پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
گروه پراگ
سینمای یوگسلاوی تا اواخر دههٔ ۱۹۷۰ و اوایل دههٔ ۱۹۸۰ کاملاً احیا نشد، و در این دوره بود که پنج کارگردان جوان شیوهٔ نوینی اتخاذ کردند و چون همگی در سالهای توطئهٔ 'سینمای سیاه' در FAMU تحصیل کرده بودند 'گروه پراگ' نامیده شدند. اعضاء گروه پراگ بهعنوان وارثان فُرمن، مِنزِل، پاسِر و کیتیلُوا دست به تجربه در نوعی طنز اجتماعیِ پوچانگارانه زدند بیآنکه مانند پیشکسوتهای خود در نُوی فیلم مستقیماً به سیاست بپردازند. آنها در عین حال به شیوهٔ موج نوی فرانسه با دیگر فیلمسازهای جوان ارتباطِ کاری برقرار کردند و موفق شدند در میان تماشاگران داخلی محبوبیت گستردهای کسب کنند و جوایز بینالمللی فراوانی بگیرند. | ||
پاسکالیهویچ در سالهای اخیر با فیلم تابستان فریبای ۶۸ (۱۹۸۴) برداشتی کمیک و استادانه از نخستین تجربهٔ جنسی نزد دانشجویان یوگسالاو ارائه کرده است. فیلم دیگر او، فرشتهٔ نگهبان (۱۹۸۷)؛ نمایش هولناک و مستندگونهای است از آمد و شدِ بچههای کولیها میان یوگسلاوی و ایتالیا، و نشان میدهد چگونه از آنها همچون برده بهرهبرداری میشود. مارکُویچ را بیشتر به خاطر کمدیهای پرتحرکِ او دربارهٔ نوجوانان یوگسلاو میشناسند؛ از جمله با فیلمهای تعلیمات ویژه (۱۹۷۷ - برندهٔ جایزهٔ اول جشنوارهٔ ماتهایم)؛ رشد طبقهٔ اجتماعی ملی تا ۲۶ فیت (۱۹۷۹) و آموزگاران، آموزگاران (۱۹۸۱)، که همگی آشکارا تحتتأثیر موج نوی چک هستند. فیلمهای دیگر او عبارتند از، واریولا وِرا (۱۹۸۲ ـ برندهٔ جایزهٔ اول جشنوارهٔ والنسیا)، طنزی تلخ در باب عدم صلاحیت مسئولان رسانهها و بهداشت عمومی در جریان شیوع بیماری مرگبار آبله؛ واریولا ورا نام میکرب این بیماری است؛ کاناستای تایوانی (۱۹۸۵)، یک کمدی کتابی دربارهٔ هیپیِ کهنسالی که امروز قادر نیست جای خود را در جامعه بیابد و احساس میکند به آرمانهای دوران جوانی خود خیانت کرده است؛ و سرانجام فیلم آشناپنداری (دِژاوو، ۱۹۸۷)، یک تریلر صاحب سبک و روانکاوانه به شیوهٔ هیچکاک که جایزهٔ بزرگ جشنوارهٔ پولا را بهدست آورد. | ||
| ||
فیلم بعدی او نیز به تأثیرات جنگ بر منطقهٔ ساحلی دالماسی، سرزمین مادری او، میپردازد و بار دیگر جایزهٔ اول جشنوارهٔ پولا را بهدست آورد، و معلوم شد دومین فیلم از سهگانهای است دربارهٔ همان موضوع، سقوط ایتالیا (۱۹۸۱؛ عنوان انگلیسی، روزشمار جزیره) فیلمی است شیوهپردز و غالباً با یک زیبائی عبوس، که جنگ پارتیزانی و انتقامجوئی ایتالیائیها در یک جزیرهٔ کوچک در دریای آدریاتیک را روایت میکند. فیلم دیگر زافرانویچ، ناقوسهای غروب (۱۹۸۶)، اقتباسی است از رمان میرکو کواچ به همین نام (برندهٔ جایزهٔ رماننویسی) در باب عواقب جنگ داخلیِ یوگسلاوی؛ این فیلم در سال پخش خود جایزهٔ کارگردانی در جشنوارهٔ پولا را نصیب او کرد. | ||
گرلیچ سپس فیلم آروارههای زندگی (۱۹۸۴) را کارگردانی کرد. این کمدی تلخ و شیرین با جهانبینی مشابهی به رابطهٔ نمادین یک زن فیلمسازِ میانسال با قهرمان خیالی سربال تلویزیونی خود میپردازد. فیلم دیگر او، خوشبختی سه جانبه (۱۹۸۶)، پیرامون سه مثلث عشقی ساختار داده شده و هر سه قصه همزمان روایت میشوند. این کمدی هوشمندانه در سال ۱۹۸۶ نخل طلای جشنوارهٔ والنسیا را ربود. گرلیچ در سالهای اخیرتر یک محصول مشترک یوگسلاوی - انگلیسی بهنام تابستان رُزهای سفید (۱۹۸۹) را کارگردانی کرده و در آن به عوارض سالهای پس از جنگ جهانی دوم پرداخته است. | ||
سردان کارنُویچ از همکاران مهم گرالیچ (همشاگردی سابق او در FAMU که تاکنون شش بار در فیلمنامههای یکدیگر همکاری داشتهاند) است که خود از کارگردانهای قدر اول یوگسلاوی محسوب میشود و فیلم راجعهٔ گلهای وحشی (۱۹۷۸) از او جایزهٔ منتقدان جشنوارهٔ کن را بهطور اشتراکی بهدست آورد. این فیلم تصویری است ظریف و کتابی از بازیگری با شهرت جهانی که پا به سن گذاشته و مذبوحانه میکوشد با استفاده از وَلَع رسانهها فرصتی برای تبلیغ و جنجال و 'خبر' برای خود فراهم آورد. فیلم دیگر او، تاج گل پترا (۱۹۸۰ ـ جایزهٔ کارگردانی از جشنوارهٔ پولا)، ماجرای عمری سیر و سفرر دردناک یک کشاورز بیسواد، همزمان در پیش و پس از جنگ است و براساس تجربههای واقعیِ یک زن ساخته شده است. | ||
| ||
فیلمهای اخیرتر کارانُویچ عبارتند از، گلوگیر (۱۹۸۵)، روایتی مربوط به خود کارگردان، دربارهٔ گردهم آمدن اعضاء فنی و بازیگرانی که در سال ۱۹۷۴ در یک سریال سیزده قسمتی برای تلویزیون با هم کار کردند، و فیلم در جستجوی یک عنوان خوب (۱۹۸۸)، طنزی است چندلایه دربارهٔ گروهی فیلمساز تلویزیونی که میکوشند فیلمی مستند از وقایع معاصر مرز یوگسلاوی - آلبانی بسازند. کارنُویچ در این فیلم با مهارت بسیار فیلم و ویدئو را با هم تلفیق کرده است. | ||
فیلمسازان دیگری که ارتباط نزدیکی با گروه پراگ دارند عبارتند از، میلوش رادیوُیهویچ، بوگدان ژیژیچ، سلوبُدان شیان، متولد ۱۹۴۶)، و امیر کُستاریکا (متولد ۱۹۵۴). آثار رادی وُیه ویچ تجربهگرا هستند و غالباً با عقل باختن سروکار دارند. متمایزترین فیلم او سهگانهٔ نامتعارفی است که سرخوردگی آرمانهای انقلابی در میان جوانان را طرح میکند. در فیلم فروپاشی (۱۹۷۹) یک خبرنگار موفق تلویزیونی هنگامی که به سیستم دروغین ارزشها پی میبرد، و اینکه سوابق کاری و زندگی اجتماعیش وابسته به این ارزشها است، از هم میپاشد؛ فیلم رؤیاها، زندگی و مرگ فیلیپ فیلیپویچ (۱۹۸۰) ما را به درون ذهن دبیر اول حزب کمونیست یوگسلاوی میبرد، کسیکه در سال ۱۹۳۸ در پاکسازیهای استالینی کشته شد، و در این فیلم در حالیکه منتظر اعدام است خاطرات خود را مینویسد؛ و فیلم زندگی مثل دیگران (۱۹۸۲) طنزی است زیرکانه در باب نخبهگرائیِ متظاهرانه در میان دانشجویان آکادمی موسیقی بلگراد و برخورد آنها با همشاگردیهائی از طبقهٔ کارگر. رادیوُیهویچ با فیلم اونا، عشق من (۱۹۸۶) مورد توجه بینالمللی قرار گرفت. این فیلمِ به شدت شهوانی داستان یک دانشجوی دختر آتشینمزاج است که از طرف دولت مأمور شده است یک استاد روزنامهنگاری را اغوا کند و از او اطلاعاتی کسب کند تا بتوانند دستگیرش کنند. همهٔ فیلمهای رادیوُیهویچ قالبِ استادانهای دارند؛ مثلاً در فیلیپ فیلیپُویچ فیلمهای آرشیوی را با تصاویر پر اِعوجاجی با عدسی باز، مربوط به عوالمِ خیالِ کاراکترهای اصلی، تلفیق کرده است. یوگدان زیزیچ را دو فیلم با درونمایهای واحد به شهرت رساندند: اولی، لب پنجره خم نشو (۱۹۷۷)، مربوط به بدبختی 'کارگران مهاجر' یوگسلاو که در آلمان غربی تحتعنوان گاستاربایتر ( 'آدمهای مشکوک' یا کارگران یقه آبی و خدمتگاران) استثمار میشوند. این فیلم یک مستند داستانی است که به یک آدم مشکوک در حومهٔ فرانکفورت میپردازد و جایزه جشنوارهٔ پولا را گرفت. و فیلم دیگر او، برف زودرس در مونیخ (۱۹۸۴)، سردرگمیِ فرهنگیِ گاستاربایترها را تصویر میکند که آنقدر در خارج از یوگسلاوی کار کردهاند که هویت اصلی خود را گم کردهاند. | ||
سلوبُدان شیان با کمدیِ سیاهی بهنام کی دارد آوار میخواند؟ (۱۹۸۰)، دربارهٔ آداب مردم صرب، شهرت جهانی بهدست آورد. این فیلم روایتی چندقسمتی است دربارهٔ بیست و چهار ساعت سواری با اتوبوس در جادههای مرزی صربستان، که درست در لحظهٔ حملهٔ نازیها در ۶ آوریل ۱۹۴۱، مسافران به بلگراد تحویل داده میشوند، و در این بلوا همهٔ مسافران کشته میشوند بهجز دو کولی که آوازهایشان این روایتها را بههم پیوند میزند. این فیلم جایزهٔ اول جشنوارهٔ پولا و رُتِردام، و همچنین جایزهٔ ژُرژ سادول، از جوایز مورد علاقهٔ فرانسویها، را بهعنوان بهترین فیلمِ اول یک کارگردان خارجی به خود اختصاص داد. شیان با فیلم ماراتُنِ خانواده (۱۹۸۲) نیز موفقیت بهدست آورد. این فیلم به سیاق میلوش فرمن به پنج نسل از خانوادهای میپردازد که در اوایل دههٔ سی مسئول کفن و دفن هستند و اکنون یک دستهٔ رقیب پیدا شده و آنها باید برای حفظ برتریِ خود نزاع کنند. در سالهای اخیرتر شیان فیلمی بهنام چگونه به شکلی سیستماتیک توسط یک ابله نابود شدم (۱۹۸۳) ساخت که کنایهای سیاسی است و در آن یک انقلابیِ پیر با درگیر شدن در شورش دانشجوئیِ ۱۹۶۸ در دانشگاه بلگراد دست به خودویرانگری میزند. او در فیلم بعدی خود، بیگانه علیه بیگانه (۱۹۸۴)، تجلیل شایستهای از فیلم روح (۱۹۶۰) اثر هیچکاک بهعمل آورد. این فیلم سرشار از تلمیح و اشاره بهگونهٔ فیلمهای ترسناکِ کلاسیک است. |
همچنین مشاهده کنید
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست