سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

مرا حلوا هوس کردست حلوا


مرا حلوا هوس کردست حلوا    میفکن وعده حلوا به فردا
دل و جانم بدان حلواست پیوست    که صوفی را صفا آرد نه صفرا
زهی حلوای گرم و چرب و شیرین    که هر دم می‌رسد بویش ز بالا
دهانی بسته حلوا خور چو انجیر    ز دل خور هیچ دست و لب میالا
از آن دستست این حلوا از آن دست    بخور زان دست ای بی‌دست و بی‌پا
دمی با مصطفا و کاسه باشیم    که او می خورد از آن جا شیر و خرما
از آن خرما که مریم را ندا کرد    کلی و اشربی و قری عینا
دلیل آنک زاده عقل کلیم    ندایش می‌رسد کای جان بابا
همی‌خواند که فرزندان بیایید    که خوان آراسته‌ست و یار تنها


همچنین مشاهده کنید