|
|
مالينفسکى انسانشناس ديگر انگليسى شيوهٔ درست مطالعه فرهنگ و تمدن هر قوم را با درنظر گرفتن تمامى آن بهعنوان بک مجموعه و مطالعه هر يک از عناصر تشکيلدهنده آن دانست. او را پايهگذار و مبلغ و نظريهپرداز اصلى اين نحله مىدانند. وى مىگويد هر عاملى در يک تمدن و فرهنگ کارکردى نسبت به کل مجموعه دارد، و کار آن عبارت است از برآوردن نيازهاى اساسى انسان. بدين معنى که طبايع و غرايز انسانى چنين حکم مىکند که رسوم و معتقدات و سازمانهائى در جامعه بهوجود آيد و با توجه به اين حقيقت است که مىتوان بهعلل وجودى يک تمدن و فرهنگ پى برد (نراقي، احسان، ص ۲۰۶).
|
|
مالينفسکى کارکردگرائى را چنين تعريف کرده است:
|
|
'فونکسيون عبارت است از برآورده شدن يک نياز بهوسيله يک عمل که هدف آن شناخت روابط متقابل بين اجزاء تشکيلدهنده يک مجموعه براى تشخيص سازمان اجتماعى است' .
|
|
مالينفسکى برخلاف دورکيم و رادکليف براون که به نيازهاى جامعه و نظام اجتماعى توجه داشتهاند، بر احتياجات افراد در جامعه تأکيد دارد.
|
|
مهمترين مقوله انسانشناسي، که مورد توجه مالينفسکى قرار گرفته، فرهنگ است وى روش تحليلى خاصى در مورد فرهنگ ابداع نمود و آن را به شاگردان خود نيز آموخت (حسين اديبي، زمينهانسانشناسي، ص ۲۵۹).
|
|
ويژگى اساسى روش مالينفسکى کلنگرى او است. او فرهنگ را بهعنوان يک کل درنظر مىگيرد و مىگويد که بخشهاى مختلف فرهنگ به منزله اجزاء تشکيلدهندهٔ يک کل است که بر يکديگر تأثير متقابل دارند. به اين ترتيب بهنظر او عادات، باورها، نهادها و افکار هر يک بخشى از فرهنگ را تشکيل مىدهند و بررسى فرهنگ بايد مبتنى بر شناخت کارکرد آنها باشد.
|
|
همين نظريه را در مورد دين و جادو مطرح ساخته و مىگويد که هر يک از اين دو، يعنى دين و جادو، در جوامع مختلف متفاوت و گوناگوناند؛ اما در عين حال نقش واحدى را به عهده دارند که همان تأمين يا برآوردن نيازهاى روانى و تسکين احساس ترس مردم در برابر خطرات ناشى از عوامل طبيعى است.
|
|
مالينفسکى در مطالعاتى که در مورد سازمان خويشاوندى در جزايرر تروبرياند بهعمل آورده، به اين نکته مهم دست يافته که در اين جزاير سازمان خويشاوندى از نوع مادرسالارى است. در واقع او با کشف خود نظريه فرويد را در مورد عقدهٔ اديپ مردود دانست؛ زيرا دائى مسئول و سرپرست پسر محسوب مىشود. از اينرو پسر با پدر خود بسيار صميمى است و هيچگونه تسلط و قدرتى از جانب پدر بر او اعمال نمىشود، مگر بهندرت.
|
|
مالينفسکى بر آن بود که اعمال، رسوم، عادات و باورهاى هر جامعه بايد از نظر نيازهاى روانى ساختمان بدن افراد مورد مطالعه قرار گيرند نه از نظر تأمين نيازهاى اجتماع.
|
|
مالينفسکى فونکسيو ناليزم را شبکه روابط پيوسته اجتماعى مىداند و بر آن است که در تبين فونکسيونى بايد همسازىهاى متقابل بين اجزاء يک کل و کارکرد هر يک را مورد توجه قرار داد و بر آن بود که انسانشناسى بايد قوام و دوام جامعه و فرهنگ و چگونگى کارکرد آنها را مورد بررسى قرار دهد.
|
|
مالينفسکى در جريان مطالعه جزاير تروبرياند دو نوع نظام ماهيگيرى را ذکر کرده است: يکى صيدى که آسان و بىخطر انجام مىگيرد و صياد با اطمينان و بدون هيچگونه مراسم جادوئى به دريافت صيد خود موفق مىشود، ديگرى صيدى که از لحاظ بسيار دشوار است و نتيجه آن چندان قطعى بهنظر نمىرسد. از اينجا است که مردم تروبرياند براى انجام اين قسم صيد قبل از عزيمت به دريا به انجام مراسم جادوئى متوسل مىشوند. وى با مقايسه اين دو شيوه و حالت صيد، کارکرد جادو را براى رفع خطر و نيل موفقيتآميز صيد مورد توجه قرار مىدهد و مىگويد که انجام مراسم جادوئى سبب تقويت روحيه و ايجاد حس اعتماد در آنها مىشود. بدين ترتيب تحليل کارکردى مالينفسکى تعبيرى از يک وضعيت تعيين شده است.
|
|
|
فونکسيوناليستها برآن هستند که هيچ چيز بدون مقصود و معنا و فايده نيست؛ يعنى همه چيز در جامعه بهخوبى کار مىکند و اصل وحدت فونکسيونى (Functional Unity)، نتيجه اين باور است.
|
|
رادکليف بروان مىگويد:
|
|
'وحدت فونکسيونى عبارت است از يکپارچگى و تعاون هماهنگ همه عناصر سازنده دستگاه اجتماعى که اختلافات پاينده را کنار مىگذارد زيرا حل آنها ممکن نيست'
|
|
و همچنين بر آن است که اين وحدت جامعه را از پيوستگى کارکردى برخوردار مىسازد و نتيجه آن برقرارى ارتباط بين همه عناصر سازنده آن است. به اين ترتيب گغته مىشود که ساختمان هر جامعه مرکب از مجموعهاى از عناصر کاملاً به هم پيوسته است که يک کل واحد را تشکيل مىدهند.
|
|
اصل ديگرى که برگرفته از وحدت فونکسيونى است، فونکسيوناليزم عمومى (Functional Universality)، است؛ يعنى اگر جامعه به مثابه يک کل خوب کار کند پس همه عناصر تشکيلدهنده آن هر يک کارى دارند.
|
|
به سخن ديگر 'جامعه کلى است که کار مىکند و همه چيز در اين کل به کار است. به اين ترتيب مىتوان گفت که بهنظر فونکسيوناليستها کارکرد اعضاء جامعه عموماً همه جائى و مثبت هستند. اين مفهوم از بررسى تعريفى که رادکليف براون از وحدت فونکسيونى ارائه داده است بر مىآيد؛ چه او گفته است: 'اختلافات پاينده را کنار مىگذارد' .
|
|
اصل سوم تحليل فونکسيونى ضرورت فونکسيونى ناميده مىشود. براساس اين اصل، از آنجا که همه چيز براى کارکرد کل مفيد است، پس لازم است که وضع موجود حفظ شود و هر چيز چنانکه هست باشد. به اين ترتيب تغيير و دگرگونىهاى جامعه متضمن يک تعادل ضرورى مىدانند و در نتيجه به تاريخ توجهى ندارند.
|
|
نظريه فونکسيوناليزم امروزه بهدلايل زير کمتر در تجزيه و تحليلهاى فرهنگى مورد استفاده قرار مىگيرد.
|
|
| انتقادات وارد بر فونکسيوناليزم
|
|
۱. فونکسيوناليزم يک نظريه محافظهکارانه است و مىکوشد که وضع موجود را آنچنانکه هست تائيد نمايد.
|
|
۲. تحليل فونکسيونى به چگونگى پيدايش و سير پديدههاى اجتماعى توجهى ندارد. به سخن ديگر به تاريخ توجهى نمىکند. اصولاً نبود اسناد تاريخى نزد جوامع ابتدائى سبب پيدايش نظريه فونکسيوناليزم شده است زيرا تاريخ آن جوامع سينه به سينه ونسل به نسل منتقل مىشود، و دستيابى به واقعيتهاى آنها امکانپذير نيست مالينفسکى تحليل فونکسيونى را شيوه مناسبى براى شناخت خصوصيات فرهنگ اين جوامع دانست.
|
|
۳. اصل مفيد بودن نهادها و عناصر تشکيلدهندهٔ آنها سبب شده است که تنها جنبههاى مثبت نهادها مورد بررسى قرار گيرند و حال آنکه ترديدى نيست که هر جامعهاي، هم عناصر فعال يا به کار (فونکسيونل) دارد هم عناصر غيرفعال و هم عناصر بيکار يا بدون کار کرد.
|
|
در اينباره مرتون، که خود نيز يک فونکسيوناليست است مىگويد:
|
|
کارکرد يک عنصر فرهنگى ممکن است سبب دوام و بقاى طبقه حاکم شود، و حال آنکه همان عنصر ضرورت کارکردى براى طبقات ضعيف و تحت ستم را ندارد. به اين ترتيب يک عنصر مىتواند در يک مجموعه نقش داشته باشد و در مجموعه ديگر فاقد نقشى باشد.
|
|
۴. اگر بنا باشد همه چيز در جامعه به کار آيد و کار يا نقشى داشته باشد اين نتيجه حاصل مىشود که پس همه چيز خوب است و حال آنکه اينچنين نيست.
|