یکشنبه, ۱۴ بهمن, ۱۴۰۳ / 2 February, 2025
مجله ویستا
خود ویرانگری افراطی یک دیوانه وحشی!
«الیا كازان» كه براندو موفقیتش را بسیار مدیون او است، در مورد «براندو» میگوید: «او استعدادی بیشتر از داشتههایش داشت». این هنرپیشه، به شكل عجیب و غیرقابل باوری «مردانه» به نظر میآید و البته آشكار است كه خود این هنرپیشه هم از این مردانگی خوشش میآمد، چرا كه پیداست همواره ژست خاصی برای نشان دادن داشتههایش به خود میگرفت. آن كت چرمی، زیرپیراهنی خیس از عرق، شنل رمی، كلاه مكزیكی و اغلب لباسهایی كه در فیلمهای گوناگون بر تن او میبینیم، نشان از اشتیاق و كشش «مارلون براندو» به ژستهای مردانهاش دارند. هیكل او نیز البته مردانه و تنومند بود و این هیبت، اغلب، لرزه بر اندام اطرافیان و دشمنانش میانداخت، و البته مثل یك تیغ دو دم، این اجازه را به بیننده نمیداد تا ورای هیكل و هیبت و مردانگیاش، نگاهی هم كه به جذابیتها و ظرایف بازیگری این هنرپیشه بزرگ اندازند.
در بعضی از فیلمهای «مارلون براندو» زن مقابل او از نظر طبقه اجتماعی بالاتر از خود این هنرپیشه قرار میگرفت، و البته تنها چیزی كه این اختلاف طبقاتی را اندكی تعدیل میكرد وآن را كمرنگ جلوه میداد، تلفیقی خاص از خشونت و زنانگی در دنیای فیلم بود. «براندو» در بسیاری از فیلم هایش با زنان جوانی كه دچار كمبودهای عاطفی بودند و از این حیث دردمند به حساب میآمدند، ارتباط داشت. رابطه او، اما نوع خاصی بود كه عجیب بودنش، ورای نوعی رابطه غریزی دو جنس مخالف، نوعی ظرافت یا اشتیاق به چیزی بالاتر از یك رابطه صرف و زودگذر را تداعی میكرد.
در حقیقت «مارلون براندو» در فیلمهایی كه بازی كرده، بسان مردی است كه نمیتوان چه به هنگام ایجاد یك رابطه دوستانه و چه حتی به هنگام یك درگیری، نسبت به كردههای خود نوعی آگاهی و یقین و ایمان داشته باشد. موفقیت او هم ریشه در همین عدم یقین دارد و میتوان گفت دلیل موفقیتش توانایی ایجاد هماهنگی میان ذهنیات و جسم است. برخلاف بازیگران موفق و رقبایی چون «جیمز دین»، براندو به نوعی بازیگر منعطفتری بود و نقشهای گوناگون را میتوانست به سهولت ایفا كند. چنان كه میتوان گفت آنچه بیش از هر چیز برای «مارلون براندو» اهمیت داشت، ایفای درست نقشها بود و بیشك میتوان گفت كه راز درخشش و در پی آن انقلابی شگفت كه در دهه پنجاه در سینمای هالیوود ایجاد كرد، در همین سعی و توان او برای بهتر بازی كردن بود. او، كه خیلیها او را بهترین هنرپیشه تاریخ سینما میدانند، برخلاف سینما، در زندگی شخصیاش با مشكلات فراوانی روبرو بود و از این رو، برعكس حضور همیشه خویش در سینما، در زندگی شخصی میتوان از «مارلون براندو» به عنوان یك هنرپیشه ناكام نام برد.
«مارلون براندو» در فیلمهای اولیهاش، بیشتر در نقش مردان جوان و كم حرفی ظاهر میشد كه وضع مالی خوبی نداشتند و این مسائل نوعی سردی و خشونت به آنها میبخشید. رفتارهای او در مقابل زنان، به شیوهیی غیرقابل تكرار مخرب و نابود كننده به نظر میرسید.
به نظر میرسد كه در آن فیلمها «براندو» بیشتر مشتاق ژستهای مردانهاش بوده است تا هر چیز دیگری به اعمال قدرت و خشونتش بخصوص در رابطه با زنان هم ریشه در این اشتیاق او میتواند داشته باشد. البته، معصومیت و كودكی خاصی هم در چهره «مارلون» در نقشهای ابتداییاش دیده میشود كه بیشتر، معطوف به مردانگی و البته از خود گذشتگی و مهربانی چهرهاش است و این هم یكی از رازهای موفقیت این هنرپیشه میتواند باشد.
«مارلون براندو» به جرات یكی از اسطورههای سینمای تاریخ است به نوعی عصیان و سركشی كور كه در وجود او دیده میشود و این هم از رازهای اسطوره بودنش است، شاید ریشه در زندگی و گذشته خانوادگی او داشته باشد. اما این تنها دلیل تفاوت او به نسبت دیگر هنرپیشگان بزرگ دورانش نیست. آنچه «مارلون براندو» را از دیگر بازیگران هم ردیفش جدا میكند، این است كه «مارلون» خودش از شهرت ستارهیی و تبعات آن كه شامل میهمانیها و رفت و آمدهای كلیشهیی ستارهیی بود، بدش میآمد. این تفاوت را، البته كه نمیتوان جزیی از سرنوشت او نامید، بلكه این انتخاب این هنرپیشه بود. او خودش اینگونه میخواست، همانگونه كه روش زندگیاش در مقابل زنان را هم خودش انتخاب كرده بود. او میخواست كه در برابر زنان موضع منفی داشته باشد.
در زندگی خصوصی هم «مارلون براندو» سعی میكرد یك بازیگر باشد، و بود و همیشه در زندگیاش نقشآفرینی میكرد. اما این نقشآفرینیهای واقعی نیستند كه او را ماندگار كردهاند. شوخیهای كودكانه و زننده این هنرپیشه و حتی تمسخر كردن خودش جلوههایی از این نقشآفرینی همیشگی او هستند، اما آنچه او را اسطوره كرده و ماندگار ساخته، اینها نیست بلكه جسارت و توانایی او در ایفای نقشهای خاص است كه چهره جسورانه او را بیش از پیش به معرض نمایش گذاشته است؛ چنان كه میتوان گفت او در ایفای نقشهایش مثل یك اسفنج عمل میكرده است. به این صورت كه انگیزه كاراكتری را كه میبایست خلق كند، درك كرده و به خود جذب میكرد و كلیت نقش را با توجه به انگیزهیی كه درك كرده و شناخته بود، در درون خودش سامان میداد.
«مارلون براندو» را میتوان به عنوان آدمی سركش كه نه فقط در بازیهایش بلكه در زندگی شخصی هم نماد یاغیگری و سركشی بود، در سر فصل مهمی از هنرپیشهها و كلا هنرمندان عصیانگر قرار داد. او در زندگی واقعی، اصلا به شهرت و ستاره بودن پایبند نبود و همین هم «مارلون» را تبدیل به شخصیتی متمایز و اسرارآمیز كرده بود. رسواییهای گاه و بیگاهش را هم اگر به رمزآلود بودن مارلون بیفزایید، نتیجه روشنگر خواهد شد، با اینكه رسواییهای او بیش از اینكه رنگ و بوی سركشی داشته باشند، شبیه به لغزشهای هر كس در زندگیش بودند.
به نظر میرسد كه زندگی پر از فراز و فرود «مارلون براندو» این هنرپیشه را دچار نوعی روانپریشی كرده بود و این هنرپیشه تا پایان عمر در این روانپریشی غوطهور ماند. پدر «مارلون» یك دستفروش فقیر و مادرش یك هنرپیشه نه چندان موفق تئاتر بود كه از بس دوست داشت مورد علاقه و عشق تماشاگران تئاتر قرار بگیرد، زندگیش و شوهر و فرزندانش را فراموش كرده بودأ از آنجا كه مادر «مارلون براندو» هیچگاه نتوانست به توفیقی حتی نسبی در تئاتر دست یابد، او با افراط در نوشیدن الكل در پی پس زدن ناامیدیهای خود بود، اما هیچگاه نتوانست به رویاهایش برسد و همین هم زندگی آنها را شبیه یك جهنم كرده بود. «مارلون» از همان كودكی دچار نوعی حس دوگانه نسبت به خانوادهاش بود. هم اینكه دوست داشت به نوعی از این جهنم خانوادگی فرار كند و هم اینكه آرزو داشت صلح و دوستی وآرامش میان اعضای خانوادهاش ایجاد شود. اما مادرش، همیشه در مقابل روند دوستی خانواده قرار میگرفت. حتی وقتی كه «مارلون براندو» در اوج شهرت بود، مخالفتهای مادرش با او «مارلون» را دچار آسیبهای روحی و روانی میكرد. مادرش گویی كه قصد نداشت دست از سر «مارلون براندو» بر دارد.
خود او در این مورد، جایی گفته: «شاید عشق من به او كافی نبود. مادرم را به حال خودش رها كردم چرا كه دیگر نمیتوانستم این نكته را كه او همیشه دچار اختلال عصبی باشد، تحمل كنم. به او التماس كردم و به پاهایش افتادم تا همه چیز را به شكل اولش برگرداند. اما او مرا پس زد و چنان ناامیدم كرد كه حتی به سرم زد از او انتقام بگیرم. ولی... شاید این ماجرا بود كه باعث شد من در مقابل زنان موضعگیری غالبا منفی داشته باشم.»
«مارلون براندو» مرد بیكسی بود كه حتی در اغلب فیلمهایی كه بازی كرده پدر و مادری برای شخصیتی كه ایفا میكرد، وجود نداشت (البته جز فیلم پدرخوانده كه در آن خود او نقش پدر را بازی میكرد). نكته مهم دیگراین است كه تقریبا در اغلب فیلمهای «مارلون براندو» جملات گاه مبهمی وجود دارد كه در آن «كاراكتر» مارلون به پدر و مادرش طعنه میزند و بدوبیراه میگوید. مثل فیلم «وحشی» كه در لحظهیی از آن، «مارلون» كتك خورده و زخمی به گونهیی تمسخرآمیز میگوید كه پدرش او را محكمتر كتك میزده است.
«براندو» در اغلب فیلمهایش خانواده را به گونهیی تمسخرآمیز زیر سوال میبرد. بنیان بازی او این بود كه علاقه داشت فقط متكی به دیالوگهای نوشته شده نباشد و بتواند فراتر از آنها هنرمندی كند. به این دلیل خود را به دیالوگهای نوشته شده محدود نمیكرد و البته دیگران را هم تشویق میكرد كه هنگام بازی اندكی بداههپردازی و خلاقیت داشته باشند. «براندو»، در طول دوره كاریاش، در سینما وتئاتر، از یك فیلم و تئاتر تا فیلم و تئاتر بعدی سریعا همه چیز خود را تغییر میداد و عمیقا به درون نقش فرو میرفت و این فرو رفتن چنان بود كه در بسیاری از صحنهها پا فراتر از فیلمنامه گذاشته و بازی را طبق خلاقیت خودش جلو میبرد. بهترین مثال، مردن در یكی از فیلمهایش است كه بنا بر حس خودش، زمان آن را اندكی افزایش داد و جان كندنش را بیشتر روی پرده آورد.«براندو» را، اغلب به عنوان نخستین كسی میشناسند كه «متد اكتینگ» را بر سر زبانها آورد. او درخشانترین ستاره دورانش و همه دورانها بود و طبیعی است كه موفقیت او در نقشآفرینی به سبكی خاص بتواند زمینهساز همهگیر شدن سبك بازی او شود. این هنرپیشه، طبق متدی كه بازیگری را یاد گرفته بود، ابتدا ویژگیهای درونی نقش مورد نظر را بررسی میكرد و این ویژگیها را هنگام اجرا، به كار میبست و عریان و عیان میساخت. چنین شد كه این سبك بازیگری، علاقهمندان سینما را از رفتن سر كلاسهای مرسوم بازیگری آن دوران منصرف كرد و سبك براندو همهگیر شد.
«مارلون براندو» پس از موفقیت بینظیرش در تئاتر «تراموایی به نام هوس» در فیلم «مردان» در سال ۱۹۵۰ برای اولین بار وارد دنیای سینما شد. او در فیلم «مردان» نقش سرباز معلولی و افلیجی را داشت كه از جنگ باز گشته بود و رنجهایی كه كشیده بود، ظاهری بدخواه و غرضورز و یاغی و آزارنده به او داده بود. نقش او در این فیلم، كاراكتری ستم دیده بود كه حتی در عصیان و پرخاشگری هم به دلیل ضعف جسمیاش به جایی نمیرسد. «براندو» در ایفای این نقش موفق بود و نوید حضور یك هنرپیشه با آتیه را در سینما داد.
اما عصیان و پرخاشگری او در فیلمهای بعدی مجال بروز بیشتر پیدا كرد. با بازی در فیلمهایی چون «زندهباد زاپاتا» در سال ۱۹۵۱ كه در مورد قیام مردم مكزیك بود و نیز فیلمی چون «وحشی» در سال ۱۹۵۴ مارلون براندو به عنوان نماد و سمبل سركشی و عصیان در اذهان سینمادوستان شناخته شد. وجه مشخصه نقشهای او در این فیلمها این بود كه مدام زنان را تحقیر میكرد و این شاید از روحیه خود او هم میآمد كه در گفتوگویی به آن اشاره داشت. «براندو» در این سالها تبدیل به نماد و سمبل شده بود ولی خودش از این تاؤیرگذاریهایی كه در فیلمهایش داشت، شگفتزده و حتی وحشتزده شده بود.
خود براندو گفته كه از شخصیت «استنلی» در فیلم و نمایش «تراموایی به نام هوس» و بیرحمیهای این شخصیت متنفر بود و در ضمن از این میترسید كه شخصیت او در فیلم «وحشی» بیش از اینكه برای جوانان هشدار تلقی شود، مورد تقلید آنها قرار گیرد و البته همینطور هم شد. «براندو» با نوعی تواضع كه تاكنون از او دیده نشده میگوید كه باید تاوان بازی در آن فیلم را به گونهیی میداد. این گفته او هم چندان دور از ذهن نیست برای كسی كه «براندو» را میشناسد. پس از این، «براندو» در فیلم «در بارانداز» نقش یك بوكسور جوان را بازی كرد كه اطرافیانش از او برای رسیدن به اعمال و امیالشان سوءاستفاده میكردند. ایفای نقش او در این فیلم ماهرانه و استادانه بود، چنانكه خیلیها عقیده دارند كه «در بارانداز» یك فیلم عادی تجاری است كه بازی «مارلون براندو» به آن جذابیت و ظرافت هنرمندانه داده است. این نظر چندان هم بیراه نیست چرا كه در كارنامه بازیگری «براندو» از این نقشها و فیلمها به وفور دیده میشود.
«مارلون براندو» در سال ۱۹۵۹ دست به كاری بزرگ و البته سخت و پرخطر زد و كارگردانی فیلم وسترن «سربازهای یك چشم» را برعهده گرفت.
فیلم، فیلمی خوب و یك درام روانشناسانه است كه صحنههای دلپذیر و جذاب و به یادماندنی دارد. فیلم، به نوعی نشانگر و تصویرساز جنبههای دوگانه قدرت است. خیلیها معتقدند كه این فیلم، میشد بهتر از این از كار درآید و در كارنامه «مارلون» به عنوان یك شاهكار ارزیابی شود، اگر كارگردان اندكی انعطاف بیشتر نشان میداد، كه البته اینگونه نشد.
فیلم «سربازهای یك چشم» شكست خورد و شكست این فیلم موضعگیری و دیدگاه «مارلون براندو» را نسبت به سینما تغییر داد؛ در نظر «براندو» پس از آن، سینما تلفیقی از تحقیر و استثمار بود. از سویی، «براندو» بدون عشق به سینما و بازیگری فقط و فقط بخاطر دستمزدهای بالایی كه میگرفت كار میكرد و از سویی هم هالیوود دلش نمیخواست این ستاره بزرگ را كه اعتبار واحترام هالیوود در بسیاری از فیلمها مدیون حضور او بود، از دست بدهد. این دوگانگی روانی «براندو» را بیشتر كرد چرا كه به وضوح میدید كه نگاه صرفا اقتصادی به حضور او در سینما وجود دارد. او در دهه شصت چنین آدمهایی را كه نگاهی صرفا اقتصادی داشتند، كاریكاتورهایی پلید و كثیف میخواند كه در دهه پنجاه در فیلمهایی كه براندو بازی كرده بود علیه آنها شورش كرده بود.
در آن سالها اغلب جوانان سفیدپوست امریكایی و همهجایی دوست داشتند كمی هم «مارلون براندو» باشند و خودشان را شبیه او میكردند، اما نكته عجیب در این است كه خود «براندو» از «مارلون براندو» بودن نفرت داشت. این هم یك پندار دوگانهساز در اذهان این هنرپیشه بود. او به این دلیل قدر خودش را نمیدانست چرا كه اصلا برای كاری كه میكرد قدر و ارزشی قایل نبود.
بعدها، خیلیها، «براندو» را سرزنش كردند كه در آن دوران در هر فیلم كمارزش و بیارزشی نقشآفرینی كرده است. بعضیها هم دلیل این مساله را بیتفاوتی و حتی غرور مارلون براندو دانستند. اما عجیب اینكه این بیتفاوتی او باعث نمیشد كه او مسئولیتهای فرهنگی و هنری خود را فراموش كند و بازیهای سردستی ارایه كند. در آن فیلمها هم «براندو» عالی بود.
فیلمهایی كه مارلون براندو در آنها درخشید و پرفروغ ظاهر شد اغلب فیلمهایی بودند كه به موضوع قدرت یا رابطه زن و مرد میپرداختند. البته اغلب این فیلمها از نظر هنری فیلمهای بیارزشی بودند كه فقط و فقط حضور براندو آنها را قابل دیدن میكرد. از جمله این فیلمها میتوان به فیلمهایی چون «امریكایی زشت» و «انعكاس در چشم طلایی» اشاره كرد.
دیگر فیلمهای این جوری را میتوان «اپالوزا» و «كنتی در هنگكنگ» نامید كه در این فیلمها، حتی براندو هم همان براندو همیشگی نبود و نوعی كمكاری در بازیگری او مشاهده میشد كه تا پیش از آن نوظهور بود.
هر فیلمی كه در این دوران مارلون براندو بازی كرد نوعی رقابت و حتی جنگ تلقی میشد. در بعضی از این جنگها براندو میتوانست بدرخشد و موفق باشد و در بعضی از جنگها هم شكست میخورد و موضوع یا كارگردانی یا هر عنصر دیگر فیلم اجازه درخشش را از او میگرفت. اما حتی در این مواقع هم «براندو» متمایز بود، چرا كه در هر فیلمی نقش متمایز و جداگانهیی ایفا میكرد و هیچكدام از نقشهای او شبیه یكدیگر نبودند. او قادر به بازی در هر نقشی بود و در هر نقشی یك شخصیت باورپذیر را به نمایش میگذاشت. مثلا میتوان گفت او وقتی قرار بود در فیلمی نقش خرابكار را بازی كند این كار را چنان عالی انجام میداد كه گویی یك خرابكار عادی است.
در دورهیی «براندو» از دنیای سینما كناره گرفت. او از دنیای پرهیاهوی سینما خسته شده بود، اما این به نفع او تمام شد، چرا كه بازگشت او با دو فیلم بزرگ و پرشكوه رقم خورد كه از بهترین فیلمهای تاریخ سینما به شمار میآیند. او با بازی در این دو فیلم بزرگ توانایی و قدرت خود را یك بار دیگر به رخ همگان و بخصوص دشمنان نه چندان كمشمارش كشید. یكی از این فیلمها، اثر همیشه ماندگار «كاپولا» به نام «پدرخوانده»، فیلمی درخشان است كه در آن «براندو» در نقش «دون كورلئونه» تلفیقی از خشم و خشونت و مهربانی و به عبارت بهتر تلفیقی از قدرت و مرگ را به تصویر میكشد و فیلم دیگر كه جسورانهترین فیلم «براندو» و كل تاریخ سینما تا زمان ساخت آن به شمار میآید «آخرین تانگو در پاریس» است كه به نوعی برهنگی جسمی را با برهنگی فكری و ذهنی در هم میآمیزد.
پس از این فیلمها، «مارلون براندو» باز هم اشتباه كرد و با دستمزدی رویایی حضور در فیلم «سوپرمن» را قبول كرد كه یك شكست محض برای او بود و سپس فیلم «اینك آخرالزمان» كاپولا و یكی دو فیلم ضعیف دیگر پیش آمد و این سوال را پیش آورد كه چرا اینگونه آگاهانه مارلون براندو میكوشد اعتبار نه چندان براحتی به دست آمده خود را به بازی بگیرد و آن را ویران كند؟
«فرمول»، «فصل خشك سفید» و «نوآموز» تقریبا آخرین نقشآفرینیهای «مارلون براندو» در فیلمهای كم اهمیت هستند. پس از آن، مارلون تقریبا از صحنه سینما كنار كشید و به دام نوعی افسردگی افتاد. شاید بتوان موضعگیری و مقابله حالا نادرست او را در قبال سینما در افسردگی سالهای پایانی عمر او دخیل دانست. میل به پیشرفت باعث میشد تا در سالهای جوانی «براندو» در پی كسب تجربه و موفقیت باشد و این نوعی بازی روانشناختی را طلب میكرد كه این مساله در پایان عمر به افسردگی او تبدیل شد. میل به پیشرفت در او چنان بود كه باعث میشد به جنبه اقتصادی فیلمها با دیدی منفی و تحقیری بنگرد و در ضمن مسائل دیگر را هم فراموش میكرد. بازی او در «آخرین تانگو در پاریس» فراتر از معیارهای یك بازیگر بود و به همین دلیل به انتقاداتی كه آشكار بود بخاطر این فیلم خواهد شد توجه نكرد.
اگرچه او از این انتقادها جان سالم به در برد، اما دوران سختی را گذراند چنانكه بعدها گفت كه دیگر نمیخواهد با بازی در چنین فیلمهایی خودش را به خطر اندازد. مشخصه اخلاقی دیگر او صراحت و رك بودنش بود و هیچ چیز نمیتوانست مانع حرف زدن او شود. او بازیگر نبود، چیزی فراتر از یك بازیگری صرف را در او میدیدیم، چنانكه «باربارا استرانسید» در این مورد میگوید: «رنج چیزی است كه خیلی از مردم آن را درك نمیكنند، رنج فاش كردن همه رازهای خود برای دیگران، كه این البته یك رنج دلنشین است. كمتر، بازیگری مثل «براندو» وجود داشته است كه چنین صمیمانه رازهای خود را برای تماشاگر فاش كند و او از این حیث بیهمتاست».
منبع : روزنامه اعتماد
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست