|
|
وفادارى به جنبش و پشتيبانى از آن
|
|
براى آنکه يک جنبش اجتماعى پيروز شود، بايد از وفادارى و پشتيبانى اعضاء آن برخوردار باشد. در بيشتر موارد، اينگونه پشتيبانىها از طريق تبليغات، سخنرانىها، شعاردادنها، اعلاميهها و ايدئولوژىها، بهدست مىآيند.
|
|
مثال:
|
جنبش حقوق مدنى در آمريکا، از تبليغات، رهبران فرهمندى که سخنرانىهاى پرشورى مىکردند (مانند مالکولم ايکس)، شعارها (مانند سياه زيبا است) و ايدئولوژى (انسانها همگى برابرزاده و سفيدپوستان هيچگونه برترى ذاتى بر سياهپوستان ندارند)، برخوردار بوده است.
|
|
|
رهبرى فرهمندانه و رهبرى اجرائى
|
|
رهبر فرهمند يک جنبش اجتماعى اين توانائى را دارد که تودههاى مردم را به پشتيبانى از هدفهاى جنبش بسيج کند. يک رهبر فرهمند هم مىتواند عضو آن طبقه يا قشرى باشد که خواستار بهبود وضع خود و تحرک اجتماعى صعودى است و يا عضو طبقهاى ممتازتر باشد. کارکرد عمدهٔ يک رهبر فرهمند، شورآفريدن در ميان پيروان، تحريک کردن آنها و دعوت آنها به وحدت است.
|
|
اما نقش يک رهبر اجرائى از رهبر فرهمند بسيار تفاوت دارد. اين رهبر بيشتر بايد به امور عملى مانند سازماندهى جنبش، تقسيم وظايف و اختيارات، عضوگيري، تأمين بودجه و روابط عمومي، بپردازد.
|
|
مثال:
|
در جنبش انقلابى چين، مائوتسه تونگ بيشتر نقش يک رهبر فرهمند را بازى مىکرد و با جاذبهٔ شخصى خود شور و انگيزه در انقلابيان مىافکند و چوئن لاى و تنگ هسيائوپينگ بيشتر به مسئوليتهاى اجرائي، ادارى و سازمانى جنبش مىپرداختند.
|
|
|
هيچ جنبش اجتماعى نيست که بدون يک رهبرى کارآمد موفق شده باشد. ايدئولوژى و برنامهٔ فعاليت يک جنبش ممکن است مردمى را که عضو جنبش نيستند ولى با اعضاء جنبش وجه اشتراک دارند، به پيوستن به جنبش تشويق کنند. اما اين رهبر است که بايد اين گونه افراد را تشخيص دهد و از طريق سخنرانىهاى عمومى پشتيبانى آنها را جلب کند و درنتيجه، تعداد اعضاء جنبش و بودجه آن را افزايش دهد. از اين گذشته، يک رهبر کارآمد مىتواند احساس همبستگى در ميان اعضاء جنبش را تقويت کند و آنها را به ارزشها و هدفهاى جنبش پيوسته علاقهمند نگهدارد.
|
|
|
ويژگىهاى شخصيتى شرکتکنندگان جنبش
|
|
شرکتکنندگان جنبشهاى اجتماعى بيشتر کسانى هستند که در خانواده يا اجتماع آنها خوب جذب نشدهاند. اينگونه آدمها به احتمال زياد احساس ناامني، بىقراري، دلزدگي، تنهائي، نوميدى و ازخودبيگانگى مىکنند. آنها عموماً از وضع زندگى خود ناخرسند هستند و از هرگونه تغيير وضع موجود استقبال مىکنند.
|
|
|
اوضاع اجتماعى زمينهساز جنبشها
|
|
جنبشهاى اجتماعى معمولاً زمانى موفق مىشوند که برخى اوضاع ناخوشايند اجتماعى باعث شوند که آدمها گردهم آيند و براى تغيير آن اوضاع متشکل شوند. اوضاعى چون ناخرسندى گسترده، سرخوردگي، از همگسيختگى اجتماعي، ناامني، بىهنجارى و از خودبيگانگي، آدمها را وادار به جستجوى راههاى زندگى بهتر مىکنند. هرگاه اين اوضاع با احساس بىعدالتى اجتماعى توأم گردد، انگيزشهاى تشکل يک جنبش اجتماعى شدت بيشترى مىيابند.
|
|
مثال:
|
سياهان در آمريکا پس از سالها الغاء رسمى بردگي، هنوز با تبعيضهاى گوناگونى از سوى جامعهٔ سفيدپوستان روبهرو بودند و احساس مىکردند که از حقوق و مزاياى شهروندان معمولى کشور برخوردار نيستند و در برابر فرقههاى متعصب سفيدپوست پيوسته در معرض حمله و غارت بودند. آنها در اين اوضاع، احساس ناامني، نوميدى و بىعدالتى مىکردند و براى تغيير اين اوضاع به جنبش حقوق مدنى پيوستند.
|
|
|
همهٔ جنبشهاى اجتماعى الگوى يکسانى ندارند. اما با اين همه، بيشتر جنبشها در يک زمان بحرانى آغاز مىشوند و با سرعتهاى مختلفى رشد مىيابند و سرانجام، يا از ميان مىروند و يا نهادمند مىشوند.
|
|
- مرحلهٔ ناآرامى:
|
در اين مرحله، اعمال بد نظام ناخرسندى گستردهاى را در ميان مردم پديد مىآورند. اين مرحله مىتواند گسترش يابد و سالها طول کشد.
|
|
- مرحله ٔ برانگيختگى:
|
پس از آنکه توجه همگان به اوضاع پديدآورندهٔ ناآرامى به اندازهٔ کافى جلب شد، مردم گرد هم جمع مىشوند. تحريکگران و رهبرانى در ميان جمع بهگونهاى خودجوش سربلند مىکنند و مردم را به نشان دادن واکنش تحريک مىکنند. آنها به جمع مىگويند که مردم زيادى در مسائل آنها اشتراک دارند و تنها بهگونهاى دستهجمعى مىتوان اين مسائل را حل کرد.
|
|
- مرحلهٔ تشکل:
|
در اين مرحله، تشکيلاتى رسمى با سلسله مراتب خاص پديد مىآيد. يکى از مهمترين کارهائى که در اين مرحله انجام مىگيرد، روش ساختن ايدئولوژى جنبش براى اعضاء آن است که در اين مرحله انضباط پيدا کردهاند. دلايل ناخرسندى اعضاء، برنامه عملى جنبش و هدفهاى آن، در اين مرحله بايد براى اعضاء به تفصيل شرح داده شوند.
|
|
- مرحلهٔ نهادمند شدن:
|
اگر جنبش در جذب پيروان و جلب پشتيبانى عامهٔ مردم موفق شود، نهادمندى نيز بهدنبال آن خواهد آمد. در اين مرحله، ديوانسالارى جنبش استقرار مىيابد و يک نوع رهبرى منضبط و حرفهاى جاى شخصيتهاى فرهمند مراحل پيشين را مىگيرد.
|
|
|
جنبشهاى اجتماعى موفق، به نهادمند شدن برنامههائى انجاميدهاند که حقوق و مزاياى برابرانهاى را براى بسيارى از گروههاى تبعيضشده تأمين کردهاند. جنبشهاى اجتماعى موفق به تصويب قوانينى انجاميدهاند که براى ميليونها انسان زندگى نوين و بهترى را بهبار آوردهاند.
|