چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
نگاهی تاریخی به ضد کیشگراها در ایالات متحده
در آستانهی پایان یافتن قرن بیستم، شاهد افول جنبشی هستیم كه در ربع آخر قرن بیستم در غرب به جنبش اجتماعی مرتجعانه و مهمی تبدیل شده بود. جنبش ضد كیشگرا عكسالعملی بود به تنوع سراسری دین در دهههای پس از جنگ جهانی دوم كه از رشد قابل توجه ادیان جدید آسیایی و ادیان پنهان در ایالات متحده در اوایل دههی ۱۹۷۰ نشئت گرفته بود. پس از جنگ، گسترش آنچه به عنوان ادیان جدید شناخته شد در اروپا و آمریكای شمالی دو الگوی كاملاً متفاوت را دنبال كرد.
نفوذ تدریجی ادیان «جدید» (همان ادیان آسیایی) در ملل اروپایی، اندكی پس از فروكش كردن جنجالهای جنگ جهانی دوم، انقلاب چین و اعلام استقلال هند آغاز شد. مهاجران از طریق نظامهای مستعمراتی ادیان خود را به میان ملتهای اروپایی به ویژه انگلستان، فرانسه و هلند و از طریق مهاجرت نیروهای كار مورد نیاز كه با حمایت دولتها انجام میشد به كشورهای آلمان و سوییس آوردند. همزمان خانه به دوشان غربی سفرهای خود را (كه امروزه، سفرهایی افسانهای شدهاند) در پی جسنت حكمت معنوی به آسیا آغاز كردند صرفاً برای آنكه به عنوان اولین تازه كیشانی كه به دینهای ناآشنا (البته ناآشنا برای بقیه غربیها) گرویدهاند به سرزمین خود بازگردند. تغییرات تدریجی بودند و مشكلاتی كه با مهاجران وجود داشت بیشتر حول مسائل قومی و نژادی دور میزد تا مسائل دینی، حیات دینی جدید، عمدتاً به گتونشینهای مهاجر محدود بود و هماكنون نیز چنین است، اما به تدریج معلمین دینی از اروپا دیدن كردند و در آنجا ساكن شدند. آنان موجب ازدیاد تنوع دینی شدند كه پیشتر توسط مخالفان دینی بومی ایجاد شده بود؛ مخالفانی كه در قرون نوزده و بیست چونان بنیانگذاران گروههای دینی جانشین سربرآوردند.
پس از شكلگیری كلیسای سوئدن بورژیان، به عنوان اولین گام، تعداد زیادی از ادیان جدید (جانشینان مسیحیت سنتی) در اروپا ظهور كردند. جالب توجهتر از همهی نظامهای جادویی پسا- هیپنوتیستی(۱) (راسیكروسین،(۲) نئو- تمپلار(۳) و مارتینیست(۴) ) كه در فرانسه آشكار شدند، معنویتگرایی منتشر شده در سراسر قاره اروپا از بریتانیای كبیر گرفته تا پاریس و نیز حكمت اشراقی بود. در طول قرن بیستم، تقریباً تمام كشورها از بلغارستان (انجمن اخوت سفید بزرگ) تا دانمارك (مؤسسه مارتینوس) و از آنجا تا انگلستان (جنبش عصر جدید،(۵) ویكا(۶)) همزمان با احیای باور عرفانی در فضای آزادی مذهبی پس از روشنگری به ظهور پلورالیسم كمك كردند.
در آمریكا به دلیل تصویب یك سری قوانین در دهههای اول قرن كه مهاجرت از آسیا را ممنوع میكردند، الگوی تكثر و تنوع تا حدودی متفاوت بود. مهمترین مصوبه در مورد اخراج آسیاییها كه در سال ۱۹۲۴ به تصویب رسیده بود تا پاییز سال ۱۹۶۵ برقرار ماند و در این سال كندی و جانسون رؤسای جمهور ایالات متحده به دلیل فراخوانی ملل عضو سازمان معاهدهی آسیایی جنوب شرقی برای حمایت از جنگ ویتنام، آن را ملغی كردند. بهای این همكاری حذف سیاستهای مهاجرتی توهینآمیز و تبعیضی ایالات متحده بر ضد كشورهای عضو بود.
یكی از نتایج این امر، حركت سیلآسا و ناگهانی صدها هزار آسیایی به ایالات متحده و گشوده شدن دروازههای این كشور بر تلاش میسیونرهای مذهبی آسیایی بود (كه معمولاً تحت عنوانهایی نظیر سوامی، بهگون، یوگی، گورو، پیر، سنسئی و استاد، وارد این كشور میشدند).
حضور ناگهانی معلمین آسیایی با وضعیت منحصر به فردی در زندگی آمریكایی همزمان شد: به سن رشد رسیدن نسلی كه محصول دوره افزایش زاد و ولد پس از جنگ جهانی بود. این نسل پرتعداد، برای بیش از یك دهه تبدیل به معضل شده بود چرا كه بر نظام مدارس عمومی فشار میآورد و مدارس مجبور بودند برای جا دادن آنها فضا و معلم تهیه كنند و اكنون جامعهی تجاری با نیاز به شغل مواجه شده بود، درحالی كه مشاغل كافی به هیچوجه مهیا نبود. یك عكسالعمل عبارت بود از بسط خردهفرهنگ جدید: فرهنگ مردم خیابان.
مردم خیابان در سراسر ایالات متحده در مراكز شهری ظهور یافتند و به طور خاص، حضورشان در طول ساحل اقیانوس اطلس آشكار بود؛ جایی كه هم آب و هوا و هم جامعهای با تساهل اجتماعی برای آنان بیشترین میزان آزادی را فراهم میآورد. یك جنبه از این خرده فرهنگ كه اهمیتی خاص برای بسط دینیاش داشت عبارت بود از فربهتر شدن این خرده فرهنگ در هر تابستان به وسیله بروبچههای دانشگاهی (مخصوصاً آنانی كه به اندازهی كافی پول داشتند كه مجبور نباشند تمام تابستان را كار كنند)؛ كسانی كه سبك زندگی مردمان خیابان را ایدهآل میدانستند و در مدت تعطیلات سالانه خویش به آنها میپیوستند.
بنابراین رهبران ادیان جدید در زمان ورود به آمریكا در اواخر دههی ۱۹۶۰ به آن دسته از رهبران نامتجانس (بومی) پیوستند كه از قبل به صورت فعال بر روی اینگونه زندگی خودانگیخته و «گمشدهی»نسلی كه در خیابانها میزیند كار میكردند. سوامی پرابهوپاده (هاركریشنا) كار خود را در دهكدهی گرینویچ آغاز كرد؛ یوگی بهاجن (سیكدهرمه) در لسآنجلس و كلیسای متحد در یوگن،(۷) اورگون و واشنگتن دیسی. آنان با گروههای مختلفی كه پیشتر در ایالات متحده پایهریزی شده بودند پیوند برقرار ساختند؛ گروههایی كه مهمترینشان عبارت بود از: كلیسای علمگرایی،(۸) و جنبش قوم عیسی؛ به انضمام ادیان وارداتی از اروپا (ویكا، دوستان مهربابا). پیشتر، آلن واتنس، كه بعدها مبلغ بزرگ «ذن» شد از انگلستان مهاجرت كرده بود. هریك از این گروهها خود را با این نسل خیابان و عشقشان به داروهای روانگردان وفق دادند و درصد بالایی از اعضای اولیهی خود را از میان آنان برگرفتند.
اگر به خاطر تعداد زیاد هیپیهای تابستانی كه رتبهی خود را ترفیع میدادند نبود، محتملاً نفوذ ادیان جدید در فرهنگ مردم خیابان مغفول میماند. بسیاری از تعطیلاتیها بیرون آمدند؛ كسانی كه عضویت در یك دین جدید را جانشینی خوشایند به جای بازگشتن به زندگی دانشگاهی و دورنمای شغلیای میدانستند كه توسط والدینشان (كه متعلق به طبقهی متوسط یا طبقهی متوسط به بالا بودند) برایشان ترسیم شده بود. اكثریت والدین نسبت به مذهب جدید پسر یا دخترشان متساهل بودند، اما برخی از آنها قدری عصبانی میشدند. عصبانیت آنان به خاطر لاسزدن فرزندشان با ایمانی جدید نبود بلكه به خاطر ترك تحصیل، واگذار كردن حقوق/ ارثیه خود به گروه خارجی جدید و یا این امر بود كه فرزندشان جایگاه خود در مذهب ]جدید[ را شغل زندگی بداند.
آشكارتر بگویم، والدین سكولار چگونه میتوانستند به آشنایان خود بگویند كه فرزندشان به جای دكتر، وكیل یا مدیر شدن، یك مسیونر (مبلغ دینی) خیابانی برای یك دین دونپایه شده است؟
تعداد واقعی جوانانیی كه وارد این ادیان جدید شده بودند كم بود؛ ولی از میان آنان تعداد كسانی كه از برنامههای كاری قبلی خود بازمانده بودند به اندازهای بود كه در اوایل دههی ۱۹۷۰ تعدادی از والدین عصبانی ناراحتی خود را علناً ابراز داشتند و به سرعت متوجه شدند كه تنها نیستند. اولین شبكههای جنبش ملی شروع به كار كردند. هشدار مربوط به آنچه در حال رخ دادن بود توسط اجتماع یهودیان نیز سرداده شد. در سلا ۱۹۷۲ چندین سازمان مسیحی اوانجلیست، طرحی با عنوان «كلید ۷۳» ارائه كردند؛ مبارزهای حجیم و خانه به خانه كه به هر خانواده در آمریكا انجیل اونجیلیستی هدیه میداد.
در میان كسانی كه به سرعت در حمایت از این طرح به پا خاستند، بسیاری از گروههای اوانجلیست یهودی بودند كه فرصت خوبی برای تبلیغ جامعهی یهودی به دست آوردند، حال آنكه از دههی ۱۹۲۰ تا آن زمان مجبور بودند بی سروصدا كار كنند. رهبری جامعهی یهودیان در سراسر آمریكا به سرعت واكنش نشان داد و این تلاش را محكوم كرد. رهبران جامعهی یهود در طی مذاكراتی كه در مورد دغدغههایشان با سردمداران مبارزه كلید ۷۳ داشتند از وجود تعداد زیادی از گروههای مسیونری دیگر اعم از گروههای مسیحی (كلیسای متحد، فرزندان خدا، راه بینالمللی) و گروههای شرقی (ذن بدوی و مریدان گوروی هندو) كه یهودیان از دین برگشته را درون خود میپذیرفتند آگاه شدند. بالاخص شكلگیری «یهودیان برای مسیح»، در ناحیهی بی(۹) در سانفرانسیسكو، مخرب مینمود. در مدت ربع آخر قرن، سازمانهای اجتماعی یهودی در سراسر كشور، حامیان برجسته سازمانهای ضد كیش بودند.]۱[۱) از فریكوگ تا سی.اف.اف]۲[
اولین دین جدیدی كه مناقشات زیادی بر سر آن درگرفت، یك گروه مسیحی و اوانجلیست و از گروههای اولیه «قوم مسیح» بود كه در كالیفرنیای جنوبی به مركزیت یك كشیش مقدس كه پیشتر میزیست با نام دیویدبرگ شكل گرفت. در اوایل دههی ۱۹۷۰ گروههای غیررسمی از والدین شروع به بررسی این گروه نمودند. این گروه در بین مردمان خیابانیای به وجود آمده بود كه از شنها و تختهسواری در ساحل هانتینگتون لذت میبردند. در سال ۱۹۶۹ هنگامی كه اعضای كلیسا با پیشگویی برگ در مورد نابودی قریبالوقوع كالیفرنیا مواجه شدند، مشخص شد كه تبلیغ دینی كمسازمان یافتهی ساحل به طور چشمگیری تغییر كرده است. برگ پس از ۸ ماه سرگردانی در آمریكا با عنوان موشه دیوید (موسی داوود) و پیروانش با عنوان فرزندان خدا خودنمایی كردند. ]۳[
والدینی كه نگران ارتباط فرزندانشان با این گروه بودند. در سال ۱۹۷۲ نگرانی و ناراحتی خود را از طریق تشكیل «كمیته والدین برای نجات دختران و پسرانمان از دست فرزندان خدا» رسمیت بخشیدند. این كمیته كه اولین گروه ضدكیش بود، بعدها به صورت اختصاری ]كمیتهی[ «نجات فرزندان خدا» (FREECOG) نامیده شد. آنان ابتدا به طور مستقیم از فرزندان عضو خانواده خود خواستند تا دین جدید را رها نمایند و هنگامی كه در متقاعد نمودن آنان نسبت به بازگشت به زندگی گذشتهی خود شكست خوردند اقدامات اجبارآمیز بیشتری اعمال كردند و خواستار مداخلهی مراكز الزامات قانونی شدند. این تلاشها منجر به فعالیتهای دادستان كل ایالت نیویورك شد كه در سال ۱۹۷۴ گزارشی در مورد فرزندان خدا منتشر كرد و آنان را به فهرستی سیاه از جرایم متهم نمود اما اقدامی صورت نداد چرا كه بسیاری از جرایم ادعا شده خارج از حوزهی صلاحیت وی بود و نیز بسیاری از اعضا بنابر دیدگاه برگ در مورد ادارهی یك سازمان میسیونری با گسترهی جهانی، آمریكا را ترك كرده بودند.
تلاشهای FREECOG از جمله تبلیغ روزنامهای در كالیفرنای جنوبی موجب توجه رسانهها و نیز والدین فرزندانی شد كه به عضویت گروههای جدید درآمده بودند. به همین دلیل، در اواخر سال ۱۹۷۳ رهبران FREECOG سازمان خود را به سازمان گستردهتر «والدین داوطلب آمریكا»(۱۰) VPA) تغییر دادند. VPA به زودی، به دلیل عدم كفایت سازمانی تعطیل شد و «بنیاد آزادی شهروندان» (CFF) جای آن را گرفت كه بیشك، موفقترین گروه ضد كیش دههی ۱۹۷۰ است. در اوایل CFF به كالیفرنیا محدود بود اما بعد، سازمانهای مشابهی تحت نامهای مختلف در سراسر كشور پدیدار شدند از جمله:«شهروندان سازمان یافته برای آگاهی عمومی از كیشها» (گرینزبورو، كارولینای شمالی)، «بنیاد آزادی شخصی» (بالتیمور، مریلند) و «به فرزندانمان عشق بورزیم» (اوماها، نبراسكا) و مانند آن. این سازمانها عموماً حول محور حمیت و شور و اشتیاق یكی دو نفر شكل میگرفتند و همواره به لحاظ مالی، محدود میماندند و هنگامی كه اعضا (والدین) به طریقی مشكل شخصی خود را حل میكردند و از آن سازمان بیرون میآمدند منحل میشدند.
در اواسط دههی ۱۹۷۰ تلاشهای چندی صورت گرفت تا سازمانی فراگیر و ملی به وجود آید و تلاشهای گروههای مختلف محلی را هماهنگ ساخته، نقشی ملی ایفا كند. در سال ۱۹۷۶ «كمیته ویژه آزادسازی اذهان adHoc» توانست سناتور رابرت دل (اهل كانزاس) را متقاعد كند تا دیدارهایی را ترتیب دهد كه والدین و دیگران بتوانند شكایت خود را ارائه كنند. البته هم این كمیته و هم سازمانی ملی دومی با عنوان «بنیاد بینالمللی آزادی فردی» ناكارآمد از آب درآمدند و به سرعت از میدان خارج شدند.
جنبش ضدكیش دههی ۱۹۷۰ هیچگاه مسئلههای خود را به صورت رضایتبخشی حل نكرد. درواقع اعضاء به دو دلیل مشخص با ادیان جدید به مخالفت برمیخاستند. یك دسته در مورد دینهای جدید، دغدغه و تردید دینی داشتند و مایل نبودند فرزندانشان به دین دیگری جز آن دینی كه در آن رشد كردهاند بگروند. اما درصد بیشتری از این ناراحت بودند كه فرزندان جوانشان راهنماییهای پدرانه را رد میكنند و با صرفنظر كردن از تحصیلات بالاتر و زندگی «بهنجار» به عضویت یك كیش در میایند و برای آن كار میكنند. اما هیچیك از این دو دسته دغدغه، در حوزهی دغدغههای دولت واقع نشد. بزرگسالان، حتی بزرگسالان جوان كاملاً حق داشتند شغل و مذهبشان را تغییر دهند و مسئولین قانونی در مقابل تقاضای والدین برای دخالت در این زمینه عكسالعملی نشان نمیدادند. بنابراین، دغدغههای واقعی به ناچار قالبی تازه به خود گرفتند و گروههای والدین نگران اجباراً به گروههای ضدكشیش تبدیل شدند. رهبری این گروهها با توجه به عدم فعالیت دادگاهها و پلیس شروع به جستن برنامهای جایگزین نمود و تلاش كرد ایدئولوژی شفافی بیابد تا پیكان توجهها را از انتخابهای غیرقابل پذیرش تازهكیشان جوان به سازمانهایی كه تازه كیشان را به خود جذب میكردند متوجه نماید.
فرآیند دیوسازی از ادیان جدید به زودی آغاز شد. در طی دوران FREECOG«اعضا با ادبیاتی جدلی مواجه شدند كه به مدت یك نسل در محافل اوانجلیك در جریان بود. آن ادبیات به گردهمایی بدعتآمیز و غیرمسیحی، نسبت «كیش»(۱۱) میداد، واژهای كه به سرعت برای نامیدن ادیان جدید موردنظر پذیرفته شد. قبل از اواسط دههی ۱۹۷۰، مسیحیان پروتستان تمام مطالب را در مورد كیشها نگاشته بودند و پذیرش این واژه از سوی گروههای ضدكیش، الگوی تعامل را نسبتا پیچیده ساخت. بسیاری از مردم از قبل با واژهی «كیش» آشنا بودند و اوانجلیكها (انجیل گرایان) پیشتر، نسبت به «كیشهای» جدیدی كه در دهه پس از ۱۹۵۶ به وجود آمدند دغدغه داشتند. برخی از گروههای مخالف كیش مسیحی، برای ادبیات خود، دارای ساختاری با ثبات و نیز سیستمی توزیعی با گسترهی ملی بودند. در همان زمان، نویسندگان مسیحی برجستهای مانند والتر مارتین كه در زمینهی كیشها فعالیت میكردند به درستی متوجه شدند كسانی كه به گروههای نوكیش، مثل ادیان به راحتی میتوانستند گروههای مسیحی اوانجلیكال را در همان زمینهها مورد حمله قرار دهند. تنها تعداد كمی از اوانجلیكها برای هماهنگ كردن خود با ضد كیشگرایان جدید حاضر شدند به رانانروت(۱۲) جامعهشناس بپیوندند.
همچنین وجود ادبیات مسیحی مخالف كیش، به طور مداوم مشكلاتی را برای ضدكیشها فراهم مینمود، زیرا نمیتوانستند حول دغدغه اصلی خود (نارضایتی از انتخابهایی ] كه[ فرزندانشان ]در مورد زندگی خویش انجام دادهاند[) برنامهای تدارك ببینند و مجبور بودند به صورت كلی علیه «كیشها» حالت جدلی بگیرند. به علاوه ادبیات كاتولیك، به صورت كلی علیه «كیشها» حالت جدلی بگیرند. به علاوه ادبیات كاتولیك، به صورت گستردهای «كیشها» را مورد حمله قرار میداد؛ اما مركز حملات خود را بر روی گروههای تأثیرگذار مانند مورمونها و وحدتگراها ]یونیتارینها[ و حتی كاتولیكهای رم قرار داده بود. هربار كه جنبش ضدكیشها در تلاش برای متقاعد كردن افراد جهت واكنش نشان دادن علیه كیشها، مستمعینی در بین قانونگذاران مییافت كوششهایشان توسط ادبیات مسیحی عقیم میماند. قانونگذاران صریح و رك كه حول انجمنی ایالتی جمع بودند متمایل شدند كه به سرعت و با ظرافت از حمایت قوانینی كه مانع گرویدن دوستان قانونگذار خود به ادیان جدید میشوند دست بردارند.۲) برنامه و ایدئولوژی
ضد كیشها حتی پیش از یافتن چشماندازی كه حمله به ادیان جدید را توجیه كند، به فكر یك برنامه افتادند. درواقع به نظر میرسد اولین برنامهریزی برای بازگرداندن ]افراد به دین قبلی [ حتی قبل از تأسیس FREECOG انجام گرفت. بنا به گزارشها، این فرآیند توسط تئودور «تد»پاتریك بسط داده شد. او در آن زمان كارمندی در ایالت كالیفرنیا بود و در مورد برخورد پسر و یكی از برادرزادههایش با «فرزندان خدا» نگران شده بود. وی با برخی از افراد COG (فرزندان خدا) ملاقات كرد و گذاشت او را به دیانت اوانجلیك درآورند. او بعدها فعالیت نوكیشسازی آنها را «شستشوی مغزی» نامید و منظورش از این عبارت این بود كه آن گروه، مردم را تا حدی فریب میدهند كه تبدیل به روبوت یا بردههای فلزی شوند. گروههای ضد COG واژه «كنترل مغز» را به كار گرفتند و «بنیاد آزادی شهروندان» در اولین خبرنامهی خود برنامه بازگردانی ]به دین اولیه[ را بدین صورت تعریف كرد:
«فرآیند آزادسازی قربانیان از كنترل افراد و سازمانهایی كه از طریق به كار بردن تكنیكهایی كه از طریق به كار بردن تكنیكهای كنترل مغز، افراد دیگر را مورد بهرهبرداری قرار میدهند. قربانیان آنگاه كه آزاد میشوند به دور از ترسی كه آنان را چونان زندان دربرگرفته بود تشویق میشوند تا در مورد خودشان مجدداً تفكر كنند و فارغ از تهدیدات دوباره در مورد آسایش و امنیتشان، جایگاه خود را در جامعه بازیابند»]۴[
برنامهی بازگردانی كه در تعریف رسمی نمیگنجید، توسط CFF مشترییابی شده، به وسیلهی پاتریك به انجام رسید. این برنامه از جمله عبارت بود از معطل نگهداشتن افراد (گاهی آدم دزدی در كنار خیابان) و اجبار آنان به شركت در سخنرانی شدید و غرّایی كه GOG (یا گروهی دیگر) و رهبر آن را مورد حمله قرار میداد. فرد قربانی در برنامه بازگردانی ناگهان از حمایت سایر اعضای گروه جدا میماند و با فوران احساسات والدین و سایر اعضای خانواده مواجه میشد كه از او میخواستند از آن گروه صرفنظر كند و به زندگی خود سروسامان دهد. تعداد برنامههای بازگردانی در طول آن دهه به طور ثابت افزایش مییافت. پاتریك در اواخر سال ۱۹۷۱ كار دولتی خود را رها كرد و تبدیل به یك برنامهریز حرفهای و تمام وقت برنامه برگردانی شد. كتابش كه نشاندهندهی كار او است در اواخر سال ۱۹۷۶ به بازار آمد. ]۵[
با وجود اینكه برنامهی بازگردانی در همهی موارد موفق نبود (البته تعیین تعداد دقیق موارد عدم موفقیت، مشكل است)، به اندازهای موفقیت داشت كه كسانی كه تحت این فرآیند واقع میشدند خود به ردههایی از برنامهریزان بازگردانی و یا جزو طرفداران برجستهی ایده ضد كیشی بدل میگشتند. با آشكار شدن ذات اجباری این فرآیند این مسئله تبدیل به موضوعی برای رسیدگی دادگاههای متعدد شد. در چند مورد پاتریك محاكمه و محكوم شد اما احكام صادره علیه وی معمولاً خفیف بودند.
تا سال ۱۹۷۵ رهبران جنبش ضدكیش برای توضیح فرآیند عضو شدن و عضو باقی ماندن در یك دین جدید براساس ایدههای به دست آمده از سه امر آزادانه از كلمهی «شستشوی مغزی» استفاده میكردند: عملكرد برنامه بازگردانی، دیدگاهی مكانیكی از نوكیشی به طور عام، (كه در بسیاری از حلقههای روانشناسانه دوام آورده بود) و هیستری عمومی در مورد فعالیتهای چینی كنترل فكر كه در طول جنگ كره بر ضد زندانیان آمریكایی اعمال میشد. اعضای بالقوه، به صورت افرادی توصیف میشدند كه به لحاظ روانی آسیب پذیرند و آرمانگرایی تند جوانی را با ناتوانی از تطبیق خود با موقعیت اجتماعیشان بالاخص در دانشگاه جمع كرده بودند.
بر طبق جدل رو به تزاید، این فرد جوان بومی بود كه توسط كیش مورد حمله قرار میگرفت. اولین گام، این بود كه شخص را از راه فریب در یكی از مراسم گروهی شركت دهند. در آنجا، رهران گروه بدون آشكار كردن اهداف واقعی خود فرآیند ظریف و نامحسوسی را برای عوام فریبی آغاز میكردند كه با لبخندهای مرحله به مرحله آغوش باز و خوشحالی ابراز شده توسط اعضای گروه شروع میشد. این عضو بالقوه، قبل از اینكه بتواند در مورد آنچه رخ میدهد فكر كند با اغفال (اجبار) به عضویت و مكرر روانشناسی به صورت عضو باقی میماند. عضو جدید، به تدریج توانایی خود را برای فكر كردن یا انتخاب راهی دیگر از دست میداد. درواقع، درك این فرآیند از معرفی (]هرچند[ سطحی) فرآیند عضوگیری یك گروه با نام كلیسای وحدتبخش پدر روحانی، سانمیونگمون، بسط یافت كه غالباً در وهله اول مردم را در خیابان با دعوت به شام به عضویت در میآورد و تنها پس از اینكه این عضو بالقوه از برخورد دلخواه گروه متأثر میشد در مورد عقاید و عملكرد گروه با او صحبت میشد. البته ادیان جدید به طور كلی رهیافت استانداردتری داشتند كه با معرفی گروه آغاز میشود. درواقع هنگامی كه فرد در ابتدا با معبدی هندی مواجه میشد كه اعضای آن لباسهای هندی پوشیده بودند راهی برای پنهان كاری باقی نمیماند.
ضد كیشهای اولیه برای به كارگیری واژه «شستشوی مغزی» به عنوان واژهای توصیفی از روانشناسی به نام رابرت جیلیفتون، تأیید گرفتند. وی در كتاب خود با عنوان اصلاح فكر و روانشناسی كلگرایی]۶[ فرآیندهای كنترل فكر را كه در اردوگاههای حبس كره استفاده میشد توضیح داده، آنها را با عملكردهای اجرایی گروههایی اجتماعی مختلف شامل گروههای احیاگر دینی مقایسه نمود.
علاوه بر اینكه برنامهریزی بازگردانی به عنوان یك ضرورت جهت «آزادسازی» شخصی كه به لحاظ روانشناختی در دام یك گروه افتاده است تلقی میشد، استمرار نوعی مشاوره بعد از برنامهریزی بازگردانی نیز سفارش میشد. ژانمریت، یك روانكاو و فعال اجتماعی و یكی از اولین متخصصین روانشناسی كه به ضدكیشگرایی جذب شده بود، درمان اعضای سابق كیش را بخشی مشكل اما مهم از بازگرداندن آنان به حالت عادی میدانست. او در نامهای سرگشاده كه در سال ۱۹۷۵ نوشته شد چنین عنوان میدارد:
اعضای سابق ]گروهها[ در پی مواجه شدن با این واقعیت كه چگونه از لحاظ روانشناسی، مالی و گاهی جنسی مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند، دارای ضعف شدهاند و بدین جهت نیاز به توجه مداوم دارند. عجب اینكه این ضعف موجب میشود والدین و متخصصین نیز در نظارت نزدیك خود بر كیشها به همین طریق عمل كنند. وقتی كاركرد «خود» بازسازی شد، فرآیند از میان بردن عادت پیشین اتفاق میافتد و شخص با امیدواری در راه بهبود گام برمیدارد. كسانی كه ]در این مسیر[ خیلی خوششناس نیستند لازم است بستری شوند زیرا بسیار وابسته به گروه و متمایل به خودكشی هستند و یا اینكه در مواجهه با واقعیت، متحمل شكستهای فاحشی شدهاند. فرآیند بازپروری خود پیش از ورود به كیش بازگردد به حدود یك سال وقت نیاز دارد. ]۷[
این دیدگاه خاص، در مورد مشكلات كسانی كه تحت برنامهی بازگردانی قرار گرفتهاند موجب تشكیل چندین مركز بازپروری شد كه مشهورترین آنها «بنیاد آزادی فكر»در توكسون آریزونا است. این مراكز به عنوان بخش مهمی از تلاشهای برنامهریزی بازگردانی باقی ماندند.
هنگامی كه گروههای مختلف محلی ضدكیش، شروع به برقراری اتحاد با یكدیگر در سطحی ملی نمودند از دولت نیز درخواست كردند تا به مشكل «كیش» بپردازد. آنان گوش شنوای خود را در سناتور كانزاس رابرت دُل پیدا كردند، اما این شنوایی برای والدین اعضای دینهای جدید تنها اندكی بیش از یك رخداد رسانهای ارمغان به بار آورد. دُل در مورد وضعیت مالیاتی «كلیسای وحدتبخش» به مركز خدمات درآمدهای داخلی نامه نوشت و نیز جهت برقراری ملاقات میان دادستان كل و دو اندیشمند جنبش ضدكیش، با دپارتمان عدالت نامهنگاری كرد؛ اما هیچكدام از نامهها منجر به عمل نشد.
بنبست به وجود آمده در واشنگتن، توسط چندین فعالیت در سطح ایالات دنبال شد. طی چند سال پس از آن، تعدادی لایحه به قانونگذاران ایالتی ارائه شد كه خواستار اقدامات سركوبگرانهی مختلفی بر ضد ادیان جدید بود. برخی لوایح، بر اتهامات وارده در مورد فعالیتهای جنایی متمركز شده بودند، اما اكثر آن لوایح میكوشیدند ادیان جدید را دغدغه متخصصین سلامت ذهنی شمرده، درگیر ]بررسی آن[ شوند. مثلاً قانونی كه در سال ۱۹۷۶ در ایالت ورمونت ارائه شد به انواع فعالیتهای مشكوك گروهها از قبیل، فعالیتهای جمع اعانهی متقلبانه، فرار از مالیات و احیاناً انقیاد روانی شهروندان معطوف بود. در سال ۱۹۷۷ در تگزاس لایحهای ارائه شد كه خواهان تحقیق در مورد فعالیتهای گزارش شدهی كنترل ذهن در كیشها بود. تمامی این لوایح رد شدند و با رسیدن به سالهای پایانی آن دهه، به نظر میرسد جنبش ضدكیش در حال مرگی آرام است. ]اما[ در ۱۸ نوامبر سال ۱۹۷۸ همه چیز تغییر كرد.
۳) جونز تاون و احیای جنبش ضدكیش
در ۱۸ نوامبر سال ۱۹۷۸، لئوج. رایان(۱۳) از اعضای كنگره، به اتفاق همراهانش در سفر به گویانا برای دیدار از اقلیتنشین «معبد مردم»و حدود ۹۰۰ تن از پیروان معبد شامل رهبرشان جیم جونز در جریان خودكشی و قتل دستهجمعی مردند. با وجود كتابهای فراوانی كه در این مورد نوشته شده كه برخی از آنها توسط بازماندگان به رشتهی تحریر درآمده است، آنچه در جونزتاون رخ داده است هنوز در هالهای از ابهام قرار دارد. برخی واقعیتها مانند اینكه چه تعداد خودكشی كردند و چه تعداد كشته شدند ممكن است هیچگاه مشخص نشوند. البته بسیاری از حقایق تنها در انتظار انتشار اسناد انبوه جمعآوری شده توسط كمیتهی مجلس نمایندگان هستند؛ كمیتهای كه برای تحقیق در مورد این حادثه، بالاخص مرگ رایان به عنوان عضوی از كنگره تشكیل شد.تا به امروز آن اسناد، شامل گزارشاتی مربوط به تعدادی از تحقیقات مستقل كه توسط عوامل مختلف ملی، ایالتی و حكومتی صورت گرفتهاند، به دلایل امنیت ملی سر به مهر باقی ماندهاند و كسی نیز به بهانهی آزادی اطلاعات، خواهان انتشار آنها نشده است. جالب اینكه پاتریشیارایان دختر لئورایان و كسی كه از اوایل دههی ۱۹۸۰ یك فعال ضدكیش به شمار میآمد، از نگاه ضدكیش به واقعهی جونزتاون دست كشید و در دادخواستی بر ضد سازمان اطلاعات مركزی (سیا)، دولت ایالات متحده را مسئول مرگ پدرش دانست.
با وجود سئوالات باقیمانده در مورد حادثهی جونزتاون، تصویر واضحی از نقش این واقعه در احیای جنبش ضدكیشی وجود دارد. همزمان با بررسی ماجرای جونزتاون در رسانهها، ناگهان واژه «گروه» تبدیل به «كیش»شد. یكی از جلسات تحقیق سنا به این مسئله اختصاص یافت و پس از آن ، موضوع تحقیق برای كنگره شد و در طی دو سال بعد از آن، ضد كیشگراها تلاش كردند تا آن را به نمادی از همهی بدیهای ادیان جدید تبدیل كنند. بدینسان سال ۱۹۷۹ سال وفور كتاب در موضوع كیش شد. كوششهایی در جهت حمله به ادیان جدید از طریق قوانین ایالتی از سرگرفته شد و سرانجام، سازمان ملی ضد كیش كمابیش استواری ظهور كرد.
سناتور رابرت دل، رهبری واكنش به واقعهی جونزتاون را برعهده گرفت. حتی قبل از آنكه كنگره برای تحقیق در مورد مرگ رایان آماده شود. دُل، مجموعهای از جلسات دادرسی را بر مبنای این ایده سامان داد كه واقعهی جونز تاون، طلیعهای است برای تراژدیهای ناشی از عملكرد انفجاری ادیان جدید جوانگرا مانند كلیسای وحدتبخش. این جلسات محاكمهگونه كه در ابتدا به عنوان محلی برای سخنگویان ضدكیش وضع شده بود، تبدیل یك مسئله جنبی شد زیرا سخنگویان ادیان جدید تقاضای زمانی برابر ]برای سخن گفتن[ كردند و نیز آزادیخواهان مدنی و گروه جدیدی از دانشمندان كه در دههی ۱۹۷۰ روی ادیان جدید مطالعه میكردند، با اطلاعات به دست آمده از تحقیقاتشان به مقابله با اتهامات ضدكیشگرایان پرداختند. حمیت دُل و حمایت عمومی از ضدكیشگراها با ورود سناتوری از یوتا (كه یك مورمون از آب درآمد) به جلسات دادرسی به طور قابل ملاحظهای تعدیل شد.
جلسات دادرسی در مورد مرگ رایان به آن اندازهای كه قابلیت داشتند مورد توجه قرار نگرفتند، چرا كه بیشتر كار در پشت درهای بسته انجام شد و یافتههای واقعی كمیته نیز هیچگاه منتشر نشد. سرانجام، گزارشی پنج جلدی منتشر نشد. سرانجام، گزارشی پنج جلدی منتشر شد؛ اما در سیلاب محصولات ژورنالیستی، تاحدی گم شد. نه تنها بیش از یك جین كتاب در مورد واقعهی جونزتاون نوشته شد، بلكه كتابهای بسیاری نیز در مورد ادیان جدید و كیشها منتشر گشت. بسیاری از این كتابها، گزارش زندگی اعضای سابق كیشها و بریدنشان از گروه بود و تمامی این كتابها چنین نتیجه گرفته بودند كه واكنش مناسب در مقابل آنها حمایت از فعالیتهای ضدكیشگرایانه است. ]۸[لوایح ضدكیشی كه به خاطر واقعهی جونز تاون اراده شدند، در ایالتهای ماساچوست،ایلینوئیز، مینسوتا، كانكتیكوت، پنسیلوانیا، تگزاس، مریلند، اورگون، و از همه مهمتر نیویورك مطرح گشتند. این لوایح از لحاظ پختگی و میزان حمایت از آنها اختلاف بسیاری داشتند. بیشتر آنها در مرحله استماع شكست خوردند؛ زیرا آزادیخواهان مدنی نمایندگان كلیساهای اصلی و متخصصین ادیان جدید برضد آنها بسیج شدند. یكی از استثنائات، ایالت نیویورك بود؛ جایی كه مقر اصلی و مدرسه كلیسای وحدتبخش، معروفترین و نیز منفورترین دینهای جدید، قرار داشت. كلیسای وحدتبخش، پس از پیگیری منشوری ایالتی برای مدارس علمیه در بریتاون، اهمیت خاصی برای دولت پیدا كرده بود و در سال ۱۹۷۷ یكی از اعضای مجلس قانونگذاری ایالتی، از یكی از سخیفترین لوایح ضدكیش حمایت كرد و همین امر، او را به دشمن تمام كسانی تبدیل نمود كه در پی تأسیس یا كمك به «شبه دینها» بودند (هر شبه دینی كه میخواست باشد). قانون سال ۱۹۸۰ نیویورك كه به خاطر نویسندهی آن، هاوارد لشر، یكی از اعضای مجلس قانونگذاری ایالتی، عموماً با نام لایحه لشر شناخته میشود، دست به اصلاح مقررات مربوط به سلامت روانی زد تا به نیروهای گسترده والدین كه از محافظهكار بودنشان ناشی میشد، امكان آن را بدهد كه فرزندان خود بالاخص فرزندان بالغ خود را تحت برنامهریزی بازگردانی قرار دهند. این لایحه، دوبار از تصویب نمایندگان گذشت اما در هر دو بار توسط فرماندار وتو شد. تا زمان وتوی دوم آشكار شده بود كه چنین قوانین در سطح ملی، راه به جایی نمیبرند و از تلاشهای بعدی كه مقادیر زیادی از منابع ضدكیشها را هزینه میكرد، صرفنظر گردید.
شاید در درازمدت، مهمترین نتیجه تراژدی جونزتاون، احیا و سازماندهی مجدد جنبش ضدكیش بود. رهبری این سازماندهی مجدد را مركز قدیمی «بنیاد آزادی شهروندان» (كه به زودی به نام «شبكه آگاهی از كیش CAN معروف شد) و مركز نسبتاً جدید «بنیاد خانوادهی آمریكایی» برعهده داشتند. در نوامبر سال ۱۹۷۹ در گردهماییای كه تقریباً همزمان با اولین سالگرد واقعهی جونزتاون برگزار شد، ۶۵ نفر از ۳۱ گروه ضدكیش در شیكاگو دور هم جمع شدند تا مركز بیتأثیر «بنیاد بینالمللی آزادی فرد» (IFIF) را دوباره ساماندهی كنند. IFIF به اندازهای نامتمركز عمل كرده بود كه نمیتوانست وظایف تعریف شدهاش را انجام دهد، اما اكنون چنین قرار گذاشته شده بود كه طرح اولیه كه در مسئلهی جونزتاون تهیه شده بود مورد تمسك قرار گیرد. پس از برخی بحثها چنین تصمیمگیری شد كه حول «بنیاد آزادی شهروندان»كه قویترین گروه از میان گروههای منطقهای بود تجدید سازمان انجام شود. CFF تبدیل به «بنیاد آزادی شهروندان و خدمات اطلاع رسانی» گردید و نشست سال ۱۹۷۹ اولین جلسه از سری نشستهای ملی سالیانه شد. برای گروههای وابستهی منطقهای در مینیپلیس، پیتسبورگ و كالیفرنیای جنوبی، وظایف جداگانهای تعیین شد.
سازمان جدید، هنوز آن قدرتی را كه بسیاری افراد برای جنبش نیاز میدیدند به دست نیاورده بود. در سال ۱۹۸۳، برنامهای پنج ساله پیش روی رؤسای CFF قرار داده شد. این برنامه میگفت CFF نیاز به ساختار پایدارتری دارد تا بتواند در چشم مردم به عنوان غنیترین منبع اطلاعاتی در مورد كیشها، مشروعیت به دست آورد. چهار هدف ویژه تعیین شدند: كسب ثبات مالی، بسط مدیریت حرفهای، تولید سیستم ارتباطی كارآمد و انتشار خبرنامهای وزین. در سال ۱۹۸۴ و در اولین مرحلهی پیادهسازی این برنامه CFF نام خود را به «شبكه آگاهی از كیش»، متعلق به «بنیاد آزادی شهروندان» تغییر داد و به زودی نامش مخفف شده، با عنوان «شبكهی آگاهی از كیش» شناخته شد. فرماندهی مركزی در شیكاگو مستقر گردید و مدیر اجرایی استخدام شد (از سال ۱۹۸۷ سینتیاكیسر، مدیریت را برعهده گرفت). برای پاسخگویی به درخواستهای رسانهها، دانشگاهها و افراد، دفتری ملی طراحی شد. برنامهای برای روابط عمومی تهاجمی طراحی شد تا «شبكهی آگاهی از كیش» را در معرض عموم قرار دهد.
همزمان با تجدید سازمان CFF، «بنیاد خانوادهی آمریكایی»، (CFF)، تحت مدیریت جانكلارك تأسیس شد. كلارك، روانپزشكی تجربی در وستون ماساچوست و استادیار دانشگاه هاروارد، قبلاً سخنگوی اصلی جنبش ضدكیش در دههی ۱۹۷۰ بود؛ اما پس از دریافت توبیخنامهی رسمی از سوی انجمن روانپزشكی ماساچوست، تا حد زیادی سكوت پیشه كرده بود. AFF برخلاف رویكرد بسیار فعال CFF/CAN، سازمانی از متخصصین كه بر تحقیق و آموزش متمركز شده بودند تلقی میشد AFF فرصتی را به وجود آورد تا دانشگاهیان، متخصصین روانشناسی و دانشمندان علوم اجتماعی با جنبش ارتباط برقرار كنند. این مركز همچنین برنامهای برای آموزش عمومی آغاز كرد و مجموعهای از مكتوبات را با محوریت خبرنامهی خود با عنوان The Advisor و نشریهی مطالعات كیش كه بر طبق نشریات استاندارد دانشگاهی، مدلسازی شده بود منتشر كرد. تعدادی از كتابها توسط كلارك به عنوان رئیس كمیتهی اجرایی و یك روانشناس به نام میخائیل لانگون، مدیر تحقیقات AFF به رشتهی تحریر درآمدند.
ظهور AFF و تجدید سازمان آن، نشان از تحولی مهم در جنبش ضدكیش كه در دههی ۱۹۷۰ در سراسر كشور به وجود آمده بودند توسط والدینی تشكیل و اداره میشدند كه نگران عضویت پسران و دخترانشان در گروههای جنجالیتر ادیان جدید بودند: كلیسای وحدت بخش،(۱۴) علمشناسی،(۱۵) و هیركریشنا،(۱۶) فرزندان خدا، راه بینالمللی،(۱۷) رسالت نورالهی،(۱۸) و چندین گروه مسیحی ایوانجلیك دیگر. این گروهها هیچگاه، گروه بزرگی نبودهاند و بزرگترینشان «راه بینالمللی» بود كه در اوج كار خود ۱۲۰۰۰ عضو داشت. تنها اقلیت كوچكی از والدین، نگران این گروهها بودند و تا اوایل دههی ۱۹۸۰ تنها اندكی دارای حمیت و شور و شوق باقی مانده بودند؛ زیرا اكثریت والدین یا مشكلشان حل شده بود یا تصمیم گرفته بودند با وضعیت ناراحت كنندهی خود كنار بیایند.
در این اوضاع و احوال، والدین در تلاش خود برای كسب حمایت دادگاهها و عوامل دولتی، متوجه شدند كه نیاز به كمك متخصصین مختلفی دارند كه سخنگوی آنها شوند. مهمترین این متخصصین، روانپزشكان حرفهای بودند كه برخی از آنان به سرعت وضعیت ناگوار والدینی را كه با «از دست دادن» فرزندشان دچار آسیب دیدگی در زندگی دینی خود شده بودند درك كرده با آنان همدردی نمودند. این متخصصین،در دادگاهها تبدیل به شهود متخصص شدند و با مخاطب قرار دادن قانونگذاران تلاش داشتند تا از كیشها تحقیق به عمل آید.
قبلاً نیز در میانهی دههی ۱۹۷۰ برخی متخصصین كه بر اثر ]فعالیت[ گروههای والدین، هویت خاص یافته بودند تحت رهبری یك روانپزشك و فعال اجتماعی به نام ژانمریت، اقدام به تشكیل ]سازمان[ «بازگشت به انتخاب شخصی» كردند. این سازمان كه در لینكلن ماساچوست مستقر شده بود، از عضویت متخصصین روانشناسی ، حقوقدانها و روحانیون استقبال میكرد. «بنیاد خانواده آمریكایی» و برنامهی وسیعتر آن جانشین سازمان نسبتاً كوچك «بازگشت به انتخاب شخصی» شد و مریت به عنوان رئیس برنامهی امور دولتی AFF به واشنگتن دیسی نقل مكان كرد. برنامهی امور دولتی AFF تأثیرات مهمی با رویكرد ضد كیشی بر مقامات رسمی دولت گذارد. در این بین و در اوایل دههی ۱۹۸۰ كه CFF در حال پیاده سازی بخش عظیمی از برنامهی پنج سالهی خود بود، متخصصین نیز كنترل سازمان را به دست آوردند. از زمان تغییر نام CFF در سال ۱۹۸۴ اكثریت اعضای شورای مركزی و سخنرانان كنفرانس سالانه از متخصصین بودهاند (تغییری طبیعی از سوی سازمان برای كسب مشروعیت). CAN و AFF همزمان توسعه یافتند و در تلاش بودند تصویری از دو سازمان كاملاً متمایز ارائه دهند. با این وجود در طول آن دهه، این دو سازمان شوراهای به هم پیوستهای داشتند و چندین برنامهی مشترك اجرا كردند كه تمایز بین آنها را مشكل میساخت. ] ۹[
گذار به حاكمیت متخصصین، همچنین امری بود كه نزاع شدید بر سر برنامهریزی بازگردانی، آن را ایجاب میكرد؛ نزاعی كه در اوایل دههی ۱۹۸۰ به سراغ CFF آمد. برنامهریزی بازگردانی، مؤلفهای مهم هرچند پریشان در برنامهی ضدكیش در دههی ۱۹۷۰ بود. سازمانهای مختلف ضدكیش، ارتباط خود را با برنامهریزان بازگردانی، حفظ كردند و به عنوان تماسی میان والدین كه میخواستند از كمك آنها استفاده كنند عمل نمودند. تا اواسط دههی ۱۹۷۰ تعدادی از برنامهریزان حرفهای بازگردانی، هم در امریكای شمالی و هم در اروپا فعالیت میكردند. برخی از آنان اعضای سابق كیشها و برخی دیگر صرفاً پیمان كار بودند. اندكی پس از واقعه جونزتاون، تعداد برنامهریزیهای بازگردانی (و هم زمان، تعداد برنامهریزان بازگردانی) به طرز شگرفی افزایش یافت. كلیسای وحدتبخش، هیركریشنا و راه بینالمللی، سیبلهای اولیه بودند؛ هرچند سایر گروههایی كه برچسب كیش خورده بودند نیز مورد حمله قرار گرفتند.
گسترش برنامهریزی بازگردانی، موجب عكسالعملی قوی شد. گذشته از منتقدین سنتی آن، برخی از كسانی كه به طور موفقیتآمیز، تحت برنامهریزی بازگردانی قرار گرفته بودند شروع به محكوم كردن رفتاری نمودند كه از برنامهریزان بازگردانی مشاهده كرده بودند. سخنگویان مسیحی ضدكیش به رهبری والترمارتین، آشكارا خود را از استعمال آنچه مارتین، آن را «تاكتیكهای غیرمسیحی»در تلاش جهت جلوگیری از عضویت افراد در ادیان جدید میخواند مبرا ساختند. همچنین سازمان متمركز و نوین CFF احساس نمودند كه به دلیل فعالیتهای اعضایش در كشور از جمله برنامهریزان بازگردانی، به لحاظ حقوقی آسیبپذیر شده است. بنابراین در سال ۱۹۸۱ برای تبرئهی خود از كاركرد عینی برنامهریزی بازگردانی و افراطكاریهای احتمالی عاملین آن، گامهایی برداشت. CFF به عنوان یك سازمان، در بیانیهای عمومی از حمایت آدمربایی و نگهداری انسانها برخلاف میل خود، عقبنشینی كرد و طرفدار آن چیزی شد كه اغلب با عنوان «مشاورهی خروج» از آن نام برده میشود؛ شكلی از مشاورهی ضدكیشی كه افراد به صورت داوطلبانه در آن شركت میكنند. البته این تبری جستن رسمی، تغییر چندانی در واقعیت ایجاد نكرد. بیانیهی خطمشی،به هیچ عنوان مانع آن نشد كه برخی افراد عضو شورای مركزی یا مجریانی از قبیل سینتیاكیسر، به صورت آشكار برنامهریزی بازگردانی و برنامهریزان بازگردانی را تشویق نمایند.
CFF/CAN به رغم كنارهگیری رسمی ]از برنامه بازگردانی[ همچنان از طریق اعضای فعال خود در كشور به ارجاع مردم به برنامهریزی بازگردانی ادامه داد و به طور مرتب، برنامهریزان حرفهای بازگردانی را برای سخنرانی در جلساتش دعوت میكرد و از آنان میخواست در كنفرانسهای سالیانه كه محل برقراری تماسها بود شركت نمایند. این كنفرانسها همچنین محل اجتماع اعضای سابق كیشها بودند تا گواهی بر گذار موفقیتآمیزشان ]به زندگی عادی[ بر اثر برنامهریزی بازگردانی باشند. (در اواسط دههی ۱۹۹۰ فاش شد CAN برخلاف سیاست عمومی اعلام شدهاش در اوایل دههی ۱۹۹۰ به مدت چندین ماه مقرری ماهیانهای به یك برنامهریز بازگردانی به نام گالن كِلی(۱۹) پرداخته است).
در خلال دههی ۱۹۸۰ «شبكهی آگاهی از كیش» به عنوان «شبكهای» حقیقی به معنی معاصر این واژه تبدیل شده بود. شورا و دفتر ملی این شبكه در شیكاگو با تعدادی از متخصصین و فعالان مستقل و نیز گروههای محلی و فعالان در سراسر كشور كه وابستگی اندك داشتند «ارتباط شبكهای برقرار كرده بود».
رهبران محلی نیز به نوبهی خود، با تعدادی از برنامهریزان بازگردانی «ارتباط شبكهای» داشتند كه فقط تعداد كمی از آنان اعضای رسمی شبكه بودند. بنابراین درحالی كه بازگردانی فاصله میگرفت. بنابراین درحالی كه سازمان به صورت «رسمی» از برنامهریزان بازگردانی فاصله میگرفت، در عین حال، با انتخاب سخنرانان جلسات، فراهم نمودن زمینهای برای ملاقات برنامهریزان بازگردانی با مشتریهای بالقوه و هدایت مردم به سمت برنامهریزان بازگردانی از طریق شبكه حمایت و پشتیبانی خود را از آنان را ادامه داد. برنامهریزیان بازگردانی، بالاخص آنانی كه گمنام بودند برای آنكه همچنان از پشتوانهی مالی مشتریان برخوردار باشند، برشبكهی CAN كه افراد به برنامهریزان ارجاع میداد تكیه میكردند.۴) ضد كیشگرایی بینالمللی
تقریباً همزمان با ظهور سازمانهای ضدكیش در امتحده، احساس سازمان یافتهی ضدكیش در اروپا نیز به وجود آمد. این احساس، در پی انتقال «فرزندان خدا» به اروپا در اوایل دههی ۱۹۷۰، بازدید بسیار مشهور پدرمون(۲۰) از اروپا در سال ۱۹۷۲ و توسعهی انفجاری كلیسای علمشناسی در اروپا به وجود آمد. در اوایل سال ۱۹۷۳ برنامهریزان بازگردانی از آمریكا به اروپا رفتند تا آمریكاییهایی را كه به عنوان اعضای گروههای مختلف به آنجا رفته بودند فراچنگ آورند ]اما[ در اروپا همچنان ماندند تا نوكیشان مختلف اروپایی را نیز تحت برنامهی بازگردانی قرار دهند.
تا اواسط دههی ۱۹۷۰، گروههای منفرد ضدكیش با بهرهگیری فراوان از ادبیات آمریكا، مدل سازمانی و زبان آمریكا شروع به شكل گرفتن كردند، اولین دستهی این گروهها عبارت بودند از: «فعالیت خانوادگی(۲۱) و اطلاعات و نجات»(۲۲) (FAIR) در انگلستان، «انجمن دفاع از خانواده و افراد»(۲۳) (ADFI) در فرانسه (۱۹۷۵) و «مبارزه برای آزادی معنوی و روانی، جمعیت همكاری والدین]۱۰[(AGPF) در آلمان (۱۹۷۷). تا زمان تراژدی جونزتاون، سایر گروهها كار خود را در سایر كشورهای اروپایی و همچنین اسراییل]۱۱[، زلاندنو و استرالیا شروع كرده بودند. این گروهها به سرعت، فرضیات كنترل ذهن و شستشوی مغزی را كه در آمریكا بسط یافته بودند پذیرفتند. ]۱۲[
نگرانی اروپاییان در مورد ادیان جدید نیز همانند آنچه در اروپا رخ داد، به طور قابل ملاحظهای افزایش یافت و تا دسامبر ۱۹۸۰ به حدی رسیده بود كه ADFI توانست میزبان كنفرانسی بینالمللی از نمایندگان گروههای ضدكیش و سایر افراد علاقهمند در پاریس باشد و نمایندگانی از ۱۴ كشور در آن شركت كردند. هنریتا كرامپتون(۲۴) یكی از رهبران سرشناس CFF نیز از ایالات متحده در این كنفرانس شركت كرد. ]۱۳[ در آن هنگام شبكهی بینالمللی ضدكیش آمادهی شكلگیری بود. اروپا با وجود كسانی چون ایان هاورث و كشیش فردریك- ویلهلمهاك، در مورد رهبری مسائل مربوط به كیشها چیزی كم نداشت، با این حال، اروپا همچنان بر دیدگاههای نظری تولید شده در ایالات متحده متكی مانده است و چون ناكافی بودن این دیدگاهها آشكار شده، اروپا در این موضوع دچار نقیصه میباشد.
در اوایل دههی ۱۹۸۰ در سراسر اروپا، شبكهای از گروهها تشكیل شد همچون SOS (هلند)، مركز گفتگو(دانمارك)، FRI انجمن نجات افراد (سوئد)، كمیتهی آزادی جوانان(۲۵) و انجمن جوانان(۲۶) (اسپانیا). انجمن اخیر، میزبان كنفرانس بینالمللی بعدی در بارسلونا در سال ۱۹۸۷ بود كه در آن چند تن از نظریهپردازان سرشناس «شبكهی آگاهی از كیش» سخنرانی كردند. در این زمان، شبكهی بینالمللی تا آمریكای جنوبی گسترش یافته بود و بالاخص در آرژانتین قدرت پیدا كرده بود. در چندین كشور، گروههای ضدكیش مختلفی به عنوان رهبران مخالف با تاكتیكها و اهداف خاص ظهور كردند.
قویترین واكنش مشهود در مقابل واقعهی جونزتاون، در فرانسه اتفاق افتاد. در آنجا، كمیسیونی دولتی طی گزارشی فرقهها را با عنوان گروههای خطرناك شستشوی مغزی مورد حمله قرار داد. اما در عین حال، هیچ قانون یا لایحهی جدید بر ضد آنها ارائه یا تصویب نشد.
۵) ظهور و سقوط نظریه شستشوی مغزی
در اواسط دههی ۱۹۷۰ برای اولینبار، كیشهای مخرب، چونان مراكزی مشغول «شستشوی مغزی» اعضای خویش تلقی شدند و از این امر تحت عناوین مختلفی از جمله: «اقناع اجباری»، «كنترل مغز»، یا «كنترل فكر» یاد شد. مهمترین علت این امر، محاكمهی خانم پتیهرست(۲۷) وارث روزنامهای در سانفرانسیسكو در سال ۱۹۷۵ بود. هرست توسط گروهی سیاسی و بنیادگرا ربوده شده و تحت برنامههای تلقینی شدید، از جمله محبوس شدن در یك جالباسی و سایر سوءاستفادههای شخصی قرار گرفته بود. اما سرانجام هرست به عضویت آن گروه درآمد و در یك عملیات سرقت از بانك درحالی كه اسلحهای حمل میكرد عكسبرداری شد. او سرانجام پس از دستگیری به دلیل سرقت مسلحانه مورد محاكمه قرار گرفت.
وكیل مدافع در طول محاكمه عنوان میداشت، هرست، شستشوی مغزی شده و بدین ترتیب مسئول اعمال خود نیست. هیئت منصفه، این استدلال را نپذیرفت و او را محكوم كرد. البته مارگارت سینگر، یكی از روانشناسانی كه در آن محاكمه شهادت داده بود با وجود اینكه به دلایل فنی، اجازهی صحبت در مورد موضوع شستشوی مغزی را نیافت، سال بعد بعد به عنوان متخصص در موردی دیگر شهادت داد. در آن محاكمه، جریان محافظهكاری، علین پنج عضو كلیسای وحدتبخش فعالیت میكرد. خانم سینگر شهادت داد كه از آن اعضا كه جوانانی بالغ بودند قربانی افرادی هنرمند و سیاس شده، تحت فرآیند «اقناع اجباری» منقاد آنان گشتهاند. درنتیجه، وی پیشنهاد كرد كه باید آنها را برای گذراندن دورهی «واقعیت درمانی» و «بنیاد آزادی فكر» واقع در توكسون فرستاد.
سینگر به كار خود ادامه داده، به تأسیس مركز خدمات مشاورهای برای اعضای سابق ادیان جدید پرداخت؛ اعضایی كه بیشتر آنها در طی برنامههای بازگردانی، از ناحیه گروه آسیب دیده بودند. او در سال ۱۹۷۸ نتایج رو به پیشرفت خود را در چندین مقاله به چاپ رساند كه مهمترین آنها با عنوان «بیرون آمدن از كیشها»در نشریهی دكهای و مورد اقبال «روانشناسی امروز» به چاپ رسید (ژانویه سال ۱۹۷۹). ]۱۴[ آن مقاله چندین بار در اروپا و آمریكا تجدید چاپ شد. او در اوایل دههی ۱۹۸۰ به بسط مفهوم خود از شستشوی مغزی پرداخت كه پیشتر، آن را در طی جلسات مختلف قانونگذاری، گواهی دادن در محاكمات و چندین سخنرانی در جلسهی «شبكهی آگاهی از كیش» مطرح ساخته بود. مفهوم شستشوی مغزی به همان صورتی كه سینگر بسط داده بود تبدیل به شالودهی مجادلات ضدكیشی شد. در خلال اوایل دههی ۱۹۸۰ شهادت سینگر و چند همكار او كه نظرش را پذیرفته و تأیید كرده بودند تبدیل به امری حیاتی در یكسری قضاوتهای چندمیلیون دلاری بر ضد دستهای از ادیان جدید شد. وی تبدیل به شاهدی حرفه ای گشت كه تمام وقت خود را صرف مشاوره حقوقی میكرد. شهادت او به ویژه، هنگامی موثر واقع شد كه با ا.ج.شین همكاری كرد؛ كسی كه در مورد زندانیان جنگ كره مطالعه كرده بود.
كارهای سینگر با وجود اینكه به دلیل كمی مقالات ارائه شده توسط وی، به سختی قابل ارزیابی است، تبدیل به موضوع مجادلات شدید در محافل روانشناسی و جامعهشناسی گشت. نتیجهی آن مجادلات، رد قاطع رهیافت او به ادیان جدید توسط همكاران دانشگاهیش بود؛ هرچند دستهای از متخصصین روانشناسی مانند لوئیس ج.وست از مؤسسهی روانكاوی UCLA جزو حامیان علنی او بودند. ]۱۵[ البته در طول دههی ۱۹۸۰ افكار او توسط دادگاهها پذیرفته شد و بر تأملات هیئتهای منصفه تأثیر بسزایی گذاشت.
برخورد میان سینگر و اكثریت عظیم همكاران دانشگاهیاش كه در زمینهی مطالعهی ادیان فعالیت میكردند سرانجام منجر به ارائهی برخی لوایح شد كه نتیجتاً كارهای او در مورد شستشوی مغزی را خنثی مینمودند. این اتفاقات د سال ۱۹۸۳، هنگامی كه آغاز شد كه پیشنهادی به انجمن روانشناسی آمریكا (APA) مبنی بر تشكیل گروهی ضربتی برای «بررسی و ارائه. گزارش در مورد تكنكیهای اقناع اجباری» ارائه شد. در سال ۱۹۸۴ «گروه ضربت در مورد روشهای فریبكارانه و غیرمستقیم اقناع و كنترل» به ریاست مارگارت سینگر تأسیس شد. در این اثناء، سینگر را برای ادای شهادت در دادگاه رسیدگی به شكایت مولكو علیه «انجمن روح القدس برای وحدتبخشی مسیحیان جهان» فراخواندند. در این ماجرا، دوتن از اعضای سابق كلیسای وحدتبخش، آن را به وارد ساختن صدمهی روانی از طریق اقناع اجباری متهم كردند. دادگاه بدوی، موضوع را تا حدی كنار گذاشته بود؛ زیرا استدلالاتی را كه ثابت مینمودند شهادت سینگر (و یكی دیگر از همكارانش به نام ساموئل بنسون) فاقد مبنای علمی است مورد قبول قرار گرفته بود.
پرونده به دادگاه استیناف ارجاع شد. هنگامی كه پروسهی استیناف در حال انجام بود شورای APA خلاصهای مشاورهای از پرونده تهیه كرده به دادگاه ارائه نمود كه در آن، موضع اعلام شدهی سینگر مورد انتقاد قرار گرفته و محرومیت وی و دكتر بنسون از موقعیت قبلیشان درخواست شده بود. این خلاصهی پرونده در میان تعدادی از اندیشمندان كه به خاطر فعالیتشان در مورد ادیان جدید شناخته شده بودند (از جمله، نویسنده) دست به دست گشت و بدین ترتیب امضاهای بیشتری بر آن افزوده شد. هنگامی كه خبر ارائهی این خلاصهی پرونده منتشر شد، برخی هواداران سینگر معتقد بودند شورای APA از آنجا كه خود پیشتر دارای كمیتهای دائمی بوده كه دقیقاً روی موضوع مورد حمله در نتایج این خلاصهی پرونده كار میكرده است، درنتیجه شایستگی ارائهی چنین سندی را ندارد. بنابراین در اوایل سال ۱۹۷۸ APA از حمایت خود از آن سند عقبنشینی كرد؛ ولی افراد دیگری كه آن را امضا كرده بودند در مقابل دادگاه بر آن پایفشاری كردند.
در این زمان، گزارش گروه ضربت برای بازنگری تقدیم دادگاه شد. هم ناظران خارجی و هم دو نفر از اعضای «شورای مسئولیت اجتماعی و اخلاقی در قبال روانشناسی» بر نقیصههای گزارش اتفاقنظر داشتند و شورا نیز آن را رد كرد. در یادداشتی كه با تاریخ ۱۱ مه سال ۱۹۸۷ به سینگر و اعضای كمیته نوشته شده بود به تهی بودن گزارش از «استحكام علمی» و «رهیافت انتقادی منصفانه» اشاره شده بود. این یادداشت، همچنین متذكر این نكته شده بود كه با توجه به ارزیابی گزارش، اعضای كمیته نمیتوانند از كار خود در كمیته برای تأیید خویش در آینده استفاده كنند.
حال شورا میتوانست خلاصه پروندهی خود را مجدداً ارائه دهد. اما موقعیت پروندهی مولكو تغییر كرده و پرونده نیز سرانجام به هم خورد؛ زیرا مشخص شد برخی حقایق عنوان شده در پرونده نادرست بودند. البته به فاصلهی تقریباً اندكی پس از آن، پروندهی جدیدی مطرح شد: شكایت ایالات متحده علیه فیشمن. فیشمن در دفاعیات خویش كه به رابطهی بین خود و كلیسای علمشناسی مربوط میشد، سینگر و همكار دیگر وی به نام ریچاردآفش(۲۸) را به دادگاه فراخواند تا در مورد آثار مضر اغوای او توسط كلیسای علمشناسی و گواهی دهند. سند كلیدی این پرونده، تبدیل به باز تعبیری مطول از موضع همان خلاصهی پرونده قبلی APA و تحلیلی بر نوشتجات و عقاید سینگر به تألیف دیكآنتونی روانشناس شد. آنتونی به صورت قانعكنندهای، چنین استدلال میكرد كه سینگر نظریهای «رباتی» در مورد شستشوی مغزی را پیشفرض میگیرد كه فاقد پشتوانهی علمی است. ]۱۶[ دادگاه، استدلالات او را پذیرفت و بدینترتیب، سینگر و آفش از حضور در جایگاه شهود منع شدند و دفاعیات فیشمن باطل شد. در نتیجهی كار فیشمن، هم سینگر و همآفش از شهادت دادن در چند پروندهی دیگر نیز محروم شدند. روشن است كه پروندهی فیشمن، تمهیدی بود برای پذیرش نظر اكثر اندیشمندان حوزهی ادیان جدید و حوزهی ایدهی شستشوی مغزی از سوی دادگاهها.
نتایج كار فیشمن گسترده بود. او به اندازهی زیادی از اعتبار «شبكهی آگاهی از كیش» و دانشمندانی كه نظر سینگر را پذیرفته بودند هزینه كرد. این امر یعنی از دست رفتن موقعیت اظهارنظر قانونی در مورد مباحث كیشها به روشنی در پروندهی اخیر «معبد خورشیدی» خود را نشان داد. به رغم كوششهایی كه برای ارتباط دادن این پرونده با واقعهی جونزتاون صورت گرفت، رسانههای آمریكا به سرعت از سخنگویان CAN روی برگردانند و آن واقعه را در معرض فراموشی نهادند. اخیراً در سالهای ۱۹۹۳ و ۱۹۹۴ سینگر و آفش با تحت پیگرد قرار دادن APA ، انجمن جامعهشناسان آمریكا و تعدادی از دانشمندان اعلام كردند گرفتار توطئهای شدهاند كه آنها را از امرار معاش محروم میكند. دادگاهها هر دو پرونده را مسكوت گذاشتند و در مورد دوم به سینگر و آفش دستور دادند هزینههای حقوقی نسبتاً سنگین متهمان را بپردازند.
۶) فروپاشی «شبكهی آگاهی از كیش»
به هنگامی كه دادگاهها مشغول واكنش نسبت به كوششهای سینگر و آفش برای نجات موقعیت خویش بودند، رخدادهای دیگری در حال اتفاق بود كه میتوانست به از هم پاشیدن شبكهی آگاهی از كیش منجر شود. در طی دههی ۱۹۹۰، افراد مختلفی خصوصاً اعضای كلیسای علمشناسی، به هجوم علیه شبكهی آگاهی از كیش ادامه دادند. كلیسای علمشناسی با حمله به CAN به عنوان گروه نفرت، آن را به عنوان سرچشمهی بسیاری از مشكلات خود در حوزهی عمومی میدیدند برخی از اعضای كلیسای علمشناسی به CAN پیوستند و تلاش كردند تا در جلسات سالانهی آن شركت كنند؛ اما با دست رد مواجه شدند. از آنجا كه شركت در جلسهی سالانه به صورتی شفاف، حق ویژهای برای اعضا محسوب میشد، این افراد CAN را به دلیل نقض قرارداد تحت پیگرد قرار دادند.هرچند هیچكدام از این پروندهها به پای میز محاكمه نیامد، اما برای رؤسای CAN امری وقتگیر و زحمتی پرهزینه بود. مهمتر اینكه این پروندهها موجب عزلهای چندی در مورد رهبران و كارمندان CAN شدند. كمكم این عزلها، سندی از مشغولیت پیوسته CAN به برنامهی بازگردانی شدند. این مشغولیت، به صورت ارجاع ]مشتریان[ از دفتر ملی به افرادی درصحنه بود كه مستقیماً افراد را به برنامهریزان بازگردانی ارجاع میدادند؛ نیز به صورت استفاده از جلسه سالانه به عنوان محلی برای ملاقات برنامهریزان بازگردانی با مشتریان بالقوه (والدین اعضای ادیان جدید) و دادن پورسانت مالی از سوی برنامهریزان بازگردانی به CAN بود. اطلاعات جمعآوری شده از این عزلهای مختلف در پرونده جیسون اسكات به طور غیرمنتظرهای كاربرد یافت.
جیسون اسكات، عضو جماعت كلیسای بینالمللی متحد عید پنجاهه(۲۹) بود. مادر اسكات كه سابقاً عضو كلیسای مزبور بود، یك برنامهریز بازگردانی به نام ریكراس را استخدام كرد و او با كمك دو دستیارش، اسكات را دزدیده و كوشش كردند او را برای ترك این كلیسا متقاعد كنند. برنامهی بازگردانی موفقیتآمیز نبود و اسكات، راس را مورد تعقیب قضایی قرار داد. ریكماكسون، وكیلی كه بیشتر كارهایش برای كلیسای علمشناسی بود، پذیرفت كه پروندهی اسكات را به صورت رایگان برعهده بگیرد. او با استفاده از مطالبی كه از عزلهای CAN به دست آورده بود، نه تنها رأیی چند میلیون دلاری ]به عنوان جریمه نقدی[ بر ضد راس و همكارانش به دست آورد، بلكه بر ضد CAN نیز چنین رایی را از تصویب گذراند.
رأی چند میلیون دلاری بر ضد CAN سازمان را در مخمصهی ورشكستگی قرار داد و در سال ۱۹۹۶، ائتلافی از گروههایی كه CAN به طور مرتب در نشریاتش به آنان حمله میكرد اقدام به خریداری نام شركت و شماره تلفنهای آن كرد (شمارههایی كه به طور گستردهای منتشر شده بودند) از آن زمان به بعد، دفتر جدید CAN توسط ائتلاف مزبور به وجود آمده است كه به پاسخگویی تلفنهایی كه برای مشكل «كیش» به دنبال كمك هستند ادامه میدهد. در همین اثناء، رهبران سابق سازمان قدیمی CAN دادخواست جدیدی ارائه دادند. رد این دادخواست از سوی دادگاه در آوریل ۱۹۹۸ مانع مهمی بر سر راه سازماندهی مجدد و احیای CAN در آینده تا آنجا كه قابل پیشبینی است ایجاد نمود. در سایهی تصمیم اسكات و شكست شبكهی CAN برنامههای بازگردانی در آمریكای شمالی تقریباً به طور كامل متوقف شد.
۷) احیای ضد كیشگرایی در اروپا
حتی در همان زمان كه فعالیتهای ضدكیشی در آمریكای شمالی رو به افول نهاد، وقایع دست به دست هم دادند تا در اروپا به آن حیاتی تازه ببخشند. در دسامبر ۱۹۹۴، جسد مردهی ۵۱ نفر از اعضای یك گروه سوئیسی با عنوان «معبد خورشیدی» پس از اقدام گروهی به خودكشی/قتل پیدا شد. متعاقباً اجسادی در كبك پیدا شد؛ جایی كه بیشتر اعضای این گروه فرانسوی زبان در آنجا اقامت گزیده بودند. پس از آن در مارس سال ۱۹۹۵ رهبران گروه بودایی اُم شینریكیو(۳۰) در ژاپن در یك ایستگاه پررفت وآمد متروی توكیو، گاز اعصاب رها كردند. دوازده نفر در این حمله كشته شدند و در پی دستگیریها، تعدادی جنایت دیگر (شامل خودكشی) نیز كشف شد؛ جنایاتی كه توسط اعضای این گروه انجام شده بود. همانند پیامدهای واقعهی جونزتاون در ۱۵ سال پیشتر، واكنش نسبت به این رخدادها نیز توجه همگان را به ادیان جدید دیگر معطوف نمود. فرانسه، اولین كشوری بود كه وارد عمل شد. احساس ضدكیشی كه از زمان واقعهی جونزتاون همچنان در پارلمان وجود داشت موجب شد ]اولاً[ كمیتهای تشكیل شود، ]ثانیاً[ با حمایت ADFI (گروه فرانسوی ضد كیش) جلسهی بررسی غیرعلنی منعقد گردد و ]ثالثاً[ گزارشی با عنوان «كیشها در فرانسه» در ژانویه سال ۱۹۹۶ انتشار یابد. این گزارش، نام ۱۷۲ «فرقهی» خطرناك را فهرست كرده بود كه در طیف ادیان اقلیتی كشور از گروههای بودایی گرفته تا مسیحیت اوانجلیست (انجیلگرا) و از گروههای مخفی گرفته تا گروههای دینی مناقشه برانگیزتر مانند كلیسای وحدتبخش قرار داشتند. در نتیجهی این گزارش، سرمایهگذاری دولت برای ADFI به طور قابل ملاحظهای افزایش یافت. ادیان جدید از داشتن فضاهایی برای برگزاری ملاقاتهای عمومی در هتلها و امكانات مشابه محروم شدند و پارلمان دست به تأسیس یك سازمان ناظر بر كیشها زد. اقدامات دولت درحالی انجام میگرفت كه كارهای فعالین فرانسوی در حوزه ادیان جدید و واكنش منفی جامعهی دانشگاهی به گزارش مزبور نادیده گرفته شده بود. ]۱۷[
واكنشی كه در فرانسه در برابر «معبد خورشیدی» رخ داد، در بلژیك نیز نسخهبرداری شد و در آنجا به سال ۱۹۹۷ گزارشی منتشر شد كه حتی از نسخهی فرانسویاش افراطیتر بود. این گزارش، نه تنها نام ۱۸۹ دین اقلیت را فهرست كرده بود بلكه نام چند دستهی كاتولیك رمی، چند گروه متعلق به جریان اصلی پروتستان مسیحی و یك گروه یهودی حسیدیم را ذكر كرده بود. بیانیهای كه علیه یهودیان ساتمار(۳۱) صادر شد از آن جهت بسیار برجسته بود كه یادآور اتهام قدیمی به یهودیان مبنی بر دزدیدن كودكان خانوادههای مسیحی بود. بار دیگر، دولت با تغافل نسبت به اندیشمندان بلژیكی و در عوض واكنشی مثبت به انتقادات كاتولیك رمی كوید تا در سال ۱۹۹۸ مركزی مشاورهای كه تحت نظر وزارت دادگستری كار میكرد در زمینهی سازمانهای فرقهای مضر تأسیس نماید. دولت اطریش نیز به تدریج دستگاه نظارتی مشابهی را پایهریزی كرد.
در ژوئن سال ۱۹۹۸ گزارش بسیار مشهور كمیسیون تحقیق آلمان در مورد فرقهها، متن نهایی خود را ارائه كرد كه نسبت به متن میانی بسیار معتدلتر بود. كمیسیون آلمان، در بافت حملات به كلیساهای پنجاهه و مبارزهی شدید حكومت با كلیسای علمشناسی كار كرده بود. مبارزهی مزبور در سال ۱۹۹۷ منجر بدان شد كه كلیسای علمشناسی، تحت مراقبت پلیس مخفی قرار گیرد (تحقیقات پلیس مخفی برای دولت آزاردهنده شد چرا كه یكی از عوامل آن به دلیل آزاردهنده شد چرا كه یكی از عوامل آن به دلیل گسترش دادن فعالیتهای نظارتیاش به كشور همسایه، سوئیس، دستگیر شد). این كمیسیون در طول فعالیت دوسالهاش، هم با اندیشمندان و هم با فعالان ضدكیش (كه چندین تن از آنان حقوق بگیر كلیسای لوتری بودند) مصاحبه كرد و به واكنشهای مسئولین دولت آمریكا نیز گوش فرا داد. این گزارش به استثنای گروه علمشناسی كه آن را تحت عنوان فعالیت «سیاسی- افراطی» محكوم كرد بر تضمین آزادی ادیان د ر قانون اساسی تأكید نمود و قانونگذاری جدیدی را (مثلاً بر ضد «شستشوی مغزی») لازم ندانست؛ اما بر مصلحت دولت در مداخله كردن در موارد بیم از جنایت یا فعالیت مضر گروهها بر روی اعضای خویش صحه گذاشت. این گزارش همچنین درخواست میكرد دیگر از لغت «فرقه» به علت اثر بدنام كنندهی آن استفاده نشود. در این زمان كه مقالهی حاضر در حال نگارش است، كمیسیونهای تحقیق در سوییس و نیز پارلمان اروپا در حال فعالیت هستند. با وجود اینكه گزارش موقت (میانی) پارلمان اروپا نسبتاً ملایم به نظر میرسد، كمیسیون سوییسی، مستقیماً فراتر از مسئلهی «معبد خورشیدی» را نشانه رفت و گزارشی كه توسط ایالت فرانسوی زبان سوییس تهیه شد خواستار قانونگذاری علیه «كنترل ذهن» و محرومیت اعضای كیش از مشاغل دولتی بود و این ایالت در پی ارسال آن به مجمع قانونگذاری ملتی برای بررسی برآمد.
واكنش نسبت به ادیان جدید در اروپای غربی فرانسوی زبان یا آلمانی زبان به حمایت از قانونگذاریهایی در این كشورها منجر شده است كه واكنشی نسبت به كشورهای اروپای شرقی (از روسیه تا بلغارستان) كه در آنها كلیسای ارتودوكس بعد از دورهی سركوب در بیشتر قرن بیستم بار دیگر بر مواضع خود پافشاری میكند محسوب میشوند. قوانین یونان در دههی ۱۹۵۰ كه موجب پیدایش كلیسای ارتودوكس و اعمال محدودیت شدید بر سایر گروهها شدند، الگوی قوانین سركوبگر جدید بر ضد ادیان اقلیت (شامل گروههای مشهورتر كه در غرب، معنون به «كیش» هستند و گروههای سنتیتر مسیحی پروتستان) بوده است. به رغم موضعگیری دادگاه بینالمللی بر ضد یونان، روسیه قانونی مشابه را با هدف سركوب بسیاری از سازمانهای مذهبی كه از زمان فروپاشی اتحاد شوروی ظهور كردهاند تصویب كرد. در این مدت، نمونهی روسیه پیشزمینهای بوده است برای بلغارستان تا عقبگردهای مهمی از قوانین قبلی خویش در مورد آزادی مذهبی بنماید (در بلغارستان، جوّی علیه ادیان اقلیت و به سود كلیسای ارتودوكس غالب شده است). ]هماكنون[ مجموعهای از اقدامات سركوبگرانه، به مجالس قانونگذاری بسیاری از كشورهای عضو اتحاد جماهیر شوروی سابق ارائه شده است. ]۱۸[
مجموع فعالیتهای صورت گرفته در میانهی دههی ۱۹۹۰ این امر را به ذهن متبادر میسازد كه اروپای قارهای (اروپا به استثنای بریتانیا) در حالگذار از دورهی سازگاری با پلورالیسم ادیان جدید است (پلورالیسمی كه تنها میتواند توسط سركوب فیزیكی به عقب بازگردانده شود)، دقیقاً شبیه همان چیزی كه در دنیای انگلیسی زبان در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ تجربه كرد. این سازگاری در اروپای غربی توسط تهدیداتی كه از ناحیهی شكلگیری اتحادیهی اروپایی متوجه هویت ملی شده است، به شدت در حال تنشزاتر شدن است و در اروپای شرقی نیز سازگاری مزبور توسط سنت كهن اعمال كنترل دولتی بر مجموعههای دینی و دعوی مجدد كلیسای ارتودوكس مبنی بر نقش خویش در شكلدهی به هویت كشورهایی كه كلیسای ارتودكس در آنها، نیروی غالب دینی بوده است هرچه بیشتر تنشزا میشود. با مراجعه به مسئلهی مناقشه برانگیز كیش، به نظر میرسد كه دهههای اولیه قرن بیست و یك زمان مشاجرات خواهد بود. هرچند در پرتو گزارش آلمان، این مشاجرات به آن اندازهای كه پیشتر تصور میشد شدید نخواهد بود.
● فرجام
امتناع پی در پی دادگاهها به شدت به جنبش ضد كیش آمریكای شمالی ضربه وارد كرده است. به رغم برداشته شدن حمایت اولیهی برنامهریزان بازگردانی از ضد كیشگرایان، «بنیاد خانوادهی آمریكایی» به وجود خود ادامه میدهد. اما با فقدان امیدی وافر به حمایت دولت، این بنیاد سازمانی مبتلا به بیماری كمخونی به نظر میرسد. آژانسهای رسانهای به رغم جذابیت آشكار و حتی افراطی بیانیههای عمومی ضدكیشگرایان به طور فزایندهای، مشروعیت جنبش ضدكیش را زیر سئوال بردهاند.
از بین بردن فرضیات شستشوی مغزی در رابطه با ادیان جدید در حال آمدن تاریخی به اروپا است، هرچند همانند آمریكا، این اتفاق چند سال قبل از آن خواهد بود كه تعصب قوی در مورد ادیانی كه در فرهنگ غربی رسوخ كردهاند از میان برود. با این حال، نشان آینده، مورد «خانواده» (با نام پیشین «فرزندان خدا») است. در طول دههی ۱۹۹۰ «خانواده» كه سالهای زیادی نقشی ضعیف را برعهده گرفته بود به صحنه آمد و خود را به همگان معرفی كرد. این فرقه، به فاصلهی تقریبا كمی متحمل چندین اقدام منفی حقوقی در كشورهای اروپایی شد. به رغم مورد تأیید نبودن سبك زندگی این فرقه مبنی بر آزادی جنسی و به رغم موقعیتش به عنوان یك كیش (كه به اتهامات بر علیه خودش كمك میكرد) تمامی پروندهها به نفع آن مختومه شد.
در این اثنا و از زمان باز شدن اروپای شرقی، ادیان جدید با قدرت به پا خاستهاند و ضد كیشگرایی نیز سرش را راست نگاه داشته است. با این وجود بررسی سطحی وضعیت نشان میدهد ضد كیشگراها در به دست آوردن اعتبار لازم برای تأثیرگذاری بر فعالیتهای كلی ادیان جدید ناتوان بودهاند؛ هرچند برخی دولتها، آژانسهای نظارتی بنیان كردهاند تا مبادا وضعیت عوض شود. «قطع نظر از موقعیت فرقهی «علمشناسی» در آلمان، گروههای دینی جدید عنوان میدارند فرانسه و بلژیك كشورهایی هستند كه ضد كیشگرایی، بیشترین تأثیر را بر دولت و اقدامات حقوقی داشتهاند؛ اما دلایل معتنابهی وجود دارند كه ثابت میكنند چنین نفوذی با بیشتر اطلاع یافتن مقامات رسمی این دو كشور از اتفاق نظر اندیشمندان در مورد پلورالیسم دین و رانده شدن حوادث «معبد خورشیدی» و «ام شینریكیو» به تاریخ گذشته فروكش خواهد كرد.
نویسنده: جیمز - گوردون مــلتون
مترجم: بهزاد - حمیدیه
مجتبی - كرباسچی
پاورقیها
*- نوشته حاضر برگردان نوشتار زیر است:
J- Gordon Melton. Anti- Cultistis in the united states. An Hi strorical perspective, in Bryan wilson and jamie cress well(eds). New Religious. Movemnts. Challenge and Response Londeon and New Yourk: Routledge, ۱۹۹۹ chapter II, pp. ۲۱۳- ۲۳۳.
(۱). Post- Mesmerist
(۲). Rosicrucian
(۳). Neo- templar
(۴). Martinist
(۵). New Age Movement
(۶). Wicca
(۷). Eugene
(۸). Scientology
(۹). Bay
(۱۰). Volunteer Parents of America
(۱۱). Cult
(۱۲). Ron Enroth
(۱۳). Leo J.Ryan
(۱۴). Unification Church
(۱۵). Scientology
(۱۶). Hare Krishna
(۱۷). The Way International
(۱۸). Divine Ligh Mission
(۱۹). Galen Kelly
(۲۰). Rev. Moon
(۲۱). Family Action
(۲۲). Information and Rescus
(۲۳). Association pour la Dfense de la Famille et de Individus
(۲۴). Henrietta Crampton
(۲۵). Comitaro per la Liberazaion dei Giovani dal Settarismo
(۲۶). Association Pro- Juventud
(۲۷). Patty Hearst
(۲۸). Richard Ofshe
(۲۹). United Pentecostal Church International
(۳۰). Aum Shinrikyo
(۳۱). Satmar
پانوشتها
]۱[. برای فهرستی از حجم وسیع ادبیات یهودی ضد كیش رجوع كنید به:
- Jack N.Porter, Jews And Cults Bibliography, Fresh Meadows, NY Biblio Press, ۱۹۸۱.
]۲[. برای مطالعه بیشتر رجوع كنید به:
- D. Shupe Jr and David G.Bromley, A Documentary History of The Anti- Cult Movement , Arlington, TX: Center For Social Research, Univerdity of Texas, ۱۹۸۵, Anson D. Shupe Jr And David G.Bromely, The New Vigilantes: Deprogrammers, Anti- Chltists and The New Religions, Beverly Hills, CA: Sage Publications, ۱۹۸۰” Anson D. Shupe Jr And David G. Bromely , and Donna L, Oliver , The Anti Cult Movement in America: A Bibloography and Historical Survey , New York Garland Publishing, ۱۹۸۴ , J. Gordon Melton , Encyclopedic Handbook: Garland Publishing , ۱۹۹۲ ; and Anson D. Shupe Jr and David G.Bromely (Eds), Anti- Cult Movements in Cross- Cultural Perspective, New York: Garland Publishing, ۱۹۹۴.
]۳[. رجوع كنید به:
- James R.Lewis And J.Gordon Melton(eds), Sex , Slander and Salvation: Investigationg The Family/Children of God, Stanford, CA: Center for Academic Publication, ۱۹۹۴.
[۴]. What id Deprogramming ? Citizens Freedom Foundation News, ۱(۱) , November ۱۹۷۴, p.۱.
[۵]. Ted Patrick and Tom Dulack , Let Our Children Go! , New York E.P.Dutton , ۱۹۷۶.
[۶]. W.W.W. Norton and Company, New York, ۱۹۶۱.
[۷]. Jean Merritt, op. Cit.
]۸[. رجوع كنید به:
- Christopher Edwards, Crazy for God, Englewood Cliffs, NJ:Prentice – Hall , ۱۹۷۹; Barbara Underwood and Betty Underwood, Hostage to Heaven, New York Clarkson N. Potter, ۱۹۷۹.
- Rachel Martin, Escape, Denver: Accent Books, ۱۹۷۹.
]۹[. باید خاطرنشان ساخت كه روانشناسان و دیگر متخصصین كه هویت خود را با جریان ضدكیش گره میزنند، مشكلی ویژه داشتند. تقریباً همهی آنان، هرگز به مطالعهی گروههایی كه اكنون مجبور بودند به عنوان متخصص، آنها را ارزیابی كنند نپرداخته بودند. غایت علمی كه از ادیان جدید داشتند تقریباً همه از داستانهای نقل شده توسط اعضای سابق گروهها و گزارشهای به شدت تحریف شده توسط فرآیند برنامهریزی بازگردانی تأمین شده بود. ارزیابیهای آنان، مدام، توسط تعداد فزایندهای از اندیشمندان نقد منفی میشد، اندیشمندانی كه عملا گروهها را مورد مطالعه قرار داده بودند و آشنایی ممتعی با ادبیاتله و علیه گروههای دینی مختلف داشتند. آثار این اندیشمندان (كه تعدادشان تا نیمه دههی ۱۹۸۰ به چند صد مورد بالغ میشد) عامل اصلی آزاردهنده برای جنبش ضدكیش گردید و در نهایت منجر به فروریزی فرضیات شستشوی مغزی شد.
[۱۰]. Aktion fur geistige and psychische Freiheit, Arbeitsgemeinschaft der Elterninitiativen e.V.
]۱۱[. رجوع كنید به:
- Benjamin Beit- Hallahmi, Despair and Deliveance: Private Salvation in Contemporary Israel, Albany, NY: State University of New York Perss, ۱۹۹۲, pp.۳۵- ۴۸.
]۱۲[. رجوع كنید به:
- James A.Beckford, Cult Controversies:
- The Social Response to New Religious Movements, London: Tavistock Publications, ۱۹۸۵.
[۱۳]. Cult Awareness Network of The Citizens Freedom Foundation: Who We Are … and … What We Do, Hannacroix, NY: Citizens Freedom Foundation, ۱۹۸۴.
[۱۴]. M.Singer, ‘Coming Out of the Cults’ Psychology Today, ۱۲, January ۱۹۷۹, pp. ۷۲- ۳.
]۱۵[. برای مطالعه بیشتر مراجعه كنید به:
- David A.Halperin(ed.), Psychodynamic Perspectives in Religion, Sect , and Cult, Boston: J. Wright, ۱۹۸۳.
- David G. Bromley and James T.Richardson (eds), The Brainwashing/Deprogramming Sociological, Psychological , Legal , and Historical Perspectives, NewYork : Edwin Mellen Press, ۱۹۸۳.
]۱۶[. برای مطالعه بیشتر رجوع كنید به:
- Dick Anthony and Thomas Robbins, ‘Law, Social Science and the “Brainwashing” Exception to the First Amendment’, Behavioral Sciences and the Law, ۱۰,۱۹۹۲, pp.۵- ۲۹.
[۱۷]. Massimo Introvigne and J.Gordon Melton (des), Pour en finir avec les sectes: Le dbat sur le rapport de la commission parliamentaire, Turin CESNUR/Milan: Giovanni, ۱۹۹۶; ۲rd edition: Paris: Dervy, ۱۹۹۶; ۳rd edition Paris: Editions Dervy , ۱۹۹۶).
]۱۸[. به نظر میرسد رومانی استثنایی برای این قانون باشد، چرا كه تلاشهای كلیسای ارتودوكس رومانی برای كسب حمایت دولت در راستای تلاشهایش برای سركوب ادیان جدید منازع (شامل گروههای پروتستان) از سوی قانونگذاران كشور، مورد بیاعتنایی قرار گرفت. در حال حاضر، مهمترین نزاع دینی در این كشور، میان كلیسای ارتودوكس و «كلیسای كاتولیك شعایر شرقی» در ترانسیلوانیا بر سر انتساب برخی از مایملك مورد مناقشه كلیسا است.
مترجم: بهزاد - حمیدیه
مجتبی - كرباسچی
پاورقیها
*- نوشته حاضر برگردان نوشتار زیر است:
J- Gordon Melton. Anti- Cultistis in the united states. An Hi strorical perspective, in Bryan wilson and jamie cress well(eds). New Religious. Movemnts. Challenge and Response Londeon and New Yourk: Routledge, ۱۹۹۹ chapter II, pp. ۲۱۳- ۲۳۳.
(۱). Post- Mesmerist
(۲). Rosicrucian
(۳). Neo- templar
(۴). Martinist
(۵). New Age Movement
(۶). Wicca
(۷). Eugene
(۸). Scientology
(۹). Bay
(۱۰). Volunteer Parents of America
(۱۱). Cult
(۱۲). Ron Enroth
(۱۳). Leo J.Ryan
(۱۴). Unification Church
(۱۵). Scientology
(۱۶). Hare Krishna
(۱۷). The Way International
(۱۸). Divine Ligh Mission
(۱۹). Galen Kelly
(۲۰). Rev. Moon
(۲۱). Family Action
(۲۲). Information and Rescus
(۲۳). Association pour la Dfense de la Famille et de Individus
(۲۴). Henrietta Crampton
(۲۵). Comitaro per la Liberazaion dei Giovani dal Settarismo
(۲۶). Association Pro- Juventud
(۲۷). Patty Hearst
(۲۸). Richard Ofshe
(۲۹). United Pentecostal Church International
(۳۰). Aum Shinrikyo
(۳۱). Satmar
پانوشتها
]۱[. برای فهرستی از حجم وسیع ادبیات یهودی ضد كیش رجوع كنید به:
- Jack N.Porter, Jews And Cults Bibliography, Fresh Meadows, NY Biblio Press, ۱۹۸۱.
]۲[. برای مطالعه بیشتر رجوع كنید به:
- D. Shupe Jr and David G.Bromley, A Documentary History of The Anti- Cult Movement , Arlington, TX: Center For Social Research, Univerdity of Texas, ۱۹۸۵, Anson D. Shupe Jr And David G.Bromely, The New Vigilantes: Deprogrammers, Anti- Chltists and The New Religions, Beverly Hills, CA: Sage Publications, ۱۹۸۰” Anson D. Shupe Jr And David G. Bromely , and Donna L, Oliver , The Anti Cult Movement in America: A Bibloography and Historical Survey , New York Garland Publishing, ۱۹۸۴ , J. Gordon Melton , Encyclopedic Handbook: Garland Publishing , ۱۹۹۲ ; and Anson D. Shupe Jr and David G.Bromely (Eds), Anti- Cult Movements in Cross- Cultural Perspective, New York: Garland Publishing, ۱۹۹۴.
]۳[. رجوع كنید به:
- James R.Lewis And J.Gordon Melton(eds), Sex , Slander and Salvation: Investigationg The Family/Children of God, Stanford, CA: Center for Academic Publication, ۱۹۹۴.
[۴]. What id Deprogramming ? Citizens Freedom Foundation News, ۱(۱) , November ۱۹۷۴, p.۱.
[۵]. Ted Patrick and Tom Dulack , Let Our Children Go! , New York E.P.Dutton , ۱۹۷۶.
[۶]. W.W.W. Norton and Company, New York, ۱۹۶۱.
[۷]. Jean Merritt, op. Cit.
]۸[. رجوع كنید به:
- Christopher Edwards, Crazy for God, Englewood Cliffs, NJ:Prentice – Hall , ۱۹۷۹; Barbara Underwood and Betty Underwood, Hostage to Heaven, New York Clarkson N. Potter, ۱۹۷۹.
- Rachel Martin, Escape, Denver: Accent Books, ۱۹۷۹.
]۹[. باید خاطرنشان ساخت كه روانشناسان و دیگر متخصصین كه هویت خود را با جریان ضدكیش گره میزنند، مشكلی ویژه داشتند. تقریباً همهی آنان، هرگز به مطالعهی گروههایی كه اكنون مجبور بودند به عنوان متخصص، آنها را ارزیابی كنند نپرداخته بودند. غایت علمی كه از ادیان جدید داشتند تقریباً همه از داستانهای نقل شده توسط اعضای سابق گروهها و گزارشهای به شدت تحریف شده توسط فرآیند برنامهریزی بازگردانی تأمین شده بود. ارزیابیهای آنان، مدام، توسط تعداد فزایندهای از اندیشمندان نقد منفی میشد، اندیشمندانی كه عملا گروهها را مورد مطالعه قرار داده بودند و آشنایی ممتعی با ادبیاتله و علیه گروههای دینی مختلف داشتند. آثار این اندیشمندان (كه تعدادشان تا نیمه دههی ۱۹۸۰ به چند صد مورد بالغ میشد) عامل اصلی آزاردهنده برای جنبش ضدكیش گردید و در نهایت منجر به فروریزی فرضیات شستشوی مغزی شد.
[۱۰]. Aktion fur geistige and psychische Freiheit, Arbeitsgemeinschaft der Elterninitiativen e.V.
]۱۱[. رجوع كنید به:
- Benjamin Beit- Hallahmi, Despair and Deliveance: Private Salvation in Contemporary Israel, Albany, NY: State University of New York Perss, ۱۹۹۲, pp.۳۵- ۴۸.
]۱۲[. رجوع كنید به:
- James A.Beckford, Cult Controversies:
- The Social Response to New Religious Movements, London: Tavistock Publications, ۱۹۸۵.
[۱۳]. Cult Awareness Network of The Citizens Freedom Foundation: Who We Are … and … What We Do, Hannacroix, NY: Citizens Freedom Foundation, ۱۹۸۴.
[۱۴]. M.Singer, ‘Coming Out of the Cults’ Psychology Today, ۱۲, January ۱۹۷۹, pp. ۷۲- ۳.
]۱۵[. برای مطالعه بیشتر مراجعه كنید به:
- David A.Halperin(ed.), Psychodynamic Perspectives in Religion, Sect , and Cult, Boston: J. Wright, ۱۹۸۳.
- David G. Bromley and James T.Richardson (eds), The Brainwashing/Deprogramming Sociological, Psychological , Legal , and Historical Perspectives, NewYork : Edwin Mellen Press, ۱۹۸۳.
]۱۶[. برای مطالعه بیشتر رجوع كنید به:
- Dick Anthony and Thomas Robbins, ‘Law, Social Science and the “Brainwashing” Exception to the First Amendment’, Behavioral Sciences and the Law, ۱۰,۱۹۹۲, pp.۵- ۲۹.
[۱۷]. Massimo Introvigne and J.Gordon Melton (des), Pour en finir avec les sectes: Le dbat sur le rapport de la commission parliamentaire, Turin CESNUR/Milan: Giovanni, ۱۹۹۶; ۲rd edition: Paris: Dervy, ۱۹۹۶; ۳rd edition Paris: Editions Dervy , ۱۹۹۶).
]۱۸[. به نظر میرسد رومانی استثنایی برای این قانون باشد، چرا كه تلاشهای كلیسای ارتودوكس رومانی برای كسب حمایت دولت در راستای تلاشهایش برای سركوب ادیان جدید منازع (شامل گروههای پروتستان) از سوی قانونگذاران كشور، مورد بیاعتنایی قرار گرفت. در حال حاضر، مهمترین نزاع دینی در این كشور، میان كلیسای ارتودوكس و «كلیسای كاتولیك شعایر شرقی» در ترانسیلوانیا بر سر انتساب برخی از مایملك مورد مناقشه كلیسا است.
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست