جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

مگر تو یوسفان را دلستانی


مگر تو یوسفان را دلستانی    مگر تو رشک ماه آسمانی
مها از بس عزیزی و لطیفی    غریب این جهان و آن جهانی
روان‌هایی که روز تو شنیدند    به طمع تو گرفته شب گرانی
ز شب رفتن ز چالاکی چه آید    چو ذوالعرشت کند می پاسبانی
منم آن کز دم عیسی بمردم    مرا کشته‌ست آب زندگانی
چنین مرگی که مردم زنده گردم    گرت بینم ایا فخر الزمانی
دلم از هجر تو خون گشت لیکن    از آن خون رست صورت‌های جانی
ز درد تو رواق صاف جوشید    ز درد خم‌های خسروانی
خداوندی است شمس الدین تبریز    که او را نیست در آفاق ثانی
برید آفرینش در دو عالم    نیاورده‌ست چون او ارمغانی
هزاران جان نثار جان او باد    که تا گردند جان‌ها جاودانی
دریغا لفظ‌ها بودی نوآیین    کز این الفاظ ناقص شد معانی


همچنین مشاهده کنید