چهارشنبه, ۲۲ اسفند, ۱۴۰۳ / 12 March, 2025
مجله ویستا
ایران و بازیگران جنگ ظُفار
جنگ ظفار بعنوان یكی از مشخصترین نمونههای اجرای دكترین نیكسون - كیسنجر در تاریخ دیپلماسی دنیای معاصر از جنبههای گوناگون قابل بررسی است. در این مقاله علل حضور نظامی ایران در این بحران و دخالت مستقیم نظامی در مسایل داخلی یك كشور كه به نیابت از ارتش آمریكا و در راستای منافع غرب صورت گرفته مورد كنكاش و بررسی قرار میگیرد. با توجه به رویكرد فعلی آمریكا به سیاست مداخله مستقمیم در امور كشورهایی مانند افغانستان و عراق و نیز عدم تمكین دولتهای متحد آمریكا در مورد تز منطقهای آن كشور در فضای بینالمللی امروز جهان، موضوع این مقاله در خور تأمل و توجه بیشتری میباشد.
●مقدمه
زمانیكه دولت كارگری انگلیس تصمیم گرفت از منطقهٔ خلیجفارس خارج شود، دو كشور ایران و عربستان سعودی بنابر ملاحظات و ویژگیهای خاصی، به عنوان نامزدهای نخستِ پركردن خلأ ناشی از خروج انگلستان مطرح شدند. ایران در مقام پایهٔ نظامی منطقه و عربستان به عنوان پایهٔ مالی و تأمین اعتبار این سیاست جدید انتخاب گردیدند.(۱)
در همین زمان، تحولاتی در منطقه در شرف بروز و ظهور بود كه ثبات منطقهای را بیش از پیش دستخوش دگرگونی میكرد؛ از جمله این تحولات میتوان به جنگی اشاره كرد كه در ایالات جنوبی كشور عمان - یعنی ظفار- در جریان بود. اوج این درگیری مصادف با سالهایی است كه شاه بیشترین درآمد را از محل فروش نفت به دست میآورد.
بدیهی است كه این درگیری و گسترش آن به مناطق همجوار میتوانست تهدیدی برای منافع بالفعل و بلندمدت غرب باشد.(۲) به علاوه، موضعگیری ایدیولوژیك شورشیان ظفار كه برسوسیالیزم تكیه داشتند و نیز برخورداری از حمایت كشورهایی همچون یمن جنوبی چپگرا، شوروی و چین مزید بر علت شده بود و لزوم كنترل و مهار آن را قطعی میساخت. از سوی دیگر، برای ایران فرصتی مناسب بود تا شاه بتواند نقش تازهٔ خود (ژاندارمی منطقه) را به نمایش گذارده و محك بزند.
هدف این نوشتار، پاسخ گویی به این پرسش است كه ایران در قبال بحران ظفار چه عكسالعملی نشان داد و این رفتار ناشی از چه عواملی بود؟
گرچه در مورد جنگ ظفار و چگونگی دخالت ایران مطالبی نوشته شده اما تاكنون كتاب و یا مقالهٔ جامعی درباره این موضوع منتشر نشده است. مطالبی هم كه وجود دارد بطور عمده در همان سالها توسط رژیم شاه و به منظور توجیه ورود ایران به آن جنگ نوشته شده كه در ادامه به فرازهایی از آن اشاره خواهد شد.
موقعیت جغرافیایی - سیاسی ظفار: ظفار ایالت جنوبی عمان در جنوب شرقی شبه جزیزهٔ عربستان قرار دارد. این ایالت، از مغرب به یمن جنوبی و از مشرق به عمان محدود میشود. دریای عمان نیز بخش جنوبی آنرا فرا گرفته است. مركز آن شهر صلاله است.
موقعیت استراتژیك عمان یعنی نزدیكی به تنگه هرمز، سواحل یمن و دریای سرخ موجب اهمیت آن گردید. در سالهای آخر قرن ۱۸ م. در مسقط (پایتخت فعلی عمان) سلطان نشینی بوجود آمد كه مورد حمایت ویژه انگلستان قرار گرفت. بدین ترتیب در عمان دو حكومت متضاد بوجود آمد.
جنگ اول: در سال ۱۹۵۸ م. سلطان وقت، «سعید بن تیمور» با انعقاد قراردادی با شركت نفتی «عراق- انگلیس» نه تنها نفت منطقه مسقط بلكه قسمتی از نفت سرزمین عمان را نیز به انگلستان واگذار كرد. در قبال این عمل «غالب بن علی»(۳) استقلال تمامی عمان را اعلام كرد و بلافاصله مورد حمایت عربستان سعودی قرار گرفت. بدین ترتیب جنگ اول عمان آغاز شد(۴) و به نفع انگلیسیها به پایان رسید و تمام منطقه زیر نگین «سعید بن تیمور» قرار گرفت.
آغاز جنگ دوم: جنگ دوم در ظفار درگرفت. ناسیونالیستهای عرب با نام «جبهه آزادیبخش ظفار» آغازگر این جنگ بودند. رهبری این گروه به عهده «امام غالب بن علی» بود. آنها هدف خود را استقلال عمان اعلام كردند.(۵) جنگجویان در ظفار از دو امتیاز ویژه برخوردار بودند:
۱) شرایط اقلیمی و جغرافیایی مناسب برای جنگهای چریكی (وجود كوهستانها)(۶)
۲) حمایت و پشتیبانی یمن جنوبی كه هممرز ظفار بود.
در سپتامبر سال ۱۹۶۸ در حمرین كنگرهای برگزار شد كه در آن ملیگرایان و چپگرایان شبه جزیزهٔ عربستان شركت داشتند. در این كنگره، استراتژی انقلابیون مشخص شد، آنها تصمیم به تأسیس ارتش منظم و نیروهای چریكی گرفتند و مرام ماركسیستی را نیز پذیرفتند. این اجلاس موجب به رسمیت شناختن قیام گردید. آنها با انتخاب مرام ماركسیستی، مورد حمایت یمن جنوبی، شوروی، مصر و عراق قرار گرفته و موفق شدند مناطقی را متصرف شده و ضرباتی بر دشمن وارد كنند.(۷)
بازیگران بحران ظفار: دو دسته بازیگر منطقهای و فرا منطقهای در این جنگ شركت داشتند: انگلیس اولین كشوری بود كه در این جنگ درگیر شد. پاكستان، هند، اردن، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و سودان از دیگر كشورهای درگیر جنگ بودند. این دولتها به نیروهای سلطان كمك میكردند. اما در این بین ایران و ایالات متحده نقش عمدهای داشتند كه هر یك از آنها به طور جداگانه بررسی میشود.
سیاست خارجی آمریكا در اواخر دههٔ چهل در منطقهٔ خلیج فارس: استراتژی آمریكا در این دوران با توجه به شرایط خاص آن كشور، به دلیل ناكامی در ویتنام براساس بومی كردن جنگ در هر منطقه تعلق گرفته بود؛(۸) یعنی جنگ بوسیله نیروهای مردم هر منطقه و نه نیروی نظامی آمریكا. (این استراتژی براساس تز ویتنامی كردن جنگ ویتنام شكل گرفته بود.) در این مقطع، آمریكا دیگر نمیتوانست به اسراییل كه خود موجب بحران بود، پشت گرم باشد؛ از اینرو ایران به عنوان جانشین خوبی مطرح گردید. ایران، هم از نظر جمعیت میتوانست نیروی نظامی كارآمدی تشكیل دهد و هم از جنبه مساحت و موقعیت قابل توجه بود همچنین از حیث اقتصادی نیز به واسطه درآمدهای نفتی حایز اهمیت شده بود. از سویی منافع آمریكا با آرمانهای جاهطلبانه شاه انطباق كامل داشت. ژاندارمی ایران به نفع اسراییل هم بود؛ چرا كه اعراب مجبور میشدند سهمی از نیروهای خود را در مقابل آن بسیج كنند.
تز نیكسون، مكانیزم جدیدی را در جهت حفظ منافع غرب مطرح كرد.(۹) به همین دلیل آمریكاییها در دهه پنجاه سیل تسلیحات خویش را در دهه پنجاه به سمت ایران، به عنوان مجری سیاست مورد نظر گسیل داشتند. عربستان رقیب ایران به شمار میرفت، در مقایسه با ایران قابلیتهای لازم برای رهبری این حركت را نداشت، بنابراین آمریكا رهبری شاه را در جهت حفظ منافع غرب در چارچوب دكترین نیكسون پذیرفت. با این وصف، ثبات سیاسی مورد نیاز عربستان در منطقه محفوظ میماند و آرامش خاطر آن نیز را فراهم میكرد.
●علل دخالت ایران در جنگ ظفار: وابستگی كشورهای منطقه و فرا منطقهای به نفت، پیوند و ارتباط میان اقتصاد، امنیت و نفت برای كشورهای منطقه و بویژه برای ایران و نیز پیچیدگی روابط بینالملل در دهههای شصت و هفتاد و اثرات ناشی از آن بر تحولات خلیج فارس، كشورهای فرامنطقهای را بر آن داشت تا وظیفه برقراری ثبات، حفظ نظم و امنیت را به خود كشورهای منطقه واگذار نمایند. در این باره، «همایون كاتوزیان» معتقد است كه در آن مقطع «نفت متغیر مستقل بود و كل كالبد اجتماعی و اقتصادی، تابع آن». از سوی دیگر، سعی غرب بر این بود كه تنگهها و نقاط حساسی را كه به «نقاط شرك» معروفند، در اختیار خود داشته باشد. از جمله این نقاط میتوان به تنگه هرمز اشاره كرد(۱۰)
«تنگه هرمز»، هم برای قدرت دریایی در مقابله با قدرت بری و هم برای قدرت بری در مقابله با قدرت دریایی، نقش دفاعی مناسبی دارد.(۱۱) از طرف دیگر قرار داشتن آن در مسیر انتقال نفت مورد نیاز جهان غرب به عنوان نقطه كنترل و اهرم اعمال فشار، به دلیل وابستگی اروپا به نفت منطقه خلیج فارس و بازار مصرف ثروتمند آن، بخش حساسی از شبكه حمل و نقل دریایی اروپا را تشكیل میدهد.(۱۲) از اینرو در فوریه ۱۹۷۲ م. (۱۳۵۱ ه۰۳۹;.ش) در دیدار نمایندگان ایران وعمان، پیمان ورود ایران به عمان امضا شد و براساس آن، دخالت وسیع ایران و حاكمیت عملی آن بر قسمتی از اراضی و آبهای ساحلی عمان آغاز گردید.(۱۳) با ورود گسترده نیروهای ایران، وضعیت نبرد به سود نیروهای حكومتی عمان تغییر كرد. در همین راستا با نزدیكی روابط تهران - پكن(۱۴)، حمایت چین از جنگجویان ظفار كاهش یافت. توافقهای ایران و عراق در مارس ۱۹۷۵، برقراری روابط دیپلماتیك بغداد - مسقط را به دنبال داشت كه این عامل نیز منجر به از دست دادن هر چه بیشتر كمكهای خارجی جبههٔ خلق شد. طبق موافقت نامه سری مارس ۱۹۷۲ بین ایران و انگلیس، مقرر گردید كه ایران با همكاری نیروهای انگلیسی كه برای آموزش ارتش كوچك عمان در آن كشور حضور داشتند، در این جنگ تشریك مساعی نماید. در این هنگام انگلستان بخش عمده نیروهایش را از شیخنشینهای خلیج فارس خارج كرده و جز ۵۰۰ افسر و سرباز مزدور كسی در خدمت سلطان عمان باقی نمانده بود.در ۲۹ آذر ۱۳۵۲ به تقاضای سلطان قابوس، نیروهای ایرانی در «صلاله» پیاده شدند. قسمتی از این نیروها در جزایر «موریان» و «خوریان» پراكنده و مستقر گردیدند. هنگام عزیمت سربازان ایرانی به ظفار، «سیسكو» معاون سیاسی وزارت خارجه آمریكا اظهار كرد: «ما دیگر احتیاجی به دخالت نظامی در این منطقه نداریم، چون سالهاست ایالات متحده برای نوسازی ارتش ایران و عربستان كمكهای گستردهای میكند.»(۱۵) اقدام بعدی ایران ارسال ۲۰ فروند هلكوپتر به اردوگاههای سلطان قابوس و صلاله بود كه به وسیله ۲۵ فروند جت جنگنده همراهی میشدند. بقیه نیروهای ایرانی از مراكز فرماندهی خود در «صلاله» دستور میگرفتند. در آن زمان جهت توجیه حركت نیروهای ایرانی «پیمان سنتو» اعلام كرد كه یك مجموعه مانورهای نظامی از ۲۹ آبان ماه ۱۳۵۲ به مدت ۱۲ روز انجام خواهد گرفت. در این مانورها، نیروهای دریایی و هوایی ایران، انگلیس، آمریكا و تركیه شركت داشتند. نیروهای ایرانی تحت پوشش مانور سنتو، از پایگاه بزرگ چاهبهار در استان بلوچستان با كشتیهای جنگی به طرف ظفار حركت كردند. جبهه آزادیبخش كه متوجه قدرت رزمی نیروهای مشترك شده بود، استراتژی جنگی خود را تغییر داد. نیروهای چریكی جبهه در یك درگیری بزرگ در آذرماه ۱۳۵۳، تلفات سنگینی به واحدهای ایرانی وارد كردند. شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه «هرالدتریبیون» گفت: «این وحشیها كه از كمونیستها بدترند، باید قلع و قمع گردند.»(۱۶) سرانجام طی عملیات گسترده نظامی ایران و پس از تسلیم شدن تعدادی از شورشیان به نیروهای دولتی، جنگ ظفار به پایان رسید و سلطان قابوس در ۱۱ دسامبر ۱۹۷۵ بطور رسمی این پیروزی را به مردم عمان اعلام نمود.
دخالت نظامی ایران در جنگ ظفار بازتاب گستردهای در جهان نداشت. تنها سرهنگ قذافی نارضایتی خود را از آن ابراز نمود. در بعد داخلی، تجاوز نظامی ایران به ظفار از سوی مقامات رژیم ایران آشكارا به عنوان پیروزی ملی و موفقیت ارتش تلقی گردید. تصمیم شاه به دخالت در جنگ چریكی ظفار كه در آن گروهی ناسیونالیست كه از مشی ماركسیسم - لنینیسم برخوردار بودند و علیه رژیم سلطان قابوس میجنگیدند، بر پایه ملاحظات خاصی استوار بود. شاه باید به متحدان بیخود و شیوخ خلیج فارس ثابت میكرد كه از انجام تعهداتش به عنوان ژاندارم منطقه و برادر بزرگتر كوتاهی نخواهد كرد. باید به چینیها و دیگرانی كه به چریكها كمكهایی میكردند، ثابت میكرد كه در منطقه نفوذش خرابكاری را تحمل نخواهد كرد. او باید از شكست چریكها اطمینان حاصل میكرد؛ زیرا در غیر این صورت پایگاه جدیدی در منطقه بوجود میآمد كه از لحاظ داخلی و خارجی برای وی مشكل آفرین میشد.(۱۷) پذیرش ژاندارمی شاه توسط غرب و جاهطلبی و غرور بیش از حد شاه كه در طول دهه چهل به تحرك سیاسی منطقهای ایران انجامید، او را به فكر توسعه حریم امنیت دریایی ایران انداخت؛ به طوری كه در چهلمین سال تأسیس نیروی دریایی در آذرماه ۱۳۵۰ نطقی ایراد كرد و برای نخستین بار اعلام داشت:
«از این پس مرزهای دریایی ایران در آن سوی خلیج فارس و بحر عمان، یعنی در اقیانوس هند قرار دارد. بنابراین دیگر وظیفه نیروی دریایی حفاظت آبادان، خسروآباد، بوشهر، هرمز، بندرعباس و حتی جاسك و چاهبهار نیست، بلكه حفظ حریم امنیت ایران است كه بسیار دورتر از این نقاط قرار دارد.»(۱۸)
با پیروزی ظاهری عملیات ضد چریكی ظفار در پایان ۱۹۷۵، انتظار میرفت كه ایران نیروهایش را از عمان خارج كند، ولی شاه كه تمایلی به این كار نداشت. وی گفت «به محض اینكه سلطان قابوس اراده نماید ما نیروهای ایرانی را از عمان عقب میكشیم ولی سلطان خودش باید بگوید كه از این پس به نیروهای ایرانی احتیاجی ندارد.»
با این وجود، واحدهای ایرانی تا بعد از انقلاب در آن كشور ماندند و به ساختن سكوهای رادار در پایگاه «انستون» واقع در شمال غربی عمان پرداختند و از نقل و انتقالات نظامی در یمن جنوبی مراقبت میكردند.
بطور كلی میتوان علل حضور ایران در عمان را به شرح زیر ذكر كرد:
نخست، سپردن نقش ژاندارمی منطقه به شاه از سوی غرب كه در واقع نقش برتر منطقهای را به شاه میداد. در شرایطی كه ایالات متحده آمریكا در گرداب جنگ ویتنام درگیر بود، ایران میتوانست منافع استراتژیك و اقتصادی غرب بویژه آمریكارا كه بشدت به نفت منطقه نیازمند بود حفظ نماید زیرا در شرایط دو قطبی، آمریكا نگران گسترش حضور شورویها در منطقه اقیانوس هند بود. پس از اینكه بریتانیا اعلام كرد نیروهایش را از منطقه خلیج فارس خارج خواهد كرد - اواسط دهه چهل - ایران توجه استراتژیك خود را بر تنگه هرمز، بنادر و جزایر آن متمركز كرد. در این مقطع زمانی، شاه توانسته بود با سركوب نیروهای معارض در داخل ثبات مورد نیاز را ایجاد نماید، همچنین با ورود به قراردادهای منطقهای و بینالمللی تا حدودی جایگاه بینالمللی خود را تثبیت كند. ایران در پیمان دفاعی - امنیتی بغداد كه از پشتیبانی ایالات متحده برخوردار بود، وارد شده بود كه به دنبال آن پیمان سنتو شكل گرفت.(۱۹) همكاریهای دفاعی - امنیتی ایران و آمریكا به مرور زمان شكل جدیدی به خود گرفت. ایران در اسفند ۱۳۳۷ با آمریكا قرارداد دفاعی متقابل امضا كرد كه این قراردادBilateral Defence Agreement) ) به دنبال پیمان ۱۳۳۴ بغداد و سنتوی بعدی بود. بعدها آمریكا (هر چند به طور ناقص) به عضویت سنتو درآمد.این كشور عضو كمیته نظامی سنتو بود و در كنفرانسهای سالیانه شورای سنتو شركت مینمود. ایران برای اطمینان كامل از حمایت آمریكا قرارداد دو جانبه سری نیز با این كشور منعقد كرد كه در صورت تجاوز به خاك ایران، بویژه از جانب شوروی، دولت آمریكا مطابق قانون اساسی كشور خود برای رفع تجاوز به ایران كمك نماید.
با این وصف در سایه انعقاد قرارداد دو جانبه، اطمینان شاه به ایالات متحده آمریكا بیشتر شد. شاه به دلیل فقدان پایگاه داخلی و رنجش از بحران مشروعیت، با توسل به چنین پیمانی توانست نگرانیهای ناشی از مرزهای خود را تعدیل كند.چنین پشتوانهای به اغراض منطقهای شاه نیز مساعدت میكرد.
شاه، در اواخر بهمن ۱۳۴۹، هنگام سفر به سوییس در مصاحبهای گفت: «انگلیسیها از خلیج فارس خواهند رفت و میراث استعماری آنها نیز باید رخت بركند.»(۲۰) او كه با خبرگزاری آسوشیتدپرس سخن میگفت تاكید كرد كه ایران چند جزیرهای را كه مشرف به دهانه خلیج فارس است، تصرف خواهد كرد و در صورت لزوم برای انجام این كار به زور متوسل خواهد شد. قبلا «مهدی وكیل»، سفیر ایران در سازمان ملل گفته بود كه ایران در خلیج فارس ناچار به رهبری است ولی قصد برتری ندارد.(۲۱
به دنبال روابط گرم شاه با برخی كشورهای محافظهكار عرب، سیاستهای ایران مورد پذیرش آن دولتها نیز واقع شد؛ از جمله «ملك فیصل» پادشاه عربستان، در جریان سخنرانی خود برای امیران شش كشور عربی در دبی گفت:
«هیچ كس نمیتواند منافع و حقوق حقه ایران را در خلیج فارس نفی كند.»(۲۲)
نكتهای كه در اینجا باید یادآور شد آنست كه در مقطع زمانی نامبرده ایران، بخشی از حلقهٔ زنجیره دفاعی غرب را تشكیل میداد و ایالات متحده آمریكا عامل اصلی و تعیین كننده سیاست خارجی ایران بود. هنگامی كه در جریان مصاحبهای در سال ۱۹۷۴ از شاه سوال گردید چرا ایران ژاندارم خلیج فارس شد؟ وی این گونه پاسخ داد:
«نهایت آمال ما ژاندارمی منطقه بود، ما بارها اعلام داشتیم كه مایلیم همكاری منطقهای وجود داشته باشد اما اگر دیگر كشورها علاقه به تضمین ثبات منطقه ندارند ما قادریم آنرا به نحو احسن انجام دهیم. حیات ما بستگی تام به آن دارد، نه تنها حیات ما كه حیات آتی اروپا و ژاپن كه ۶۰ تا ۷۰ درصد نیازهای نفتی خود را از خلیج فارس تامین میكنند.»(۲۳)
وزیر امور خارجه ایران نیز در سال ۱۹۷۴ م. در سازمان ملل گفت: «تامین صلح و امنیت در شبه قاره هند یكی از اركان اساسی سیاست كشور ماست... ایران با انتشار خطوط كلی استراتژی دفاعی خود، اقیانوس هند را حریم امنیتی خلیج فارس میداند.»(۲۴)
این منظور را میتوان در نوشتههای استراتژیستهای نظامی ایران نیز مشاهده كرد:«مقاصد ایران بطور آشكار، حفظ ثبات و امنیت این منطقه و رهبری آن میباشد و قراین نشان میدهد كه این برنامه موفق بوده است.»(۲۵)
شاه مدتها پیش از آنكه انگلیس تصمیم خود را مبنی بر خروج نیروهایش از خلیج فارس اعلام كند، در پی بیشتر كردن نقش و مسوولیت خود در منطقه بود؛ از اینرو بلند پروازیها و جاهطلبیهای او روند میلیتاریستی ایران را تشدید نمود و در تركیب امنیتی منطقه نقش فعالانهای برگزید؛ از جمله مانورهای نظامی در آبهای خلیج فارس، وساطت در مناقشات افغانستان و پاكستان بر سر مسأله پشتونستان (۱۹۶۲-۶۳) و همچنین وفاداری به آمریكا از طریق عدم شركت در تحریم نفتی پس از شكست جنگ ژوین ۱۹۷۶ م كه البته مجموعه این كوششها در سطح منطقه مورد تحسین ایالات متحده واقع شد. پیش از این، شاه برای كمك به سلطنتطلبان یمن شمالی در جنگ با جمهوری خواهانی كه از سوی مصر (عبدالناصر) حمایت میشدند، به آنها اسلحه و مهمات رسانده بود. در آخرین سال جنگ ویتنام، فانتومهای ارتش را برای «وان تیو» رییس جمهوری ویتنام جنوبی، فرستاده بود. حتی به دعوت هنری كیسینجر گروهی از نخبگان نظامی خود را به عنوان پاسدار صلح به ویتنام فرستاد. بعدها او به منظور اعلام همبستگی منطقهای، در سطح منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس گامهای بزرگی برداشت.●جنگ ظفار در نگاه نویسندگان آن عصر
«شهرام چوبین» و «سپهر ذبیح» از نویسندگان طرفدار شاه، تصمیمگیریهای شاه را مستقل برشمرده و برای او سیاست منطقهای با ثبات و قابل استقلالی ترسیم مینمایند:«تمام تصمیمهای سیاست خارجی كشور، از اواخر دههٔ سی شمسی همواره توسط شخص شاه اتخاذ شده است.» (۲۶)
گازیوروسكی، استاد علوم سیاسی دانشگاه لویزیانای آمریكا، در كتاب سیاست خارجی آمریكا و شاه معتقد است كه اگرچه در فاصله سالهای ۱۹۵۳-۱۹۵۹ (۱۳۳۲-۱۳۳۸ ش) دولت ایران در یك دوره گذرا دست نشانده آمریكا بود و بتدریج در فاصله سالهای ۱۹۶۰-۱۹۶۳ م. (۱۳۴۰-۱۳۴۳ ش) شاه توانست با سركوب گروههای مخالف قدرت، توانمند شده و دولت خودمختاری ایجاد نماید كه سبب ایجاد سیاستی خودمختار شد. اوج این خودمختاری به سالهای ۱۹۶۳-۱۹۷۷ (۱۳۴۳-۱۳۵۶ش) مربوط میشود. وی بر این باور است كه شاه با توجه به چنین شرایطی، اولویتهای ویژه خود را دنبال مینماید؛ این اولویتها عبارتند از: تشویق رشد اقتصادی بسیار سریع، حفظ كنترل محكم سیاست داخلی، تقویت نیروهای نظامی ایران، ایجاد تصویری از شكوه، جلال و توانگری امپراطورانه، تشویق به غربی شدن و تبدیل ایران به قدرت مهمی در امور منطقهای و جهانی. این اولویتها در كتاب شاه با عنوان «مأموریت برای وطنم» آمده است.(۲۷) وی در بعد سیاست خارجی معتقد است كه عواملی چون سیاست بین المللی از قبیل فعالیتهای ابرقدرتها در منطقه و تغییر سیاستهای خارجی عوامل منطقهای از قبیل عراق، عربستان سعودی، اسراییل و مصر، سیاستهای خارجی او را شكل داده و مقید میكردند.(۲۸) (۲۹)
در تبلیغات رسمی دولت ایران، حضور نیروهای شاه در ظفار قبل از آنكه به عنوان كمك به سلطان عمان و یا طرد نیروهای رادیكال عرب مطرح باشد، به كارایی و توان ارتش ایران پرداخته و میخواست دنیا را متوجه این امر سازد كه ارتش ایران از قدرت و صلابت بالایی برخوردار است. در این زمینه ارگان حزب اكثریت شاه مینویسد:
«اگر چه نیروهای ایرانی در اولین نبرد خارجی ارتش مدرن ایران شركت میكنند، ولی با توجه به ارزشهای كیفی و كارایی فراوان نظامی محقق است كه نیروهای ارتش در نهایت آمادگی و قدرت رزمی قرار دارند.»(۳۰)
ارگان اقلیت نیز به بررسی پیشینه اقدامات ایران در خلیج فارس پرداخته و با اشاره به بعضی رخدادهای تاریخی مینویسد:
«شاپور دوم ساسانی نیز در انجام یك چنین ماموریتی به شمال عربستان لشكر كشید و یاغیان را بر جای خود نشاند و خسرو دوم نیز به دادخواهی مردم یمن مهاجمان را درهم شكست، نادرشاه نیز از دریا سپاهی به عمان فرستاد و پوزه یاغیان آن سامان را به خاك مالید و اكنون نیز این سپاه ایرانی است كه برای سامان به كار یك كشور همسایه به سرزمین عمان رفته است و تا هر زمان كه بخواهند به ایشان یاری میدهند.» (۳۱)
به همین دلیل، شاه مینویسد:
«بر اثر استمداد اضطراری سلطاننشین عمان بود كه در سال ۱۹۷۳ به آن دولت كمك نظامی كردم. چون ظفاریها به كمك یمن جنوبی، كمونیستها و چین، سلطان عمان را تهدید میكردند.» (۳۲)
محمود جعفریان، از تعزیه گردانان و تئوریسینهای رژیم شاه، به منظور توجیه عمل وی در مقالهای با عنوان «چرا ارتش ایران به ظفار رفت؟» در یكی از بولتنهای مربوط به حزب رستاخیز در ۱۳۵۵ نوشت:«... حكومت جوان عمان در این شرایط سهمگین نیروی نظامی ندارد و آنچه دارد برای مواجهه با توطئههایی چنین بزرگ [شورش ظفار] به وسیله سربازان و جنگندگان جمهوری ماركسیستی یمن جنوبی (عدن) كافی نیست. جبههٔ آزادیبخش ظفار كه وضع را درك كرده است، به دستور پشتیبانان نیرومندش اعلامیه تازهای صادر میكند با نام جبههٔ تودهای آزادیبخش ظفار و خلیج فارس (الجبهه الشعبیه لتحریر عمان و الخلیج عربی!) ایران در منطقه هوشیار است، ایران دوران ناصر را پشت سرگذاشته است. یك سال پیش از این ناصر (جمال عبدالناصر، رهبر فقید مصر) به خطاهای خود درباره ایران اعتراف كرده است.»(۳۳)
«ایران به صراحت اعلام میدارد كه ما غرض شخصی با كسی نداریم. این ناصر بود كه راهش را تغییر داد و ما دست دوستی او را میفشاریم. كشورهای كوچك خلیج فارس سالهای اندكی را در دوران استقلال گذراندهاند و تازه از زیر سیطره استعمار كهن نجات یافتهاند آیا اینك باید تحت استعماری نو قرار گیرند؟ در این شرایط سلطان جوان عمان متوجه ایران میشود و از رهبری ایران یاری میطلبد. ایران دست رهبر جوان و گرفتار عمان را میفشارد... فاصله تهران تا ظفار فاصله تهران تا نخستین خاك اروپاست. نبرد در چنین فاصلهای برای هر كشوری، هر قدر هم نیرومند باشد نبردی پرافتخار است. اما افتخار ایران پیروزی در مرز نیست، بلكه افتخار ایران بازگرداندن زندگی است به ظفار، به عمان نه خلیج فارس و... حوادث ظفار را باید بیرون از كوه و دشت ظفار دید... آنچه در ظفار میگذرد گوشه مختصری است از نقشههای وسیعی كه برای منطقه طرح شده است.» (۳۴)
ارتش ایران، در نزدیكی مسقط نقطهای را «باستیون» نام دارد تصویر كاملا روشنی از لشكركشی نوع آمریكایی را به نمایش گذاشت. بلافاصله این مركز به صورت قلعهای نظامی درآمد. شاه در جواب خبرنگاران درباره علت حضور ارتش ایران در ظفار گفت:
«این مسوولیت ماست هر چه قویتر باشیم مسوولتریم. بارها گفتهام، خرابكاری در منطقه خلیج فارس را تحمل نمیكنیم.» (۳۵)
دلایل فرعی دخالت ایران در ظفار را میتوان به ترتیب زیر برشمرد. نگرانی شاه از:
الف: توسعه نفوذ شوروی در خلیج فارس به دلیل افزایش حضور ناوگان آن كشور در اقیانوس هند و دریای عمان و نیز تقویت نیروی نظامی شوروی در پایگاهامالقصر عراق .
ب: پیمان مودت و دوستی شوروی و عراق در ۱۹۷۲ كه در آن موقع عراق یكی از دشمنان اصلی ایران محسوب میشد. دلیل عمده عراق برای این امر، مخالفت با استرداد جزایر سهگانه ایرانی به ایران بود كه به واكنش شدید بعضی از دولتهای رادیكال عرب از جمله لیبی، عراق، الجزایر و یمن جنوبی منجر شده بود. عراق به دنبال وقوع این حادثه، بلافاصله روابط سیاسی خود با ایران و انگلستان را قطع كرد و انگلیس را به زد و بند سیاسی با ایران متهم نمود. به دنبال شكایت عراق و دولتهای متحد او به شورای امنیت، رئیس هیأت نمایندگان ایران در جلسه شورای امنیت اعلام كرد:
«... واژهٔ خلیج عربی كه از جانب نماینده عراق مطرح شد غیر واقعی است؛ چرا كه از زمانهای بسیار كهن، این منطقه خلیج فارس نامیده میشده است. سیاست ایران در منطقه براساس حفظ صلح و امنیت برای تمام دولتهای ساحلی است كه بایستی باهمكاری یكدیگر و با روحیهای دوستانه فعالیت كنند.» (۳۶)
ج: انعقاد عهدنامه دوستی و اتحاد بین هند و شوروی و پیروزی ارتش هند در جنگ ۱۹۷۱ و تجزیه پاكستان. شاه در مصاحبه مطبوعاتی ژانویه ۱۹۶۹ با اشاره به تهدید عراق و جنگ هند و پاكستان گفت: «اگر فردا عراق به ما حمله كند چه خواهد شد؟ هنگامی كه پاكستان در چند كیلومتری لاهور مجبور به درخواست آتش بس شد سنتو چه كرد؟ مابرای دفاع از خودمان نمیتوانیم به دیگران تكیه كنیم.» (۳۷)
شاه بر این باور بود ك پیمانهای دفاعی گذشته چون سنتو، پیمان دوجانبه با آمریكا، به احتمال زیاد در مواقع خطر نمیتوانند به كمك ایران بیایند؛ چرا كه در آن پیمانها، كمكهای نظامی آمریكا و دیگر متحدین به صورت مشروط قید شده بود و تكیه صددرصد بر آنها خالی از اشتباه نبود. (ناتوانی سنتو در جریان جنگ هند و پاكستان شاهد عینی این مدعا بود.)
عملكرد سالیان بعد نشان داد كه بیشتر فعالیتهای سنتو در زمینههای اقتصادی دنبال شد. در اردیبهشت ۱۳۵۲ كه ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر پاكستان به ایران آمد، شاه گفت: «یكبار برای همیشه در كنار شما هستیم. ما ناچاریم بگوییم كه هر اتفاقی در كشور همسایه شرقی ما یعنی دولت پاكستان روی دهد، جنبه حیاتی دارد و نمیتوانیم تجزیه مجدد این كشور را تحمل كنیم. بنابراین كاملا طبیعی است كه چشمان خودمان را در مقابل تجزیهطلبی در كشورتان به هم نگذاریم.»(۳۸)
د: تأسیس حكومت چپ در یمن جنوبی و كمك شورویها، چینیها و كوباییها به آن دولت كه از ایدیولوژی ارتجاعی سرمایهداری برخوردار بود.
نتیجه: همزمان با توسعه قدرت شاه و تثبیت حكومت مطلق در داخل كه به بهای سركوبی نیروهای مخالف و ایجاد جو ترور و وحشت از طریق نهادهایی چون ساواك شكل گرفته بود، خوی جاهطلبی شاه را كه فردی بی ریشه و ضعیف النفس بود، به خارج از مرزها معطوف داشت. تا اواسط دهه چهل تمام هم وغم شاه، حفظ و تثبیت حكومتش بود كه از مجاری حمایت نیروهای قدرتمند خارجی و دستگاه سركوب داخلی جامه عمل میپوشید. پس از آن او تلاش كرد با حمایت ایالات متحده آمریكا ابتكار عمل را به دست گیرد.
شاه در كشوری حكومت میكرد كه مرز طولانی با خلیج فارس داشت، بدون شك حضور همسایگانی كه بخواهند امنیت ایران را تهدید كنند برای او مطلوب نبود البته این تهدید درست در نقطه مقابل سیاستهای شاه برای حفظ وضع موجود(Statisquo) قرار داشت. وجود نهضتها و جریانات قوی ناسیونالیستی عربی كه با شعار پانعربیسم شكل گرفته بود، در اهداف شاه اختلال ایجاد میكرد. شاه بر آن بود كه تا پایان دهه پنجاه، ایران به عنوان یكی از بزرگترین قدرتهای صنعتی - نظامی در جهان مطرح شود. به همین دلیل به دنبال توسعه نفوذ سیاسی و روانی در منطقه بود. با این وجود، ضعف شیوخ عرب نیز بسان قوت برخی كشورهای عربی مطلوب به شمار نمیرفت. از این رو سیاست منطقهای ایران با وجود پارامترهای مذكور شكل گرفت. ازنظر رژیم ایران بهتر بود اعراب با توجه به این ادله، سروری شاه را در منطقه بپذیرند.
از سوی دیگر، وضعیت ایران در آن مقطع زمانی در منطقه همانند وضعیت آلمان در اروپا بود كه از ضربه پذیری منافع غربی در مقابل دنیای كمونیست جلوگیری میكرد. به اعتقاد آمریكاییها، به ویژه از زمان نیكسون به بعد، ایران میتوانست منافع چندگانه غرب، بهخصوص ایالات متحده آمریكا را كه بشدت محتاج نفت منطقه بود، حفظ نماید.
●مقدمه
زمانیكه دولت كارگری انگلیس تصمیم گرفت از منطقهٔ خلیجفارس خارج شود، دو كشور ایران و عربستان سعودی بنابر ملاحظات و ویژگیهای خاصی، به عنوان نامزدهای نخستِ پركردن خلأ ناشی از خروج انگلستان مطرح شدند. ایران در مقام پایهٔ نظامی منطقه و عربستان به عنوان پایهٔ مالی و تأمین اعتبار این سیاست جدید انتخاب گردیدند.(۱)
در همین زمان، تحولاتی در منطقه در شرف بروز و ظهور بود كه ثبات منطقهای را بیش از پیش دستخوش دگرگونی میكرد؛ از جمله این تحولات میتوان به جنگی اشاره كرد كه در ایالات جنوبی كشور عمان - یعنی ظفار- در جریان بود. اوج این درگیری مصادف با سالهایی است كه شاه بیشترین درآمد را از محل فروش نفت به دست میآورد.
بدیهی است كه این درگیری و گسترش آن به مناطق همجوار میتوانست تهدیدی برای منافع بالفعل و بلندمدت غرب باشد.(۲) به علاوه، موضعگیری ایدیولوژیك شورشیان ظفار كه برسوسیالیزم تكیه داشتند و نیز برخورداری از حمایت كشورهایی همچون یمن جنوبی چپگرا، شوروی و چین مزید بر علت شده بود و لزوم كنترل و مهار آن را قطعی میساخت. از سوی دیگر، برای ایران فرصتی مناسب بود تا شاه بتواند نقش تازهٔ خود (ژاندارمی منطقه) را به نمایش گذارده و محك بزند.
هدف این نوشتار، پاسخ گویی به این پرسش است كه ایران در قبال بحران ظفار چه عكسالعملی نشان داد و این رفتار ناشی از چه عواملی بود؟
گرچه در مورد جنگ ظفار و چگونگی دخالت ایران مطالبی نوشته شده اما تاكنون كتاب و یا مقالهٔ جامعی درباره این موضوع منتشر نشده است. مطالبی هم كه وجود دارد بطور عمده در همان سالها توسط رژیم شاه و به منظور توجیه ورود ایران به آن جنگ نوشته شده كه در ادامه به فرازهایی از آن اشاره خواهد شد.
موقعیت جغرافیایی - سیاسی ظفار: ظفار ایالت جنوبی عمان در جنوب شرقی شبه جزیزهٔ عربستان قرار دارد. این ایالت، از مغرب به یمن جنوبی و از مشرق به عمان محدود میشود. دریای عمان نیز بخش جنوبی آنرا فرا گرفته است. مركز آن شهر صلاله است.
موقعیت استراتژیك عمان یعنی نزدیكی به تنگه هرمز، سواحل یمن و دریای سرخ موجب اهمیت آن گردید. در سالهای آخر قرن ۱۸ م. در مسقط (پایتخت فعلی عمان) سلطان نشینی بوجود آمد كه مورد حمایت ویژه انگلستان قرار گرفت. بدین ترتیب در عمان دو حكومت متضاد بوجود آمد.
جنگ اول: در سال ۱۹۵۸ م. سلطان وقت، «سعید بن تیمور» با انعقاد قراردادی با شركت نفتی «عراق- انگلیس» نه تنها نفت منطقه مسقط بلكه قسمتی از نفت سرزمین عمان را نیز به انگلستان واگذار كرد. در قبال این عمل «غالب بن علی»(۳) استقلال تمامی عمان را اعلام كرد و بلافاصله مورد حمایت عربستان سعودی قرار گرفت. بدین ترتیب جنگ اول عمان آغاز شد(۴) و به نفع انگلیسیها به پایان رسید و تمام منطقه زیر نگین «سعید بن تیمور» قرار گرفت.
آغاز جنگ دوم: جنگ دوم در ظفار درگرفت. ناسیونالیستهای عرب با نام «جبهه آزادیبخش ظفار» آغازگر این جنگ بودند. رهبری این گروه به عهده «امام غالب بن علی» بود. آنها هدف خود را استقلال عمان اعلام كردند.(۵) جنگجویان در ظفار از دو امتیاز ویژه برخوردار بودند:
۱) شرایط اقلیمی و جغرافیایی مناسب برای جنگهای چریكی (وجود كوهستانها)(۶)
۲) حمایت و پشتیبانی یمن جنوبی كه هممرز ظفار بود.
در سپتامبر سال ۱۹۶۸ در حمرین كنگرهای برگزار شد كه در آن ملیگرایان و چپگرایان شبه جزیزهٔ عربستان شركت داشتند. در این كنگره، استراتژی انقلابیون مشخص شد، آنها تصمیم به تأسیس ارتش منظم و نیروهای چریكی گرفتند و مرام ماركسیستی را نیز پذیرفتند. این اجلاس موجب به رسمیت شناختن قیام گردید. آنها با انتخاب مرام ماركسیستی، مورد حمایت یمن جنوبی، شوروی، مصر و عراق قرار گرفته و موفق شدند مناطقی را متصرف شده و ضرباتی بر دشمن وارد كنند.(۷)
بازیگران بحران ظفار: دو دسته بازیگر منطقهای و فرا منطقهای در این جنگ شركت داشتند: انگلیس اولین كشوری بود كه در این جنگ درگیر شد. پاكستان، هند، اردن، امارات متحده عربی، عربستان سعودی و سودان از دیگر كشورهای درگیر جنگ بودند. این دولتها به نیروهای سلطان كمك میكردند. اما در این بین ایران و ایالات متحده نقش عمدهای داشتند كه هر یك از آنها به طور جداگانه بررسی میشود.
سیاست خارجی آمریكا در اواخر دههٔ چهل در منطقهٔ خلیج فارس: استراتژی آمریكا در این دوران با توجه به شرایط خاص آن كشور، به دلیل ناكامی در ویتنام براساس بومی كردن جنگ در هر منطقه تعلق گرفته بود؛(۸) یعنی جنگ بوسیله نیروهای مردم هر منطقه و نه نیروی نظامی آمریكا. (این استراتژی براساس تز ویتنامی كردن جنگ ویتنام شكل گرفته بود.) در این مقطع، آمریكا دیگر نمیتوانست به اسراییل كه خود موجب بحران بود، پشت گرم باشد؛ از اینرو ایران به عنوان جانشین خوبی مطرح گردید. ایران، هم از نظر جمعیت میتوانست نیروی نظامی كارآمدی تشكیل دهد و هم از جنبه مساحت و موقعیت قابل توجه بود همچنین از حیث اقتصادی نیز به واسطه درآمدهای نفتی حایز اهمیت شده بود. از سویی منافع آمریكا با آرمانهای جاهطلبانه شاه انطباق كامل داشت. ژاندارمی ایران به نفع اسراییل هم بود؛ چرا كه اعراب مجبور میشدند سهمی از نیروهای خود را در مقابل آن بسیج كنند.
تز نیكسون، مكانیزم جدیدی را در جهت حفظ منافع غرب مطرح كرد.(۹) به همین دلیل آمریكاییها در دهه پنجاه سیل تسلیحات خویش را در دهه پنجاه به سمت ایران، به عنوان مجری سیاست مورد نظر گسیل داشتند. عربستان رقیب ایران به شمار میرفت، در مقایسه با ایران قابلیتهای لازم برای رهبری این حركت را نداشت، بنابراین آمریكا رهبری شاه را در جهت حفظ منافع غرب در چارچوب دكترین نیكسون پذیرفت. با این وصف، ثبات سیاسی مورد نیاز عربستان در منطقه محفوظ میماند و آرامش خاطر آن نیز را فراهم میكرد.
●علل دخالت ایران در جنگ ظفار: وابستگی كشورهای منطقه و فرا منطقهای به نفت، پیوند و ارتباط میان اقتصاد، امنیت و نفت برای كشورهای منطقه و بویژه برای ایران و نیز پیچیدگی روابط بینالملل در دهههای شصت و هفتاد و اثرات ناشی از آن بر تحولات خلیج فارس، كشورهای فرامنطقهای را بر آن داشت تا وظیفه برقراری ثبات، حفظ نظم و امنیت را به خود كشورهای منطقه واگذار نمایند. در این باره، «همایون كاتوزیان» معتقد است كه در آن مقطع «نفت متغیر مستقل بود و كل كالبد اجتماعی و اقتصادی، تابع آن». از سوی دیگر، سعی غرب بر این بود كه تنگهها و نقاط حساسی را كه به «نقاط شرك» معروفند، در اختیار خود داشته باشد. از جمله این نقاط میتوان به تنگه هرمز اشاره كرد(۱۰)
«تنگه هرمز»، هم برای قدرت دریایی در مقابله با قدرت بری و هم برای قدرت بری در مقابله با قدرت دریایی، نقش دفاعی مناسبی دارد.(۱۱) از طرف دیگر قرار داشتن آن در مسیر انتقال نفت مورد نیاز جهان غرب به عنوان نقطه كنترل و اهرم اعمال فشار، به دلیل وابستگی اروپا به نفت منطقه خلیج فارس و بازار مصرف ثروتمند آن، بخش حساسی از شبكه حمل و نقل دریایی اروپا را تشكیل میدهد.(۱۲) از اینرو در فوریه ۱۹۷۲ م. (۱۳۵۱ ه۰۳۹;.ش) در دیدار نمایندگان ایران وعمان، پیمان ورود ایران به عمان امضا شد و براساس آن، دخالت وسیع ایران و حاكمیت عملی آن بر قسمتی از اراضی و آبهای ساحلی عمان آغاز گردید.(۱۳) با ورود گسترده نیروهای ایران، وضعیت نبرد به سود نیروهای حكومتی عمان تغییر كرد. در همین راستا با نزدیكی روابط تهران - پكن(۱۴)، حمایت چین از جنگجویان ظفار كاهش یافت. توافقهای ایران و عراق در مارس ۱۹۷۵، برقراری روابط دیپلماتیك بغداد - مسقط را به دنبال داشت كه این عامل نیز منجر به از دست دادن هر چه بیشتر كمكهای خارجی جبههٔ خلق شد. طبق موافقت نامه سری مارس ۱۹۷۲ بین ایران و انگلیس، مقرر گردید كه ایران با همكاری نیروهای انگلیسی كه برای آموزش ارتش كوچك عمان در آن كشور حضور داشتند، در این جنگ تشریك مساعی نماید. در این هنگام انگلستان بخش عمده نیروهایش را از شیخنشینهای خلیج فارس خارج كرده و جز ۵۰۰ افسر و سرباز مزدور كسی در خدمت سلطان عمان باقی نمانده بود.در ۲۹ آذر ۱۳۵۲ به تقاضای سلطان قابوس، نیروهای ایرانی در «صلاله» پیاده شدند. قسمتی از این نیروها در جزایر «موریان» و «خوریان» پراكنده و مستقر گردیدند. هنگام عزیمت سربازان ایرانی به ظفار، «سیسكو» معاون سیاسی وزارت خارجه آمریكا اظهار كرد: «ما دیگر احتیاجی به دخالت نظامی در این منطقه نداریم، چون سالهاست ایالات متحده برای نوسازی ارتش ایران و عربستان كمكهای گستردهای میكند.»(۱۵) اقدام بعدی ایران ارسال ۲۰ فروند هلكوپتر به اردوگاههای سلطان قابوس و صلاله بود كه به وسیله ۲۵ فروند جت جنگنده همراهی میشدند. بقیه نیروهای ایرانی از مراكز فرماندهی خود در «صلاله» دستور میگرفتند. در آن زمان جهت توجیه حركت نیروهای ایرانی «پیمان سنتو» اعلام كرد كه یك مجموعه مانورهای نظامی از ۲۹ آبان ماه ۱۳۵۲ به مدت ۱۲ روز انجام خواهد گرفت. در این مانورها، نیروهای دریایی و هوایی ایران، انگلیس، آمریكا و تركیه شركت داشتند. نیروهای ایرانی تحت پوشش مانور سنتو، از پایگاه بزرگ چاهبهار در استان بلوچستان با كشتیهای جنگی به طرف ظفار حركت كردند. جبهه آزادیبخش كه متوجه قدرت رزمی نیروهای مشترك شده بود، استراتژی جنگی خود را تغییر داد. نیروهای چریكی جبهه در یك درگیری بزرگ در آذرماه ۱۳۵۳، تلفات سنگینی به واحدهای ایرانی وارد كردند. شاه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه «هرالدتریبیون» گفت: «این وحشیها كه از كمونیستها بدترند، باید قلع و قمع گردند.»(۱۶) سرانجام طی عملیات گسترده نظامی ایران و پس از تسلیم شدن تعدادی از شورشیان به نیروهای دولتی، جنگ ظفار به پایان رسید و سلطان قابوس در ۱۱ دسامبر ۱۹۷۵ بطور رسمی این پیروزی را به مردم عمان اعلام نمود.
دخالت نظامی ایران در جنگ ظفار بازتاب گستردهای در جهان نداشت. تنها سرهنگ قذافی نارضایتی خود را از آن ابراز نمود. در بعد داخلی، تجاوز نظامی ایران به ظفار از سوی مقامات رژیم ایران آشكارا به عنوان پیروزی ملی و موفقیت ارتش تلقی گردید. تصمیم شاه به دخالت در جنگ چریكی ظفار كه در آن گروهی ناسیونالیست كه از مشی ماركسیسم - لنینیسم برخوردار بودند و علیه رژیم سلطان قابوس میجنگیدند، بر پایه ملاحظات خاصی استوار بود. شاه باید به متحدان بیخود و شیوخ خلیج فارس ثابت میكرد كه از انجام تعهداتش به عنوان ژاندارم منطقه و برادر بزرگتر كوتاهی نخواهد كرد. باید به چینیها و دیگرانی كه به چریكها كمكهایی میكردند، ثابت میكرد كه در منطقه نفوذش خرابكاری را تحمل نخواهد كرد. او باید از شكست چریكها اطمینان حاصل میكرد؛ زیرا در غیر این صورت پایگاه جدیدی در منطقه بوجود میآمد كه از لحاظ داخلی و خارجی برای وی مشكل آفرین میشد.(۱۷) پذیرش ژاندارمی شاه توسط غرب و جاهطلبی و غرور بیش از حد شاه كه در طول دهه چهل به تحرك سیاسی منطقهای ایران انجامید، او را به فكر توسعه حریم امنیت دریایی ایران انداخت؛ به طوری كه در چهلمین سال تأسیس نیروی دریایی در آذرماه ۱۳۵۰ نطقی ایراد كرد و برای نخستین بار اعلام داشت:
«از این پس مرزهای دریایی ایران در آن سوی خلیج فارس و بحر عمان، یعنی در اقیانوس هند قرار دارد. بنابراین دیگر وظیفه نیروی دریایی حفاظت آبادان، خسروآباد، بوشهر، هرمز، بندرعباس و حتی جاسك و چاهبهار نیست، بلكه حفظ حریم امنیت ایران است كه بسیار دورتر از این نقاط قرار دارد.»(۱۸)
با پیروزی ظاهری عملیات ضد چریكی ظفار در پایان ۱۹۷۵، انتظار میرفت كه ایران نیروهایش را از عمان خارج كند، ولی شاه كه تمایلی به این كار نداشت. وی گفت «به محض اینكه سلطان قابوس اراده نماید ما نیروهای ایرانی را از عمان عقب میكشیم ولی سلطان خودش باید بگوید كه از این پس به نیروهای ایرانی احتیاجی ندارد.»
با این وجود، واحدهای ایرانی تا بعد از انقلاب در آن كشور ماندند و به ساختن سكوهای رادار در پایگاه «انستون» واقع در شمال غربی عمان پرداختند و از نقل و انتقالات نظامی در یمن جنوبی مراقبت میكردند.
بطور كلی میتوان علل حضور ایران در عمان را به شرح زیر ذكر كرد:
نخست، سپردن نقش ژاندارمی منطقه به شاه از سوی غرب كه در واقع نقش برتر منطقهای را به شاه میداد. در شرایطی كه ایالات متحده آمریكا در گرداب جنگ ویتنام درگیر بود، ایران میتوانست منافع استراتژیك و اقتصادی غرب بویژه آمریكارا كه بشدت به نفت منطقه نیازمند بود حفظ نماید زیرا در شرایط دو قطبی، آمریكا نگران گسترش حضور شورویها در منطقه اقیانوس هند بود. پس از اینكه بریتانیا اعلام كرد نیروهایش را از منطقه خلیج فارس خارج خواهد كرد - اواسط دهه چهل - ایران توجه استراتژیك خود را بر تنگه هرمز، بنادر و جزایر آن متمركز كرد. در این مقطع زمانی، شاه توانسته بود با سركوب نیروهای معارض در داخل ثبات مورد نیاز را ایجاد نماید، همچنین با ورود به قراردادهای منطقهای و بینالمللی تا حدودی جایگاه بینالمللی خود را تثبیت كند. ایران در پیمان دفاعی - امنیتی بغداد كه از پشتیبانی ایالات متحده برخوردار بود، وارد شده بود كه به دنبال آن پیمان سنتو شكل گرفت.(۱۹) همكاریهای دفاعی - امنیتی ایران و آمریكا به مرور زمان شكل جدیدی به خود گرفت. ایران در اسفند ۱۳۳۷ با آمریكا قرارداد دفاعی متقابل امضا كرد كه این قراردادBilateral Defence Agreement) ) به دنبال پیمان ۱۳۳۴ بغداد و سنتوی بعدی بود. بعدها آمریكا (هر چند به طور ناقص) به عضویت سنتو درآمد.این كشور عضو كمیته نظامی سنتو بود و در كنفرانسهای سالیانه شورای سنتو شركت مینمود. ایران برای اطمینان كامل از حمایت آمریكا قرارداد دو جانبه سری نیز با این كشور منعقد كرد كه در صورت تجاوز به خاك ایران، بویژه از جانب شوروی، دولت آمریكا مطابق قانون اساسی كشور خود برای رفع تجاوز به ایران كمك نماید.
با این وصف در سایه انعقاد قرارداد دو جانبه، اطمینان شاه به ایالات متحده آمریكا بیشتر شد. شاه به دلیل فقدان پایگاه داخلی و رنجش از بحران مشروعیت، با توسل به چنین پیمانی توانست نگرانیهای ناشی از مرزهای خود را تعدیل كند.چنین پشتوانهای به اغراض منطقهای شاه نیز مساعدت میكرد.
شاه، در اواخر بهمن ۱۳۴۹، هنگام سفر به سوییس در مصاحبهای گفت: «انگلیسیها از خلیج فارس خواهند رفت و میراث استعماری آنها نیز باید رخت بركند.»(۲۰) او كه با خبرگزاری آسوشیتدپرس سخن میگفت تاكید كرد كه ایران چند جزیرهای را كه مشرف به دهانه خلیج فارس است، تصرف خواهد كرد و در صورت لزوم برای انجام این كار به زور متوسل خواهد شد. قبلا «مهدی وكیل»، سفیر ایران در سازمان ملل گفته بود كه ایران در خلیج فارس ناچار به رهبری است ولی قصد برتری ندارد.(۲۱
به دنبال روابط گرم شاه با برخی كشورهای محافظهكار عرب، سیاستهای ایران مورد پذیرش آن دولتها نیز واقع شد؛ از جمله «ملك فیصل» پادشاه عربستان، در جریان سخنرانی خود برای امیران شش كشور عربی در دبی گفت:
«هیچ كس نمیتواند منافع و حقوق حقه ایران را در خلیج فارس نفی كند.»(۲۲)
نكتهای كه در اینجا باید یادآور شد آنست كه در مقطع زمانی نامبرده ایران، بخشی از حلقهٔ زنجیره دفاعی غرب را تشكیل میداد و ایالات متحده آمریكا عامل اصلی و تعیین كننده سیاست خارجی ایران بود. هنگامی كه در جریان مصاحبهای در سال ۱۹۷۴ از شاه سوال گردید چرا ایران ژاندارم خلیج فارس شد؟ وی این گونه پاسخ داد:
«نهایت آمال ما ژاندارمی منطقه بود، ما بارها اعلام داشتیم كه مایلیم همكاری منطقهای وجود داشته باشد اما اگر دیگر كشورها علاقه به تضمین ثبات منطقه ندارند ما قادریم آنرا به نحو احسن انجام دهیم. حیات ما بستگی تام به آن دارد، نه تنها حیات ما كه حیات آتی اروپا و ژاپن كه ۶۰ تا ۷۰ درصد نیازهای نفتی خود را از خلیج فارس تامین میكنند.»(۲۳)
وزیر امور خارجه ایران نیز در سال ۱۹۷۴ م. در سازمان ملل گفت: «تامین صلح و امنیت در شبه قاره هند یكی از اركان اساسی سیاست كشور ماست... ایران با انتشار خطوط كلی استراتژی دفاعی خود، اقیانوس هند را حریم امنیتی خلیج فارس میداند.»(۲۴)
این منظور را میتوان در نوشتههای استراتژیستهای نظامی ایران نیز مشاهده كرد:«مقاصد ایران بطور آشكار، حفظ ثبات و امنیت این منطقه و رهبری آن میباشد و قراین نشان میدهد كه این برنامه موفق بوده است.»(۲۵)
شاه مدتها پیش از آنكه انگلیس تصمیم خود را مبنی بر خروج نیروهایش از خلیج فارس اعلام كند، در پی بیشتر كردن نقش و مسوولیت خود در منطقه بود؛ از اینرو بلند پروازیها و جاهطلبیهای او روند میلیتاریستی ایران را تشدید نمود و در تركیب امنیتی منطقه نقش فعالانهای برگزید؛ از جمله مانورهای نظامی در آبهای خلیج فارس، وساطت در مناقشات افغانستان و پاكستان بر سر مسأله پشتونستان (۱۹۶۲-۶۳) و همچنین وفاداری به آمریكا از طریق عدم شركت در تحریم نفتی پس از شكست جنگ ژوین ۱۹۷۶ م كه البته مجموعه این كوششها در سطح منطقه مورد تحسین ایالات متحده واقع شد. پیش از این، شاه برای كمك به سلطنتطلبان یمن شمالی در جنگ با جمهوری خواهانی كه از سوی مصر (عبدالناصر) حمایت میشدند، به آنها اسلحه و مهمات رسانده بود. در آخرین سال جنگ ویتنام، فانتومهای ارتش را برای «وان تیو» رییس جمهوری ویتنام جنوبی، فرستاده بود. حتی به دعوت هنری كیسینجر گروهی از نخبگان نظامی خود را به عنوان پاسدار صلح به ویتنام فرستاد. بعدها او به منظور اعلام همبستگی منطقهای، در سطح منطقه اقیانوس هند و خلیج فارس گامهای بزرگی برداشت.●جنگ ظفار در نگاه نویسندگان آن عصر
«شهرام چوبین» و «سپهر ذبیح» از نویسندگان طرفدار شاه، تصمیمگیریهای شاه را مستقل برشمرده و برای او سیاست منطقهای با ثبات و قابل استقلالی ترسیم مینمایند:«تمام تصمیمهای سیاست خارجی كشور، از اواخر دههٔ سی شمسی همواره توسط شخص شاه اتخاذ شده است.» (۲۶)
گازیوروسكی، استاد علوم سیاسی دانشگاه لویزیانای آمریكا، در كتاب سیاست خارجی آمریكا و شاه معتقد است كه اگرچه در فاصله سالهای ۱۹۵۳-۱۹۵۹ (۱۳۳۲-۱۳۳۸ ش) دولت ایران در یك دوره گذرا دست نشانده آمریكا بود و بتدریج در فاصله سالهای ۱۹۶۰-۱۹۶۳ م. (۱۳۴۰-۱۳۴۳ ش) شاه توانست با سركوب گروههای مخالف قدرت، توانمند شده و دولت خودمختاری ایجاد نماید كه سبب ایجاد سیاستی خودمختار شد. اوج این خودمختاری به سالهای ۱۹۶۳-۱۹۷۷ (۱۳۴۳-۱۳۵۶ش) مربوط میشود. وی بر این باور است كه شاه با توجه به چنین شرایطی، اولویتهای ویژه خود را دنبال مینماید؛ این اولویتها عبارتند از: تشویق رشد اقتصادی بسیار سریع، حفظ كنترل محكم سیاست داخلی، تقویت نیروهای نظامی ایران، ایجاد تصویری از شكوه، جلال و توانگری امپراطورانه، تشویق به غربی شدن و تبدیل ایران به قدرت مهمی در امور منطقهای و جهانی. این اولویتها در كتاب شاه با عنوان «مأموریت برای وطنم» آمده است.(۲۷) وی در بعد سیاست خارجی معتقد است كه عواملی چون سیاست بین المللی از قبیل فعالیتهای ابرقدرتها در منطقه و تغییر سیاستهای خارجی عوامل منطقهای از قبیل عراق، عربستان سعودی، اسراییل و مصر، سیاستهای خارجی او را شكل داده و مقید میكردند.(۲۸) (۲۹)
در تبلیغات رسمی دولت ایران، حضور نیروهای شاه در ظفار قبل از آنكه به عنوان كمك به سلطان عمان و یا طرد نیروهای رادیكال عرب مطرح باشد، به كارایی و توان ارتش ایران پرداخته و میخواست دنیا را متوجه این امر سازد كه ارتش ایران از قدرت و صلابت بالایی برخوردار است. در این زمینه ارگان حزب اكثریت شاه مینویسد:
«اگر چه نیروهای ایرانی در اولین نبرد خارجی ارتش مدرن ایران شركت میكنند، ولی با توجه به ارزشهای كیفی و كارایی فراوان نظامی محقق است كه نیروهای ارتش در نهایت آمادگی و قدرت رزمی قرار دارند.»(۳۰)
ارگان اقلیت نیز به بررسی پیشینه اقدامات ایران در خلیج فارس پرداخته و با اشاره به بعضی رخدادهای تاریخی مینویسد:
«شاپور دوم ساسانی نیز در انجام یك چنین ماموریتی به شمال عربستان لشكر كشید و یاغیان را بر جای خود نشاند و خسرو دوم نیز به دادخواهی مردم یمن مهاجمان را درهم شكست، نادرشاه نیز از دریا سپاهی به عمان فرستاد و پوزه یاغیان آن سامان را به خاك مالید و اكنون نیز این سپاه ایرانی است كه برای سامان به كار یك كشور همسایه به سرزمین عمان رفته است و تا هر زمان كه بخواهند به ایشان یاری میدهند.» (۳۱)
به همین دلیل، شاه مینویسد:
«بر اثر استمداد اضطراری سلطاننشین عمان بود كه در سال ۱۹۷۳ به آن دولت كمك نظامی كردم. چون ظفاریها به كمك یمن جنوبی، كمونیستها و چین، سلطان عمان را تهدید میكردند.» (۳۲)
محمود جعفریان، از تعزیه گردانان و تئوریسینهای رژیم شاه، به منظور توجیه عمل وی در مقالهای با عنوان «چرا ارتش ایران به ظفار رفت؟» در یكی از بولتنهای مربوط به حزب رستاخیز در ۱۳۵۵ نوشت:«... حكومت جوان عمان در این شرایط سهمگین نیروی نظامی ندارد و آنچه دارد برای مواجهه با توطئههایی چنین بزرگ [شورش ظفار] به وسیله سربازان و جنگندگان جمهوری ماركسیستی یمن جنوبی (عدن) كافی نیست. جبههٔ آزادیبخش ظفار كه وضع را درك كرده است، به دستور پشتیبانان نیرومندش اعلامیه تازهای صادر میكند با نام جبههٔ تودهای آزادیبخش ظفار و خلیج فارس (الجبهه الشعبیه لتحریر عمان و الخلیج عربی!) ایران در منطقه هوشیار است، ایران دوران ناصر را پشت سرگذاشته است. یك سال پیش از این ناصر (جمال عبدالناصر، رهبر فقید مصر) به خطاهای خود درباره ایران اعتراف كرده است.»(۳۳)
«ایران به صراحت اعلام میدارد كه ما غرض شخصی با كسی نداریم. این ناصر بود كه راهش را تغییر داد و ما دست دوستی او را میفشاریم. كشورهای كوچك خلیج فارس سالهای اندكی را در دوران استقلال گذراندهاند و تازه از زیر سیطره استعمار كهن نجات یافتهاند آیا اینك باید تحت استعماری نو قرار گیرند؟ در این شرایط سلطان جوان عمان متوجه ایران میشود و از رهبری ایران یاری میطلبد. ایران دست رهبر جوان و گرفتار عمان را میفشارد... فاصله تهران تا ظفار فاصله تهران تا نخستین خاك اروپاست. نبرد در چنین فاصلهای برای هر كشوری، هر قدر هم نیرومند باشد نبردی پرافتخار است. اما افتخار ایران پیروزی در مرز نیست، بلكه افتخار ایران بازگرداندن زندگی است به ظفار، به عمان نه خلیج فارس و... حوادث ظفار را باید بیرون از كوه و دشت ظفار دید... آنچه در ظفار میگذرد گوشه مختصری است از نقشههای وسیعی كه برای منطقه طرح شده است.» (۳۴)
ارتش ایران، در نزدیكی مسقط نقطهای را «باستیون» نام دارد تصویر كاملا روشنی از لشكركشی نوع آمریكایی را به نمایش گذاشت. بلافاصله این مركز به صورت قلعهای نظامی درآمد. شاه در جواب خبرنگاران درباره علت حضور ارتش ایران در ظفار گفت:
«این مسوولیت ماست هر چه قویتر باشیم مسوولتریم. بارها گفتهام، خرابكاری در منطقه خلیج فارس را تحمل نمیكنیم.» (۳۵)
دلایل فرعی دخالت ایران در ظفار را میتوان به ترتیب زیر برشمرد. نگرانی شاه از:
الف: توسعه نفوذ شوروی در خلیج فارس به دلیل افزایش حضور ناوگان آن كشور در اقیانوس هند و دریای عمان و نیز تقویت نیروی نظامی شوروی در پایگاهامالقصر عراق .
ب: پیمان مودت و دوستی شوروی و عراق در ۱۹۷۲ كه در آن موقع عراق یكی از دشمنان اصلی ایران محسوب میشد. دلیل عمده عراق برای این امر، مخالفت با استرداد جزایر سهگانه ایرانی به ایران بود كه به واكنش شدید بعضی از دولتهای رادیكال عرب از جمله لیبی، عراق، الجزایر و یمن جنوبی منجر شده بود. عراق به دنبال وقوع این حادثه، بلافاصله روابط سیاسی خود با ایران و انگلستان را قطع كرد و انگلیس را به زد و بند سیاسی با ایران متهم نمود. به دنبال شكایت عراق و دولتهای متحد او به شورای امنیت، رئیس هیأت نمایندگان ایران در جلسه شورای امنیت اعلام كرد:
«... واژهٔ خلیج عربی كه از جانب نماینده عراق مطرح شد غیر واقعی است؛ چرا كه از زمانهای بسیار كهن، این منطقه خلیج فارس نامیده میشده است. سیاست ایران در منطقه براساس حفظ صلح و امنیت برای تمام دولتهای ساحلی است كه بایستی باهمكاری یكدیگر و با روحیهای دوستانه فعالیت كنند.» (۳۶)
ج: انعقاد عهدنامه دوستی و اتحاد بین هند و شوروی و پیروزی ارتش هند در جنگ ۱۹۷۱ و تجزیه پاكستان. شاه در مصاحبه مطبوعاتی ژانویه ۱۹۶۹ با اشاره به تهدید عراق و جنگ هند و پاكستان گفت: «اگر فردا عراق به ما حمله كند چه خواهد شد؟ هنگامی كه پاكستان در چند كیلومتری لاهور مجبور به درخواست آتش بس شد سنتو چه كرد؟ مابرای دفاع از خودمان نمیتوانیم به دیگران تكیه كنیم.» (۳۷)
شاه بر این باور بود ك پیمانهای دفاعی گذشته چون سنتو، پیمان دوجانبه با آمریكا، به احتمال زیاد در مواقع خطر نمیتوانند به كمك ایران بیایند؛ چرا كه در آن پیمانها، كمكهای نظامی آمریكا و دیگر متحدین به صورت مشروط قید شده بود و تكیه صددرصد بر آنها خالی از اشتباه نبود. (ناتوانی سنتو در جریان جنگ هند و پاكستان شاهد عینی این مدعا بود.)
عملكرد سالیان بعد نشان داد كه بیشتر فعالیتهای سنتو در زمینههای اقتصادی دنبال شد. در اردیبهشت ۱۳۵۲ كه ذوالفقار علی بوتو، نخست وزیر پاكستان به ایران آمد، شاه گفت: «یكبار برای همیشه در كنار شما هستیم. ما ناچاریم بگوییم كه هر اتفاقی در كشور همسایه شرقی ما یعنی دولت پاكستان روی دهد، جنبه حیاتی دارد و نمیتوانیم تجزیه مجدد این كشور را تحمل كنیم. بنابراین كاملا طبیعی است كه چشمان خودمان را در مقابل تجزیهطلبی در كشورتان به هم نگذاریم.»(۳۸)
د: تأسیس حكومت چپ در یمن جنوبی و كمك شورویها، چینیها و كوباییها به آن دولت كه از ایدیولوژی ارتجاعی سرمایهداری برخوردار بود.
نتیجه: همزمان با توسعه قدرت شاه و تثبیت حكومت مطلق در داخل كه به بهای سركوبی نیروهای مخالف و ایجاد جو ترور و وحشت از طریق نهادهایی چون ساواك شكل گرفته بود، خوی جاهطلبی شاه را كه فردی بی ریشه و ضعیف النفس بود، به خارج از مرزها معطوف داشت. تا اواسط دهه چهل تمام هم وغم شاه، حفظ و تثبیت حكومتش بود كه از مجاری حمایت نیروهای قدرتمند خارجی و دستگاه سركوب داخلی جامه عمل میپوشید. پس از آن او تلاش كرد با حمایت ایالات متحده آمریكا ابتكار عمل را به دست گیرد.
شاه در كشوری حكومت میكرد كه مرز طولانی با خلیج فارس داشت، بدون شك حضور همسایگانی كه بخواهند امنیت ایران را تهدید كنند برای او مطلوب نبود البته این تهدید درست در نقطه مقابل سیاستهای شاه برای حفظ وضع موجود(Statisquo) قرار داشت. وجود نهضتها و جریانات قوی ناسیونالیستی عربی كه با شعار پانعربیسم شكل گرفته بود، در اهداف شاه اختلال ایجاد میكرد. شاه بر آن بود كه تا پایان دهه پنجاه، ایران به عنوان یكی از بزرگترین قدرتهای صنعتی - نظامی در جهان مطرح شود. به همین دلیل به دنبال توسعه نفوذ سیاسی و روانی در منطقه بود. با این وجود، ضعف شیوخ عرب نیز بسان قوت برخی كشورهای عربی مطلوب به شمار نمیرفت. از این رو سیاست منطقهای ایران با وجود پارامترهای مذكور شكل گرفت. ازنظر رژیم ایران بهتر بود اعراب با توجه به این ادله، سروری شاه را در منطقه بپذیرند.
از سوی دیگر، وضعیت ایران در آن مقطع زمانی در منطقه همانند وضعیت آلمان در اروپا بود كه از ضربه پذیری منافع غربی در مقابل دنیای كمونیست جلوگیری میكرد. به اعتقاد آمریكاییها، به ویژه از زمان نیكسون به بعد، ایران میتوانست منافع چندگانه غرب، بهخصوص ایالات متحده آمریكا را كه بشدت محتاج نفت منطقه بود، حفظ نماید.
دكتر علیرضا ذاكر اصفهانی
پینوشتها
.۱ در ابتدا این سیاست، سیاست دو ستونی لقب داده شد و بعدها با تغییراتی در اوایل دهه ۷۰ م براساس دكترین نیكسون - كسینجر ایران به عنوان ژاندارم یا قدرت منطقهای جهت حفظ ثبات و امنیت منطقهای (كه البته باید به حفظ منافع استراتژیك غرب بویژه ایالات متحده میپرداخت)مطرح گردید.
.۲ براساس تئوری دومینو
.۳ امام عمان
.۴ فرد هالیدی، مزدوران انگلیس در خلیج فارس، ترجمهٔ اختر شریعتزاده، تهران، آگاه، ۱۳۵۸، ص ۴۵
.۵ ناصرالدین نشاشیبی، در خاورمیانه چه گذشت؟ ترجمهٔ م.ح روحانی، تهران، طوس، ۱۳۵۷، ص ۶۱۱
.۶ فرد هالیدی، همان، ص ۴۹
.۷ فرد هالیدی، پیشین، ص ۴۹
.۸ كشورهای ژاپن، برزیل، یونان و تایوان نیز براساس تز نیكسون، حافظ منافع آمریكا در مناطق خاص خود بودند.
.۹ ریچارد نیكسون، جنگ حقیقی، ترجمهٔ جعفر ثقهٔالاسلامی، تهران، انتشارات نوین، ۱۳۶۲، ص ۳۲۸
.۱۰ عزت الله عزتی، ژئواستراتژی، تهران، سمت، ۱۳۷۳، ص ۱۵۴
.۱۱ محمدرضا حافظنیا، خلیج فارس و نقش استراتژیك تنگهٔ هرمز، تهران، سمت، ۱۳۷۱، ص ۴۳۰
.۱۲ همان، ص ۴۲۹
.۱۳ بهران افراسیابی، ایران و تاریخ، تهران، نشر علم، ۱۳۶۷، صص ۲۸۵-۲۸۶
.۱۴ به دنبال دیپلماسی پینگ پنگ در اوایل دههٔ ۷۰ كه به بهبود روابط ایالات متحده آمریكا و چین انجامید، روابط دیگر دولتها با چین نیز بهبود یافت، از جمله این دولتها باید از ایران نام برد.
.۱۵ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، مؤلف ۱۳۶۸، صص ۴۲۷-۴۲۸
۱۹۷۷.-۶۱۵Herald Trigune, Dec.۱
.۱۷ همایون كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۲. .۱۸ كیهان، ۷ آذر ۱۳۵۱
.۱۹ نگاه گنبد به ۱۳۸.۱۵۷Nikki... P
.۲۰ كیهان، ۱/۱۲/۱۳۴۹
.۲۱ همان، ۹/۲/۱۳۴۹
.۲۲ همان، ۹/۳/۱۳۴۹
.۲۳ كیهان، ۳ نوامبر، ۱۹۷۱ م (۱۳۵۰ ش )
.۲۴ كیهان، ۲۷/۷/۱۳۵۳
.۲۵ سپهبد سعید رضوانی، جزوه سیاست امنیت ملی ایران، تهران، بیجا، ۱۳۵۵، ص ۱۳
-۶ shahram chubin and sepehre zabih., the oreign Realation of Iran,Berkeley and los۲ ۴۷۹۱۰.P.۱Angeles,
.۲۷ مارك. ج. گازیوروسكی، سیاست خارجی آمریكا و شاه، ترجمه، فریدون فاطمی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۱، ص ۳۲۹
.۲۸ همان، ص ۳۴۶
.۲۹ جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه دكتر فروزنده برلیان (جهانشاهی)، تهران، نشر فاخته، ۱۳۷۱ و دانشجویان پیرو خط امام، از ظهور تا سقوط (مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا)، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریكا، ۱۳۶۶
.۳۰ كمیتهٔ فلسطین، همان، ص ۵۷
.۳۱ همان، ص ۵۸
.۳۲ محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه دكتر حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، ۱۳۷۱، ص ۲۷۳
.۳۳ توضیح آنكه روابط ایران با مصر در شهریور ۱۳۳۹ قطع شده بود و از آن به بعد سیاستهای دو دولت در منطقه بطور كامل در نقطه مقابل یكدیگر بود، اما هنوز سیاست نگاه به غرب مصر آغاز نشده بود كه روابط دو كشور رو به بهبود گذاشت. حمایتهای ایران از اعراب در مقابل اسراییل پس از جنگ ژوین ۱۹۶۷ م. شركت در كنفرانس اسلامی كه بدنبال آتش سوزی مسجدالاقصی در سپتامبر ۱۹۶۹ م. در رباط تشكیل گردید. ضعف سیاسی مصر و جبهه اعراب، كودتای حزب بعث در عراق و تیرگی روابط مصر و عراق (دشمن وقت ایران) از جمله عوامل بهبود روابط دو كشور بود. بدین ترتیب دو دولت در اواسط ۱۹۷۰ م. اعلامیهای رسمی مبنی بر تجدید مناسبات منتشر كردند.
.۳۴ محمد علی خان سدیدالسلطنه، تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، تصحیح و تحشیه و پیوستها از احمد اقتداری، تهران، دنیای كتاب، ۱۳۷۰، ص ۳۷۷
.۳۵ مسعود بهنود، از سیدضیأ تا بختیار، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۶۴، ص ۵۸۷
-۶ Office of public Information united Nations, Alre musu. Greater tuid and۳ .(۱۷۹۲۰۹ (Volume ۵۲,Neul york,p.۱lossrtunde,Yearbook of the united nations
.۳۷ غلامرضا نجاتی، تاریخ بیست و پنج ساله ایران،جلد اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۱، ص ۲۵۳
-۸۴۳۴ Rohallah. k,Iranis foreign poliey ۱۴۹۱ ۳۷۹۱, of Virginia press. ۵۷۹۱.p
پینوشتها
.۱ در ابتدا این سیاست، سیاست دو ستونی لقب داده شد و بعدها با تغییراتی در اوایل دهه ۷۰ م براساس دكترین نیكسون - كسینجر ایران به عنوان ژاندارم یا قدرت منطقهای جهت حفظ ثبات و امنیت منطقهای (كه البته باید به حفظ منافع استراتژیك غرب بویژه ایالات متحده میپرداخت)مطرح گردید.
.۲ براساس تئوری دومینو
.۳ امام عمان
.۴ فرد هالیدی، مزدوران انگلیس در خلیج فارس، ترجمهٔ اختر شریعتزاده، تهران، آگاه، ۱۳۵۸، ص ۴۵
.۵ ناصرالدین نشاشیبی، در خاورمیانه چه گذشت؟ ترجمهٔ م.ح روحانی، تهران، طوس، ۱۳۵۷، ص ۶۱۱
.۶ فرد هالیدی، همان، ص ۴۹
.۷ فرد هالیدی، پیشین، ص ۴۹
.۸ كشورهای ژاپن، برزیل، یونان و تایوان نیز براساس تز نیكسون، حافظ منافع آمریكا در مناطق خاص خود بودند.
.۹ ریچارد نیكسون، جنگ حقیقی، ترجمهٔ جعفر ثقهٔالاسلامی، تهران، انتشارات نوین، ۱۳۶۲، ص ۳۲۸
.۱۰ عزت الله عزتی، ژئواستراتژی، تهران، سمت، ۱۳۷۳، ص ۱۵۴
.۱۱ محمدرضا حافظنیا، خلیج فارس و نقش استراتژیك تنگهٔ هرمز، تهران، سمت، ۱۳۷۱، ص ۴۳۰
.۱۲ همان، ص ۴۲۹
.۱۳ بهران افراسیابی، ایران و تاریخ، تهران، نشر علم، ۱۳۶۷، صص ۲۸۵-۲۸۶
.۱۴ به دنبال دیپلماسی پینگ پنگ در اوایل دههٔ ۷۰ كه به بهبود روابط ایالات متحده آمریكا و چین انجامید، روابط دیگر دولتها با چین نیز بهبود یافت، از جمله این دولتها باید از ایران نام برد.
.۱۵ عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تاریخ روابط خارجی ایران، تهران، مؤلف ۱۳۶۸، صص ۴۲۷-۴۲۸
۱۹۷۷.-۶۱۵Herald Trigune, Dec.۱
.۱۷ همایون كاتوزیان، اقتصاد سیاسی ایران، ترجمه محمدرضا نفیسی و كامبیز عزیزی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۲. .۱۸ كیهان، ۷ آذر ۱۳۵۱
.۱۹ نگاه گنبد به ۱۳۸.۱۵۷Nikki... P
.۲۰ كیهان، ۱/۱۲/۱۳۴۹
.۲۱ همان، ۹/۲/۱۳۴۹
.۲۲ همان، ۹/۳/۱۳۴۹
.۲۳ كیهان، ۳ نوامبر، ۱۹۷۱ م (۱۳۵۰ ش )
.۲۴ كیهان، ۲۷/۷/۱۳۵۳
.۲۵ سپهبد سعید رضوانی، جزوه سیاست امنیت ملی ایران، تهران، بیجا، ۱۳۵۵، ص ۱۳
-۶ shahram chubin and sepehre zabih., the oreign Realation of Iran,Berkeley and los۲ ۴۷۹۱۰.P.۱Angeles,
.۲۷ مارك. ج. گازیوروسكی، سیاست خارجی آمریكا و شاه، ترجمه، فریدون فاطمی، تهران، نشر مركز، ۱۳۷۱، ص ۳۲۹
.۲۸ همان، ص ۳۴۶
.۲۹ جیمز بیل، شیر و عقاب، ترجمه دكتر فروزنده برلیان (جهانشاهی)، تهران، نشر فاخته، ۱۳۷۱ و دانشجویان پیرو خط امام، از ظهور تا سقوط (مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریكا)، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریكا، ۱۳۶۶
.۳۰ كمیتهٔ فلسطین، همان، ص ۵۷
.۳۱ همان، ص ۵۸
.۳۲ محمدرضا پهلوی، پاسخ به تاریخ، ترجمه دكتر حسین ابوترابیان، تهران، مترجم، ۱۳۷۱، ص ۲۷۳
.۳۳ توضیح آنكه روابط ایران با مصر در شهریور ۱۳۳۹ قطع شده بود و از آن به بعد سیاستهای دو دولت در منطقه بطور كامل در نقطه مقابل یكدیگر بود، اما هنوز سیاست نگاه به غرب مصر آغاز نشده بود كه روابط دو كشور رو به بهبود گذاشت. حمایتهای ایران از اعراب در مقابل اسراییل پس از جنگ ژوین ۱۹۶۷ م. شركت در كنفرانس اسلامی كه بدنبال آتش سوزی مسجدالاقصی در سپتامبر ۱۹۶۹ م. در رباط تشكیل گردید. ضعف سیاسی مصر و جبهه اعراب، كودتای حزب بعث در عراق و تیرگی روابط مصر و عراق (دشمن وقت ایران) از جمله عوامل بهبود روابط دو كشور بود. بدین ترتیب دو دولت در اواسط ۱۹۷۰ م. اعلامیهای رسمی مبنی بر تجدید مناسبات منتشر كردند.
.۳۴ محمد علی خان سدیدالسلطنه، تاریخ مسقط و عمان، بحرین و قطر و روابط آنها با ایران، تصحیح و تحشیه و پیوستها از احمد اقتداری، تهران، دنیای كتاب، ۱۳۷۰، ص ۳۷۷
.۳۵ مسعود بهنود، از سیدضیأ تا بختیار، تهران، انتشارات جاویدان، ۱۳۶۴، ص ۵۸۷
-۶ Office of public Information united Nations, Alre musu. Greater tuid and۳ .(۱۷۹۲۰۹ (Volume ۵۲,Neul york,p.۱lossrtunde,Yearbook of the united nations
.۳۷ غلامرضا نجاتی، تاریخ بیست و پنج ساله ایران،جلد اول، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ۱۳۷۱، ص ۲۵۳
-۸۴۳۴ Rohallah. k,Iranis foreign poliey ۱۴۹۱ ۳۷۹۱, of Virginia press. ۵۷۹۱.p
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست