یکشنبه, ۲۲ مهر, ۱۴۰۳ / 13 October, 2024
مجله ویستا


راهزنی در کوهستان


راهزنی در کوهستان
هنوز تابش نخستین اشعه های طلایی خورشید از خنکای کوهستان کم نکرده بود. بوی پونه وحشی فضای منطقه را عطرآگین کرده بود. کوهستان «پنبه کار» میان خواب و بیداری بود.اعضای تیم ۱۱ نفره کوهنوردی پس از جمع کردن چادر هایشان آماده وداع با دریاچه گهرشدند. شیب تند جاده مالرو پنبه کار امکان حمل اثاثیه را به کوهنوردان نمی داد. تمامی بار و بنه خود را بر قاطرها سوار کرده و وسایل را همراه گروهی از نیروهای تدارکات به محل ایستگاه خودروها فرستادند.
حالا دیگر زمان آن رسیده بود که تیم کوهنوردی پس از ۱۰ روز کوه پیمایی در ارتفاعات «اشترانکو» به تهران بازگردد. به نظر می رسید حداکثر ۶ ساعت پیاده روی پایان بخش تورنمنت ۱۰ روزه باشد. ۱۱ کوهنورد به آرامی حرکت به ارتفاعات پنبه کار را آغاز کردند.
۱۵ متر جلوتر از تیم کوهنوردی توسعه و نوسازی معادن، چند کوهنورد دیگر شیب جاده را بالا می کشیدند. اما ناگهان کوهنوردان پیشرو در پیچ جاده مالرو گم شدند. هنوز لحظه ای نگذشته بود که ۱۱ کوهنورد با شنیدن فریادهای کوهنوردان غریبه در جا خشکشان زد. آنها در حالی که با سرعت به عقب می دویدند فریاد می زدند «جلو نروید، راهزن است.» و هنوز آنان از شوک خارج نشده بودند که صدای شلیک های پیاپی خبر حادثه ای تلخ را برایشان به ارمغان آورد.
رئیس گروه ۱۱ نفره تیم کوهنوردی توسعه و نوسازی معادن در این باره می گوید: ساعت ۶ و ۱۰ دقیقه صبح جمعه ۲۶ مرداد بود. به فاصله ۱۵ متری، ۲ کوهنورد غریبه به طرف ارتفاعات در حرکت بودند. باشنیدن فریادهای آنها که می گفتند نروید، برگردید، راهزن است. ما توقف کردیم. باورمان نمی شد در منطقه ای که هرلحظه کوهنوردان در آن در حرکت هستند و در زمانی که هوا روشن است، راهزنی وجود داشته باشد. با این افکار کلنجار می رفتیم که مرد نقابداری را در چند متری خودمان بالای کوه دیدیم. او سراپا مشکی پوشیده بود و با پارچه ای هم صورتش را پوشانده بود. مرد نقابدار چند تکه سنگ به طرفمان پرتاب کرد و به نوعی ما را به طرف جلو راند.
سرپیچ که رسیدیم. با خود گفتیم ما ۱۱ نفر هستیم اگر راهزنان مسلح نباشند می توانیم با آنها درگیر شده و دستگیرشان کنیم. اما پس از عبور از پیچ جاده مالرو ناگهان مرد مسلحی را که اسلحه کلاشینکف در دست داشت مقابل خودمان دیدیم. می خواستیم عقب برگردیم اما فرمان بی حرکت مهاجمان مسلح نقابدار قدرت حرکت را از ما گرفت. آنها می خواستند وسایل همراهمان را در اختیارشان بگذاریم. ما فقط مات و مبهوت به روبرو نگاه می کردیم. دو مرد مسلح دیگر نیز در دوطرف دیده شدند.
کاملاً در محاصره راهزنان مسلح گرفتار شده بودیم. نه راه پیش داشتیم نه راه پس. راهزنان در چند قدیمی ما اسلحه هایشان را به طرف ما نشانه رفته بودند. آنها وقتی ما را مردد دیدند، چند تیر هوایی شلیک کردند.
چند قدم جلوتر رفتم. سعی کردم با صحبت کردن آنها را آرام کنم. ناگهان یکی از مردان مسلح گلوله ای به پایم شلیک کرد. گلوله در چند سانتی متری کفش هایم به سنگی خورد و کمانه کرد.
در همین هنگام مرد سیاهپوش فریاد زد هرچه دارید بیرون بریزید.
صدای شلیک گلوله باعث شد دوستانم فرار کنند. در یک لحظه گرد و خاک تمام منطقه را فرا گرفت. بی اختیار من هم به عقب برگشتم و سعی کردم فرار کنم اما ناگهان به داخل دره سقوط کردم. راهزنان که بعداً متوجه شدیم ۴ تن بودند به تعقیبم پرداختند اما چون احتمال دادند در اثر سقوط به دره کشته شده باشم به سوی دیگری گریختند. دقایقی بعد با کمک دوستانم نجات پیدا کردم و همگی به طرف محلی که چادر زده بودیم برگشتیم. در آنجا با استفاده از تلفن همراه پلیس را در جریان گذاشتیم وقتی لحظاتی از حادثه گذشت و همگی آرام شدیم تازه فهمیدیم که گلوله ای به پای یکی از دوستانم اصابت کرده است.
به هر زحمتی بود خود را تا ابتدای جاده آسفالت رساندیم. در آنجا مأموران گزارش از حادثه تهیه کردند و ما به هتل برگشتیم. پزشکان پس از معاینه پای همراهمان به دلیل این که گلوله به قسمت حساس اصابت کرده بود گفتند: عمل جراحی بسیار مشکل است و ممکن است به قطع عصب پا هم بینجامد.
بنابه این گزارش، دستورهای ویژه قضایی برای تحقیقات پلیسی در باره تهاجمات گاه و بی گاه راهزنان مسلح در این منطقه صادر شده و مأموران پلیس عملیات ویژه ای برای دستگیری دزدان نقابدار آغاز کرده اند.
حسین خانی
منبع : روزنامه ایران