جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

معما - ENIGMA


معما - ENIGMA
سال تولید : ۲۰۰۱
کشور تولیدکننده : انگلستان، آمریکا، آلمان و هلند
محصول : میک جاگر و لورن مایکلز
کارگردان : مایکل آپتد
فیلمنامه‌نویس : تام استوپارد، بر مبنای رمانی نوشتهٔ رابرت هریس
فیلمبردار : سیمس مک‌گاوری
آهنگساز(موسیقی متن) : جان بَری
هنرپیشگان : داگری اسکات، کیت وینسلت، سفرون باروز، جرمی نوردم، نیکلای کوستر والدائو، تام هالندر، دانلد سامپتر و ریچارد لیف
نوع فیلم : رنگی، ۱۱۹ دقیقه


̎تام جریکو̎ (اسکات) ریاضی‌دان بااستعدادی است که در زمینه‌ٔ تکامل و نگه‌داری از ماشین ̎معما̎ با دولت بریتانیا هم‌کاری می‌کند. ماشین ̎معما̎ ابزاری الکترونیکی است که به مأمورهای اطلاعاتی متفقین اجازه می‌دهد پیام‌های سربستهٔ ارتش آلمان را رمزگشائی کنند. اما ̎جریکو̎ که مردی حساس است از سوئی به خاطر فشار کار و از سوی دیگر به دلیل به هم خوردنِ رابطه‌اش با ̎کلر رومیلی̎ (باروز) ـ هم‌کاری که او به شدت شیفته‌اش شده ـ شدیداً در تنگنا قرار گرفته است. ̎جریکو̎ پس از یک فروپاشی روحی جزئی، به مرخصی فرستاده می‌شود ولی وقتی سر کار برمی‌گردد بحرانی انتظارش را می‌کشد: ظاهراً آلمانی‌ها رمز جدیدی طراحی کرده‌اند که ماشین ̎معما̎ قادر به رمزگشائی‌اش نیست و بنابراین پیش از آن‌که ستون مهمی شامل نیرو و تجهیزات به دریا بزند، به کمک ̎جریکو̎ نیاز است تا رمز نیروهای محور را رمزگشائی کند. ضمن آن‌که شک کرده‌اند که یک مأمور مخفی آلمانی به پروژهٔ ̎معما̎ نفوذ کرده و ̎ویگرام̎ (نوردم) تصمیم گرفته نقاب از چهره‌اش بردارد. در میانهٔ همهٔ این‌ها، ̎جریکو̎ از خبر آشفته‌کنندهٔ ناپدید شدن ̎کلر̎ مطلع می‌شود؛ و این‌که پرونده‌ای حاوی پیام‌های آلمانی که قرار بوده رازگشائی شود در خانهٔ ̎کلر̎ پیدا شده است. در حالی‌که ̎جریکو̎ به سرعت دست به کار شده تا رمزِ آلمانی‌ها را بگشاید، با اکراه با ̎هستر والاس̎ (وینسلت) هم‌اتاقی ̎کلر̎ و یکی از اعضاء گروه پروژهٔ ̎معما̎ اتحادی تشکیل می‌دهد. آن‌دو به اتفاق به همه‌جا سرک می‌کشند تا ̎کلر̎ را پیدا کنند.
● با شمایلی نزدیک به موفق‌ترین مجموعهٔ تلویزیونی دربارهٔ جنگ جهانی دوم ـ ارتش سری (۱۹۷۷ ـ ۱۹۷۹) ـ و با قصه‌ای بارها گفته شده و فضاهائی تکراری و نه‌چندان بکر، معما در کارنامهٔ آپتد اتفاق مهمی به شمار نمی‌آید. فیلم فضاسازی‌های خوبی دارد اما آن‌چه به کارهای شاخص مرتبط با جنگ‌های جهانی شکل می‌دهد، زاویهٔ نگاه و انتخاب نوعی دیگر از روایت است که در این‌جا آپتد هیچ‌کدام را ندارد. ستاره‌اش اسکات فاقد کاریزمای لازم برای کشاندن مخاطب به هم‌راه خود است و رمان هریس که قبلاً اقتباس از رمان سرزمین پدری (کریستوفر منول، ۱۹۹۵)اش را هم روی پرده دیده بودیم، هیچ چیزی به دانسته‌هایمان از جنگ دوم جهانی نمی‌افزاید. می‌ماند دست و پا زدن‌های بی‌حاصل وینسلت در یک جمع متوسط که مشخصاً کاری از پیش نمی‌برد.