای معتبر از دیدگاه دین، عبارتند از: تجربه، عقل و وحی. به گفته مدعیان این نگرش، وحی در كنار تجربه روش اثبات قضایای علمی محسوب میشود و قلمرو آن دربرگیرنده پارهای از مسائل و موضوعات علوم طبیعی و انسانی است. پس، دست كم دو روش وحی و تجربه برای شناخت موضوعات علمی وجود دارد. روش عقلی نیز با نشان دادن تناقض درونی برخی از گزارههای علمی و نادرستی پیشفرضها و استلزامهای آنها میتواند در تحقیقات علمی نقش اساسی داشته باشد و پارهای از گزارههای علمی را ابطال یا اثبات كند. بر این اساس، معیار در علم دینی، معتبر بودن روشهای تحقیق و داوری آن از منظر دین است. اما سازوكار این نگرش احتمالا آن است كه آنچه را در یكایك علوم عقلی، تجربی و تاریخی ثابتشده استبر قرآن و روایات معتبر عرضه كنند و از آن میان، هرچه را كه قرآن و روایات معتبر تصدیق كرد، بپذیرند و بقیه را رها كنند یا هرچه را كه قرآن و روایات معتبر تكذیب كند، طرد كنند و بقیه را بپذیرند. در هر صورت، مجموعه پذیرفته شده در شاخه علمی مورد نظر، یك علم اسلامی به حساب میآید.
یكی از پیشفرضهای این نگرش، عدم وحدت روش تحقیق در یك علم، خصوصا علوم اجتماعی است كه با آنچه كه امروزه در روششناسی علوم پذیرفته و مرسوم است، سازگار نیست. معیار رد و قبول در این نگرش چیست؟ آیا مطلبی را صرفا بدین دلیل رد یا قبول میكنند كه قرآن و روایات معتبر آن را تكذیب یا تصدیق كردهاند یا علاوه بر این، بر اساس شیوههای استدلال و معیارهای رد و قبول خود آن علم نیز توجیه معرفتی صورت میگیرد؟ در صورت اول، خروج از طور بحث است و مدعیات آن برای هیچ یك از عالمان آن علم اعتبار ندارد و در صورت دوم، رجوع به قرآن و روایات معتبر بیهوده است. قابل ذكر است كه این نگرش مدعیانش را در موضعی انفعالی قرار میدهد و به تعبیر دیگر، این فرایند نمیتواند سبب پیشرفت علوم شود، بلكه میتواند از كژروی آن جلوگیری كند. درنهایت، مدعیان این نگرش چگونه اثبات میكنند كه قرآن و روایات معتبر در مقام بیان حقایق عقلی، تجربی و تاریخیای كه در علوم كشف شدهاند، بودهاند و یا این حقایق را بیان كردهاند؟(۱۸) و (۱۹)
ب - ۳) اصلاح هدف: مراد از هدف در این نگرش، بیشتر سوگیری كاربردی است. طبق این نگرش، علوم دینی یا اسلامی علومی هستند هماهنگ و همساز با اهداف جامعه دینی كه در تكامل و توسعه آن مؤثرند. گاهی هم از علم دینی، به علم مفید و نافع كه برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، تعبیر میشود.(۲۰) بنابراین، همه علومی كه برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، جزو «علوم مفروضه اسلامی» قرار میگیرند. بر این اساس، علوم اسلامی شامل بسیاری از علوم طبیعی و ریاضی كه مورد احتیاج جامعه اسلامی است، نیز میشود.(۲۱) بنابراین، مفهوم دینی یا اسلامی بودن علم جز در هدف و آثار علمی، محدودیتی برای علوم نظری، تجربی یا كاربردی ایجاد نمیكند. علم اسلامی در این نگرش یكی از واجبات و نوعی عبادت تلقی میشود كه انسان را به خدا نزدیكتر میكند و درنتیجه نباید به نحوی به كار رود كه ایمان و اخلاق را فاسد كند و موجب آسیب، فساد و بی عدالتی و ظلم در جامعه شود.هرچند سوگیری كاربردی یك علم از ساختار علم به معنای یك نظام معرفتی خارج است، ولی میتوان مدعی شد كه همین امر اثرات فراوانی در ساختار علم و تغییر آن به جای میگذارد و طبعا با ساختار علم جدید و غیردینی متفاوت خواهد بود. از این رو، این نگرش به نگرش «تغییر موضوع» یا «گسترش روش» بر میگردد. اما اگر با سوگیری كاربردی، تغییری در ساختار علم جدید حاصل نگردد، میتوان این نگرش را در ذیل رویكرد جدید به علم دینی قرار داد و به بررسی و تحلیل آن پرداخت. علاوه بر این، در این نگرش، اگرچه علوم اسلامی تعریف شدهاند، ولی نمیتوان مراد از علم اسلامی در مقابل علم جدید را از آن به دست آورد، چرا كه میتوان چنین فرض كرد، كما اینكه چنین نیز هست، كه علوم جدید نیز نافع و مفید به حال جامعه اسلامی باشند.
ج) رویكرد جدید: از این دیدگاه، علم دینی، علم تجربی سازگار با ارزشها و معارف دینی است، یعنی علومی كه گزارههای آن با روش تجربی اثبات میشود و با ارزشها و جهانبینی دینی سازگاری دارد. در مواردی هم اگر دادههای تجربی با آموزهها و تعالیم دین ناسازگار باشد، به نحوی به چارهاندیشی و حل این ناسازگاری پرداخته میشود. این علوم به لحاظ استفاده از روش، تجربی و به لحاظ سازگاری با ارزشهای دین، دینی است. در این نگرش، علم دینی همان علم جدید و سكولار است، با این تفاوت كه كلیت قضایای آن در چارچوب جهانبینی دینی دیده میشود و به عبارت دیگر، از روش و ابزار علم سكولار در پرتو جهانبینی دینی استفاده میشود. تفاوت علم دینی با علم غیر دینی فقط در دو جا ظاهر میشود: نخست، به هنگام ساختن نظریههای جهان شمول (با استفاده از مفروضات متافیزیكی مختلف) و دوم، در جهتگیری كاربردی علم (ایدئولوژیها و بینشهای مختلف فلسفی میتوانند روی كاربردهای علم محدودیت ایجاد كنند یا آن را به جهات معینی سوق دهند).(۲۲) درنتیجه، با حفظ استقلال عناصر هر یك از علم و دین، پیوندی بین نظریههای علمی و امور دینی حاصل میشود كه دین تلطیف كننده تندی، خشكی و تیزی علم گردد. همین كه نظریههای علمی متاثر از امور ماورایی و ارزشی باشد، حاكی از وجود علم دینی است.
این رویكرد به علوم تجربی، ساختشكنی علم، یعنی تغییر موضوع یا گسترش روش، را در سر ندارد. پس معنای علم دینی این نیست كه آزمایشگاه و نظریههای فیزیكی یا هر علم دیگری كنار گذاشته شود یا به طریقی جدید دنبال گردد. مراد از علم دینی این نیست كه فرمولهای شیمی و فیزیك یا كشفیات زیستشناسی را از متون مقدس دینی استخراج كنیم، بلكه منظور، قرار دادن كلیت قضایا در یك متن متافیزیكی دینی است. این رویكرد خصوصا در عصر «مابعد پوزیتیویسم» اهمیتخاصی پیدا كرده است، به گونهای كه تاثیر امور ماورایی در ایجاد و فرایند تكاملی فرضیههای علمی بدیهی تلقی میشود. از این رو، چالش علم دینی بیشتر در میزان نقش و قلمرو امور دینی در علم میباشد نه در اصل آن.(۲۳)
از آنچه در باب علم دینی، بر طبق این رویكرد، گذشت، میتوان مراد از علم اسلامی را به دست آورد: علمی كه مشتمل بر ارزشهای اسلامی است و با اصول، معیارها و اهداف وحی اسلامی تطابق دارد و به آن متعهد است. برخلاف علوم جدید و غیر دینی، علم اسلامی غایت انگار است و در شناخت طبیعت علاوه بر اتكا به علل مادی به علل غیر مادی نیز تكیه میكند. در این علوم است كه رابطه بین این دو گونه علل برقرار میشود و منجر به یك نگرش كل نگرانه از علل میگردد.(۲۴)
این رویكرد كه به دینی یا اسلامی كردن علوم باور دارد، با این پرسش مواجه است: آیا میتوان سنخ دینی علوم جدید را كه انسانها به مدد چهار روش تجربی، عقلی، كشف و شهود، و تاریخی پدید آوردهاند، پروراند و ساخت و آنها را جایگزین علوم و معارف غیر دینی كرد؟ برای جواب به این سؤال، لازم استسازوكار قرار گرفتن كلیت قضایای علوم در یك متن متافیزیكی و در چارچوب جهانبینی دینی بررسی شود و در ضمن هر یك از آنها، امكان یا عدم امكان جانشینی علم دینی در این رویكرد تحلیل گردد. ساز و كارهای ارائه شده از طرف مدعیان این نگرش متعدد است، ولی انتخاب یكی از آنها منافاتی با سازوكارهای دیگر ندارد. همین نكته در باب رویكردها نیز صادق است; محور قرار دادن یك رویكرد به معنای عدم تداخل دیگر رویكردها در آن نیست.
ج - ۱) تغییر پیشفرضها: طبق پارهای از نظریههای فلسفه علم، هر علمی از دو بخش تشكیل شده است: بخش نظری و مكتسبات تجربی و دیگری، پیشفرضهایی كه در آن علم وجود دارد.به تعبیر رساتر، نظریههای علمی همواره با پیشفرضهای ارزشی و مبانی نظری آمیخته است كه نهایتا روی تصمیمگیریهای كلی در علم تاثیر میگذارند.(۲۵) تاریخ علم حاكی از موارد فراوانی است كه پارهای از پیشفرضها و اصول متافیزیكی نقش سرنوشتساز در اعلان پارهای نظریهها داشتهاند.(۲۶) به هر جهت، طبق این نگرش كه علم جهت دار است و روی كاربردهای علم اثر میگذارد، رد یا قبول نظریههای علمی بیشتر مبتنی بر پیشفرضهایی است كه هرگاه تغییر كند، این نظریهها نیز تغییر خواهند كرد. علومی كه در غرب ساخته و پرداخته شدهاند، دارای فرهنگ و تاریخ خاص خویشاند و پیشفرضهای خود را دارند و فكر الحادی و مادی در حد بسیار بالایی در آنها اشراب شده است.حال اگر بر اساس بینش دینی، آن پیشفرضهای الحادی را كنار گذاریم و پیشفرضهای دینی را جانشین آنها كنیم، علوم را دینی كردهایم. بر این اساس، همان گونه كه در قرون وسطا، هم در جهان اسلام و هم در جهان مسیحیت، اعتقادات دینی و معرفت علمی در یك چارچوب متافیزیكی جامع وحدت یافته بود كه با پیدایش علم جدید، از بین رفت و دانشمندان، تابع جهانبینیهای مختلف شدند، امروزه هم میتوان علوم جدید را با تغییر پیشفرضهای متافیزیكی در یك چارچوب دینی وحدت بخشید و به تعبیری، آنها را دینی كرد.در پارهای از نظریههای این نگرش، اگرچه برای دینی كردن علم مراحلی چهارگانه ذكر شده است، مع الوصف تاكید بیش از حد روی تغییر پیشفرضها ما را بر آن داشت تا این نظریه را در زمره «تغییر پیشفرضها» بیاوریم. این نظریه بر این باور است كه نظریه علمی به دست آمده، به این جهت صبغه دینی دارد كه از پیشفرضهای برگرفته از آموزهها و تعالیم دینی نشات یافته است.(۲۷) تغییر پیشفرضهای علم به غایت دشوار و پیچیده است، زیرا احتمال دارد پیشفرضهایی كه صریحا مبتنی بر الحاد است، مورد توجه قرار گیرد و از پیشفرضهایی كه الحاد را به طور ضمنی در بردارند، غفلتشود. مثلا علم جدید، انسان و جامعه انسانی را بر اساس نظریه تكامل داروین تفسیر میكند; آیا با جایگزین كردن این پیشفرض با این اعتقاد دینی كه «خدا انسان را آفریده است» چه مقدار از بینشهای علم متحول میگردد؟(۲۸) علاوه بر این، با فرض عدم پذیرش و رد پیشفرضها، احتمال دارد ساختار و قالب علم از علوم جدید اخذ شود كه خود مبتنی بر الحاد است. همچنین با تغییر پارهای از پیشفرضهای علم جدید، روش آن هم عوض میشود كه خود باعث دگرگونی كل هویت علم جدید میگردد.
ج - ۲) علم عالم دینی: این نگرش، بر آن است كه سازوكار قرار گرفتن كلیت قضایا در چارچوب جهانبینی اسلامی، پرهیز از آفات علم و غنیتر كردن آن و حاكم شدن بینش الهی بر عالم و دانشمند است. اگر عالم و پژوهشگر با چارچوب جهانبینی اسلامی و ارزشهای آن آشنا باشد، مهم نیست كه فیزیك مطالعه كند یا جامعهشناسی; او میتواند بفهمد كه چه چیزهایی با این چارچوب هماهنگ نیست، زیرا آنچه در جهان خارج وجود دارد، عالم دینی است نه علم دینی، چون علم یك چیز بیش نیست. عالم و دانشمند است كه با پشتوانههای فلسفی خود به علم رنگ میزند و آن را به صورت دینی یا غیر دینی عرضه میكند. این تلقی، در علوم انسانی نمایانتر است، چه علوم طبیعی آمیخته به ارزش نیست. وقتی علمی از علوم انسانی از سرزمین دیگری وارد جامعه دینی و اسلامی شود، در واقع عالمان هم همراه آن به سرزمین ذهن و ضمیر دانشمند وارد میشوند.از طرفی آنچه ما اصولا از دین میآموزیم، بیشتر و عمدتا امور ارزشی است و چون علوم انسانی، حامل و ناقل ارزشها هم هستند، این دو گونه ارزش كه یكی از دین و مكتب الهی و دیگری از عالمان علوم انسانی اخذ شدهاند، گاهی با هم در تناقض و تعارضند. بنابراین، در مورد علوم انسانی دو كار باید انجام داد: جراحی منطقی و جدا كردن دانش از ارزش مادی و الحادی و دیگر، تربیت عالمان واقف به شرع و مسلط بر معارف و اندیشههای خالص دین و انسانشناسی مذهبی از یك طرف، و متبحر در علوم انسانی جدید از طرف دیگر. طبق این نگرش، وقتی یك متفكر درباره امری فكر میكند، تمام زوایای ذهن و تمام اضلاع شخصیت او در همكاری نزدیك با هم و به صورت یك كل واحد با آن روبرو میشود و او تمام هویت فرهنگی - اجتماعی خود را در اندیشه خود میگنجاند. حال اگر ما عالمانی اسلامی داشته باشیم كه هم بر مبانی شریعت و به خصوص انسانشناسی آن مسلط باشند و سرزمین ذهنشان از عطر و بوی معرفت الهی آكنده باشد و هم بر علوم انسانی و روششناسی آن احاطه یابند، ضمیر این عالمان زمینه حاصلخیزی خواهد بود برای خلق، تولید و رشد علوم انسانی - اسلامی. اسلامی بودن علم، معنایی جز این ندارد. پس وظیفه ما این است كه زمینه و فضا را آماده و اسلامی كنیم.(۲۹)
در نقد این نگرش باید خاطر نشان كرد كه اگر كتابهای علمی صرفا یافتههای تجربی را به دور از تعابیر و تحلیلهای دانشمندان كه مسبوق به مفروضات فلسفی و ایدئولوژیكی است، عرضه میكردند، به اعتباری میتوانستیم خود علم را فارغ از ارزشها تلقی كنیم و صفت دینی یا غیر دینی را فقط همراه عالم بیاوریم، اما در عمل، اصلا چنین نیست و عرضه یافتههای علمی همواره باری از ارزشها به همراه داشته است. علاوه بر این، پارهای از ایدههای مهمی كه در علوم نقش سرنوشتسازی دارند، متاثر از ارزشهای دینی بودهاند(۳۰) و صرف قرار گرفتن اندیشهای در ذهن مسلمانان، آن را به اندیشهای اسلامی بدل نمیكند، بلكه باید این اندیشهها با آموزههای دینی مستقر در ذهن و ضمیر مسلمانان نیز تناسب داشته باشد.(۳۱)
ج - ۳) مقام كشف و گردآوری: طبق این نگرش میتوان با الهام گرفتن از پارهای گزارههای مذكور در متون مقدس دینی و مذهبی، نظریهای درباره موضوع یا مسالهای ساخت و پرداخت و سپس سعی كرد كه به مدد روشهای مورد قبول علمی كه آن نظریه به حوزه معرفتی آن تعلق دارد، نظریه را برای دانشمندان آن رشته علمی معقول و مقبول كرد. به عبارت دیگر، میتوان از متون مقدس به عنوان منشا الهام نظریههای علمی سود جست. بنابراین نگرش، علم دینی علمی است كه موضوع آن از دین اخذ میشود و به مدد شیوه متبع و مقبول هر حوزه علمی، اثبات میگردد. از این رو، معرفت دینی در عرصه نظریه و محتوای علم مؤثر است، اما از لحاظ روش هنوز به روش و شواهد تجربی متكی است و به مدد روش تجربی علوم جدید اثبات میشود.
گاهی ماحصل و نتیجه تعبیر كسانی كه اصطلاح «عالم دینی» را به كار میگیرند، جز نگرش پیشگفته نیست، چرا كه در مقام كشف و گردآوری، ابزارها و مفاهیمی در اختیار عالمان مسلمان هست كه در اختیار دیگران نیست و آنان با این ابزارها و مفاهیم به گونهای متفاوت با آنچه در جامعه غیر اسلامی ساخته میشود، قالب سازی میكنند. از این رو، علومی كه در جامعه اسلامی ساخته و پرداخته میشود، یقینا با آنچه در جامعه غیر اسلامی ساخته میشود، متفاوت خواهد بود.(۳۲) باید توجه داشت كه، طبق این نگرش، علوم ساخته شده، در مقام داوری صبغه اسلامی ندارد و فقط در مقام كشف و گردآوری است كه میتواند «اسلامی» نامیده شود و مقام گردآوری، نه اهمیتی دارد و نه به علم حجیت و قداستی میبخشد، چراكه در مقام كشف و گردآوری میتوان از هر منبع و ماخذی الهام گرفت، ولی مهم آن است كه در مقام توجیه و داوری بتوان آن را اثبات كرد و این كار امكان ندارد، مگر به مدد روششناسی مورد قبول عالمان علم مورد نظر. البته الهامگیری از هر منبع و ماخذی، خود به تكثرگرایی در مقام كشف و گردآوری نظریههای علمی میانجامد كه با انحصارگرایی مدعیان علم دینی و اسلامی سر ناسازگاری دارد. مضافا بر این كه اگر به كارگیری روش تجربی به سود مدعیات علوم غیردینی و به زیان دعاوی علوم دینی شد، در آن صورت، چه باید كرد؟ روش تجربی را تخطئه كنیم یا دعاوی دین را؟ چگونه و به چه دلیل؟(۳۳)
ج - ۴) نگرش جغرافیایی: پارهای از اندیشمندان نیز این رویكرد را به لحاظ حوزه جغرافیاییای كه علوم در آن پدید آمده و رشد كرده است، مدنظر قرار میدهند، یعنی گاهی به این دلیل كه یكی از علوم، در یك سرزمین و جامعه اسلامی ساخته و پرداخته شده است، به آن اسلامی اطلاق میشود. اسلامی بودن در اینجا به این معنا است كه این علم یا این نظریه در میان مسلمانان پدید آمده است، یعنی مسلمانان با الهام از معارف دینی به خلق و ساخت این علوم پرداختهاند. در این نگرش، كاربرد كلمه «اسلامی» برای علوم یا بعضی از آنها، در واقع كاربردی مجازی است و بهتر استبه جای آن، اصطلاح «علم مسلمانها» را به كار ببریم. بنابراین، علوم اسلامی علومی هستند كه بر فرهنگ و اندیشه مسلمانان مبتنیاند.(۳۴)
اگرچه پارهای از نگرشهای این رویكرد موجهتر از رویكردهای دیگر مینماید، ولی باز خالی از نقص و عیب نیست، زیرا در قالب الفاظ و تعبیراتی بیان شده است كه به هیچ روی وضوح مفهومی ندارد. افزون بر این، هرگونه سعی در جهت ایضاح مفهومی آنها فقط به خرق اجماع توافق كنندگان میانجامد.
شایان ذكر است كه یكی از تمایزهای اساسی بین دو رویكرد اخیر با نگرش سنتی در رویكرد اول، آن است كه اسلامی شدن علوم در نگرش سنتی یك امر طبیعی و فراهم آمده در یك بافت فرهنگی متناسب با جهانبینی اسلامی و برآمده از وحی الهی است و بر پایه این دیدگاه، اسلامی كردن علوم، نامعقول مینماید، زیرا نمیتوان علم را خلق كرد، بلكه علم خود به خود و به شكل طبیعی پدید میآید، ولی بنابر رویكرد دوم كه میتوان آگاهانه ساخت علوم را به هم ریخت و در اركان آن تصرف كرد و بنابر رویكرد اخیر كه میتوان با قرار دادن كلیت قضایای علمی در چارچوب جهانبینی اسلامی و همساز با ارزشهای دینی علوم را دینی یا اسلامی كرد، دینی سازی علوم فرایندی آگاهانه و عامدانه است. تفاوت دیگر این رویكردها آن است كه نگرش سنتی از رویكرد اول، جایی را برای خود در جهان سوم پوپری(۳۵) ( جهان كتابخانهای) اشغال كرده است، در صورتی كه دو رویكرد اخیر هیچ جایی برای خود تصاحب نكردهاند، یا حداقل در ابتدای راه هستند و تا رسیدن به جایگاهی در جهان كتابخانهای راه زیادی را باید بپیمایند.
د) گفتمان علم ودین ( رویكرد تلفیقی): یكی از رویكردهای علم دینی رویكرد گفت و گوی یافتههای بشری و علوم با دادههای وحیانی و دین است.(۳۶) مدعی این رویكرد، «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی»، بر این باور است كه برای احیای علوم و ابتكار علمی باید علوم جدید و عوامل خلاقیت آنها را فراگرفت، ولی پذیرش بی چون و چرا و بدون پالایش آنها از ضد ارزشهای دینی، باعث تسلط بیگانگان بر جامعه دینی ما میشود. مدعیان این رویكرد برای تحقق این نگرش میكوشند پژوهشها و تحقیقات جدید و همه جانبهای را در باب علوم جدید و خصوصا علوم اجتماعی و انسانی ارائه كنند. این تحقیقات، مسائل اساسی، روشها، دستاوردهای علمی، و نیز منابع اصلی و اساسی هر علمی را بیان میكند و افزون بر آن، مهمترین نقدهای صاحبنظران غربی و دیدگاه اندیشمندان مسلمان را در مورد هر علم توضیح میدهد تا عالم مسلمان، منتقدانه و همراه با استقلال فكری برای هر گونه فعالیت علمی، به آنها مراجعه كند.
از این منظر، ساخت و پرداخت علوم اسلامی با اصلاح، بازسازی و ترمیم روشهای گذشته و مجهز شدن به روشهای نوین و كار آمد امكان دارد. علومی كه در تمدن اسلامی وجود داشته، دارای روشهایی بوده است كه به كارگیری آنها تكاپوی حل مشكلات و مسائل را میكرده و در قلمرو آنها تحقیق صورت میپذیرفته است و پویایی علوم مرهون آن روشها بوده است. بعد از آن دوران طلایی، روش آن علوم با بحران مواجه شد تا بالاخره با كنار رفتن علوم اسلامی از عرصههای مختلف، علوم سكولار جای آنها را گرفت. ولی میتوان علوم، مخصوصا علوم انسانی، را با تلاش و جستار در دو منبع كتاب الهی و جهان مادی، احیاء كرد. این رویكرد اهتمام خاصی به تلفیق عناصر زنده و پویای میراث اسلامی و علوم جدید و غربی دارد. بنابراین، علوم اسلامی با صرف افزودن پسوند اسلامی به علوم یا با آوردن آیاتی در تایید برخی موضوعات علمی، ساخته و پرداخته نمیشود. البته سازوكار این تلفیق، بین متفكران این نحله فكری متفاوت و گاه متعارض است. به هر حال، با تصفیه علوم جدید و بازسازی آنها در سیاقی نو به گونهای كه از جنبه یكسونگرانه مادیشان رها شوند و با نظام معرفتی دینی پیوند بخورند، میتوان به علوم دینی دستیافت.(۳۷)سازوكار اسلامیسازی علوم، با اسلامی سازی نظام معرفتی و با بازسازی و اصلاح شیوه تفكر پیوند نزدیكی دارد. در واقع، مراد این نحله از «اسلامی سازی معرفت» معرفت اسلامگرایانه یا اسلامگرایی در زمینه معرفت است و به همین جهت، بخش زیادی از فعالیتهای این مؤسسه بر اسلامی كردن معرفت متمركز شده است. اسلامی كردن معرفت نیز نیازمند تلاشهای بی شائبه در جهت تبلور خاستگاه و اصول اساسی اسلام به عنوان مبادی اولیه و تسلط كامل بر مبانی دینی، یعنی قرآن كریم و سنت نبوی(ص) و نیز نیازمند آشنایی با علوم اسلامی مرتبط با این دو، مانند تفسیر، فقه، حدیث، اصول، ادبیات عرب و تاریخ صدر اسلام، و نهایتا نیازمند آگاهی نسبتبه علوم و مسائل دنیای معاصر و روشهای حاكم بر آن است.(۳۸)
اسلامی كردن معرفت در این رویكرد، عنوانی استبرای روشی فكری در تبادل معرفتی و علمی دو تمدن غرب و اسلام كه در قالب كشف و گردآوری، داوری، روش، تركیب نظریهها، تالیف و... به فعالیت معرفتی میپردازد. این رویكرد، به علوم انسانی محدود نمیشود و همه علوم محض و كاربردی را نیز شامل میشود. بر طبق رویكرد تلفیقی، انتظار از علوم اسلامی آن است كه به اوضاع و احوال بشر در جهان نظم بدهد و زندگی او را به گونهای سامان بخشد كه از عهده انجام وظیفه خود در جهان برآید. رویكرد تلفیقی خود طیف وسیعی از نظریههای مختلف را در بردارد كه به چند مورد از آنها اشاره میكنیم:
الفاروقی: یكی از بارزترین تلاشهای انجام شده برای اسلامی كردن معرفت و به تبع آن، اسلامی كردن علوم در دهه هشتاد رساله اسماعیل الفاروقی است. به نظر وی، راه عملی اسلامی كردن معرفت آن است كه علوم تخصصی مختلف را اسلامی كنیم و یا به تعبیر بهتر، كتابهای تخصصی دانشگاهی را در رشتههای مختلف طبق دیدگاه اسلام منتشر سازیم.
فاروقی، برای تحقق معرفت و علوم اسلامی، راهكار عملی دوازده مرحلهای ارائه میدهد:
۱ - اتقان علوم جدید;
۲ - اقدام به بررسی میدانی علوم جدید;
۳ - اتقان علوم سنتی;
۴ - اقدام به بررسی میدانی علوم سنتی;
۵ - تعیین تناسبهای موجود بین اسلام و علوم جدید;
۶ - ارزیابی نقادانه علوم جدید;
۷ - ارزیابی نقادانه میراث اسلامی;
۸ - تحقیق میدانی در مورد مشكلات اصلی امت;
۹ - تحقیق میدانی در مورد مشكلات بشری;
۱۰ - تحلیل و تركیب ابتكاری و خلاق;
۱۱ - تولید كتاب دانشگاهی;
۱۲ - تعمیم معارف اسلامی.
در نگاه اول به نظر میرسد این برنامه، كامل و بسیار روشن است، اما هنگام اجرا و از نظر ابزار اجرایی در مییابیم كه بسیار پیچیده و مشكل است، زیرا اگر تعاقب مراحل دوازدهگانه الزامی باشد، در این صورت ورود به مرحله بعدی مستلزم اكمال مرحله قبلی است و این بدان معناست كه در صورت فقدان یك گروه علمی خبره و ماهر كه به اسلامی كردن معرفت اهتمام داشته باشند و بحثهای علمی متینی را دنبال كنند، اجرای هر مرحله به مدت زمانی طولانی نیاز دارد كه در طی آن، تمام اهداف و پیشبینیهای لازم برای آماده كردن محققان در جهت محقق كردن نتیجه، سرگردان میماند و شاید از هم پاشیده شود و بلكه مشكل اجرای هر مرحله، هنگامی به روشنی بروز میكند كه بخواهیم دانشمندان و محققان را به سوی عمل سوق دهیم; ولی میبینیم كه این كار فقط در دو مرحله اول از مراحل دوازدهگانه امكان اجرایی دارد و به تبع آن در مرحله «ایجاد تناسبهای اسلام با علوم تخصصی» و «انتشار كتابهای دانشگاهی» نیز با مشكل مواجه میشویم.(۳۹) علاوه بر نقدهای قبل به برنامه فاروقی یك نقد دیگر حائز اهمیت است و آن اینكه مبادی عامهای كه فاروقی ارائه كرده است در همه رشتههای علمی، عملی نیست. لذا باید سعی كرد برای هر حوزه علمی ضوابط خاصی طراحی و ارائه شود.محمد عارف: وی دانشمندان و پژوهشگران اسلامی را به پذیرش چارچوب روشی فاروقی ترغیب میكند، و برای برطرف كردن انتقادهای وارد بر طرح وی، به آنان سفارش میكند كه سعی و تلاش خود را در حوزههای تخصصی خودشان متمركز كنند. خود عارف هم به مبادی فاروقی اكتفا نكرد، زیرا متوجه شد كه آنها برای بحث علمی در اقتصاد كافی نیستند. به همین دلیل، او سعی كرد ضوابط خاص این حوزه علمی را كاملتر كند. همچنین وی تاكید میكند كه طرح اسلامی كردن معرفت، قادر است جایگاه وحی را در ضمن بحثهای علمی باز كند و به دنبال آن، محقق مسلمان را از مقیدات نظریه معرفت غربی آزاد نماید.(۴۰) عارف به بازنگری در ساختار طرحهای اسلامی كردن معرفتبر طبق معیارهای فیزیك نظری عنایت داشت و برای گذر از طرح عام به خاص، دو نظریه تقارب هرمی شكل، كه از نظریه علمی انیشتین الهام گرفته شده بود، و تقارب مثالی را پیشنهاد كرد. تقارب هرمی به نظم روشمند مفاهیم تجریدی اسلامی كردن معرفت، كه در ارتباط با آزمایشهای حسی بی واسطه هستند، میانجامد. این مفاهیم تجریدی با مجموعه بزرگتری از مفاهیم تجرید شده دیگر هماهنگ هستند. در طی یك سلسله تجرید مفاهیم، به مجموعهای از مفاهیم میرسیم كه دیگر قابل تجرید نیستند. این تقارب به دانشمندان امكان میدهد با تعداد محدودی از مفاهیم مجرد سروكار داشته باشد. تقارب مثالی به دانشمند امكان میدهد كه از عام مجرد به خاص بسیط منتقل شود. تقارب مثالی، دقیقا بر عكس تقارب هرمی است. تقارب مثالی، موجب حصول معرفتی میشود كه بر چارچوب عام مفاهیم متوقف است.(۴۱)
عبدالرشید متین: با وجودی كه وی الگو وساخت معرفت غربی و علم جدید را رد میكند، روش تجربی را مردود نمیداند، بلكه برای نتایج تجربی در معرفتها و علوم، ارزش قائل است. به نظر وی مسلما دو گرایش علمی، یعنی علوم سیاسی و علوم طبیعی در خدمت هدف واحدی هستند و آن، اكتشاف و فهم روش الهی است. بنابر تصویر قرآنی، میتوان معرفت علمی را بدین صورت تقسیم كرد: معرفتی كه از وحی دریافت میشود (معرفت مطلق یا حقالیقین) و معرفت عقلانی كه متكی بر نظر و دلیل است (علم الیقین) و معرفت ناشی از تجربه و ادراك، مشاهده، تجربه و روش تاریخی (عین الیقین). لذا اسلام برای معرفت و علوم، آزادی كامل به انسان میدهد تا از تجربه، تفكر، تعقل و مهارتها در ضمن معرفت وحیانی استفاده كند.(۴۲)
ابوالقاسم حاج حمد: حاج حمد نیز برای اسلامی سازی علوم، باور به تلفیق پارهای از رویكردهای پیشگفته دارد. به نظر او، اسلامی كردن معرفت و علم به این معناست كه دستاوردهای علمی بشر را از نگرشهای فلسفی آن جداكنیم و درصدد بازسازی این علوم در قالب و نظامی روشمند، دینی و غیر مادی برآییم. این همان معنای مورد نظر در اسلامی كردن علوم كاربردی و قواعد علمی است. این مطلوب، از راه درك همسانی موجود میان قوانین علوم طبیعی و قوانین هستی كه ارزشهای دینی بر مبنای آنها استوار شده است، قابل دستیابی است. وی به این نكته نیز توجه دارد كه اسلامی كردن معرفت و علم به معنای صرف افزودن عبارات دینی به مباحث علوم انسانی یا مدد گرفتن از آیات قرآنی همخوان با موضوعات علم مورد نظر نیست، بلكه مقصود از آن، بازسازی روشمند و معرفتی علوم و قوانین آن است. همچنین [اسلامی كردن علم] به معنای صرف تعمیم انتساب ذاتی دین به همه موضوعات با هدف دادن مشروعیت دینی به دستاوردهای بشری و پوشاندن جامه دینی بر اندام آن بر مبنای منطق تعمیم دینی و لفظی نیست. (۴۳) بدون تردید، نقد نگرشهای مختلف در رویكردهای گذشته، به منزله نقد رویكرد تلفیقی است كه از اسلامی كردن معرفت و علم دفاع میكند. بنابراین از آنچه در توضیح این رویكرد و نظریههای آن گذشت، واضح میشود كه تلاشهای انجام شده توسط این «مؤسسه» به دلیل نو بودن موضوع و عدم وجود راهكارهای روشن و مشخص هر از گاهی با تغییر استراتژی تحقیق و روش و هدف از اسلامی شدن معرفت مواجه شده است.بنابراین، «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی» طریق یا راهكار عملی واحد و منظمی برای هدایتبحث علمی ارائه نمیدهد، بلكه مجموعهای از مبادی كلی كه دارای دلالتهای معرفتی اخلاقی است، ارائه میكند. علی رغم قبول این مبادی كلی و قواعد معرفتی و اخلاقیای كه از درون آنها برای تعدیل و توسعه این مبادی جوشیده است، این مبادی زمینه ناهمواری را فراهم میكند كه طریق اسلامی كردن معرفت و علم مبتنی بر آن است. علاوه بر این، هر یك از طرحها و استراتژیهای این مؤسسه، نیاز به دانشمندان فراوانی دارد كه آمادگی و استعداد لازم برای همكاری داشته باشند و این، در حال حاضر امری غیرممكن است.(۴۴)
به طور كلی میتوان به چهار ضعف و عیب اساسی در این رویكرد اشاره كرد:
۱) ایستایی در تولید اندیشه;
۲) عدم ارزیابی مداوم نتایج فعالیتها در كلیه سطوح و عدم بازنگری و نقد علمی و عملی نگرشها و برنامههای انجام شده;
۳) یكسونگری و چیرگی روحیه برتری در ارائه راه حل همه مشكلات و بحرانهای امت اسلامی و نادیده گرفتن دیگر كوششها و تلاشها;
۴) ظهور اختلاف میان طرحهای ارائه شده در عرصه مبادی و مقاصد رسالت از سوی مدعیان آن.(۴۵)
در جمعبندی میتوان گفت كه در این رویكرد، عامترین معنای علم، یعنی مطلق آگاهی، مراد و مقصود است كه همه تصورات و تصدیقات، علم حصولی و حضوری، و تمام رشتههای علمی اعم از تجربی، عقلی و تاریخی را شامل میشود. تاكید این رویكرد بیشتر بر معرفتیا علم اسلامی است تا معرفتیا علم دینی. از این رو به مراد و مقصود از علم دینی به معنای عام كلمه، در این رویكرد اصلا اشارهای نشده است. این رویكرد روند اسلامی كردن علم را، روندی آگاهانه و عامدانه و به تعبیری با هدف و از پیش تعیین شده میداند كه باید عالمان مسلمان و متخصص در علوم و معارف جدید تلاش و كوشش پیگیری برای رها سازی دستاوردهای علمی بشر از چارچوب فلسفه غیر دینی، مادی و الحادی انجام دهند. رهاسازی در این رویكرد، تلفیقی است از ساختشكنی و تغییر محتوا، جهانبینی، ارزشها و پیشفرضهای علم جدید و سكولار. درنهایت، باید خاطر نشان كرد كه رویكرد تلفیقی، بیش از رویكردهای دیگر، جهان سوم پوپری را اشغال كرده است. «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی» كتابها، نشریهها، و مقالههای فراوانی را منتشر كرده است(۴۶) كه بررسی و تحلیل كارآمدی، اسلامی بودن یا نبودن، و روش آنها نه در خور این جستار است و نه كاری است فردی. به هر حال پژوهشهایی كه این رویكرد و مفاهیم اساسی آن را از درون نقد كند، نادر است.
خاتمه
آنچه از مجموع مباحث و رویكردهای گذشته روشن میگردد، این است كه در اكثر رویكردها، شیوه و عملیات دینی یا اسلامی كردن علوم، مبهم و نامشخص است، چراكه هنوز در ابتدای راهاند و احتیاج به صرف زمان بیشتر و برداشتن گامهای عملی در زمینههای مختلف علمی دارند. تحقق این مهم، نیازمند تحلیل و بررسی نقادانه آثار نه چندان وافر در این باره است. به تعبیر دیگر، اكثر رویكردهای علم دینی كه با تكیه بر روشهای خاصی ارائه شدهاند، هنوز اولی و در حال گذرند، زیرا یا مورد نقادی، ارزیابی و تكمیل از سوی اندیشمندان موافق و مخالف علم دینی قرار نگرفته یا نقدهای صورت گرفته از قوت و استحكام برخوردار نبودهاند. علاوه بر این، تلاش برای حل معضل دوگانگی حوزههای معرفتی دینی و سكولاریستی، نیازمند بازنگری در معرفتشناسی بحثهای تخصصی مختلف دارد. چه بسا دلیل این نقصان آن است كه محققان مدعی علم دینی، هنوز از تحقیق علمی و نظری در باب خود رویكردها فارغ نشدهاند، زیرا دینی كردن علوم هنوز در مرحله شكلگیری است و ادعای مدعیان و آثار علمی آنان تاكنون مرحله آزمون و خطا را پشتسرنگذاشته است.(۴۷)
پیشنهاد
به هر حال ما، چه موافق علم دینی باشیم و چه مخالف، امروزه به جد نیازمند تلاشها و گامهای عملی در مورد حل معضل دوگانگی بین علوم جدید و معارف دینی هستیم كه در ذیل به اختصار بدا نها اشاره میكنیم:
۱) تقدس زدایی از علم: در واقع، خود نتایج علوم تجربی برای دین چندان مخرب نبوده است تا بخواهیم چیز دیگری را جایگزین آنها كنیم، بلكه روحیه علوم تجربی برای دین مخرب بوده است، به این معنا كه همه عیب و ایرادها در تقدس بخشیدن به علم و علمپرستی است. این علمپرستی معرفتشناختی است كه به مادیت وجود شناختی انجامید، یعنی به این قول كه واقعیت مادی و عالم طبیعت تنها واقعیت عینی و خود بسنده است. مسلما علمپرستی معرفتشناختی منطقا قابل دفاع نیست. علاوه براین، با غمض نظر از قابل دفاع نبودن مادیت وجود شناختی، انتقال از علم پرستی معرفتشناختی به مادیت وجود شناختی، گذری روانشناختی است، نه منطقی.(۴۸)
۲) تعیین حدود و ثغور علم: علاج علم زدگی و راه تقدسزدایی از علم، آن است كه حدود و ثغور علم را تبیین كنیم و نشان دهیم كه علم، مشكل گشای همهچیز نیست. علم محدودیتهای خاص خویش را دارد، چراكه بسیاری از امور در قلمرو تحقیق علمی نمیگنجد. تعیین حدود و ثغور علم، كاری فلسفی و مربوط به فلسفه علم است.
۳) باید باور كنیم كه علم، فعالیتی بشری است و فعالیت فارغدلانه و بیطرفی نیست كه فقط مبتنی بر عقل خونسرد، محتاط و منطقی باشد و به مدد پارهای قواعد، از دادههایی خاص، استقراءهایی فراهم آورد و از آن استقراءها نظریهها یا فرضیههایی بسازد و آنها را در معرض آزمونهای عینی تجربی قرار دهد. عالمان با تمام وجود خود، و نه فقط با عقل و نیروی استدلالشان، وارد صحنه علم میشوند و این نكتهای است كه اگر نیك دریافته شود، سطوت و صولت علم در اذهان و ضمایر ما كاستی میگیرد و از اینكه علم را به عنوان یگانه مرجع موثق در باب حقیقت و معرفتبپرستیم، رهایی مییابیم.(۴۹)
۴) جوامع دینی، به ویژه جوامع اسلامی، باید در عین تعقیب جریان پیشرفت علم، هویتخویش را نیز باز یابند. جوامع اسلامی به دانشمندانی نیاز دارد كه در عین داشتن معلومات كافی در باب معرفت اسلامی، مجهز به دانش جدید نیز باشند تا در عین دفاع از دین، به توسعه علمی جهان اسلام نیز كمك كنند. این نیز حاصل نمیشود مگر با راهیابی وسیع علوم تجربی، به ویژه علوم تجربی انسانی، در حوزههای علمیه، چراكه تفكر علمی اسلامی باید برخاسته از تمامیت جامعه اسلامی و ساختارهای فرهنگی آن باشد.
با از بین رفتن تندی و تقدس علم جدید در طی این مراحل، به علمی دست مییابیم كه شاید جامع رویكردهای پیشگفته باشد، علمی كه عالمان آن، جهان هستی را بسی فراختر از عالم طبیعتبدانند و وجود خود را منحصر به ساختبدن نبینند; برای جهان هستی و زندگی خود، معنا و هدفی قائل باشند كه بتواند همه آنچه را كه در این زندگی انجام میدهند و میبینند، نظم و وحدت بخشد و این چیزی نیست مگر علم معنوی مورد دفاع و نظر ما كه در جستاری دیگر به آن خواهیم پرداخت.یادداشتها:
۱. گلشنی، مهدی; از علم سكولار تا علم دینی; تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷، ص۳۳.
۲. دكتر سیدمحمد نقیب العطاس، عارف و الهیدان مالزیایی (۱۹۳۱)، برای آگاهی از آراء او در این باب ر.ك: نقیب العطاس، سیدمحمد; اسلام و دنیوی گری (سكولاریسم); ترجمه احمد آرام; تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۴.
۳. ملكیان، مصطفی; «تاملاتی چند در باب امكان و ضرورت اسلامی شدن دانشگاه»، نقد و نظر، سال پنجم، ش۱۹، ص۲۱۹.
۴. پینوشت۱، ص۸.
۵. علم مقدس تعبیر دیگری از علم دینی در این نگرش است كه دكتر نصر از آن استفاده میكند; ر.ك: نصر، سید حسین; نیاز به علم مقدس; ترجمه حسن میانداری.
۶. نصر، سید حسین; جوان مسلمان و دنیای متجدد; ترجمه مرتضی اسعدی; تهران: طرح نو، ۱۳۷۳، ص۱۲۱.
۷. نصر، سید حسین; معارف اسلامی در جهان معاصر; تهران: كتابهای جیبی، ۱۳۷۱، ص الف.
و برای آگاهی بیشتر از این رویكرد و نوع آن ر.ك:
- نصر، سید حسین; علم در اسلام; به اهتمام احمد آرام; تهران، سروش، ۱۳۶۶.
- نصر، سید حسین; علم و تمدن در اسلام; ترجمه احمد آرام; تهران: خوارزمی، ۱۳۵۹.
- نصر، حسین; معارف اسلامی در جهان معاصر; تهران: كتابهای جیبی، ۱۳۷۱.
- نصر، حسین; جوان مسلمان و دنیای متجدد; تهران، طرح نو، ۱۳۷۳.
- میدلی، آلود; علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان; مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱.
۸. پینوشت ۶، ص۱۲۲.
۹. ر.ك: نصر، سید حسین; نیاز به علم مقدس; ترجمه حسن میانداری. ص۲۵.
۱۰. نصر، سید حسین; علم و تمدن در اسلام; ترجمه احمد آرام; تهران: خوارزمی، ۱۳۵۹، ص۲۰-۱۹.
۱۱. پینوشت ۷، ص الف، و همچنین: نصر، سید حسین; علم در اسلام; به اهتمام احمد آرام; تهران، سروش، ۱۳۶۶، ص۱۹.
۱۲. برای آگاهی بیشتر از این نگرش، ر.ك: پینوشت ۹، مخصوصا فصل هفتم، «علوم سنتی».
۱۳. پینوشت ۳، ص۲۲.
۱۴. ر.ك: جوادی آملی، عبدالله; شریعت در آئینه معرفت; قم: مركز نشر اسراء; ۱۳۷۷، صص ۳۵۳-۳۵۸.
۱۵. پینوشت ۳، ص۲۲۲.
۱۶. مصباحی، غلامرضا; «اقتراح علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش۲۰، ص ۳۴.
۱۷. رجبی، محمود; «چگونگی و امكان علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲۱، ص ۷.
۱۸. پینوشت ۳، ص۲۲۰.
۱۹. البته باید توجه داشت كه مدعیان این نگرش برای هر یك از روشهای علمی ارزش ویژه ولی محدود، قائلند آنان یك روش را حاكم نمیدانند، بلكه در عرض روش تجربی و عقلی، روش وحیانی را قرار میدهند و درنتیجه، بسته به اینكه میزان قوت و واقع نمایی هر یك از این روشها چه مقدار باشد، تصمیمگیری میكنند. یعنی اگر در موردی، روش عقلی گزارهای را به صورت قطعی اثبات كرد یا از اصول بدیهی عقل بود، به هیچ وجه با یك روایتیا آیه آن را رد نمیكنند، اگر مطلبی با صراحت از آیهای استفاده شد، به صرف نظریه تجربی یا عقلی ظنی نفی نمیشود. به این بیان نه خروج از طور بحث است و نه بیهودگی رجوع به كتاب و سنت پیش میآید.
۲۰. مطهری، مرتضی; ده گفتار; تهران، قم: صدرا، ۱۳۶۷، ص۱۴۶.
۲۱. مطهری، مرتضی; آشنایی با علوم اسلامی; قم: صدرا، [بی تا]،
۲۲. پینوشت۱، ص۲.
۲۳. دادگر، یدالله; «امكان و چگونگی علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲۱، ص ۱۹.
۲۴. پینوشت۱، ص۸۶.
۲۵. گلشنی، مهدی; «نگاهی فراسوی علم دینی، عوامل و موانع وحدت حوزه و دانشگاه»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲، ص ۳۵; همچنین: پینوشت۱، ص۱۷۳.
۲۶. مثلا در نظریه نسبیت عام انیشتین كه یك نظریه صرفا فیزیكی است، اصول متافیزیكی نقش داشتهاند، چه وقتی او معادلات نسبیت عام را یافتبرای دو سال از انتشار آنها خودداری كرد، زیرا آنها را با اصل علیت عمومی در تعارض دید. فقط وقتی شبهه تعارض برای او برطرف شد، وی به نشر آنها پرداخت. معنای این كلام، این است كه اگر شبهه برای او رفع نشده بود، وی به اعلان نظریه نسبیت عام نمیپرداخت و سرگذشت فیزیك امكان داشتبه نحو دیگری رقم بخورد. (ر.ك: پینوشت۱، ص۱۷۵).
۲۷. باقری، خسرو; «امكان و چگونگی علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۱۸، ص ۱۱.
۲۸. لگنهاوزن، محمد; «علم دینی»; ویژه نامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲، ص۱۵۸.
۲۹. سروش، عبدالكریم; تفرج صنع: گفتارهایی در مقولات اخلاق و صنعت و علم انسانی; تهران: سروش، ۱۳۶۶، صص ۱۹۸-۲۰۰.
۳۰. پینوشت۱، ص۱۷۵.
۳۱. پینوشت۲۷، ص۱۸.
۳۲. پینوشت۹، ص ۵۶.
۳۳. «امكان و چگونگی علم دینی»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره۲۲.۳۴. این نگرش را آقای مصباح به عنوان یك احتمال برای «علم اسلامی» مطرح كردهاند; ر.ك: فصلنامه مصباح، شماره ۸، زمستان ۱۳۷۲، صص ۱۰-۲۵.
۳۵. برای اطلاع از جهان سوم پوپری ر.ك; مگی، برایان، پوپر; ترجمه منوچهر بزرگمهر; تهران; خوارزمی، ۱۳۵۹، و همچنین:
حری، عباس; «كتاب و عالم سوم پوپر»; نشریه علوم تربیتی ویژه كتابداری، سال دهم، شماره ۳-۴، ۱۳۶۶.
۳۶. این رویكرد به وجود رابطهای محكم میان اسلام و معارف انسانی معتقد است و این دید را كه واقعیت و هستی تنها منبع و خاستگاه علوم انسانی و معارف بشری است، نفی میكند. این نظریه شناخت را بر دو پایه استوار میداند: وحی و دانشهای وحیانی در جهان و دانستنیهای مربوط به آن نه یك پایه «جهان». (ر.ك: الرفاعی، عبدالجبار; «اسلامی كردن شناخت مفهوم و روند تاریخی آن»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲، ص ۴۷; به نقل از: محمد عماره، مجله المسلم المعاصر، شماره ۶۳، ص ۹، ۱۹۹۲م.)
۳۷. مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی; معرفتشناسی اسلامی (طرح، برنامه، عملكرد); تهران: انتشارات ایران و اسلام، ۱۳۷۴، ص۳۰.
۳۸. همان، ص۳۴.
۳۹. صافی، لؤی; «اسلامی كردن معرفت از مبادی تصوری تا راهكاری علمی»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره۳، ص۵۴.
۴۰. عارف، محمد; اسلامیهٔ المعرفهٔ و بعض قضایا المنهجیهٔ فی سیاق بناء منظور علمی; ص۵۲.
۴۱. برای نقد این نظر ر.ك: پینوشت۳۹.
۴۲. متین، عبدالرشید; اسلامیهٔ المعرفهٔ، منهجیهٔ البحث فی العلوم السیاسهٔ; ص۱۶۳.
۴۳. الرفاعی، عبدالجبار; «اسلامی كردن شناخت، مفهوم و روند تاریخی آن»، ترجمه حمید شریعتمداری; ویژه نامه حوزه و دانشگاه; شماره ۲، ص۴۷.
۴۴. پینوشت ۳۹، ص۹۱.
۴۵. العلوانی، طه جابر; اصلاح تفكر اسلامی، مدخلی به ساختار گفتمان اسلامی معاصر; ترجمه محمود شمس; تهران: نشر قطره، ۱۳۷۷، ص۱۴۸.
۴۶. برای اطلاع از پارهای از انتشارات «مؤسسه» ر.ك: پینوشت۳۷، ص۱۳۰ به بعد.
۴۷. پینوشت۴۳، ص۵۹.
۴۸. پینوشت۳، ص۲۲۸.
۴۹. همان.
مجید كافی
اما در جهان اسلام علاوه بر عیوب و نقایص علوم غیردینی، عوامل دیگری نیز در تسریع حركت دینیسازی یا اسلامی كردن علوم مؤثر بودهاند. وجود علوم جدید و غیردینی برای فرهنگ و باورهای حاكم در جوامع دینی مسائلی به وجود آورده است. محیطهای علمی جوامع اسلامی دچار یكنوع دوگانگی شدهاند; از یك طرف میل به حفظ ارزشهای دینی و اسلامی در آنها وجود دارد و از طرف دیگر علومی آموزش داده میشود كه در آنها جایی برای ارزشهای دینی نیست.(۱) افزون بر این، ركود و انحطاط جوامع اسلامی به دلیل بی توجهی به علوم تجربی، اعم از طبیعی و انسانی، و در مقابل، پیشرفت و توسعه جوامع غربی به دلیل استفاده از این علوم اندیشمندان مسلمان را بر آن داشت تا نسبتبه علوم جدید و روشهای آن بازنگری عمیقی صورت دهند، چراكه احیای معرفت دینی یا به تعبیری، نواندیشی دینی نیازمند نگرش جدید به علومی بود كه مستقیما در راستای معارف دینی قرار نداشتند. برایند این عوامل، خطور طرح ایجاد «علم دینی» به ذهن پارهای از اندیشمندان مسلمان در دهه دوم قرن بیستم بود. در این دهه برای اولین بار اندیشه اقتصاد اسلامی مطرح شد. اسلامیسازی اقتصاد كه در تقابل با دو مكتب اقتصادی سرمایهداری و سوسیالیستی مطرح شد، ریشه بروز ایده علوم اسلامی گردید.
در سال ۱۹۷۲ «جمعیت جامعه شناسان مسلمان» از طرف انجمن دانشجویان مسلمان در آمریكا و كانادا شكل گرفت. در همین دهه، تلاش برای اسلامی كردن دانش توسط العطاس(۲) و دیگران آغاز گردید كه سعی داشتند بنیانهایی برگرفته از اندیشه اسلامی برای فعالیتهای علمی فراهم كنند. در همین راستا نخستین همایش جهانی در باب تعلیم و تربیت اسلامی در سال ۱۹۷۷ در شهر مكه برگزار گردید. دومین همایش نیز در باب اقتصاد اسلامی در سال ۱۹۷۹ در شهر جده برگزار شد. اما شاید گستردهترین و جدیترین این مساعی كارهایی باشد كه گروهی از دانشمندان در «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی» كه در سال ۱۹۸۱ تاسیس شد، انجام دادهاند و میدهند. این دانشمندان تا به حال چهار همایش جهانی برپا كردهاند كه یكی از آنها قبل از تاسیس این مؤسسه و در سال ۱۹۸۰ در اسلام آباد، درباره طرح برنامه آموزش بوده. سه همایش دیگر در سالهای ۱۹۸۱ در داكا در باب تحول كتابهای درسی، ۱۹۸۲ در جاكارتا، راجع به روش تدریس و ۱۹۸۷ در خارطوم، درباره راههای اسلامی كردن علوم انسانی و روشهای تربیتی برگزار شد. حاصل مساعی آنان در جهت اسلامی كردن علوم و معارف، در سلسله رسالهها و كتابهایی طبع و منتشر شده است. بعد از آن نیز در بسیاری از كشورهای اسلامی، از جمله عربستان سعودی، مالزی، اندونزی و پاكستان كوششهایی با هدف پدید آوردن علم دینی انجام گرفته است و همچنان ادامه دارد. همچنین بعضی از عالمان و متفكران اسلامی در انگلستان، كانادا، آمریكا و نیز ایران در این جهت فعالند. به طور خلاصه از نظر تاریخی، هسته آغازین آموزه علم دینی به زمان ظهور ناتوانی علوم جدید در شناخت جهان و انسان بر میگردد. این گرایش در بین مسلمانها در قرن نوزدهم و پس از آشنایی با علوم جدید و گرفتار شدن كشورهای اسلامی در قلمرو نفوذ استعمار اروپایی شكل گرفته است.
به هر حال در این جستار برآنیم به بررسی و تحلیل رویكردهای موجود كه به امكان و ضرورت اسلامی شدن علوم باور دارند، بپردازیم و چون بر این باوریم كه امروزه مباحث مطرح شده در باب علم دینی به حدی رسیدهاند كه میتوان از خلال تحلیل عقلی و روش شناختی و به دور از هرگونه شعار گرایی به یك نتیجه معقول رسید، سؤالهای تحقیق خود را اینگونه مطرح میكنیم كه اولا در هر رویكردی، علم دینی به طور اعم و علم اسلامی به طور اخص چیست و چه با تفاوت ماهوی با علوم غیر اسلامی و علی الخصوص با علم سكولار دارد، ثانیا آیا اسلامی كردن علوم ممكن است و ثالثا به فرض امكان علم دینی، آیا باید علوم را دینی كرد یا باید بستر رشد علوم را به نحوی آماده كرد كه علوم در آن، به خودی خود دینی شوند.
پیشفرضها
علم دینی یك سلسله پیشفرضهای عام دارد، همان گونه كه هر كدام از رویكردها نیز پیشفرضهای خاص خود را دارند كه در تحلیل و بررسی رویكردهای علوم دینی باید بدانها اشاره شود.
یكی از این پیشفرضها در باب رابطه علم و دین است. رویكردهایی كه بین علم و دین تعارض میبینند، مثل مادیگرایان و نصگرایان، یا نگرشهایی كه قائل به استقلال دو حوزه علم و دین هستند، نمیتوانند مدعی علم دینی باشند. به عبارت دیگر، مدعیان علم دینی باید به نوعی همپوشی در قلمرو علم و دین باور داشته باشند. از آنجا كه در قلمرو تلاقی علم و دین، روند دینی كردن یا شدن علوم نمود آشكارتری دارد و چون این قلمرو مشترك بیشتر در قلمرو علوم انسانی قرار میگیرد، میتوان قاطعانه گفت كه در نگاه نخست آنچه از دینی كردن یا دینی شدن علوم بیشتر مد نظر است، همین حوزه علوم انسانی است. بر این اساس اگر بخواهیم دینی كردن علوم را نهادینه كنیم، لازم است رابطه بین علم و دین را وضوح معنایی ببخشیم.
اگر به این باور باشیم كه مجموعهای از دادههای حسی است كه یك علم خاص را به وجود میآورد و نظریهها كه جوهره اصلی علوم را تشكیل میدهند، برگرفته از انعكاس وضعیتهای فیزیكی و عینی است و هیچ عامل دیگری در ایجاد آن دخالت ندارد، دیگر نمیتوان به علم دینی باور داشت. از اینجا میتوان نقبی به پیشفرض دوم علم دینی زد، با این تعبیر كه امروزه حداقل پارهای از فیلسوفان و جامعه شناسان علم و معرفتشناسان، عینیت محض در علم را امری دست نایافتنی میدانند، به گونهای كه بحث از تاثیر پذیری علوم از فضای فرهنگی و تاثیرپذیری نظریهپردازان و دانشمندان از ارزشهای حاكم امری مقبول و موجه تلقی میشود. به همین ترتیب، نظریههای علمی، به ویژه نظریات علمی مطرح در حوزه علوم انسانی بدون توجه به خاستگاه تاریخی و تعینات اجتماعی علم، مورد توجه و تحلیل قرار نمیگیرد. نیز بنابر این پیشفرض، علم دینی علمی است كه بر خاستگاه دینی و تعینات جامعه دینی مبتنی است و از فضای دینی حاكم تاثیر میپذیرد.
مفهوم علم دینی
پیش از طرح و بررسی رویكردهای موجود در باب «علم دینی» لازم است مقصود از علم در عبارت «علم دینی» و مراد از خود این تعبیر بیان شود تا محدوده بحث مشخصتر گردد.
معانی علم
در فلسفه علم، سه معنا و مفهوم برای «علم» بیان شده است كه عبارتند از:
۱. شناختیا معرفت: مراد از علم در این معنا كه عامترین معنای آن است، «مطلق آگاهی» استبا هر شیوه و روشی كه تحصیل شود. به تعبیر دیگر، در این معنا دغدغهای برای روش تحصیل علم وجود ندارد; پارهای از آن به روش تجربی حاصل میآید و پارهای دیگر از راه دین یا عقل. بنابراین میتوان گفت كه همه علوم به یك لحاظ، به دو دسته كلی قابل تقسیمند: دسته اول، علومی است كه خدا از طریق وحی به اشخاصی برگزیده، بر بشر مكشوف كرده است كه صورت مكتوب آن، در قالب متون مقدس دینی بر جای مانده است و دسته دوم علومی است كه خود بشر از راه به كارگیری همه قوای ادراكی خود بدا نها دستیافته است.(۳) طبق این معنا، علیالاصول، علم دینی قابل تصور است.
۲. رشته علمی: مراد از علم در این معنا، مجموعه همه گزارههای اثبات شدهای است كه با استفاده از روشهای مقبول و مرسوم در تحقیق، یعنی روش عقلی، باطنی ( كشف و شهود)، تجربی، و تاریخی در باب یك موضوع خاص فراهم آید. به این معنا، علم شامل همه علوم تجربی طبیعی و انسانی و همه شاخههای علوم عقلی و نقلی و نیز عرفان میشود. علم به این معنای وسیع، حاصل به كارگیری مجموع قوای ادراكیای است كه در اختیار همه افراد بشر، بلااستثنا و البته به درجات متفاوت، نهاده شده است.
۳. رشته علمی با روش تجربی: علم به این معنا اشاره به شیوه خاصی از شناخت طبیعت و انسان بر اساس روش تجربی دارد كه ذاتا روشهای معرفت دیگر را كه مبتنی بر مقدمات معرفتشناسانه و وجود شناسانه دیگری است، نفی میكند.
همه اختلافها در ضرورت و امكان علم دینی منحصر در این دو معنای اخیر علم است، اگرچه بیشتر چالشها نسبتبه علوم تجربی، خصوصا علوم تجربی انسانی صورت گرفته است.
علم دینی
مراد از «علم دینی» كه باعث چالشهایی شده است، چیست؟ گاهی مراد از علم دینی، علمی است كه در آن، مجموعه آموزهها و تعالیم یك دین و مذهب خاص در باب یك موضوع كشف، استخراج، تنظیم و تبیین میشوند و احیانا مورد دفاع واقع میگردند. به عبارت دیگر، علوم دینی علومی هستند كه مستقیما برای توجیه و تبیین مفاهیم و آموزههای كتاب و سنتبه كار گرفته میشوند. به این معنا میتوان كلام اسلامی، اخلاق اسلامی و فقه اسلامی را سه علم دینی به حساب آورد. به دلایلی، این تعبیر از دینی كردن علوم مراد و مقصود مدعیان «علم دینی» نیست، چرا كه اولا مدعیان علم دینی معتقد نیستند كه باید روشهای چهارگانه علوم یعنی روشهای عقلی، كشف و شهود، تجربی و نقلی را كنار گذاشت و تنها به سراغ كتاب و سنتیا معجرات علمی ادیان رفت و ثانیا این تعبیر از دینی كردن علوم، علاوه بر اینكه باعث گریز و مخالفت كسانی میشود كه دلداده علماند، با آنچه در كتاب و سنت آمده است، مطابقت ندارد.
گاهی مراد از علم دینی علمی است كه در آن، راجع به پدیده دین، به طور كلی، یا راجع به ادیان بحثهای تجربی، یا عقلی، تاریخی میشود. به این معنا، روانشناسی دین، جامعهشناسی دین، انسانشناسی دین، فلسفه دین، تاریخ ادیان و دینشناسی تطبیقی را میتوان علوم دینی محسوب كرد. اینها علومی هستند كه ناظر به پدیده دینند و درباره این پدیده از نظرگاههای مختلف و با روشهای گوناگون مطالعه و تحقیق میكنند. مراد از علم دینی در این معنا، «مطالعات علمی در باب دین» است. این معنا از علم دینی نه تنها ممكن، بلكه مطلوب و ضروری نیز هست، ولی مسلما مراد غالب كسانی كه از دینی كردن علوم دم میزنند، این معنا نیز نیست.۴گاهی معنای سومی مراد و مقصود مدعیان علم دینی است. تلقی پارهای از مدعیان علم دینی این است كه به جای انواع علوم و معارفی كه انسانها به مدد چهار روش تجربی، عقلی، شهودی و عرفانی، و تاریخی پدید آوردهاند، علوم و معارفی را با الهام گرفتن از خود متون مقدس دینی یا سازگار با ارزشهای آن و یا تغییر پیشفرضهای علم جدید، با استفاده از همان روشها بسازند و بپردازند و آنها را جایگزین علوم و معارف جدید غیردینی كنند. مراد از علم دینی در این معنا «علم دینی شده» است. در این تلقی، كسانی كه چنین مراد و مقصودی دارند، البته میخواهند جمیع علوم و معارف را دینی و در جهان اسلام، اسلامی كنند، ولی شاید بیشترین تاكیدشان بر دینی و اسلامی كردن علوم تجربی باشد. در میان علوم تجربی نیز شاید بیشتر به دینی سازی علوم تجربی انسانی اهتمام داشته باشند.
این گرایش معرفتی جدید، گاهی در پی ساختشكنی و تغییر درون علمی علوم و معارف جدید و بازسازی آنها در شكل و سیاقی متفاوت با پوزیتیویسم و ماتریالیسم غربی است و گاهی به دنبال صرف تغییر محتوای علوم جدید (تغییر برون علمی) در نتیجه تغییر پیشفرضها و جهانبینی غالب بر آن است. بر طبق این تلقی اگر مطالعه طبیعت، جامعه و انسان در چارچوب جهانبینی دینی انجام گیرد، آن را علم دینی میخوانیم و اگر فارغ از جهانبینی دینی صورت گیرد، آن را علم سكولار و جدید مینامیم.(۴)
اما گاهی هم معنای چهارمی از علم دینی مراد است كه نسبتبه معنای پیشین خاص میباشد، یعنی این تلقی كه به جای علوم تجربی انسانی، علومی در باب مسائل اجتماع و انسان با بهرهگیری از متون مقدس دینی و مذهبی و با روش و معیار خاص معرفت دینی، یعنی تفسیر متن و روش اجتهادی، بسازند و بپردازند. اگر مراد از علم دینی این معنا باشد، نتیجه آن هر چه باشد، قطعا از نوع علوم تجربی، (science) نخواهد بود، چرا كه با روش و شیوه این علوم حاصل نشده است. معنای سوم و چهارم از معانی پیشگفته، رویكردهای متعددی در باب راهكارهای علمی دینی سازی علوم را در بردارد كه در ادامه، به بررسی و تحلیل آنها خواهیم پرداخت.
رویكردها
واضح است كه همه علوم كنونی حاكم بر جهان، غیردینی و دارای عیوب و نقائص و دستخوش پارهای كمبودهاست. در مقام تشخیص این عیوب و كمبودها، صاحبنظران اختلاف نظرهای فراوان دارند. اما در مقام درمان و ارائه راهحل میتوان گفت كه همه صاحبنظران دینی در چهار گروه جای میگیرند كه هر گروه، شامل چندین رویكرد و گرایش خاص است:
الف) گروه سنتگرایان; این گروه بر این باورند كه عیوب، نواقص و كمبودهای این علوم، ریشه در ماهیت مدرن خود آنها دارد و امكان رفع و حل آنها وجود ندارد و از این رو، چارهای جز طرد و رد علوم مدرن و سكولار نیست. پس باید ضمن طرد این علوم، اقدام به بازسازی و احیا یا ایجاد و تدوین علوم سنتی كرد.
ب) گروه دوم برآنند كه این مسائل و مشكلات عمدتا ریشه در ماهیت غیردینی این علوم دارد. از این رو، حل و رفع آنها با حفظ این ماهیت، كاری نشدنی است ولی در عین حال، احیاء علوم سنتی نیز كارام) اساسا این نگرش خارج از موضوع «دینی سازی علوم» است كه امروزه در محافل علمی و آكادمیك مطرح است. شك نیست كه وقتی از اسلامی سازی علوم سخن میرود، اسلامی كردن علوم اسلامی مراد نیست، چرا كه این تعبیر بیمعنا و این كار تحصیل حاصل است. بنابراین، كسانی كه درصددند علوم را اسلامی كنند، در واقع میكوشند تا علوم غیراسلامی را كه روش تحقیق آنها عقلی، تجربی یا تاریخی است و تنها بر معارف بشری مبتنی است، اسلامی سازند.(۱۳)
الف - ۲) روش اجتهادی و استنباطی: نگرش دیگری كه به دور از علوم جدید، علوم اسلامی را طراحی میكند، نگرشی است كه به استخراج و استنباط علم از قضایای كلی كتاب و سنتباور دارد. اسلام درباره فقه و علوم دیگر اصول و قواعد كلی را ارائه كرده است و فقیه یا متخصص علوم دیگر با روشی خاص پیرامون اصول ارائه شده به استنباط میپردازد و هر كدام در حوزه كار تخصصی خود به نتایجی میرسند كه به مقدار نیل عملی خود میتوانند محصول كوشش خود را دینی بدانند. بنابراین، معنای دینی بودن یك علم در این باور، آن نیست كه همه فرمولهای ریز آن علم را اسلام بیان كرده باشد، بلكه اگر خطوط كلی آن را ارائه نموده باشد، كافی است. به عنوان مثال، بسیاری از مسائل كلی اصول فقه یا قواعد كلی فقه، فقط با ارائه خطوط كلی و بدون تفریع و تجزیه و تحلیل آن، در منابع اسلامی بیان شده و اجتهاد مجتهدان روششناس، مایه تفریع فراوان و گسترش علم اصول و فقه گشته است. (۱۴) مقصود این نگرش آن است كه با رجوع به قرآن و روایات معتبر كاری ایجابی كند، یعنی هر یك از علوم را از نو پدید آورد، مثل شیخ انصاری كه فقط با استفاده از چند آیه و روایت، همه موضوعات مربوط به بیع و خیارات بیع را تدوین كرد و كتاب حجیمی را پدید آورد. مواد خام برای تاسیس و ایجاد علوم جدید نیز در كتاب و سنت وجود دارد كه از دل آنها میتوان علم اقتصاد اسلامی، جامعهشناسی اسلامی، روانشناسی اسلامی و حتی زیستشناسی اسلامی و... را استخراج كرد. قابل ذكر است علومی كه توسط وحی خصلت دینی خود را باز یافته و از تقدس الهی بهرهبرده استبه تناسب اهداف و موضوعات خود از روشهای خاصتری استفاده میكنند. علاقه این نگرش به دین و دادههای دینی به حدی راسخ و شدید است كه به یافتههای انسانی، كمال بی اعتنایی را دارد و علوم بشری را به كلی رد میكند، چراكه یافتههای عقلی، تجربی، و تاریخی حقایقی غیرقطعی و موقتند و باید به محك دادههای وحیانی سنجیده شوند. علم دینی جایگزین علم جدید و یا به تعبیر دیگر، دینی یا اسلامی كردن علم با این نگرش امكان ندارد، چرا كه اولا در كتاب و سنت، مواد خام لازم برای پدید آوردن علوم اسلامی وجود ندارد. آشنایی بسیار اجمالی و اندك حتی با یكی از صدها شاخه علوم و معارف بشری، همه را به اعتراف به كمبود و حتی نبود مواد خام برای تاسیس یك علم و معرفت دینی وامیدارد. ثانیا اگر مواد خام لازم را هم در كتاب و سنت مییافتیم و چنین علومی هم قابلیت تحقق خارجی میداشت، باز جای این سؤال بود كه علم دینیای كه با استفاده از آن مواد خام ساخته و پرداخته میشود، برای چه مخاطبانی كارآیی و بهرهدهی دارد. علوم جدید روشهای تحقیق و داوری همگانی و فارغ از دین و مكتب دارند و از این رو، میتوانند از هر كس مطالبه قبول و تسلیم كنند، و حال آنكه علومی كه طبق این نگرش ساخته و پرداخته میشوند، متكی به دیناند و به همین جهت، فقط پیروان آن دین مدعیات این علوم را میپذیرند.(۱۵) ثالثا قیاس كردن دیگر علوم به علم فقه در استخراج احكام علمی از كتاب و سنت، قیاسی معالفارق است، زیرا ممكن است همه احكام فقهی از دل كتاب و سنت قابل استخراج باشند، اما حتی یك حكم فیزیكی یا اقتصادی قابل استنباط نباشد، به ویژه آنكه احكام فقهی در حوزه علوم دستوری و احكام علوم دیگر در حوزه علوم توصیفی قرار میگیرند. افزون بر این، روش اجتهادی خود دارای نقص است، چه بحث روش اجتهادی منحصر در استنباط فقهی است و در نتیجه مشكلات مختلفی كه مسلمانان معاصر با آن روبرو هستند، منتسب به همین روش فقهی است. روش اجتهادی در زمینههای مختلف فكری و اجتماعی به ذهنیت فقیه مربوط میشود و دایره بحث علمی و ادراكی به علوم فقهی منحصر میگردد.
ب) این رویكرد با تصرف یا تغییر در یكی از اركان علم جدید (موضوع، روش و هدف)، و به تعبیر دیگر با شكستن ساختار علم غیر دینی، به دینی كردن علوم جدید باور دارد و در سه نگرش قابل بحث و بررسی است:
ب - ۱) تغییر موضوع: این نگرش كه ناظر به اسلامی كردن علوم تجربی انسانی است، مدعی است كه اگر موضوع علوم جدید، نظیر اقتصاد، روانشناسی و غیره به پدیدههای اجتماعی و روابط آنها در جامعه دینی تغییر كند، یقینا علم دینی حاصل میشود، چرا كه شكلگیری علوم انسانی جدید نیز چنین بوده است. شكی نیست كه پژوهشگران و محققان اولیه علوم انسانی به یكی از دو صورت زیر نظریهپردازی كردهاند: یا الگوهای مطلوب خودشان را از یك مطالعه اجتماعی به صورت انتزاعی به دست آورده و علم مربوط به آن حوزه خاص اجتماعی را بر اساس تفسیر آن الگوها شكل دادهاند یا اختلالها، آسیبها و نابهنجاریهایی را در نظام اجتماعی مشاهده كرده و در حل و رفع آنها به مدلها و الگوهایی نائل آمدهاند كه علوم انسانی بر اساس تفسیر آنها شكل گرفته است.
عالمان متدین و مسلمان هم میتوانند به همین سبك و شیوه، البته با بینش خاص در هر حوزه اجتماعی، به علوم اسلامی ستیابند. آنان میتوانند الگوها، آرمانها و خواستههای دین را موضوع تحلیل و بررسی اجتماعی قرار دهند و فرض كنند جامعهای پدید آمده كه خواستههای اسلام در آن، تحقق یافته است. اگر موضوع علوم، تبیین روابط بین این پدیدهها و خواستههای اسلامی باشد، باز هم علم دینی معنا خواهد داشت. طبعا در جوامع اسلامی، مردم كمابیش به ارزشهای اسلامی پایبند هستند. اگرچه رفتارهای واقعی با الگوها یكسان نیست، لكن میتوان مبنا و ملاك را الگوهای مطلوب نزدیك به رفتار آنان در نظر گرفت. از این رو، چون موضوع علوم انسانی مطالعه رفتار انسانها است و رفتار انسانها در جوامع دینی منبعث از افكار و ارزشهای اعتقادی است، مثلا رفتار اقتصادی مسلمانان میتواند موضوع علم اقتصاد، كنش و واكنش افراد جامعه، موضوع علم جامعهشناسی و رفتار حاكمان و بررسی نظام سیاسی جامعه اسلامی، موضوع علوم سیاسی باشد. طبق این نگرش، علم دینی علمی است كه الگوهای دینی یا پدیدههای جوامع دینی به عنوان موضوع تحقیق آن، تلقی شوند و تحت آزمون تجربی قرار گیرند.(۱۶) با توجه به آنچه گذشت میتوان مدعی شد كه علوم دینی بر اساس تفسیر خاصی كه از پدیدههای اجتماعی دارد، هویتی مستقل از علوم جدید خواهد داشت، چه اینكه تفاوت موضوع باعث تفاوت نگرشها و مكتبها است.
در علومی كه با فرایند پیشگفته پدید میآید، مدعیات چگونه مستدل و موجه میشوند؟ آنچه در علوم حائز اهمیت است، روش تحقیق و مقام داوری است. اگر اثبات گزارههای علمی با صرف تمسك به كتاب و سنت انجام گیرد، در این صورت، همه آن علوم، نقلی خواهند بود و نمیتوان علوم تاسیس شده را جایگزین علوم جدید كرد و اگر اثبات نظریههای علمی به مدد روشهای تحقیق چهارگانه انجام گیرد، همانگونه كه مورد نظر مدعیان این نگرش است، تغییر موضوع به معنای تغییر در مقام كشف و گردآوری است كه در نگرش دیگری (ج - ۳) به تفصیل بدان میپردازیم.
ب - ۲) گسترش روش: این نگرش مدعی است كه اگر برای فهم موضوعات تجربی و كشف واقعیتها از روش وحیانی در كنار روش تجربی و عقلی استفاده شود، علوم، دینی خواهند شد. در علم دینی، فقط روش تجربی یا عقلی، معیار صحت و سقم گزارههای علمی نیست، بلكه وحی هم به عنوان دریچهای به جهان واقع میتواند معیار درستی و نادرستی قضایای علمی باشد.(۱۷) طبق این نگرش، تحقیقاتی كه بر پایه روشهای معتبر از منظر دین حاصل شدهاند، علم دینیاند.روشهای معتبر از دیدگاه دین، عبارتند از: تجربه، عقل و وحی. به گفته مدعیان این نگرش، وحی در كنار تجربه روش اثبات قضایای علمی محسوب میشود و قلمرو آن دربرگیرنده پارهای از مسائل و موضوعات علوم طبیعی و انسانی است. پس، دست كم دو روش وحی و تجربه برای شناخت موضوعات علمی وجود دارد. روش عقلی نیز با نشان دادن تناقض درونی برخی از گزارههای علمی و نادرستی پیشفرضها و استلزامهای آنها میتواند در تحقیقات علمی نقش اساسی داشته باشد و پارهای از گزارههای علمی را ابطال یا اثبات كند. بر این اساس، معیار در علم دینی، معتبر بودن روشهای تحقیق و داوری آن از منظر دین است. اما سازوكار این نگرش احتمالا آن است كه آنچه را در یكایك علوم عقلی، تجربی و تاریخی ثابتشده استبر قرآن و روایات معتبر عرضه كنند و از آن میان، هرچه را كه قرآن و روایات معتبر تصدیق كرد، بپذیرند و بقیه را رها كنند یا هرچه را كه قرآن و روایات معتبر تكذیب كند، طرد كنند و بقیه را بپذیرند. در هر صورت، مجموعه پذیرفته شده در شاخه علمی مورد نظر، یك علم اسلامی به حساب میآید.
یكی از پیشفرضهای این نگرش، عدم وحدت روش تحقیق در یك علم، خصوصا علوم اجتماعی است كه با آنچه كه امروزه در روششناسی علوم پذیرفته و مرسوم است، سازگار نیست. معیار رد و قبول در این نگرش چیست؟ آیا مطلبی را صرفا بدین دلیل رد یا قبول میكنند كه قرآن و روایات معتبر آن را تكذیب یا تصدیق كردهاند یا علاوه بر این، بر اساس شیوههای استدلال و معیارهای رد و قبول خود آن علم نیز توجیه معرفتی صورت میگیرد؟ در صورت اول، خروج از طور بحث است و مدعیات آن برای هیچ یك از عالمان آن علم اعتبار ندارد و در صورت دوم، رجوع به قرآن و روایات معتبر بیهوده است. قابل ذكر است كه این نگرش مدعیانش را در موضعی انفعالی قرار میدهد و به تعبیر دیگر، این فرایند نمیتواند سبب پیشرفت علوم شود، بلكه میتواند از كژروی آن جلوگیری كند. درنهایت، مدعیان این نگرش چگونه اثبات میكنند كه قرآن و روایات معتبر در مقام بیان حقایق عقلی، تجربی و تاریخیای كه در علوم كشف شدهاند، بودهاند و یا این حقایق را بیان كردهاند؟(۱۸) و (۱۹)
ب - ۳) اصلاح هدف: مراد از هدف در این نگرش، بیشتر سوگیری كاربردی است. طبق این نگرش، علوم دینی یا اسلامی علومی هستند هماهنگ و همساز با اهداف جامعه دینی كه در تكامل و توسعه آن مؤثرند. گاهی هم از علم دینی، به علم مفید و نافع كه برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، تعبیر میشود.(۲۰) بنابراین، همه علومی كه برای جامعه اسلامی لازم و ضروری است، جزو «علوم مفروضه اسلامی» قرار میگیرند. بر این اساس، علوم اسلامی شامل بسیاری از علوم طبیعی و ریاضی كه مورد احتیاج جامعه اسلامی است، نیز میشود.(۲۱) بنابراین، مفهوم دینی یا اسلامی بودن علم جز در هدف و آثار علمی، محدودیتی برای علوم نظری، تجربی یا كاربردی ایجاد نمیكند. علم اسلامی در این نگرش یكی از واجبات و نوعی عبادت تلقی میشود كه انسان را به خدا نزدیكتر میكند و درنتیجه نباید به نحوی به كار رود كه ایمان و اخلاق را فاسد كند و موجب آسیب، فساد و بی عدالتی و ظلم در جامعه شود.هرچند سوگیری كاربردی یك علم از ساختار علم به معنای یك نظام معرفتی خارج است، ولی میتوان مدعی شد كه همین امر اثرات فراوانی در ساختار علم و تغییر آن به جای میگذارد و طبعا با ساختار علم جدید و غیردینی متفاوت خواهد بود. از این رو، این نگرش به نگرش «تغییر موضوع» یا «گسترش روش» بر میگردد. اما اگر با سوگیری كاربردی، تغییری در ساختار علم جدید حاصل نگردد، میتوان این نگرش را در ذیل رویكرد جدید به علم دینی قرار داد و به بررسی و تحلیل آن پرداخت. علاوه بر این، در این نگرش، اگرچه علوم اسلامی تعریف شدهاند، ولی نمیتوان مراد از علم اسلامی در مقابل علم جدید را از آن به دست آورد، چرا كه میتوان چنین فرض كرد، كما اینكه چنین نیز هست، كه علوم جدید نیز نافع و مفید به حال جامعه اسلامی باشند.
ج) رویكرد جدید: از این دیدگاه، علم دینی، علم تجربی سازگار با ارزشها و معارف دینی است، یعنی علومی كه گزارههای آن با روش تجربی اثبات میشود و با ارزشها و جهانبینی دینی سازگاری دارد. در مواردی هم اگر دادههای تجربی با آموزهها و تعالیم دین ناسازگار باشد، به نحوی به چارهاندیشی و حل این ناسازگاری پرداخته میشود. این علوم به لحاظ استفاده از روش، تجربی و به لحاظ سازگاری با ارزشهای دین، دینی است. در این نگرش، علم دینی همان علم جدید و سكولار است، با این تفاوت كه كلیت قضایای آن در چارچوب جهانبینی دینی دیده میشود و به عبارت دیگر، از روش و ابزار علم سكولار در پرتو جهانبینی دینی استفاده میشود. تفاوت علم دینی با علم غیر دینی فقط در دو جا ظاهر میشود: نخست، به هنگام ساختن نظریههای جهان شمول (با استفاده از مفروضات متافیزیكی مختلف) و دوم، در جهتگیری كاربردی علم (ایدئولوژیها و بینشهای مختلف فلسفی میتوانند روی كاربردهای علم محدودیت ایجاد كنند یا آن را به جهات معینی سوق دهند).(۲۲) درنتیجه، با حفظ استقلال عناصر هر یك از علم و دین، پیوندی بین نظریههای علمی و امور دینی حاصل میشود كه دین تلطیف كننده تندی، خشكی و تیزی علم گردد. همین كه نظریههای علمی متاثر از امور ماورایی و ارزشی باشد، حاكی از وجود علم دینی است.
این رویكرد به علوم تجربی، ساختشكنی علم، یعنی تغییر موضوع یا گسترش روش، را در سر ندارد. پس معنای علم دینی این نیست كه آزمایشگاه و نظریههای فیزیكی یا هر علم دیگری كنار گذاشته شود یا به طریقی جدید دنبال گردد. مراد از علم دینی این نیست كه فرمولهای شیمی و فیزیك یا كشفیات زیستشناسی را از متون مقدس دینی استخراج كنیم، بلكه منظور، قرار دادن كلیت قضایا در یك متن متافیزیكی دینی است. این رویكرد خصوصا در عصر «مابعد پوزیتیویسم» اهمیتخاصی پیدا كرده است، به گونهای كه تاثیر امور ماورایی در ایجاد و فرایند تكاملی فرضیههای علمی بدیهی تلقی میشود. از این رو، چالش علم دینی بیشتر در میزان نقش و قلمرو امور دینی در علم میباشد نه در اصل آن.(۲۳)
از آنچه در باب علم دینی، بر طبق این رویكرد، گذشت، میتوان مراد از علم اسلامی را به دست آورد: علمی كه مشتمل بر ارزشهای اسلامی است و با اصول، معیارها و اهداف وحی اسلامی تطابق دارد و به آن متعهد است. برخلاف علوم جدید و غیر دینی، علم اسلامی غایت انگار است و در شناخت طبیعت علاوه بر اتكا به علل مادی به علل غیر مادی نیز تكیه میكند. در این علوم است كه رابطه بین این دو گونه علل برقرار میشود و منجر به یك نگرش كل نگرانه از علل میگردد.(۲۴)
این رویكرد كه به دینی یا اسلامی كردن علوم باور دارد، با این پرسش مواجه است: آیا میتوان سنخ دینی علوم جدید را كه انسانها به مدد چهار روش تجربی، عقلی، كشف و شهود، و تاریخی پدید آوردهاند، پروراند و ساخت و آنها را جایگزین علوم و معارف غیر دینی كرد؟ برای جواب به این سؤال، لازم استسازوكار قرار گرفتن كلیت قضایای علوم در یك متن متافیزیكی و در چارچوب جهانبینی دینی بررسی شود و در ضمن هر یك از آنها، امكان یا عدم امكان جانشینی علم دینی در این رویكرد تحلیل گردد. ساز و كارهای ارائه شده از طرف مدعیان این نگرش متعدد است، ولی انتخاب یكی از آنها منافاتی با سازوكارهای دیگر ندارد. همین نكته در باب رویكردها نیز صادق است; محور قرار دادن یك رویكرد به معنای عدم تداخل دیگر رویكردها در آن نیست.
ج - ۱) تغییر پیشفرضها: طبق پارهای از نظریههای فلسفه علم، هر علمی از دو بخش تشكیل شده است: بخش نظری و مكتسبات تجربی و دیگری، پیشفرضهایی كه در آن علم وجود دارد.به تعبیر رساتر، نظریههای علمی همواره با پیشفرضهای ارزشی و مبانی نظری آمیخته است كه نهایتا روی تصمیمگیریهای كلی در علم تاثیر میگذارند.(۲۵) تاریخ علم حاكی از موارد فراوانی است كه پارهای از پیشفرضها و اصول متافیزیكی نقش سرنوشتساز در اعلان پارهای نظریهها داشتهاند.(۲۶) به هر جهت، طبق این نگرش كه علم جهت دار است و روی كاربردهای علم اثر میگذارد، رد یا قبول نظریههای علمی بیشتر مبتنی بر پیشفرضهایی است كه هرگاه تغییر كند، این نظریهها نیز تغییر خواهند كرد. علومی كه در غرب ساخته و پرداخته شدهاند، دارای فرهنگ و تاریخ خاص خویشاند و پیشفرضهای خود را دارند و فكر الحادی و مادی در حد بسیار بالایی در آنها اشراب شده است.حال اگر بر اساس بینش دینی، آن پیشفرضهای الحادی را كنار گذاریم و پیشفرضهای دینی را جانشین آنها كنیم، علوم را دینی كردهایم. بر این اساس، همان گونه كه در قرون وسطا، هم در جهان اسلام و هم در جهان مسیحیت، اعتقادات دینی و معرفت علمی در یك چارچوب متافیزیكی جامع وحدت یافته بود كه با پیدایش علم جدید، از بین رفت و دانشمندان، تابع جهانبینیهای مختلف شدند، امروزه هم میتوان علوم جدید را با تغییر پیشفرضهای متافیزیكی در یك چارچوب دینی وحدت بخشید و به تعبیری، آنها را دینی كرد.در پارهای از نظریههای این نگرش، اگرچه برای دینی كردن علم مراحلی چهارگانه ذكر شده است، مع الوصف تاكید بیش از حد روی تغییر پیشفرضها ما را بر آن داشت تا این نظریه را در زمره «تغییر پیشفرضها» بیاوریم. این نظریه بر این باور است كه نظریه علمی به دست آمده، به این جهت صبغه دینی دارد كه از پیشفرضهای برگرفته از آموزهها و تعالیم دینی نشات یافته است.(۲۷) تغییر پیشفرضهای علم به غایت دشوار و پیچیده است، زیرا احتمال دارد پیشفرضهایی كه صریحا مبتنی بر الحاد است، مورد توجه قرار گیرد و از پیشفرضهایی كه الحاد را به طور ضمنی در بردارند، غفلتشود. مثلا علم جدید، انسان و جامعه انسانی را بر اساس نظریه تكامل داروین تفسیر میكند; آیا با جایگزین كردن این پیشفرض با این اعتقاد دینی كه «خدا انسان را آفریده است» چه مقدار از بینشهای علم متحول میگردد؟(۲۸) علاوه بر این، با فرض عدم پذیرش و رد پیشفرضها، احتمال دارد ساختار و قالب علم از علوم جدید اخذ شود كه خود مبتنی بر الحاد است. همچنین با تغییر پارهای از پیشفرضهای علم جدید، روش آن هم عوض میشود كه خود باعث دگرگونی كل هویت علم جدید میگردد.
ج - ۲) علم عالم دینی: این نگرش، بر آن است كه سازوكار قرار گرفتن كلیت قضایا در چارچوب جهانبینی اسلامی، پرهیز از آفات علم و غنیتر كردن آن و حاكم شدن بینش الهی بر عالم و دانشمند است. اگر عالم و پژوهشگر با چارچوب جهانبینی اسلامی و ارزشهای آن آشنا باشد، مهم نیست كه فیزیك مطالعه كند یا جامعهشناسی; او میتواند بفهمد كه چه چیزهایی با این چارچوب هماهنگ نیست، زیرا آنچه در جهان خارج وجود دارد، عالم دینی است نه علم دینی، چون علم یك چیز بیش نیست. عالم و دانشمند است كه با پشتوانههای فلسفی خود به علم رنگ میزند و آن را به صورت دینی یا غیر دینی عرضه میكند. این تلقی، در علوم انسانی نمایانتر است، چه علوم طبیعی آمیخته به ارزش نیست. وقتی علمی از علوم انسانی از سرزمین دیگری وارد جامعه دینی و اسلامی شود، در واقع عالمان هم همراه آن به سرزمین ذهن و ضمیر دانشمند وارد میشوند.از طرفی آنچه ما اصولا از دین میآموزیم، بیشتر و عمدتا امور ارزشی است و چون علوم انسانی، حامل و ناقل ارزشها هم هستند، این دو گونه ارزش كه یكی از دین و مكتب الهی و دیگری از عالمان علوم انسانی اخذ شدهاند، گاهی با هم در تناقض و تعارضند. بنابراین، در مورد علوم انسانی دو كار باید انجام داد: جراحی منطقی و جدا كردن دانش از ارزش مادی و الحادی و دیگر، تربیت عالمان واقف به شرع و مسلط بر معارف و اندیشههای خالص دین و انسانشناسی مذهبی از یك طرف، و متبحر در علوم انسانی جدید از طرف دیگر. طبق این نگرش، وقتی یك متفكر درباره امری فكر میكند، تمام زوایای ذهن و تمام اضلاع شخصیت او در همكاری نزدیك با هم و به صورت یك كل واحد با آن روبرو میشود و او تمام هویت فرهنگی - اجتماعی خود را در اندیشه خود میگنجاند. حال اگر ما عالمانی اسلامی داشته باشیم كه هم بر مبانی شریعت و به خصوص انسانشناسی آن مسلط باشند و سرزمین ذهنشان از عطر و بوی معرفت الهی آكنده باشد و هم بر علوم انسانی و روششناسی آن احاطه یابند، ضمیر این عالمان زمینه حاصلخیزی خواهد بود برای خلق، تولید و رشد علوم انسانی - اسلامی. اسلامی بودن علم، معنایی جز این ندارد. پس وظیفه ما این است كه زمینه و فضا را آماده و اسلامی كنیم.(۲۹)
در نقد این نگرش باید خاطر نشان كرد كه اگر كتابهای علمی صرفا یافتههای تجربی را به دور از تعابیر و تحلیلهای دانشمندان كه مسبوق به مفروضات فلسفی و ایدئولوژیكی است، عرضه میكردند، به اعتباری میتوانستیم خود علم را فارغ از ارزشها تلقی كنیم و صفت دینی یا غیر دینی را فقط همراه عالم بیاوریم، اما در عمل، اصلا چنین نیست و عرضه یافتههای علمی همواره باری از ارزشها به همراه داشته است. علاوه بر این، پارهای از ایدههای مهمی كه در علوم نقش سرنوشتسازی دارند، متاثر از ارزشهای دینی بودهاند(۳۰) و صرف قرار گرفتن اندیشهای در ذهن مسلمانان، آن را به اندیشهای اسلامی بدل نمیكند، بلكه باید این اندیشهها با آموزههای دینی مستقر در ذهن و ضمیر مسلمانان نیز تناسب داشته باشد.(۳۱)
ج - ۳) مقام كشف و گردآوری: طبق این نگرش میتوان با الهام گرفتن از پارهای گزارههای مذكور در متون مقدس دینی و مذهبی، نظریهای درباره موضوع یا مسالهای ساخت و پرداخت و سپس سعی كرد كه به مدد روشهای مورد قبول علمی كه آن نظریه به حوزه معرفتی آن تعلق دارد، نظریه را برای دانشمندان آن رشته علمی معقول و مقبول كرد. به عبارت دیگر، میتوان از متون مقدس به عنوان منشا الهام نظریههای علمی سود جست. بنابراین نگرش، علم دینی علمی است كه موضوع آن از دین اخذ میشود و به مدد شیوه متبع و مقبول هر حوزه علمی، اثبات میگردد. از این رو، معرفت دینی در عرصه نظریه و محتوای علم مؤثر است، اما از لحاظ روش هنوز به روش و شواهد تجربی متكی است و به مدد روش تجربی علوم جدید اثبات میشود.
گاهی ماحصل و نتیجه تعبیر كسانی كه اصطلاح «عالم دینی» را به كار میگیرند، جز نگرش پیشگفته نیست، چرا كه در مقام كشف و گردآوری، ابزارها و مفاهیمی در اختیار عالمان مسلمان هست كه در اختیار دیگران نیست و آنان با این ابزارها و مفاهیم به گونهای متفاوت با آنچه در جامعه غیر اسلامی ساخته میشود، قالب سازی میكنند. از این رو، علومی كه در جامعه اسلامی ساخته و پرداخته میشود، یقینا با آنچه در جامعه غیر اسلامی ساخته میشود، متفاوت خواهد بود.(۳۲) باید توجه داشت كه، طبق این نگرش، علوم ساخته شده، در مقام داوری صبغه اسلامی ندارد و فقط در مقام كشف و گردآوری است كه میتواند «اسلامی» نامیده شود و مقام گردآوری، نه اهمیتی دارد و نه به علم حجیت و قداستی میبخشد، چراكه در مقام كشف و گردآوری میتوان از هر منبع و ماخذی الهام گرفت، ولی مهم آن است كه در مقام توجیه و داوری بتوان آن را اثبات كرد و این كار امكان ندارد، مگر به مدد روششناسی مورد قبول عالمان علم مورد نظر. البته الهامگیری از هر منبع و ماخذی، خود به تكثرگرایی در مقام كشف و گردآوری نظریههای علمی میانجامد كه با انحصارگرایی مدعیان علم دینی و اسلامی سر ناسازگاری دارد. مضافا بر این كه اگر به كارگیری روش تجربی به سود مدعیات علوم غیردینی و به زیان دعاوی علوم دینی شد، در آن صورت، چه باید كرد؟ روش تجربی را تخطئه كنیم یا دعاوی دین را؟ چگونه و به چه دلیل؟(۳۳)
ج - ۴) نگرش جغرافیایی: پارهای از اندیشمندان نیز این رویكرد را به لحاظ حوزه جغرافیاییای كه علوم در آن پدید آمده و رشد كرده است، مدنظر قرار میدهند، یعنی گاهی به این دلیل كه یكی از علوم، در یك سرزمین و جامعه اسلامی ساخته و پرداخته شده است، به آن اسلامی اطلاق میشود. اسلامی بودن در اینجا به این معنا است كه این علم یا این نظریه در میان مسلمانان پدید آمده است، یعنی مسلمانان با الهام از معارف دینی به خلق و ساخت این علوم پرداختهاند. در این نگرش، كاربرد كلمه «اسلامی» برای علوم یا بعضی از آنها، در واقع كاربردی مجازی است و بهتر استبه جای آن، اصطلاح «علم مسلمانها» را به كار ببریم. بنابراین، علوم اسلامی علومی هستند كه بر فرهنگ و اندیشه مسلمانان مبتنیاند.(۳۴)
اگرچه پارهای از نگرشهای این رویكرد موجهتر از رویكردهای دیگر مینماید، ولی باز خالی از نقص و عیب نیست، زیرا در قالب الفاظ و تعبیراتی بیان شده است كه به هیچ روی وضوح مفهومی ندارد. افزون بر این، هرگونه سعی در جهت ایضاح مفهومی آنها فقط به خرق اجماع توافق كنندگان میانجامد.
شایان ذكر است كه یكی از تمایزهای اساسی بین دو رویكرد اخیر با نگرش سنتی در رویكرد اول، آن است كه اسلامی شدن علوم در نگرش سنتی یك امر طبیعی و فراهم آمده در یك بافت فرهنگی متناسب با جهانبینی اسلامی و برآمده از وحی الهی است و بر پایه این دیدگاه، اسلامی كردن علوم، نامعقول مینماید، زیرا نمیتوان علم را خلق كرد، بلكه علم خود به خود و به شكل طبیعی پدید میآید، ولی بنابر رویكرد دوم كه میتوان آگاهانه ساخت علوم را به هم ریخت و در اركان آن تصرف كرد و بنابر رویكرد اخیر كه میتوان با قرار دادن كلیت قضایای علمی در چارچوب جهانبینی اسلامی و همساز با ارزشهای دینی علوم را دینی یا اسلامی كرد، دینی سازی علوم فرایندی آگاهانه و عامدانه است. تفاوت دیگر این رویكردها آن است كه نگرش سنتی از رویكرد اول، جایی را برای خود در جهان سوم پوپری(۳۵) ( جهان كتابخانهای) اشغال كرده است، در صورتی كه دو رویكرد اخیر هیچ جایی برای خود تصاحب نكردهاند، یا حداقل در ابتدای راه هستند و تا رسیدن به جایگاهی در جهان كتابخانهای راه زیادی را باید بپیمایند.
د) گفتمان علم ودین ( رویكرد تلفیقی): یكی از رویكردهای علم دینی رویكرد گفت و گوی یافتههای بشری و علوم با دادههای وحیانی و دین است.(۳۶) مدعی این رویكرد، «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی»، بر این باور است كه برای احیای علوم و ابتكار علمی باید علوم جدید و عوامل خلاقیت آنها را فراگرفت، ولی پذیرش بی چون و چرا و بدون پالایش آنها از ضد ارزشهای دینی، باعث تسلط بیگانگان بر جامعه دینی ما میشود. مدعیان این رویكرد برای تحقق این نگرش میكوشند پژوهشها و تحقیقات جدید و همه جانبهای را در باب علوم جدید و خصوصا علوم اجتماعی و انسانی ارائه كنند. این تحقیقات، مسائل اساسی، روشها، دستاوردهای علمی، و نیز منابع اصلی و اساسی هر علمی را بیان میكند و افزون بر آن، مهمترین نقدهای صاحبنظران غربی و دیدگاه اندیشمندان مسلمان را در مورد هر علم توضیح میدهد تا عالم مسلمان، منتقدانه و همراه با استقلال فكری برای هر گونه فعالیت علمی، به آنها مراجعه كند.
از این منظر، ساخت و پرداخت علوم اسلامی با اصلاح، بازسازی و ترمیم روشهای گذشته و مجهز شدن به روشهای نوین و كار آمد امكان دارد. علومی كه در تمدن اسلامی وجود داشته، دارای روشهایی بوده است كه به كارگیری آنها تكاپوی حل مشكلات و مسائل را میكرده و در قلمرو آنها تحقیق صورت میپذیرفته است و پویایی علوم مرهون آن روشها بوده است. بعد از آن دوران طلایی، روش آن علوم با بحران مواجه شد تا بالاخره با كنار رفتن علوم اسلامی از عرصههای مختلف، علوم سكولار جای آنها را گرفت. ولی میتوان علوم، مخصوصا علوم انسانی، را با تلاش و جستار در دو منبع كتاب الهی و جهان مادی، احیاء كرد. این رویكرد اهتمام خاصی به تلفیق عناصر زنده و پویای میراث اسلامی و علوم جدید و غربی دارد. بنابراین، علوم اسلامی با صرف افزودن پسوند اسلامی به علوم یا با آوردن آیاتی در تایید برخی موضوعات علمی، ساخته و پرداخته نمیشود. البته سازوكار این تلفیق، بین متفكران این نحله فكری متفاوت و گاه متعارض است. به هر حال، با تصفیه علوم جدید و بازسازی آنها در سیاقی نو به گونهای كه از جنبه یكسونگرانه مادیشان رها شوند و با نظام معرفتی دینی پیوند بخورند، میتوان به علوم دینی دستیافت.(۳۷)سازوكار اسلامیسازی علوم، با اسلامی سازی نظام معرفتی و با بازسازی و اصلاح شیوه تفكر پیوند نزدیكی دارد. در واقع، مراد این نحله از «اسلامی سازی معرفت» معرفت اسلامگرایانه یا اسلامگرایی در زمینه معرفت است و به همین جهت، بخش زیادی از فعالیتهای این مؤسسه بر اسلامی كردن معرفت متمركز شده است. اسلامی كردن معرفت نیز نیازمند تلاشهای بی شائبه در جهت تبلور خاستگاه و اصول اساسی اسلام به عنوان مبادی اولیه و تسلط كامل بر مبانی دینی، یعنی قرآن كریم و سنت نبوی(ص) و نیز نیازمند آشنایی با علوم اسلامی مرتبط با این دو، مانند تفسیر، فقه، حدیث، اصول، ادبیات عرب و تاریخ صدر اسلام، و نهایتا نیازمند آگاهی نسبتبه علوم و مسائل دنیای معاصر و روشهای حاكم بر آن است.(۳۸)
اسلامی كردن معرفت در این رویكرد، عنوانی استبرای روشی فكری در تبادل معرفتی و علمی دو تمدن غرب و اسلام كه در قالب كشف و گردآوری، داوری، روش، تركیب نظریهها، تالیف و... به فعالیت معرفتی میپردازد. این رویكرد، به علوم انسانی محدود نمیشود و همه علوم محض و كاربردی را نیز شامل میشود. بر طبق رویكرد تلفیقی، انتظار از علوم اسلامی آن است كه به اوضاع و احوال بشر در جهان نظم بدهد و زندگی او را به گونهای سامان بخشد كه از عهده انجام وظیفه خود در جهان برآید. رویكرد تلفیقی خود طیف وسیعی از نظریههای مختلف را در بردارد كه به چند مورد از آنها اشاره میكنیم:
الفاروقی: یكی از بارزترین تلاشهای انجام شده برای اسلامی كردن معرفت و به تبع آن، اسلامی كردن علوم در دهه هشتاد رساله اسماعیل الفاروقی است. به نظر وی، راه عملی اسلامی كردن معرفت آن است كه علوم تخصصی مختلف را اسلامی كنیم و یا به تعبیر بهتر، كتابهای تخصصی دانشگاهی را در رشتههای مختلف طبق دیدگاه اسلام منتشر سازیم.
فاروقی، برای تحقق معرفت و علوم اسلامی، راهكار عملی دوازده مرحلهای ارائه میدهد:
۱ - اتقان علوم جدید;
۲ - اقدام به بررسی میدانی علوم جدید;
۳ - اتقان علوم سنتی;
۴ - اقدام به بررسی میدانی علوم سنتی;
۵ - تعیین تناسبهای موجود بین اسلام و علوم جدید;
۶ - ارزیابی نقادانه علوم جدید;
۷ - ارزیابی نقادانه میراث اسلامی;
۸ - تحقیق میدانی در مورد مشكلات اصلی امت;
۹ - تحقیق میدانی در مورد مشكلات بشری;
۱۰ - تحلیل و تركیب ابتكاری و خلاق;
۱۱ - تولید كتاب دانشگاهی;
۱۲ - تعمیم معارف اسلامی.
در نگاه اول به نظر میرسد این برنامه، كامل و بسیار روشن است، اما هنگام اجرا و از نظر ابزار اجرایی در مییابیم كه بسیار پیچیده و مشكل است، زیرا اگر تعاقب مراحل دوازدهگانه الزامی باشد، در این صورت ورود به مرحله بعدی مستلزم اكمال مرحله قبلی است و این بدان معناست كه در صورت فقدان یك گروه علمی خبره و ماهر كه به اسلامی كردن معرفت اهتمام داشته باشند و بحثهای علمی متینی را دنبال كنند، اجرای هر مرحله به مدت زمانی طولانی نیاز دارد كه در طی آن، تمام اهداف و پیشبینیهای لازم برای آماده كردن محققان در جهت محقق كردن نتیجه، سرگردان میماند و شاید از هم پاشیده شود و بلكه مشكل اجرای هر مرحله، هنگامی به روشنی بروز میكند كه بخواهیم دانشمندان و محققان را به سوی عمل سوق دهیم; ولی میبینیم كه این كار فقط در دو مرحله اول از مراحل دوازدهگانه امكان اجرایی دارد و به تبع آن در مرحله «ایجاد تناسبهای اسلام با علوم تخصصی» و «انتشار كتابهای دانشگاهی» نیز با مشكل مواجه میشویم.(۳۹) علاوه بر نقدهای قبل به برنامه فاروقی یك نقد دیگر حائز اهمیت است و آن اینكه مبادی عامهای كه فاروقی ارائه كرده است در همه رشتههای علمی، عملی نیست. لذا باید سعی كرد برای هر حوزه علمی ضوابط خاصی طراحی و ارائه شود.محمد عارف: وی دانشمندان و پژوهشگران اسلامی را به پذیرش چارچوب روشی فاروقی ترغیب میكند، و برای برطرف كردن انتقادهای وارد بر طرح وی، به آنان سفارش میكند كه سعی و تلاش خود را در حوزههای تخصصی خودشان متمركز كنند. خود عارف هم به مبادی فاروقی اكتفا نكرد، زیرا متوجه شد كه آنها برای بحث علمی در اقتصاد كافی نیستند. به همین دلیل، او سعی كرد ضوابط خاص این حوزه علمی را كاملتر كند. همچنین وی تاكید میكند كه طرح اسلامی كردن معرفت، قادر است جایگاه وحی را در ضمن بحثهای علمی باز كند و به دنبال آن، محقق مسلمان را از مقیدات نظریه معرفت غربی آزاد نماید.(۴۰) عارف به بازنگری در ساختار طرحهای اسلامی كردن معرفتبر طبق معیارهای فیزیك نظری عنایت داشت و برای گذر از طرح عام به خاص، دو نظریه تقارب هرمی شكل، كه از نظریه علمی انیشتین الهام گرفته شده بود، و تقارب مثالی را پیشنهاد كرد. تقارب هرمی به نظم روشمند مفاهیم تجریدی اسلامی كردن معرفت، كه در ارتباط با آزمایشهای حسی بی واسطه هستند، میانجامد. این مفاهیم تجریدی با مجموعه بزرگتری از مفاهیم تجرید شده دیگر هماهنگ هستند. در طی یك سلسله تجرید مفاهیم، به مجموعهای از مفاهیم میرسیم كه دیگر قابل تجرید نیستند. این تقارب به دانشمندان امكان میدهد با تعداد محدودی از مفاهیم مجرد سروكار داشته باشد. تقارب مثالی به دانشمند امكان میدهد كه از عام مجرد به خاص بسیط منتقل شود. تقارب مثالی، دقیقا بر عكس تقارب هرمی است. تقارب مثالی، موجب حصول معرفتی میشود كه بر چارچوب عام مفاهیم متوقف است.(۴۱)
عبدالرشید متین: با وجودی كه وی الگو وساخت معرفت غربی و علم جدید را رد میكند، روش تجربی را مردود نمیداند، بلكه برای نتایج تجربی در معرفتها و علوم، ارزش قائل است. به نظر وی مسلما دو گرایش علمی، یعنی علوم سیاسی و علوم طبیعی در خدمت هدف واحدی هستند و آن، اكتشاف و فهم روش الهی است. بنابر تصویر قرآنی، میتوان معرفت علمی را بدین صورت تقسیم كرد: معرفتی كه از وحی دریافت میشود (معرفت مطلق یا حقالیقین) و معرفت عقلانی كه متكی بر نظر و دلیل است (علم الیقین) و معرفت ناشی از تجربه و ادراك، مشاهده، تجربه و روش تاریخی (عین الیقین). لذا اسلام برای معرفت و علوم، آزادی كامل به انسان میدهد تا از تجربه، تفكر، تعقل و مهارتها در ضمن معرفت وحیانی استفاده كند.(۴۲)
ابوالقاسم حاج حمد: حاج حمد نیز برای اسلامی سازی علوم، باور به تلفیق پارهای از رویكردهای پیشگفته دارد. به نظر او، اسلامی كردن معرفت و علم به این معناست كه دستاوردهای علمی بشر را از نگرشهای فلسفی آن جداكنیم و درصدد بازسازی این علوم در قالب و نظامی روشمند، دینی و غیر مادی برآییم. این همان معنای مورد نظر در اسلامی كردن علوم كاربردی و قواعد علمی است. این مطلوب، از راه درك همسانی موجود میان قوانین علوم طبیعی و قوانین هستی كه ارزشهای دینی بر مبنای آنها استوار شده است، قابل دستیابی است. وی به این نكته نیز توجه دارد كه اسلامی كردن معرفت و علم به معنای صرف افزودن عبارات دینی به مباحث علوم انسانی یا مدد گرفتن از آیات قرآنی همخوان با موضوعات علم مورد نظر نیست، بلكه مقصود از آن، بازسازی روشمند و معرفتی علوم و قوانین آن است. همچنین [اسلامی كردن علم] به معنای صرف تعمیم انتساب ذاتی دین به همه موضوعات با هدف دادن مشروعیت دینی به دستاوردهای بشری و پوشاندن جامه دینی بر اندام آن بر مبنای منطق تعمیم دینی و لفظی نیست. (۴۳) بدون تردید، نقد نگرشهای مختلف در رویكردهای گذشته، به منزله نقد رویكرد تلفیقی است كه از اسلامی كردن معرفت و علم دفاع میكند. بنابراین از آنچه در توضیح این رویكرد و نظریههای آن گذشت، واضح میشود كه تلاشهای انجام شده توسط این «مؤسسه» به دلیل نو بودن موضوع و عدم وجود راهكارهای روشن و مشخص هر از گاهی با تغییر استراتژی تحقیق و روش و هدف از اسلامی شدن معرفت مواجه شده است.بنابراین، «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی» طریق یا راهكار عملی واحد و منظمی برای هدایتبحث علمی ارائه نمیدهد، بلكه مجموعهای از مبادی كلی كه دارای دلالتهای معرفتی اخلاقی است، ارائه میكند. علی رغم قبول این مبادی كلی و قواعد معرفتی و اخلاقیای كه از درون آنها برای تعدیل و توسعه این مبادی جوشیده است، این مبادی زمینه ناهمواری را فراهم میكند كه طریق اسلامی كردن معرفت و علم مبتنی بر آن است. علاوه بر این، هر یك از طرحها و استراتژیهای این مؤسسه، نیاز به دانشمندان فراوانی دارد كه آمادگی و استعداد لازم برای همكاری داشته باشند و این، در حال حاضر امری غیرممكن است.(۴۴)
به طور كلی میتوان به چهار ضعف و عیب اساسی در این رویكرد اشاره كرد:
۱) ایستایی در تولید اندیشه;
۲) عدم ارزیابی مداوم نتایج فعالیتها در كلیه سطوح و عدم بازنگری و نقد علمی و عملی نگرشها و برنامههای انجام شده;
۳) یكسونگری و چیرگی روحیه برتری در ارائه راه حل همه مشكلات و بحرانهای امت اسلامی و نادیده گرفتن دیگر كوششها و تلاشها;
۴) ظهور اختلاف میان طرحهای ارائه شده در عرصه مبادی و مقاصد رسالت از سوی مدعیان آن.(۴۵)
در جمعبندی میتوان گفت كه در این رویكرد، عامترین معنای علم، یعنی مطلق آگاهی، مراد و مقصود است كه همه تصورات و تصدیقات، علم حصولی و حضوری، و تمام رشتههای علمی اعم از تجربی، عقلی و تاریخی را شامل میشود. تاكید این رویكرد بیشتر بر معرفتیا علم اسلامی است تا معرفتیا علم دینی. از این رو به مراد و مقصود از علم دینی به معنای عام كلمه، در این رویكرد اصلا اشارهای نشده است. این رویكرد روند اسلامی كردن علم را، روندی آگاهانه و عامدانه و به تعبیری با هدف و از پیش تعیین شده میداند كه باید عالمان مسلمان و متخصص در علوم و معارف جدید تلاش و كوشش پیگیری برای رها سازی دستاوردهای علمی بشر از چارچوب فلسفه غیر دینی، مادی و الحادی انجام دهند. رهاسازی در این رویكرد، تلفیقی است از ساختشكنی و تغییر محتوا، جهانبینی، ارزشها و پیشفرضهای علم جدید و سكولار. درنهایت، باید خاطر نشان كرد كه رویكرد تلفیقی، بیش از رویكردهای دیگر، جهان سوم پوپری را اشغال كرده است. «مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی» كتابها، نشریهها، و مقالههای فراوانی را منتشر كرده است(۴۶) كه بررسی و تحلیل كارآمدی، اسلامی بودن یا نبودن، و روش آنها نه در خور این جستار است و نه كاری است فردی. به هر حال پژوهشهایی كه این رویكرد و مفاهیم اساسی آن را از درون نقد كند، نادر است.
خاتمه
آنچه از مجموع مباحث و رویكردهای گذشته روشن میگردد، این است كه در اكثر رویكردها، شیوه و عملیات دینی یا اسلامی كردن علوم، مبهم و نامشخص است، چراكه هنوز در ابتدای راهاند و احتیاج به صرف زمان بیشتر و برداشتن گامهای عملی در زمینههای مختلف علمی دارند. تحقق این مهم، نیازمند تحلیل و بررسی نقادانه آثار نه چندان وافر در این باره است. به تعبیر دیگر، اكثر رویكردهای علم دینی كه با تكیه بر روشهای خاصی ارائه شدهاند، هنوز اولی و در حال گذرند، زیرا یا مورد نقادی، ارزیابی و تكمیل از سوی اندیشمندان موافق و مخالف علم دینی قرار نگرفته یا نقدهای صورت گرفته از قوت و استحكام برخوردار نبودهاند. علاوه بر این، تلاش برای حل معضل دوگانگی حوزههای معرفتی دینی و سكولاریستی، نیازمند بازنگری در معرفتشناسی بحثهای تخصصی مختلف دارد. چه بسا دلیل این نقصان آن است كه محققان مدعی علم دینی، هنوز از تحقیق علمی و نظری در باب خود رویكردها فارغ نشدهاند، زیرا دینی كردن علوم هنوز در مرحله شكلگیری است و ادعای مدعیان و آثار علمی آنان تاكنون مرحله آزمون و خطا را پشتسرنگذاشته است.(۴۷)
پیشنهاد
به هر حال ما، چه موافق علم دینی باشیم و چه مخالف، امروزه به جد نیازمند تلاشها و گامهای عملی در مورد حل معضل دوگانگی بین علوم جدید و معارف دینی هستیم كه در ذیل به اختصار بدا نها اشاره میكنیم:
۱) تقدس زدایی از علم: در واقع، خود نتایج علوم تجربی برای دین چندان مخرب نبوده است تا بخواهیم چیز دیگری را جایگزین آنها كنیم، بلكه روحیه علوم تجربی برای دین مخرب بوده است، به این معنا كه همه عیب و ایرادها در تقدس بخشیدن به علم و علمپرستی است. این علمپرستی معرفتشناختی است كه به مادیت وجود شناختی انجامید، یعنی به این قول كه واقعیت مادی و عالم طبیعت تنها واقعیت عینی و خود بسنده است. مسلما علمپرستی معرفتشناختی منطقا قابل دفاع نیست. علاوه براین، با غمض نظر از قابل دفاع نبودن مادیت وجود شناختی، انتقال از علم پرستی معرفتشناختی به مادیت وجود شناختی، گذری روانشناختی است، نه منطقی.(۴۸)
۲) تعیین حدود و ثغور علم: علاج علم زدگی و راه تقدسزدایی از علم، آن است كه حدود و ثغور علم را تبیین كنیم و نشان دهیم كه علم، مشكل گشای همهچیز نیست. علم محدودیتهای خاص خویش را دارد، چراكه بسیاری از امور در قلمرو تحقیق علمی نمیگنجد. تعیین حدود و ثغور علم، كاری فلسفی و مربوط به فلسفه علم است.
۳) باید باور كنیم كه علم، فعالیتی بشری است و فعالیت فارغدلانه و بیطرفی نیست كه فقط مبتنی بر عقل خونسرد، محتاط و منطقی باشد و به مدد پارهای قواعد، از دادههایی خاص، استقراءهایی فراهم آورد و از آن استقراءها نظریهها یا فرضیههایی بسازد و آنها را در معرض آزمونهای عینی تجربی قرار دهد. عالمان با تمام وجود خود، و نه فقط با عقل و نیروی استدلالشان، وارد صحنه علم میشوند و این نكتهای است كه اگر نیك دریافته شود، سطوت و صولت علم در اذهان و ضمایر ما كاستی میگیرد و از اینكه علم را به عنوان یگانه مرجع موثق در باب حقیقت و معرفتبپرستیم، رهایی مییابیم.(۴۹)
۴) جوامع دینی، به ویژه جوامع اسلامی، باید در عین تعقیب جریان پیشرفت علم، هویتخویش را نیز باز یابند. جوامع اسلامی به دانشمندانی نیاز دارد كه در عین داشتن معلومات كافی در باب معرفت اسلامی، مجهز به دانش جدید نیز باشند تا در عین دفاع از دین، به توسعه علمی جهان اسلام نیز كمك كنند. این نیز حاصل نمیشود مگر با راهیابی وسیع علوم تجربی، به ویژه علوم تجربی انسانی، در حوزههای علمیه، چراكه تفكر علمی اسلامی باید برخاسته از تمامیت جامعه اسلامی و ساختارهای فرهنگی آن باشد.
با از بین رفتن تندی و تقدس علم جدید در طی این مراحل، به علمی دست مییابیم كه شاید جامع رویكردهای پیشگفته باشد، علمی كه عالمان آن، جهان هستی را بسی فراختر از عالم طبیعتبدانند و وجود خود را منحصر به ساختبدن نبینند; برای جهان هستی و زندگی خود، معنا و هدفی قائل باشند كه بتواند همه آنچه را كه در این زندگی انجام میدهند و میبینند، نظم و وحدت بخشد و این چیزی نیست مگر علم معنوی مورد دفاع و نظر ما كه در جستاری دیگر به آن خواهیم پرداخت.یادداشتها:
۱. گلشنی، مهدی; از علم سكولار تا علم دینی; تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۷، ص۳۳.
۲. دكتر سیدمحمد نقیب العطاس، عارف و الهیدان مالزیایی (۱۹۳۱)، برای آگاهی از آراء او در این باب ر.ك: نقیب العطاس، سیدمحمد; اسلام و دنیوی گری (سكولاریسم); ترجمه احمد آرام; تهران: انتشارات دانشگاه تهران، ۱۳۷۴.
۳. ملكیان، مصطفی; «تاملاتی چند در باب امكان و ضرورت اسلامی شدن دانشگاه»، نقد و نظر، سال پنجم، ش۱۹، ص۲۱۹.
۴. پینوشت۱، ص۸.
۵. علم مقدس تعبیر دیگری از علم دینی در این نگرش است كه دكتر نصر از آن استفاده میكند; ر.ك: نصر، سید حسین; نیاز به علم مقدس; ترجمه حسن میانداری.
۶. نصر، سید حسین; جوان مسلمان و دنیای متجدد; ترجمه مرتضی اسعدی; تهران: طرح نو، ۱۳۷۳، ص۱۲۱.
۷. نصر، سید حسین; معارف اسلامی در جهان معاصر; تهران: كتابهای جیبی، ۱۳۷۱، ص الف.
و برای آگاهی بیشتر از این رویكرد و نوع آن ر.ك:
- نصر، سید حسین; علم در اسلام; به اهتمام احمد آرام; تهران، سروش، ۱۳۶۶.
- نصر، سید حسین; علم و تمدن در اسلام; ترجمه احمد آرام; تهران: خوارزمی، ۱۳۵۹.
- نصر، حسین; معارف اسلامی در جهان معاصر; تهران: كتابهای جیبی، ۱۳۷۱.
- نصر، حسین; جوان مسلمان و دنیای متجدد; تهران، طرح نو، ۱۳۷۳.
- میدلی، آلود; علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان; مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۱.
۸. پینوشت ۶، ص۱۲۲.
۹. ر.ك: نصر، سید حسین; نیاز به علم مقدس; ترجمه حسن میانداری. ص۲۵.
۱۰. نصر، سید حسین; علم و تمدن در اسلام; ترجمه احمد آرام; تهران: خوارزمی، ۱۳۵۹، ص۲۰-۱۹.
۱۱. پینوشت ۷، ص الف، و همچنین: نصر، سید حسین; علم در اسلام; به اهتمام احمد آرام; تهران، سروش، ۱۳۶۶، ص۱۹.
۱۲. برای آگاهی بیشتر از این نگرش، ر.ك: پینوشت ۹، مخصوصا فصل هفتم، «علوم سنتی».
۱۳. پینوشت ۳، ص۲۲.
۱۴. ر.ك: جوادی آملی، عبدالله; شریعت در آئینه معرفت; قم: مركز نشر اسراء; ۱۳۷۷، صص ۳۵۳-۳۵۸.
۱۵. پینوشت ۳، ص۲۲۲.
۱۶. مصباحی، غلامرضا; «اقتراح علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، ش۲۰، ص ۳۴.
۱۷. رجبی، محمود; «چگونگی و امكان علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲۱، ص ۷.
۱۸. پینوشت ۳، ص۲۲۰.
۱۹. البته باید توجه داشت كه مدعیان این نگرش برای هر یك از روشهای علمی ارزش ویژه ولی محدود، قائلند آنان یك روش را حاكم نمیدانند، بلكه در عرض روش تجربی و عقلی، روش وحیانی را قرار میدهند و درنتیجه، بسته به اینكه میزان قوت و واقع نمایی هر یك از این روشها چه مقدار باشد، تصمیمگیری میكنند. یعنی اگر در موردی، روش عقلی گزارهای را به صورت قطعی اثبات كرد یا از اصول بدیهی عقل بود، به هیچ وجه با یك روایتیا آیه آن را رد نمیكنند، اگر مطلبی با صراحت از آیهای استفاده شد، به صرف نظریه تجربی یا عقلی ظنی نفی نمیشود. به این بیان نه خروج از طور بحث است و نه بیهودگی رجوع به كتاب و سنت پیش میآید.
۲۰. مطهری، مرتضی; ده گفتار; تهران، قم: صدرا، ۱۳۶۷، ص۱۴۶.
۲۱. مطهری، مرتضی; آشنایی با علوم اسلامی; قم: صدرا، [بی تا]،
۲۲. پینوشت۱، ص۲.
۲۳. دادگر، یدالله; «امكان و چگونگی علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲۱، ص ۱۹.
۲۴. پینوشت۱، ص۸۶.
۲۵. گلشنی، مهدی; «نگاهی فراسوی علم دینی، عوامل و موانع وحدت حوزه و دانشگاه»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲، ص ۳۵; همچنین: پینوشت۱، ص۱۷۳.
۲۶. مثلا در نظریه نسبیت عام انیشتین كه یك نظریه صرفا فیزیكی است، اصول متافیزیكی نقش داشتهاند، چه وقتی او معادلات نسبیت عام را یافتبرای دو سال از انتشار آنها خودداری كرد، زیرا آنها را با اصل علیت عمومی در تعارض دید. فقط وقتی شبهه تعارض برای او برطرف شد، وی به نشر آنها پرداخت. معنای این كلام، این است كه اگر شبهه برای او رفع نشده بود، وی به اعلان نظریه نسبیت عام نمیپرداخت و سرگذشت فیزیك امكان داشتبه نحو دیگری رقم بخورد. (ر.ك: پینوشت۱، ص۱۷۵).
۲۷. باقری، خسرو; «امكان و چگونگی علم دینی»; فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۱۸، ص ۱۱.
۲۸. لگنهاوزن، محمد; «علم دینی»; ویژه نامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲، ص۱۵۸.
۲۹. سروش، عبدالكریم; تفرج صنع: گفتارهایی در مقولات اخلاق و صنعت و علم انسانی; تهران: سروش، ۱۳۶۶، صص ۱۹۸-۲۰۰.
۳۰. پینوشت۱، ص۱۷۵.
۳۱. پینوشت۲۷، ص۱۸.
۳۲. پینوشت۹، ص ۵۶.
۳۳. «امكان و چگونگی علم دینی»، فصلنامه حوزه و دانشگاه، شماره۲۲.۳۴. این نگرش را آقای مصباح به عنوان یك احتمال برای «علم اسلامی» مطرح كردهاند; ر.ك: فصلنامه مصباح، شماره ۸، زمستان ۱۳۷۲، صص ۱۰-۲۵.
۳۵. برای اطلاع از جهان سوم پوپری ر.ك; مگی، برایان، پوپر; ترجمه منوچهر بزرگمهر; تهران; خوارزمی، ۱۳۵۹، و همچنین:
حری، عباس; «كتاب و عالم سوم پوپر»; نشریه علوم تربیتی ویژه كتابداری، سال دهم، شماره ۳-۴، ۱۳۶۶.
۳۶. این رویكرد به وجود رابطهای محكم میان اسلام و معارف انسانی معتقد است و این دید را كه واقعیت و هستی تنها منبع و خاستگاه علوم انسانی و معارف بشری است، نفی میكند. این نظریه شناخت را بر دو پایه استوار میداند: وحی و دانشهای وحیانی در جهان و دانستنیهای مربوط به آن نه یك پایه «جهان». (ر.ك: الرفاعی، عبدالجبار; «اسلامی كردن شناخت مفهوم و روند تاریخی آن»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره ۲، ص ۴۷; به نقل از: محمد عماره، مجله المسلم المعاصر، شماره ۶۳، ص ۹، ۱۹۹۲م.)
۳۷. مؤسسه جهانی اندیشه اسلامی; معرفتشناسی اسلامی (طرح، برنامه، عملكرد); تهران: انتشارات ایران و اسلام، ۱۳۷۴، ص۳۰.
۳۸. همان، ص۳۴.
۳۹. صافی، لؤی; «اسلامی كردن معرفت از مبادی تصوری تا راهكاری علمی»; ویژهنامه حوزه و دانشگاه، شماره۳، ص۵۴.
۴۰. عارف، محمد; اسلامیهٔ المعرفهٔ و بعض قضایا المنهجیهٔ فی سیاق بناء منظور علمی; ص۵۲.
۴۱. برای نقد این نظر ر.ك: پینوشت۳۹.
۴۲. متین، عبدالرشید; اسلامیهٔ المعرفهٔ، منهجیهٔ البحث فی العلوم السیاسهٔ; ص۱۶۳.
۴۳. الرفاعی، عبدالجبار; «اسلامی كردن شناخت، مفهوم و روند تاریخی آن»، ترجمه حمید شریعتمداری; ویژه نامه حوزه و دانشگاه; شماره ۲، ص۴۷.
۴۴. پینوشت ۳۹، ص۹۱.
۴۵. العلوانی، طه جابر; اصلاح تفكر اسلامی، مدخلی به ساختار گفتمان اسلامی معاصر; ترجمه محمود شمس; تهران: نشر قطره، ۱۳۷۷، ص۱۴۸.
۴۶. برای اطلاع از پارهای از انتشارات «مؤسسه» ر.ك: پینوشت۳۷، ص۱۳۰ به بعد.
۴۷. پینوشت۴۳، ص۵۹.
۴۸. پینوشت۳، ص۲۲۸.
۴۹. همان.
مجید كافی
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست