چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
اصلاح و اصلاح طلبان در ایران
از حدود نیم دهه پیش فضای فکری – سیاسی ایران با واژه «اصلاح » و هم خانوادههای آن نظیر «اصلاحات»، «اصلاح طلبان»، «گروه های اصلاح طلب» و... آشنا، غجین و اشباع گردید، این سئوال دائما در اذهان نقش میبست که واقعا مراد از اصلاح چیست؟ اصلاح طلبان کیستند؟ اصلاحات در جست و جوی چیست؟ و... به نظر میرسید که هر که از ظن خویش یار اصلاح و اصلاحات و اصلاح طلبان میگشت و مفهومی برای آن در نظر میگرفت. کمتر کسی به کنکاش علمی – تاریخی در این زمینه مبادرت ورزید. از میان آنانیکه به عنوان رقبای گروههای اصلاح طلب شناخته میشوند و نه برخلاف انتظار از سوی خود اصلاح طلبان.
نگارنده این سطور از همان زمان اراده آن داشت تا بخشی آکادمیک، علمی و تاریخی در زمینه اصلاح و اصلاح طلبی در ایران ارائه کند و با تبارشناسی اصلاحات مطرح شده پس از خرداد ۷۶ «اصل و نسب » آن را در میان «خاندانها»یا انواع و گونههای مختلف اصلاح و اصلاحات مطرح شده در تاریخ ایران بیابد. مجالسی برای این مهم پیش نیامد، تا این که از چندی پیش از «اصلاحات» به مشکل انجامید و برخی از شکست آن سخن راندند، برخی دیدی آن را در بن بست یافتند، عدهای آن را بیپایان و توقف ناپذیر دانستند و گروهی تاثیرات آن در تحولات چند ساله اخیر و نیز تحولات آینده را عمیق، تعیین کننده و انکار ناپذیر ارزیابی کردند. نتایج انتخابات شوراها در سال گذشته و انتخابات مجلس شورای اسلامی در ماه جاری مهر تاییدی بر برخی از ادعاهای فوق گشته و نویسنده را مجددا به تبارشناسی اصلاحات و نیز با توجه به شرایط حاضر، به آسیب شناسی آن و همین طور آینده شناسی این پدیده تشویق، تحریض و تحریص نمود.
«اصلاح» در فرهنگ ایران و ایرانیان دارای حداقل در معنای لغوی و چند معنای اصطلاحی است: نخستین معنای لغوی آن همان است که در فرهنگهای لغت ایرانی میتوان یافت. به طور مثال فرهنگ و عمید در مقابل واژه اصلاح آورده است:« به صلاح آوردن، به سامان آوردن، سرو سامان دادن، آراستن، سازش دادن، سازش کردن، نیکو کردن، نیکویی کردن، نیکی کردن به کس».
همان گونه که مشاهده میشود در این معنا اصلاح یعنی سروسامان دادن و نیکو ساختن، بخش دیگر معنای این واژه در جامعه ایرانی، در جزء اسلامی فرهنگ ایرانیان نهفته است. اصلاح در فرهنگ اسلامی و فرهنگ لغتهای قرآنی از ریشه «صلح» و «صلح» به معنایی آنی است که از آن فساد زایل شده باشد یا فساد در آن راه نیافته باشد. در نتیجه اصلاح در این جا با ضد خود یعنی افساد معنا میشود. قرآن و سنت پیوسته مسلمانان را دعوت به اصلاح کرده و آنان را از افساد نهی مینماید.
اسلام به «اصلاح » اهمیت داده و «مصلحون» را در زمره «محسنین» و «مؤمنین » قرار داده و آنان را مشمولین رحمت خود میداند و در نقطه مقابل از افساد بر روی زمین بر حذر داشته و آنان را کار منافقین میداند. پیامبر خود را «مصلح»یعنی اصلاح طلب و اصلاح گر معرفی میکنند و بلکه، عنوان برترین مصلحان شناخته میشوند. حضرت علی (ع) به عنوان برجسته ترین شخصیت تشیع مبارزه خود و خانهاش بعد از رحلت پیامبر را برای «اصلاح» میداند و امام حسین (ع) رسید و سالار شهیدان اسلام، خرونه خود بریزید را برای «اصلاح»امری است نیکو، پسندیده و سفارش شده. سنت قرآن، پیامبران و ائمه بر آن تأکید ورزیده است و شخصیتهای والا، مقدس و الگویی نظیر حضرت امیر (ع) و حضرت سید الشهداء (ع) به آن قیام کردهاند. در نتیجه، دائما بایستی درصدد «اصلاح» امور بوده و از در غلطیدن در ورطه فساد و انحراف دوری جست. خصوصا زمانی که جامعه از مسیر اصلی اخلاقی خود فاصله میگیرد و از جامعه مطلوب دین توصیه شده توسط قرآن، پیامبر و اولیاء دین انحراف مییابد، بازگرداندن جامعه به حالت مطلوب وظیفهای دینی، ملی، شرعی و اخلاقی میگردد. این چنین است که در قاموس ایرانیان «اصلاح »دارای بار ارزشی قسمت عمیقی گشته و جست و جوی آن در طول تاریخ امری لازم و ضروری تشخیص داده میشود، خصوصا این که با واژه ای پرمغز و ارزشمند دیگر نظیر «امر به معروف و نهی از منکر» نیز قرین و عجین میگردد. این ارزیابی و احساسات مثبت نسبت هب اصلاح و اصلاحات نه تنها شامل حوزه فردی و زندگی انسانی مسلمانان ایرانی میشود بلکه حوزههای عمومی زندگی او را نیز به جد در برمیگیرد. به همین جهت هم اصلاح فردی و هم اصلاحات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و... امری مطلوب، ضروری و لازم شمرده میشود. فرد و جامعه مسلمان آمادگی ذهنی کاملی برای پذیرش، تعقیب و تحقیق اصلاحات را داراست.
معانی اصطلاحی «اصلاح» از زمانی بیشتر شایع و رایج میگردد که نخستین تماس ایرانیان با غرب حاصل میآید. درس اول این تماس پی بردن به عقب ماندگی خویش است و چارهجوییهای اولیه برای حل این مساله عنوان «اصلاح» به خود میگیرد. اصلاح در همان معنای سامان بخشیدن به خود و سازمان دادن به خویشتن برای غلبه بر مساله عقب ماندگی ایران؛ ولی شیوهها مطرح شده برای «اصلاح» یکسان مشابه نیست. به همین جهت اصلاح و راههای آن در ایران متنوع گشته و تبارهای مختلف مییابد.
در نخستین گونه شناسی از اصلاحات در ایران معاصر، میتوان آن را به دو دسته ، اصلاحات درونی حکومتی و اصلاحات برون حکومتی تقسیم کرد. اصلاحات درون حکومتی توسط افراد از درون حکومت قاجار و پس از تماسهای مستقیم با غرب، خصوصا در جریان جنگهای ایران و روس مطرح گشته و آغاز میشود. افرادی نظیر عباس میرزا با تحمل شکستهای مکرر و فاجعه آمیز در خلال جنگ با روسها، علت آن را عقب ماندگی ایران در مقایسه با روسیه و غرب ریشه یابی کرده و لذا در صدد چاره جویی برای غلبه بر آن برمیآید. اصلاحات او نظیر اصلاحات دیگر افراد اصلاح طلب برخاسته از درون قاجار بعد از خودش همچون امیر کبیر، بیشتر سخت افزاری و خصوصا اقتصادی و مالی است. روش آنان نیز به دلیل درون حکومتی بودن اصلاحات بیشتر «اصلاح طلبانه» یا «رفرمیستی»است و نه «انقلابی» یا «رادیکال». یعنی با قبول کلیت و شالوده نظام سیاسی حاکم تلاش میشود تا در چارچوب نظام مستقر از ظرفیتهای موجود برای ایجاد اصلاحات جهت سامان دادن امور با هدف غلبه بر عقب ماندگی بهره گرفته شود. سلسله اقدامات سخت افزارانه قابل توجهی از جمله اقدامات عمرانی و اصلاحات اقتصادی و مالی برای سازمان دادن به تلاش اصلاح طلبانه جهت رسیدن به وضع مطلوب( وضعی مشابه به اوضاع غربیان و اروپائیان) صورت میگیرد.
در کنار اصلاحات درون حکومتی، و البته، اندکی تأخیر نسبت بدان، و شاید به دلیل به شکست انجامیدن اصلاحات درون حکومتی یا نتیجه ندادن آنها، اصلاحات برون حکومتی یا نتیجه ندادن آنها، اصلاحات برون حکومتی مطرح شده به تدریج جای خود را باز کرده و جریان مییابد. اصلاح طلبان برون حکومتی در ضرورت انجام اصلاحات دارای اشتراک نظرند ولی درباره آغاز و انجام و نیز چگونگی و محتوی آن وحدت نظر ندارند. برخلاف اصلاح طلبان درون حکومتی، اصلاحات درخواستی اصلاح طلبان برون حکومتی بیشتر نرم افزارانه و خصوصا فکری – سیاسی است. اگر گروه اول برخاست کارخانههای توپ سازی، کشیدن راه آهن ، ایجاد بانک، جلوگیری از حیف و میل بیت المال، ترقی صنعت، گسترش تجارت ، برقراری خطوط تلگراف و ... تأکید داشتتند، گروه دوم بیشتر بر قانون، آزادی، عدالت، تعقل، برادری، برابری ، علم، پارلمان و.... پای میفشرند. به علاوه روش اصلاح طلبان برون حکومتی، بیش از آن که اصلاح طلبانه یا رفریستی باشد بیشتر انقلابی و رادیکال است.
اگرچه روش آنان نیز از ابتدا رادیکال نبود ولی قطعا از حالت ملایم اولیه که بیشتر جنبه پند و اندرز و آگاهی بخشی داشت خارنه شده وارد مرحله عمل و اقدام میگردد. انقلاب مشروطیت نقطه عمل اصلاح طلبان برون حکومتی است که مطالباتشان آشکارا جنبه انقلابی به خود گرفته و مبارزات برون حکومتی آنان در نهایت تحمل مشروطیت به دربار قاجار و رسیدن کشور به یک «قانون» اساسی مدون را به همراه دارد.
آن چه را که اصلاح طلبان برون حکومتی در مقابل پادشاه قاجار در جریان انقلاب مشروطه به دست آوردند. قبلا در جنبش تنباکو آزموده بودند. اصلاح طلبان برون حکومتی در آن و این جنبش نهضت حداقل از دو مشرب فکری یا دو ایدئولوژی مختلف سیراب شده و تغذیه فکری میشدند. در یک طرف اصلاح طلبان قرار داشتند که به نام دین وضع موجود را غیر قابل قبول دانسته و درصدد اصلاح آن براساس و اصول آموزهها و احکام الهی و به نام دین و شریعت اسلام بودند و از جانب دیگر تحصیل کردگان جدید و اصحاب قلم آشنا به علوم امروزین و نوین بودند که به نام قانون، استبداد قاجاری و اقداماتش را نفی کرده و به چالش میکشیدند. در یک طرف سید جمال الدین اسد آبادی است که نتیجه نامه خود به مرجع تقلید شیعه، جناب میرزای شیرازی را در این عبارات تلگراف ایشان به شاه مییابد که: «اجازه مداخله اتباع خارجه در امور داخله مملکت و مخالطه و تردد آنها با مسلمین و اجرای عمد تنباکو و بانک راه آهن و غیرها، از جهاتی چند منافی صریح قرآن مجید و نوامیس الهه و موهن استقلال دولت و مخل نظام مملکت و مخالطه و تردد آنها با مسلمین و اجرای عمد تنباکو و بانک و راه آهن و غیرها، از جهاتی چند منافی صریح قرآن مملکت و موجب پریشانی رعیت است...» و در سوی دیگر میرزا ملکم خان است که در شماره ۲۷ تیر ۱۲۶۹ (۱۸ ژوئیه ۱۸۹۰) روزنامه «قانون » خود که آن را در لندن به چاپ میرساند در خطاب به صدراعظم ایران چنین میآورد؛ به کدام حق و طبق کدام قانون، حقوق و منافع کشور ما را به ماجراجویانی اجنبی میفروشید؟ چه طور جرأت میکنید وسایل معیشت مسلمین را به کفار بفروشید؟ به قول آر. جی.کندی وزیر مختار وقت بریتانیا در ایران که در تاریخ ۲۹ آوریل ۱۸۹۱ (اردیبهشت ۱۲۷۰) جریان نهضت تنباکو را چنین گزارش می کند: «برای این ناآرامیها دو دلیل متمایز و مخالف میتوان ذکر کرد: از یک سو هواداران ملکم خانند که در دیدگاههای «لیبرالی» و «اصلاح طلبانه» او شریکند، شاید عمدتا بدان سبب که ضمن حمله به صدراعظم شاه، چشم مردم را باز میکنند تا شکل فاصد و جبارانه حکومتشان را مشاهده نمایند، مردم را با اندیشه قدرت دموکراتیک اشباع سازند؛ از سوی دیگر روحانیوناند که با استفاده از ماه رمضان اینجا و آنجا علیه محاصره مؤمنان توسط مشتی بیدین موعظه میکنند و میگویند تجارت، معادن، بانکها، تنباکو، جانها به اروپائیانی فروخته شده که میخواهند به تدریج زمینهای غله خیز کشور و حتی زنان مسلمان را در اختیار گیرند.»
بلاشک رهبری حرکت جمعی اصلاح طلبانه تنباکو در اختیار و انحصار اصلاح طلبان دینی است تا جائیکه دکتر فوریه، طبیب فرانسوی دربار قاجار، بازتاب و تاثیر حکم میرزای شیرازی مبنی بر محاربه با امام زمان اعلام کردن استعمال تنباکو و توتون را چنین توصیف میکند: « این فتوا با انضباط تمام رعایت شده، تمام توتون فروشان دکانهای خود را بسته و تمام قلیانها را بچیدند، و احدی، نه در شهر و نه در میان نوکریهای شاه و اندرون او، لب به استعمال دخانیات نمیزنند... امروز اختیار به کلی در قبضه آخوندهاست» ولی «دادخواست اصلاح طلبان ایرانی به نمایندگان دولتهای خارجی در تهران» نیز جالب توجه است که در آن خواهان «استوار حکومت قانون در کشور براساس جنبههای عادلانه و انسانی شریعت» خود میگردند.
به این ترتیب دو گروه از اصلاح طلبان برون حکومتی در ایران دوره قاجار شکل میگیرند: اصلاح طلبان دینی و اصلاح طلبان لیبرال. دو گروهی که در جریان انقلاب مشروطه علیه دربار قاجار ائتلاف کرده و به صورت مشترک اقدام مینمایند. فرق این دوران با عصر نهضت تنباکو در این است که اصلاح طلبان لیبرال قدرت، استحکام و جایگاه بهتر و برتری یافتهاند. اگر اصلاح طلبان دینی در اصلاح وضع موجود بر عدالت، قانون شریعت، عدم مداخله بیگانگان و بیدینان در کشور و سرزمین اسلامی، حکومت مجتهد اعلم و ... تأکید دارند، اصلاح طلبان لیبرال بیشتر بر مفاهیمی نظیر مشروطیت، قانون اساسی، عدم مداخله امپریالیستی بیگانگان، سکولاریسم و... تاکید میکنند.
نکته قابل توجه در این میان این است که دو گروه اصلاح طلبان لیبرال و اصلاح طلبان دین خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیر مستقیم تحت تاثیر افکار و مطالبات یکدیگرند. جدایی کامل بین آنان امکان ندارد چون نه شرایط عینی ایران این امکان را میداده است و نه خود آنان راغب به اینکار بودهاند. ائتلاف آنان در مقاطع مختلفی نظیر نهضت تنباکو، جنبش مشروطیت و نهضت نفت و نیز عادل نیرو یا ریزش نیروی هر یک به نفع دیگری نیز گواه این مدعاست.
شکل گیری نیروهای لیبرال مسلمان و مسلمانان لیبرال در سالهای منجر به انقلاب اسلامی ایران و بعد از آن حکایت از این عدم انتطاع کامل نظری بین دو اردوگاه فکری، سیاسی اصلاح طلبان ایران دارد. شاید یکی از نقاط اشتراک آنان همان مانند که مرحوم عنایت از آن، عنوان «تجدد خواهی» باز میکند. «تجدد فکر دینی» به تعبیر الیویه روابط اسلام و سیاست را از سنت گرایی به سوی اصلاح طلبی سوق میدهد. همانی که هشام شرابی آن را «اصلاح طلبی اسلامی» مینامد. او اصلاح طلبان اسلامی را گروهی بین محافظه کاران سنتی و نوگرایی دیناگرا ارزیابی میکند. به نظر او «نخستین گام اصلاح طلبی، گذار و تبعیت کورکورانه از تفسیر سنتی به رهیافتی نو و آزادتر بود... این گذار از یک سو به جنبش اصلاح طلبی نیروی تحرک زیادی بخشید، از سوی دیگر، یگانگی بینش سنتی را از درون نابود کرد».
شکست مشروطیت و به روی کار آمد رضاخان، خصوصا دهه اول حکومت او باعث رکرد و انفعال و رجیهه اصلاح طلبانه اسلامی و سکونت و همکاری در میان اصلاح طلبان لیبرال گشت. همکاری اصلاح طلبان لیبرال با رضا شاه از اقدامات «اصلاح طلبانه» سخت افزاری او نظیر «تمرکز دولت، آرام کردن قبایل، محدود کردن روحانیون، کشف حجاب، لغو القاب اشرافی، اجرای نظام سربازگیری، تضعیف قدرتهای فئودال، تلاش برای همگون ساختن جمعیت و تأسیس مدارس، شهرها و صنایع مایه گرفته و توجیه میشد. البته این همکاری و حمایت در دهه دوم سلطه رضا شاه سیر نزولی یافت، زیرا به قول آبراها میان در دهه ۱۳۱۰ که شاه قرارداد ناخوشایند نفت را امضاء کرد، حرص و طمع وی برای جمع آوری ثروت شخصی بیشتر شد، افزایش هزینههای قدرت سیاسی را منحصرا در دست گرفت. این پشتیبانی پرشور کاهش یافت. در سال ۱۳۱۶، شمار کمی از اصلاح طلبان پیشین در صحنه عمومی باقی مانده بودند». به عبارت دیگر اصلاحات سخت افزارانه و اقتصادی درون حکومتی رضا شاه برای یک دهه اصلاح طلبان برون حکومتی لیبرال را نیز به دور او جمع میسازد، و نادیده گرفتن و بلکه اقدامات ضد اصلاحات نرم افزارانه و سیاسی او نظیر پایان کردن قانون اساسی مشروطه، ترجیح ارتش بر سایر نهادهای دولتی، گردآوری ثروت شخصی، غایت اموال مردم، کشتار روشنفکران شرقی و افزودن بر شکاف میان داراها و ندارها ، اصلاح طلبان را در سالهای آخر حکومت رضاخان از دور او پراکنده می سازد. انیجاست که غلبه جدیدی از اصلاح طلبان در درون اصلاح طلبان برون حکومتی خصوصا از درون اصلاح طلبان برون حکومتی غیر دینی متولد میشود. اینان برخلاف اصلاح طلبان لیبرال اساسا رضا شاه را اصلاح گر حقیقی درگیر با نیروهای سنتی ندانسته، بلکه او را مستبد تقویت کننده طبقات زمین دار قلمداد میکنند. به نظر آنان رضا شاه نه میهن پرست بلکه قزاق دست آموز تزارها که توسط انگلیس ده قدرت رسیده بود و نه بنیان گذار ملت بلکه مؤسس خودخواه یک پادشاهی جدید به حساب میآمد. اینها اصلاح طلبان جوان سوسیالیست بودند که رضا شاه را آلت دست امپریالیسم انگلیس میدانستند.
فضای فکری اصلاح طلبان سوسیالیست ایران را که در اواخر دوران رضا شاه به خود سامان میدهند از شرح حال شخصیت اصلی آنها یعنی دکتر نقی ارانی میتوان یافت. آبراها میان در این زمینه چنین نقل میکند: ارانی هنگام تحصیل در تهران که مبارزات ناسیونالیستی علیه قرارداد ایران و انگلیس در جریان بود، به شووینیسم بسیار علاقهمند شد. او همانند بسیاری از معاصران خود، معتقد بود که تنها از طریق پاکسازی زمان پارسی از واژههای بیگانه، احیای مذهب باستان زرتشت و تجدید بنای دولت متمرکزی مانند دولت ساسانیان میتوان کشور را از عقب ماندگی و امپریالیسم نجات داد. به این ترتیب اصلاح طلبان شرقی و پیشرو عنوانی که خود آنان با الهام از مفاهیم سوسیالیستی و خصوصا مارکسیستی به خود میدانند سوسیالیست راه غلبه بر عقب ماندگی و رشد و ترقی ایران را در آموزههای مارکسیستی و سوسیالیستی جست و جو کرده و به بسط و گسترش مفاهیم جدیدی نظیر ماتریالیسم تاریخی، مفهوم ماتریالیستی بشریت ، زنان و ماتریالیسم، پایههای مادی زندگی و اندیشه عناوین سلسله مقالات نفی ارانی مبادرت میورزند. حزب توده در دوران پس از رضا شاه پرچمدار، هدایت گر و محل تجمع اصلاح طلبان سوسیالیست گشت که گاه و بیشتر روش و فرمیستی یا اصلاح طلبانه برای پیشبرد و اهداف اصلاح طلبی خود در پیش گرفت و گاه و کمتر به شیوه انقلابی یا رادیکال معتقد گشته و بدان مبادرت ورزید.
در گذر تاریخ و سیر تحولات ایران به سوی انقلاب اسلامی سالهای ۵۷- ۱۳۵۱، تعامل بین سه جریان اصلاح طلبی در ایران یعنی اصلاح طلبان اسلامی به اصلاح طلبان لیبرال و اصلاح طلبان سوسیالیست به سود اصلاح طلبانن اسلامی رقم میخورد. ریزش نیرو در اصلاح طلبان اسلامی لیبرال و اصلاح طلبان سوسیالیست با روش آنی در اصلاح طلبان اسلامی همراه است. همگرایی بخشهایی از نیروهای اصلاح طلبان لیبرال و سوسیالیست با اصلاح طلبان اسلامی زمینه را برای تحقق انقلاب اسلامی ۵۷-۵۶ آماده میسازد. اصلاح طلبان اسلامی لیبرال که در جریان نهضت نفت با محور قرار دادن نوعی توسعه سیاسی ناهنگام در رهبری این نهضت با ناکامی مواجه میشوند، طی سالهای بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ شاهد انشعاب نیروهای مذهبی خویش و تشکیل نهضت آزادی ایران هستند. جریان بین اصلاح طلبان اسلام گرا و اصلاح طلبان لیبرای که خود را مصدقی مسلمان معرفی میکند. محافظه کاری بیش از حد و تفریط از پیش برد اصلاحات که با توقف طولانی، بیثمر و خسته کننده در استراتژی رفرمیستی یا اصلاح طلبی در روش همراه گشته است، شاخه دانشجویی این جریان را به سوی افراط و رادیکالیزه شدن سوق میدهد. مجاهدین خلق فرزندان چپگرا و سوسیالیست نهضت آزادی لیبرال و راست میباشد. اگر نهضت آزادی خود را لیبرال مسلمان میدانست، مجاهدین به عنوان مارکسیستهای مسلمان شناخته میشوند. در هر حال دو نقطه جدید نزدیک به اصلاح طلبان اسلام گرا ایجاد میشود که از ریزش نیروهای اصلاح طلب لیبرال و اسلام گرا ایجاد میشود که از ریزش نیروهای اصلاح طلب لیبرال و سوسیالیست تغذیه کرده و یارگیری مینماید. خصوصا مشابه اتفاق فوق الاشاره در میان اصلاح طلبان سوسیالیست نیز روی می دهد. خسته و ناامید از محافظه کاری، انفعال و بی عملی حزب توده، شاخه دانشجویی این حزب و جریان نیز در یک انشعاب پرسروصدا و افراطی به رادیکالیسم انقلابی چپ جدید پناه میبرد ناکاری را پیش کسوتان آنان نتوانستهاند با رفرم انجام دهند با مبارزه مسلمان و حرکت انقلابی ممکن سازند. در میان اصلاح طلبان چپ نیز افرادی پیدا میشوند که با بریدن از چپ به میانه روان اصلاح طلب اسلام گرا میپیوندند جلال آل احمد نمونه این نسخ از افراد میباشد. به علاوه، جریان اصلاح طلبان مسلمان در بومی گرایی و جهان سوم گرایی پیش آمده و در حال رشد در ایران آنروز از شانس و موقعیت بهتر و برتری برای رشد برخوردار است. به این ترتیب قلمرو و محدوده اصلاح طلبی اسلامی به محل تجمع نیروهای اصلاح طلب خسته و به بن بست رسیده از اصلاح طلبی لیبرال و اصلاح طلبی سوسیالیست و نیروهای رو به رشد خودگرا، بومی گرا و خویشتن گرا ایران تبدیل میگردد.
انقلاب اسلامی ایران قبول راه حل اصلاح طلبان اسلامی برای خرونه از وضع نامطلوب موجود توسط اکثریت اصلاح طلبان جامعه ایرانی اعم از لیبرال، سوسیالیست و... میباشد. انقلاب اسلامی ایران مدعی اصلاحات در همه زمینهها از جمله اصلاحات فرهنگی ، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. انقلاب اسلامی ایران به نام اصلاحاتی همه جانبه و فراگیر شکل گرفته و پیروز میشود. به عبارت دیگر انقلاب اسلامی ایران و رهبران اصلاح طلب اسلامی آن خود را در جست و جوی توسعه همه جانبه یعنی توسعه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و ... اعلم میکنند. ولی سئوال این است که آیا اصلاح طلبان مسلمان رهبری کننده انقلاب ایران موفق به انجام اصلاحات موعود برای برون رفت هر چه سریعتر از وضع نامطلوب گذشته و ماقبل انقلاب میگردند یا خیر؟
تاریخ سالهی پس از انقلاب اسلامی ایران نشان میدهد که علیرغم نسبتا همه جانب بودن توسعه و اصلاحات در سالهای نخست انقلاب، روند اصلاحات در دوران جنگ با عراق کند و گاه متوقف شد. در سالهای پس از جنگ، میل خفته، عطش سیراب نشده و مطالبه سرخورده اصلاحات ناگهان و با شتاب سربرآورد و دو گونه مختلف از اصلاحات و توسعه در ایران پس از انقلاب را باعث گشت: اصلاحات درون حکومتی سخت افزارانه و اقتصادی دوران ریاست جمهوری جناب هاشمی رفسنجانی و اصلاحات درون حکومتی – برون حکومتی نرم افزارانه و سیاسی – فکری دوران جناب خاتمی با اصلاحات خرداد ۷۶.
چرایی اقتصادی و سخت افزاری شدن اصلاحات هاشمی جمال مناسب خود را طالب است و آسیب شناسی آن بحث مستقلی را میطلبد. لیکن در تبار شناسی این اصلاحات قرابتهای زیادی بین اقدامات صورت گرفته در «دوران سازندگی» با ادوار نسبتا مشابه در تاریخ اصلاحات در ایران، نظیر اقدامات انجام شده در دوران عباس میرزا، امیرکبیر میتوان یافت. اساسا کارگزاران این اصلاحات خود نیز آنرا با نام امیرکبیر آمیختند و هاشمی را امیر کبیر عصر انقلاب اسلامی نامیدند. در آسیب شناسی اصلاحات دوران هاشمی نیز یک نکته نسبتا اجماعی گشته است و آن اینکه ۲ خرداد ۱۳۷۶ و روی آوردن شتابان و کم و بیش رادیکال جامعه به سوی اصلاحات از نوع دیگر یعنی اصلاحات سیاسی نتیجه عملکرد یک جانبه و تک بعدی اصلاحات در دوران هاشمی بوده است.
به هرحال، در جست و جوی اصلاحات و توسعه سیاسی بود که اصلاحات و اصلاح طلبی اخیر در ایران شکل گرفت. نیروهای راهبر و طراح این اصلاحات از میان اصلاح طلبان اسلامی حاکم و در نتیجه از درون حکومت برخاسته بودند ولی نیروهای حامل و پشتیبانی آن الزاما درون حکومتی نبودند. اگر چنانچه انقلاب اسلامی نقطه تقاطع و تلافی نیروهای اصلاح طلب تاریخ ایران در محدوده و قلمرو فکری – سیاسی اصلاح طلبان اسلام گرا بود، ۲ خرداد ۷۶ نقطه تفرق و جدایی اصلاح طلبان ایران از دور اصلاح طلبان اسلامی محسوب میشود. در این حرکت نقرمونی چندین مساله گفتمان اصلاح طلبی اسلامی به چالش کشیده شد و غله مختلف اصلاح طلبی ایرانی در بازگشتی به گذشته ولی در قالب نوین و به شکل گفتمانی جدید و مدرن تلاش کردند تا هویت مستقلی برای خود تعریف کرده و نقطه تازهای برای اعلام مواضع خود بیابند. به این ترتیب اصلاحات ۷۶، هویتهای درون حکومتی برون حکومتی یافت که در آن برای نخستین بار اصلاحات طلبان حکومتی نیز در کنار اصلاح طلبان برون حکومتی و همچون آنان بر اصلاحات و توسعه سیاسی پا میفشردند.
دکتر محمد باقر خرم شاد
منبع : بنياد انديشه اسلامي
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست