شنبه, ۴ اسفند, ۱۴۰۳ / 22 February, 2025
مجله ویستا
ایران و میراث پیامبر اعظم(ص)

در مقاله حاضر ضمن اشاره به عناصر و مؤلفههای اساسی فرهنگ و هویت ایرانی، به تشریح رابطه عنصر اسلامیت و ایرانیت از منظری تاریخی پرداخته و تکوین و تطوّر فرهنگ ایرانی، اسلامی، تثبیت و نهادینه شدن و سرانجام رکود و افول آنرا مورد اشاره قرار دادهایم.
● مقدمه
از آن جا که مقوله فرهنگ، امری پویا و مستمر است، شناخت وضعیت فعلی آن منوط به آگاهی از پیشینه و سیر تاریخی آن خواهد بود. چرا که هر شناختی از گذشته، پیش زمینهای برای گذر به آینده است، زیرا نیمی از انسان در گذشته و نیم دیگرش در آینده است.
به همین دلیل، تعمق دوباره و بازنگری به فرهنگ و تمدن اسلامی، نه برای تفاخر به باورهای گذشته و تجلیل صرف از آن، بلکه برای ریشهیابی عناصر سازنده فرهنگ امروزی ما امری ضروری است. همچنین سخن دوباره از فرهنگ و تمدن اسلامی؛ نه با هدف بهرهبرداریهای سیاسی به منظور تقویت هویت ملی (که در جای خود لازم است)، نه صرفاً برای تعیین سهم در تمدن بشری (که البته آن هم امری ضروری است)؛ و نه برای خودشیفتگی و واپسگرایی است، بلکه از آن روست که چالش تمدن مدرن، هیچ جامعهای را به حال خود رها نکرده است. در روزگار ما تمدن و فرهنگ اسلامی از جمله در حوزه ایران در مواجهه و تصادم با فرهنگ جدید جهانی قرار گرفته و در نتیجه این مواجهه و مقایسه، امروزه خودآگاهی به هویت فرهنگیمان بیش از هر زمان دیگری ضرورت یافته است.
به طور خلاصه، نیاز به شناخت فرهنگ فعلی - با هر هدفی - ضرورت بازنگری در گذشته این فرهنگ را ایجاب میکند، زیرا فرهنگ ریشه در گذشته دارد و نگاه به وضع فعلی بدون توجه به گذشته باعث سردرگمی خواهد شد. از اینرو، مقاله حاضر پس از اشارهای به هویت فرهنگی ایرانیان و سهم میراث اسلامی در آن، مبانی و مؤلفههای اساسی فرهنگ و تمدن اسلامی را بیان و سرانجام سیر تطوّر آن را در قرون نخستین اسلامی بررسی میکند.
● هویت ایرانی؛ تداوم و تحول
ایرانی کیست و وجوه مشخصه آن کدام است؟ این پرسشی است که دستکم از عهد مشروطه به این طرف، ذهن روشنفکران و تا حدی مردم عادی را به خود مشغول کرده است. نظریههای مختلف و گاه متضادی درباره ایرانی بودن ارائه شده است که هر کدام به ابعاد یا جنبههایی از هویت فرهنگ ایرانی توجه کردهاند، اما حقیقت آن است که صحبت از هویت فرهنگی ایرانیان (و به تبع آن هویت ملیشان) و تعیین عناصر سازنده آن کار آسانی نیست، زیرا قلمرو ایرانینشین در طول تاریخ خود، سرزمین تنوع نژادها، زبانها، اقوام، آیینها و به طور خلاصه، سرزمین چندگانگی فرهنگها بوده است.
موقعیت جغرافیایی و تمدنی ایران در مسیر راههای تجاری، در تلاقی سه قاره و در میانه تمدنهای بزرگ (از چین تا روم) موجب شده است که مردم ایران همواره با اقوام گوناگون از یونان و عرب گرفته تا ترک و تاتار... برخورد داشته باشند، تا آن جا که ایران را گذرگاه حوادث یا چهار راه تاریخ داشتهاند که شرق و غرب را به هم متصل میکند. کمتر جایی میتوان یافت که تا این اندازه آرامش سیاسی و اجتماعی، و در نتیجه فرهنگ آن، دستخوش حملات اقوام مختلف قرار گرفته باشد.
جنگهای مداوم با همسایگان، نمودی از اهمیت و نقش ژئوپولیتیکی ایران در طول تاریخ است. به این دلیل، هویت ایرانی همواره در تقابل با بیگانه شکل گرفته است؛ ایران در مقابل انیران، ایران در برابر توران، عجم در مواجهه با عرب، تاجیک در منازعه با ترک و... طبیعی است که تقابل نظامی با خود داد و ستد فرهنگی نیز همراه دارد. از سوی دیگر، تنوع اقلیمی و آب و هوایی فلات ایران و مناسبت آن با زندگی ایلی در راستای تنوع معیشت، به برخورد فرهنگها و حتی یک دست نبودن چهره ظاهری ایرانیان مدد رسانده است. از اینرو، طرح ملت واحد و همگن که برخی بر آن پای فشردهاند در عالم واقع وجود نداشته است. به دلیل آمیختگی اقوام و نژادها و نیز داد و ستد مداوم فرهنگی با دنیای پیرامون، فرهنگ ایرانی شکل موزائیکی به خود گرفته است. تا آن جا که تجلی این تنوع و ترکیب در تمامی مظاهر فرهنگی از معماری و هنر تا شعر، موسیقی و... قابل مشاهده است.
اما علیرغم این تنوع و تحول مداوم، یک جریان گسترده فرهنگی بر این قلمرو حاکم بوده است که در عین کثرت ظاهری، وحدت درونی آن موجب شده است که هویتی کم و بیش یکپارچه از ایرانیان در گذرگاه تاریخ ترسیم گردد. مکانیزم این وحدت و یکپارچگی در برابر فشارهای مختلف عبارت از گشادگی فرهنگی و گزینش حساب شده عناصر بیگانه و سازگاری خلاق با محیط و فشارهای پیرامونی بود که موجب بقا و حفظ هویت ایرانی شد. از این روی در تاریخ فرهنگ ایران شاهد نوعی تداوم در عین تحول هستیم.
● اسلام و هویت ایرانی
با توجه به این که تمدن ایرانی در طول تاریخ حاصل برخورد و آمیزش فرهنگهای مختلف بوده است، اگر از خرده فرهنگهای محلی چشمپوشی نماییم، به نظر میرسد میراث «فرهنگ ایران باستان»، «فرهنگ اسلامی» و «فرهنگ نوین غربی» با درجات مختلف، سه عنصر برجسته فرهنگ امروزی ما را تشکیل میدهند. تعیین میزان سهم هر یک از این عناصر در شکلگیری هویت امروز ما از موضوعات مناقشهبرانگیز میان محققان و متفکران اجتماعی عصر حاضر است؛ به گونهای که برخی با بها دادن به یک عنصر و کمتوجهی به عناصر دیگر، صورتی کاریکاتورگونه از فرهنگ ما به نمایش گذاشتهاند.
عدهای با تکریم از بُعد غربی به پایمال کردن گذشته ایرانی - اسلامی همت گماشتند و به همین سان گروهی دیگر با غیر اسلامی قلمداد کردن هر آن چه خاستگاه صرفاً اسلامی ندارد، به مخالفت با دو بخش دیگر اهتمام ورزیدهاند. باستانگرایان افراطی نیز همه مصایب و مشکلات را از ناحیه عرب دانسته، و پالایش هر آن چه به عرب مربوط است، را راه درمان پنداشتهاند و به احیای رسوم فراموش شده و بی کارکرد روی آوردند. غافل از آن که «در طی چهارده قرن همراهی تاریخ ایران و اسلام، فرهنگی گسترده پدید آمده است که در آن هیچ یک را نمیتوان از دیگری باز شناخت. فرهنگ ایران بدون اسلام جستن، به همان اندازه محال است و غیر قابل تصور، که فرهنگ اسلامی را بدون ایران دیدن».۲ جریانی که نیمی از تاریخ این مرز و بوم را انکار میکند، به این نکته توجه ندارد که انکار اسلام انکار چهارده قرن تمدن و تفکر ایرانی است.۳
اهمیت تبیین هویت فرهنگی ما نیز از این جا روشن میشود که بالاخره هویت امروزی ما در گرو کدام یک از این عناصر است؟ هر چند تعیین دقیق نسبت حضور هر یک از این عناصر چندگانه در فرهنگ امروز ما کاری مشکل است، اما به هر حال یکی از عناصر اصلی و سازنده فرهنگ امروز ما اسلام است، به گونهای که وقتی از فرهنگ ایرانی - اسلامی صحبت میشود. منظور آن نظام فرهنگی است که عناصر دیگر را نیز در خود میگنجاند؛ زیرا ملاک خودی بودن در این فرهنگ، انطباق پذیری آن با ارزشهای توحیدی یا دستکم عدم مباینت با آن است.
سرشت ایرانیان نیز به گونهای بوده که به جای طرح خودی و غیر خودی، ملاک را حق و باطل و سنخیت امر با فطرت انسانی قرار داده است نه خودی یا بیگانه بودن آن. درست به همین سبب اسلام در این دیار پذیرفته شد و عنصری بیگانه به شمار نیامد؛ هم چنان که اسلام نیز هیچ گاه خود را در حصارهای تنگ جغرافیایی محصور نساخت. اما پیوستگی دیانت اسلام با فرهنگ و تمدن ایرانی به گونهای است که شناخت فراز و فرودهای تاریخی اسلام و ایران بدون دقت و توجه یکی به دیگر تقریباً غیر ممکن است. از اینرو، شناخت صحیح اسلام و مبانی و مؤلفههای فرهنگ و تمدن آن، به عنوان رکن اصلی هویت ما، وظیفه ما را در نگاه دقیقتر و عمیقتر به سرچشمهها و ارکان تاریخ اسلام دشوارتر میسازد.
● تمدن اسلامی و جایگاه آن در تمدن جهانی
در مباحث مربوط به تاریخ تمدنها، فرهنگ و تمدن اسلامی جایگاه ویژهای دارد. میراث فرهنگ و تمدن اسلام، به هیچ وجه کمتر از میراث یونان باستان نیست. اسلام نه تنها به عنوان یکی از ادیان بزرگ الهی حائز سهمی بسزا در تحولات تاریخ بشری است بلکه به واسطه نگاه ویژه به اجتماع و سیاست، که حاصل آن ظهور تمدن و فرهنگی مختص به خود بوده نیز حضور پررنگتری در عرصه تاریخ جهانی یافته است؛ به گونهای که شناخت تاریخ تمدن جهانی بدون عنایت ویژه به تاریخ تمدن اسلامی تقریباً غیر ممکن است. از همین روی محققان و پژوهشگران غربی از همان ابتدای آشنایی با مشرق زمین به این مهم پی برده و با نگرش خاص خود تا عصر حاضر بخشی از آثارشان را به شناخت جنبههای مختلف تاریخ و فرهنگ اسلامی اختصاص دادهاند. با وجود این، غالبِ ایشان به تمدن و فرهنگ اسلامی نگاهی موزهای دارند و آن را واقعیتی مربوط به گذشته میدانند که یک بار اتفاق افتاده و به رغم درخشش اولیه و تأثیر در رشد و گسترش تمدن بشری، اینک شعلههای آن خاموش گشته و به تاریخ پیوسته و سخن از احیاء و بازسازی آن امری مهمل است.
مورخان معاصر جهان عرب هم که در زمینه معرفی و بازیابی عناصر تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام گامهای بلندی برداشتهاند، بطور عمده گرفتار عربگرایی شده و میراث اسلامی را اغلب در چهارچوب میراث عربی بررسی نموده و به ناحق تمدن اسلام را همان تمدن عرب فرض کردهاند، غافل از این که شکلگیری تمدنی سترگ و تازه در جهان با نام «تمدن اسلام» در اصل معلول دیدگاه جهان شمول اسلام بوده؛ هر چند تا حدی هم بر اساس میراث تمدنی سایر اقوام و ملل شکل گرفته است. بنابراین محصور کردن و مساوی دانستن آن با عرب، و تمدن عربی نامیدن آن، اشتباهی فاحش است. «آن چه این تمدن را جهانی کرده است در واقع نیروی شوق و اراده کسانی است که خود از هر قوم و ملتی که بودهاند به هر حال منادی اسلام بودهاند و تعلیم آن. بدین گونه مایه اصلی این معجون که تمدن و فرهنگ اسلامی خوانده میشود، در واقع اسلام بود که انسانی بود و الهی، نه شرقی و نه غربی».۴
● فرهنگ ایرانی - اسلامی و جایگاه آن در تمدن اسلامی
رابطه فرهنگ و تمدن و نسبت میان آن دو از جنبههای گوناگون بحث شده است. بنابر یک تعریف، هر دو مترادف و طبق تعریفهای دیگر، تمدن، مظهر مادی فرهنگ قلمداد گردیده است. گروهی فرهنگ را اعم از تمدن میدانند و گروهی به عکس آن معتقدند. منظور ما از تمدن «یک مجموعه (نظام) فرهنگی است که از خصایص فرهنگی عمده و مشابه چند جامعه خاص تشکیل شده است. مثلاً سرمایهداری غربی را میتوان به عنوان یک تمدن توصیف کرد زیرا شکلهای خاص علم، تکنولوژی، مذهب، هنر و غیره آن را باید در چند جامعه متفاوت پیدا کرد».۵
در این تلقی، فرهنگ، اغلب خصوصیت قومی را متبلور میکند، ولی تمدن مفهومی است که بر فرهنگهایی اطلاق میشود که فراتر از هویتهای جمعی متعدد (اجتماعات مختلف) شکل گرفته است. بنابراین منظور از تمدن اسلامی، فرهنگی است که فراتر از خاستگاه خود، مدینة النبی، گسترش مکانی و زمانی یافته، اجتماعات متعدد را دربر میگیرد، از حیات اجتماعی آنها متأثر میشود و بر حیات اجتماعی آنها تأثیر میگذارد.۶
تمدن اسلامی که در جزیرة العرب و در بستر فرهنگ عربی متجلی گشت، به زودی در میان سایر اقوام و ملل منتشر شد و به پیدایش فرهنگهای اسلامی خاص آن مناطق انجامید. زیرا هر یک از این اقوام دارای شرایط اقلیمی، سیاسی، اقتصادی و تاریخی متفاوتی بودند که پس از برخورد با اسلام، دیانت جدید بخشهایی از عناصر فرهنگی سابقشان را تأیید کرد و ماندگار شد، بنابراین فرهنگ هر یک از اقوام و ملل مسلمان، از جمله ایرانیان اخص از تمدن اسلامی است و گرچه نظام ارزشی آن از اسلام اقتباس شده است، باید به خود ایشان منسوب گردد و شناخته شود.
با توضیح فوق روشن میشود که آمیختگی فرهنگ اسلام و ایران به گونهای است که حتی برای شناخت تاریخ ایران، شناخت اسلام لازم و ضروری است. در مقابل طرح این سؤال که اگر اسلام به ایران نیامده بود، تمدن اسلامی تا چه حد نشر و نما مییافت و جایگاه اصلی خود را پیدا میکرد میتواند روشنگر نقش ایرانیان در مجموعه تمدن اسلامی است.
ایرانیان تازه مسلمان در زمینه بارور کردن فرهنگ و علوم اسلامی نقش اساسی ایفا کردند، و با تعصب در دین جدید که معمولاً خصیصه نوکیشان است، در بسیاری زمینهها از اعراب جلو افتادند. آنان همچنین، به عنوان حلقه واسط، در تفکیک اسلام از عرب و سازگاری اندیشههای ایرانی و اسلامی و ارتقا و اعتلای آن نقش مهمی بازی کردند و گذشته باستانی را با دین جدید پیوند زدند و در سایه دیدگاه غیر طبقاتی اسلام و خارج شدن علم از انحصار طبقهای معین، در قرنهای بعدی طلایهداران فرهنگ اسلامی شدند؛ فرهنگی که در دامن اسلام پرورش یافت، ولی ارتباط چندانی با اعراب نداشت، با این حال اگر مقصود از بیان «اسلام ایرانی» که برخی از محققان خیلی به آن اهمیت داده و سه ممیزه اساسی آن را تشیع، تصوف و اعتقاد به تقدیر توصیف کردهاند،۷ این باشد که ایرانیان، اسلام را در چهارچوبههای خاص نژادی و ملی تفسیر نمودهاند، سخن چندان معتبری نیست. همچنین این دیدگاه که «دینی که از فاتحین عرب به ایرانیان رسید، در اینجا رنگ و روی ایرانی گرفت و تشیع خوانده شد و از مذهب اهل سنت امتیاز یافت».۸ نیز چندان با واقعیتهای تاریخی تطبیق نمیکند. اما این دیدگاه که قوم ایرانی توانسته است با نبوغ خویش، اسلام را از چهارچوبهای مذهبی ملی و عربی بیرون آورد و جنبه جهانی آن را تفوق بخشد،۹ سخنی استوارتر است. با ورود اسلام به ایران، جامعه بسته و کم ارتباط ساسانی جزئی از یک تمدن باز و جامعهای بزرگ با تحرک اجتماعی چشمگیر شد، که به لحاظ دیدگاه جهانشمول اسلام وارث تمامی تمدنهای قبل از خود بود.
● منابع و عناصر سازنده تمدن اسلامی
اسلام به مثابه دینی تمدنساز،۱۰ در منطقهای ظهور کرد که از هر سو، تمدنهایی بزرگ آن را احاطه کرده بود، اما همانگونه که سرزمین خشک جزیرة العرب از رطوبت دریاهای اطراف محروم بود، نسیم فرهنگ و اندیشه تمدنهای پیرامون نیز در این سرزمین چندان وزیدن نگرفت. اسلام در هنگامهای پا به عرصه گیتی نهاد که به علل مختلف تمدنهای منطقهای دوره بالندگی خود را پشت سر گذاشته، رو به ضعف میرفتند و این خود یکی از عوامل مؤثر در گسترش اسلام بود. دینی که محمد پیامبر(ص) آورد به زودی از مرزهای جزیرة العرب گذشت، امپراتوریهای بزرگ را به چالش وا داشت، از اندلس در غرب تا مرزهای چین در شرق را درنوردید و تمدن و فرهنگی بنا نهاد که نقش مهمی در تاریخ تمدن بشری ایفا کرد.
همان گونه که آمد برخی از محققان، ضمن تعریف و تمجیدهای فراوان از فرهنگ و تمدن اسلامی، آن را امری تاریخی و مربوط به گذشته میدانند. از نظر آنها فرهنگ به مثابه ارگانیسمی زنده است که فقط دارای یک دور زندگی است: موجی است که اوج میگیرد، سپس فرو میافتد و دیگر اوج نمیگیرد. بر اساس این دیدگاه، اوج ترقی فرهنگ اسلامی قرنهای سوم تا ششم هجری بوده و بعد از آن به انحطاط دچار گردیده و دیگر تمدنساز نیست. سخن در خصوص راههای احیای فرهنگ و تمدن اسلامی و اصولاً این موضوع که آیا اسلام میتواند مجدداً تمدنسازی کند یا خیر؟ از مسائل مناقشهانگیز عرصه فرهنگ و تمدن در عصر حاضر بوده و هست و خود تحقیقی جداگانه میطلبد.۱۱
به اختصار باید گفت «تمدنهای بزرگ از دو پاره جداییناپذیر تشکیل میشوند، پاره نخست، جهانبینی صریحی است که میتواند مجموعهای از نظامهای فرهنگی، ایدئولوژی یا مذهب باشد. پاره دوم، نظامی اقتصادی، ارتشی و سیاسی است که معمولاً در قالب امپراتوری یا «نظامی تاریخی» تعیّن مییابد».۱۲ بنابراین فرق است میان اسلام و خلافت اسلامی، زیرا «دولتها پدید میآیند و از بین میروند ولی فرهنگها هرگز نه چون ارگانیسم پدید میآیند و نه چون ارگانیسم تا بود میشوند. یونان باستان به عنوان یک دولت مُرد، اما پس از مرگ قسمتی بزرگ از فرهنگ آن به سراسر عالم گسترش یافت و هنوز همچون عنصر مهمی در فرهنگهای اروپایی به حیات خود ادامه میدهد. روی هم رفته هر فرهنگی ممکن است چندین قله داشته باشد، ممکن است اوج و حضیضهایی را به خود ببیند و هیچ چیزی که مخالف امکان تجدید حیات آن باشد وجود ندارد».۱۳ بنابراین تمدنی که اسلام بنا کرد در دورههایی ضعف و رکود داشت، اما منحط نشد و در زمانها و مکانهای مختلف از مدینه، شام، بغداد، قاهره و قرطبه تا هرات، استانبول، اصفهان و دهلی در چرخش بود.
بعضی از محققان نیز نقش فرهنگ و تمدن اسلامی را واسطه و حلقه انتقال فرهنگ یونان باستان به اروپای قرون وسطی از طریق اندلس و جنگهای صلیبی میدانند و نقش نهضت ترجمه در بلوغ فرهنگ و تمدن اسلامی را بیش از حد جلوه میدهند، اما حقیقت آن است که فرهنگ یونانی فقط یکی از عناصری بود که در هاضمه قوی تمدن اسلامی هضم شد؛ ضمن این که همین فرهنگ یونانی قبلاً یک بار دیگر پس از حمله اسکندر به شرق و در نهضت هلنیسم این منطقه را فرا گرفت اما در آن دوره چنین نهضت علمی گستردهای که در دوره اسلامی ظهور کرد شاهد نبودیم. پس «اگر هنوز در مغرب زمین، تاریخنویس سادهدلی هست که خالصانه گمان میکند اسلام هیچ فرهنگ تازهای به وجود نیاورده است و جز آنکه فرهنگ یونان قدیم را به دنیای غرب منتقل کند کاری نکرده است، عذرش روشن است...».۱۴
فرهنگی که اسلام بنا نهاد جامع الاطراف بود، ولی توحید جوهره اصلی و ستون محوری آن محسوب میشد. از این رو مبانی و منابع اصلی تمدن اسلامی را باید در خود اسلام جست و جو کرد، نه بیرون از آن. اصولاً در نظام فرهنگی اسلام، دین عنصری در کنار سایر عناصر نبود، بلکه محور و اساس فرهنگ اسلامی است و تجلی آن در تمامی مظاهر فرهنگی، از معماری تا ادبیات و از پزشکی تا آداب و رسوم، قابل مشاهده است. از این رو، باید اضافه کرد که تمدن اسلامی بر بنیاد تمدنهای قبل از خویش بنا گشت و در جذب، بومیسازی و اقتباس عناصر بیگانه تنگنظری به خرج نداد، اما توجه به این نکته مهم است که این نقل و اقتباس کورکورانه نبود، بلکه معیار سنجش میزان تطابق این عناصر بیگانه با اسلام و توحید بود و بس. به همین دلیل، دیانت جدید، بسیاری از عناصر فرهنگی قبل از اسلام را تایید نکرد و این عناصر به مرور ایام کارکرد خود را از دست داده، به فراموشی سپرده شدند. پس نخستین عنصری که فرهنگ و تمدن اسلامی را ممتاز میکند خود اسلام است؛ به این معنا که با مبانی و اصول خود زمینههایی فراهم کرد تا سرمایههای فرهنگ پیشینیان نیز در تمدن و فرهنگ اسلام جذب شود.
● مؤلفهها و ویژگیهای تمدن اسلامی
با توجه به مطالب فوق، پارهای از مهمترین مؤلفههای فرهنگ و تمدن اسلامی که به موفقیت و پیشرفت اولیه آن یاری رساند عبارت است از:
۱) اندیشه جهانی، جهان شمولی و عدم وجود مرز و محدوده؛ اسلام از همان ابتدا داعیه جهانشمولی داشته و خود را در حصار تنگ نژادی، قومی و زبانی محصور نساخته است. گرچه خاستگاه، آن در میان قوم عرب بود، رسالتی جهانی را تبلیغ میکرد. از سوی دیگر، اسلام در محلی ظهور یافت که مرکز فرهنگی جهان زمان خود محسوب میشد و فرهنگها، تمدنها و ادیان بزرگ آن زمان در اطراف آن حضور داشتند. از یک سو با شاهنشاهی ساسانی و تمدن سابقهدار آن و با دیانت زرتشتی و افکار زروانی، مانوی و مزدکی در ارتباط مستقیم بود، و از سوی دیگر با امپراتوری قدرتمند روم؛ مسیحیت و یهود؛ افکار گنوسی، هرمسی، صابئی و نو افلاطونی؛ و سایر مکاتب و مذاهب دینی، فکری و عرفانی غربی در مواجهه بود، حتی در مکه، مدینه و بعداً بصره و بغداد نمایندگان این گونه مذاهب حضور فعال داشتند. در چنین موقعیت و زمانهای بود که اسلام رو به گسترش نهاد و اقوام، افکار و ادیان مختلف را که تا پیش از این کمتر با یکدیگر ارتباط داشتند، با هم مرتبط و آشنا ساخت و به گفت و گو واداشت.
«اسلام به راحتی قابلیت گسترش در فضاهای جدید و انطباق با شرایط مختلف را حاصل کرد؛ چنانکه در میان بربرهای آفریقا به همان سهولت برای خود جا باز میکرد که در سرزمینهای دور افتاده آسیای شرقی، و بیآنکه در اصول بنیادی آن از لحاظ اعتقادی تغییری روی دهد، با محیطهای جدید و متفاوت و با همه گوناگونیهای بومی و جغرافیایی و فرهنگی و اجتماعی سازگار میشد و به نیازهای روحی و معیشتی مردمان در هر جایی که راه مییافت پاسخ میگفت».۱۵
۲) تساهل و مدارا، گشادگی مشرب، آمادگی برای پذیرش افکار تازه و عناصر فرهنگی دیگران و تطبیق ساختن آن با روح توحیدی اسلام از دیگر ممیزات اساسی فرهنگ و تمدن اسلامی بود. تمدن اسلامی درهای خود را به روی تمدنهای دیگر نبست. کافی است به صورت اجمالی به کتاب الفهرست ابن ندیم و سایر متون مشابه نظری افکند تا معلوم شود مسلمانان تا چه میزان از معارف و علوم مناسب و مفید زمان خود، اخذ نمودند.
«اولین ممیزه فرهنگ و تمدن اسلامی باز بودن آن و آمادگی برای قبول عناصر فرهنگی دیگر و سازگار کردن آن با ساختار بنیادی و روح توحیدی اسلام بود و این خاصیتی است که نه تنها در فلسفه، منطق، ریاضیات، نجوم و سایر علوم مشابه؛ بلکه در علم کلام نیز که کلاً با مسائل اعتقادی سر و کار دارد، مشاهده میشود. اصولاً اسلام برای علم حد و مرز قومی و نژادی و حتی دینی و مذهبی نمیشناسد. علم موهبتی است الهی، خواه در چین و هند باشد خواه در یونان و روم».۱۶
۳) سادگی و سهولت احکام اولیه اسلامی در مقایسه با آداب و تشریفاتِ خسته کننده آیینهای همعصرش،۱۷ همچنین برخی تشابهها با سایر ادیان توحیدی در احکام، عبادات و مفاهیم مذهبی میتوانست نقش مهمی در جذب افراد به اسلام و توسعه فرهنگ و تمدنِ اسلامی داشته باشد. «هانری ماسه» سهولت مراسم مذهبی در اسلام را در مقایسه با مراسم دشوار و پیچیده مذهب زرتشت، از عوامل مؤثر در قبول مذهب اسلام (و در نتیجه انتشار فرهنگ اسلامی)، خصوصاً در شهرها میداند.۱۸
در همین چهارچوب این مسئله قابل توجه است که حتی بومیان و مردمان سرزمینهای مفتوحه در ابتدا مجاز بودند نماز را به زبان محلی خود اقامه کنند: «و مردمان بخارا به اول اسلام در نماز قرآن به پارسی خواندندی، و عربی نتوانستندی آموختن».۱۹
۴) تبلیغی و باز بودن اسلام در مقایسه با آیینهای بستهای، چون یهود و زرتشتی، از دیگر ویژگیهای دیانت جدید بود، لکن نهادی مشخص و متشکل که اختصاصاً وظیفه تبلیغ دین را بر عهده گیرد وجود نداشت؛ گرچه معمولاً در میان سپاهیان مسلمان گروهی را روانه میساختند، که در دینداری و ایمان سرآمد بودند،۲۰ اما گروههایی صرفاً تحت عنوان مبلغ آن گونه که در مسیحیت بود، حداقل در فتوح اولیه اعراب مسلمان مشاهده نمیشود. از دیدگاه اندیشه اسلامی هر مسلمانی خود باید اسلام مجسم باشد و رفتار و کردار او مبین و مبلغ اعتقادات او باشد. در این صورت، سلوک ساده و بیآلایش یک مسلمان مؤمن تأثیر بیشتری از دعوت رسمی یک مبلغ داشت. در فتوح اولیه مسلمانان مکرراً از اشخاصی نام برده میشود که به دست مسلمانانی که هیچ موقعیت مهمی نداشتند و حتی به دست مقامات دولتی - و نه مذهبی - به اسلام گرویدند.۲۱
۵) تعادل در نگرش میان دنیا و عقبی و نیز توجه به سیاست و اجتماع از دیگر ممیزاتِ درخور توجه فرهنگ و تمدن اسلامی است. «اسلام هم به عالم درون توجه داشت و هم به محیط بیرون؛ یعنی بر خلاف ادیان شرق دور که بیشتر سر در گریبان خود فرو برده و صرفاً تصفیه باطن و تهذیب نفس را وجهه همت خود قرار داده بودند، اسلام هر دو جهت را لحاظ کرده؛ هم به عالم درون و تصفیه باطن، ایمان و تقوی نظر داشت و هم به تصرف در محیط بیرون و تأسیسِ حکومت و اصلاح امور خلق و تصدی امور اجتماعی». اسلام از ابتدا با تأکید بر مسائل عینی در کنار بحرانهای ذهنی توانست گروههای کثیری از مردم سرزمینهای مفتوحه را به خود امیدوار سازد. تعالیم اسلامی چند بُعدی بود و نجات بشر در دنیا و نیز آخرت را سرلوحه آموزههای خویش قرار میداد و یکی را فدای دیگری نمیساخت. از اینرو احکام زندگیساز و تعالیم عینیاش برای توده مردم زودتر قابل لمس بود تا مباحث صرفاً نظری آن.
۶) تأکید بر عدالت و برابری اقوام و نژادها و احترام به حقوق ملل و مذاهب دیگر، از مشخصات بارز احکام اسلام بود، که بعدها در زمان امویان با سیاست برتریجویی عربی ایشان به فراموشی سپرده شد. اما اقوام نو مسلمان با تفکیک عرب از اسلام و با حربه عدالتخواهی، مبارزات تساویجویانه خویش را به امید دستیابی به عدالت وعده داده شده در اسلام، دنبال نمودند. وعدههای عدالت و برادری که در اولین پیامهای مسلمانان در فتوحات سر داده شد و تأکید بر این نکته که «مردمان، فرزندان آدمند و حوا، برادرانند و از یک پدر و مادر» چنان جذابیتی داشت که بعضی در همان ابتدا به اسلام متمایل شدند.۲۲
در کنار این امر باید به این نکته اشاره کرد که سیاست دینی مسلمانان که در مجموع بر سرکوب دینی و تغییر اجباری مذهب ممالک مفتوحه استوار نبود، و البته پارهای از محققان سرشناس، نیز این امر را تأیید نمودهاند.۲۳ مسلمانان برای اسلام آوردن طرفهای مقابل اصرار نمیکردند و در این خصوص کوشش آگاهانهای از لشکریان مسلمان مشاهده نشده است؛ دعوت به اسلام تنها یکی از سه پیشنهادی بود که مسلمانان از ابتدا همواره در مواجهه با حریفان بر آن تأکید میکردند.۲۴ اهل ذمّه در جامعه اسلامی قوانین و مقررات خاصی داشتند که البته متناسب با شرایط و اوضاع و احوال حاکم بر جامعه قبض و بسط مییافت و هر از چندگاه دچار تعصب یا تسامح میشد، اما در مجموع پرداخت مبلغ معینی مالیات سرانه (اعم از جزیه یا خراج)، عدم شورش بر مسلمانان، راهنمایی ایشان در جنگ، نریختن خون مسلمان و ناسزاگویی نکردن به او و... از جمله تعهداتی بود که اهل ذمّه باید رعایت میکردند. در عوض، مسلمانان نیز ضمن دادن امان بر جانها و دینها، عدم تعرض به مال و فرزندان و نریختن خون ایشان، ویران نکردن معابد، طمع نبردن به زر و سیم ایشان، آزادی رفت و آمد به هر کجا و مهمتر از آن، محافظت از ایشان را متعهد میشدند.۲۵ از این روی گرچه پیشرفت نظامی اعراب مسلمان در ابتدا عجیب جلوه میکرد، نفوذ و گسترش دیانت و فرهنگ اسلامی را نباید غیر منتظره قلمداد کرد.
۷) و بالاخره باید بر ایجاد زمینه فکری برای گسترش نهضت علمی، با تأکید بر فرصت برابر برای همه اقشار اجتماعی در زمینه علمآموزی اشاره نمود. شکست حصارهای طبقاتی و در عین حال آزادیهای اجتماعی که اسلام وعده میداد به زودی تأثیر خود را بر جوامع بسته و شبه کاستی، نظیر ساسانیان و... بر جای نهاد. تحرک اجتماعی شدید بعد از اسلام، و به زعم «کریستین سن»، برقراری حکومت عامه،۲۶ گرچه معایبی نیز به همراه داشت، از نتایج مثبت ورود اسلام به ایران و سایر سرزمینهای مفتوحه بود. عمومیت علم و دانش و خارج شدن آن از انحصار عدهای خاص که نتیجه آن بعدها به بار نشست، شعارهایی بود که در آن زمان طرفداران زیادی داشت. در پرتو همین تعلیمات بود که در قرن سوم هجری، مهاجرت دو کودک فقیر روستایی را به سمرقند برای فراگیری علم و دانش شاهدیم، در حالی که هزینه تحصیل آنها را مادرشان از طریق پشمریسی تأمین میکرد.۲۷
● ادوار تطور فرهنگ و تمدن اسلامی
تمدن اسلامی که در بستر فرهنگهای ملل مسلمان متجلی شد، به رغم تکثر فرهنگی، دارای وحدتی استوار بود و در طی تحولات تاریخی خود در قرون اولیه اسلامی فرایندی چند مرحلهای را پشت سر نهاد که در ذیل اجمالاً به آن اشاره خواهد شد:
الف) دوره مواجهه و ارزیابی (دوره گذر)
در قرن اول و دوم هجری که میتوان از آن به «دوره گذر یا انتقال» یاد نمود، به رغم فتوحات چشمگیر اعراب مسلمان، از اندلس (در غرب) تا کاشغر (در شرق)، و ساقط کردن دولت بزرگ ساسانی و تصرف بخشهای مهمی از امپراتوری روم شرقی و به تبع آن، انتشار تدریجی اسلام در میان ساکنان این مناطق، اغلب شاهد مواجهه و ارزیابی نظام فرهنگی اسلامی - عربی از یک سو و فرهنگ ایرانی و رومی، و کلیه نو مسلمانان غیر عرب از سوی دیگر هستیم. مراودات نظامی و در کنار آن تماسهای بازرگانی و همجواری قوم عرب با غیر عرب که خود نتیجه استقرار قبایل عرب در سرزمینهای مفتوحه بود، به تدریج فرهنگ مردم سرزمینهای تازه فتح شده را تحت تأثیر قرار داد. گرچه در برخی نقاط بومیان از استقرار اعراب در کنار خود چندان خشنود نبودند و اصطکاکهایی میان آنها بروز میکرد، اما در مجموع حضور مسلمانان را در کنار خود پذیرفتند.
از سوی دیگر اعراب مسلمان با حضور خود در سرزمینهای جدید که به گسترش دیانت جدید و رواج زبان عربی کمک مینمود، به زودی «تطابق» با محیط جدید را آغاز کردند؛ مثلاً اعراب خراسان، تا حدود زیادی رنگ ایرانی به خود گرفتند؛ از جمله آن که همسر ایرانی اختیار میکردند، شلوار میپوشیدند، نوروز و مهرگان را جشن میگرفتند و زبان فارسی را میفهمیدند و به آن سخن میگفتند،۲۸ که به تدریج همین کاربرد زبان فارسی توسط اعراب، در مراوده با اتباع ایرانی خود، یکی از دلایل گسترش زبان فارسی جدید در مناطق ماوراء النهر گردید؛ به طوری که حتی مناطقی، مانند قم که تقریباً هیچ قرابتی بین اعراب و ایرانیان ساکن آن دیده نمیشد و اعراب علیرغم میل بومیان، خود را بر ایشان تحمیل کرده و آنان را از شهر بیرون رانده بودند، پس از مدتی تحت تأثیر فرهنگ محلی قرار گرفتند و ایرانی شدند و به زبان فارسی سخن گفتند.۲۹ ضمناً، علاوه بر جنبههای زبان، پوشاک و خوراک، فرهنگپذیری اعراب مسلمان از ملل سرزمینهای مفتوحه، به علت فقدان تخصص مورد نیاز، بیش از همه در زمینههای دیوانی و اداری بود.۳۰
در این میان، تقلیل درآمد اعراب مهاجر، به واسطه پایان فتوحات در اوایل قرن دوم هجری و در نتیجه، کاهش امواج مهاجرت و تنزل پایگاه اجتماعی ایشان و همچنین شعلهور شدن اختلافات قبیلهای میان آنها، هر یک نقش مهمی در نزدیکتر کردن مهاجران عرب و بومیان به یکدیگر ایفا کردند.
توجه به این نکته ضروری است که روند فرهنگپذیری، یک سویه نبود و مردم سرزمینهای مفتوحه نیز از برخی عناصر فرهنگی اعراب مسلمان، از جمله زبان عربی و به خصوص عنصر دین که به هر حال، اعرابِ مهاجر حاملان آن بودند، بهرهمند گشتند. حتی شدت تأثیرپذیری در برخی نو مسلمانان به حدی بود که نه تنها آیین پدران خود را یکسره رها کردند، بلکه برخی از ایشان، چنان با گذشته خود دشمنی ورزیدند که به بدگویی از آن پرداخته، حتی نام و نسب خود را تغییر دادند و برخی از آنان نسب خود را به اعراب، از جمله اسحاق بن ابراهیم رساندند.۳۱ در این اوضاع و شرایط نه تنها پارهای از سرزمینها، همچون شام، عراق، مصر و شمال افریقا به کلی عرب زبان شدند، بلکه در ایران نیز زبان فارسی تا حد زیادی از عربی تأثیر پذیرفت و به مثابه عاملی مهم در حفظ وحدت و یکپارچگی مردم این خطه ادای وظیفه کرد.
مهمتر از همه این که با ورود اعراب و اسلام به سرزمینهای غیر عربی، جوامع بسته و کمارتباط، جزئی از یک تمدن باز و جامعهای بزرگ با تحرک اجتماعی چشمگیر شدند که وارث تمامی تمدنهای پیش از خود، اعم از یونانی، سامی، ایرانی، سریانی، رومی، هندی و... بود. معهذا در این زمان (دو قرن نخست) که سرزمینهای گستردهای از غرب آفریقا تا ماوراء النهر جزئی از قلمرو جهان اسلام تلقی میشدند، اما به عنوان جامعهای اسلامی و برخوردار از فرهنگ اسلامی به شمار نمیآمدند، زیرا هر نوع دگرگونی فرهنگی، روندی تدریجی و آرام دارد؛ به عبارت دیگر، در این دو قرن به رغم این که این جوامع پذیرای امواج تفکر اسلامی شده و بسیاری از اهالی آنها مسلمان شده بودند و به تدریج از پارهای عناصر فرهنگی گذشته خویش دور میشدند، اما هنوز هویت فرهنگی جدید خود را کسب نکرده و تا حدی دچار «بیشکلی فرهنگی» بودند.
ب) نهادینه شدن فرهنگ و تمدن اسلامی
پس از دو قرن تلاقی فرهنگی، از اوایل قرن سوم هجری به بعد شاهد ظهور فرهنگ ترکیبی و مشترک اسلامی، نهادینه شدن آن در رفتارهای تثبیت شده و تجلی آن در عرصههای هنر، ادبیات و معماری مردم مناطق مسلماننشین هستیم. نو مسلمانانِ غیر عرب، از جمله ایرانیان، از پس حیرتِ اولیه ناشی از سقوط نظام قبیلهای و ورود عناصر جدید، از طریق تطبیق خود با ارزشها و هنجارهای جدید اجتماعی که منبعث از دین مبین اسلام بود، به هویتی نوین دست یافتند. دین تازه به مثابه پدیدهای خودی تلقی شد و به تدریج از تلاقی فرهنگ ملل نو مسلمان با فرهنگ اسلامی و همسویی آنها، فرهنگ سومی متولد شد که از قرن سوم به بعد به بار نشست. این دوره که به «عصر زرین تمدن اسلامی» مشهور گشته است و اوج ترقی آن، قرون سوم تا پنجم هجری را دربر میگیرد، با اعتلای فرهنگی در بغداد، نیشابور، بخارا، دمشق، قاهره، قرطبه و... مشخص میشود. در این دوره، هر چند با ظهور دولتهای مستقل و نیمه مستقل در شرق و غرب خلافت، امپراتوری اسلامی وحدت و یکپارچگی خود را به لحاظ سیاسی از دست داده بود، اما همچنان روحی واحد بر این قلمروها حاکم بود که در پناه آن علیرغم تنوع نژادها و اقوام و وجود عناصر نامتجانس، وحدت درونی و یکپارچگی فرهنگی خود را حفظ کرد. در این میان تسامح مسلمانان در برخورد با اهل ذمه و غیر مسلمانان نیز موجب شد که حتی ایشان نیز به نوعی خویشتن را در قلمرو اسلامی بیگانه نپندارند و تا مقامات بالای اداری و اجرایی ارتقاء یابند. «در واقع همین تسامح و بیتعصبی بود که در قلمرو اسلام بین اقوام و امم گوناگون تعاون و معاضدتی را که لازمه پیشرفت تمدن واقعی است بوجود آورد و همزیستی مسالمتآمیز عناصر نامتجانس را ممکن ساخت».۳۲
همچنین در این دوره به لحاظ امنیت نسبی موجود، ارتباط فکری گسترده ملل مختلف مسلمان محرک رشد و شکوفایی تمدن اسلامی شد و دیری نگذشت که این نو مسلمانان، طلایهداران فرهنگ جدید شدند و در نهضت ترجمه آثار و متونِ علمیِ پیشینیان خود به زبان عربی و ترویج علوم عقلی و تضارب افکار و آراء، نقش شایان توجهی بر عهده گرفتند. این امر علاوه بر تجارب و تواناییهای اقوام مسلمان، تا حد زیادی ناشی از تشویق دیانت جدید به کسب علوم و معارف روزگار بود. «در بین مسلمان، سبب عمده حصول آنچه معجزه اسلامی خوانده میشود بیهیچ شک، ذوق معرفتجویی و حس کنجکاوی بود که تشویق و توصیه قرآن و پیغمبر، آن را در مسلمین برمیانگیخت».۳۳ و بدین سان تمدن اسلامی در این دوران به اوج درخشش خود رسید. «کمتر کسی تردید دارد در اینکه تمدن اسلامی قرون چهارم و پنجم هجری اوج کامیابیهای اسلامی بود و نه تنها دوران زرین جهان اسلام بود بلکه سراسر جهان و سراسر دوران».۳۴
معهذا فرهنگ و تمدن اسلامی در قرون بعدی به علل گوناگون به ضعف گرایید و از گسترش بیشتر باز ماند.
ج) افول و نزول
تمدن اسلامی مانند بسیاری تمدنهای دیگر، در طی حیات خویش دورههای افت و خیز متعددی را پشت سر گذارده است، اما هیچ گاه به طور کامل منحط و مضمحل نشده و به موضوعی تاریخی تبدیل نگشته است. در واقع، در اوج و حضیض، تداوم خود را نیز حفظ کرده است. اولین دوره انقطاع یا افول تمدن اسلامی پس از یک دوره اوج، به تدریج از قرن پنجم به بعد آغاز شد و ضعف و رخوت بر تار و پود آن حاکم گردید. هر چند علت اصلی این وضعیت، عوامل درونی بود، اما تضادها و کشمکشهای بیرونی نیز مزید بر علت شد. در فهم و تحلیل وضعیتی که این مرحله را پیش آورد، میتوان به نکات زیر اشاره کرد:
ساخت سیاسی امپراتوری اسلامی که وحدتی شکننده (دستگاه خلافت عباسی) آن را حفظ میکرد، هر از گاهی صحنه را برای قدرتنمایی اقوام تازه مهیا میساخت. هر چند معمولاً در مساجد به نام خلیفه خطبه خوانده میشد، عملاً نفوذ خلیفه به اعطای القاب و عناوین خلاصه شده بود و امیران و سلاطین با ایجاد امارتنشینهای مستقل، به تضاد درونی ساختار سیاسی دامن میزدند. علاوه بر آن ظهور همزمان چندین مدعی خلافت (فاطمیان و امویان اندلس)، منزلت صوری خلفای عباسی را نیز به چالش میکشید. قدرتگیری غلامان ترک در دربار خلافت، افزایش قدرت وزیران و حاکمیت سلسلههای شیعی، همچون آل بویه، فاطمیان، قرامطه و حمدانیان، باقیمانده اعتبار عباسیان را در جایگاه وارثان پیغمبر نیز از میان برد و به درگیریهای شدید قومی و مذهبی دامن زد.
تساهل مذهبی مسلمانان به اهل ذمّه و کلاً غیر مسلمانان، در روابط میان فرقههای اسلامی نمود نداشت، دامنه نزاع خونین میان شیعه و سنی در بغداد و سایر نقاط، حتی به درگیریهای شدید میان سنیها در ری و دیگر شهرها انجامید. هجوم بیامان ایلات و عشایر ترک و مغول از شرق و تاخت و تاز صلیبیها از غرب، ضربات تکمیلی را بر این پیکر بیرمق وارد کرد. در بعد اقتصادی، بسط و گسترش انواع اقطاع، تضاد میان نیروهای گریز از مرکز و تمرکزطلب یا «اهل شمشیر» و «اهل قلم» را بیشتر ساخت و تسلط حیات اجتماعی ایلی و عشیرهای، زندگی شهری و یک جا نشینی را به عقب راند. در بعد اندیشه، یونانیزدگی ناشی از نهضت ترجمه، به رغم وجود نکات مثبت آن، به سیاستزدایی جامعه علمی انجامید و سختگیری بر نیروهای عقلگرا، چون شیعه و معتزله، مباحث و تأملات فلسفی را به محاق کشاند و دورهای از تسلط قشری از اصحاب حدیث ظاهریاندیش تا متکلمان اشعری مذهب را در پی آورد که حمایت حکومتهای ترکنژاد را نیز در پشت سر خود داشت. تأسیس نظامیهها برای برقراری وحدت مذهبی اجباری و کانالیزه کردن صداهای مختلف، به قدرتمندی شدن شریعت ظاهرگرا و مقابله آن با طریقت و معرفت منجر شد. احساس یاس و ناتوانی در مقابل قدرت عریان استبداد، و رعب و وحشت ناشی از کشتار مغولان و صلیبیها، تفکر صوفیانه دنیاگریز را تقویت کرد. عاقبت همه عوامل فوق دست در دست هم، شعلههای فرهنگ و تمدن اسلامی را در مرحلهای از حیات خود کم سو ساخت.
پینوشتها
۱. دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تربیت معلم تهران.
۲. علی شریعتی، مجموعه آثار شماره ۲۷، (بازشناسی هویت ایرانی - اسلامی)، چاپ اول، (تهران، انتشارات الهام، ۱۳۶۱)، ص ۱۴۶.
۳. داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، چاپ اول، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱)، ص ۱۹۱.
۴. عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، چاپ سوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲)، ص ۲۹.
۵. تی. بی باتومور، جامعهشناسی، ترجمه سید حسن منصور و سید حسین حسینی کلجاهی، چاپ چهارم، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۰)، ص ۱۳۷.
۶. احمد رجبزاده، «تحلیلی ساختی از چرخههای توسعه و انقطاع تمدن اسلامی»، مجله نامه پژوهش، (ویژه فرهنگ و تمدن اسلامی)، سال اول، شماره ۴، بهار ۱۳۷۶، ص ۵۲.
۷. ا. ج آربری، (گردآورنده)، میراث ایران، تألیف سیزده تن از خاورشناسان، ترجمه احمد بیرشک و...، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۶)، ص ۳۶۳.
۸. محمد معین، مزدیسنا و ادب پارسی، چاپ سوم، (دانشگاه تهران، ۱۳۵۵)، ج ۱، ص ۲، مقدمه ابراهیم پور داوود.
۹. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۴)، ج ۱، ص ۲۳۹.
۱۰. قابل توجه است که اسلام خود بنیانگذار یک تمدن است نه این که تمدنی به آن بگرود، چنان که تمدن رومی به مسیحیت گروید. نک: علی شریعتی، مجموعه آثار ش ۳، (اسلامشناسی)، درسهای دانشگاه مشهد، چاپ اول، (تهران، چاپخش، ۱۳۶۳)، ص ۱۱.
۱۱. برای بررسی مختصر درباره این موضوع نک: مهدی مظفری، «آیا تمدنی افول کرده میتواند بازسازی شود؟»، ترجمه احمدرضا مظفری، مجله نگاه نو، شماره ۳۹، زمستان ۱۳۷۷، ص ۴۸.
۱۲. همان.
۱۳. م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، (زیر نظر نصراللَّه پورجوادی)، چاپ اول، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)، جلد اول، ص ۴ - ۵.
۱۴. زرینکوب، پیشین، ص ۳۲.
۱۵. فتحاللَّه مجتبایی، «فرهنگ و تمدن اسلامی (میزگرد)»، مجله نامه فرهنگ، سال سوم، شماره چهارم، شماره مسلسل ۱۲، زمستان ۱۳۷۲، ص ۱۳.
۱۶. همان، ص ۱۲.
۱۷. تصلب و قشرینگری مذهب زرتشتی همراه با رسوم و آیینهای خشک و خسته کننده که مملو از احکام رنجآور و بیهوده شده و تأثیر خود را از دست داده بود، از دلایل رویکرد ایرانیان به اسلام قلمداد شده است که خلاصگی و سادگی آیین و بیاعتبار کردن خون، نژاد و امتیازات پدران از ویژگیهای بارز احکام فقهی آن بود. نک: سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتی (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۸)، ص ۳۰۱.
۱۸. هانری ماسه، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶)، ص ۲۴۷.
۱۹. ابوبکر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر القباوی، به اهتمام مدرس رضوی، چاپ دوم (تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۳)، ص ۶۷.
۲۰. مثلاً برای فتح سیستان «عبداللَّه بن عامر به فرمان عثمان، عبدالرحمن بن سمره را به سیستان فرستاد و حسن بصری و فقهاء بزرگ با او» ر.ک: مؤلف نامعلوم، تاریخ سیستان، به اهتمام ملک الشعراء بهار (تهران، انتشارات پدیده، ۱۳۶۶)، ص ۸۳.
۲۱. ریچارد بولت، گروش به اسلام در قرون میانه، ترجمه محمدحسین وقار، چاپ اول، (تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۴)، ص ۳۷؛ آرنولد، پیشین، ص ۲۹۹.
۲۲. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، (بیروت، عزالدین، ۱۹۸۷م)، ج ۲، ص ۲۵۹.
۲۳. آرنولد، پیشین، ص ۱۵۲؛ همیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر امیری، چاپ اول، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷)، ص ۲۴؛ اشپولر، پیشین، ج ۱، ص ۲۴۰.
۲۴. دو پیشنهاد دیگر عبارت از مصالحه با پرداخت جزیه و یا جنگیدن بود.
۲۵. برای اطلاع از جزئیات این تعهدات متقابل، نک: طبری، پیشین، احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۷۸م)، قسمتهای مربوط به فتح ایران.
۲۶. آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ پنجم، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷)، ص ۵۳۷.
۲۷. ابوسعد عبدالکریم سمعانی، الانساب، به اهتمام عبداللَّه عمر البارودی، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۸م)، ج ۲، ص ۳۴۶.
۲۸. غلامحسین یوسفی، ابومسلم سردار خراسان، چاپ سوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۸)، ص ۵۳ .
۲۹. ابن حوقل، صورة الارض (سفرنامه ابن حوقل)، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، چاپ دوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶)، ص ۱۱۳.
۳۰. حتی امیری متعصب چون حجاج، به کندوکاو درباره آداب و رسوم ایرانی میپرداخت. نک: ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ اول (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴)، ج ۱، ص ۳۳۱.
۳۱. ابی الحسن مسعودی، التنبیه والاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵)، ص ۱۰۱.
۳۲. زرین کوب، پیشین، ص ۲۵.
۳۳. همان، ص ۳۵.
۳۴. ریچارد فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ دوم (تهران، سروش، ۱۳۶۳)، ص ۲۴۸.
منابع
- آربری، ا.ج، (گردآورنده) میراث ایران، تألیف سیزده تن از خاورشناسان، ترجمه احمد بیرشک و...، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۶).
- آرنولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتی (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۸).
- ابن حوقل، صورة الارض (سفرنامه ابن حوقل)، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، چاپ دوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶).
- ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون) ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ اول (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴) ج ۱.
- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری(تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۴) ج ۱.
- باتومر، تی.بی، جامعهشناسی، ترجمه سیدحسن منصور و سید حسین حسینی کلجاهی، چاپ چهارم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۰).
- بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمدرضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۷۸م).
- بولت، ریچارد، گروش به اسلام در قرون میانه، ترجمه محمد حسین وقار، چاپ اول، (تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۴).
- رجبزاده، احمد «تحلیلی ساختی از چرخههای توسعه و انقطاع تمدن اسلامی»، مجله نامه پژوهش، (ویژه فرهنگ و تمدن اسلامی) سال اول، شماره ۴، بهار ۱۳۷۶.
- زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، چاپ سوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲).
- سمعانی، ابوسعد عبدالکریم، الانساب، به اهتمام عبدالله عمر البارودی (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۸م) ج ۲.
- شایگان، داریوش، آسیا در برابر غرب، چاپ اول (تهران، امبیرکبیر، ۱۳۷۱).
- شریعتی، علی، مجموعه آثار شماره ۳، (اسلامشناسی)، درسهای دانشگاه مشهد، چاپ اول (تهران، چاپخش، ۱۳۶۳).
- -، مجموعه آثار شماره ۲۷، (بازشناسی هویت ایرانی - اسلامی چاپ اول (تهران، انتشارات الهام، ۱۳۶۱).
- شریف، م.م، تاریخ فلسفه در اسلام، از سیر نظر نصرالله پورجوادی چاپ اول (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲) ج اول.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک، (بیروت، عزالدین، ۱۹۸۷م) ج ۲.
- فرای، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایرانی، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ دوم (تهران، سروش، ۱۳۶۳).
- کرسیتین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ پنجم، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷).
- - گیب، همیلتون، اسلام بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر امیری، چاپ اول، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷).
- ماسه، هانری، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶).
- مجتبایی، فتحالله، «فرهنگ و تمدن اسلامی (میزگرد)»، مجله نام فرهنگ، سال سوم، شماره چهارم، شماره مسلسل ۱۲، زمستان ۱۳۷۲.
- مسعودی، ابی الحسن، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵).
- مظفری، مهدی، «آیا تمدنی افول کرده میتواند بازسازی شود؟» ترجمه احمد رضا مظفری، مجله نگاه نو، شماره ۳۹، زمستان ۱۳۷۷.
- معین، محمد، مزدیسناو ادب پارسی، چاپ دوم، (دانشگاه تهران، ۱۳۵۵) ج ۱.
- مؤلف مجهول، تاریخ سیستان، به اهتمام ملک الشعرای بهار، (تهران، انتشارات پدیده، ۱۳۶۶).
- نرشخی، ابوبکر، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر القباوی، به اهتمام مدرس رضوی، چاپ دوم، (تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۳).
- یوسفی، غلام حسین، ابومسلم سردار خراسان، چاپ سوم، (تهران امبیرکبیر، ۱۳۶۸).
نویسنده: حسین مفتخری
۱. دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تربیت معلم تهران.
۲. علی شریعتی، مجموعه آثار شماره ۲۷، (بازشناسی هویت ایرانی - اسلامی)، چاپ اول، (تهران، انتشارات الهام، ۱۳۶۱)، ص ۱۴۶.
۳. داریوش شایگان، آسیا در برابر غرب، چاپ اول، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۱)، ص ۱۹۱.
۴. عبدالحسین زرینکوب، کارنامه اسلام، چاپ سوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲)، ص ۲۹.
۵. تی. بی باتومور، جامعهشناسی، ترجمه سید حسن منصور و سید حسین حسینی کلجاهی، چاپ چهارم، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۰)، ص ۱۳۷.
۶. احمد رجبزاده، «تحلیلی ساختی از چرخههای توسعه و انقطاع تمدن اسلامی»، مجله نامه پژوهش، (ویژه فرهنگ و تمدن اسلامی)، سال اول، شماره ۴، بهار ۱۳۷۶، ص ۵۲.
۷. ا. ج آربری، (گردآورنده)، میراث ایران، تألیف سیزده تن از خاورشناسان، ترجمه احمد بیرشک و...، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۶)، ص ۳۶۳.
۸. محمد معین، مزدیسنا و ادب پارسی، چاپ سوم، (دانشگاه تهران، ۱۳۵۵)، ج ۱، ص ۲، مقدمه ابراهیم پور داوود.
۹. برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۴)، ج ۱، ص ۲۳۹.
۱۰. قابل توجه است که اسلام خود بنیانگذار یک تمدن است نه این که تمدنی به آن بگرود، چنان که تمدن رومی به مسیحیت گروید. نک: علی شریعتی، مجموعه آثار ش ۳، (اسلامشناسی)، درسهای دانشگاه مشهد، چاپ اول، (تهران، چاپخش، ۱۳۶۳)، ص ۱۱.
۱۱. برای بررسی مختصر درباره این موضوع نک: مهدی مظفری، «آیا تمدنی افول کرده میتواند بازسازی شود؟»، ترجمه احمدرضا مظفری، مجله نگاه نو، شماره ۳۹، زمستان ۱۳۷۷، ص ۴۸.
۱۲. همان.
۱۳. م. م. شریف، تاریخ فلسفه در اسلام، (زیر نظر نصراللَّه پورجوادی)، چاپ اول، (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲)، جلد اول، ص ۴ - ۵.
۱۴. زرینکوب، پیشین، ص ۳۲.
۱۵. فتحاللَّه مجتبایی، «فرهنگ و تمدن اسلامی (میزگرد)»، مجله نامه فرهنگ، سال سوم، شماره چهارم، شماره مسلسل ۱۲، زمستان ۱۳۷۲، ص ۱۳.
۱۶. همان، ص ۱۲.
۱۷. تصلب و قشرینگری مذهب زرتشتی همراه با رسوم و آیینهای خشک و خسته کننده که مملو از احکام رنجآور و بیهوده شده و تأثیر خود را از دست داده بود، از دلایل رویکرد ایرانیان به اسلام قلمداد شده است که خلاصگی و سادگی آیین و بیاعتبار کردن خون، نژاد و امتیازات پدران از ویژگیهای بارز احکام فقهی آن بود. نک: سرتوماس آرنولد، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتی (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۸)، ص ۳۰۱.
۱۸. هانری ماسه، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶)، ص ۲۴۷.
۱۹. ابوبکر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر القباوی، به اهتمام مدرس رضوی، چاپ دوم (تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۳)، ص ۶۷.
۲۰. مثلاً برای فتح سیستان «عبداللَّه بن عامر به فرمان عثمان، عبدالرحمن بن سمره را به سیستان فرستاد و حسن بصری و فقهاء بزرگ با او» ر.ک: مؤلف نامعلوم، تاریخ سیستان، به اهتمام ملک الشعراء بهار (تهران، انتشارات پدیده، ۱۳۶۶)، ص ۸۳.
۲۱. ریچارد بولت، گروش به اسلام در قرون میانه، ترجمه محمدحسین وقار، چاپ اول، (تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۴)، ص ۳۷؛ آرنولد، پیشین، ص ۲۹۹.
۲۲. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، (بیروت، عزالدین، ۱۹۸۷م)، ج ۲، ص ۲۵۹.
۲۳. آرنولد، پیشین، ص ۱۵۲؛ همیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر امیری، چاپ اول، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷)، ص ۲۴؛ اشپولر، پیشین، ج ۱، ص ۲۴۰.
۲۴. دو پیشنهاد دیگر عبارت از مصالحه با پرداخت جزیه و یا جنگیدن بود.
۲۵. برای اطلاع از جزئیات این تعهدات متقابل، نک: طبری، پیشین، احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمد رضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۷۸م)، قسمتهای مربوط به فتح ایران.
۲۶. آرتور کریستین سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ پنجم، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷)، ص ۵۳۷.
۲۷. ابوسعد عبدالکریم سمعانی، الانساب، به اهتمام عبداللَّه عمر البارودی، (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۸م)، ج ۲، ص ۳۴۶.
۲۸. غلامحسین یوسفی، ابومسلم سردار خراسان، چاپ سوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۸)، ص ۵۳ .
۲۹. ابن حوقل، صورة الارض (سفرنامه ابن حوقل)، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، چاپ دوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶)، ص ۱۱۳.
۳۰. حتی امیری متعصب چون حجاج، به کندوکاو درباره آداب و رسوم ایرانی میپرداخت. نک: ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ اول (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴)، ج ۱، ص ۳۳۱.
۳۱. ابی الحسن مسعودی، التنبیه والاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵)، ص ۱۰۱.
۳۲. زرین کوب، پیشین، ص ۲۵.
۳۳. همان، ص ۳۵.
۳۴. ریچارد فرای، عصر زرین فرهنگ ایران، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ دوم (تهران، سروش، ۱۳۶۳)، ص ۲۴۸.
منابع
- آربری، ا.ج، (گردآورنده) میراث ایران، تألیف سیزده تن از خاورشناسان، ترجمه احمد بیرشک و...، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۶).
- آرنولد، سرتوماس، تاریخ گسترش اسلام، ترجمه ابوالفضل عزتی (تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۵۸).
- ابن حوقل، صورة الارض (سفرنامه ابن حوقل)، ترجمه و توضیح دکتر جعفر شعار، چاپ دوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۶).
- ابن خلدون، العبر (تاریخ ابن خلدون) ترجمه عبدالمحمد آیتی، چاپ اول (تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۴) ج ۱.
- اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ترجمه جواد فلاطوری(تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۴) ج ۱.
- باتومر، تی.بی، جامعهشناسی، ترجمه سیدحسن منصور و سید حسین حسینی کلجاهی، چاپ چهارم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۰).
- بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، تصحیح رضوان محمدرضوان (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۷۸م).
- بولت، ریچارد، گروش به اسلام در قرون میانه، ترجمه محمد حسین وقار، چاپ اول، (تهران، نشر تاریخ ایران، ۱۳۶۴).
- رجبزاده، احمد «تحلیلی ساختی از چرخههای توسعه و انقطاع تمدن اسلامی»، مجله نامه پژوهش، (ویژه فرهنگ و تمدن اسلامی) سال اول، شماره ۴، بهار ۱۳۷۶.
- زرین کوب، عبدالحسین، کارنامه اسلام، چاپ سوم (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۲).
- سمعانی، ابوسعد عبدالکریم، الانساب، به اهتمام عبدالله عمر البارودی (بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۸۸م) ج ۲.
- شایگان، داریوش، آسیا در برابر غرب، چاپ اول (تهران، امبیرکبیر، ۱۳۷۱).
- شریعتی، علی، مجموعه آثار شماره ۳، (اسلامشناسی)، درسهای دانشگاه مشهد، چاپ اول (تهران، چاپخش، ۱۳۶۳).
- -، مجموعه آثار شماره ۲۷، (بازشناسی هویت ایرانی - اسلامی چاپ اول (تهران، انتشارات الهام، ۱۳۶۱).
- شریف، م.م، تاریخ فلسفه در اسلام، از سیر نظر نصرالله پورجوادی چاپ اول (تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲) ج اول.
- طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک، (بیروت، عزالدین، ۱۹۸۷م) ج ۲.
- فرای، ریچارد، عصر زرین فرهنگ ایرانی، ترجمه مسعود رجبنیا، چاپ دوم (تهران، سروش، ۱۳۶۳).
- کرسیتین سن، آرتور، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی، چاپ پنجم، (تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۷).
- - گیب، همیلتون، اسلام بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر امیری، چاپ اول، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۷).
- ماسه، هانری، تمدن ایرانی، ترجمه عیسی بهنام، چاپ دوم، (تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۶).
- مجتبایی، فتحالله، «فرهنگ و تمدن اسلامی (میزگرد)»، مجله نام فرهنگ، سال سوم، شماره چهارم، شماره مسلسل ۱۲، زمستان ۱۳۷۲.
- مسعودی، ابی الحسن، التنبیه و الاشراف، ترجمه ابوالقاسم پاینده، چاپ دوم، (تهران، علمی و فرهنگی، ۱۳۶۵).
- مظفری، مهدی، «آیا تمدنی افول کرده میتواند بازسازی شود؟» ترجمه احمد رضا مظفری، مجله نگاه نو، شماره ۳۹، زمستان ۱۳۷۷.
- معین، محمد، مزدیسناو ادب پارسی، چاپ دوم، (دانشگاه تهران، ۱۳۵۵) ج ۱.
- مؤلف مجهول، تاریخ سیستان، به اهتمام ملک الشعرای بهار، (تهران، انتشارات پدیده، ۱۳۶۶).
- نرشخی، ابوبکر، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر القباوی، به اهتمام مدرس رضوی، چاپ دوم، (تهران، انتشارات توس، ۱۳۶۳).
- یوسفی، غلام حسین، ابومسلم سردار خراسان، چاپ سوم، (تهران امبیرکبیر، ۱۳۶۸).
نویسنده: حسین مفتخری
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست