اصطلاح تحرک اجتماعى به حرکت افراد از يک منزلت اجتماعى به منزلت ديگر اطلاق مىشود. آدمها ممکن است به منزلت پائين يا بالا تحرک يابند و يا در يک سطح منزلتى از يک شغل به شغل ديگر انتقال پيدا کنند.
|
|
|
|
- تحرک عمودى:
|
به تغيير منزلت فرد از يک طبقهٔ اجتماعى به طبقه ديگر اطلاق مىشود. شخصى که تحرک عمودى را تجربه مىکند، ممکن است به سمت پائين يا بالاى نردبان اجتماعى تحرک يابد.
|
|
مثال:
|
شخصى که از رياست يک اداره به مديريت کل ارتقاء مىيابد، در واقع، تحرک عمودى صعودى را تجربه مىکند. براثر اين ارتقاء، درآمد و مسئوليت کلى اين فرد نيز افزايش مىيابد. اما مربى فوتبال يک تيم دست اول وقتى به مربيگرى يک تيم دسته دوم نزول مىکند، تحرک عمودى نزولى مىيابد.
|
|
- تحرک افقى:
|
به حرکت فرد از يک شغل به شغلى ديگر در همان سطح اجتماعي، اطلاق مىشود. شخصى که تغيير شغل مىدهد ولى منزلت اجتماعى آن هيچ تغييرى نمىکند، تحرک افقى را تجربه مىکند.
|
|
مثال:
|
کسى که از يک شغل کارگر پمپبنزين با درآمد ماهى هفتهزار تومان به شغل کارگر ساختمانى با همان درآمد انتقال مىيابد، تحرک افقى را نشان مىدهد. در واقع، او از شغلى که مهارت چندانى نياز ندارد، به شغل ديگرى با همان سطح مهارت انتقال يافته است.
|
|
- تحرک مياننسلى:
|
به تحرکى اطلاق مىشود که ميان دو نسل صورت مىگيرد.
|
|
مثال:
|
وقتى پسر يک راننده تاکسى در رشتهٔ پزشکى فارغالتحصيل شده و پزشک موفقى مىگردد، تحرک مياننسلى اتفاق مىافتد، تحرک مياننسلى سير نزولى نيز مىتواند داشته باشد. وقتى پسر يک پزشک رانندهٔ تاکسى مىشود، فراگرد بالا صورت معکوس بهخود مىگيرد.
|
|
- تحرک دروننسلى:
|
به دگرگونى يا دگرگونىهائى در منزلت اجتماعى يک فرد يا گروه، طى يک نسل، اطلاق مىشود.
|
|
مثال:
|
فرض کنيد پنج فرزند در يک خانوادهٔ ميانه حال بهدنيا آمده باشند. چهار نفر آنها پس از گذراندن تحصيلات متوسطه، با حقوق متوسط جذب بازار کار مىشوند، ولى يکى از آنها کار نيمهوقت مىگيرد و در دانشگاه به تحصيلات خود ادامه مىدهد. او پس از فارغالتحصيل شدن از دانشگاه فرصت درخشانى در يک شرکت بزرگ بهدست مىآورد و پس از چند سال به عالىترين سطح مديريت آن شرکت ارتقاء مىيابد. درنتيجه، سطح درآمد و پايگاه اجتماعى اين فرزند پنجم چنان بالا مىرود که با چهار فرزند ديگر خانواده قابل مقايسه نيست. در واقع، اين فرد نمونهٔ يک تحرک دروننسلى را به نمايش مىگذارد.
|
|
|
هر جامعهاى براى خود نوعى قشربندى اجتماعى دارد. در يک جامعهٔ باز بىگمان نابرابرىهائى وجود دارند، ولى افراد آن دستکم از امکان تحرک به يک طبقهٔ اجتماعى بالاتر برخوردار هستند. بايد يادآور شد که يک جامعهٔ به راستى باز، يک نوعِ آرمانى است و تنها در نظريه وجود دارد. در يک نظام اجتماعى باز، افراد با نشان دادن دستآوردها و شايستگىهاى خود از پايگاههاى منزلتى معينى برخوردار مىشوند.
|
|
اما در جامعهاى که از هر نظر بسته است، پايگاه منزلتى فرد از همان بدو تولد مشخص مىشود و براى سراسر عمر ثابت باقى مىماند، بىآنکه تحرکى رو به بالا و يا به پائين را تجربه کند. به اين نوع منزلت، منزلت انتسابى مىگويند.
|
|
مثال:
|
نظام آپارتايد آفريقاى جنوبى که اکنون کم و بيش منسوخ شده است، بهترين نمونهٔ يک نظام اجتماعى بسته است. در اين نظام، سياهان تنها به کارهاى پست مىپردازند و جدا از جمعيت سفيدپوست زندگى مىکنند. سياهان آفريقاى جنوبى در يک نظام بستهٔ طبقاتى بهدنيا مىآيند و هيچگونه امکانى براى تحرک به سطح بالاتر جامعه ندارند.
|
|
| ساختار باز و بسته در نواحى روستائى و شهرى
|
|
جامعهشناسان به اين نتيجه رسيدهاند که بيشتر جوامع ماقبل صنعتى يا کشاورزي، از نوع يک جامعهٔ بسته بهشمار مىآيند. معمولاً افرادى که در جوامع روستائى بهدنيا مىآيند، در سراسر عمر خود از يک منزلت اجتماعى برخوردار هستند. منزلت در اين جوامع از نوع انتسابى است، يعنى زمينهٔ خانوادگى مهمترين عامل در تعيين منزلت افراد است. از سوى ديگر افرادى که در مناطق شهرى و صنعتى سکونت دارند، معمولاً بر مبناى دستآورد منزلت بهدست مىآورند و بيشتر از مناطق روستائى از مزاياى يک جامعهٔ باز برخوردار هستند.
|
|
مثال:
|
در بيشتر موارد، براى آنکه يک مزرعه توليد داشته باشد، همهٔ اعضاء خانوادهٔ گسترده کشاورز بايد با يکديگر همکارى کنند و هريک سهم خود را ادا کند. اين خانواده از فرد مىخواهد که در مزرعه بماند و به سهم خود براى افزايش توليد مزرعهٔ خانوادگى کار بدنى کند. اين محدوديتهاى اجتماعى به فرد اجازه نمىدهند که منزلت اجتماعى خود را بهبود بخشد. اما افرادى که در شهر زندگى مىکنند امکان بسيار بيشترى براى تحرک عمودى دارند. آنها بهجاى اينکه وابستهٔ يک شغل خاص باشند، مىتوانند شغلهاى گوناگونى را تجربه کنند، بىآنکه پايبندىها و مسئوليتهاى خانوادگى چندان دست و پاگير آنها باشند.
|
|
| دگرگونى در بازار کار و تأثير آن بر تحرک اجتماعى
|
|
با گذار يک جامعه از حالت کشاورزى به وضعيت صنعتى، نسبت نياز جامعه به افراد طبقات پائين براى انجام دادن کارهاى پست، کاهش مىيابد. اشتغال در جوامع صنعتى به مهارتهائى تخصصى نياز دارد که از طريق تحصيلات دانشگاهى يا دورههاى آموزشى بهدست مىآيند. از آنجا که انجام دادن کارهاى پست و ساده به مهارت چندانى نياز ندارد، براى اين نوع کارها در جوامع صنعتى چندان ارزشى قائل نيستند. وانگهي، با رشد صنعت، اين نوع کارهاى پست و سطح پائين در بيشتر موارد بهوسيلهٔ ماشين انجام مىشوند. از اين گذشته، بسيارى از افراد اين فرصت را پيدا کردهاند که صاحب تخصص شوند و وارد شغلهاى تخصصى و مديريت گردند.
|
|
| جامعهٔ شهرى و منزلت اکتسابى
|
|
در يک جامعهٔ صنعتى شهرى، منزلت اکتسابى براى اکثريت مردم بسيار مهمتر از منزلت انتسابى است. اين امر بهخاطر آن است که جامعهٔ صنعتى براى مهارتهاى تخصصى که به يک دورهٔ طولانى آموزشى نياز دارند، ارزش بسيارى قائل است.
|
|
مثال:
|
براى واردشدن در مشاغلى چون مهندسى ساختمان، پزشکى، قضاوت و حسابداري، شخص نه تنها بايد آموزشهاى لازم را ببيند، بلکه بايد درجهٔ شايستگى آن را نيز اثبات کند. هيچ کسى نمىتواند بدون اثبات سطح شايستگى خود، عهدهدار يک شغل تخصصى گردد.
|