شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا
قرآن و عترت؛ نبوت مستمر

به گزارش خبرگزاری فارس، «حسین کهفی» در مقالهای با نام «قرآن و عترت؛ نبوت مستمر» به نقد این اثر پرداخته است. متن کامل این مقاله در پی میآید:
هر که کاه و جو خورد قربان شود
هر که نور حق خورد قرآن شود(۱)
در ادامه نوشتار گذشته که در نقد عقاید شبه روشنفکران چند دهه اخیر بیان شد، میخواستم به شرح و نقد دیدگاه فلسفی این گروه پیرامون نظریات آنها بپردازم تا پوچی دیدگاه راسیونالیستی آنان را که بر پایه پوزیتویسم افراطی استوار است طرح نمایم؛ دیدگاهی که از درون خانه حقیر هرمنوتیک سر درآورده است و با این خانه قربیلی، ادعای برابری با قصرهای آسمانی دین میکنند و خود را در سطح صاحبان کاخهای آسمانی و سرفرازان اعراف قیامتی طرح کرده و معصومین شیعه را به چالشی با شخصیت خود دعوت میکنند.
نیست خفاشک عدو آفتاب
او عدو خویش آمد در حجاب(۲)
اما در شرایط فقر فکری حاکم بر روشنفکران فوق، صلاح آن دیدم که به ادامه نقد نظریات آنها همت بگمارم که در ابتدا به کتاب بسط تجربه نبوی آقای سروش روی آورده و در فرصت مناسب دیگری آراء غیر فلسفی آنها را نیز نقد خواهم کرد.
چون تو خفاشان بسی بینند خواب
کاین جهان ماند یتیم از آفتاب(۳)
ایشان این کتاب را در ۱۱ فصل به نگارش درآورده که اولین فصل آن مقاله بسط تجربه نبوی و آخرینش راز و راز زدایی است. مقدمتا به اولین فصل این کتاب میپردازم.
روح کلی سخنان ایشان در این فصل این است که وحی تجربه دینی است و این تجربه دارای مراتبی است و این تجربه دینی فقط مخصوص پیامبر نیست بلکه مخصوص همه افراد بشر است و همه میتوانند به نوعی تجربه دینی به دست آورند. یعنی به نوعی از این مراتب وحی، برخوردار شوند.( صفحه ۷)
چون ز چشمه آمدی، چونی تو خشک
ور تو ناف آهویی کو بوی مشک(۴)
سپس تجربه دینی را قابل تکامل و پیشرفت میداند، میگوید پیامبر میتواند به تدریج پیامبر تر شود و شاعر هم میتواند شاعرتر، هنرمند هنرمندتر ، عارف عارفتر و مدیر مدیرتر و بعد از آن به این آیه اشاره میکند که خداوند در قرآن به پیامبر گفته است « وقل رب زدنی علما» « و بگو پروردگارا علم مرا زیاد کن»
عجیب است که ایشان افزایش علم را به افزایش پیامبری تعبیر کردهاند و واژه علم را مساوی واژه نبوت تلقی کرده است( صفحه ۹) یعنی اگر علم پیامبر بیشتر شود نبوت او نیز افزایش مییابد و نبیتر میشود درحالی که معنی نبی یعنی خبر آور، رسول یعنی فرستاده، پیامبر یعنی پیغام آور ... نه خبرساز یا علم ساز یا آگاهی ساز؛ اینها از صفات پیامبر است نه از مسئولیت او. او آینهای است که اخبار و اهداف خداوندی را برای هدایت خلق منعکس میکند و خودش در این مسیر، عالمتر،آگاهتر و با تجربهتر میشود، اما نبیتر نمیگردد؛ چون نبوت یک وظیفه است و پیامبر همان تعهدی را که نسبت به ابلاغ وحی در ابتدای بعثت داشت در انتهای بعثت نیز با خود حفظ کرده بود. نسبت به پیام رسانیاش در طول بعثت ، متعهدتر نشده بود و نهایت تعهد را در تمام دوران بعثت خود داشته است.
اگر پیامبر را در طول دوران بعثت خویش متعهدتر یا نبیتر فرض کنیم، لازمهی آن، این است که تعهد پیامبر یک سیر صعودی به خود گرفته و یک منحنی را به سوی بالا طی کرده باشد که در لحظه شروع، تعهد و نبوت پیامبر نسبت به لحظه پایان در سطحی پایینتر بوده است.
با این تلقی میتوان گفت که پیامبر در لحظه بعثت و اوایل آن بیتعهدتر نسبت به اواخر بعثت و انتهای آن بوده است و این بیتعهدی چه بسا بسیاری از دستورات و آیات خداوند را ندیده انگاشته و آنها را حذف کرده است که با این حساب پیامبر وظیفه نبوت خود را در سالهای اول بعثت انجام نداده است و بنابراین در این سالها از پیامبری حذف بوده و فقط در لحظات آخر، پیامبر واقعی بودهاند و اگر نبوت مساوی با علم باشد، این بلا بر سر نبوت خواهد آمد؛ پس لفظ نبیتر و پیامبرتر لفظ مهمل و بیپایه و اساس است.
اسم خواندی رو مسمی را بجو
مه به بالا دان، نه اندر آب جو(۵)
آری پیامبر، با تجربهتر، متعالیتر و عاشقتر میگردد اما نبیتر نمیشود و این یک خلط نامیمون است.
سپس ایشان از قول ابن خلدون نقل میکنند که تحمل پیامبر در دریافت وحی به تدریج رو به افزایش گذاشته است( صفحه ۱۰). این سخن هیچ ربطی به پیامبرتر شدن رسول ندارد؛ درک و کشش و تحمل آیات در روح و جان پیامبر به تدریج بیشتر میشد؛ این یک امر بدیهی است که پیامبر در ملاقات با ملک وحی به تجربه و تحمل بیشتری دست مییافت، اما نوع پیام و اصل پیام را به دلیل این تجربه و تحمل، تغییر نمیداد یا فهم بیشتر پیدا نمیکرد که پیامبر تر شود. فرض کنید یک نامه رسان با تجربه و یک نامه رسان تازه کار، نامهای را به در خانهای ببرند،آیا متن نامهای که به دست گیرنده میرسد به دلیل تجربهی کم یا زیاد نامه رسانها تغییری پیدا می کند و نامهای که نامه رسان با تجربه آورده است، نامهتر است تا این که همان نامه را نامهرسان کم تجربه بیاورد؟ یا اگر نامه را نامه رسان کم سواد یا خیلی با سواد برای گیرنده نامه بیاورند نامه نامهتر میشود و محتوایش فرق میکند؟ادعای آقای سروش این است که اگر نامه را نامه رسان با تجربه و با سوادتر برساند نامه، نامه تر شده و محتوایش تغییر میکند.
آقای سروش باید بین شخصیت پیامبر و مسئولیت ایشان فرق قائل باشد که چنین نکرده است. مدیریت پیامبر برای اداره جامعه و تشکیل نظام اسلامی آن با مسئولیت پیام آوریش متفاوت است . شاید لازم باشد که بعضی از خصوصیات پیامبران را برای آقای سروش طرح نمایم:
▪ پیامبران با بینات میآیند که همانا استدلالهای روشن آنها در تعیین حق و حقیقت است.
▪ پیامبران با کتاب و دستورات آسمانی میآیند.
▪ پیامبران با میزان و سنجش دقیق برای جدا کردن حق از باطل میآیند.
▪ آنها برای قیام مردم به قسط و برابری، مسئولیت دارند
▪ پیامبران در صورت توانایی،اقدام برای ایجاد نظام عادلانه را انجام میدهند که لازمهاش جنگ و جهاد است(۶)
▪ هر پیامبر تمام پیامبران دیگر را تایید میکند، بنابراین سلسله انبیاء یکی است
▪ خداوند بین هیچ یک از پیامبران فرق نگذاشته است.(۷)
▪ یکی از وظایف آنها ابلاغ پیام است و بس.(۸)
آقای سروش میگوید:« پیامبر نیز همه سرمایهاش شخصیتش بود، این شخصیت محل و موجود قابل و فاعل تجارب دینی و وحی او بود و بسطی که در شخصیت او میافتاد به بسط تجربه او و بالعکس منتهی میشد و لذا وحی تابع او بود نه او تابع وحی.»( صفحه ۱۱)
عجیب است که ایشان بدون هیچ گونه استدلال و منطقی یک صغری میچیند و آن تعیین شخصیت رسول است و بسط شخصیت و تجربه او را طرح میکند اما یکباره از این تبیین ابتدایی نتیجه میگیرد که وحی تابع رسول است، آخر این دو چه ربطی به هم دارند؟وحی از منبع دیگری ظاهر شده و انزال پیدا میکند و زمینه شخصیتی پیامبر هر چه باشد ربطی به آن ندارد کما اینکه خیلی از افراد بودهاند که حتی به لحاظ شخصیتی بسیار بسیار نزدیک به خود رسول بودهاند اما برای آنها وحی نیامده است، خود پیامبر به حضرت علی (ع) میگوید که تو نسبت به من مثل هارون نسبت به موسی هستی اما به تو وحی نمیشود یعنی شخصیت عظیم و گسترده و رو به تعالی حضرت امیر علی(ع) به ارسال وحی به ایشان منتهی نمیشود. حضرت خضر(ع)، حضرت لقمان و ... دارای شخصیتهای عظیمی بودند اما پیامبر نبودند زیرا وحی تنها وابسته به شخصیت متعالی افراد نیست. وحی برای تعالی انسانها نازل میشود اما تعالی انسانها به نزول وحی به آنها نمیانجامد. این خلطی است که ایشان مکررا در این مبحث گفتاری خویش انجام دادهاند.
ما اگر این نظر بیدلیل را از ایشان بپذیریم باید قبول کنیم که چون پیامبر، دائما پیامبرتر میشود پس خداوند هم دائم خداتر میگردد چون وحی را به پیامبری ارسال میکند که با ظرفیتهای متفاوت از درون، رو به گسترش است و خدا با فرستادن وحیهای پی در پی به تجربههای بیشتری در زمینهی ارسال وحی دست مییابد و دائم خداتر میگردد.
در صفحه ۱۳ میگویند: ما در قرآن و تواریخ خواندهایم که وحی موسوی یک بار در الواح نازل شد و بعد از او موسی ماند و قومش اما قرآن یک بار وبرای همیشه بر پیامبر نازل نشده.»
این بیان از کم اطلاعی آقای سروش از حضرت موسی و آیاتی که در قرآن از او نقل شده میباشد، اولین پیامهای وحی به حضرت موسی، در کوه طور، خارج از مصر بر موسی نازل شد. او در آنجا به پیامبری برگزیده شد و سپس به مصر رفت، با ساحران جنگید، با فرعون و هامان در افتاد و از مصر خارج شد و فرعون در نیل غرق شد،ایشان به سینا آمد و بعد از مدتها به میقات رفت و ده فرمان را آورد و در سرتاسر این سالهای پرحادثه به طور مرتب به حضرت موسی وحی نازل شده است و معجزه و کرامت پی در پی رخ نموده است و همه اینها جزء رسالت موسوی و وحی موسوی بوده است نه فقط ده فرمان او و اصولا این شیوه برای همه انبیاء رخ داده است( نه فقط حضرت موسی(ع) یا حضرت رسول(ص))
آقای سروش میگویند: «کسانی که معتقدند در شب قدر همه قرآن یک جا و تفصیلا بر دل پیامبر نازل شد به حقیقت ، منکر ماهیت سیال و مستدرج آنند» باز هم ایشا صغرایی چیدند و کبرایی بیمربوط با آن صغری نتیجهگیری کردند. یک بار نازل شدن قرآن بر قلب رسول، چرا باید مانع نزول تدریجی آن باشد؟ خود قرآن میگوید که ما قرآن را یکباره در شب قدر بر تو نازل کردیم، همه مفسرین( شیعه و سنی) بر این صحه گذاشتهاند وآقای طباطبایی در تفسیر سوره قدر میفرمایند:
« ... ضمیر در انزلناه به قرآن بر میگردد و ظاهرش این است که میخواهد بفرماید همه قرآن را در شب قدر نازل کرده نه بعضی از آیات آن را، مدلولش هم این است که تعبیر به انزال کرد که ظاهر در اعتبار یکپارچگی است، نه تنزیل که ظاهر در نازل کردن تدریجی است و در معنای آیه مورد بحث،آیه زیر است که میفرماید و الکتاب المبین انا انزلناه فیل لیله مبارکه. که صریحا فرموده است همه کتاب را در آن شب نازل کرده چون ظاهرش این است که نخست سوگند به همه کتاب خورده بعد فرموده این کتاب را که به حرمتش سوگند خوردیم در یک شب و یکپارچه نازل کردیم پس مدلول آیات این میشود که قرآن کریم دو جور نازل شده یکی یکپارچه در یک شب معین و یکی هم به تدریج در طول بیست و سه سال نبوت که آیه شریفه ۱۰۶ سوره اسراء نزول تدریجی آن را بیان میکند همچنین آیه ۳۲ سوره فرقان. بنابراین دیگر نباید به گفته بعضی اعتنا کرد که گفتهاند معنای آیه انزلناه این است که شروع به انزال آن کردیم.»
آقای طالقانی در تفسیر همین آیه در کتاب پرتوی از قرآن میفرماید«این آیه از اختصاص نزول قرآن در لیلهالقدر و تعظیم آن خبر میدهد و اگر منظور نزول جزیی از آن در چنین شبی باشد باید در هر زمان دیگر که آیهای یا جزیی از قرآن در آن نازل شده خود لیلهالقدر یا مانند آن باشد.» ایشان ادامه میدهند که « از آیاتی که قرآن و نزول آن تعریف و توصیف مینماید به وضوح بر می آید که قرآن به دو صورت و در دو مرتبه نازل شده است اولی به صورت نزول بسیط و جمیع و پیوسته دومی به صورت باز و تدریجی و تفصیلی.» ایشان سپس به تعریف انزال و تنزیل پرداخته فرق بین این دو را توضیح میدهد که « انزال درباره کل قرآن و تنزیل در رابطه تدریجی بودن آن امده است و سپس ایشان به آیه بسیار زیبایی اشاره میکند که هر دوی این موضوع را در بر دارد. آیه ۲ سوره هود بیان جامعی از هر دو صورت و دو مرتبه قرآن دارد ( کتاب احکمت آیاته ثم فصلت من لدن حکیم خبیر)کتابی است که آیات آن استوار و سخت به هم پیوسته شده سپس باز و تفصیل داده شده از جانب حکیم خبیر است.»
اما چگونه میشود که قرآن هم تدریجی و هم دفعی نازل شده باشد؟ با توجه به اینکه بسیاری از آیات قرآن در رابطه با ظهور حوادثی خاص نازل شده است. مانند: ابولهب، غزوه بدر، احد، منافقین و...
برای درک این موضوع مطالب ذیل حائز اهمیت است:
۱) قرآن از سوی خداوند نازل شده است نه حضرت رسول، این باور موارد ذیل را در بر دارد:
الف) خداوند بر همه چیز آگاه است؛ هر حادثه از قبل از خلقت تا بعد از خلقت را خود، خلق میکند و از آن آگاهی دارد. هیچ ذره یا حادثه کوچکی بدون اراده او خلق نمیشود. پس او از همه حوادث نه تنها خبر دارد که سا زنده حوادث است. در همین رابطه قرآن به حضرت رسول میفرماید:« ما رمیت اذ رمیت ولکن ا... رمی» ای رسول حادثه پرتاب تیر از کمان تو به ما مربوط است نه به تو. ما هستیم که آن را پرتاب میکنیم. یعنی اراده اصلی این حادثه نزد خدا است.
گربپرانیم تیر آن نه ز ماست
ما کمان و تیر اندازش خداست (۹)
ما رمیت اذ رمیت خواندهای
لیک جسمی در تجزی ماندهای (۱۰)
ما رمیت اذ رمیت گفت حق
کار حق بر کارها داده سبق(۱۱)
ب) زمان حال و گذشته و آینده نزد خدا مفهومی ندارد. بشر اسیر مادیت به گذار زمان وابسته است و همه هستی در مقابل خداوند فعلیت مطلق دارد و اوست که فارغ از جنبش ماده و حرکت آن است، پس برای خدا دادن پیام در مورد حوادث، طی کردن زمان را به همراه ندارد و در یک لحظه میتواند تمام تاریخ بشر و همه هستی را حتی به اولین پیامبر خود نیز بازگو کند و آیات همه حوادث را انزال نماید.
۲) حوادث به اذن خداوند در عالم ایجاد میشود و همه آنها از قبل در لوح محفوظ و علم خداوند ثبت است در دوران بعثت حضرت رسول ( ص) بر اثر تعاملی که ایشان با محیط خود داشتند( و همه آنها نیز به اذن و اراده خداوند بوده است) به وقوع میپیوندند.
۳) در لحظاتی خاص از این حوادث ۲۳ ساله دوران بعثت ( نه همه حوادث آن بلکه شاید به درصد خاصی از آن همه حوادث)آیاتی از سوی خداوند نازل شده است که تنزیلا رسول آنها را قرائت کرده است.
۴) سیر حوادثی که منجر به ظهور وحی و آیاتی در آن رابطه میگردند باعث تغییر ماهیت و کیفیت وحی به صورت تدریجی نمیشود بلکه حوادث فقط زمینه تنزیل را فراهم می آورند،آیاتی که از قبل در کتاب خدا ثبت شده و منتظر وقوع حادثه برای تنزیل خود بودند.
۵) حوادث خود باعث کامل شدن فرد یا جامعه یا حتی برعکس باعث سقوط یا شکست فرد و جامعه میگردند اما آیات به طبع آنها بلندی و پستی نمیگیرند اصولا پستی یا بلندی برای آیات بیمفهوم است.
۶) بسیاری از آیاتی که در سیر حوادث در دوران حضرت رسول به وجود آمده و باعث نزول آیه یا آیاتی در مورد آنها از سوی خداوند گردیده است فقط در زمان حضرت رسول و مختص او نازل نشده است. وحی خداوند برای بسیاری دیگر از پیامبران در زمانهای بسیار دور نیز به همین شکل و ترتیب نازل شده است خود قرآن در دهها آیه اشاره به این دارد که این سخنان را ما به همه پیامبران و اقوام آنها نیز بیان کرده بودیم. سوره قصص، شعراء ، نمل، انبیاء ، بقره و دهها سوره دیگر در قران این موضوع را بیان مینماید و حرفهایی که در بسیاری از این حوادث بیان شده، عینا به قومهای موسی، عیسی، سلیمان، داوود و ...نیز بیان شده است.
اگر وحی میخواست سیر تکاملی داشته باشد، میبایست بسیاری از آنها که در چند هزار سال قبل از رسول انزال شده بود، دیگر تکرار نمیشد، اما هزاران نکته و آیه که در زمان پیامبران دیگر گفته شده بود، در وحی قرآنی نیز آورده شده است که داستان زندگی پیامبران که ۱/۲۳ درصد آیات قرآن است از جمله این کلام بیان شده در دورانهای قبلی است.
اصولا آیاتی که در قرآن در رابطه با امت اسلامی و معاصرین خود پیامبر نازل شده است فقط ۱/۱۱ درصد آیات را به خود اختصاص داده و آیات تربیتی و اخلاقی و فقهی در قرآن نسبت به کل آن فقط ۲/۷ درصد بوده و بقیه آیات به نوعی برای پیامبران گذشته و اقوام آنها نیز نازل شده است.
پیام قرآن فقط برای پیامبر ما نازل نشده است؛ بلکه بر تمام پیامبران از حضرت آدم تا خاتم نازل گردیده و در زمان حضرت رسول کل آن به اتمام رسیده است. این نه به این معنی است که خود وحی سیر تکاملی داشته، بلکه تعدادی از آدمیان توانستهاند سیر تعالی را طی کرده و به تکامل و تعالی برای درک پیام خدا دست یابند.
بسیاری دیگر به این تعالی دست نیافتند و قرآن نیز باعث هدایت آنها نگردیده است، حتی رجوع آنها به قرآن باعث گمراهی بیشتر آنها گردیده است. پس این سیر تعالی برای آدمیان از آدم تا خاتم به صورت کامل و همه جانبه نبوده است.
۷) بنابر موارد فوق مفاهیم قرآنی و وحی، ظاهری و باطنی اند نه تاریخی. تدریجی بودن، تاریخی بودن را به همراه نمیآورد که لازمهی تاریخی بودن، از بین رفتن یا از کار افتادن آیات نازل شده در سالهای گذشته قرآن است که بدین ترتیب بخش اعظم آیات به آن دچار شده و خاصیت خود را از دست میدهند و کلا قرآن کتاب هدایتگری نخواهد بود، چون سیر تاریخی ، او را باطل می کند.
۸) اما ظاهر و باطن داشتن آیات قرآن به چه معنی است؟ در پاسخ به این سوال، ائمه اطهار و مفسرین و صاحب نظران،نظرات بسیار جامع و مفیدی ارائه کردهاند که بعضی از آنها به شرح ذیل است:
الف) ظاهر آیات قرآن یک مفهومی کلامی و اجرایی برای خود دارد که مخصوص همه مسلمین و قبول کنندگان دین اسلام است.
ب) همانطوری که قبلا توضیح داده شد قرآن یک انزال دارد و یک تنزیل؛ یعنی آنکه قرآن از عرش به فرش آمده است. این نزول قرآن از عمق درون هستی به سطح آن یعنی عالم ماده یا ناسوت بر حول یک محور معین و خاصی بوده و پراکندگی و هرج و مرج در این انزال و تنزیل نبوده است.
محوری که قرآن از آن،پایین آمده، دارای مراتب بیشمار است که به تدریج به عالم ماده وارد میشود. قرآن برای پیروان راستینش این موقعیت را ایجاد میکند که از این محوری که خود پایین آمده، مومنان را بالا ببرد و همه این مراحل را که خود از آنها پایین آمده، بر عکس برای مومنان، راه صعود و تکامل و تعالی آنها کرده و آنها را با خود از فرش به عرش برگرداند.
ج) این سیری را که مومنان راستین میتوانند از عالم ماده به عمق عالم هستی و باطن آن انجام دهند در حقیقت همان مراتب سیر و سلوکی است که با قرآن صورت خواهد پذیرفت و غیر از این سیر و سلوک دیگری وجود ندارد.
د) این سیر و سلوک به عمق هستی به عواملی چند وابسته است که به شرح ذیل میباشد.
۱) طهارت و پاکی و مومن بودن خود رهرو و سالک،
۲ـ توسل همه جانبه به قرآن و درک و خواندن آن و عمل به دستورات واجب آن،
۳) توسل به ائمه اطهار به عنوان راهنمایان و بلدهای این راه پر مخاطره و پرتنوع،
۴) پاک سازی زندگی فردی از غیر خدا،ژ
۵) ایجاد خانواده و جامعه پاک برای ساختن بستری مناسب برای این صعود.
۶) لزوم بند ۴ و ۵ ایجاب میکند مومنان یک واحد پاک و قرآنی برای خود و خانوادهیشان در کنار یکدیگر تاسیس نمایند که نهایت ایدهآل آن یک حکومت مناسب قرآنی است اما با نبود این حکومت هم میتوان جامعهای پاک را بنا نهاد.
از همین روست که پیامبران به ویژه پیامبر اکرم - حضرت محمد (ص) - کتاب بر دست، به تشکیل نظام و جامعهای پاک و عاری از شرک و باطل و کفر و فسق و گناه میپرداختند، چرا که این زمینه پاک برای پرواز به عمق هستی، مانند پایگاه پرتاب موشک است. پس ساختن یک جامعهی پاک یکی از اهداف نهضت انبیاء است تا پروازی پاک را برای مومنانشان فراهم آورند.
۷) شناخت دشمن و در راس آن شیطان که دائما به اغوای مومنان از این هدف پاک میپردازد و در کنار شیطان، دوست دیرینهاش در درون هر فرد یا جامعه، یعنی نفس اماره فردی و جمعی است که مهمترین ویژگی این نفس اماره فردی دوست داشتن دنیا و زینت و لذت کام جویی و قدرت و ثروت و شهرت و ... میباشد.
با این توضیحات اکنون بر میگردیم به موضوع بحث خود که قرآن یک تنزیل دارد و یک صعود آیاتی که در رابطه با صعود در قرآن است و مربوط به بطن و عمق قرآن میشود و آیات متشابه نام دارند،آیاتی هستند که اگر کسی در سطح ابتدایی از سیر و سلوک باشد، در تعبیر آن دچار شبهه و احیانا خطا میگردد. تعبیر این آیات که حول محور صعود و نزول قرآن از فرش به عرش و بالعکس باید توسط راسخون فیالعلم صورت پذیرد تا جلوی شبهات آنها گرفته شود. آیات اولیه سوره ال عمران به ویژه آیه ۷ (۱۲)این سوره، پرده از راز آن بر میداردو به همین دلیل ما نیازمند به کسانی هستیم که در این صعود با قرآن، حول محور درست حقیقت، تا عرش ما را یاری کرده و از ما دستگیری نمایند. آیات زیادی از قرآن در مورد اطاعت از این افراد سخن به میان آورده و عقیده شیعه که برگرفته از روایات حضرت رسول و آیات قرآن میباشد این است که امامان معصوم این مهم را انجام میدهند. حدیث ثقلین که مورد تایید شیعه و سنی است لزوم اتحاد کتاب و عترت رسول را تا قیامت بیان نموده است.بنابراین اگر کسی بخواهد آیات متشابه قرآن را بدون توجه به نظر راسخون فیالعلم تعبیر یا تاویل نماید دچار خطا و سقوط میگردد. علمی که راسخو ن به ما میآموزند تا به عمق آیات و در محور درست آن حرکت نماییم، علم تاویل آیات قرآن است. بنابراین ما در کنار تفسیر آیات نیازمند تاویل آیات آن نیز میباشیم، اما آقای سروش در اولین فصل کتاب بسط تجربه نبوی در صفحه ۱۸ خود مینویسد:
« امروز سخن هیچ کس برای ما حجت تعبدی دینی نیست چون حجیت و ولایت دینی از آن پیامبر اسلام است و بس با بسته شدن دفتر نبوت، به مهره خاتمیت ، شخصیت هیچ کس پشتوانه سخن او نیست از همه حجت میخواهند جز از پیامبر که خود حجت است ... و امروز دوران ماموریت نبوی پایان یافته است.« در صفحه ۷۴ میگوید:« ... حال سخن ما این است که وقتی در کلام دلیل میاید رابطه کلام با شخص و شخصیت گوینده قطع میشود ما میمانیم و دلیلی که برای سخن آمده است اگر دلیل قانع کننده باشد مدعا را میپذیریم و اگر نباشد نمیپذیریم دیگر مهم نیست که استدلال کننده حضرت علی(ع) باشد یا دیگر از این؛ پس دلیل پشتوانه سخن است نه گوینده صاحب کرامت آن. درست نیست که بگوییم فلان دلیل را بپذیرید چون فلان شخص اقامه کرده است.»
آقای سروش معتقدند که با پایان یافتن دوران نبوت، دیگر هیچ کس صلاحیت سخن گفتن بدون دلیل را ندارد حتی اگر ائمه و حضرت علی(ع) باشند که این موضوع هم با نص صریح قرآن و هم با روایت بسیار حضرت رسول مثل روایت ثقلین کاملا مغایر است و این همان تاویل شبهه آمیزی
است که آقای سروش بیمدد خضر به آن مبتلا شده است. و ای کاش ایشان حرف حضرت مولوی را حداقل میپذیرفتند که فرموده است:
زین سبب پیغمبر با اجتهاد
نام خود و آن علی مولا نهاد
گفت هر کو را منم مولا و دوست
ابن عم من علی مولای اوست
کیست مولا آن که آزادت کند
بند رقیت ز پایت برکند
ای گروه مومنان شادی کنید
همچو سرو و سوسن آزادی کنید(۱۳)
آقای سروش استفاده از ابیات مثنوی را نیز گزینشی انجام میدهند و از ابیاتی که تفکر ایشان را نقض میکنند، هیچ گاه استفاده نمیکند و حفظ ابیات شاعران فقط برای اثبات ادعای خویش است نه بیان کامل نظرات آنها.
گیرم که هزار مصحف از برداری
آن را چه کنی که نقش کافر داری
سر را به زمین چون مینهی وقت نماز
آن را به زمین بنه که در سر داری
«استجیبوا لله و للرسول اذ دعاکم لما یحییکم»
«دعوت خدا و پیامبر را که در پی زنده کردن شماست اجابت کنید.» (سوریه انفال آیه ۲۴)
خدا به پیامبرش فرمود: «اطیعوا... و اطیعوالرسول و اولیاالامر منکم.»
فهم عمق قرآن با صعود بر محور انزال قرآن نیازمند رویت است و کسی که در ابتدای راه است باید اطاعت از معصوم را بپذیرد تا بتواند در سیر و سلوک خود به دلیل دست یابد. اگر از عمق هستی کسی دلیل بخواهد نهایت جهالت اوست. دیدار را باید خواست و این شرط سلوک است و این همان خلط نامبارکی است که آقای سروش در تمام زمینههای تحلیل فکری خود به آن دچار شده است.
فهم مراتب وحی و عمق قرآن و علت چرایی احکام و اخلاق و ... با زبان عقل، بسیار ابتدایی است؛ باز کردن چشم دل و زبان دل، راه را برای کشف هرچه عمیقتر حقایق باز میکند.
خلط شیوه شناختی، از نقاط ضعف و کور تبیین سروش است.
من غلام آن مس همت پرست
کو به غیر کیمیا نارد شکست
من غلام آن که نفروشد وجود
جز بدان سلطان با افضال و جود (۱۴)
«انی تارک فیکم الثقلین کتابا... و عترتی....»
«من از بین شما میروم اما دو چیز را برای شما باقی میگذارم کتاب خدا و عترت خود را؛ این دو از هم جدا نمیشوند تا آنها را در کوثر ملاقات کنم.»
و اما در رابطه با جمله مستعبد ایشان که در دهها جای کتاب بسط تجربه نبوی و سخنرانیهای دیگر ایشان امده است مطالبی عرض میشود. ایشان مکررا" میگویند «امروز دوران ماموریت نبوی پایان یافته است و دیگر بعد از رسول هیچ کس برای ما حجت نیست.»
▪ همه پیامبران از حضرت آدم تا حضرت خاتم ماموریتشان آوردن پیام خداوند برای هدایت بشر بوده است نه طرح خود و اثبات بزرگی خود اگرچه همه آنها بزرگ، عزیز و کریم بودهاند، اما هدفشان از نبوت طرح خویش و استمرار خویش در عالم نبوده است بلکه استمرار پیام و کتاب و سخنان خدا را خواستار بودهاند.
▪ از حضرت آدم که اولین پیامبر است تا آخرینش که حضرت محمد (ص) میباشد بشریت در حال تکامل در همه ابعاد وجودی خویش بوده است و به همین دلیل، متناسب با سطح تکامل بشری در هر دوران و برای هدایت این تکامل به سوی مراتب بالاتر، پیامبران، پیامهای جدیدی را از سوی خداوندبه اقوام خود ابلاغ مینمودند.
▪ پیامبران در پیامهای جدید خود ضمن صحه گذاشتن به پیامهای پیامبران پیش از خود پیامهای خداوند را برای تکامل و تعالی بیشتر آدمیان ارائه میدادند.
▪ تکامل همه جانبه آدمیان نیازمند پیام پیامبران بوده است نه وابسته به شخصیت خاص پیامبران البته پیامبران هر دوره با رعایت و اجرای همان پیامی که از سوی خداوند دریافت میکردند و پیام پیامبران گذشته خودشان نمونه و الگوی اجرایی و عملی پیامشان میشدند. و با از دنیا رفتن آنها پیامشان تا پیامبر بعدی الگو و سرمشق مومنان به آنها باقی میماند و پیام هیچ وقت پایان نمیپذیرفت و به طور مستمر ادامه داشت.
▪ با توجه به ۴ مورد گذشته آدمیان برای هدایت به دو چیز نیازمند بودند: پیام و الگوی اجرایی و عملی برای آن پیام. مصحف و کلام انبیاء که از سوی خدا ارائه میشود مصداق پیام بود و شخصیت و رفتار و اعمال پیام آور آن، الگوی اجرایی و عملی که این هر دو باعث هدایت میگردید.
▪ این سیر پیامآوری و پیام اجرایی مستمر بود تا آخرین فرستادهی حق _ یعنی حضرت رسول اکرم _ محمد مصطفی (ص) که خاتمیت صورت پذیرفت. دلایل خاتمیت آن چیزی که آقای سروش از قول اقبال لاهوری یا ابن خلدون یا مرحوم مطهری میگویند یعنی فقط کامل شدن عقل بشری نبوده است بلکه دلایل دیگر باعث خاتمیت گردید. که شاید بتوان برخی از دلایل آن را به شرح ذیل بیان نمود:
الف) همانطور که ذکر شد مسئولیت هر پیامبر، رساندن پیام و برپایی الگوی عملی و اجرایی آن پیام بوده است؛ با ظهور حضرت محمد (ص) و وفات او نه تنها پیام به پایان نرسید که انقلابی عظیم و غیرقابل تصور در ماهیت پیام رسانی به وجود آمد و آن انزال و تنزیل کتاب آفرینش و بی همتای قرآن بود که لقب معجزه را بر خود نهاد و این اعجاز با مهر نبوت تایید گردید. این بدین مفهوم بود که از این به بعد، قرآن، خود وظیفه پیامرسانی را به عهده میگیرد و دیگر نیاز به پیام رساننده نیست و از معجزات قرآن این است که در هر عصر و نسلی، در سطح تعالی تکامل بشری حرف و راه و پیام جدید خود را اعلام مینماید و در تکامل مومنان خود، وظیفه پیامرسانی جدید را به عهده می گیرد؛ این پیامرسانی نیز مانند پیام رسانی سلسله انبیاء میباشد: یعنی اولا "بر پایه پیامهای قبلی استوار است و پیام انبیاء گذشته را نقض نمیکند بلکه آنها را کامل مینماید و بعد از پیامبر نیز هر پیامی را که در هر عصر و نسل ارایه دهد. باز هم در همان راستای پیامهای قبلی و مکمل آنها و متناسب با سطح تعالی جامعه خواهد بود و بر همین اساس بوده است که مفسرین در هر دوره، برداشتی جدید از مفهوم آیات قرآن را ارایه دادهاند که اکثریت نظرات مفسرین از قرآن در شیعه و سنی موید نظرات قرآن و مکمل ان است و اگر در جاهایی با یکدیگر اختلاف دارند نظرات شخصی خودشان است نه از محتوای قرآن که این امر هم، طبیعی است و اصولا اشکالی هم ندارد که مفسری اشتباه نماید، دیگران اشتباه او را اصلاح خواهند کرد و سیر تکاملی آدمیان به فهم ان اشتباهات پی خواهد برد.
به عنوان مثال فهم بطلمیوسی از آیات نجومی قرآن در زمانهای گذشته پاسخ مناسب به شرایط زمانی و مکانی همان دوران بوده و این از اشتباه مفسرین است نه از اشتباه آیات و این اشتباه برای آن دوران شاید هم مطلوب بوده باشد چرا که اگر همه اطلاعات نجوم میخواست به یک باره برای آدمیان بیان شود نه کسی آن را باور می کرد و نه این کار حسنی را در برداشت و کلا جلوی تلاش علمی و تجربی آدمیان گرفته میشد؛ این فهم تدریجی از آیات قرآن ادامه خواهد یافت و مخصوص همه ابعاد دیگر قرآن نیز میباشد.
ب) وظیفه پیام رسانی قرآن که بعد از پیام اکرم مسئولیت پیاماوری را به عهده گرفته است به چند دسته تقسیم میشود:
۱) پیام آوری برای هر عصر و نسل جدید از آدمیان مطابق با سطح توان فکری و روحی و کشش انها در جهت هدایت و تکامل که به تدریج این پیامها کامل و کامل تر میشود که این جنبه عمومی و سطحی قرآن و مخصوص همه است.
۲) پیام آوری و هدایت برای مومنان هر نسل و عصر، برای هدایت آنها به عمق هستی و بازگرداندن انسانها از فرش به عرش یعنی از همان راهی که خود آمده است، آدمیان را با خود و حول محور خود به عرش بر میگرداند که این مخصوص مومنان و رعایت کنندگان دستورات قرآن و مطهرین و پاکان و مخلصان است؛ این هدایت طولی است نه سطحی، البته برای هر درجه از طول رشد، سطح رشد نیز وجود دارد که با سطوح قبل خود فرق میکند که از این رو «حسنات الابرار سیئات المقربین» است. کارهای خوب ابرار برای آنها که مقرب درگاه حقاند، گناه است چرا که باید نیکی و خوبی مقربین به مراتب بیشتر از ابرار باشد. و از این روست که معصومین فرمودهاند که حتی دو نماز یک مومن نباید با یکدیگر برابر بوده و هر نماز باید رشدی و مقامی را برای مومن ایجاد کند که با نماز قبل او متفاوت باشد.
۳) از معجزات قرآن این است که به طور خاص برای هر فرد در هر سطح از رشد یا تعالی که باشد هم در سطح و هم در عمق پیامآوری کرده و هدایت او را به عهده میگیرد و برای تک تک افراد بشر در هر شرایط و در هر جا و در هر نقطه و در هر حالات روحی آنها و هر سطح از توان روحی و جسمانی آنها پیامآوری کرده و هدایت گری مینماید. فضیل عیاض راهزن را با یک آیه سوره جدید که میفرماید: «الم یان للذین امنوا ان تخشع قلوبهم لذکر ا....» از خشونت و جنگ و تجاوز، نجات داده و او را مستجاب الدعوه و صاحب کرامت مینماید و تاریخ زندگی مومنان سراسر پر است از کسانی که با هر سطح و توان روحی و فکری، با توجه به قرآن، هدایت به دست آورده و از راه گذشتهی خود، برگشته و متعالی گردیدهاند. شمس، مولوی، حافظ، سنایی، غزالی و هزاران نفر دیگر هم در دورانی از زندگی خود به یکباره دچار تحول شده و هدایت قرآنی یافتهاند که حافظ و مولوی بخشهایی از سطوح قرآن را به شعر سرودهاند که شامل همه سخنان معنوی آنها است.
البته هدایت خاص، هم فردی است و هم جمعی؛ یعنی جمع مومنان نیز به طور خاص با قرآن هدایت میشوند. بنابراین هدایت پیامرسانی قرآن سه ویژگی دارد: در سطح عموم است، در عمق هستی است، اختصاص برای هر فرد یا اجتماع دارد که یکی از دلایل معجزه بودن و شاخصترین آن همین است. این اعجاز هدف همه انبیاء بوده است و اصولا انبیاء برای این اهداف بسیج شده بودند که ما میبینیم که بعد از حضرت رسول این مسئولیت بر دوش قرآن گذاشته شده است و فوت پیامبر به ختم پیام منجر نمیشود و خود قرآن میفرماید:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افائن مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من ینقلب علی عقبیه فلن یضرا... شیئا و سیجزی ا... الشاکرین.»(۱۵)
«محمد جز فرستادهای نیست که قبل از او پیامبرانی بودهاند آیا اگر پیامبر کشته شود یا به مرگ طبیعی از دنیا برود شما به (فرنگ و دین) اعقاب خود باز میگردید (پیام و قرآنی که از سوی پیامبر آمده) را رها میکنید؟ پس هر کسی گرایش به عقب نماید به خدا ضرری نمیرسد (خود او از هدایت دور میشود) و به زودی خداوند پاداش شاکرین (به هدایت قرآنی) را خواهد داد.»
این آیه میفرماید مرگ یا شهادت پیامبران مانع از رشد و بیان پیام آنها نمیشود و پیامها هستند که اهمیت دارند و هدف هستند و در مورد حضرت رسول اکرم (ص) بعد از مرگ ایشان قرآن است که اهمیت دارد و نمیتوان به عقب بازگشت یا پیامآوری را پایان یافته انگاشت.
در حقیقت با فوت پیامبر اکرم حضرت مصطفی (ص) رسالت و هدایت به دست خود خدا صورت پذیرفته است و پیامآوری از سوی خدا به وسیله خود خدا صورت میگیرد که کلام خدا در قرآن با مکانیسم و پویایی پر تحول و معجزه وارش خلاصه گردیده است.
آفرین بر عشق کل اوستاد
صد هزاران ذره را داد اتحاد
هم چو خاک مفترق در رهگذر
یک سبوشان کرد دست کوزه گر(۱۶)
با این تعبیر، اشتباه بزرگ روشنفکران چند دهه اخیر ایران مشخص میشود. آنها میپندارند که پیام رسانی به پایان رسیده است و کار پیامبر و قرآن به آخر آمده است و چون چنین میپندارند، به دنبال دلایلی برای ختم پیام میروند که به ناچار دهها دلیل من در آوردی ساختهاند که هیچ کدام صحت ندارد، چرا که اصولا پیام رسانی پایان نپذیرفته است.
تازه اگر ما میخواستیم این را باور کنیم که پیام رسانی به پایان رسیده است استدلال آقای سروش ابن خلدون و اقبال لاهوری بسیار بیاساس میشود. آیا میشود باور کرد که مثلا حضرت سلیمان و یا عاصف بن برخیا یا حضرت موسی یا حضرت یحیی و حضرت مریم و ... عقل یا تکامل عقلانی آنها به خاطر اینکه در دورانهای قبل زندگی میکردند از ابوسفیان ابوجهل، عکرمه و هند و معاویه و یزید کمتر بوده باشد و عقل ابن خلدون، ابن عربی و جنید و اقبال و سروش از عقل ابوذر و سلمان و مقداد و اویس و ... بیشتر باشد و عقل دیوید کاپرفیلد و عیدی امین و صدام از عقل انیشتین و کانت و دکارت و گالیله و ... بالاتر.
تا تو تاریک و ملول و تیرهای
دان که با دیو لعین همشیرهای
تا هوی تازه است ایمان تازه نیست
کین هوی جز قفل آن دروازه نیست
اما بخش دوم رسالت انبیاء که ساختن الگو و نمونه اجرایی و عملی بر پیامهای هدایت آمیز خود میباشد، الگو کردن خود و یاران خود بوده است نیز پایان نیافته است.
الف) بنا بر نص صریح قرآن، صاحبان امری بعد از پیامبران هستند که وظیفه الگوسازی پیامبران را به عهده گرفته و خود در همه ابعاد پیامبری الگو شدهاند و یاران خود را نیز به این الگو شدن دعوت مینمایند که آیه آن قبلا آورده شده است. «اطیعوا... و اطیعوالرسول و اولیالامر منکم...»
اگر دقت شود اطاعت از اولیالامر را به مانند اطاعت از رسول گرفته است بنابراین اولیالامر هم باید ویژگیهای الگویی رسول را به همراه داشته باشد.
خلطی که بین صوفیه و اهل سنت و فرق دیگر اسلامی صورت پذیرفته این است که اولیامر را با شرایط خاص خود تعبیر میکنند نه با شرایط قرآنی و ویژگیهایی که خود قرآن از اولیالامر بیان داشته است. به عنوان مثال مولوی در دفتر دوم مثنوی، ولی را دارای گوهر حقیقت محمدیه میداند که آن گوهر از پیامبران گذشته سینه به سینه آمده و به پیامبر رسیده و سپس به خلفای راشدین و سپس به جنید، بایزید، معروف کرخی و ... منتقل شده است که آقای سروش نیز بر این باورند.
این باور با منطق قرآن سازگاری ندارد قرآن ولی را مانند نبی میانگارد و چون در کنار رسول اطاعت از او را واجب دانسته است، ولی مانند نبی است الا اینکه پیامش قرآن است و ولی بعد از نبی با نباء قرآن مسئولیت نبی را دارد.
بعد از پیامبر اکرم (ص) مسئولیت ولی نه اوردن پیام جدید از آسمان بلکه ساختن خویش به مثابه تعالیم قرآنی و یاران و دوستان خود در این جهت و نهایتا هدایت همه مردمان است.
● ویژگی نبی از دیدگاه قرآن چیست؟
۱) خودساخته باشد.
۲) خداجو باشد.
۳) صابر باشد.
۴) قائم به صلوه و ایتاء زکات باشد.
۵) دنبال عدالت و قسط باشد.
۶) دنیا را لهو و لعب بداند. قیام به گرفتن حق مظلوم کند.
۷) با ظالم در آویزد.
۸) خانواده مومن ایجاد کند.
۹) قوم مومن ایجاد کند.
۱۰) جامعه مومن ایجاد کند.
و ...
و در تمام این مراحل خود نقش الگو و امام و پیشتاز داشته باشد. و از همه بالاتر مورد تایید قرآن و خدا برای کسب این مقام باشد. ولی نیز باید مورد تایید خدا قرآن و رسول باشد. کدام یک از این صوفیان این چنین که اقای سروش میگوید که ولی جامعه هستند؟ و این ویژگی ها را دارا بودند؟ شبلی که بر شپش چهل ساله پیراهن خود افتخار میکند که او را نرنجانده است یا جنید که اولین کلوخ را بر حلاج دیگر مدعی ولایت در اعدام او میکوبد یا بایزید که چهل سال در زاویه خانقاه خود با خود خلوت کرده یا ابراهیم ادهم که سالها در بیابانها زندگی انفرادی میکند یا دقوقی و ... این ها همه شاید مومنان خوبی بوده باشند اما هیچ کدام ولی نیستند که ولی باید خصوصیات نبی را داشته باشد تا لازمالاطاعه باشد.
کار مردان روشنی و گرمی است
کار دونان حیله و بیشرمی است
شیر پشمین، از برای گد کنند
بو مسیلم را لقب احمد کنند
بو مسیلم را لقب کذاب ماند
مر محمد را اولوالالباب ماند
ب) بنا بر سخنان صریح و روشن پیامبر اکرم (ص) در حدیث ثقلین و دیگر احادیث مورد تایید شیعه و سنی، بعد از پیامیر، علی (ع) و خاندان پاک و عترت پاکش تا امام دوازدهم ولی و جانشین او در نقش الگوسازی و هدایت مردم به سوی خدا هستند که پیامشان قرآن است و خود مجریان آنند. اختلاف بین شیعه و سنی بر سر ولایت علی (ع) و جانشین ولایتی او به جای رسول نیست بلکه در تعریف و تشریح ولایت است که آن را از حکومت و ... جدا میدانند. اصل مشترک بین شیعه و سنی پذیرفتن ولایت حضرت علی (ع) میباشد و پاسخ ما به آنها هم همین است که ولی باید خصوصیات نبی را داشته باشد و یکی از خصوصیات نبی، حکومت داری و جامعه سازی و عدالت پردازی بود، اگر علی ولی است پس باید همه خصوصیات نبی را با خود داشته باشد نه فقط معنی ولی یا محبت و دستی و تعابیری که آنها میکنند بلکه ولی باید همه چیز نبی را داشته باشد تا واجب اطاعت گردد. اگر ولی بخواهد که فقط مومنان را به صورت باطنی یا عمودی به سوی حق هدایت کند و از سطح و عمومیت جامعه غافل باشد یا مسئولیت نداشته باشد اصولا هیچ گروندهای به سوی او نمیآید چون جامعه به دست شیطان و ایادیش خواهد افتاد و کلا بساط دین و دیانت و سیر و سلوک را بر میچیند.
بنابراین ولی باید هم در سطوح جامعه و هم در عمق و بطن هستی ولی باشد و جانشین نبی. با این تعابیر، امامت و قرآن مشترکا کار انبیاء را بعد از خاتمیت، در همه دورانها انجام میدهند و این دو از هم جدا نمیشوند تا قیامت.
به زودی نقدی دیگر بر سخنان آقای سروش از کتاب بسط تجربه نبوی خواهیم آورد.
تاریخ زندگی ۲۳ ساله حضرت رسول پر است از حوادث متناوب و مختلف که در قریب به اتفاق آنها آیهای نازل نشده است بلکه خود رسول به حل و فصل و چارهگشایی یا استفاده از آن شرایط پرداخته است و تنها تعدادی از آن حوادث با تنزیل وحی تلاقی یافته است با تحلیل آقای سروش باید برای همه آن حوادث آیه میآمد در حالی که چنین اتفاقی نیفتاده است به عنوان مثال رفتن مهاجران به حبشه، شهادت جعفر طیار، تاریخ ازدواجهای پیامبر، حتی بسیاری از غزوات و سریهها، اختلاف بین دوستان و ... اگر پیامبر خود در وحی نقش داشت چرا بر این حوادث آیهای نازل نکرده است؟
۱- مثنوی دفتر پنجم بیت ۲۴۷۸
۲- مثنوی دفتر دوم بیت ۷۹۳
۳- مثنوی دفتر ششم بیت ۲۰۸۳
۴- مثنوی دفتر پنجم بیت ۲۴۳۸
۵- مثنوی، دفتر اول بیت ۳۳۶۳
۶- سوره حدید آیه ۲۴ هر پنج بند در این آیه آمده است
۷- سوره بقره آیه ۲۸۵ دو بند فوق را تائید میکند
۸- هفت آیه در قرآن دارد
۹- مثنوی دفتر اول بیت ۶۱۹
۱۰- مثنوی دفتر چهارم بیت ۷۶۳
۱۱- مثنوی دفتر دوم بیت ۱۳۰۷
۱۲- هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات....
۱۳- مثنوی دفتر ششم ابیات ۴۵۴۱- ۴۵۳۷
۱۴- مثنوی دفتر پنجم بیت ۴۹۰
۱۵- سوره آل عمران آیه ۱۴۴
۱۶- مثنوی دفتر دوم بیت ۳۷۳۶
۲- مثنوی دفتر دوم بیت ۷۹۳
۳- مثنوی دفتر ششم بیت ۲۰۸۳
۴- مثنوی دفتر پنجم بیت ۲۴۳۸
۵- مثنوی، دفتر اول بیت ۳۳۶۳
۶- سوره حدید آیه ۲۴ هر پنج بند در این آیه آمده است
۷- سوره بقره آیه ۲۸۵ دو بند فوق را تائید میکند
۸- هفت آیه در قرآن دارد
۹- مثنوی دفتر اول بیت ۶۱۹
۱۰- مثنوی دفتر چهارم بیت ۷۶۳
۱۱- مثنوی دفتر دوم بیت ۱۳۰۷
۱۲- هوالذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و آخر متشابهات....
۱۳- مثنوی دفتر ششم ابیات ۴۵۴۱- ۴۵۳۷
۱۴- مثنوی دفتر پنجم بیت ۴۹۰
۱۵- سوره آل عمران آیه ۱۴۴
۱۶- مثنوی دفتر دوم بیت ۳۷۳۶
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست