سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

مفشان سر زلف خویش سرمست


مفشان سر زلف خویش سرمست    دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست    انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم    از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماه‌روی برخیز    کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان    کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد    زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد    وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره می‌کرد    تا زین قفس فنا برون جست


همچنین مشاهده کنید