سه شنبه, ۸ خرداد, ۱۴۰۳ / 28 May, 2024
مجله ویستا
بررسی تطبیقی نقش عقل در نظام حقوقی غرب و اسلام
مسیحیت غربی در حد یك ایمان عاطفی كاهش یافته و دیگر از خود دارای فقه و نظام حقوقی نیست. ادیان دیگر، مانند هند و بودا نیز به همین سرنوشت رسیدهاند. تنها اسلام به علل مختلف و ازجمله داشتن دیدگاه معرفتشناسی مستقل عمومی و حقوقی، در این جریان مقاومت میكند. این بررسی مختصر شامل چهار قسمت است:
الف - تجزیه و تحلیل معرفتشناسی عمومی غرب، علل وجود تضاد در آن و بررسی بعضی علل. در نتیجه این معرفتشناسی، نظامهای حقوقی و قانونگذاری غربی بهسوی عقلگرایی غیردینی و درنتیجه، ضد دینی حركت كرد كه منتهی به شناختخواست فرد (لیبرالیسم حقوقی) بهعنوان تنها منبع حقوق شد. از آنجا كه مسیحیت در غرب تا حد تنها «ایمان عاطفی» كاهش یافته و دیگر دارای نظام حقوقی مستقل قابل اجرا نیست، در این بخش از بررسی مقایسهای، تنها معرفتشناسی عمومی غرب - نه مسیحیت - كه طبعا متاثر از فرهنگ مسیحیتبوده، مورد توجه قرار گرفتهاست.
ب - در قسمت دوم، معرفتشناسی عمومی اسلام بهاختصار بررسی شده است.
ج - در بخش سوم معرفتشناسی حقوق اسلام، یا علم اصول كه بهترین منعكس كننده دیدگاه معرفتشناسانه عمومی اسلام است، مورد بحث قرار گرفتهاست.
د - در آخرین بخش، رشد اصول فقه، مخصوصا قبول حجیت عقل و قاعده تلازم عقل و شرع بررسی شده است. در این قسمت مخصوصا نقش شیخ مرتضی انصاری در تعمیق و گسترش علم اصول فقه و جنبه عقلانی آن مورد توجه قرار گرفته كه این قسمت مختصرتر بررسی شدهاست. ما در این گفتار در صدد آن نیستیم كه مكررا از نقش بارز شیخ مرتضی انصاری در رشد عقلگرایی در اسلام، محدوده عقل در معرفتشناسی حقوقی اسلام، حجیت عقل، قاعده تلازم وادله عقلیه بطور سطحی یاد كنیم; بلكه كوشیدهایم ابتدا جریان رشد عقلگرایی، سپس عقلگرایی اسلامی - كه كاملا متفاوت با نوع غربی آن است - و بعد از آن، رشد علم اصول بهعنوان نتیجه عقلگرایی اسلامی، و در آخر، حجیت عقل و قاعده تلازم را بهعنوان منعكسكننده كاربرد عقل در علم اصول و در این مسیر موضع شیخ انصاری را نشان دهیم. لازماستیادآوری شود كه مآخذی كه در این نوشتار آمده منابع متناسبی برای بررسی بیشتر چهار مطلب فوق است; مخصوصا كتاب «عصر تفكر» نوشته توماس پین برای بخش اول; «مناهج البحث»، «توفیق الطویل» و «الدین و الفلسفه» نوشته علی سامی الشار برای بخش دوم و «رابطه دین و فلسفه» نوشته ابوالفضل عزتی برای بخش سوم و چهارم.
بررسی مختصر معرفتشناسی عمومی و حقوقی غرب
از آنجایی كه فقه تعریف شده استبه: «العلم بالاحكام الشرعیه الفرعیهٔ عن ادلتها التفصیلیه» و علم اصول تعریف شدهاستبه: علمی كه در آن ادله تفصیلیه فقه مورد بررسی و كاوش قرار میگیرد; بنابراین، علم اصول فقه در اصطلاح روز عبارتاست از عرفتشناسی علم فقه (اپیستمولوژی). شناخت معرفتشناسی فقه (علم اصول) در حد وسیعی مربوط استبه شناخت دیدگاه معرفتشناسانه عمومی اسلامی. برای این كار لازم استیك بررسی تطبیقی مختصر از معرفتشناسی غربی و اسلامی صورتگیرد. معرفتشناسی حاضر در غرب اعتبار و ارزش خود را بر تضاد، رودررویی، دوگانگی و چندگانگی بین ماده و معنا در فلسفه یونان استوار كردهاست. این دوگانگی و تضاد بعدا به معرفتشناسی التقاطی یهودیت - مسیحیت غرب راه یافت. رشد علم و هنر براساس این دیدگاه التقاطی با خود تضاد بین سیاست و دین، عقل و دین، و در حقوق، تضاد بین خواست مردم (دموكراسی) و اخلاق را به همراه داشت. مسیحیت پس از استقرار در اروپای غربی شكل كاتولیكی به خود گرفت. مسیحیت از نظر تبلیغی بودن، شبیه اسلام و ازنظر معتقدبودن به استقرار حكومت، شبیه اسلام شیعی است (حكومت واقعی - حكومتحقیقی).مسیحیت كاتولیكی با در دست گرفتن قدرت، یك امپریالیسم كاتولیكی تاسیس كرد. جنگهای صلیبی، دو عكسالعمل در این جریان موجودند: از درون پروستانیسم و از بیرون سكولاریسم. مسیحیت تحریف شده غربی نمیتوانست معقولیت را بپذیرد و بنابراین رسما مركز ایمان را قلب قرار داد، نه عقل و از اینجا تضاد بین عقل و دین و ایمان در داخل مسیحیت غربی قوت گرفت. از آنجا كه عقلانیت نمیتوانست در چهارچوب مسیحیت تحقق پذیرد مجبور شد در خارج از آن گسترش یابد و عقلانیت رسما رودرروی مسیحیت قرار گرفت. تضاد بین دین و عقل در غرب حتی علیرغم آشنایی با این رشد متوقف نشد. البته این تضاد در بعضی مكاتب كلامی، مانند اشاعره و بعضی مكاتب مانند حنبلی و بطور اخص نوع وهابی آن نیز بهوجود آمد. ولی اصول فقه در اسلام، حتی در مكاتب اهل سنتبویژه در مكتب فقه اصولی شیعه، هرگز دوگانگی عقل و ایمان را نپذیرفتهاست. با این ترتیب در حالیكه جنبه عقلانی در غرب ضرورتا تنها در خارج دین و حتی در برابر دین به رشد خود ادامه داد عقلگرایی در اسلام در متن دین و در درون دین گسترش یافت. عقلگرایان واقعی در تاریخ فلسفه اسلام همان علمای دینی و بیشتر فقهای اصولی بودند درحالیكه عقلگرایان در غرب، مخالفان مسیحیتبودند و اصلا اعتبار خود را در مخالفتبا آن كسب كردند. با این ترتیب چون عقلگرایی نمیتوانست در درون مسیحیت عاطفی غربی رشد یابد، در خارج و حتی در برابر آن گسترش یافت. دشواری مهم در این رابطه مقایسهای است كه غرب بین اسلام و مسیحیت میكند و بنابراین تصور میكند كه عقلانیتباید در برابر اسلام رشد یابد و بهاین جهت تصور میكنند كه حكومت مردمی و حقوق بشر در اسلام نیز باید در برابر دین اسلام رشد كند. در دوران رنسانس و روشنفكری این تضاد عمومی منتهی به تجزیه دین از سیاست; یا كلیسا و دولتشد. رشد عقلگرائی، یا تحت تاثیر ماوراءالطبیعه امانوئل كانت، (Kantian Medolplusics) تحت تاثیر واقعگرایی منطقی دكارت و مكانیك نیوتونی و راهیافتن آنها به علوم طبیعی، اجتماعی، سیاسی و حقوق، به تضاد و تجزیه فوق و جدایی حقوق از اخلاق، مردم و حقوق، عقل و دین، دین و سیاست كمك فراوان كرد. درنتیجه در حقوق، تحول وسیعی بهوجود آمد كه موجب پیدایش مكاتب متعدد حقوقی جدید شد. تكامل طبیعی داروینی به دنبال خود نظریه تكامل علوم اجتماعی داروینی را بهوجود آورد و درنتیجه حقوق نیز در محدوده علومی كه دستخوش تحول، تكامل، تنوع و تنازع بقا میباشند قرار گرفت و ثبات سنتی خود را از دست داد.
عقلگرایی و راسینالیسم با این بار ویژه بر اخلاق و معیارهای اخلاقی پیروز شد و فلسفه اخلاق در این كنكاش، ارزش و استقلال خود را از دست داد. انقلاب صنعتی و انقلابهای دیگر پیرو آن بهاین جریان كمك كرد. نظریهها و مكاتب حقوق طبیعی، حقوق مثبت، حقوق براساس مبانی اجتماعی، حقوق براساس مبانی اقتصادی، حقوق براساس رویه قضائی، حقوق حقوقدانان، حقوق دموكراتیك مردمی و غیره بهوجود آمدند كه زیربنای همه اینها استقلال حقوق از دین و از ارزشهای معنوی بود كه در كل، همه نتیجه تضاد و دوگانگی اصلی در معرفتشناسی غربی یونانی بود. (۱) تضاد، دوگانگی و چندگانگی ماده و معنا در معرفتشناسی عمومی غرب براساس تفكر یونانی بهوجود آمده بود. عواملی مانند; تضعیف فرهنگ سنتی یهودیت - مسیحیت در غرب و در راهگذر انقلاب فكری رنسانس، راسینالیسم، انقلاب صنعتی، تفكرات داروینی و حركت نظریه تكامل طبیعی داروینی بهسوی تكامل اجتماعی داروینی و تجزیه رسمی كلیسا از دولت، سیاست از دین و اخلاق از حقوق، و راه یافت نظریات به علوم سیاسی و حقوقی و پیدایش، رشد و گسترش دموكراسی یا اصالت مردم در هر چیز و از جمله در حقوق، سبب شد كه حقوق، كاملا دراختیار مردم و جامعه قرار گیرد و درنتیجه حقوق عبارت شد از آنچه تنها بهوسیله مردم از طریق همهپرسی، قوانین اساسی، مصوبات پارلمانها و غیره وضع و ساخته میشود و رابطه بین حقوق و اخلاق و طبعا دین كاملا غیرضروری و حتی غیرمنطقی شد. در حقیقت تضاد بین ماده و معنا در معرفتشناسی عمومی سنتی غرب منتهی به پیروزی ماده، اصالت ماده و یگانگی شد و این یگانگی و وحدت، همان وحدت و اصالت ماده است. از نظر حقوقی تضاد سنتی معرفتشناسی حقوق غرب نیز منتهی به اصالت مردم در حقوق شد یعنی حقوق مردم و مجرد از معنا و ارزشهای معنوی و اخلاقی. گسترش فرهنگ و تمدن غرب در چهارچوب نظریه فرهنگ و تمدن غالب غرب موجب گسترش این جریان در جوامع غیرغربی شد و این جریان درحال گسترش است (۲) و این جریان بهدنبال خود استعمار حقوقی و حتی تقلید بی چونوچرا از سیستمهای حقوقی غربی و حتی نسخهبرداری از قوانین مختلف غربی را بهوجود آورد و از اینجا قوانین «عمل و عكسالعمل» و «علت و معلول» كار خود را آغاز كرد.شكست ایدئولوژی كمونیستی، تحلیل اتحاد جماهیر شوروی، و از صحنه خارج شدن نظام حقوقی اشتراكی كه حداقل بعضی ارزشهای اجتماعی مستقل را در قانونگذاری رعایت میكرد سیستم حقوقی جهانی را بهگونهای دربست دراختیار نظام حقوقی دموكراتیك قرار داده است و غرب بهگونهای انحصارطلبانه خود را مدافع حقوق بشر و حامی دموكراسی و نظام حقوقی دموكراتیك معرفی میكند و خواستار آن است كه كشورهای مختلف، از فرهنگها، دیدگاههای معرفتشناسانه، ارزشها و معیارهای معنوی، دینی و سنتی خود صرفنظر كرده و سیستم حقوقی خود را دموكراتیك نمایند و قبول كنند كه امروز تنها یك منبع حقوقی وجود دارد، مردم و دموكراسی. نتیجه كلی تمام این جریان، سلطه بی چونوچرای معرفتشناسی عمومی و حقوقی غرب و ظهور دموكراسی بهعنوان تنها منبع حقوق (لیبرالیسم حقوقی و قانونی یا عقلگرایی بر پایه خواست مردم) و قراردادن حقوق در چهارچوب اصلی عرضه و تقاضای اقتصادی و پیروی حقوق از این اصل و ظهور داروینیسم اجتماعی و حقوقی شد. البته در این جریان، عوامل مختلف دیگر در طول تاریخ تحول فكری و حقوقی غرب مؤثر بودهاست كه بررسی آنها خارج از چهارچوب این بحث مختصر است. لازم استیادآوری شود كه علیرغم فرضیه فرهنگ غالب و گسترش تفكر حقوقی و سیاسی غرب، عدهای معتقدند كه بهعلت غیر واقعبینانه بودن، غیر شامل و جامعبودن (نادیدهگرفتن بعد معنوی و اخلاقی انسان) و به علل دیگر در پایان كار، معرفتشناسی حقوقی غرب ضربهپذیر و ناپایدار است. (۳) دراینجا لازم است نقش ادیان در این جریان بهاختصار بررسی شود. یهودیت و مسیحیت غربی خود بخشی از این جریان بود و بنابراین انتظار مقابله و مقاومت اینها در این كنكاش صحیح نیست. مسیحیت دربست تسلیم این جریان شدهاست و تنها پاپ و كاتولیك گاهگاه بعضی مسایل و جزئیات را بهصورت انفرادی، مانند سقط جنین مورد توجه قرار میدهد و یكیدو مسئله از این نوع تنها در قوانین مدنی سه چهار كشور، مانند ایرلند و لهستان بصورت كمرنگ وجود دارد. مسیحیت غربی در حد یك ایمان عاطفی كاهش یافته و دیگر از خود دارای فقه و نظام حقوقی نیست. ادیان دیگر، مانند هند و بودا نیز به همین سرنوشت رسیدهاند. تنها اسلام به علل مختلف و ازجمله داشتن دیدگاه معرفتشناسی مستقل عمومی و حقوقی، در این جریان مقاومت میكند. حتی در محدوده جهان اسلام نیز بسیاری از رژیمهای لائیك وجود دارد، مانند تركیه، كه تسلیم بحثالمعرفه حقوقی و نظام حقوقی غرب شدهاست. آینده چندان امیدبخش نیست و جریان بهسوی سلطه نظام حقوقی دموكراتیك عقلانی - مردمی غرب بهپیش میرود. البته این جریان فراگیر است و سیاست، اقتصاد و فرهنگ و جنبههای دیگر را نیز فرا میگیرد ولی ما در این مقاله و در اینجا تنها وضع حقوق را مورد بررسی قرار میدهیم. لازم است توجه شود كه نظام سیاسی دموكراسی غربی براساس اصالت فرد نیز استوار است و افراد، جامعه را تشكیل میدهند. اصالت فرد طلب میكند كه از نظر حقوقی (وهمچنین از نظر اقتصادی) تنها خواستههای افراد در قانون و حقوق مورد توجه قرار گیرد; نه معیارهای اخلاقی. قانونی بودن همجنس بازی در اكثر كشورهای غربی و حتی تقلیل سن قانونی همجنس بازی اخیرا در بریتانیا گواه آن است. نتیجه این بخش از بحث آن است كه تضاد عین ماده و معنا و ابعاد مختلف آن در دیدگاه غرب سبب شد كه ماده به قیمت تحلیل معنا پیروز شود. این یك جنگ و گریزی بود كه به اصالت و وحدت ماده منتهی شد و ازنظر حقوقی تضاد بین ارزشهای اخلاقی و خواست مردم، منتهی به پیروزی اصالت فرد - به قیمت تحلیل ارزشهای اخلاقی و معنوی - شد. رشد این جریان در غرب پیآمدهایی را برای تمدنها و فرهنگها و نظامهای حقوقی غیرغربی داشت و حربههای دموكراسی، حقوق بشر و غیره برای هرچه بهتر جاافتادن این جریان به كار گرفتهمیشود. نماینده سازمان ملل در بررسی حقوق بشر در سودان نظام حقوقی اسلام را زیر سؤال برد. (۴) البته توجیه اصالت فرد و خواستهها و منافع فرد در حقوق، اقتصاد، سیاست و غیره نتیجه رشد عقلگرایی (راسینالیسم) غربی است. از آنجا كه تنها عقلگرایی فردی غربی زیربنای معرفتشناسی عمومی غرب است، نتیجه طبیعی آن جدایی ماده و معنا، عقل و دین و قانون و اخلاق خواهد بود. در زبان علمی، این بدان معناست كه هرگز بین ایندو بطور منظم و سیستماتیك توافق و هماهنگی نیست. در این رابطه لازم است اشاره شود كه مسیحیت نهتنها مانع رشد جریان جدایی دین از سیاست نشد; بلكه بطور طبیعی به آن كمك كرد. از آنجا كه مسیحیت غربی بهصورت یك ایمان عاطفی بدون چهارچوب ایدئولوژیكی عقلانی بود، طبعا رودرروی عقل و علم قرار گرفت و عقلگرایی مادی خود را بهصورت «آنتیتز» اصالت عاطفه مسیحیت عرضه كرد و «سانتز» یا عكسالعمل این جریان اصالت ماده و در نتیجه در حقوق اصالت فرد شد (لیبرالیسم حقوقی). آشنایی غربیان با متفكران مسلمان، مانند ابنرشد پس از جاافتادن مسیحیت عاطفی نتوانست مانع رشد این تضاد شود; زیرا تا آن زمان متفكران غرب علوم، فلسفه، عقل، سیاست و حقوق را از مسیحیت تجزیه و آزاد كردهبودند. (۵) معرفی مسیحیتبهعنوان تنها ایمان عاطفی و در نتیجه تخلیه آن از جنبههای عقلانی و علم و سیاست و حقوق، با فرهنگ غربی سازگار بود. مخالفتهای توماس اكینوس (تدیس)، ریموند مارتینی و ریموند لول و دیگر رجال كلیسا با عقلانیت زمینه لازم را برای تضاد علم و دین، دین و سیاست، دین و عقل كه منتهی به سلطه كامل طرف مقابل شد فراهم كرده بود. توماس پین، (Thomas pain) در كتاب معروف خود «عصراندیشه» علل تضاد مسیحیتبا عقل، علم، تجربه و سیاست را مفصلا بررسی میكند و علت اصلی آنرا تنها عاطفی بودن بدون منطق مسیحیت معرفی میكند. (۶) قبلا یادآوری شد كه چهارچوب اصلی این تضاد در جهان غرب از فلسفه یونان - كه غرب هویتخود را بر آن بنا كردهبود - بنا شده بود.مسیحیتبه علت عاطفی بودن محض نه تنها مانع این تضاد نشد بلكه به رشد آن كمك كرد. فلسفه یونان با این ویژگی تضاد معرفتشناسانه خود، مورد توجه متفكران مسلمان نیز قرارگرفت ولی از آنجا كه اسلام خود دارای جهانبینی و معرفتشناسی مستقل واقعبینانه (براساس وجود و وجوب وجود) بود، متفكران مسلمان حتی غزالی نویسنده تهافتالفلاسفه توانستند حتی از فلسفه یونان در جهتحل این تضاد و ایجاد هماهنگی مخصوصا بین عقل و دین و در نتیجه بین حقوق و عقل استفاده برند. بررسی مقایسهای این مساله بین اسلام و مسیحیتبهوسیله محققین فراوان صورت گرفتهاست و مطالعه آثار آنان جدا توصیه میشود. (۷) توجه به این نكته ضروری است كه غرب اصول شناخت و نظام حقوقی متداول خود را عقلانی و راسینالیستی معرفی میكند. همانگونه كه بعدا توضیح داده خواهد شد شناختشناسی اسلامی و نظام حقوقی آن نیز عقلانی میباشند. ولی عقلگرایی در نظام فكری غرب در برابر دین و برای رهایی از دین بهكار گرفته شد، در حالیكه گرایش عقلانی در اسلام، در راستای دین و برای تحكیم آن قرارگرفت. اما غرب به علتبیتفاوتی و حتی تضاد مسیحیت نسبتبه عقل یك نوع عقلگرایی ضد مذهبی را تاسیس كرد. (۸) اسلام به علت عقلانی بودن ذاتی آن به رشد عقلگرایی كمك كرد. (۹) مخالفت كلیسا با عقلگرایی - به علت تنها ایمان عاطفی بودن مسیحیت - از بدیهیات در تاریخ فلسفه غرب است. این مطلب را ویلیام درامر در كتاب «تاریخ جنگ بین مسیحیت و علم»; ج.ب. بیوری در كتاب «تاریخ آزادی فكر»; اندرودیكسون وایت در كتاب «تاریخ نزاع مسیحیت و علم»; ج.واتز در كتاب «آزادفكری» و توماس پین در كتاب «دوران اندیشه» به تفصیل بررسی كردهاند. اینك كه تاریخچه و بعضی خصوصیات و پیامدهای معرفتشناسی عمومی غرب و اثر آن بر مبانی حقوقی غرب بهاختصار بررسی شد لازم است معرفتشناسی عمومی و حقوق اسلام نیز بررسی شود.
معرفتشناسی عمومی و حقوقی اسلام
معرفتشناسی اسلام بر اساس اصل توحید قرار دارد. معرفت توحیدی، تضادهای بین ماده و معنا، طبیعت و ماورای طبیعت، علم و دین، عقل و دین، دین و سیاست، انسان و خدا و غیره را طرد میكند. لازم به یادآوری است كه چون اصالت ماده و اصالت فرد بهعنوان تنها منبع حقوق در دیدگاه غرب نتیجه این تضاد در عرفتشناسی غربیان بود و از آنجا كه فرض این تضاد در اسلام درست نیست، طبعا پیامدهای این تضاد نیز در دیدگاههای حقوقی اسلام قابل تصور نیست. راسینالیسم و عقلگرایی اسلامی عكسالعمل تضاد در شناختشناسی اسلامی نیست; بلكه نتیجه آن است. حكمای اسلام، مانند فارابی، ابنسینا و ابنرشد; این راسینالیسم را از تضاد استنباط نكردند; بلكه از درون معرفتشناسی اسلامی استخراج كردند. اینكه عقل بهعنوان یكی از منابع حقوق اسلام است از قرآن و از سنتخود پیامبر استفاده میشود و تاریخ آن تا حیات خود پیامبر ریشه دارد. حقوقدانان و فقهای اسلامی از ابتدا این جریان را بهصورتهای مختلف تعقیب كردهاند. جهت عقل در مكتب حقوق شیعه روشنتر از مكاتب حقوقی دیگر است; هرچند مكاتب حقوقی دیگر نیز آن را به گونههای مختلف پذیرفتهاند. البته مقاومتهایی به صورتهای مختلف در مقاطع مختلف تاریخ حقوق اسلام صورت گرفتهاست، ولی با پیروزی اصولیون بر اخباریون حداقل در نظام حقوقی شیعه این جریان خاتمه یافتهاست. مكاتب حقوقی دیگر اسلام نیز مخصوصا در سالهای اخیر حجیت عقل را پذیرفتهاند (بجز طاهریان قدیم و وهابیان جدید). بین دیدگاه اسلام در طبیعیات با الهیات و حقوق، تضاد اساسی وجود ندارد. در عرفتشناسی اسلام اصل هماهنگی، وحدت، توافق، تكامل و تداوم جای تضاد را گرفتهاست. همه اینها در اسلام نتیجه وحدت و اصالت واقعیت (وجود)، وحدت منبع معرفت و وحدت حیات انسانی و درنتیجه وحدت ظاهر و باطن، علم و دین، دین و سیاست و غیره است. تنها تضاد در این مورد، تضاد واقعی بین این روش اندیشه، جهانبینی و معرفتشناسی با جهانبینی و معرفتشناسی غرب است. در نظام فكری و حقوقی اسلامی، فرد و خواستههای وی نباید در برابر جامعه و ایندو نباید در برابر خدا قرار گیرند و درنتیجه در این نظام حقوقی بین خواستههای فرد و دین نباید تضاد وجود داشتهباشد. البته این خود یك نوع استدلال عقلانی است ولی بین جنبه عقلانی حقوقی اسلام و غرب تضاد واقعی وجود دارد. علم اصول در حقیقت فلسفه حقوقی اسلام و منعكسكننده دیدگاه معرفتشناسانه و جهانبینی اسلامی است. علم اصول دركلیه مذاهب اسلامی با تفاوتهایی مورد توجهاست. رساله «فصل المقال فی ما بین الشریعهٔ والحكمهٔ من الاتصال» بهوسیله ابن رشد این نكته را روشن میكند. (۱۰) باید توجه داشت كه در اسلام نیز افراد و گروههایی وجود داشتهاند كه از تضاد بین دین و عقل در اسلام طرفداری كردهاند: نوبختی نویسنده «الرد علی المنطق»، غزالی نویسنده «تهافهٔالفلاسفه»، ابن حزم، امام الحرمین جوینی، خوارزمی، تاجالدین شافعی، ابن تیمیه حنبلی نویسنده «الرد علی عقاید الفلاسفه»، ابن قیم جوزیه نویسنده «مفتاح دارالسعاده»، اشاعره، ظاهریه، اخباریون و وهابیون معتقد به تضاد بین عقل و دین بودند. ولی لازم است توجه شود این گروهها و افراد در رشد كلی معرفتشناسی اسلامی و حقوق و فلسفه اسلام اقلیت ناچیزی را تشكیل میدهند. (۱۱) رشد و جریان عمومی تفكر اسلامی در مسیر و بستر هماهنگی علم وعقل با اسلام قرار دارد و فقه اصولی در پیدایش، گسترش و تحول حقوقی اسلام - حتی در مذاهب فقهی اهل سنت - همواره دستبالا را داشته است. گفته شدهاست كه علت مخالفتبعضی از متفكران اسلامی با فلسفه و منطق تنها مخالفتبا پذیرش دربستبدون نقد این دو بوده است تا از این راه فلسفه و منطق مستقل اسلامی را تحكیم كنند. (۱۲) این یك مسئله طبیعی است كه به علت موضوعی، واقعبینانه و رئالیستیبودن ایدئولوژی اسلامی (وجود و وحدت وجود) طبعا معرفتشناسی اسلامی نیز باید واقعبینانه، موضوعی و هماهنگ باشد و این ویژگی در دیدگاه حقوقی اسلام (علم اصول) كاملا رعایتشدهاست. در اینجا لازم استیادآوری شود كه متفكران اسلامی را كه موافق رابطه و هماهنگی دین، فلسفه، عقل، علم و غیره میباشند و اكثریت متفكران اسلام را تشكیل میدهند، میتوان به دو گروه عمده تقسیم كرد:
الف - گروهی كه طرفدار توافق همهجانبه میباشند مانند كندی، فارابی، ابنسینا، ابنرشد و غیره.
ب - گروهی كه این توافق را به شرطها و شروطها و در محدوده معنا میپذیرند. بعضی از نویسندگان با مطالعه كتاب تهافهٔالفلاسفه غزالی چنین پنداشتهاند كه وی از مخالفان این رابطه و هماهنگی است درصورتیكه وی كوشید این توافق را گسترش داده و حتی سهبعدی نماید و رابطه بین دین، حكمت و عرفان را برقرار كند. مطالعه كتابهای دیگر وی چون مقاصدالفلاسفه، قسطاسالمستقیم و معیارالعلم، ما را در این نظریه تایید میكند. گفته شدهاست كه ابنرشد در كتاب خود «فصلالمقال...» از غزالی متاثر شده البته وی تهافهٔالتهافت را نوشت. متفكر همعصر غزالی، محمد عبدالكریم شهرستانی صاحب ملل و نحل نیز به رشد جنبه عقلانی در اسلام كمك كرد و معتقد بود كه هدف دین وفلسفه هر دو حقیقتیابی است و حقیقت وحدت دارد و نمیتواند بخشی از آن با بخش دیگر در تضاد باشد. جهت عقلانی معرفتشناسی اسلامی بهعلت استواربودن آن بر اصول اساسی اعتقاد اسلامی تقریبا مورد پذیرش تمام مكاتب معتبر كلامی و حقوقی و مذاهب مختلف قرار گرفتهاست. با وجود این میتوان گفت كه علم اصول در مكتب تشیع اصولی بیشتر این واقعیت و حقیقت را منعكس میكند. عقل بهعنوان چهارمین منبع مستقل (نه مخالف) فقه و بهعنوان كمك منبع در كنار سه منبع دیگر و قاعده تلازم حكم عقل و شرع منعكسكننده ویژگی دیدگاه حقوقی شیعه است. از آنجا كه مسائل مختلف اقتصادی و حتی سیاسی در اسلام از طریق نظام حقوقی آن (فقه) عرضه میشود روشنكردن این جریان در نظام حقوقی اسلام میتواند به نظام اقتصادی و سیاسی نیز كمك كند.حجیت عقل در حقوق اسلام در حد وسیع و حجیت اجماع (بدون تردید با توضیحی كه اهل سنت از آن دارند) نظام حقوقی اسلام را به موازات عقلانیكردن آن; مردمی نیز می كند. نظام سیاسی اسلام با پذیرش شورایی بودن آن نیز همچنین عقلانی ومردمی میشود ولی همانگونه كه یادآوری شد این عقلگرایی و مردمیبودن با راسینالیسم و دموكراسی از نوع غربی آن تفاوت اساسی، عقیدتی، تاریخی و فرهنگی فاحش دارد. مهمترین اختلاف فاحش این دو نظام در روش اندیشه و معرفتشناسی، آن است كه سیستم قانونگذاری و سیاسی لائیك غربی براساس اصالت ماده و براساس قدرت ناشی از فرد (لیبرالیسم) استوار است درحالیكه نظام حقوقی، سیاسی و اقتصادی اسلام براساس معرفتشناسی توحیدی، علم الهی، مسئولیت و نتیجتا براساس اصالت معنا و ارزشهای معنوی استوار است. دراینجا لازم است این نكته روشن شود كه آنچه در مورد عقلانیبودن، شورایی و مردمی بودن نظام حقوقی سیاسی و اقتصادی اسلامی بیان شد توحید، نوگرایی و اپولوجتیكی، (Apologetic) متداول نیست. همانگونه كه اشاره شد تاریخ این مسئله به قرآن و سنت و زمان خود پیامبر و صدر اسلام و زمان فارابی، ابن رشد و فقهای اصولی صدر اسلام منتهی میشود. احادیث «لاتجتمع امتی علی خطاء» و «اختلاف امتی رحمهٔ» بهگونههای مختلف منعكسكننده این حقیقت است. همانگونه كه اشاره شد واقعبینانه و عقلانیبودن معرفتشناسی اسلامی در علم اصول فقه مخصوصا در بین اصولیون شیعه كاملا منعكس شده است و در علم اصول فقه شیعه - در شناختحجیت عقل بهعنوان منبع چهارم فقه - بیشتر منعكس و روشن شدهاست. قاعده تلازم بین حكم عقل و شرع كه مورد توجه مخصوص شیخ مرتضی انصاری استبیش از هرچیز دیگر این نكته را روشن و ثابت میكند. صرفنظر از تفسیر و توجیههای مختلف كه از این قاعده صورت گرفته این قاعده منعكسكننده نتیجه بحث ماست. ادله و مصادر فقه بر دو دسته تقسیم شدهاند: الف - ادله شرعیه و ادله عقلیه. ب - ادله عقلیه كه حتی در مذاهب اهل سنت نیز به گونههای مختلف مورد تایید است ولی در حقوق شیعه رسما حجیت عقل مطرح شدهاست. تجزیه و تحلیل محتویات اصول فقه به نحو شایستهای منعكسكننده اعتبار عقل و منطق در دیدگاه حقوقی اسلام مخصوصا شیعه است. بیشتر مباحث علم اصول را مسایل عقلی و منطقی تشكیل میدهند، مانند مسایل مستقلات غیرعقلیه، وجوب مقدمه واجب، مباحث تضاد، امتناع اجتماع امر و نهی. مباحث مستقلات عقلیه مانند مصلحت و مفسده، حسن و قبح، اصول عقلیه و خود قاعده ملازمه، مباحثحجیت ظواهر. مباحث مربوط به اصول عقلیه - عملیه، مانند استصحاب، احتیاط، برائت، اشتغال. مباحث مربوط به تعارض و تعادل و تراجیح و سرانجام مباحث مربوط به اجتهاد كه در فقه شیعه بویژه در نزد شیخ مرتضی انصاری جای خاصی را دارا میباشند. (۱۳) با یك اعتبار حتی مباحث الفاظ در علم اصول فقه مباحث عقلی میباشند.این مباحث و مسایل عقلی كه تقریبا سه چهارم علم اصول و كتاب رسائل شیخ انصاری را تشكیل میدهند، همه یا مباحث كاملا عقلی، یا نیمه عقلی میباشند. در یك چهارم بقیه نیز عقل بهعنوان كمكدلیل بهكار گرفته شدهاست. با این ترتیب ملاحظه میشود كه علم اصول بهعنوان معرفتشناسی حقوقی اسلامی تا چهاندازه منعكسكننده كل معرفتشناسی عمومی اسلامی است و از این نظر شیخ انصاری را میتوان یكی از قهرمانان این جریان دانست. ضمنا استفاده از قواعد فلسفی و منطق نیز در علم اصول مكررا صورت گرفته. نقش عقل حتی در تاسیس قواعد فقهیه نیز مانند قاعده لاضرر، قاعده عسر و حرج، قاعده عدم جواز تكلیف ما لا یطاق، قاعده دفع ضرر قبل از وقوع، قاعده دفع ضرر به ضرر دیگر، قاعده اولویت، قاعده دفع افسد به فاسد، قاعده اولویت دفع ضرر در برابر جلب منفعت، قاعده تقدیم مانع بر مقتضی و بسیاری قواعد دیگر غیرقابل انكار است و بدون كمك عقل تاسیس حتی این قواعد فقهیه امكانپذیر نبودهاست. وجود قواعد و اصول كاملا عقلی در علم اصول مانند قاعده امتناع تكلیف به محال، تكلیف به معدوم، مسایل حسن قبح و مصلحت و مفسده، مباحث مربوط به اراده، جبر و اختیار كه در علم اصول فقه اسلامی، بویژه در علم اصول فقه شیعه، خصوصا در نزد شیخ انصاری مطرح شده، همه منعكسكننده مطلبی است كه مورد نظر ماست. از طرف دیگر تاسیس علم عللالشرایع و فلسفه تشریع در كنار علم اصول نیز خود جریان را بیشتر روشن میكند. تاسیس خود علم اصول فقه بیانگر اهمیت و ارزش عقل در نظام حقوقی اسلام است. هدف اصلی مؤسسین علم اصول فقه فراهمكردن چهارچوب عقلانی و منطقی منظم و وضع قواعد و اصول عقلانی برای استنباط احكام شرعیه (فقه) بود. گفته شدهاست كه مؤسسین اولیه علم اصول فقه و مؤلفین كتاب در اصول فقه از علمای شیعه بودهاند. (۱۴) محمد ابوزهره بهنقل از آیهٔالله سیدحسن صدر میگوید هشامابنحكم شیخالمتكلمین، كتاب «الالفاظ و مباحثها» و یونس ابن عبدالرحمن، كتاب «اختلافالحدیث» را در علم اصول برای اولینبار نوشتند. بدون تردید علم اصول در بین شیعه بیش از پیروان مذاهب دیگر رشد و گسترش داشتهاست. از آنجا كه بررسی عقلگرایی نظام حقوقی اسلام بطوركلی و شیعه بطور اخص بدون توجه به تاریخ پیدایش و تحول علم اصول و مسئله حجیت عقل بهعنوان یكی از منابع چهارگانه فقه امكانپذیر نیست، این تاریخچه بهاختصار بررسی میشود. (۱۵) این كار بخش آخر این نوشتار را تشكیل میدهد.سیر تاریخی حجیت عقل در نظام حقوقی و سیاسی شیعه
لازم است قبلا یادآوری شود كه چون دوره دسترسی به نص در فقه شیعه تا پایان دوره نواباربعه ادامهیافت (غیبت كبری ۳۲۹ هق) دوره اجتهاد كامل برای شیعه دیرتر از اهل سنت آغاز شد، با وجود این نباید تصور شود كه رشد اجتهاد و حجیت عقل در بین شیعه كندتر و حتی دیرتر از اهل سنتبودهاست. طولانیتر بودن دوره دسترسی به نص مانع از رشد حجیت عقل حتی در همان دوره نشدهاست. استفاده از عقل و اجتهاد احتمالا از زمان خود پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آغازشدهاست. حدیث مربوط به مكالمه پیامبر با معاذابنجبل هنگام اعزام وی به یمن این نكته را تایید میكند: «پیامبر از وی پرسید: بم تحكم؟ قال بكتاب الله. قال: فان لم تجد؟ قال: سنهٔ رسولالله. قال: فان لم تجد؟ قال: اجتهد و رایی.» (۱۶) در این مكالمه پیامبر اجتهاد و استفاده از عقل را مورد تایید قرار داد. در حدیث دیگری پیامبر به ابنمسعود فرمود: «اقض بالكتاب والسنهٔ اذا وجدتهما فان لم تجدالحكم فیهما اجتهد رایك.» (۱۷) آیات قرآن و احادیث مختلف اهل سنت و شیعه، سنت صحابه و خلفا و ائمه(ع)، همه حكایت از آن دارد كه اجتهاد و استفاده از عقل از زمان خود پیامبر متداول بودهاست. ما در اینجا در صدد بررسی تاریخ فقه، اصول فقه، و تشریح علل اعتبار اجتهاد و عقل نیستیم. تنها این مطالب را تا آنجا كه به موضوع این نوشتار مربوط ستبهاختصار بررسی میكنیم. به هرصورت در آثار قدیمی شیعه مانند امالی (املائهای ائمه بر صحابه); مثل «اصول ال الرسول» تالیف سیدشریف موسوی هاشم ابن زینالعابدین خوانساری; «الاصول الاصلیه» تالیف سیدعبدالله محدث شبستری و «الفصول المهمه» تالیف محمدابنحسنبنحر، مطلبی كه به صراحتحجیت عقل را بهعنوان دلیل مستقل فقهی ثابت كند دیدهنمیشود; هرچند از عقل استفاده میشدهاست. حقوق شیعه تا اواسط قرن چهارم هجری هنوز بهصورت یك نظام حقوقی منسجم در نیامدهبود. تا مدتی پس از غیبت كبری نیز مؤسسین و پایهگذاران معارف اسلامی مخصوصا فقهای شیعه درحال تجزیه و تحلیل مباحث كلی تشیع و بهفكر ایجاد تاسیس نظام حقوقی مستقل بودند، ولی هنوز فرصتشكلدادن به حجیت عقل دست ندادهبود و تنها به طرح مسایل كلی اعتقادی و حقوقی پرداخته میشد. از آثار حسنبن ابیعقیل عمانی (ابنعقیل قرن سوم ه ق) و محمدبن احمدبن جنید (متوفی ۳۸۱ ه. ق) چیزی كه بتواند حجیت عقل را بهعنوان یك دلیل مستقل حقوقی ثابت كند در دست نیست. دانشمند شیعی متاخرتر كه از شهرت بیشتری نیز برخوردار است، ابوعبدالله محمد معروف به شیخ مفید (۳۳۶ - ۴۱۳ ه. ق) كه فقه و اصول شیعه را برای اولینبار سروصورت داد بهاحتمال قوی اولین فقیه و مجتهد شیعه است كه «حجیت دلیل عقل» را بهصورت منظم مطرحكرد. باوجوداین حتی وی نیز عقل را بهعنوان دلیل مستقل موردتوجه قرارنداد; بلكه آن را كمك دلیل، یا دلیل مؤید و معین معرفی كرد. وی در كتاب «كنزالفواید» كه یكی از شاگردانش بنام شیخ ابوالفتح كراجكی (متوفی ۴۴۹ ه. ق) از او نقل كردهاست كه تنها كتاب و سنت را بهعنوان ادله مستقل فقه معرفی كردهاست. ولی وی بلافاصله اضافهمیكند: «علاوه بر این ادله اصلی، سه دلیل مؤید و معین نیز برای استخراج احكام از كتاب و سنت وجود دارد كه عبارتنداز:
۱ - دلیل عقل ۲ - دلیل زمان ۳ - اخبار و روایات مختلف.» (۱۸)
شاگرد معروف شیخ مفید بنام علیبن حسن موسوی معروف به سیدمرتضی علمالهدی (متوفی ۴۳۶ ه. ق) نیز راه استادش را پیمود ولی با تفصیل بیشتر. وی در اثر معروف خود «الذریعه الی اصولالشیعه» علم اصول شیعه را توسعه داد و در مورد دلیل عقل بیش از استاد بررسی كرد. شاگرد دیگر شیخ مفید كه رهبری شیعه را در زمان خود برعهده داشت و به شیخالطایفه شهرت یافت و از محضر سیدمرتضی نیز بهرهگرفت، یعنی محمدبن حسن شیخ طوسی (متوفی۴۶۰ ه. ق) در كتاب معروف خود «عدهٔالاصول» بطور مفصل علم اصول فقه شیعه را بررسیكرد ولی وی نیز عقل را بهعنوان دلیل مستقل به رسمیت نشناخت و دراینمورد تقریبا نامنظم سخن گفت. وی معلومات بشر را به دو گونه میداند: ۱ - ضروریات ۲ - مكتسبات و نوع دوم را مجددا دو گونه میداند: ۱ - مكتسبات عقلیه یا عقلیات ۲ - مكتسبات نقلیه یا مسموعات. وی سپس مكتسبات عقلیه را نیز دو نوع میداند: ۱ - عقلیات خالص یا مستقلات عقلیه ۲ - مكتسبات نیمهمستقل كه به مستقلات غیرعقلیه شهرت دارند. وی تنها مكتسبات عقلیه خالص یا مستقلات عقلیه را معتبر میداند لكن در كلام نه در فقه. (۱۹) به هرصورت مسئله عقل تا زمان وی هنوز یك مسئله كلامی بود نه فقهی و علم اصولی. بنابراین وی نیز معتقد به حجیت عقل بهعنوان دلیل مستقل در حقوق اسلام نیست. ولی دلیل عقل تحت عنوان حسن وقبح مستقل عقلی مورد تایید وی میباشد. باوجود این شیخطوسی و شاگردان وی به تاسیس و رشد دلیل عقل در فقه كمك فراوان كردند و زمینه استقلال دلیل عقل در فقه را فراهم نمودند. باوجوداین، فعالیتهای این گروه بود كه موجب تاسیس رسمی اصل حجیت عقل شد. بههرصورت از آنجا كه وی ریاست فقهی تشیع را بهعهده داشت و از آنجا كه حجیت عقل از ویژگیهای روشن و اساسی نظام حقوقی شیعه بهشمار میرود، مسلما پیدایش و رشد مسئله حجیت عقل در فقه تا حد زیادی باید مرهون كارهای وی باشد. شاید علت مطرح نشدن مستقیم حجیت عقل در آثار و منابع حقوق شیعه تا این زمان، آن بودهاست كه عقل و حجیت آن از مسایل فلسفی و كلامی بهشمار میرفتهاست; نه از موضوعات حقوقی. اصل حجیت عقل و دلیل بودن آن بر مسئله حسن و قبح و مصلحت و مفسده عقلی استوار است و این مسئله از ابتدا بطور مفصل بوسیله متكلمین معتزلی و شیعه مورد بررسی بوده و جای خود را بهجای حقوق شیعه در كلام شیعه باز كردهاست. پس از شیخالطایفه (شیخطوسی) حقوق شیعه و علم اصول و درنتیجه مسئله حجیت عقل، حدود بیش از یك قرن متوقف ماند و از رشد خاصی برخوردار نشد. این دوره تا زمان فقیه بزرگ شیعه محمدبن ادریس (ابنادریس ۵۵۸-۵۹۸ ه. ق) مؤلف اثر معروف «سرائر» ادامهیافت. بهنظر میرسد كه وی برای اولینبار صریحا مسئله حجیت عقل و دلیل بودن آن را بهعنوان یكی از ادله چهارگانه مستقل فقه شیعه مطرح كرد. ولی وی نیز حجیت عقل را به مواردی كه نص صریح وجود نداشتهباشد و حكم قطعی از كتاب، سنت و اجماع در آنها وجود نداشتهباشد; محدود میدانست. (۲۰) با این ترتیب ابنادریس عقل را دلیل مستقل میدانست ولی درصورت فقدان ادله سهگانه دیگر. بهنظر میرسد كه پس از ابنادریس تقریبا تمام اصولیون شیعه، عقل را بهعنوان دلیل فقهی مستقل پذیرفتند. و با این ترتیب عقل رسما بهصورت یك مسئله اصولی و حقوقی پذیرفته شد و از تنها كلامیبودن خارج شد. البته قبل از این هم حجیت عقل در كتب حقوقی مطرح میشد ولی از دخالتهای علم كلام در علم اصول شمرده میشد ولی از اینپس رسما در علم اصول بهعنوان یك مسئله اصولی (نهكلامی) شناختهشد. پس از ابنادریس تقریبا همه مشاهیر فقهای شیعه راه وی را ادامه دادند تا نوبتبه نجمالدین جعفربن حسن معروف به محقق حلی (متوفی ۶۷۶ ه. ق) صاحب كتاب «نهجالوصول الی معرفهٔ علم الاصول» رسید. وی نیز به سهم خود به رشد عقلگرایی و رشد علم اصول شیعه و اصل حجیت عقل كمك فراوان كرد. وی رسما ترتیب ادله فقه را عبارت میداند از: كتاب، سنت، اجماع، عقل. (۲۱) شاگرد و خواهرزاده وی حسنبن یوسف معروف به علامه حلی (متوفی ۷۲۶ ه. ق) به عقلانیت و رشد علم اصول و حجیت عقل كمك فراوان كرد. وی تنها فقیه نبود; بلكه فیلسوف و متكلم نیز بود و با خواجهنصیرالدین طوسی معاصر و آشنا بود و گویا ایندو از محضر یكدیگر بهره میگرفتند و با اینترتیب احتمال آن میرود كه نظرات خواجهنصیر نیز در رشد علم اصول، رشد عقلانی آن و حجیت عقل در جریان كار بدون تاثیر نبودهاست. به هرصورت كتابهای متعدد علامه حلی در علم اصول مانند «تهذیبالوصول الی علمالاصول»، «نهجالوصول الی علمالاصول»، «نهایهٔالوصول الی علمالاصول» بیانگر نقش وی در گسترش، تكامل و عقلانیت علم اصول در نزد شیعه و حجیت عقل در این مكتب میباشد. وی در كتاب «تهذیب» خود در مورد حجیت عقل میگوید: «الفعل قد یكون حسنا و هو ما یكون للفاعل القادر علیه ان یفعل. والذی لم یكن علی صفهٔ تؤثر فی استحقاق الذم، قد یكون قبیحا. و هوالذی لیس له فعله. او الذی علی صفهٔ لا تؤثر فی استحقاق الذم، و هو قول او فعل او ترك فعل او ترك قول - ینبیء عناتضاعالغیر - والحق انهما عقلیان خلافا لا شاعره;» (۲۲) گاهی فعلی پسندیدهاست و آن كاری است كه انجام آن بر شخص قادر واجب است و با انجام آن مستحق ملامت نمیشود. و گاهی كاری ناپسند است و آن كاری است كه نباید انجام شود و فاعل آن مستحق ملامت میشود. و این كار ممكن است گفتار و رفتار و حتی ترك ایندو باشد.حق این است كه گفتهشود این حسن و قبح كه مستلزم تحسین وتقبیح است عقلی میباشد.هر چند اشاعره آن را نمیپذیرند.»بررسی این گفته علامه مطالب زیر را روشن میكند:
۱ - افعال و اقوال پسندیده و ناپسندی درنظر عقل وجود دارد كه افراد عاقل باید آنها را انجام دهند و یا از آنها دوری جویند واین از آن جهت است كه عقل چنین قضاوت میكند.
۲ - مدح و ذم و تحسین و تقبیح عقلانی میتواند معیار احكام وجوب و حرمتباشد.
۳ - عقل قادر استحسن و قبح را كشف كند. حسن و قبح بر دو نوع است: حقیقی مطلق یا نسبی. (۲۳)
۴ - كشف حسن و قبح اعمال و اقوال ضروری است.
۵ - استقلال عقل در كشف حسن وقبح كه بهدنبال خود حكم شرعی وجوب و حرمت را دارد.
۶ - و بنابراین، حكم عقل به لزوم و وجوب شرعی جلب حسن و دوری از قبح و مفسده ظاهر میشود.
از مجموعه این استنباطات، حجیت عقل و قاعده ملازمه عقل و شرع استفاده میشود. علامه حلی به اینها اكتفا نكرده، بلكه مثالهای متعددی را از احكامی كه بوسیله عقل وضع شدهاست ذكر میكند. در بررسی محدوده عقلگرایی و رشد علم اصول و حجیت عقل در تشیع، لازم است نقش علمای فراوانی مورد توجه قرار گیرد. كسانی كه تاكنون در این نوشتار از آنان یاد شدهاست افرادی بودند كه معمولا در این جریان مؤثرتر بودهاند. ولی بعد از آنان تقریبا اكثر علمای اصولی شیعه حجیت و اعتبار حقوقی دلیل عقل را پذیرفتهاند ولی علیرغم تاسیس اصل حجیتحقوقی عقل تا این دوره، نمیتوان با قاطعیت گفت كه حجیت عقل حتی برای مدتها بعد از این دوره بطور دقیق و كامل تعریف، توجیه، تشریح و تنظیم شدهباشد. باوجود اینكه در حجیتحقوقی عقل، بهعنوان چهارمین منبع فقه تردیدی نمیشد، علمای اصولی متاخر و حتی معاصر نیز اینكار را انجام ندادهاند. با اینكه حجیت عقل از بدیهیات نظام حقوقی شیعه شدهبود، نباید تصور شود كه این جریان بدون مخالفت و انتقاد به رشد خود ادامهداد. حتی خود علم اصول به مدت دو قرن (۱۱و۱۲ ه. ق) و در فاصله بین مولی محمدامین استرآبادی (متوفی ۱۰۳۳ ه. ق)، پیشوای اخباریون شیعه و مولی محمدباقر وحیدبهبهانی (متوفی ۱۲۰۶ ه. ق)، پیشوای نهضت جدید اصولیون، دراثر نفوذ وسیع اخباریون، دچار ركود شد و بنابراین حجیت عقل نیز طبعا از این ركود ضربه دید. مكتب اخباری تشیع یك عكسالعملی قشری علیه مكتب اصولی تشیع بود. باوجوداین نباید تصور شود كه رشد علم اصول و حجیت عقل حتی دراین دوره كاملا متوقف شد. نهضت جدید اصولی به رهبری وحید بهبهانی در اوایل قرن سیزدهم موجب جبران ركود ناشی از نفوذ اخباریون شد و آنرا در مسیر طبیعی قرار داد. پس از وی مباحث علم اصول و حجیت عقل رشد و استقلال بیشتری كسب كردند. در این دوره بود كه اصل حجیت عقل دارای تعریف و هدفی روشنتر شد و شكل منسجمتری را به خود گرفت. با این ترتیب تاریخ حجیت عقل در فقه شیعه را میتوان به دو دوره مهم تقسیم كرد:
الف - دورهای كه عقل و حجیت آن بهصورت مسئلهای جدا مورد توجه بود و این دوره تا پایان قرن سوم هجری و زمان ابنادریس ادامه داشت.
ب - دورهای كه عقل و حجیت آن بهعنوان موضوعی حقوقی مطرح شد و حجیت عقل از انحصار كلام بیرون آمد و در مسایل حقوقی مورد استفاده قرار گرفت. حجیت عقل همواره و از آغاز در كلام مورد توجه شیعه بودهاست ولی در دورهای خاص در فقه نیز جای خود را كسب كرد; هرچند حجیتحقوقی آن بر پایههایی كه از صدر اسلام موجود بوده استوار شدهاست. علمای شیعه را در رابطه با حجیت عقل میتوان به سه گروه مختلف تقسیم نمود:
الف - گروهی كه حجیت عقل را بهگونهای نامنظم، غیرمستقیم و بهصورت مسئله فرعی در حقوق شیعه مورد توجه قرار دادهاند و تقریبا آنرا بطور مستقل نادیده گرفتهاند. هرچند آنرا طرد نكردند ولی در مورد عقل نه بهعنوان دلیل مستقل و نه دلیل مؤید، بحث منظم علمی انجامندادند. این گروه بیشتر حجیت عقل را تنها با بیان بعضی تكالیف شرعی كه یا مستقلند بوسیله عقل و یا به كمك آن وضع و جعل شدهاند مورد توجه قرار دادهاند. در بعضی موارد قواعد حقوقی عقلی و اصول عقلی را حتی به تفصیل بحث كردهاند ولی فصل و قسمتی از آثار خود را به بحث مستقل حجیت عقل، یا دلیل عقل اختصاص ندادهاند. شیخ محمد حسنبن زینالعابدین (متوفی ۱۰۱۱ ه. ق) مؤلف «معالمالاصول»، محمدبن حسینبن عبدالصمد عاملی معروف به شیخبهایی (متوفی ۱۰۳۱ ه. ق) مؤلف «زبدهٔالاصول» شیخ مرتضیبن محمد امینالدین معروف به شیخ مرتضی انصاری (متوفی ۱۲۸۱ ه. ق) مؤلف «فرائدالاصول» و آخوند ملا محمدكاظم خراسانی (متوفی ۱۳۲۹ ه. ق) مؤلف «كفایهٔالاصول» نمونههای بارزی از این گروه در ادوار مختلف علم اصول میباشند. این علما از بانفوذترین علمای علم اصول شیعه میباشند وآثار آنان بهصورت كتابهای درسی درآمدهاست. دو عالم بزرگوار دیگر سیدمحسن حكیم (متوفی ۱۲۹۰ ه. ق) مؤلف «حقایقالاصول» و سیدابوالقاسم خویی صاحب كتابهای «دراساتالاصول»، «مصباحالاصول»، «جواهرالاصول» و «مصابیحالاصول» (متوفی ۱۴۱۳ ه. ق) نیز این راه را رفتهاند. بنابراین، این گروه به رشد عقلگرایی حقوق شیعه، علم اصول و حجیت عقل كمك فراوان نمودهاند. بررسی كتابهای شیخ مرتضی انصاری نشان میدهد كه هرچند وی حجیتحقوقی عقل و حتی قاعده تلازم را پذیرفتهاست ولی در كتابهای خود فصلی را در این موارد ندارد.
ب - گروه دوم، تشكیل میشود از دانشمندانی كه عقل را بهعنوان كمكدلیل و دلیل مؤید میشناسند كه میتواند به ادله نقلیه كمك كند. قبلا یادآوری شد كه این نظریه در ادوار علم اصول مربوط به قبل از قرن هفتم رواج داشته و در این مورد قبلا به موقعیتشیخ مفید (ره) اشاره شد. در ادوار بعد، آن طبقه از فقهای شیعه كه میكوشیدند بین نظرات سنتی منطقی اخباریون و نظرات عقلانی اصولیون جمع كنند در این گروه قرار گرفتند مانند سید بحرانی مؤلف كتاب «الحدائق النادره» و همفكران وی.
ج - گروه سوم تشكیل میشود از علمای اصولی كه عقل را صریحا و دقیقا تعریف كردهاند، اصل حجیت عقل را تفسیر و تشریح كامل نموده و آن را هم بهعنوان دلیل مستقل در ردیف ادله سهگانه دیگر پذیرفته و هم در درك و فهم ادله نقلیه بهكار گرفتهاند. بیشتر اعضای این گروه رسما طرفدار دلیل و حجتبودن عقل میباشند و مسئله حجیت عقل بهوسیله این گروه به رشد كامل خود رسید. بیشتر اعضای این گروه از قرن سیزدهم به بعد رسما دربرابر اخباریون قرارگرفتند و حجیت عقل را پیشنهاد كردند. مولی محمدباقربن محمد اكمل معروف به وحید بهبهانی (متوفی ۱۲۰۶ ه. ق)، نهتنها به رشد سریع و همه جانبه علم اصول كمك كرد; بلكه فعالیتهای وسیع علمی ایشان و شاگردان و پیروان وی مسئله حجیتحقوقی عقل و قاعده تلازم را به كمال آن رساندند. این گروه در استدلال خود از نصوص فراوان و نظرات متقدمین بهره جستند و كوشیدند تا آن را بر مبانی محكم اسلامی استوار كنند. (۲۴) این گروه با متانت كامل شبهات اخباریون را طرد كردند و احتیاج اجتهاد را به عقل و قواعد مختلف عقلی تشریح نمودند. قسمت مهمی از آثار این گروه در همین رابطه و بهترین آثار و كتابها در مورد اصول و حجیت عقل متعلق به اینان است. مشهورترین افراد این گروه، وحید بهبهانی مؤلف «الفوائدالحایریه» و شاگردان بلافصل وی مخصوصا میرزا ابوالقاسم قمی (۱۱۵۱-۱۲۳۱ ه. ق) مؤلف كتاب معروف «قوانینالاصول» میباشند. میرزای قمی در این كتاب به تفصیل مسئله ملازمه بین حكم عقل و شرع را بررسی كرده و این قاعده را با دقت و صراحت تشریح و تایید كردهاست (۲۵) یكی دیگر از اعضای برجسته این گروه شیخ محمد حسنبن عبدالرحیم (متوفی ۱۲۶۱ ه. ق) صاحب یكی از مفصلترین كتابهای شیعه در علم اصول «الفصول فیالاصول» است كه بوسیله مرحوم سید صدرالدین صدر (متوفی ۱۳۷۳ ه. ق) خلاصه شده است و «خلاصهٔالفصول» نام دارد. اعضای این گروه مخصوصا در سالهای اخیر زیادند كه آثار و كتب فراوانی از خود برجای گذاشتهاند. نظرات این گروه در زمان معاصر بیانگر موضع متداول و رسمی نظام حقوقی شیعه است. (۲۶) بااینكه ازنظر ترتیب، عقل معمولا در مقام چهارم دربین ادله چهارگانه فقه قرار داده شده است، این گروه عقل را سومین دلیل و مقدم بر اجماع میدانند. (۲۷) شاید علت آنكه دانشمندان شیعه معمولا عقل را در مقام چهارم قرارمیدهند، آن باشد كه جای قیاس را كه چهارمین مصدر فقه در مكاتب اهل سنت استبه عقل دادهاند. بااینكه شیخ مرتضی انصاری غیرمستقیم حجیت عقل را مطرح كرده، بدون تردید وی را میتوان از افرادی دانست كه از دلیل عقل، فراوان در كتابهای خود استفاده كردهاست. شاید علت آنكه وی در آثار خود فصل مخصوصی را درباره حجیت عقل و قاعده تلازم قرار ندادهاست، آن باشد كه اولا آثار موجود وی مستقیما متناسب این كار نبوده و ثانیا این كار قبلا بوسیله میرزای قمی صورت گرفتهبود و وی به آن اكتفا كرده و ضرورتی برای اینكار نمیدیدهاست. حجیت، دلالت و منبعبودن عقل در نظام حقوق اسلامی احتمالا به معنای قدرت عقل در درك حسن و قبح ذاتی و كاشفبودن آن از اراده شارع حقیقی یعنی خداوند است; نه بهمعنای استقلال در تشریع در برابر نص صریح معتبر و به همین جهت، اجتهاد در برابر نص صحیح نیست. فقهای اصولی شیعه این حجیتبراساس كاشفیت را در موارد زیر پذیرفتهاند:
۱ - كشف احكام واقعی تعیینی یا مستقلات عقلیه، مانند تقدیم اهم بر مهم.
۲ - اثبات حجیت امارات ظنی مستند به علم، مانند اثبات حجیتخبر موثق كه بحث مهمی از تعادل و تراجیح را تشكیل میدهد.
۳ - كمك برای كشف مفاد كامل كتاب و سنت كه مباحث اصول لفظیه از اصول فقه را تشكیل میدهد.
۴ - تعیین وظیفه ظاهری در موارد غیرممكن بودن دسترسی به حكم واقعی كه مباحث اصول عملیه را (اصول برائت، احتیاط، تخییر و استصحاب) تشكیل میدهد كه به اصول عقلیه نیز نامیده شدهاند. شیخ مرتضی انصاری این موارد را میپذیرد. اگر معیار پذیرش اصل حجیت عقل را استفاده از عقل بدانیم شیخ مرتضی انصاری بدون تردید یكی از فقهای بزرگ است كه بیش از دیگران از عقل در نظام حقوق اسلامی استفاده كردهاست. صرفنظر از استفاده فراوان از عقل در كتاب فقهی خود «المكاسب المحرمه» وی كتاب معروف دیگر خود «فرائدالاصول» را معروف به «رسائل» به بررسی «اصول عملیه» كه گاهی از آنها به «اصول عقلیه» نیز تعبیر میشود، اختصاص دادهاست. در حقیقت این كتاب را میتوان یكی از كتابهایی دانست كه در مورد حجیت عقل و تلازم حكم عقل و شرع بطور غیرمستقیم نوشته شده است. باوجود این لازم استیادآوری شود كه شیخ مرتضی انصاری حتی در موارد استفاده از اصول عملیه و ادله عقلیه و حجیت عقل و قاعده ملازمه، اعتبار و ارزش همه آنها را با معیار قطعیت و به شرط منتهیشدن به قطعیت میپذیرد. ادله ظنیه، تنها در احكام ظاهری و درصورت ضرورت قابل پیروی میباشند. (۲۸) همانطور كه میدانیم فرق عمده بین اخباریون و اصولیون در این است كه از منابع فقهی چه چیز قطعیتبیشتری دارد و قطعآور است. اخباریون معتقدند كه نصوص كاشفیتبیشتری دارند و قطعآورترند و با این ترتیب دایره قدرتعقل را تنگ كردهاند. اصولیون در مقابل معتقدند كه كتاب، قطعیالصدور ولی ظنیالدلاله است; اما سنت، هم ظنیالصدور و هم ظنیالدلاله است و بنابراین، دایره فرصت استفاده از عقل را گسترش دادهاند. از این نظر میتوان كتاب اصلی شیخمرتضی انصاری «فرائدالاصول» را در علم اصول بهترین معیار برای ارزشیابی موضعگیری وی در مورد حجیت عقل، قاعده تلازم و غیره دانست. این كتاب بطور كلی اختصاص دارد به بحث و بررسی «اصول عملیه یا عقلیه»; هرچند در موارد مختلف حجیت عقل و قاعده تلازم در آن بطور نامرتب مطرح شدهاست. همانطور كه میدانیم اصول عملیه كاملا اصول عقلیه نیستند، بطوریكه حتی بعضی اخباریون با استناد به اخبار، حجیت محدود آنها را پذیرفتهاند. البته شیخمرتضی در اثبات حجیت اصول عملیه از عقل استفاده میكند. نتیجه آنكه شیخمرتضی انصاری را میتوان در همان گروه اول از سه گروه پیشنهادی قرار داد. این مطلب تقریبا مورد توافق و حتی اجماع است كه نهضت جدید مكتب فقه اصولی شیعه برپایه اعتبار و تداوم اجتهاد و حجیت عقل - و حداقل رشد سریع آن - به ابتكار وحید بهبهانی (۱۱۱۸-۱۲۰۸ ه. ق) بودهاست. وی توانست پیروان و شاگردان فراوانی را تربیت كند، ازجمله سیدمهدی بحرالعلوم، شیخ جعفر كاشفالغطاء و میرزا ابوالقاسم معروف به قمی. پساز میرزای قمی میتوان شیخمرتضی انصاری را در رشد مكتب اصولی شیعه برپایه تداوم اجتهاد و حجیت عقل دارای موقعیت و نقش خاص دانست. درحقیقت آنچه را وحید بهبهانی آغازكرد میرزای قمی كامل كرد و شیخمرتضی انصاری مورد استفاده قرار داد. مرحوم شهید محمدباقر صدر در كتاب «المعالمالجدیدهللاصول» تاریخ تطور و تكامل علم اصول شیعه را به سه دوره تقسیم میكند:
الف - دوران مقدماتی و پایهگذاری كه با ابنعقیل و ابنجنید آغاز و با ظهور شیخالطائفه پایان یافت.
ب - دوره شكلگرفتن علم اصول كه با شیخ طوسی آغاز و با ابنادریس، محقق حلی، علامه، شهید اول و غیره انجام شد.
ج - دوره تكامل علم اصول كه بهوسیله مولی محمدباقربن محمد اكمل معروف به وحید بهبهانی آغاز شد و تا زمان معاصر ادامه دارد. (۲۹)
شهید صدر معتقد استیكی از بارزترین و حتی مبرزترین این گروه، مرحوم شیخ مرتضی انصاری است. با همه این احوال، تجزیه و تحلیل مطالب كتاب «فرائدالاصول» شیخانصاری، موضع وی را در این مورد بهتر روشن میكند. شیخ مرتضی انصاری مسئله حجیت عقل را پس از نقل قول محدث استرآبادی و نقل تحلیل محدث جزایری از وی و پس از جرح و تعدیل مطالب این دو محدث ادعا میكند كه حجیت عقل مورد تایید نقل متواتر است و میگوید: «...بلغهالرسولالباطنیالذی هو شرع من داخل كما انالشرع عقل من خارج». (۳۰)تنها تردید وی در مورد قدرت عقل در كشف مناطات احكام است كه در اینمورد میگوید: «نعمالاتصاف انالركون الیالعقل فیما یتعلق بادراك مناطاتالاحكام لینتقل منها الی ادراك نفسالاحكام موجب للوقوع فیالخطاء كثیرا فی نفسالامر.» (۳۱) درحقیقت این تردید و استنتاج كه عبارتاستاز بیان «لیس كلما حكم بهالشرع حكم بهالعقل» خود دلیل بر آن است كه شیخمرتضی اصل «كلما حكم بهالعقل - قاطعا - حكم بهالشرع» را قبول دارد و بین این دو مسئله، عموم و خصوص منوجه برقرارمیكند; نه تساوی. باوجوداین شیخمرتضی انصاری اصل مسئله حجیت عقل را تنها در همین چند جمله تمام میكند هرچند از سیره عقلا در عمل به اخبار غیرقطعی و از دلیل عقل در حجیتخبر واحد (۳۲) و از دلیل عقل در اصل برائت در اجزاء و شروط مورد تردید (۳۳) و از عدم اجرای اصول عملیه مخصوصا استصحاب در احكام عقلیه نیز یاد میكند. بنابراین موضع وی استفاده از بحثهای علمای قبل از وی دراینمورد بودهاست نه تجزیه و تحلیل ابتكاری و حتی گسترش بحث.
پینوشتها:
۱- I. Wllerstein, The Modern world system N.Y ۱۹۷۴
۲- C. Tisdell, Imperialism, Vol ۵. No۲. ۱۹۸۹
۳- M. Alam. Choudhury, Hamdard Islamicus, Spring ۱۹۹۴
۴- al-Fadl, Islam.۱.۱.۱.T ۱۹۹۰
۵) ر. ك: عزتی، رابطه دین و فلسفه در اسلام، چاپ دانشگاه تبریز، فصل سوم
۶-Thomas Pain, The Age of Reasom
۷ - J.W. Draper, History Of Complict Between Religion and Science
۸ - G.B. Bury, history of Freedom of Thoug.L.T
۹) محمدعبده، الاسلام والنصرانیه، توفیقالطویل، الدین والفلسفه، ارنست رنان، ابنالرشد والرشدیه.
۱۰) برای بررسی بیشتر این موضوع رجوع شود به علی سامی الشار، مناهجالبحث عند مفكری الاسلام
۱۱) برای بررسی بیشتر علت مخالفتبعضی علمای اسلام با فلسفه یونان رجوع شود به علی سامی الشار، مناهجالبحث، عند مفكریالاسلام.
۱۲) همان مرجع.
۱۳) ر.ك: كتاب رسائل شیخ مرتضی انصاری (فرائد الاصول).
۱۴) سید حسن صدر، تاسیسالشیعه لعلوم الاسلام.
۱۵) برای بررسی مفصل این بحث و ادامه آن رجوع شودبه: الف. عزتی، رابطه دین و فلسفه در اسلام، فصل چهارم.
۱۶) این حدیث از طریق اهل سنت و شیعه متفقا نقل شدهاست. ترمذی، صحیح; ابوداود، سنن; سیدمرتضی، الذریعه; شیخ طوسی، عدهٔالاصول (فصول مربوط به اجتهاد و رای).
۱۷) همان مراجع.
۱۸) ابوالفتح كراجكی، كنزالفواید، ص ۱۸۶; آل مظفر، اصولالفقه ج ۳ ص ۱۲۲.
۱۹) محمدبن حسن طوسی، عدهٔالاصول، ج ۲، ص ۱۲۵-۱۲۷.
۲۰) محمدبن ادریس، السرائر ص ۴.
۲۱) محقق حلی، المعتبر ص ۵.
۲۲) علامه حلی، التهذیب، ص ۶.
۲۳) محمد ابوزهره، الفقهالجعفری، چاپ مصر، ص ۴۸.
۲۴) محمد باقر صدر، العالمالجدید، ص ۸۴-۸۶ .
۲۵) میرزا ابوالقاسم قمی، قوانینالاصول، ص ۲۵۷ .
۲۶) بحرانی، الحدائقالنادره، ج ۱،ص ۳۰.
۲۷) همان مرجع، ص ۳۶.
۲۸) شیخ مرتضی انصاری، فرائدالاصول، ص ۱۰.
۲۹) نقل از مجلهالنور، شماره ۲۷، ص ۵۷-۵۸ .
۳۰) شیخ مرتضی، فرائد، چاپ سنگی قم ۱۳۷۴، ص ۱۱
۳۱) همان مرجع، ص ۱۲.
۳۲) همان مرجع، ص ۱۰۳-۱۰۱ .
۳۳) همان مرجع، ص ۲۷۱.
منبع:فصلنامه نامه مفید، شماره ۶
منبع : خبرگزاری فارس
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
مجلس دوازدهم انتخابات ریاست جمهوری مجلس شورای اسلامی ایران انتخابات مجلس سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور دولت سیزدهم سیدابراهیم رئیسی انتخابات ریاست جمهوری 1403 رئیسی
هواشناسی قتل شورای شهر تهران تهران شهرداری تهران قوه قضاییه پلیس افزایش حقوق بازنشستگان سرقت وزارت بهداشت سازمان هواشناسی فضای مجازی
قیمت دلار بانک مرکزی خودرو قیمت خودرو حقوق بازنشستگان بازار خودرو قیمت طلا ایران خودرو بورس مسکن تورم بازنشستگان
سینمای ایران تلویزیون قلب بازیگر تالار وحدت کتاب سینما رسانه ملی موسیقی سریال تئاتر هنرمندان
شورای عالی انقلاب فرهنگی وزارت علوم دانشگاه آزاد اسلامی دانش بنیان
رژیم صهیونیستی اسرائیل فلسطین غزه جنگ غزه رفح روسیه آمریکا نوار غزه چین ترکیه لبنان
پرسپولیس استقلال فوتبال لیگ برتر بازی رئال مادرید لیگ برتر ایران مهدی طارمی جواد نکونام تیم ملی والیبال ایران والیبال باشگاه استقلال
هوش مصنوعی جهان اینستاگرام سامسونگ صنعت نفت ایلان ماسک اپل ماهواره گوگل ناسا تلگرام
رژیم غذایی دیابت طب سنتی استرس چاقی افسردگی نمک سازمان غذا و دارو سکته مغزی تجهیزات پزشکی