|
خدا درد داده درمان هم داده
|
|
|
نظير:
|
|
|
هر کجا دردى است درمانش مقرر کردهاند
|
|
|
- هيچ دردى نيست در عالم که باشد بىدوا (طائى شميرانى)
|
|
|
- هر مرض چاره و هر درد دوائى دارد
|
|
|
- هر دردى را درمانى است
|
|
|
- در دو عالم از فراوان است
|
هر يکى را هزار درمان است (سنائى)
|
|
|
- شپش ار هست ناخنت هم هست (سنائى)
|
|
|
- هيچ دردى نيست کاو را نيست درمان، غم مخور (جوينى)
|
|
خدا درد را به اندازهٔ طاقت مىدهد
|
|
|
نظير:
|
|
|
خدا سرما را بهقدر بالاپوش مىدهد
|
|
|
- درد هر کس بهقدر طاقت اوست
|
|
|
- خدا کوه را مىبيند و برفش را مىفرستد
|
|
|
- اگر زخم شتر به خر باشد يک ساعت هم دوام نمىآورد
|
|
خدا درد را به دوستانش مىدهد (از جامعالتمثيل)
|
|
|
رک: هر که در اين بزم مقرّبتر است
|
جام بلا بيشترش مىدهند
|
|
خدا دلهاى شکسته را دوست دارد
|
|
خدا دنيا را در شش روز خلق کرده است
|
|
|
رک: شتاب کار شيطان است
|
|
خدا دنيا را در يک روز خلق نکرده است
|
|
|
رک: شتاب کار شيطان است
|
|
خدا ده انگشت را برابر خلق نکرده است
|
|
|
رک: خدا پنج انگشت را يکسان نيافريده
|
|
خدا دهن باز را بىروزى نمىگذارد
|
|
|
رک: خدا روزىرسان است
|
|
خدا ديرگير است اما سختگير است٭
|
|
|
رک: صبر کوتاهِ خدا سى سال است
|
|
|
|
٭ مولوى در بيان اين معنى گويد:
|
|
|
|
حلم حق با تو مداراها کند
|
چون که از حدّ بگذرد رسوا کند
|
|
خدا را چه ديدهاى؟
|
|
|
خدا بزرگ و کاساز است
|
|
خدا را خدا بگويند کفر نيست٭
|
|
|
بيان حقيقت نبايد کسى را دلآزرده کند. اگر محاسن و معايب کسى را بشمارند نبايد دل آزرده و خشمگين گردد
|
|
|
|
٭ يا: خدا را خدا بگويند بدش نمىآيدو کفر نگفتهاند
|
|
خدا رحمت کند خوب آدمى بود! به تعريض و کنايه بهکار برند٭
|
|
|
نظير: خوشا آن دورهاى که خُرد مىکرديم يک پاپاسى را
|
|
|
|
٭ اگر رفت و اگر خلق از وى بياسود
|
............................. (لاادرى)
|
|
خدا رحمت کند مرحوم حاج ميرزا آقاسى را ٭
|
|
|
نظير: خوشا آن دورهاى که خُرد مىکرديم يک پاپاسى را
|
|
|
|
٭ ......................
|
ببخشد جاى آن بر خلق احزاب سياسى را(مطلع غزلى از اديبالممالک)
|
|
خدا رحم کرد خونش را گرفتيم!
|
|
|
طبيبى نادان از بيمار خود خون گرفت. بيمار بدبخت در دم جان سپرد. طبيب با خودستائى و غرور ابلهانه بادى در گلو انداخت و گفت: خدا رحم کرد خونش را گرفتيم!
|
|
خدا رزّاق است
|
|
|
رک: خدا روزىرسان است
|
|
خدا روزى را با زنبيل از آسمان براى کسى نمىفرستد
|
|
|
رک: از تو حرکت، از خدا برکت
|
|
خدا روزى را به احمق مىدهد
|
|
|
نظير:
|
|
|
فاليز جهان بهر خران آمده است
|
|
|
- ابلهان را همه شربت ز گلاب و قند است
|
|
|
رک: دنيا به کام ابلهان است
|
|
خدا روزىرسان است
|
|
|
نظير:
|
|
|
خدا رزّاق است
|
|
|
- خدا دهن باز را بىروزى نمىگذارد
|
|
|
- دهن باز بىروزى نمىماند
|
|
|
- رزق را روزىرسان پر مىدهد (صائب)
|
|
|
- ضامن روزى بوَد روزىرسان
|
|
|
- رزق تو بر تو ز تو عاشقتر است (مولوى)
|
|
|
- هر آنکس که دندان دهد نان دهد (سعدى)
|
|
|
- هر کسى روزى خودش را مىخورد
|
|
|
- روزىدهنده خداست
|
|
|
- تا حياتى هست ما را روزى ما مىرسد (امين کاشانى)
|
|
|
- هر سرى يک روزى دارد
|
|
|
- بىمگس هرگز نماند عنکبوت (صائب)
|
|
|
- روزى سگ زير دست و پايش است
|
|
|
- روزى گربه دست زن شلخته است
|
|
|
- خدا مىرساند و هر جا که هست
|
|
|
- هر چه ز روزى است رسد در زمان
|
و آنچه نباشد نرسد بىگمان (طوطىنامه)
|
|
|
- رزق مقسوم رسد گرچه پس و پيش رسد (مخفى)
|
|
خدا روزىرسان است اما اهنّى هم مىخواهد!
|
|
|
رک: از تو حرکت، از خدا برکت
|
|
خدا ز آن خرقه بيزار است بالله
|
که صد بُت باشدش در آستينى (حافظ)
|
|
|
نظير: شرمم از خرقهٔ آلودهٔ خود مىآيد
|
که به هر پاره دو صد شعبده پيراستهام (حافظ)
|
|
خدا ساخته اگر حضرت عباس بگذرد!
|
|
|
رک: خدا خواسته اگر...
|
|
خدا سرما را بهقدر بالاپوش مىدهد
|
|
|
نظير: خدا درد را به اندازه ٔ طاقت مىدهد
|
|
خدا سِيّمى را به خير بگرداند!
|
|
|
رک: هيچ دوئى نيست که سه نشود
|
|
خدا شاه خُلها را بيامرزد!
|
|
|
نظير: خدا پدر صاحبِ خر را بيامرزد!
|
|
خدا شاه ديوارى را خراب کند اين چالهها پر شود
|
|
خدا شترى بدهد که خير ما در آن باشد!
|
|
|
رک: کاشکى شرّى به پا شود که خير ما در آن باشد
|
|
خدا جان را بگيرد عقل را نگيرد
|
|
|
مقایسه شود با : عقل که نيست جان در عذاب است
|
|
خدا صاحبِ خر را بيامرزد! (عامیانه). اين عمل تو بسيار احمقانه است
|
|
|
نظير: خدا يک جو عقل بدهد! خدا شاه خُلها را بيامرزد!
|
|
خدا فقير کرده کِى کثيف کرده؟
|
|
|
نظير: ژنده باش، گَنْده مباش
|
|
خدا کس بيکسان است
|
|
|
نظير:
|
|
|
ما هم خدائى داريم
|
|
|
- اگر تو نباشى يار من
|
خدا بسازه کار من
|
|
|
- خدايِ خردبخشِ روزىرسان
|
پناه فقيران، کس بيکسان(امير وحيدالدين مسعود)
|
|
خدا کشتى آنجا که خواهد بَرَد
|
اگر ناخدا جامه بر تن درد
|
|
|
نظير: روَد کشتى آنجا که خواهد خدا...
|
|
خدا کوه را مىبيند و برفش را مىفرستد
|
|
|
رک: خدا در د را به اندازهٔ طاقت مىدهد
|
|
خدا که بخواهد پدر کسى را بسوزاند خودش را مىفرستد پى هيزم
|
|
|
عبارتى است براى نشان دادن سختگيرى خداوند در تنبيه بدکاران
|
|
خدا که مىدهد روزى به بنده نمىپرسد کجائى جنبده؟
|
|
خدا کى مىدهد عمر دوباره؟
|
|
|
رک: آدم دوباره به دنيا نمىآيد
|
|
خدا گر ز حکمت ببندد درى
|
به چفتش زند قفل محکمترى(از ساختههاى عوام)
|