|
|
اگر افراد جماعت همديگر را تحريک نکنند و بدينسان هيجان عاطفى آنها را تشديد نکنند، هيچگونه رفتار جمعى امکانپذير نيست. افراد در ميان جمع چنان برانگيخته مىشوند که معمولاً پيامدهاى احتمالى اعمال خود را تشخيص نمىدهند.
|
|
- موارد وقوع سرايت عاطفى:
|
نمونههاى سرايت عاطفى در بسيارى از موقعيتهاى اجتماعى فراوان پيدا مىشوند. برخى از اين موقعيتها عبارتند از: شورشها، مسابقات، رژهها، تظاهرات و گردهمائىهاى سياسى و مذهبي.
|
|
|
شايعه پيامى است که در ميان افراد جامعه دهان به دهان مىگردد ولى واقعيت آن را تأييد نمىکند. وقتى افراد بسيار مشتاق خبرگيرى از چيزى باشند ولى قادر به کسب اطلاعات موثق نباشند، پذيراى شايعات مىشوند. شايعات اگر تعصبات افراد را تأييد کنند و يا نفرتهاى خود را توجيه نمايند، بهتر و بيشتر مىتوانند گسترش يابند.
|
|
مثال:
|
در ميان کشورهاى استبدادى توسعهنيافته که اخبار تحت نظارت و سانسور دولت پخش مىشوند، شايعات رواج فروان دارند، زيرا در اين کشورها مردم به اخبار نظارتشدهٔ رسانههاى همگانى اعتقادى ندارند و بيشتر از مردم کشورهاى آزاد به شنيدن و پخش شايعات علاقهمند هستند.
|
|
|
جماعت به گروهى از مردم اطلاق مىشود که دوشادوش همديگر در نقطهاى گرد آمده باشند. زندگى جماعت، زندگى ناپايدارى است و اعضاء آن براى مدت زمان کوتاهى گردهم مىآيند. آدمها براى اين در يک جماعت جمع مىشوند که نسبت به يک قضيه، رويداد يا شخص خاصي، علاقه يا نگرانى مشترکى دارند. همين نگرانى يا علاقه براى اعضاء يک جماعت نقش يک محرک مشترک را بازى مىکند.
|
|
مثال:
|
تجمع انبوه مردم در ورزشگاههاى بزرگ، صف مسافران اتوبوس، قطار و فروشگاهها از جملهٔ نمونههاى جماعت بهشمار مىآيند.
|
|
|
-
جماعت بيانگر:
|
اين جماعت به تجمعهائى اطلاق مىشود که اعضاء آنها خواستار بيان احساسات دستهجمعى آنها باشند؛ اين جماعت احساسات خود را به شيوهاى خويشتندارانه و مسالمتآميز بيان مىکند.
|
|
مثال:
|
تماشاگران فوتبال و شرکتکنندگان گردهمائىهاى سياسي، نمونههاى جماعت بيانگر بهشمار مىآيند.
|
|
- جماعت کنشگر:
|
عمل يک جماعت کنشگر معطوف به يک هدف يا فرد خاصى است و خواستار وقوع يک نوع تغيير مىباشد.
|
|
مثال:
|
جمعيتهاى شرکتکننده در تظاهرات و شورشهاى سياسي، نمونههاى جماعت کشنگر هستند.
|
|
- اوباش:
|
اوباش يک جماعت کنشگر است که احساسات وى بهشدت تحريک شده باشد. بيشتر فعاليتهاى اوباش ماهيتى خشونتآميز دارند.
|
|
- حضار:
|
حضار تحتتأثير محرکهاى بيرون از خود است و به شيوهاى انفعالى عمل مىکند. سطح ارتباط ميان اعضاء حضار بسيار محدود است، ولى محرک خارجى مىتواند ارتباط موثرى با يکايک حضار برقرار کند.
|
|
- شورش:
|
هرگاه يک جماعت خشن و پرخاشگر به جان و مال ديگران حملهور شوند، شورش رخ مىدهد.
|
|
- وحشتزدگى:
|
وحشتزدگى زمانى رخ مىدهد که جماعت بهخاطر احساس يک خطر مشترک بهگونهاى دستهجمعى دچار وحشت شديد شود. وحشتزدگى معمولاً با هراس، سردرگمى و فقدان رهبرى کارآمد، همراه است.
|
|
|
|
جامعهشناسان اين اصطلاح را در مورد يک دسته از افرادى بهکار مىبرند که در مورد يک قضيهٔ عمومى نگرانى مشترک دارند. از آنجا که اعضاء يک انجمن باور دارند که قضيهٔ مورد نظر آنها اهميت اساسى دارد، براى حل مسئله و نفوذ بر عقيدهٔ همگانى با يکديگر تماس برقرار مىکنند.
|
|
مثال:
|
جنايت و بزهکارى، پائينآمدن سطح کيفيت آموزشى مدارس، حقوق مصرفکننده و حمايت از حيوانات رو به زوال، از جملهٔ مسائلى هستند که مىتوانند انگيزهٔ تشکيل انجمنها گردند.
|
|
|
تبليغات به سوقدادن عقيدهٔ عمومى در جهت يک ديدگاه خاص اطلاق مىشود. در بسيارى از موارد، اطلاعات نادرستى بهمنظور واداشتن مردم به تجديدنظر در ارزشها و باورهاى آنها در موارد خاص، به آنها ارائه مىشوند. تبليغات بهجاى توسل به عقل مردم به عواطف آنها متوسل مىشود و غالباً بر قضائائى تأکيد مىکند که مردم نگران آنها هستند.
|
|
مثال:
|
هر گروه ذىنفعى در جامعه براى اعمال نفوذ بر عقايد عمومى تبليغات ويژهاى براى خود دارد. هريک از اين گروهها سعى مىکند منفعت گروهى خود را بهجاى مصلحت عمومى بهخورد عامهٔ مردم دهد.
|
|
- مؤثربودن تبليغات:
|
تبليغات زمانى که به مسائل حاد و فورى جامعه مىپردازد، بيشترين تأثير را دارد. آدمهائى که تحصيلات چندانى ندارند بيشتر از ديگران در برابر تبليغات آسيبپذير هستند، بهويژه اگر تبليغات، ارزشها، احساسات و باورهاى آنها را هدف قرار دهد. اگر تبليغات متقابل وجود داشته باشد و بر اثر آن، اعتبار تبليغگر در معرض ترديد قرار گيرد و گيرندهٔ تبليغات امکان سنجش صحت و سقم تبليغات مخالف را داشته باشد، تأثيرپذيرى تبليغات کاهش مىيابد.
|
|
|
بسيارى از مردم بر اين باور هستند که با رفتارى متفاوت و يا نوپديد مىتوانند براى خود وجههاى بهدست آورند. بدعت به يک چنين رفتارى اطلاق مىشود که در يک دورهٔ به نسبت کوتاه رواج مىيابد. مد گرچه با بدعت همانند است ولى به رسومى اطلاق مىشود که بهگونهاى دورهاى تغيير مىيابند. مد به اندازهٔ بدعت، ريشهاى و سريع نيست.
|
|
مثال:
|
شيوع تبهاى اجتماعى مانند هيپيسم و پانکيسم در غرب و نمونههاى رفتار عمدى خلاف عرف و يا تقليد از سبک زندگى شخصيتهاى معروف و مردمپسند در بيشتر نقاط جهان، مثالهاى بدعت بهشمار مىآيند و رواج مدهائى که هرچند سال يک بار عوض مىشوند، نمونهٔ شيوع مد را در جامعه نشان مىدهد.
|
|
|
شيدائى به الگوى رفتار غيرمتعارفى اطلاق مىشود که تعداد به نسبت کمى از مردم در يک دورهٔ بسيار کوتاه از خود نشان مىدهند. اکثريت مردم شيدائى را رفتار عجيب و غريب مىدانند.
|
|
مثال:
|
سر و دست شکستن براى يک هنرپيشه يا ورزشکار محبوب و غش و ضعف رفتن در اوج برخى از مراسم اجتماعي، نمونههاى شيدائى بهشمار مىآيند.
|
|
|
وقتى افراد در ميان جمع خويشتندارى خود را از دست مىدهند و به شيوهاى برانگيخته و نامعقول رفتار مىکنند، در مورد آنها مىتوان گفت که دچار هيسترى تودهاى شدهاند. در اين حالت که امکان رفتار معقولانه از افراد سلب مىشود، آنها دچار وحشتزدگى مىشوند و در نتيجه، به رفتار نامعقول همديگر دامن مىزنند.
|
|
مثال:
|
رفتار آدمها در مکانهاى تجمع مردم، مانند سالنهاى سينما يا ورزشگاهها، به هنگام شنيدن خبر آتشسوزى و هجوم سراسيمه آنها به دربهاى خروجى و لگدمال کردن آدمهاى ديگر، نمونهٔ هيسترى تودهاى است.
|
|
|
رفتار جمعى اگر خسارت مالى و جانى بهبار آورد، به زيان جامعه تمام مىشود. ولى اگر خواسته باشيم دگرگونىهاى سريعى در جامعه ايجاد کنيم، از همين رفتار جمعى مىتوانيم بيشترين استفاده را ببريم.
|