سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

فیلسوف فرهنگ


فیلسوف فرهنگ
از شلوغی خیابان ولیعصر تقاطع جمهوری که می گذری آن هم راسته لباس فروش ها که تا دیروقت هم اگر از آنجا تردد کنی صدای خودت را هم نمی شنوی و به خیابان نوفل لوشاتو برسی به ساحت امن انجمن حکمت و فلسفه ایران می رسی که به طرز باورنکردنی دیگر از آن همه شلوغی مفتضح شهری خبری نیست. انجمنی که شاید دیرسالی است به مدد عدم توجه به بارگاه فلسفه تبدیل شده است. البته جای تعجب هم نیست در جامعه یی که فلسفه معرفت مرده تلقی شود، از دست سقراط، کانت و هابرماس هم کاری برنمی آید. خصوصاً اگر انجمن حکمت و فلسفه ایران عاشقان سینه چاکی اینچنین داشته باشد. خدا بیامرزد یوسف علی آبادی استاد زنده دل فلسفه تحلیلی را که می گفت بعد از جریانات دکتر سروش و مسائلی که در سال های ۷۴ و ۷۵ به وجود آمد تا مدت ها کاغذی را هم نمی توانستیم از انجمن به جای دیگر فکس کنیم. بگذریم. قرار بود پنجشنبه ۲۳ آبان ماه برای تجلیل از مقام شامخ علمی رضا داوری اردکانی مراسمی در تجلیل استاد در انجمن راس ساعت چهار بعد از ظهر برگزار شود. پیش از برنامه خیلی ها آمده بودند و در اطراف ساختمان اصلی انجمن یا قدم می زدند یا با هم صحبت می کردند. انجمن امروز میزبان شخصیتی شده بود که تاب و توان پذیرفتن چنین مراسمی را نداشت. در ساختمان اصلی به تاسی از افلاطون و نوافلاطونیان جای خواص و غیرخواص را از هم جدا کرده بودند.
یا باید مدعو می بودی و در سالن اصلی می نشستی یا در راهرو طبقه دوم و یکی از کلاس های طبقه بالا و مجبور بودی مدام صدای ناتراشیده نصاب میکروفن را بشنوی که می گفت؛ یک دو سه الو الو. و اگر دیر می آمدی، از ساختمان متافیزیک به انتهای حیاط در محلی که با داربست و پارچه برزنت ساخته بودند رانده می شدی. خلاصه جا کم بود و متقاضی زیاد. هر آدم عادی یا دانشجوی مشتاق فلسفه یی که در سالن اصلی می نشست اول با گوشزد و سپس با عتاب مسوولان برپایی همایش مواجه می شد و باید به رغم میل باطنی از اندرونی به بیرون می رفت. حیف بود که مقام استاد را در جایی اینچنین تنگ برگزار می کردند.
دکتر داوری که اکنون فیلسوف فرهنگ می گفتنش و روی پوستر هایی که برای برگزاری همین برنامه منتشر شده بود هم لفظ پرمعنای فیلسوف فرهنگ دیده می شد، لحظاتی پیش از شروع برنامه در حالی که دستش را دکتر کلباسی مهربانانه و محکم در دستان خود فشرده بود وارد انجمن شدند و دوستان و شاگردان دیروزشان که امروز هر کدام در دانشگاهی استاد فلسفه هستند به استقبال این استاد پیر فلسفه آمدند و او را بر فرشی از تبسم ارادت تا جایگاهش در مراسم مشایعت کردند. برنامه با تاخیر تقریباً پانزده دقیقه یی شروع شد که البته در میان برنامه ها و همایش هایی که برگزار می کنند زمان و تاخیر قابل قبولی است. اما به علت مشکلات فنی پس از تلاوت قرآن و سرود جمهوری اسلامی ایران یک بار دیگر سوره علق با صدای استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد تا نیمه ها پخش شد.
برنامه را محمد خانی آغاز کرد. مردی که در سال های اصلاحات به چهره یی مدافع برای کتاب و کتاب خوانان و از همه مهم تر برای استادان حوزه ادبیات، هنر و علوم انسانی این مرز و بوم شناخته شده بود. هرچند پس از اصلاحات در کتاب ماه باقی نماند، ولی به کنجی آرام خزید تا بتواند کارهایش را دنبال کند. او در این ایام گرچه نمی تواند میهمانی های گرم سال های اصلاحات، آن هم در هتل اوین یا سایر هتل های مجلل تهران برای اهل ادب و تفکر برگزار کند، اما هنوز می تواند آنها را به ضیافت شامی یا به رسم ادب به دورهم جمع شدنی میزبان باشد.
محمد خانی با اشاره به اهمیت برنامه و هدف از تشکیل برنامه بزرگداشت استاد برجسته دانشگاه تهران پس از تبریک به مناسبت روز جهانی فلسفه و اشاره به سالگرد رحلت علامه معنا و تفسیر طباطبایی و استاد بیان و تعقل محمدتقی جعفری و خیرمقدم به حضار از استادان گرفته تا دوستداران فلسفه، به جشن نامه یی که به همت جمعی از شاگردان و دوستان دکتر داوری و به همت دکتر حسین کلباسی به کتابی نفیس با عنوان فیلسوف فرهنگ بدل شده بود و به آثار استاد اشاره کرد و افزود؛ ۳۸۳ مقاله تالیف، ۱۱ مقاله ترجمه،۶۷ مصاحبه و اقتراح، شرکت در۶۹ میزگرد فرهنگی، ۶۹ مقاله بررسی و نقد کتاب و حدود ۴۵ مقاله و کتاب درباره ایشان نوشته شده، ۵ کتاب از آثار ایشان به زبان عربی منتشر شده و علاوه براین چند مقاله به زبان های آلمانی، انگلیسی و فرانسه منتشر شده است. علاوه بر این سه کتاب ترجمه و۲۸ کتاب توسط ایشان نوشته شده است.
وی سپس با فراخواندن حسن سیدعرب استاد و پژوهشگر فلسفه اسلامی و شهرام پازوکی استاد دانشگاه و مترجم که سال ها است در مقام همکار و هم دانشگاهی دکتر داوری به حیات آکادمیک خود ادامه می دهد، پشت میز هیات رئیسه رسمیت جلسه را اعلام کرد.
سخنران اول برنامه دکتر غلامرضا اعوانی بود. مردی که سال ها با وجود مشکلات بی شمار توانسته انجمن را سرپا نگه دارد و خم به ابرو نیاورد. هرچند در سال های اخیر شهین اعوانی در کسوت استادی به وی ملحق شده و کمک بسیار ارزنده یی برای آن مجموعه است ولی همچنان انجمن با نیروی کاریزمای وی اداره می شود. اعوانی به عنوان اولین سخنران به جایگاه رفت که حق خود بر دوست را ادا کند. دکتر اعوانی در تجلیل از دوست و همکار خود گفت؛ چرا برای دکتر داوری لقب فیلسوف فرهنگ را انتخاب کردند و به ایشان فیلسوف نگفتند؟ این انتخاب خود استاد است وقتی در سال ۱۳۵۴ کتاب «فارابی» را نوشت. ایشان فارابی را فیلسوف فرهنگ نامید. فارابی به رغم اینکه یک حکیم الهی است و در قسمت های مختلف فلسفه، علم الهی، منطق و طبیعیات تفحص کرده با این حال دکتر داوری وی را فیلسوف فرهنگ نامید و این دلیل خاصی دارد. ما نیز به همین دلیل ایشان را فیلسوف فرهنگ می نامیم. این البته هیچ دلالتی بر این ندارد که استاد در حکمت الهی و در مسائل دیگر فلسفه مانند فارابی تسلط نداشته باشند. فلسفه بر خلاف آنچه تصور می شود با فرهنگ رابطه تام و تمام دارد. اگر چنین ارتباطی میان فرهنگ و فلسفه نباشد فلسفه یک امر انتزاعی شده و یک امر تصوری و مفهومی می ماند. فلاسفه بزرگ افرادی هستند که تاثیر بیشتری بر حوزه فرهنگ داشته باشند، برای مثال افلاطون بر فرهنگ غرب بیشترین تاثیر را داشته است.
رئیس انجمن حکمت و فلسفه ایران به اینها اکتفا نکرد و افزود؛ دکتر داوری در میان چند نسل گذشته بیشترین تاثیر را بر فرهنگ داشته است. دکارت می گوید ارزیابی معیار هر فرهنگی به فلسفه آن است، و به واقع اگر بخواهیم وضعیت فرهنگ کشوری را بررسی کنیم باید وضعیت تفکر، شأن و جایگاه فلسفه را در آن مورد ارزیابی قرار دهیم بنابراین به نوعی می توان گفت معیار سنجش فرهنگ همان فلسفه است. در ۵۰ سال گذشته دکتر داوری بسیار تاثیرگذار فعالیت کرده و با تمام جریان های فکری در ایران از نزدیک آشنا بوده و درباره آنها مطلب نوشته است. دکتر داوری در این ۵۰ سال پرفراز و نشیب درباره اموری چون مواجهه با غرب، مکتب های مختلف غربی، ماتریالیسم و مکتب های مختلف آن مطالبی منتشر کرده است و در این راه آماج حملات زیادی هم بوده اما هیچ گاه از جایگاه خود عدول نکرده است. در دو نسل گذشته به ندرت می توان استادی یافت که به طور مستقیم و غیرمستقیم شاگرد وی یا شاگرد شاگرد وی نبوده باشد. دکتر اعوانی درست می گفت. در میان چند نسل گذشته فلسفه خوانده های داخل کشور کمتر کسی را می توان دید که صدای داوری به گوشش نرسیده باشد. جمعی هم که این بزرگداشت را بر پا کرده بودند به نوعی یا دوستان وی بودند و یا شاگردان استاد.
سخنران بعدی مراسم دکتر مصطفی محقق داماد بود. کسی که تبحر و تسلطش بر زبان عربی و انگلیسی آن هم به طور هم زمان در اولین همایش بزرگداشت ملاصدرا عرب و غربی را به تحسین واداشت تا چه رسد به عجم، او که در برنامه روز جهانی فلسفه یک روز قبل از بزرگداشت فیلسوف فرهنگ هم سخنرانی کرده بود این بار به احترام استاد پشت تریبون قرار گرفت و از حلم و ادب استاد گفت؛ دکتر داوری حتی در مقابل تندترین و شدیداللحن ترین منتقدان نیز با آرامش، صبر و بردباری پاسخگو بوده است. عنوان فیلسوف فرهنگ که برای دکتر داوری انتخاب شده از این روی است که کلمه فرهنگ در زبان عربی معاصر کلمه «ثقافه» است که این کلمه در ادبیات اسلامی نقش مهمی برعهده داشته است. این واژه در ادبیات به معنای دست یافت و یافته ها است.
این استاد مسلم علم اصول اضافه کرد؛ در ادبیات سنتی اسلامی برای کلمه فرهنگ کلمه دیگری آمده که در سنت ما نیز وجود دارد و آن کلمه ادب است. رد پای کلمه ادب به معنای فرهنگ به اوایل قرن هفتم بازمی گردد. نکته جالب اینکه در نهج البلاغه و در روایت های مختلف نیز این کلمه مورد استفاده قرار گرفته است. همکار دکتر داوری در فرهنگستان علوم سخنرانی خود را با ذکر حدیثی از امیرالمومنین عنوان کرد که به علما، بزرگان، حکما، اساتید، معلمان و آموزگاران نصیحت کرده است اگر می خواهید پیشوای جمعیتی بشوید قبل از اینکه به دیگری تعلیم بدهید باید خود را تادیب کنید و اگر می خواهید مردم را تادیب کنید باید این کار را با عمل انجام دهید نه با زبان. بنابراین باید کسی را تکریم کرد که خود را به ادب واداشته است.
برای محقق داماد در تحسین و بزرگداشت استاد این مهم بود که در فلسفه داوری اردکانی، جدا از همه ویژگی ها و ضدغرب بودنش، ادب، شرح صدر، حوصله و تحمل او در مقابل مهم ترین توهین ها بوده که وی تحمل کافی داشته و پرخاش نکرده است. از دید وی او مستفیض به فیض حق است، چون آدم پرتحمل و مودبی است؛ در حالی که بی انصافی های زیادی علیه او وجود دارد. و خدا کمک کند به ما که فضای علمی را به بی ادبی نکشانیم. سپس به دعوت هیات مدیره ساکت و متواضع برنامه دکتر محسن جهانگیری کسی که نظم و ترتیبش به کانت می ماند و طریق شرح و بسط مفاهیم فلسفی در کلاس درسش به سنت بیکن نزدیک است، به جایگاه رفت و در مقام این همکار سالیان دراز در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ضمن اشاره به نوشته یی از وی گفت؛ داوری اردکانی در مقدمه یکی از آثارش، درباره قابل فهم کردن زبان فلسفه برای جوانان امروزی، به صورتی که فلسفه جرح و قلب نشود، گفت؛ به نظر من، همان طور که استاد نوشته، اگر بخواهیم فلسفه را در عادات فکری منحل کنیم، یا آن را وسیله پندارهای سست و سطحی قرار دهیم، این واقعاً جرح و قلب فلسفه است. فلسفه یک فکر و اندیشه عمیق است و حتی عمیق تر از علم. اگر ما بخواهیم فلسفه را در حد عقل توده ها و عامه مردم تنزل دهیم، فلسفه می شود هیچ؛ یعنی در حد عقل یک کودک، یعنی عقل ابن سینا را در حد عقل یک آدم معمولی تنزل دهیم. پس چه باید کرد؟ کسی که می خواهد فلسفه یاد بگیرد، باید خود را مستعد و آماده کند برای فهم فلسفه و علم و دریافت آن. اینکه مقام آن را پایین بیاوریم و مقام این را ببریم بالا تا به آن مرتبه برسد، این مقصود فلسفه و علم و هنر نیست.
داوری اردکانی علاوه بر فلسفه، انسانی والا، مسوولیت پذیر و اجتماعی است. او شبیه تصویری است که فرانسیس بیکن از فیلسوف دارد، که می گوید فیلسوف باید در جامعه باشد و از علمش در جهت رفاه حال مردم استفاده کند، نه اینکه در یک جا بنشیند و فکر کند و در اداره جامعه تاثیر داشته باشد.
وی افزود؛ داوری اردکانی در سال ۵۹ و در آن دوران، حاضر شد ریاست دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران را بپذیرد و آنها که آن دوران را دیده اند، می دانند چه جراتی می خواهد و با چه متانتی دانشکده را اداره کرد. او آدم بی غرضی است.
قرار بر آن بود که هر کدام از میهمانان بیش از چند دقیقه صحبت نکنند. از آن روی هرکدام به چند دقیقه صحبت اکتفا می کردند و در این چند دقیقه سعی می کردند جان مایه ادب خود را به فیلسوف فرهنگ ابراز کنند. اکنون نوبت مجتهد فلسفه قرون وسطی و کانت بود که در باب هم گروهی اش در دانشگاه تهران و همکار فلسفی خود سخن بگوید. کریم مجتهدی با وقار فرانسوی اش آرام به جایگاه رفت و چنین گفت؛ داوری فیلسوف فرهنگ است که ترجمه فرهنگ به ادب کاملاً درست است اما یک بعد و محتوای اصلی دارد و آن این است که بین فلسفه و فرهنگ هیچ تفارق و تفاوتی نیست. برای ما که کار فلسفی می کنیم بعد محتوایی، اصل است. اگر فیلسوف و فلسفه را با تجلیات روحی و فکری دیگر انسان ها مقایسه کنیم متوجه می شویم که ذاتاً بین فلسفه، علوم و هنر و حتی ادیان تفاوت بسیاری است و حتی ممکن است در این زمینه سوء تفاهم هایی هم ایجاد بشود. فلسفه یک رشته بین سایر رشته ها نیست، فلسفه یک مشی نیست بلکه یک فعل است. تفکرات فلسفی اگر در طب، سیاست، شیمی، فیزیک و ریاضیات نباشد آن رشته ها بی تاثیر خواهند ماند و استفاده از آنها بی نتیجه می شود و افرادی پا به عرصه وجود می گذارند که ادعای دانش می کنند اما دانش ندارند. فلسفه آن انگیزه درونی است که ممکن است در طبیب بیشتر از یک فیلسوف باشد و در شاعر و داستان نویس بیشتر از یک معلم فلسفه وجود داشته باشد و اگر فلسفه وجود نداشته باشد ما با بقیه رشته ها صرفاً بازی و تظاهر می کنیم. فلسفه آن تفکر ناگفته است که باید خود را متجلی کند. فیلسوف همواره در راه است. فیلسوف و فلسفه انگیزه پژوهش است. آنجاست که انگیزه یی شکل می گیرد و ما پژوهش را آغاز می کنیم.
کریم فلسفه ایران اضافه کرد؛ هیچ وقت فراموش نکنیم که در رسالات افلاطونی همه می دانند جز سقراط که می گوید من نمی دانم. فیلسوف در واقع می تواند اسم نداشته باشد، بی نام باشد، کسی نباشد، چهره یی نداشته باشد اما باز هم فیلسوف است. من از نزدیک شاهد فعالیت های فرهنگی و علمی دکتر داوری بوده ام. او با فروتنی، بدون تظاهر و با وفاداری فلسفه ورزی کرده است. پس از سخنان دکتر کریم مجتهدی نوبت به قرائت پیام سیدمحمد خاتمی بود؛ مردی که به محض ورودش به عالم سیاست به کلی فلسفه را کنار گذاشت. اگرچه دوستان سعی کردند آثار او را در مجلد های متفاوت به چاپ برسانند تا چهره این سیاستمدار، فلسفی باقی بماند اما نشد که نشد. این روزها به رغم کاهش حجم کار سیاسی اش ولی باز در سیاست است. پیام خاتمی به پاسداشت رضا داوری اگر چه اتفاق میمونی بود ولی پیام به پاسداشت داوری پیام به داوری بماهو داوری بود و نه داوری شاگرد برجسته دکتر فردید،
پس از قرائت پیام نوبت به غلامحسین ابراهیمی دینانی رسید؛ شیخ شهرآشوبی که مدتی است کلامش بیشتر صبغه عرفانی دارد تا رنگ و بوی فلسفی. به قول دانشجویان نوپای فلسفه که چون جوان هستند ادبیاتی دارند که ما پیر ها سنگین درکشان می کنیم، دینانی تمام فلسفه اسلامی را خورده است و چیزی برای دیگران باقی نگذاشته است. این روایتگر دفتر عقل و آیت عشق که همیشه به تایید شاهدان از گل نازک تر به فیلسوف فرهنگ نگفته و همیشه مقام این دوست را در محافل عمومی و خصوصی نیک پاس داشته با آن حالت همیشه سرمست از انواری که بشر عادی نمی بیند به جایگاه فراخوانده شد و در کلامی کوتاه ادای دین خود را ابراز کرد؛ در روایات اسلامی آمده کسی به ملکوت الهی نمی رسد مگر اینکه دوباره متولد شود. یک بار از مادر زاده شود و بار دیگر خود را بزایاند. فیلسوف را باید از گفتار وی شناخت و نباید به زندگی معمولی وی کاری داشت. شناخت یک فیلسوف از طریق سخنان وی صورت می گیرد. شاید به تعداد فیلسوفان تعریف از فلسفه وجود داشته باشد اما وظیفه اصلی فلسفه چیست؟ آیا فیلسوف موظف است که مشکلات روزمره زندگی مردم را حل کند؟ مردم از یک فیلسوف انتظار دارند مشکلات آنها را حل کند؟ اما به نظر می رسد این انتظار بیجا باشد. فیلسوف به مسائل زیادی می اندیشد و با پرسش های بسیاری روبه رو است.
این مفسر محی الدین ابن عربی اضافه کرد؛ اساساً فلسفه با پرسش آغاز می شود. آنجا که پرسش وجود نداشته باشد فلسفه هم وجود ندارد. کسی نمی تواند برای فیلسوف تکلیف مشخص کند به مجرد اینکه برای فیلسوف تکلیف مشخص شد فلسفه مقید می شود و زمانی که فلسفه مقید شد، فلسفه مرده به حساب می آید. انتظار مردم از فیلسوف چیست؟ انتظارات خاصی از فیلسوف وجود دارد. فیلسوف اصلاً فلسفه را نمی تواند تعلیم دهد و صرفاً اندیشه ها تعلیم دادنی است و کار فیلسوف آموختن اندیشه ها نیست. اندیشه ها را می اندیشد. این بیان از فلسفه اندکی مشکل است. فیلسوف دوباره خود را می آفریند و کسی که خود را از نو نیافریند فیلسوف نیست. آفرینش خداوند برای فیلسوف کافی نیست و باید او خود را نیز از نو بیافریند. سقراط می گفت من ماما هستم یعنی خود خود را می زایاند. در روایات اسلامی آمده کسی به ملکوت الهی نمی رسد مگر اینکه دوباره متولد شود. یک بار از مادر زاده شود و بار دیگر خود را بزایاند.
دکتر ابراهیمی دینانی در مقام دوست و همکار خود گفت؛ بحث در این رابطه بسیار است اما غرض ابراز ارادتی بود به استاد داوری که بحق فیلسوف فرهنگ بوده و من نیز سال ها افتخار دوستی با وی را داشته و سال ها با او همکار بوده ام.
در مراسم بزرگداشت رضا داوری اردکانی غیر از پیام خاتمی چهره های سیاسی نیز دیده می شدند. غلامعلی حدادعادل که این روزها به استراحت سیاسی می پردازد تا دیگر فلسفه خوانده دانشگاه تهران به جای وی بر مسند ریاست مجلس امور مملکتی را به پیش ببرد، در جلسه با تاخیر حاضر شد. با حضور وی زمزمه های اختلافات داوری و حداد عادل به درست یا به غلط که به سال های ۶۳ و ۶۴ برمی گشت آن هم بر سر مرحوم فردید که در دانشگاه تهران بماند یا نماند، آیا اعتراض کنیم یا نکنیم در میان اصحاب مطبوعات حاضر در برنامه شروع شد. در واقع حضور حداد که این روزها فیلسوف عالم اسلام هم شده بیشتر وجهه تشریفاتی داشت. شاید او می خواست بگوید که هنوز فلسفی است و با پاکدلان صبح و مساعی دارد. ولی جنبه ورود و خروجش نشان می داد که هنوز سیاستمدار است.
حداد در جایگاه حاضر شد و گفت؛ داوری اردکانی استاد ما بود و این اتفاق مبارک سر راه من نهاده شده بود. در آن زمان، روشنفکری غالب برابر با مارکسیست بودن و حداقل سوسیالیست بودن بود. اما ما در کلاس درس او، با روشنفکری روبه روییم که از این اوصاف و برچسب های رایج زمانه به دور بود. روشنفکر بود؛ اما تکرار کننده شعارهای بر سر زبان ها نبود. او مبلغ مارکسیسم نبود. دانشجو در کلاس درس او، بیش از هر چیز، طعم تفکر را می چشید. با بیان شیرین، با سخن دلنشین و با متانت، دانشجو را به عمق تفکر دعوت می کرد.
متفکر و برگزیده عالم اسلام و فرزانه امسال در جشن فرزانگان ادامه داد؛ آن دین ستیزی و دین گریزی که مد زمانه بود، در وجود او نبود. برعکس، همواره نسبت به گوهر دین و معنویت تاکید داشت. ما در کلاس داوری اردکانی، ترکیب لطیفی از فلسفه و ادبیات و تلمیحات عرفانی را یکجا می دیدیم. برخلاف بسیاری دیگر که معلومات فلسفی دارند، او حال فلسفی دارد و حال فلسفی اش بر قال فلسفی اش غلبه دارد. تلاش کرده مخاطبان خود را اعم از همه از ردزدگی دور کند. در جامعه همه می خواهند سریع به نتایج برسند؛ اما او برعکس به هر چیز که می رسد، رو به عقب برمی گردد و به ریشه فکر می کند. این دقیقاً شأن یک فیلسوف است. در کلاس او چاشنی شیرینی معنویت را می چشیدیم. او فقط به فلسفه به معنای اخص کلمه یعنی متافیزیک و در قالب اصطلاحات رسمی فلسفه سخن نمی گوید؛ تفکرش همواره معطوف به یکی از عناصر فرهنگ است، یا ادبیات، هنر، تاریخ، سیاست و اخلاق.
اکنون نوبت مصلح شاگرد نمونه استاد و هم اعتقاد وی در مشرب فردید بود که لب به سخن بگشاید. مصلح در سخنانش از مسائل اجتماعی و سیاسی حاکم بر شخصیت استاد سخن گفت و استاد را فیلسوف جمهوری اسلامی ایران خواند. گویی استاد در دوره پیش از انقلاب که از تنهاترین مدافعان سنت ایرانی و اسلامی بود، در دوره یی که همه یا چپ می زدند یا راست او فارابی می نوشت و از صیانت داشته هایش دفاع می کرد، به حساب نمی آید. مصلح گفت؛ او متفکر افلاطونی در دوران مابعد نیچه است. توصیف هگلی بودن و هایدگری بودن، به گمان من، برای او توصیف درستی نیست. آنچه از او آموختیم، ایمان داشتن به قدرت و توان عقل برای خردمندانه کردن عرصه زندگی است. او با اذعان به اینکه در دوران مابعد نیچه هستیم، سخت به قدرت خرد آدمی برای اینکه به این تزلزل ها سامان داده شود، ایمان دارد. او از برجسته ترین و ممتازترین و موثرترین متفکران جمهوری اسلامی است و احیاناً امکانی که از درون فرهنگ ایران تشخیص می داد، مدلی مانند جمهوری اسلامی بوده است و این باعث شد در بین متفکران، هماهنگ ترین فیلسوف با مبانی انقلاب اسلامی باشد، که از سوی دوستان و منتقدان باعث دو مشکل برای او شد. دوستان او، به ویژه کسانی که در جمهوری اسلامی نقشی سیاسی داشتند، انتظار داشتند او به عنوان یک متفکر رسمی در قالب های سطحی تر تقلیل یابد و منتقدانش نیز انتظار داشتند نوعی دیگر تقلیل پیدا کند، و اندیشه او کم انگاشته شد. وی افزود؛ تجربه زندگی داوری اردکانی آموختنی است و از او می خواهیم که خاطرات ۵۰ ساله خود را بنویسد، که بسیار مهم است. او به تنهایی یک سند زنده برای مهم ترین جریانات فکری و فرهنگی جامعه ایران است. به پایان برنامه نزدیک می شدیم. عده یی با تاخیر بسیار به همایش پیوستند. مثلاً ۹۵ دقیقه از برنامه گذشته بود که دکتر میراحمد احمدی به جمع حاضران پیوست. اگر اشتباه نکنم لحظه یی سیدمحمود دعایی هم در جمع حاضر شد و رفت.
محمدرضا سعیدآبادی دبیرکل کمیسیون ملی یونسکو هم در این برنامه پیام یونسکو را برای استاد قرائت کرد؛ استاد گرامی داوری اردکانی از زمان پیدایش فلسفه، فرزانگانی رخ نمودند که بر اساس عقلانیت، تفکر و معرفت را نوید دادند. فرزانگانی که رهبری فکری بشریت را به سوی مراحل عالی تر در دست داشتند. برای جامعه اکنون ایران، هم عصر بودن با یکی از دانایان و فرزانگان مایه مباهات است. فیلسوفی که با انتخاب راهی درست در این مسیر، بر ما حق بزرگی دارد. قدردانی از شما در مقابل دستاوردهای علمی تان کاری اندک است. کمیسیون ملی یونسکو در روز جهانی فلسفه آرزو دارد پرچم دار علم و معرفت و آموزش توام با بصیرت باشد. خدمات شما را به عنوان سرپرست کمیسیون یونسکو در سال های گذشته، ارج می نهیم.
سپس محمدباقر خرمشاد معاونت فرهنگی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری در سخنانی گفت؛ از تلاش ایشان برای رشته علوم انسانی تشکر می کنم و مقطعی از علوم انسانی امروز ایران را بدون نام ایشان، نمی شود نام برد.
او که فیلسوف فرهنگ را دماوند تفکر ایران خواند و شاید هم نیتش باب شدن این اصطلاح در باب استاد بود، گفت؛ شما دماوند تفکر ایرانی هستید و جوان ترها و نسل جدید با پشتگرمی شما به آینده بلند نگاه می کنند. شما ادامه گذشته پرافتخار و نوید آینده یی پرتلألو هستید. علی اکبر صادقی رشاد رئیس چندین ساله پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی که بیش از همه حاضران بیرون می رفت و به داخل می آمد، هم در این برنامه سخنانی ایراد کرد.
او گفت؛ داوری اردکانی همواره می گوید من یک طلبه فلسفه هستم، که تعبیر دقیق و بلندی است و هم حاکی از فیلسوفی اوست و هم می گوید من دوستدار حکمتم، که حکایت از تواضع عمیق او دارد و اصالت فکری اش. او بحق فیلسوف فرهنگ است؛ جوهر همه آثارش که متنوع اند، فرهنگ است.
برنامه داشت به پایان می رسید که با حضورعلی اکبر رشاد، غلامرضا اعوانی، غلامحسین ابراهیمی دینانی، غلامعلی حدادعادل و ایرج فاضل، لوح های تقدیر و هدایایی از سوی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، بنیاد حکمت اسلامی صدرا، موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه، فرهنگستان های جمهوری اسلامی ایران، دانشکده طب سنتی، گروه های فلسفه دانشگاه های اصفهان، علامه طباطبایی و آزاد اسلامی تهران شمال، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، خانه کتاب، روح الله عالمی، پژوهشکده مطالعات فرهنگی وزارت علوم، کمیسیون ملی یونسکو، کتابخانه مجلس و فرهاد رهبر
▪ رئیس دانشگاه تهران - به داوری اردکانی اهدا شد.
اکنون زمان آن بود که داوری خود برنامه را به پایان ببرد با آن تواضع فردی اش که نیک می دانست اصلاً نباید سخنی فلسفی بگوید. آرام در جایگاه حاضر شد و گفت؛ چندی پیش در مجلسی، از یک استاد معماری تجلیل کردند و او در همان مجلس، دار فانی را وداع گفت. من معنی این واقعه را می فهمم. بودن در چنین مجلسی و شنیدن چنین سخنانی از حد لیاقت من بیرون است. من یک روستایی ساده هستم که با کتاب انس پیدا کردم و البته این شرف کمی نیست. بزرگوارانی که اینجا سخن گفتند، به گزاف سخن نمی گویند و اصلاً من چیزی و کسی نیستم که در مورد من گزاف گویی شود. یک طلبه ساده فلسفه هستم، اما حرف هایشان را باور می کنم، که اگر نکنم، به آنها جسارت کرده ام. من ۵۷ سال معلمی کردم و ۵۰ سال قلم زدم، کاری که کردم، از روی اعتقاد و با اعتقاد بوده است؛ به این جهت، تواضع بیهوده نمی کنم. اما حقیقتاً در آن چه گفتند، احسان بود. جزء مهم کار من ناشی از علاقه و رغبت بوده است. من اگر هر کاری را رها کنم، جز به فلسفه و مطالعه به معنی بسیط لفظ نمی پردازم. من چیزی نداشتم، ولی می خواستم معلم باشم. نظرها مختلف است. کسانی هم مثل خود من - البته با معنی مختلف - معتقدند که چنین مجلسی نباید گرفته شود. به هر حال، آنها هم نظری دارند، چرا تحمل نکنم؟ شما آمدید و لطف کردید، در ازای این لطف، بگذارید دیگران هم قهری داشته باشند. من فلسفه و علم را هیچ وقت تابع ملاحظات هیچ کس نکردم. در نوشتن فلسفه، ادب کردم و رعایت کردم و تواضع، اما فلسفه را برای چیزی ننوشتم.
محمد میلانی
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید