|
|
توجه به دوران ماقبل تاريخ، توجه بشر را به خصوصيات غيرعادى و کوشش براى پيشگيرى و برطرف کردن اين نابهنجار نشان مىدهد. انسان هميشه در مورد خود و پديدههاى اطراف او کنجکاوى نشان مىداده است. شباهت رفتارها و همچنين تفاوت رفتارهاى موجود در بين انسان، او را وادار به تفکر مىنموده و سؤالاتى را در ذهن او ايجاد کرده است. از جمله اينکه آيا اين حالات مشاهده شدهٔ بيمارى است؟ علت يا علل اين رفتارها چيست؟ آيا به افراد بيمار مىتوان کمک نمود؟ و آيا راههاى پيشگيرى از مبتلا شدن به اين حالات وجود دارد؟
|
|
شواهد نشان مىدهد که در دوران ابتدائي، انسانها تفاوتى بين بيمارىهاى جسمانى و روانى قائل نبودند و تمام اختلالات را به ماوراءالطبيعه و همچنين ارواح شيطانى نسبت مىدادند. در آن زمان با بيماران روانى بهطور بسيار وحشيانه و خشن رفتار مىشد و آنها را مورد شکنجه و آزاد قرار مىدادند و تصور مىکردند که با انجام اين اعمال، ارواح پليد و شيطانى از بدن آنها خارج مىشود و رفتار غيرعادى آنها برطرف خواهد شد. داستانها و افسانههاى قديمى نشان مىدهد که در مورد چگونگى ايجاد بيمارى روانى طرز فکرى کاملاً خرافى و غيرواقعى بر ذهن بشر حاکم بوده است.
|
|
بين سالهاى ۴۰۰ تا ۲۰۰ قبل از ميلاد مسيح، طرز فکر يونانيان از عقايد ابتدائى جدا شد. در اين دوران کشفيات، نظريات و پيشرفتهاى علمى ابتدا در يونان و سپس در رم جريان گرفت. سرآغاز اين فعاليتها بهدست بقراط پدر علم پزشکى صورت گرفته است. او بنيانگذار واقعى روشهاى بهخصوص به آسيب مغزى و تغييرات هورمونى بدن در رابطه با بيمارىهاى روانى اشاره داشت. افلاطون که در سالهاى بين ۴۲۷ تا ۳۴۷ قبل از ميلاد مسيح مىزيست طرز تفکر فلسفى را عنوان نمود او به روان منطقى و روان غير منطقى در انسان اشاره داشت و معتقد بود هر زمان که دوران غيرمنطقى انسان حاکم شود رفتارهاى او غيرعادى خواهد شد. پس از افلاطون افراد ديگرى پيدا شدند که در مورد ماهيّت رفتارهاى غير عادى دلايلى را ذکر نمودند و رفتارهاى غيرعادى را طبقهبندى کردند و روشهاى خشن برخوردار با بيماران روانى را تغيير دادند و روش انساندوستانه را در برخورد با بيماران پيشنهاد نمودند. در سالهاى بين ۳۰ تا ۹۰ بعد از ميلاد مسيح، پزشکى به نام اريتاعوس در طبقهبندى بيمارىهاى روانى ابتکارات زيادى ارائه کرد و بين بيمارىهاى روانى مختلف تفاوت قائل شد. اگرچه تفکرات خرافى تا اواخر قرن ۱۸ ادامه پيدا کرد ولى قرن ۱۶ نقطه شروعى براى تضعيف چنين تفکراتى به حساب مىآيد.
|
|
آغاز قرن شانزدهم که دورهٔ رنسانس نامگذارى شده است نهضت علمى مخالف جريانهاى خرافى بهوجود آمد و افرادى مانند مونتن (Montaigne)، و وايوز (Vives)، بهوجود ضمير ناخودآگاه پى بردند و کوشيدند به جامعهٔ خود بفهمانند که بيماران روانى مانند بيماران جسمانى بايد بهطور انفرادى و با روشهاى انسانى مورد مداوا قرار بگيرند.
|
|
بعد از رنسانس در عصر جديد قرار مىگيريم که خود دو دورهٔ مهم را در بردارد:
|
|
۱. دورهٔ ارگانيک از قرن شانزدهم به بعد:
|
با پيشرفت چشمگيرى که در رشتهٔ آناتومى و فيزيولوژى رخ داد علت بيمارىهاى روانى ناشى از بيمارىهاى جسمانى شناخته شد. يکى از پيشگامان اين مکتب ارگانيک اميل کراپلين (Emil Krapline)، بود که معتقد بود علت بيمارىهاى رواني، بيمارىهاى جسمانى هستند که ريشه در مغز دارند. در اين تعريف، اينکه بيمار چگونه احساس مىکند، چگونه فکر مىکند، چه نگرانىهائى دارد و چه عوامل محيطى و خانوادگى در او اثر داشته باشد، مورد توجه قرار نمىگيرد.
|
|
۲. دورهٔ روانشناختى از حدود سال ۱۸۸۰ ميلادى به بعد:
|
در واقع در اواخر قرن نوزدهم، تفکر جديدى شکل گرفت و آن اين بود که همهٔ بيمارىهاى روانى صرفاً معلول عوامل جسمانى نيستند و بايد عوامل روانشناختى را نيز در نظر گرفت.
|
|
پس از اين حرکت علمى بود که در سببشناسى بيمارىهاى روانى و رفتارهاى غيرعادى تفکرات جديد پا گرفت و تجارب دوران کودکي، تجربهها و يادگيرىهاى دوران کودکى و نوجواني، ساختار خانواده و طرز برخورد والدين با کودکان و نوجوانان، خاطرات گذشته و در کل عوامل محيطى بهعنوان منابع قوى براى تبيين علت مشکلات روانى مطرح شد و به دنبال آن، طرز برخورد مناسب و صحيح در خانواده و در نظر گرفتن وضعيت و نحوهٔ زندگى فرد که مىتواند در پيشگيرى از مشکلات روانى در سال ۱۹۳۰ کنگرهٔ ملى بهداشت روانى با حضور ۵۰ کشور در واشنگتن تشکيل گرديد و اساسنامه سازمان بهداشت جهانى در سال ۱۹۴۶ به تصويب رسيد و در سال ۱۹۵۹ از طرف سازمان بهداشت جهانى روز هفتم آوريل روز جهانى سلامت روانى اعلام گرديد.
|
|
| تاريخچهٔ بهداشت روانى در ايران
|
|
در ايران از حدود سههزار سال پيش به بيماران روانى توجه، و محلهاى خاصى براى نگهدارى آنها ساخته مىشده است و توسط مغها (روحانيون آئين زرتشت) داروهائى براى مداوا در اختيار آنها قرار مىگرفت. بيمارستان جندى شاپور در دورهٔ ساسانيان اقدام به بسترى نمودن بيماران روانى نمود.
|
|
البته آغاز توجه خاص به سببشناسى و درمان بيمارىهاى روانى را بايد بعد از ظهور اسلام دانست.
|
|
دانشمندان و حکماى ايرانى مثل ابنسينا و زکرياى رازى به افرادى که مشکلات روانى داشتند بهعنوان بيماران روانى مىنگرسيتند و براى آنها داروها و شيوهٔ درمان خاصى را در نظر داشتند.
|
|
توصيههاى ابنسينا براى درمان بعضى از بيماران روانى بسيار جالب و حائز اهميت است. وى براى درمان و بهبود حال بيماران رواني، خوشحالي، ديدن مناظر و صحنههاى زيبا؛ مسافرت و مصاحبت با افراد نشاطآور را توصيه نمود.
|
|
در تاريخ طب اسلامى نيز افرادى همچون ابوبکر اخوينى متوفى به سال ۳۷۳هـ.ق مؤلّف کتاب 'هدايةالمتعلمين فىالطب' و سيداسماعيل جرجانى (۵۳۱-۴۳۴) مؤلّف کتاب 'اغراض اطبيّه' وجود داشتند که به بيمارىهاى روانى توجه خاصى مبذول مىنمودند.
|
|
دانشمندان ديگرى مانند امام محمد غزالى مؤلّف کتاب 'کيمياى سعادت' ، خواجه نصيرالدين طوسى مؤلّف کتاب 'اخلاق ناصري' و ملا احمد نراقى مؤلّف کتاب 'معراج السعادة' توجه به بيمارىهاى روانى را در آثار خود نشان دادهاند.
|
|
در ايران معاصر از سال ۱۲۹۳ توجه به امر درمان و بهداشت روانى آغاز شد. براى اولين بار در بيمارستان سينا مکانى براى نگهدارى بيماران روانى در نظر گرفته شد. در سال ۱۳۱۵ براى اولين بار در دانشکدهٔ پزشکى دانشگاه تهران تدريس بيمارىهاى روانى جزء برنامههاى آموزشى قرار گرفت و در سال ۱۳۳۹ برنامهٔ بهداشت و پرستارى روانى براى مربيان آموزشگاههاى پرستارى از طرف وزارت بهدارى در دورههاى يکساله ترتيب داده شد و تدريس 'بهداشت رواني' در اکثر آموزشگاههاى پرستارى و بهيارى آغاز گرديد.
|