دوشنبه, ۲۰ اسفند, ۱۴۰۳ / 10 March, 2025
مجله ویستا

اوضاع سیاسی عصر امام زین العابدین علیه السلام


اوضاع سیاسی عصر امام زین العابدین علیه السلام
امام سجاد علیه السلام با آن كه در بدترین شرایط زمانی می‏زیست و از سوی حاكمان جور، زیر شدیدترین فشارها به سر می‏برد، طی سی و پنج سال امامت خویش، در گسترش ایمان و پایداری و در احیای اسلام ناب محمّدی و سیره جّد بزرگوارش منحصر به فرد بود. محققان مسلمان، عصر امام سجاد علیه السلام را به لحاظ سیاسی و فرهنگی، تاریك‏ترین دوران می‏دانند و از آن، به دوره سقوط فرهنگ اسلام یاد می‏كنند.(۱)
●حاكمان عصر امام سجاد علیه السلام‏
الف) یزید بن معاویه‏
چهار سال نخست امامت امام سجاد علیه السلام همزمان با حكومت یزید بن معاویه است. چهره واقعی یزید بر كسی پوشیده نیست. او نخستین حاكم اسلامی است كه نزد همگان شراب می‏خورد و دربار خلافت را به عشرتكده تبدیل كرده بود. او آشكارا به كارهای زشت و خلاف عفت می‏پرداخت؛ در وصف شراب، شعر می‏سرود و حتی برای سروده‏های در وصف شراب و هرزه‏گویی‏های شهوت‏انگیز، انعام می‏داد.(۲)
او در اولین سال از حكومتش «امام حسین ‏علیه السلام» فرزند پاك رسول خدا صلی الله علیه وآله را با بی‏رحمی تمام كشت و عترت پیامبر صلی الله علیه و آله را به عنوان اسیر در شهرها گرداند. یزید در سال آخر سلطنت چهار ساله خود، ساكنان «مدینه» را قتل عام نمود و دست به پست‏ترین جنایات بشری آلود. او حتی در آخرین روزهای حكومتش به «مكه» هجوم بُرد و خانه خدا را در آتش سوزاند.(۳) مسعودی می‏نویسد:
یزید با مردم به گونه «فرعون» عمل می‏نمود و حتی رفتار فرعون از او بهتر بود.(۴)
حجّاج در ریختن خون شیعیان و منسوبان به آنان حرص بسیار داشت. او شیعیان زیادی از جمله: كمیل بن زیاد نخعی، میثم تمّار، غلام حضرت علی‏ علیه السلام و رشید هجری را به شهادت رساند. زندان‏های حجّاج پر بود از شیعیان و بی گناهان، كه گاه به جای طعام به آنان آب سرگین و آهك و نمك می‏خورانیدند.
ب) عبدالله بن زبیر
پس از یزید، عبدالله پسر زبیر، بر حجاز دست یافت. او مردی زاهدنما، تندخو، بی‏رحم، بخیل و بسیار ریاست خواه بود.(۵) حس ریاست‏طلبی او چنان بود كه برادر خود «عمرو بن زبیر» را كشت.(۶)
وی نسبت به بنیهاشم بسیار سخت‏گیر بود و می‏گفت: چهل سال است كه كینه «بنی هاشم» را در دل پنهان داشته‏ام و امروز می‏خواهم انتقام بگیرم.
او «عبدالله بن عباس» را به طائف تبعید نمود و «محمد حنفیه»، عبدالله بن عباس و ۲۴ نفر از بنیهاشم را در حجره زمزم (درّه‏ای در مكه) زندانی كرد، هیزم فراوان در اطراف آنان چید و قسم یاد كرد كه اگر بیعت نكنند، آنها را خواهد سوزاند. «محمد حنفیه» از «مختار بن ابوعبیده ثقفی» كمك خواست و مختار گروهی از سواران خود را به همراه چهار صد درهم به یاریشان فرستاد، و بدین‏سان نجات یافتند.(۷)
«عبدالله بن زبیر» نام «آل محمد صلی الله علیه و آله» را از صلوات برداشت و چون مورد اعتراض قرار گرفت، پاسخ داد: محمد صلی الله علیه و آله فرستاده خداست، اما خاندان بدی دارد و چون در صلوات نام آنان برده می‏شود، به حالت غرور گردن بر می‏فرازند.(۸ )
«عبدالله» بسیاری از سنت‏های رسول خدا صلی الله علیه و آله را از بین برد.
ج) عبدالملك بن مروان‏
بیشترین دوره امامت امام سجاد علیه السلام با دوران حكومت«عبدالملك بن مروان» همزمان بود. در دشمنی مروان و خاندان او نسبت به بنیهاشم، به ویژه فرزندان پاك «امیرالمؤمنین ‏علیه‌السلام» جای بحث و استدلال نیست. در زیارت عاشورا، كه از مهم‏ترین سرمایه‏های معنوی شیعه در زمینه زیارت به شمار می‏آید، «آل مروان» در كنار «آل زیاد» لعن شده‏اند. در بخشی دیگر از «زیارت عاشورا» می‏خوانیم:
«فَرِحَتْ بِهِ آلُ زیادٍ وَ آلُ مَروانَ بِقَتْلِهِمُ الحُسَین صَلواتُ اللهُ عَلیهِ؛ خاندان زیاد و خاندان مروان افرادی بودند كه از شهادت امام حسین ‏علیه السلام مسرور و شادمان شدند.»
«عبدالملك» پسر مروان بود؛ او مانند پدرش نسبت به خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و پیروان آنان، كینه دیرینه داشت. از آنجا كه بیشتر شیعیان علی‏ علیه السلام در«كوفه» می‏زیستند، وقتی «عبدالملك» بر عراق دست یافت، حكومت آنجا را به حَجّاج بن یوسف ثقفی - كه دشمن‏ترین كارگزار وی نسبت به شیعیان بود - سپرد. حجّاج نیز در ریختن خون شیعیان و منسوبان به آنان حرص بسیار داشت. او شیعیان زیادی از جمله: كمیل بن زیاد نخعی، میثم تمّار، غلام حضرت علی‏ علیه السلام و رشید هجری را به شهادت رساند. زندان‏های حجّاج پر بود از شیعیان و بیگناهان، كه گاه به جای طعام به آنان آب سرگین و آهك و نمك می‏خورانیدند.(۹)
حجاج در مدت بیست سالی كه بر عراق حكومت كرد، یكصد و بیست هزار نفر را كشت و نزدیك به همین رقم در زندان‏های بی سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زیر شكنجه داشت، كه یك سوم آنان بدون لباس و عریان بودند. بدین گونه می‏بینیم عصر امامت حضرت سجاد علیه السلام به لحاظ سختی و چیرگی دشمنان، نسبت به دوره‏های دیگر، منحصر به فرد بوده است.
حجّاج بنده سرسپرده خاندان اموی بود. او در این سرسپردگی تا بدانجا پیش رفت كه مقام عبدالملك مروان را، برتر از رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏شمرد.(۱۰) حجّاج پیش از عراق دو سال حاكم «مدینه» بود و با آن كه از سنت پیغمبر صلی الله علیه و آله جز نامی نمانده بود، با بی رحمی به مبارزه با آنچه او «اثر محمد صلی الله علیه و آله» می‏خواند، پرداخت. وی ضمن توهین به قبر و منبر و مسجد آن حضرت، به منظور خوار كردن گروهی از صحابه چون «جابر بن عبدالله انصاری»، «سهل ساعدی» و «انس بن مالك» ، بر گردن آنها(۱۱) - و یا مانند اهل ذمّه بر دستشان - (۱۲) با آهن داغ، مُهر نهاد.
او روزی هم كه از مدینه بیرون می‏رفت، گفت: خدا را سپاس می‏گویم كه از این شهر بیرون می‏روم. این شهر از همه جا پلیدتر، و مردم آن از همه مردم بدبوتر و با امیرالمؤمنین دغل كارترند. در این شهر جز پاره چوبی نیست كه آن را منبر پیغمبر صلی الله علیه و آله می‏گویند، و استخوان پوسیده‏ای كه بدان پناه می‏برند.(۱۳)
حجاج در مدت بیست سالی كه بر عراق حكومت كرد، یكصد و بیست هزار نفر را كشت و نزدیك به همین رقم در زندان‏های بی سرپناه، از زن و مرد به صورت مخلوط زیر شكنجه داشت، كه یك سوم آنان بدون لباس و عریان بودند.(۱۴) بدین گونه می‏بینیم عصر امامت حضرت سجاد علیه السلام به لحاظ سختی و چیرگی دشمنان، نسبت به دوره‏های دیگر، منحصر به فرد بوده است. امام صادق‏ علیه السلام می‏فرماید:
«پس از شهادت حسین بن علی‏ علیه السلام، مردم از دور خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله پراكنده شدند جز سه نفر: ابو خالد كابلی، یحیی بن ام‏الطویل و جبیر بن مطعم؛ و سپس افرادی به آنها افزوده شدند.»(۱۵)
●عصر بی تفاوتی عمومی
شیخ طوسی به نقل از روایتی گفته است كه: حجّاج، دست و پای یحیی بن امّ‏طویل را به جرم پیروی از امام سجاد علیه السلام برید و او را به شهادت رساند.(۱۶) به هر حال، دوران امام سجاد علیه السلام از چنان وضعیتی برخوردار است كه مسعودی می‏نویسد:
علی بن الحسین‏علیه السلام امامت را به طور پنهانی و با تقیه شدید و به دورانی بس دشوار عهده دار شد.(۱۷)
در عصر امام سجاد علیه السلام علاوه بر شكنجه، كشتار و اختناق، ارزش‏های اسلامی نیز به نازل‏ترین حدّ خود رسیده بود. تنها نام اسلام باقی مانده بود، كه آن هم به جهت جلب قدرت و نان، نام برده می‏شد و كسی را رغبت بر دانستن دستورات آن نبود.
محمد بن مسلم بن شهاب زهری می‏گوید:
«در شام نزد انس بن مالك رفتم. او را گریان دیدم. وقتی علت را پرسیدم، گفت: از همه آنچه از اسلام فرا گرفتم، تنها نماز مانده بود كه به آن دل خوش بودم، و اكنون آن نیز از بین رفته است.»(۱۸)
مسائل اسلامی آنچنان به ورطه نابودی سپرده شده بود كه برخی می‏گویند:
در عصر امام سجاد علیه السلام مردم حتی نماز خواندن را نمی‏دانستند و از اصول حج و دیگر دستورات دینی بی خبر بودند.(۱۹)
بدیهی است كه وقتی «بنی هاشم»؛ یعنی نزدیكان رسول خدا صلی الله علیه و آله، آن هم در شهر «مدینه» از انجام ساده‏ترین دستورات دینی مثل نماز، بی اطلاع باشند، حال دیگران معلوم خواهد بود!
شیخ طوسی به نقل از روایتی گفته است كه: حجّاج، دست و پای یحیی بن امّ‏طویل را به جرم پیروی از امام سجاد علیه السلام برید و او را به شهادت رساند. به هر حال، دوران امام سجاد علیه السلام از چنان وضعیتی برخوردار است كه مسعودی می‏نویسد:
علی بن الحسین‏علیه السلام امامت را به طور پنهانی و با تقیه شدید و به دورانی بس دشوار عهده دار شد.
●عصر سقوط ارزش‏ها
در چنین زمانی كه تبلیغات دستگاه قدرتمند بنی‏امیه بر ضدّ خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله ادامه داشت و از بروز فضایل آنان جلوگیری می‏شد، شخصیت امام سجاد در دانش و تقوا نزد همگان معروف بود و نیز حضرت سكینه ‏علیهاالسلام دختر امام حسین علیه السلام نیز در ادب و علوم منقول و معقول زبانزد، (۲۰) و در میان همگان به «عقیله قریش» معروف بود.(۲۱)
فضای فرهنگی جامعه به گونه‏ای بود كه «حسن بصری» می‏گوید:
اگر پیغمبرصلی الله علیه و آله دوباره باز گردد، از میان آنچه تعلیم داده است، جز «قبله» را نخواهد شناخت.(۲۲)
صدای غنا و لهو و لعب در همه كوچه‏های مدینه شنیده می‏شد. عمر بن ابی ربیعه مخزومی، كه شاعری لهوگو و معروف بود، بر بالین زنان زیباروی عرب در مدینه حاضر می‏شد، با آنان به نَرد عشق می‏پرداخت. اشعاری در وصف اندام آنان می‏سرود و پس از چند روز، آن سروده‏ها نقل مجالس بود و وی از این راه ثروت عظیمی به دست آورد.(۲۳)
محیط مدینه به گونه‏ای بود كه نه عالمان مفاسد را ناروا می‏شمردند و نه زاهدان از آن جلوگیری می‏كردند.(۲۴)
امام سجاد علیه السلام درباره وضع خود می‏فرماید:
روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنی اسرائیل در میان فرعونیان است كه پسران را می‏كشتند و دختران را زنده به گور می‏كردند. امروز وضع بر ما به قدری تنگ و دشوار است كه مردم به سبب ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب می‏جویند.(۲۵)
●تلاش امام برای احیای اسلام‏
با آگاهی از این عصر است كه باید از «فعالیت‏های فرهنگی امام سجاد علیه السلام» به عنوان هنری بزرگ و معجزه‏ای شگرف یاد نمود. حضرت در چنین شرایط دشواری تلاش فرهنگی خود را بر روی دو موضوع متمركز می‏نماید
الف) بیان مسائل اسلامی‏
آن حضرت با زبان دعا و مناجات، كه بسیاری از آنان در قالب دعای «ابوحمزه ثمالی» و «صحیفه سجادیه» به جای مانده است، مسائل اسلامی را بیان می‏كرد.
ب) احیای سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله‏
امام از راه یك زندگی بی‏پیرایه و پاك، و نیز تربیت هزاران شاگرد آگاه و خودساخته، در قالب خرید و آزاد كردن غلامان و كنیزكان فراوان، سیره عملی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم را در سطح جامعه زنده می‏كرد.
اسلام، منادی عدالت و برابری دینی است. هر انسانی از هر تیره، با هر شكل و رنگ كه باشد، نزد پروردگار از مقامی یكسان برخوردار است و گرامی‏ترین انسان‌ها در نزد خداوند، پرهیزكارترین آنان است. رسول خدا صلی الله علیه و آله به یاران خود، با آن كه از قبایل و تیره‏های گوناگون بودند، یكسان می‏نگریست و سلمان فارسی را با آن كه از سرزمین و نژادی دیگر بود، به خاطر زهد و دانش ویژه‏اش بر هم ‏نژادان خویش ترجیح می‏داد.
امام سجاد علیه السلام درباره وضع خود می‏فرماید:
روزگار ما در میان قوم خود، چون روزگار بنی اسرائیل در میان فرعونیان است كه پسران را می‏كشتند و دختران را زنده به گور می‏كردند. امروز وضع بر ما به قدری تنگ و دشوار است كه مردم به سبب ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب می‏جویند.
خلیفه دوم چون به خلافت دست یافت عرب را بر غیر عرب و برخی قبایل را بر دیگران برگزید. و این، به تدریج یك شكاف طبقاتی به وجود آورد، چنان كه در زمان بنیامیه «مَوالی»؛ - یعنی مسلمانان ایرانی تبارِ سرزمین‏های عربی- نمی‏توانستند به هیچ كار آبرومندی مشغول شوند. آنان حق نداشتند سلاح بسازند و بر اسب سوار شوند. در جنگ، آنان را در شمار سواران راه نمی‏دادند و از غنایم جنگ نیز بهره‏ای نداشتند و گمان می‏كردند كه آنها برای خدمت كردن به عرب آفریده شده‏اند.(۲۶) حتی در همان دورانِ امام سجاد علیه السلام «ابراهیم بن هشام بن ابراهیم» حاكم مدینه، یكی از موالی را به خاطر ازدواج با زنی از عرب، دویست ضربه شلاق زد و سپس سر و ریش و ابروی او را تراشید و طلاق زن را نیز گرفت.(۲۷)
در چنین دورانی، امام سجاد علیه السلام به احیای سنت از دست رفته پیغمبر صلی الله علیه و آله پرداخت. ایشان با پشت پا زدن بر همه رسومات بنی امیه - كه در همه جا به صورت سنت‏های پایدار درآمده بود - فرهنگ اسلام را از ورطه نابودی نجات بخشید. امام سجاد علیه السلام با موالی رفتاری ویژه داشت. این رفتار با بردگان نیز در نهایت دقت و بر اساس رأفت و مهرورزی پایه‏ریزی شده بود. این رفتار امام‏علیه السلام در تربیت جامعه اسلامی نقشی چشمگیر داشته است. روش آن حضرت چنین بود كه هر سال بردگان و كنیزان بسیاری می‏خرید و به خانه می‏برد، اما بیش از یك سال نگه نمی‏داشت و به بهانه‏های گوناگون، آنان را آزاد می‏كرد.از آنجا كه امام‏ علیه السلام نمی‏توانست به تأسیس مكتب و تربیت علنی بپردازد، این راه را بهترین روش می‏شمرد. ایشان بردگان خود را فرزند می‏نامید و آنان را با تعبیر «یا بُنَی» صدا می‏زد. امام ‏علیه السلام با این برخورد می‏فهماند كه نزد وی، مسلمانِ آزاد و برده برابر است. وی هیچ گاه بردگان خود را تنبیه نمی‏كرد، بلكه خطاهای آنها را می‏نوشت و در آخر ماه مبارك رمضان همه را در یك جا گرد می‏آورد و خطاهای هر یك را برایش می‏خواند و از وی بر ترك آن اقرار می‏گرفت. از آنان درخواست می‏كرد همان گونه كه او آنها را بخشیده است، آنان نیز برای امام‏ علیه السلام از پروردگار طلب بخشش نمایند. سپس حضرت به آنان جایزه می‏داد و همه را در راه خدا آزاد می‏كرد. وی با این روش به آنها «اخلاق اسلامی» می‏آموخت. امام علاوه بر اینها، وسایل لازم را برای یك زندگی مستقل و آبرومندانه به ایشان می‏بخشید.(۲۸) حضرت این عمل را سنت رسول خدا صلی الله علیه و آله می‏شمرد و با این روش آنان را دانش می‏آموخت، رفتار و فرهنگ اسلامی تعلیم می‏داد و از ارزش و شخصیت انسانی بهره‏مند می‏نمود.(۲۹) سیره امام سجاد علیه السلام چنین بود كه در اعیاد، به ویژه عید فطر، بیست برده و كنیزِ تربیت شده در راه خدا، آزاد می‏كرد.بدین گونه، عمل امام‏ علیه السلام یك مكتب انسان ساز بود و پایه مهمی برای گسترش اسلام ناب به شمار می‏رفت. امام سجاد علیه السلام این رفتار را در تمام ایام، در طول سال تكرار می‏نمود، چنان كه بردگان نیز از آن آگاه بودند و بدین جهت، هنگام خرید مشتریان، خود را در معرض دید آن حضرت قرار می‏دادند و تا ایشان را نمی‏دیدند خویشتن را از نگاه دیگران پنهان می‏داشتند.
با توجه با این كه بردگان از سرزمین‏های دور آورده می‏شدند، معلوم می‏شود كه روش امام سجاد علیه السلام و برخورد ایشان با زیردستان، به ویژه بردگان، در نواحی دیگر نیز معروف بوده است.
برخی نوشته‏اند: امام زین‏العابدین‏ علیه السلام در هر سال، ماه و روز، برای هر خطا و اشتباهی بردگان را آزاد می‏كرد، تا این كه سپاهی از مردان و زنانِ آزاد شده فراهم شدند كه همه در ولای امام سجاد علیه السلام بودند و تعدادشان به پنجاه هزار یا بیشتر می‏رسید. برخی نیز رقم بردگان آزاد شده به دست مبارك امام سجاد علیه السلام را تا یكصد هزار یاد كرده‏اند.
●مكتب تربیتی ‏امام‏
برخی نوشته‏اند: امام زین‏العابدین‏ علیه السلام در هر سال، ماه و روز، برای هر خطا و اشتباهی بردگان را آزاد می‏كرد، تا این كه سپاهی از مردان و زنانِ آزاد شده فراهم شدند كه همه در ولای امام سجاد علیه السلام بودند و تعدادشان به پنجاه هزار یا بیشتر می‏رسید.(۳۰) برخی نیز رقم بردگان آزاد شده به دست مبارك امام سجاد علیه السلام را تا یكصد هزار یاد كرده‏اند.(۳۱) بعضی از همین آزاد شدگان كه در مكتب پرورشی امام سجاد علیه السلام تربیت شده بودند، به محدثانی برجسته و پرتلاش تبدیل شدند، كه از آن جمله می‏توان از شخصیت‏های بزرگی چون: حسن بن سعید اهوازی، حسین بن سعید اهوازی، احمد بن حسین بن سعید و شعیب نامی یاد نمود كه همه از موالی و آزاد شدگان امام سجاد علیه السلام هستند.(۳۲) شیخ طوسی نیز راوی معروف، علی بن یحیی بن الحسن را از همین افراد شمرده است.(۳۳)
بردگان نزد امام سجاد علیه السلام همانند آزادگان بودند. آنان رفت و آمدهای معمولی داشتند و مانند سایر مردم می‏زیستند. آنان از محضر امام ‏علیه السلام كسب فیض می‏كردند و به افرادی پاك و مهذّب تبدیل می‏شدند. «سعید بن مسیّب» می‏گوید:
یك سال قحطی شد، چنان كه همه چشم انتظار نزول باران بودند؛ اما دعای هیچ كس اجابت نمی‏شد. به ناگاه دیدیم غلام سیاهی از مردم كناره گرفت. آرام آرام رفت تا بر بالای تپه‏ای رسید و دست به دعا برداشت. هنوز دعای او تمام نشده بود كه ابری در گوشه آسمان پیدا شد. ابر آهسته پیش آمد تا تمام آسمان را فرا گرفت. به ناگاه آسمان غرّشی كرد و بارش باران آغاز شد. غلام، خدا را شكر كرد و از تپه پایین آمد. من كه آن كرامت را دیدم، به همراه مردم دنبالش رفتم تا به خانه امام سجاد علیه السلام رسیدم. غلام، داخل خانه شد. من خدمت امام‏ علیه السلام رسیدم و از ایشان خواستم تا او را به من ببخشد. حضرت چون مرا می‏شناخت و می‏دانست اهل اذیت و آزار نیستم، پذیرفت... چون غلام آگاه شد، از من پرسید: چه چیز تو را به این خواسته واداشت؟ پاسخ دادم: به خاطر آنچه از تو دیدم. غلام دست به دعا برداشت و گفت: «پروردگارا! این رازی بود نهفته بین من و تو؛ حال كه فاش گردید، مرا بمیران و نزد خود ببر.» هنوز در حال گریه و دعا بود كه مُرد.(۳۴)
امام سجاد علیه السلام در شدیدترین لحظه خشم كه هیچ كس را یارای خودداری نبود، خشم خود را فرو می‏برد و بخشش‏های شگفت‏انگیز می‏نمود. گویند: یكی از غلامان چوبی بر دوش داشت و از پله‏ها بالا می‏رفت كه پایش لرزید و چوب بر سر یكی از فرزندان امام برخورد نمود و طفل از دنیا رفت. امام‏ علیه السلام با اندوه فراوان بر بالین بچه حاضر شد. غلام از ایشان خواست كه به خاطر جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله از اشتباه او درگذرد. امام‏ علیه السلام در همان هنگام به خاطر نام پیغمبر صلی الله علیه و آله از گناه او درگذشت و او را در راه خدا آزاد كرد.(۳۵) بی‏شك چنین گذشتی جز از معصوم سر نمی‏زند و حتی تصور آن نیز برای دیگران دشوار می‏نماید.
در روایت دیگری آمده است: آن حضرت غلامی داشت كه مستحق عقوبت بود؛ حضرت تصمیم به مجازات او گرفت. وقتی تازیانه به دست گرفت، فرمود:
«قل للذین آمنوا یغفروا للذین لایرجون ایّام الله» كنایه از این كه اگر طلب بخشش نمایی و قول دهی كه دیگر مرتكب عمل ناپسند نشوی، مجازات نخواهی شد! غلام كه دست پرورده آن حضرت بود و گویا درس «توحید افعالی» را از آن بزرگوار به نیكی آموخته بود، گفت: «من فردی نیستم كه از شما طلب بخشش كنم، من فقط امید به رحمت خدا دارم و از او می‏ترسم!» امام سجاد علیه السلام وقتی دید غلام، معارف را به درستی یاد گرفته و استعداد خدانگری خود را به خوبی فعلیت داده، بی‏درنگ او را آزاد كرد و پول زیادی نیز به او بخشید.(۳۶)
نقل شده كه حضرت غلامی را سه بار صدا زد و فقط سومین بار پاسخ شنید، در این حال به غلام فرمود:
مگر صدای مرا نشنیدی؟
غلام گفت: چرا شنیدم!
امام فرمود: پس چرا جواب ندادی؟
پاسخ داد: چون از جانب شما احساس امنیت می‏نمودم.
امام فرمود: خدایا! تو را سپاس می‏گویم كه غلام را از من آسوده خاطر قرار داده‏ای.(۳۷)
امام با بردگان بر سر یك سفره می‏نشست و با آنان غذا می‏خورد. همه آنان از اخلاق و رفتار ایشان بهره می‏بردند و اخلاق نیكوی امام را در خود تقویت می‏كردند و رفتار خویش را با اخلاق زیبای ایشان می‏آراستند. چنان كه بیشترشان منظور خود را با خواندن آیات قرآن كریم می‏فهماندند. یك روز كنیزی بر دستان امام ‏علیه السلام آب می‏ریخت و امام نیز دستان خود را می‏شست، آفتابه افتاد و پوست دست ایشان را مجروح نمود، كنیز گفت: «والكاظمین الغیظ و العافین عن النّاس» حضرت بلافاصله صله یك سال او را پرداخت و كنیز را در راه خدا آزاد كرد.(۳۸)
●بردباری امام، معجزه‏ای جاوید
طبق دانش روان شناختی امروز، مشكلاتی مانند توهین، تحقیر، مصیبت و شكنجه به ویژه در كودكی و جوانی، موجب بروز عقده‏های روانی می‏گردد و در نتیجه، انسان را در سالیان بعد، ناراحت و عصبی و نوعاً بزهكار و بی‏رحم می‏نماید. این، در رابطه با غالب انسان‌ها یك قانون كلی و جاری به شمار می‏آید. حال اگر به رفتار و حالات اخلاقی امام‏ علیه السلام به عنوان كسی كه تحت شدیدترین فشارها بوده و شاهد سختی و اسارت نزدیكان و كشتار بی‏رحمانه تمام نزدیكان و بستگان خود نیز بوده است، به دقّت نگریسته شود، روشن است كه برخورد آن بزرگوار با آن اخلاق نیكو و رفتار سنجیده، معجزه‏ای است آشكار كه جز از ناحیه امام معصوم ساخته نیست.
مجلسی می‏نویسد:
امام سجاد علیه السلام باغستانی را به یكی از غلامان سپرد كه در آن ساختمانی بسازد. یك روز امام به باغ آمد، دید كه غلام آن را خراب ساخته و خودسر، كارهای بیهوده‏ای كرده است. ناراحت شد و تازیانه‏ای به او زد. بعد پشیمان شد، به خانه كه رسید، غلام را خواست. چون غلام وارد گردید، تازیانه را در دست امام‏ علیه السلام دید، ترسید. امام ‏علیه السلام فرمود: «نترس، این تازیانه را بگیر و یكی به من بزن و آن تازیانه را قصاص كن.» غلام گفت: «ای مولای من! جرم من بیشتر از یك شلاق بود. من گوشه‏ای از باغستان شما را خراب كردم، پول شما را هدر دادم و فرمایشات شما را به كار نبردم. به خدا سوگند، گمان می‏كردم می‏خواهی بیشتر از این تنبیه‏ام كنید!»حضرت چند بار سخن خود را تكرار كرد ولی هر بار غلام با شرمندگی طفره می‏رفت كه «حق من مجازات بزرگتر می‏باشد.»
امام ‏علیه السلام كه دید غلام نمی‏پذیرد و اصرار هم بی فایده است، كاغذی خواست و آن باغ را به غلام بخشید و غلام را بر پذیرش باغ امر فرمود. غلام همچنان شرمنده بود. امام‏ علیه السلام برای آن كه شرمندگی غلام را از بین ببرد، فرمود: «فرقی نمی‏كند، باغستان مال تو باشد، اما شرط كن كه اگر شیعه و یا مستمندی خواست از میوه آن بخورد، اجازه دهی.» غلام پذیرفت و باغ، مال او گردید.(۳۹) امام سجاد علیه السلام به بردگان كه خوارترین مردم شمرده می‏شدند و حتی اعراب به آنان با دیده انسان بودن نگاه نمی‏كردند، مانند انسان‏های آزاد و دارای قبیله و بلكه بالاتر از آنان احترام می‏گذاشت.
ایشان كنیز فاضله‏ای داشت كه او را در راه خدا آزاد كرد و سپس در نهایت احترام از او خواستگاری نمود. آن كنیز نیز در نهایت آزادگی قبول كرد و به ازدواج امام ‏علیه السلام در آمد. جاسوسان حكومت، جریان را برای «عبدالملك بن مروان» به شام گزارش كردند، وی كه اندیشه قبیله‏ای و تفكر ناسیونالیستی عرب جاهلی، تمام وجودش را به خود مشغول داشته بود، برآشفت و نامه تندی به امام سجاد علیه السلام نوشت:
«به من خبر داده‏اند كه تو با كنیز آزاد شده خود ازدواج نموده‏ای! با آن كه شما به خوبی می‏دانستید در خاندان قریش زنانی وزین و با شخصیت وجود دارند كه ازدواج با آنها، مایه بزرگی و افتخار می‏گردد و فرزندان نجیب و شایسته می‏آورند. شما با این ازدواج، نه بزرگی خود را در نظر گرفته‏اید و نه آبروی فرزندان خویش را مراعات كرده‏اید!»
امام ‏علیه السلام در پاسخ نوشت: «نامه شما كه در آن مرا به خاطر ازدواج با كنیز آزاد شده‏ام نكوهش كرده بودی، رسید. نوشته بودی كه در زنان قریش كسانی هستند كه ازدواج با آنها سبب افتخار و مایه پدید آمدن فرزندان نجیب است. بدانید فوقِ مقام بلند رسول خدا صلی الله علیه و آله مقامی نیست و هیچ كس در شرافت و فضیلت برتر از آن حضرت نمی‏باشد. همه باید سیره رسول خدا صلی الله علیه و آله را سرمشق خود قرار دهند، «لقد كان لكم فی رسول الله اُسوهٌٔ حسنهُٔ» پیامبر صلی الله علیه و آله با آن مقام ارجمندی كه داشت، دختر عمه خود را به «زید بن حارثه» داد.(۴۰) ای عبدالملك! ازدواج با نواده قریش، پایه بزرگی فرزند رسول خدا نخواهد شد و من نیز هرگز به چنین اعمالی افتخار نمی‏كنم. كنیزی داشتم و برای رضای خدا آزاد كردم، سپس او را طبق دستورات اسلام به همسری خود در آوردم. او زنی است شریف، با ایمان، متقی و پرهیزكار؛ او در دین خداوند به پاكی و نیكی زیسته؛ فقر و گمنامی، یا سابقه كنیزی، به شخصیت او ضرر نمی‏زند. اسلام اختلافات طبقاتی را نابود نموده است. اسلام پستی‏های موهوم را از میان برده است. پستی‏ها را با تعالیم بلند خویش جبران كرده است. اسلام ریشه‏های ملامت و سرزنش‏های دوران جاهلی را از بُن برانداخته است. بر یك مرد مسلمان كه وظایف خود را به درستی انجام می‏دهد، ملامتی نیست. ملامت و سرزنش شایسته كسانی است كه اندیشه‏های نادرست در مغز خویش می‏پرورانند و همچنان مانند دوران جاهلیت فكر می‏كنند.»(۴۱)در واقعه «حَرّه» كه مردم مدینه به دست سپاه یزید بن معاویه قتل عام شدند، حدود چهار صد خانواده به منزل امام سجاد علیه السلام پناه بردند و آن حضرت آنان را در خانه نگه داشت تا سپاه یزید از مدینه رفت.(۴۲ )
حتی حیوانات نیز نزد آن حضرت احساس امنیت داشتند. روزی امام سجاد علیه السلام همراه چند نفر بر سر سفره‏ای نشسته و غذا می‏خوردند؛ ناگاه آهویی در آن نزدیكی پیدا شد، حضرت به او فرمود: «تو ایمن هستی، می‏توانی بیایی و با ما غذا بخوری.» آهو آمد. مردی كه بر سر سفره بود، سنگی در پی او انداخت و آهو گریخت. امام به آن مرد فرمود: «تو ذمّه مرا شكستی و امنیت او را نادیده انگاشتی، از این پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت.»(۴۳)
پی‏نوشت‏ها:
۱. حسن، ابراهیم، حسن، تاریخ الاسلام، ج‏۱، ص‏۱۳۵.
۲. سبط ابن جوزی، تذكرهٔ الخواص، ص ۲۸۷.
۳. تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۱۸۴.
۴. مسعودی، مروج الذّهب، ج ۳، ص ۸۵.
۵. دكتر عبدالحسین زرّین‏كوب، بامداداسلام، ص‏۲۰۰.
۶. ابن اثیر، الكامل فی‏التاریخ، ج ۵، ص ۱۹۸.
۷. یعقوبی، ج ۲، ص ۲۶۱؛ مروج الذّهب، ج‏۳، ص‏۸۶.
۸. مروج الذهب، ج ۳، ص ۸۴.
۹. تاریخ ابن خلّكان، ج ۱، ص ۳۴۷.
۱۰. همان، ص ۲۸۵.
۱۱. تاریخ یعقوبی، ج ۳، ص ۱۷.
۱۲. الكامل فی التاریخ، ج ۵، ص ۱۹۲.
۱۳.دكترسیّدجعفر شهیدی، تاریخ‏تحلیلی‏اسلام، ص‏۱۹۵.
۱۴. تاریخ طبری، ج ۵، ص ۹۳.
۱۵. مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۱۴۴.
۱۶. شیخ طوسی، اختیار معرفهٔ الرّجال، ص ۱۲۳.
۱۷. مسعودی، اثبات الوصیّهٔ، ص ۱۹۴.
۱۸. جعفر مرتضی العاملی، دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۵۶.
۱۹. مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص ۲۶۹.
۲۰. ناسخ التواریخ حالات سیدالشهداء، ج ۴.
۲۱. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج ۸، ۳۸۴.
۲۲. دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام، ج‏۱، ص‏۵۷.
۲۳. الاغانی، ج ۹، ص ۵۴.
۲۴. همان، ج ۸، ص ۳۸۴.
۲۵. سیره پیشوایان، به نقل از ابن سعد، الطبقات الكبری، ج ۵، ص ۲۲۰.
۲۶. العقد الفرید، ج‏۳، ص ۴۱۴.
۲۷. تاریخ الاسلام، ج ۱، ص‏۱۴۹.
۲۸. علی‏بن عیسی‏اربلی، كشف الغمّهٔ فی‏ معرفهٔ الائمّهٔ، ج ۳، ص ۸۵.
۲۹. دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام، ج‏۱، ص‏۸۸.
۳۰. محسن رنجبر، نقش امام سجاد علیه السلام در رهبری شیعه، به نقل از سیّد الاهل، زین العابدین علی بن الحسین، ترجمه حسین وجدانی، ص ۴۹.
۳۱. رسول جعفریان، حیات امامان شیعه، ص ۳۸۷.
۳۲. اختیار معرفهٔ الرّجال، ج ۲، ص ۸۲۷.
۳۳. رجال الطوسی، ص‏۳۸۲.
۳۴. اثبات الوصیّهٔ، ص ۲۰۴.
۳۵. كشف الغمّه، ج ۲، ص ۲۹۲.
۳۶. همان، ص ۲۶۹.
۳۷. شیخ مفید، الارشاد، ص ۵۰۰.
۳۸. ابن شهر آشوب، مناقب‏ آل ‏ابیطالب، ج‏۳، ص‏۱۵۴.
۳۹. بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹۶.
۴۰. طبقات الكبری، ج ۱، ص ۲۶.
۴۱. بحارالانوار، ج ۱۱، ص ۴۵.
۴۲. كشف الغمّه، ج ۲، ص ۴۰۴.
۴۳. همان، ص ۴۰۶.
منبع : تبیان