سه شنبه, ۲۰ آذر, ۱۴۰۳ / 10 December, 2024
مجله ویستا

گرجستان قربانی بازی غرب


گرجستان قربانی بازی غرب
همگان سیاست های آمریکا را عامل حمله روسیه به گرجستان می دانند اما عامل اصلی چنین رویدادی، گسترش پی درپی ناتو است. در عین حال این نکته نیز نباید نادیده گرفته شود که روسیه در واکنشی قابل درک نسبت به بی احترامی های آمریکا به دفاع از خود پرداخته و رئیس جمهوری بعدی آمریکا باید از این حادثه درس عبرتی بگیرد و بفهمد که روسیه را نیز تا حد مشخصی می توان تحت فشار قرار داد. در این روایت که آمریکا مقصر بوده به فهرستی طولانی از شکایات اشاره می شود ولی عامل اصلی و اولیه این تحولات گسترش سازمان ناتو بوده است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱ آمریکا ملت های تازه آزاد شده آسیای مرکزی و شرقی را به پیوستن به ائتلاف نظامی ناتو دعوت کرد که اهداف بنیادین آن مهار شوروی بود. روسیه هم از ابتدا از این ایده متنفر بود و آمریکا باید می دانست که مسکو پس از آنکه قدرت خود را مجدداً به دست آورد دست به اقدامات تلافی جویانه ای خواهد زد.
ولی آیا واقعاً این کاری بود که نسبت به روسیه یا علیه آن صورت گرفت؟ در دوران ریاست جمهوری بیل کلینتون و جورج بوش، هر دو رهبر آمریکایی با این چشم انداز که به اروپایی آزاد و کامل دست یابند خواستار گسترش سازمان ناتو بودند. کشورهایی که قصد عضویت در سازمان ناتو را داشتند باید قول می دادند رهبری ارتش های آنان به دست افراد غیرنظامی باشد، با اقلیت های قومی خود رفتاری عادلانه داشته باشند و به مرزهای بین المللی احترام بگذارند.
با توجه به اتفاقات ناگواری که می توانست با فروپاشی شوروی همراه باشد، معاهده ورشو و چکسلواکی، این سیاست به صورت تعجب برانگیزی موفقیت آمیز بوده است. البته کشورهایی که قصد عضویت در ناتو را داشتند یک انگیزه دیگر هم داشتند. آنها خواستار یک تضمین سیاسی بودند تا در صورتی که روسیه مجدداً بخواهد شکل قبلی خود را به دست آورد و برتری خود را به آنان تحمیل کند قادر به انجام آن نباشد. آمریکا هم با آنان ابراز همدردی کرد ولی حتی امیدوار بود روسیه با درک مزایای بالقوه از زندگی کردن در کنار بخشی از ملت های کامیاب و دموکراتیک هم با آنان همکاری کند و روزی حتی به ناتو بپیوندد.
ولی ولادیمیر پوتین که در سال ۲۰۰۰ به قدرت رسید دارای دیدگاه متفاوتی نسبت به جایگاه روسیه در جهان بود. یکی از نشریات روسی به نام Talbott Strobe هفته گذشته نوشته بود روسیه تمایل دارد زمانی کاملاً احساس امنیت کند که همه خصوصاً کشورهای همسایه آن کاملاً احساس ناامنی کنند و پوتین هم دقیقاً در همین مفهوم جای می گیرد. پوتین در داخل کشور مخالفان سیاسی و رسانه های مستقل را سرکوب کرد. او منابع معدنی روسیه را مجدد تحت کنترل دولت درآورد و سپس از آنها برای به دست آوردن احترام در خارج از کشور استفاده کرد. پوتین گسترش ناتو را به این علت توهینی آشکار به روسیه می دانست که گسترش آن باعث پیچیدگی تلاش های روسیه برای دستیابی به برتری می شود نه اینکه تصور می کرد استونی یا گرجستان یا حتی خود سازمان ناتو زمانی به روسیه حمله خواهند کرد.
پوتین که جهان را رقابتی بین دایره های نفوذ تلقی می کرد، نمی توانست تصور کند که رهبران سازمان ناتو دارای تصوری متفاوت باشند. به این ترتیب گسترش ناتو تنها به نوعی از کشور روسیه توهین تلقی می شود که از نظر غرب به هر شکلی غیرقابل قبول باشد.
ولی حتی اگر آمریکا هم به دنبال محاصره یا خفه کردن روسیه نبود آیا نباید نسبت به غرور زخمی شده روسیه حساس می بود؟ آیا ممکن بود اگر واشنگتن محترمانه تر برخورد می کرد روسیه به صورت دموکراتیک تری نمو می کرد؟ ممکن است ولی مدارک زیادی برای حمایت از آن تئوری وجود ندارد.
غرب بخش زیادی از ۱۷سال گذشته را برای نگرانی نسبت به هویت روسیه سپری کرده است و مشخص نیست که چنین وضعیتی موثر بوده باشد. به عنوان مثال آنها گروه هفت کشور صنعتی جهان را با دعوت از روسیه به گروه هشت تبدیل کردند. این در حالی است که پوتین از دلایلی برای خاموش کردن دموکراسی برخوردار بوده است و بار دیگر با استناد به نوشته آن نشریه روسی، روسیه هر اندازه استبدادی تر و ظالم تر شود، منافع خارجی خود را به صورت تجاوزکارانه تری دنبال می کند.
به همین علت است مردم روسیه که امروزه در شبکه های تلویزیونی تحت کنترل دولت خود تنها از قتل عام و تهاجم به نیروهای گرجستانی می شنوند، نمی توانند انتقادات غرب از اقدامات روسیه را درک کنند و این خود مدرکی دیگر دال بر بی عدالتی است که ممکن است برای توجیه رفتاری خصمانه تر مورد استفاده قرار گیرد. پس تمامی این مسائل برای رئیس جمهوری بعدی آمریکا چه معنی دارد؟ رئیس جمهوری بعدی باید در هر زمانی که ممکن باشد با روسیه همکاری کند و از این ایده که ممکن است روسیه روزی به سازمان ناتو و سایر معاهدات بین المللی براساس احترام متقابل بپیوندد استقبال کند ولی اگر هدف از آن این باشد که درک بیشتر میان دو کشور، جاه طلبی های عالی روسیه را کاهش دهد، نمونه های تاریخی نشان می دهند که این مساله چندان دلگرم کننده نیست.
● لس آنجلس تایمز:سیلی محکم بر سیاست خارجی بوش
در هفته اخیر رویکرد دولت جورج بوش رئیس جمهوری آمریکا در زمینه سیاست خارجی با شکست مواجه شد و نتیجه هشت سال تلاش و کاری را که در این زمینه صورت گرفته بود، با خطر روبه رو کرد.
این شکست برای دولت بوش باعث شد دستگاه دیپلماسی دولت آمریکا در هفته های باقیمانده از زمان زمامداری خود به دنبال راهبرد تازه ای باشد. بوش از همان اولین روزهای دوران زمامداری خود اعلام کرده بود گسترش مردمسالاری هسته اصلی سیاست خارجی دولت وی را تشکیل می دهد. وی در عین حال بر این امر تاکید داشت که بتواند روابط سازنده ای را با روسیه پی ریزی کند و همواره درصدد به دست آوردن همکاری مسکو در مقوله هایی چون مبارزه با تروریسم، برنامه هسته ای ایران و گسترش عرضه جهانی انرژی بود.
به هر حال بوش می کوشید در جهت دستیابی به این دو هدف مهم خود به آنچه وی به عنوان گسترش روابط دوستانه و شخصی با رهبران جهان در نظر داشت موفق عمل کند.
تلاش های دولت بوش درباره تشکیل دولت هایی متشکل از تمامی تیره های قومی و در عین حال دموکراتیک در کشورهایی چون عراق و افغانستان بارها و بارها با مشکل مواجه شده بود و از طرف دیگر تلاش آنان برای برگزاری انتخابات فلسطین در کرانه باختری و نوار غزه در نهایت به پیروزی حماس منجر شد و این امر دسترسی به توافق صلح خاورمیانه را که در ابتدا ایده ای بسیار مطلوب و مطبوع به نظر می رسید بسیار پیچیده و بغرنج کرد.
با شروع و آغاز بحران گرجستان، بوش بارها و بارها به این نکته اشاره کرده بود که حرکت گرجی ها به سوی مردمسالاری حرکتی در حال توسعه بوده و آمریکا نیز همواره بر حمایت خود از این روند متعهد است و مردم گرجستان را که به سوی دنیای آزاد حرکت می کنند، تنها نخواهد گذاشت و در کنار آنان خواهد بود. اما چندی بعد با اعزام نیروهای نظامی روس به منطقه که در مقیاس بسیار گسترده ای صورت گرفته بود، واکنش و همیاری آمریکا فقط در همین حد محدود شد که اقدام مسکو را محکوم کرده و علاوه بر اینکه کاروانی از کمک های بشردوستانه خود را عازم گرجستان کرد در عین حال گرجستان را تحت فشار قرار داد تا قرارداد آتش بس را که به وساطت فرانسه در جریان بود بپذیرد که این امر هم در نهایت به چیزی منتهی نشد مگر اینکه نیروهای روسی در دو منطقه مورد مناقشه باقی بمانند.
بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که آمریکا در نظر داشت تلاش های خود را برای گسترش قلمرو پیمان آتلانتیک شمالی ناتو از سرگیرد و ترتیبی اتخاذ کند تا گرجستان و اوکراین نیز به آن بپیوندند ولی این درحالی بود که روسیه با اقدام نظامی خود مخالفت اساسی خود را با هرگونه گسترش قلمرو ناتو مطرح کرد.
در سال های ۱۹۵۶و ۱۹۶۸میلادی به ترتیب در کشورهای مجارستان و چکسلواکی ارتش روس برای سرکوب شورش به این دو کشور حمله کرد. به عقیده تحلیلگران هرچند هر رئیس جمهوری باید درصدد اعتلای مردمسالاری باشد ولی مردمسالاری تحمیلی در جوامع یک اشتباه بزرگ است که در اکثر موارد بهای گزافی را نیز باید برای آن پرداخت کرد. بوش هرگز به این نکته توجه نکرد و همواره امیدوار بود دولت های دموکراتیکی را که تا پیش از آن وجود نداشتند، تنها بر پایه فرد (رهبران موردنظر) که از وجهه مردمی برخوردار باشند و اهداف عالی را نیز در سر دارند، به روی کار آورند.
بسیاری از این افراد و رهبران مورد نظر بوش دوران پرتنش و پرفراز و نشیبی را تجربه کردند که از آن جمله می توان به ایاد علاوی نخست وزیر سابق عراق و نیز محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین که از حمایت های مردمی کمی هم برخوردار بودند، اشاره کرد. افراد دیگر نظیر حامد کرزی رئیس جمهور افغانستان هم که تاکنون موفق نشده اند یک دولت موثر را تشکیل دهند یا پرویز مشرف رئیس جمهور پاکستان هم که با یک کودتا به قدرت رسید، نه تنها موفق نشد در جهت برقراری مردمسالاری موفق عمل کند بلکه ریشه آن را در کشورش خشکاند و در نهایت مجبور به کناره گیری از قدرت شد.
ساکاشویلی را نیز می توان در زمره افراد نامبرده قرار داد که در سنجش میزان شکیبایی و تحمل روسیه دچار اشتباه محاسباتی شده است.
● نیویورک تایمز : جاه طلبی اکاشویلی کشورش را ویران کرد
میخائیل ساکاشویلی رئیس جمهوری گرجستان باید جاه طلبی های خود را برای به دست آوردن کنترل مجدد بر آبخازیا و اوستیای جنوبی کنار بگذارد زیرا به خاطر این محاسبه نادرست، ارتش او تار و مار و کشورش ویران شد. ساکاشویلی در این بازی خطرناک که به جنگی مرگبار در منطقه قفقاز تبدیل شد، بی تقصیر نیست.
ساکاشویلی هنگامی که ارتش خود را هفته گذشته به منطقه تحت محاصره اوستیای جنوبی فرستاد به صورتی احمقانه و تاسف بار به روس ها بهانه داد یا از آن احمقانه تر اینکه در دام مسکو افتاد. دولت بوش هم در حالی که کرملین همسایگان و مردم کشور خود را مورد تهدید قرار داده، به صورت متناوب ساکاشویلی را برای این کار تشویق کرده است.
هرچند مسکو مدعی است از حقوق اقلیت های قومی در اوستیای جنوبی و آبخازیا دفاع می کند که از اوایل دهه ۱۹۹۰ به دنبال استقلال از گرجستان هستند ولی انگیزه های روسیه بسیار فراتر از این مساله است. به نظر می رسد ولادیمیر پوتین نخست وزیر روسیه که در حقیقت برای اداره جنگ رئیس جمهوری این کشور را کنار گذاشته، متعهد شده است تا آنجا که می تواند بار دیگر دایره نفوذی اتحاد جماهیر شوروی را با زور و تهدید گسترش دهد.
رئیس جمهوری گرجستان هم که دارای انگیزه هایی غربی است و مایل است به سازمان ناتو بپیوندد شخصاً باعث خشم پوتین شده است.
در همین حال کاملاً مشخص است که هدف از حمله به گرجستان، ترساندن اوکراین است تا دیگر به دنبال عضویت در سازمان ناتو نباشد و سایر همسایگان یا جمهوری های سابق شوروی را نیز بترساند تا به فکر مخالفت با سیاست های مسکو نیفتند.
دولت بوش هم با تلاش بی وقفه خود برای استقرار سیستم دفاع موشکی در اروپای شرقی کار پوتین را ساده تر کرده و باعث تشدید احساسات ملی گرایانه روس ها شده است. اروپایی ها که بیش از اندازه به گاز روسیه وابسته هستند خود را اینگونه فریب داده اند که آنها از قلدری های مسکو در امان خواهند بود. غرب به روسیه به عنوان شریکی کاملاً مسوول نیاز دارد و به همین علت روسیه هم باید رفتار مسوولانه ای داشته باشد و آمریکا و اروپا هم در این میان باید روشن کنند که هیچ چیزی کمتر از ایفای نقش مسوولانه مسکو قابل قبول نخواهد بود.
● رویترز : ساکاشویلی به خیال حمایت آمریکا جلو رفت اما اشتباه کرده بود
به عقیده تحلیلگران، آمریکا برای جلوگیری از پیشروی ارتش روسیه در گرجستان گزینه های اندکی پیش رو دارد و تا حدی در ترغیب دولت طرفدار غرب گرجستان به اینکه پا را از گلیم خود فراتر نهد، مقصر است.
بنا به گفته این تحلیلگران با وجود هشدارهای جورج بوش رئیس جمهور آمریکا به روسیه درباره خروج نیروهای خود برای جلوگیری از تشدید چشمگیر خشونت، مداخله ارتش آمریکا در گرجستان تقربیاً غیر ممکن است. به گفته کارشناسان سیاست خارجی، واشنگتن نمی تواند برای جلوگیری از اقدام نظامی روسیه، از لحاظ دیپلماتیک نیز اقدام زیادی انجام دهد.
دیمیتری سیمز رئیس موسسه نیکسون در واشنگتن با اشاره به این مطلب می گوید: «باید بگویم در این مرحله هیچ راه حل مناسبی وجود ندارد. یا باید روس ها را با توسل به زور از منطقه خارج کنیم یا شکست تحقیرآمیز را بپذیریم. ما مجبور نبودیم در چنین موقعیتی قرار بگیریم. به عقیده من دولت بوش تا حد زیادی مسوول این وضع است. احتمال می رود اقدام آمریکا در تشویق میخائیل ساکاشویلی رئیس جمهور گرجستان که از متحدان وفادار آن است، وی را به این باور رساند که می تواند از پیامدهای اقدام نظامی برای بازپس گیری کنترل اوستیای جنوبی در امان بماند. ساکاشویلی از حمله به نظامیان روسیه در اوستیای جنوبی منع شد اما هرگز به طور شفاف به وی گفته نشد که اگر دست به چنین اقدامی بزند، مسوولیت آن با خود او خواهد بود.
چارلز کوپچان از شورای روابط خارجی آمریکا نیز معتقد است: «ممکن است تشویق و حمایت های آمریکا باعث شده باشد ساکاشویلی در محاسباتش دچار اشتباه شود و شماری از نیروهای خود را به اوستیای جنوبی اعزام کند. آمریکا ساکاشویلی را تحریک به تجاوز از حد خود کرد و باعث شد او احساس کند که در صورت گرفتار شدن، غرب به یاری او می آید.»
تحلیلگران با اشاره به هشدار اخیر بوش به روسیه درباره به خطر افتادن مناسبات مسکو -واشنگتن در صورت خودداری روسیه از خروج نیروهایش از گرجستان اعلام کردند پس از سال ها روابط تیره این دوکشور بر سر موضوعات مختلفی از موضوع عراق گرفته تا پافشاری آمریکا بر استقرار سامانه دفاع موشکی در اروپا، نفوذ واشنگتن در روسیه محدود شده است.
به گفته استون پیفر سفیر سابق آمریکا در اوکراین مسائل زیادی در همکاری روسیه و آمریکا وجود ندارد که بتوان روسیه را به توقف این روابط تهدید کرد و این کشور نگران آن باشد.
یک مقام آمریکایی هم معتقد است: «کاندولیزا رایس وزیر امور خارجه آمریکا به منظور یافتن راه هایی برای پایان بخشیدن به مناقشه در گرجستان، ظرف چند روز بیش از ۹۰ تماس تلفنی داشته و با سرگئی لاوروف همتای روسی خود نیز گفت وگو کرده است.»
جانوس بوگاجسکی از مرکز مطالعات راهبردی و بین المللی نیز معتقد است: «هنوز فضا برای دیپلماسی به منظور پایان دادن به بحران و حمایت از تمامیت ارضی و دولت گرجستان وجود دارد. با توجه به خطر درگیری گسترده تر در منطقه قفقاز لازم است مقامات بلندپایه تری از آمریکا وارد تفلیس شوند تا حمایت این کشور را از دولت گرجستان به روسیه ثابت کنند.»
آمریکا به رغم خشم روسیه و تردید کشورهای اروپایی برای پیوستن گرجستان به ناتو فشار زیادی آورده است.
● روزنامه کلارین چاپ بوئنوس آیرس: مدودوف تصمیم گیرنده اصلی نبود
در روسیه دو فرماندهی وجود ندارد و تنها ولادیمیر پوتین فرمان می دهد. مناقشه اخیر در اوستیای جنوبی آنچه را که همواره محرمانه باقی مانده بود آشکار ساخت.
با وجود ریاست جمهوری دیمیتری مدودوف در روسیه، قدرت در این کشور همچنان در اختیار ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری سابق و نخست وزیر کنونی این کشور قرار دارد. پوتین این موضوع را در همان اوایل آغاز مناقشه نشان داد؛ هنگامی که پکن، محل بازی های المپیک را ترک کرد و عازم اوستیای شمالی شد تا بدین ترتیب درگیری ها در همسایگی جنوبی روسیه را از نزدیک پیگیری کند.
پوتین زمام امور سیاسی را در روسیه در دست دارد و این موضوع برای خود روس ها نیز جای شگفتی ندارد. نظرسنجی ای که در چند هفته گذشته به همت خبرگزاری روسی نووستی انجام گرفت، حاکی از آن است که تنها کمتر از ۱۰ درصد از مردم روسیه بر این باورند که مدودوف مردی صاحب قدرت در این کشور است.
بیش از ۹۰ درصد روس ها همچنان پوتین را رهبر عمده خود می دانند؛ فردی که به عقیده روس ها، آنها را پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، از تحقیرهای غرب و بحران اقتصادی در دوران یلتسین نجات داد.
دیپلماتی از اتحادیه اروپا که سال ها در مسکو به سر می برد، می گوید: «هنگامی که درگیری های گرجستان شروع شد، روسیه انتظار آن را نداشت و درخصوص چگونگی مواجهه با این موضوع نیز اطلاع مشخصی در دست نبود. در دولت روسیه افرادی بودند که خواهان اتخاذ واکنشی حقوقی درخصوص این مناقشه بودند اما برخی دیگر نیز این حمله را ضربه ای به روسیه در منطقه ای می دانستند که از منافع ژئواستراتژیک بسیار مهمی برخوردار است و به این ترتیب بود که نقش پوتین در چنین شرایطی اهمیت پیدا کرد.»
دیمیتری مدودوف چند ماه قبل از انتخابات و حتی با آغاز دولت وی به گونه ای ظاهر شد که عامل امیدواری بسیاری از سیاستمداران و صاحبان شرکت ها و دیپلمات های غربی است. این سیاستمداران پس از سال هایی که پوتین با اظهارات ملی گرایانه و گاه تهاجمی اش در برابر اروپا و آمریکا به ایراد سخنرانی می پرداخت، خواهان آن بودند که رئیس جمهوری جدید روسیه را فردی سازش پذیر که می توانند با وی وارد گفت وگو شوند، ببینند.
منبع : روزنامه سرمایه