پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
این تیم دایی است، آقایان!

شادی زایدالوصف و منحصربهفرد علی دایی برای خیلیها آشنا بود؛ آنهایی که در آغازین روزهای مطرح شدن دایی او را در قامت یک فرد جسور و جدی میدیدند. مشتهای گره کردهای که خطاب به اعضای نیمکت تیم ملی حرکت میکرد، علی دایی رسته از همه فشارها را نشان میداد. روزهایی که سکوت مرگبار شماره ۱۰ همه را به این نکته میرساند که آقای گل زیر فشارهای منتقدین بعضا فوتبالنابلد له شده است اما یک بازی ملی برای سلطان کافی بود، دایی گل میزد و همان شادی همیشگی؛ تماشاگران روی سکوها نام علی دایی را فریاد میزدند، انگار نه انگار که او تا همین چند لحظه قبل مورد انتقادترین ایرانی روی زمین بود. بازی با سوریه را باید از آن دست پیروزیهایی دانست که نقش سرمربی در آنها غیرقابل انکار است. اولین سورپرایز دایی دست نزدن به ترکیب تیم ملی بود.
محال بود که مربیان دیگر پس از اتمام محرومیت آندو، او را روی نیمکت قرار دهد اما دایی یک بزرگ دیگر را به بازی نفرستاد تا ثابت کند برایش نامها اهمیت زیادی ندارند. پیروزی ۲ بر صفر مقابل سوریه را باید به حساب آقای سرمربی نوشت، سرمربیای که یک بار دیگر انگشت روی بینی گذاشت و همه را به سکوت دعوت کرد. شادی او پس از گل خلیلی یک معنای خاص داشت. آن حرکت یعنی «آهای شمایی که پیروزی میخواستید، این شما و این تیمی که حالا پسوند علی دایی دارد. تیم پیروز شب ملودرام دمشق، تیم من است؛ آقایان!»
نیمه اول یادآور روزهای جام جهانی بود، روزهایی که علی دایی پای ثابت ستون SMSها بود و در حافظه هر تلفن همراهی حداقل دو، سه نیش و کنایه در مورد کاپیتان موجود، تیم ملی اما «آگاهانه» وا میداد، تا آستانه گل خوردن پیش میرفت ولی گل نمیخورد. ضعف حسین کعبی و عدم پوشش فضای پشت سر او توسط جلال حسینی، یک بستر مناسب برای سوریها فراهم آورد اما حیف که همه این بازیها و ضعفها یک تله بود. هادی عقیلی یک بار نزدیک بود شکارچی را در دام پهن شده بیندازد اما ضربهاش به تیر دروازه خورد و یک بار هم پر کردن آفساید حسین کعبی، یک موقعیت تک به تک را در اختیار مهاجمان سوری قرار داد که یک سوپرواکنش از مهدی رحمتی دام را همچنان مخفی نگه داشت. سوریه اما در ابتدای نیمه دوم که افتادن در دام را ثابت کرد، وقتی زیاد شعبو به علت کهولت سن از بازی بیرون آمد و سرمربی سوریه سعی کرد با اضافه کردن یک جوان کار را یکسره کند، آنجا بود که تکلیف مشخص شد. دایی از روی نیمکت بلند شد، با اشاره دست غلامرضا رضایی را نشان داد و تمام. این همان لحظهای بود که رنسانس بازی را رقم زد.
رضایی به چپ رفت و آنجا بود که مثلث رضایی، زندی و شجاعی تشکیل شد و شلیک نهایی به مغز سوریه قطعی. همه نیمه دوم را باید به نام ایران نوشت. از آن صحنههایی که دروازه سوریه را به توپ بسته بودند تا لحظاتی که مثل آهنربا بازیکنان حریف را به سمت خود میکشیدند و ناگهان با ضدحمله در تمام سطح زمین پراکنده میشدند. گل اول روی یکی از همین استراتژیها به دست آمد: جلال حسینی تکل زد، حسین کعبی توپ را با یک ضربه بلند برای مسعود شجاعی فرستاد و مثلث شجاعی، رضایی و خلیلی به پدیده جدید تیم ملی ختم شد. رضایی یک ضربه حرفهای به توپ زد و مصعب بالهوس دستها را به نشانه تسلیم بالا آورد. دایی کنار زمین دعا میکرد و خیلیها در ایران با شک به خودشان مینگریستند: «ما همانهایی نبودیم که تا لحظاتی قبل آرزوی باخت تیم ملی و زمین خوردن دایی را داشتیم؟» آن گل پایان سوریه و شروع فریاد علی دایی در تیم ملی بود، او باز هم برنده شد مثل همیشه. حالا دیگر همه قبول کردهاند که خدا علی دایی را دوست دارد، مردی که محبوب نیست اما بهترین است، بیشک!
در نیمه دوم باید به حرکات ویرانگر رضایی اشاره کرد یا هوش بالای جباری؟ به فضاسازیهای خلیلی یا به میدانداری بینقص نکو؟ راستی چند مربی پس از دیدن بازی آرزو کردند یک ژنرال مثل شماره ۶ ما داشته باشند. یکی که از بازی فوتبال لذت ببرد و بلد باشد چطور دمار از حریفان درآورد. نکونام در دور برگشت همان جواد همیشگی است. همانی که اگر آن مصدومیت لعنتی نبود حالا کاندیدای اصلی توپ طلا لقب میگرفت. چرا به جباری نباید اشاره کرد؟ یکی از آنهایی که بازی با سوریه را به دقت نگاه کرد امیر قلعهنویی بود.
بیخود نبود که قلعهنویی به اطرافیانش پس از بازی گفت: «مجتبی را دیدید، همان مجتبی همیشگی شده. هنوز توپ را نگرفته میداند باید چه کار کند. شعور فوتبالش را دیدید، آدم باید بنشیند و از بازی او لذت ببرد.» به اوقات اضافه که رسیدیم، سورپرایز دایی شروع شد.
آندو تیموریان به بازی آمد نه برای حفظ آن بلکه برای فشار آوردن به جناح راستی که دیگر نابود شده بود. دقیقه پنجم وقت اضافه رسیده که آندو توپ را میدزدد، حرکت میکند و بدون اینکه سرش را برگرداند توپ را به جایی میفرستد که جباری باید باشد، بیخود نیست که اکبر میثاقیان دو فصل قبل خود را خوشبختترین مربی ایران میدانست: «کیف میکنم وقتی این دو نفر را میبینم، ندیده به هم پاس میدهند و انگار به هم وصل هستند.» جباری و آندو به یاد روزهایی که در امید استقلال دلربایی میکردند، استارت زدند و در لحظهای که همه منتظر بودند تا جباری ضربه بزند مغز متفکر یک دستورالعمل جدید صادر کرد، جباری ژست شوت گرفت اما توپ را به خلیلی پاس داد، در جایی که شماره ۹ بود و یک دروازه خالی! جباری سعی نکرد گل بزند، سعی نکرد دریبلزنیاش را به رخ بکشد بلکه مصلحت تیم را در نظر گرفت؛ ایران به گل دوم رسید حالا چه فرقی میکند چه کسی گل زده است. سناریو تکرار شد و تاریخ خوشایند ما را در آغوش گرفت، ایران دایی صعود کرد آن هم بدون وحید هاشمیان، علی کریمی، مهدی مهدویکیا، رحمان رضایی و رضا عنایتی. دایی تیم خودش را داشت. یک مشت جوان که غول را سرپا نگه داشتند؛ آسیاییها میپرسند شما چقدر بازیکن دارید؟ و ما میخندیم، از ته دل!
علیرضا خطیبی
منبع : روزنامه کارگزاران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست