|
عبادت بهجز خدمت خلق نیست٭ (سعدی) |
|
|
|
٭ ........................... |
به تسبیح و سجّاده و دلق نیست (سعدی) |
|
عبادت به سجاده و دلق نیست (رضا قاضی مرادی) |
|
عبارت را از عبارت بسیار فرق است |
|
|
چنین شنیدم که هارونالرشید خوابی دید بر آن جمله که پنداشتی که جملهٔ دندانهای او از دهان بیرون افتادی به یک بار. بامداد معبّری را بخواند و پرسید که تأثیر این خواب چیست؟ معبّر گفت: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد، همهٔ اقرباء تو پیش از تو بمیرند چنانکه کس نماند. هارونالرشید گفت: این معبّر را صد چوب بزنید (...) خوابگزاری دیگر را فرمود آوردند و این خواب را با وی بگفت. خوابگزار گفت: بدین خواب که امیرالمؤمنین دیده است دلیل کند که امیرالمؤمنین دراز زندگانیتر از همهٔ اقرباء باشد. هارونالرشید گفت: راهنمونی خرد یکی باشد (...) امّا عبارت را از عبارت بسیار فرق است. این مرد را صد دینار فرمود (قابوسنامه) |
|
عجب رسمی است رسم آدمیزاد |
که دور افتاده را کی میکند یاد (از ترانههای روستائی خراسان) |
|
عجب عجب که تو را باد دوستان آمد (از مجمعالامثال) |
|
|
نظیر: |
|
|
وه چه خوب آمدی صفا کردی؟ چه عجب شد که یاد ما کردی (ایرج میرزا) |
|
|
ـ آفتاب از کدام سمت درآمده است؟ |
|
|
ـ آفتاب از کدام سمت دمید |
که تو امروز یاد ما کردی؟ (ایرج میرزا) |
|
|
ـ شما کجا، اینجا کجا؟ |
|
عجب ماستی خریدیم همش دوغ خالی بود! (عا). |
|
|
نظیر: عجب کشکی سابیدیم همش دوغ پتی بود! |
|
عجب کشکی سابیدیم همش دوغ پتی بود! (عا). |
|
|
نظیر: عجب ماستی خریدیم همش دوغ خالی بود! |
|
عجله کار شیطان است |
|
|
نظیر: |
|
|
شتاب و بدی کار اهریمن است (فردوسی) |
|
|
ـ تعجیلکننده پیر و شیطان است |
|
|
ـ لعنت بهکار دستپاچه! |
|
عدل، ترازوی خدا در روی زمین است |
|
عدلِ تو قندیل شب افروز تُست |
|
|
رک: یک ساعت عدالت بهتر از هزار سال عبادت است |
|
عدو در چَهْ و دیو در شیشه بِهْ! |
|
عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد٭ (صائب) |
|
|
|
٭ ............................. |
خمیر مایهٔ دکان شیشه گر سنگ است (صائب) |
|
عذر احمق از جُرمش بدتر است |
|
|
نظیر: |
|
|
عذر احمق بدتر از جرمش بوَد (مولوی) |
|
|
ـ عذر احمق را نمیباید شنید (مولوی) |
|
عذر احمق بدتر از جُرمش بود٭ |
|
|
رک: عذر احمق از جُرمش بدتر است |
|
|
|
٭ ........................... |
عذر نادان زهرِ هر دانش بوَد (مولوی) |
|
عذر احمق را نمیباید شنید٭ |
|
|
رک: عذر احمق از جرمش بدتر است |
|
|
|
٭ مرغ بیوقتی سرش باید برید |
.............................. (مولوی) |
|
عذر تقصیرات ما چندان که تقصیرات ما |
|
عذر رو را سفید نمیکند |
|
|
نظیر: معذرت هم روی گناه را سفید نمیکند |
|
عرعرش بس نیست، جو هم میخواهد! (عا). |
|
|
رک: کچلیاش کم است، آواز هم میخواند! |
|
عروس بیجهاز، روزهٔ بینماز، دعای بینیاز،
قورمهٔ بیپیاز! (عا). |
|
|
رک: روزهٔ بینماز، عروس بیجهاز... |
|
عروسِ پایش کج است میگوید راه خانهٔ داماد
هموار نیست! |
|
|
رک: به عروس گفتند برقص، گفت: اتاق کج است |
|
عروس تعریفی شلخته از آب درمیآید! (عا). |
|
عروس جوان، داماد پیر، سبد را بیار جوجه
بگیر! (عا). |
|
|
به طعن و تمسخر بهکار برند |
|
|
نظیر: نزیبد مرا با جوانا چمید |
که بر عارضم صبح پیری دمید (سعدی) |
|
عروس جهاز تنبان دارد مفت کفل گُندهاش!
(عا). |
|
عروس خانگی قُربی ندارد |
|
|
نظیر: |
|
|
هر که عروس عمّه شد مغز سرش چو دُنبه شد |
|
|
ـ هر که عروس خاله شد بیحرمت و جزغاله شد |
|
|
ـ هر که عروس خاله شد مغز سرش تو چاله شد |
|
|
ـ به دُم جنبانک گفتند: چرا لنگهایت اینقدر
باریک است؟ گفت: آخر من عروس عمّهام هستم! |
|
عروس سرِ خودش را نمیتوانست ببندد رفت سرِ
همسایه را ببندد (عا). |
|
|
نظیر: زن حاجی خانهٔ خودش نمیتوانست آش
بپزد میرفت خانهٔ همسایه برای آش پختن! |
|
عروس شدم وسمه کنم نه وصله! (عا). |
|
|
نظیر: آمدم وسمه کنم نه وصله! |
|
عروس عروسی داره، داماد خبر نداره! (عا). |
|
|
رک: خانه عروس عروسی است، خانهٔ داماد خبری
نیست |
|
عروس که به ما رسید شب کوتاه شد! (عا). |
|
|
رک: نوبت به اولیاء که رسید آسمان تپید |
|
عروس که بیتنبون شد کنج صندوقخانه مینشیند
(عا). |
|
|
نظیر: بیبی از بیچادری خانهنشین شده است |
|
عروس ما عیبی ندارد، کور است و کچل است و
سرگیجه دارد! (عا). |
|
|
نظیر: |
|
|
چهارشنبهها هم غش میکند |
|
|
ـ شتر کجایش خوب است که لبش بد باشد |
|
|
ـ نجنب که گنجی! |
|
عروس ما شکل ندارد، امّا ماشاءالله به نازش!
(عا). |
|
|
نظیر: گاو ما شیر نمیدهد، اما ماشاءالله به
شاخش! (عا). |
|
عروس نازش به جهازش است |
|
عروس نمیتوانست برقصد میگفت اتاق کج است! |
|
|
رک: به عروس گفتند: برقص، گفت: اتاق کج است |
|
عروس به چشم تماشاگر آسان است |
|
عروسی به هوس، تعزیه به عوض |
|
عروسی چو بگذشت صد کاسه به نانی! |
|
|
نظیر: گندمت چون پاک گردد پای بر غربال زن
(صائب) |
|
عروسی را که مادرش تعریف کند برای
آقادائیاش خوب است! |
|
|
نظیر: مشک آن است که خود ببوید نه آنکه
عطّار بگوید (سعدی) |
|
عروسی که مادرشوهر ندارد اهل محل مادرشوهرش
هستند! |
|
عروسی نکرده بچّه در گهواره میخواباند! |
|
|
رک: گاو نخریده آخور میبندد |
|
عزّت ز قناعت است وخواری ز طمع |
با عزّت خود بساز و خواری مطلب٭ (اوحدی کرمانی) |
|
|
|
٭ در کتاب گنج بیرنج تألیف فضلالله اویسی (ص
۸۴۶) این بیت به باباافضل نسبت داده شده است |
|
عزّت هرکس به دست خودش است |
|
|
رک: حرمت هرکس در دست خودش است |
|
عزرائیل بدنام است! |
|
|
نظیر: |
|
|
کاه از تو نیست، کاهدان که از تُست |
|
|
ـ بسیار مخور که نان هراسان از تُست |
بر خویش ترحمی که این جان از تُست |
|
عزیز از ماندنِ دائم شود خوار٭ (دقیقی) |
|
|
رک: مهمان تا سه روز عزیز است |
|
|
|
٭ من اینجا دیر ماندم خوار گشتم |
...........................(دقیقی) |
|
عزیزِ الهی به سعی بدخواه ذلیل نگردد (خواجه
نظامالملک) |
|
|
رک: عزیزکردهٔ خدا را نمیشود ذلیل کرد |
|
عزیز پدر و مادر با پِهِنْ پا زن میشود یا
مهتر! |
|
|
رک: بچّهٔ عزیز دُردانه یا خُل میشود یا
دیوانه |
|
عزیزکردهٔ بابا آخرش حمّال میشود |
|
|
نظیر: بچّهٔ عزیز دُردانه یا خُل میشود یا
دیوانه |
|
عزیزکردهٔ حق را ذلیل نتوان کرد |
|
|
رک: عزیزکردهٔ خدا را نمیشود ذلیل کرد |
|
عزیزکردهٔ خدا را نمیشود ذلیل کرد |
|
|
نظیر: |
|
|
عزیزکردهٔ حق را ذلیل نتوان کرد |
|
|
ـ عزیز الهی به سعی بدخواه ذلیل نگردد (خواجه
نظامالملک) |
|
|
ـ آنکه را کرد کردگار عزیز |
نتواند زمانه خوار کند (قاآنی) |
|
|
نیزرک: با خدادادگان ستیزه خطاست |