دوشنبه, ۱۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 3 February, 2025
مجله ویستا
مردی که به بخت خود لگد زد
روزى بود و روزگاري. مردى فقير بود که هر کارى که مىکرد وضعش بهبودى نمىيافت. دست مىزد دستش مىرفت و پا مىزد پايش مىرفت. با خود انديشيد که من بختم خواب است، بروم دنبالش بگردم و بيدارش کنم. بنابراين توشه برداشت و راه افتاد. رفت و رفت و رفت. در راه شيرى را ديد. شير به او گفت: 'اى مرد به کجا مىروي؟' مرد گفت: 'مىخواهم بروم بختم را بيدار کنم' . شير به او گفت: 'من سر دردى دارم که اصلاً خوب نمىشود؟' وقتى بختت را بيدار کردى از او بپرس که من چهکار کنم تا سرم خوب شود؟' مرد گفت: 'به چشم' . و به راه خود ادامه داد. در راه خود کشاورزى را ديد. کشاورز از او پرسيد: 'کجا مىروي؟' مرد گفت: که مىخواهم بروم بختم را بيدار کنم. کشاورز با الحاح و التماس به او گفت: 'اين باغ من هيچ ثمرى نمىدهد، آنجا که رفتى به بخت خود بگو که من چهکار کنم تا باغم ثمر بدهد؟' مرد گفت: 'به چشم' . و به راه خود ادامه داد. در راه سوار شاهانهاى ديد. سوار به او گفت: 'کجا مىروي؟' او برايش گفت سوار گفت: 'آنجا که رفتى به بخت خود بگو که اين سوار، پادشاه اين ولايت است ولى هيچکس فرمان او را نمىبرد بايد چهکار کند؟' سوار گفت: 'به چشم' . و به راه خود ادامه داد. در راه اسبى را ديد که در مرغزارى سرسبز مىچرد. |
اسب مقصد مرد را سؤال کرد. مرد برايش گفت اسب به مرد گفت: 'من پشتم زخم است و لاغرم هر چه مىچرم چاق نمىشوم و زخمم هم خوب نمىشود. به بختت بگو من چهکار کنم' . مرد گفت: 'به چشم' . و به راه خود ادامه داد. رفت و رفت و رفت به درختى رسيد. بخت خود را ديد که زير آن به خواب عميقى فرورفته است. لگد محکمى به پهلوى او زد و بيدارش کرد و گفت: 'فلان فلان شده، تو اينجا خوابى که من اينقدر عذاب مىکشم؟ بيدار شو' . بختش گفت: 'من ديگر بيدار شدهام، تو برو خيالت راحت باشد' . مرد گفت: 'من چهار سؤال هم از تو دارم به آنان پاسخ بده' . بخت قبول کرد. مرد سؤالات اسب، سوار، باغبان و شير را مطرح کرد، بختش به او گفت: 'به اسب بگو بايد کسى بر تو سوار شود و آنقدر بتازد که پشتت عرق کند آن وقت خوب خواهى شد. به آن سوار بگو تو زنى هستى که لباس مردانه پوشيدهاى بايد لباسهايت را دربياورى و با مردى ازدواج کنى و پادشاهى را به او واگذارى تا همه تو را دوست داشته باشند، به باغبان بگو در گوشهٔ بالائى باغت گنجى نهفته است. آنجا را بکن. آن گنج را بيرون بياور تا باغت ميوه بدهد و به شير بگو تو بايد کلهٔ آدم احمقى را بخورى تا سر دردت رفع شود' . |
مرد برگشت و به اسب رسيد و به او گفت: 'تو بايد پشتت عرق کند تا زخمت خوب شود و چاق شوي' . اسب گفت: 'تو را به خدا قسم بر من سوار شو و تا خانهات برو. تو راه درازى در پيش داري، خسته مىشوي!' مرد گفت: 'برو بابا، من بختم را بيدار کردهام. ديگر با تو چه کارى دارم؟' مرد بدون اعتناء راه خود را ادامه داد تا به سوار رسيد، به سوار گفت: 'تو زنى هستى که خود به لباس مردانه درآوردهاى بايد لباست را دربياورى و با مردى ازدواج کنى و شاهى را به او واگذاري' . زن تعجب کرد، چون تا به حال کسى نمىدانست که او زن است بنابراين به مرد گفت: 'فقط تو مىدانى که من زن هستم، بيا با من ازدواج کن و پادشاه اين ولايت بشو' . مرد اعتنائى نکرد و گفت: 'برو پى کارت، من بختم را بيدار کردهام. با تو چه کارى دارم' . رفت و رفت تا به باغبان رسيد. به باغبان گفت: 'گنجى در گوشهٔ بالائى باغت هست، برو آن را دربياور تا باغت ثمر بدهد' . مرد کشاورز به او التماس کرد که من پير هستم و نمىتوانم زياد کلنگ بزنم تو بيا و با من همکارى کن تا اين گنج را دربياورم، نصف مال تو نصف مال من. مرد به ريش او خنديد گفت: 'برو بابا، من بختم را بيدار کردهام. گنج تو را مىخواهم چه کار کنم؟!' |
به راه خود ادامه داد تا به شير رسيد. شير به مرد گفت: 'بيا بنشين برايم تعريف کن ببينم چه ديدى و چه کردى و چه شنيدي؟' مرد ماجراء سفر خود را از سير تا پياز براى او تعريف کرد. از اسب گفت، و از سوار و از باغبان. شير گفت: 'بختت گفت درمان سر من چيست؟' مرد گفت: 'بختم گفت تو بايد کلهٔ آدم احمقى را بخورى تا خوب بشوي' . شير به او گفت: 'من در عمرم آدمى احمقتر از تو نديدهام' . بر سرش پريد و کلهاش را کند و خورد. |
- مردى که به بخت خود لگد زد |
- افسانههاى مردم کهگيلويه و بويراحمد ـ ص ۱۲۰ |
- گردآورنده: حسين آذرشب |
- انتشارات تختجمشيد، چاپ اول ۱۳۷۹ |
- به نقل از: فرهنگ افسانههاى مردم ايران ـ جلد سيزدهم ـ على اشرف درويشان ـ رضا خندان (مهابادي)، نشر کتاب و فرهنگ، چاپ اول ۱۳۸۲ |
همچنین مشاهده کنید
- قصهٔ حاتمبراه (۲)
- جن و شاطر
- چل کلید
- گل قهقهه (۲)
- عروس و مادرشوهر خل
- حکایت از بین بردن نسل دختر
- میشی که شغال را فریب داد
- کلهکدو
- جمعه، شنبه، یکشنبه
- دختر پیراهن چوبی
- حضرت سلیمان و جغد کوچولو
- گربهٔ سبز نقاره (۲)
- مغول دختر (۳)
- خاله جیکجیکه، خاله موش موشه، خاله قارقاری و خاله گردندرازه
- گوشوارهٔ زیبا
- شیرزاد (۴)
- هفت برادران
- بهرام قهرمان(۲)
- حاتم طائی
- قصهٔ سه نارنج
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست