شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
مجله ویستا
پدیدارشناسی ایرانی

اگر پدیدارشناسی را معناشناسی بدانیم، معناهایی که در زندگی انسان پدیدار میشوند، یک نظام معنایی را شکل میدهند. این نظام معنایی با اضافه وجودی به زمان و مکان به دست میآید و شناسایی این نظام معنایی نیز از همین راه حاصل میشود؛ یعنی یک شناخت مضاف به زمان و مکان را «تجربه زندگی» مینامند.
تجربه زندگی ایرانی، پدیدارشناسی ایران را تشکیل میدهد؛ زندگیای که در مکانیت ایرانی شکل میگیرد و در طول زمان و تاریخ امتداد مییابد. بدون تجربه تاریخ، زمان، مکان و جغرافیایی ایرانی زندگی ایرانی دست یافتنی نخواهد بود، این تجربه، خود به تجربه دیگری نیاز دارد که کشورهایی که دارای این تجربه هستند، میتوانند این فضا را دریابند، مثل آلمان (آنه ماری شیمل) و یا فرانسویان آلمانی مسلک (مثل هانری کربن.) علت این ایران شناسی عمیق توسط آلمانیها، پدیدارشناسی حاکم بر آلمان است. این پدیدارشناسی خود برخاسته از عرفان شرقی است، پس میتوان با یک فلسفه شناختی برخاسته از عرفان شرقی، شرق را شناخت. علت معرفت شناسی آن نیز واضح و آشکار است؛ در عرفان خودشناسی و خودآگاهی بسیار مهم است و راهی برای جهانشناسی است؛ به عبارتی، عرفان به دنبال تعیین جایگاه انسان در جهان است و جهانشناسی انسان، مشروط به جایگاه انسان، در جهان و معرفتشناسی انسان، مشروط به اضافه وجودی انسان است که مبنای معرفتشناسی پدیدارشناسی همین است. پس پدیدارشناسی ایران را در خود ایرانیت میشناسد، نه از راه غیر ایرانیت؛ یعنی نباید ایران را غیر بداند و اگر ایران را ایرانیت خود میبیند، پس ایران را به صورت تام و کمال مطالعه میکند تا جمع الجمع فرهنگ ایران را بدست آورد و این راهی برای استثمار و استعمار باقی نمیگذارد، چون معرفت به غیر است که غیر را ترسیم میکند و مطالعه را برای استثمار شکل میدهد.
به همین دلیل، آلمانها دارای کمترین مستعمره بودهاند و این مقدار کم نیز به دلیل رقابت بوده است، به عکس انگلستان. پدیدارشناسی آلمانی یک نمونه دارد که کانت است که پدیدارشناسی را از «پدیدارشناسی روح» به «پدیدارشناسی ذهن» تقلیل داد و وظیفه آن را شناسایی پیشینههای ذهن قرار داد که چارچوبهای شناختی انسان را تشکیل میدهند، پس ذهن انسان را فاعل (سوژه) دانست و جهان خارج را مفعول (ابژه) پس انسان در حکم «خودم و موضوع شناخت او«غیر» اوست، پس دارنده غیر دانسته میباشد و دانسته غیر داننده(این به طور کامل به عکس اتحاد عالم و معلوم و عاقل و معقول است.) این فلسفه ذهن مبنای فلسفه تحلیلی انگلوساکسونی واقع شد، پس همه همت این فلسفه و دانش بر تسلط استوار است، تسلط بر غیر. به همین دلیل معرفتی، انگلوساکسونها به دنبال تسلط بر دیگران هستند و جهان همان «غیر» است، پس علوم تجربی دانش مسلط بر آنها را تشکیل میدهد و به دنبال خلق تکنولوژی از این دانش هستند.
دیگر و غیرشناسی انگلوساکسونی برای تسلط بردیگران است و این نیز به علوم انسانی آنها سرایت کرده است که از جمله آنها انسانشناسی یا مردمشناسی است که برای مطالعه دیگر یا غیر به کار میرود؛ پس دانش انسانی بنیادی برای مطالعه خود جامعهشناسی و مطالعه غیر انسانشناسی و مردمشناسی. با جامعهشناسی سکولاریسم در غرب ادامه مییابد و با انسان شناسی یا مردمشناسی تسلط بر دیگران. پس شرقشناسی و ایرانشناسی برای تسلط بر ایران و شرق از سوی انگلوساکسونها به کار میرود که تاریخ شرقشناسی نیز این مسئله را به خوبی اثبات میکند، ولی مسئله مهم این است که شرقشناسی به خود کشورهای مقصد نیز صادر شده است و در علوم انسانی آنها «شرقزدگی» حاکم شده است.
«شرقشناسی زدگی»، یعنی شناخت خود به وسیله الگوی غیرشناسی. یعنی خود را به عنوان غیر مطالعه میکند. پس در درجه اول خود به خود دشمن میشود، چون فاعل شناخت غیر، مفعول شناخت میشود و این دلیل دشمنی روشنفکران ایرانی با خود ایران و فرهنگ ایرانی است که به بهانه روشنفکری، به دنبال نابودی فرهنگ و هویت خود هستند و با ملیگرایی به دنبال نابودی ملت و استقلال آن. رشتههای انسانشناسی و مردمشناسی نیز از این مسئله دور نبودهاند. در مردمشناسی و انسانشناسی ایرانی، روشهایی به کار میرود که بیشتر معرفت و شناخت غیر است تا شناخت خود. پس آنچه از این دانشها استخراج میشود، برای خود نیست، بلکه برای کسانی است که روش مطالعه غیر را اختراع کردند و نتیجه آن «فرار دانش» از کشورهای مقصد به کشورهای مبدا «انگلوساکسون» است. پس مسئله به گونهای تعریف میشود که مسئله غیر باشد تا مسئله خود و جواب به گونهای داده میشود که جواب برای غیر باشد تا جواب برای خود. این رمز وابستگی به معرفتی به غرب انگلوساکسونی است و دانشگاههای جهان وابسته به دانشگاههای کشورهای انگلوساکونی است (مثل .)ISI آنچه حاصل تحقیقات دانشگاههای کشور مقصد است در خدمت کشورهای مبدا (انگلوساکسونی) است که پیچیدگی «امپریالیسم معرفتی» را تشکیل میدهد. طراحی ایرانشناسی اگر براساس مدل مذکور باشد، چیزی جز بحران و وابستگی برای ایران در دراز مدت نخواهد بود؛ چنان که دانشنامههایی که با بنیاد مذکور تهیه شوند هم چیزی جز وابستگی معرفتی ایران به خارج را در پی نخواهد داشت. اگر کشورهای انگلوساکسون برای ایران دانشنامه مینویسند برای تسلط بر ایران است و نه برای دانش و فرهنگ ایرانی .
پس ایجاد الگوهای معنایی برای شناخت ایرانشناسی از خود ایرانشناسی مهمتر است. الگوهایی که تاریخ و جغرافیایی ایران یک جا در خود خلاصه کند و به طور جامع آن را ترسیم کند؛ این به معنای نادیده گرفتن الگوهای مطالعه ایرانشناسی دیگران نیست، بلکه به معنای در نظر گرفتن آن به عنوان یک الگوی معنایی ممکن است، نه یک الگوی مطلق و حاکم و از باب «ادب از که آموختی، از بیادبان.»
سکینه نعمتیا
منبع : روزنامه رسالت
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست