شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

شدم به سوی چه آب همچو سقایی


شدم به سوی چه آب همچو سقایی    برآمد از تک چه یوسفی معلایی
سبک به دامن پیراهنش زدم من دست    ز بوی پیرهنش دیده گشت بینایی
به چاه در نظری کردم از تعجب من    چه از ملاحت او گشته بود صحرایی
کلیم روح به هر جا رسید میقاتش    اگر چه کور بود گشت طور سینایی
زنخ ز دست رقیبی که گفت از چه دور    از این سپس منم و چاه و چون تو زیبایی
کسی که زنده شود صد هزار مرده از او    عجب نباشد اگر پیر گشت برنایی
هزار گنج گدای چنین عجب کانی    هزار سیم نثار لطیف سیمایی
جهان چو آینه پرنقش توست اما کو    به روی خوب تو بی‌آینه تماشایی
سخن تو گو که مرا از حلاوت لب تو    نه عقل ماند و نه اندیشه‌ای و نی رایی


همچنین مشاهده کنید