چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا

بشکن قدح باده که امروز چنانیم


بشکن قدح باده که امروز چنانیم    کز توبه شکستن سر توبه شکنانیم
گر باده فنا گشت فنا باده ما بس    ما نیک بدانیم گر این رنگ ندانیم
باده ز فنا دارد آن چیز که دارد    گر باده بمانیم از آن چیز نمانیم
از چیزی خود بگذر ای چیز به ناچیز    کاین چیز نه پرده‌ست نه ما پرده درانیم
با غمزه سرمست تو میریم و اسیریم    با عشق جوان بخت تو پیریم و جوانیم
گفتی چه دهی پند و زین پند چه سود است    کان نقش که نقاش ازل کرد همانیم
این پند من از نقش ازل هیچ جدا نیست    زین نقش بدان نقش ازل فرق ندانیم
گفتی که جدا مانده‌ای از بر معشوق    ما در بر معشوق ز انده در امانیم
معشوق درختی است که ما از بر اوییم    از ما بر او دور شود هیچ نمانیم
چون هیچ نمانیم ز غم هیچ نپیچیم    چون هیچ نمانیم هم اینیم و هم آنیم
شادی شود آن غم که خوریمش چو شکر خوش    ای غم بر ما آی که اکسیر غمانیم
چون برگ خورد پیله شود برگ بریشم    ما پیله عشقیم که بی‌برگ جهانیم
ماییم در آن وقت که ما هیچ نمانیم    آن وقت که پا نیست شود پای دوانیم
بستیم دهان خود و باقی غزل را    آن وقت بگوییم که ما بسته دهانیم


همچنین مشاهده کنید