|
خدا گر ز حکمت ببندد درى
|
ز رحمت گشايد درِ ديگرى (سعدى)
|
|
|
نظير:
|
|
|
از آن زمان که فکندند چرخ را بنياد
|
درى نيست زمانه که ديگرى نگشاد (سنائى)
|
|
|
- ايزد هرگز درى نبندد بر تو
|
تا صد ديگر به بهترى نگشايد(از اسرارالتوحيد)
|
|
|
- تا خدا نگشود صد در بر کسى يک در نيست (اهلى شيرازى)
|
|
|
- گر خدا يک در ببندد صد درِ ديگر گشايد (ابوالحسن فرهانى)
|
|
خدا گلچين است
|
|
|
نظير: هر گل که بيشتر به چمن مىدهد صفا
|
گلچين روزگار امانش نمىدهد (مولوى)
|
|
خدا ما را شناخت که برايش پا نگذاشت
|
|
|
رک: خدا خر را شناخت شاخش نداد
|
|
خدا ميان دانهٔ گندم خط گذاشته است٭
|
|
|
يعنى نصفش مال تو، نصفش مال فقيرا
|
|
|
|
٭ مکتبى گويد:
|
|
|
|
ز آن دو نيم است دانهٔ گندم
|
که يکى خود خورى يکى مردم (حافظ)
|
|
خدا مىبيند و مىپوشد همسايه نمىبيند و مىخروشد
|
|
خدا مىرساند ز هر جا که هست
|
|
|
رک: خدا روزىرسان است
|
|
خدا نان مىدهد کو دندان، جامه دهد کو اندام؟
|
|
خدا نجّار نيست اما در و تخته را خوب بههم مىاندازد!
|
|
|
نظير:
|
|
|
گِل زن و شوهر را از يک تغار برداشتهاند
|
|
|
- خدا تخته تراش نيست، بههم انداز است
|
|
خدا وسيلهساز است
|
|
|
نظير:
|
|
|
درِ دنيا را نبستهاند
|
|
|
- اميدها در نااميدى است
|
|
|
- خدا کس بيکسان است
|
|
خدا وقتى مىدهد نمىپرسد کيستى (از مجموعهٔ امثال، طبع هند)
|
|
|
نظير: وقتى مىآيد، بگير که مىآيد
|
|
خداوندا مرا آن دِه که آن بِهْ (حافظ) ٭
|
|
|
|
٭ وصال او ز عمر جاودان بِهْ
|
............................. (حافظ)
|
|
خداوندا زن زشت را تو بردار
|
خودم دانم خر لنگ و طلبکار! (باباطاهر)
|
|
|
رک: شوى زن زشت نابينا بِهْ
|
|
خداوندا غريبان خوار و زارند
|
به نزد هيچکس قُربى ندارند(از ترانههاى روستائى)
|
|
خداوند همه چيز را به يک بنده نمىدهند
|
|
|
نظير: خداى ما که با عدل است و داد است
|
همه چيزى را به يک بنده نداده است
|
|
خدا هم از موى سفيد شرم مىکند٭
|
|
|
نظير: پيران را مداريد خوار تا همه گل شويد، بىخار
|
|
|
|
٭ تمثّل:
|
|
|
|
دلم مىدهد وقت وقت اين نويد
|
که حق شرم دارد از موى سپيد
|
|
|
|
عجب دارم از شرم دارد ز من
|
که شرمم نمىآيد از خويشتن (سعدى)
|
|
خدا همانقدر که بندهٔ بد دارد بندهٔ خوب هم دارد
|
|
|
نظير: همانقدر که آدم بد هست آدم خوب هم هست
|
|
خدا هيچ تنابندهاى را به گرسنگى امتحان نکند
|
|
|
رک: گرسنگى را چه ديدهاي!
|
|
خدا هيچ عزيزى را ذليل نکند!
|
|
خدا هيچ کافرى را کُرّهدار نکند!
|
|
|
نظير:
|
|
|
کلاغ از وقتى بچهدار شد يک شکم سير به خود نديد
|
|
|
- خر کرّهدار را کسى به درو راه نمىدهد
|
|
|
- زن کرّهدار را به عروسى راه نمىدهند
|
|
خدا هيچکس را بخور و بخواب نيافريده
|
|
|
رک: از تو حرکت، از خدا برکت
|
|
خدايا آن را که عقل دادى چه ندادى و آن را که عقل ندادى چه دادى؟ (خواجه عبدالله انصارى)
|
|
|
رک: الهى، آن را که عقل دادى...
|
|
خدا يار بيکسان است
|
|
|
نظير:
|
|
|
کس بيکسان خداست
|
|
|
- خدا يار مظلومان است
|
|
خدا يار تنبلهاست! (عامیانه).
|
|
|
نظير:
|
|
|
بخور و بخواب کار من است، الله نگهدار من است
|
|
|
- خدا يار شلختههاست!
|
|
خدا يار مظلومان است
|
|
|
رک: خدا يار بيکسان است
|
|
خدايا، هر چه از تو به ما رسد الحمدالله، هر چه از ما به تو رسد استغفرالله!
|
|
خداى داند و من دانم و تو هم دانى
|
که يک فلوس ندارد عبيد زاکاني!(عبيد زاکانى)
|
|
خداى در خورِ هر کس دهد هر آنچه دهد٭
|
|
|
رک: به هر کس آندهد يزدان که شايد
|
|
|
|
٭ ..............................
|
در اين حديث يقينند مردمان اغلب(فرّخى سيستانى)
|
|
خداى عزّ و جلّ جمله را بيامرزد (عثمان مختارى)
|
|
|
نظير: خدا پاکمان کند خاکمان کند
|
|
خداى کار چو بر بندهاى فرو بندد
|
به هر چه دست بَرَد رنج او بيفزايد
|
|
خدا يک جو بخت بدهد!
|
|
|
رک: يک جو بخت بهتر از صد خروار هنر است
|
|
خدا يک جو عقل به تو بدهد يک پول زيادى هم به من!
|
|
|
رک: آن وقت که عقل قسمت مىکردند تو عقب ترازو و مثقال رفته بودى؟
|
|
خدا يک زبان داده و دو گوش، يعنى يکى بگوى و دو بنيوش
|
|
|
رک: يکى بگو دو تا بشنو
|
|
خدا يکى، يار يکى
|
|
|
نظير:
|
|
|
خانه يکى، خدا يکى، يار يکى
|
|
|
- دادار يکى، کار يکى، يار يکى، يکزنِ خوب مرد را کافى است
|
بيش از اين هم نمىشايد
|
|
|
- از يکى بيش اگر بخواهى زن
|
بهجز اندوه و غم نمىزايد(شاهزاده، شيخالرئيس افسر)
|
|
|
- يک دلدارى بس است يک دوست تو را (جامى)
|
|
|
- يک دوست بسنده کن يک دلدارى
|
|
|
- يک يار بسنده کن که يک دل دارى
|
|
|
- دو ابر داشتن از يکدلى نيست (نظامى)
|
|
|
- مرد دو زنه هميشه رويش سياه است
|
|
|
- دلارامى که دارى دل در او بند
|
دگر چشم از همه عالم فرو بند (سعدى)
|
|
|
- دل بيش کشد رنج چو دلبر دو شود
|
|
|
- يکى جفت همتا تو را بس بوَد (نظامى)
|
|
|
- دل يکى داريم و دو دل نمىگنجد دو بار (اوحدى)
|
|
|
- زن يکى بيش مبر ز آن آنکه بوَد فتنه و شر (ملکالشعرا محمد تقى بهار)
|
|
|
- رسم عاشق نيست با يک دل دو دلبر داشتن (قاآنى)
|
|
خداى ما که با عدل است و داد است
|
همه چيزى را به يک بنده نداده است
|
|
|
نظير: خداوند همه چيز را به يک بنده نمىدهد
|
|
خداى نسل حسود از جهان براندازد!
|
|
|
رک: اگر حسود نباشد جهان گلستان است
|
|
خداى هر چه کسى را دهد غلط ندهد٭
|
|
|
رک: دولت ندهد خداى کس را به غلط
|
|
|
|
٭ ............................
|
غلط روا نبوَد بر خداى ما سبحان (عنصرى)
|
|
خدائي٭ جدا، کدخدائى جدا؟ (نظامى)
|
|
|
|
٭ خدائى: رياست و بزرگى
|
|
خدمت به خر مزدش تيز است و لگد!
|
|
|
رک: سگ را اگر خدمت کنى بهتر که بد بنياد را
|
|
خدمت خانه امروز با فضّه است!
|
|
خدمتى که حرمت در آن نباشد ترک گفتن بهتر (سَمَک عيّار)
|
|
خديجه هست و فاطمه کوره هم هست! ٭
|
|
|
رک: عسل در باغ هست و غوره هم هست
|
|
|
|
٭ عسل در باغ هست و غوره هم هست
|
............................ (لاادرى)
|