|
خدا از پدر و مادر مهربانتر است
|
|
|
نظير:
|
|
|
خدا ارحمالراحمين است
|
|
|
- خدا يار مظلومان است
|
|
|
- خدا کس بيکسان است
|
|
خدا از حقّ خود مىگذرد از حقّالنّاس نمىگذرد
|
|
|
نظير: حقّالنّاس بدتر از حقالله است
|
|
خدا از رگ گردن به بنده نزديکتر است٭
|
|
|
|
٭ مقتبس از آيهٔ ۱۵، سورهٔ ۵۰ قرآن کريم
|
|
خدا از قدّت بردارد روى عقلت بگذرد! در سرزنش از آدم درازقدى بهکار برند که عمل احمقانهاى انجام داده است
|
|
|
مقایسه شود با : آن وقت که عقل قسمت مىکردند تو عقب ترازو و مثقال رفته بودى؟
|
|
خدا از موى سپيد شرم مىکند
|
|
|
احترام پيران و کهنسالان را بايد نگاه داشت
|
|
خدا اگر بخواهد از نر هم مىدهد
|
|
|
رک: اگر خدا بخواهد...
|
|
خدا اگر مىخواست جان تو بدهد جان کهنه را نمىگرفت
|
|
خدا اول حلال کرد بعد حرام
|
|
|
عبارتى است که عوام براساس حکم شرعى تکليفى 'اصل اباحه است' ساختهاند
|
|
خدا اين چشم را به آن چشم محتاج نکند
|
|
|
رک: خدا اين دست را به آن دست محتاج نکند
|
|
خدا اين دست را به آن دست محتاج نکند
|
|
|
نظير:
|
|
|
خدا اين چشم را به آن چشم محتاج نکند
|
|
|
- خدا چشم راست را به چشم چپ محتاج نکند
|
|
|
- اين دست را مباد به آن دست احتياج
|
|
خدا برف را بهقدر بام مىدهد
|
|
|
رک: هر که بامش بيش برفش بيشتر
|
|
خدا بهقدر قلب هرکس مىدهد
|
|
|
رک: هرکسى آب قلب خودش را مىخورد
|
|
خدا بگيرد جانت را که من بگيرم جايت را!
|
|
خدا به آدم روزى مىدهد اما نان را با زنبيل از آسمان نمىفرستد
|
|
|
نظير:
|
|
|
خدا روزىرسان است اما اِهِنّى هم مىخواهد
|
|
|
- خر خفته جو نمىخورد
|
|
|
- روزى به قدم است
|
|
|
رک: از تو حرکت، از خدا برکت
|
|
خدا به ابابيل پوستين داده!
|
|
|
رک: اين منم تىتيش مامانى به تنم!
|
|
خدا به خر دَسْغاله٭ داد
|
|
|
خدا به آدم نفهم يا کممايه بيش از قابليّت و استعداد وى ثروت و مقام يا برگ و اسباب بخشيده است.
|
|
|
|
٭ دسغاله يا دسکاله: داس کوچک
|
|
خدا به ما داده مالى،٭ يک خر مانده و سه تا نالي!٭٭ (عامیانه).
|
|
|
مردى در کوچه نعلى يافت چون به خانه آمد به زنش گفت: زن، مژده بده!خدا به ما خرى داده است. زن گفت: کو آن خر؟ مرد نعل را به او نشان داد و گفت: اين يک نعل، سه نعل ديگر و يک خر باقى مانده است که آنها را هم انشاءالله به زودى خواهد داد
|
|
|
نظير: نعلش را پيدا کرده عقب اسبش مىگردد
|
|
|
|
٭ مال: چارپا
|
|
|
|
٭٭ نال: نعل. شايد در اين مَثَل کلمهٔ 'نالي' به معنى 'نهالى، تشک و زيراندار' بهکار رفته باشد
|
|
خدا بيامرزد پدرم را، بيخودى نمىگفت: دست ننهات بىبرکت است! (عامیانه).
|
|
خدا بيامرزه مردها را که آباد مىکنند زندهها را!
|
|
|
نظير: شيرينتر از عسل، مرده ريگ عمهٔ بىفرزند!
|
|
خدا بينى از خويشتن بين مخواه٭
|
|
|
رک: خودبين خداىبين نبود
|
|
|
|
٭ بزرگان نکردند در خود نگاه
|
................................. (سعدى)
|
|
خدا پاکمان کند، خاکمان کند
|
|
|
نظير: به بهلول گفتند: ريش تو بهتر است يا دُم سگ؟ گفت: اگر از پل جستم ريش من وگرنه دُم سگ! خداى عزّوجل جمله را بيامرزد (عثمان مختارى)
|
|
خدا پدر صاحبِ خر را بيامرزد!
|
|
|
نظير: خدا شاه خُلها را بيامرزد!
|
|
خدا پدر کفن دزد اوّلى را بيامرزد!
|
|
|
رک: صد رحمت به کفن دزد اولي!
|
|
خداپرست شکمپرست نباشد
|
|
|
رک: شکمپرست خداپرست نبوَد
|
|
خداپرست شوى آن زمان که خود نپرستي٭
|
|
|
رک: خودبين خداىبين نبوَد
|
|
|
|
٭ چو در سجود خودستى مگوى خداپرستم
|
...................... (صغير اصفهانى)
|
|
خدا پنج انگشت را يکسان نيافريده
|
|
|
نظير:
|
|
|
خدا ده انگشت را برابر خلق نکرده است
|
|
|
- پنج انگشت برادرند اما برابر نيستند
|
|
|
- نه هر زن زن است و نه هر مرد مرد
|
خدا پنج انگشت يکسان نکرد
|
|
خدا تختهتراش نيست، به همانداز است
|
|
|
رک: خدا نجّار نيست اما در و تخته را خوب هم مىاندازد
|
|
خدا تنگروزى مىکند اما قحط روزى نمىکند
|
|
|
نظير: دهن باز بىروزى نمىماند سر کمروزى مىشود بىروزى نمىشود
|
|
|
رک: خدا روزىرسان است
|
|
خدا جامه دهد کو اندام؟
|
|
|
آدم بىقدر و ارزشى است و شايستگى دولت و نعمت خدا داده را ندارد
|
|
خدا جان آدم را بگيرد عقل او را نگيرد
|
|
|
مقایسه شود با : عقل که نيست جان در عذاب است
|
|
خدا جاى حق نشسته است
|
|
|
خدا ستمکاران را به کيفر اعمالشان مىرساند
|
|
خدا چشم را براى ديدن داده
|
|
|
نظير: ديده را فايده آن است که دلبر بيند
|
ور نبيند چه بوَد فايده بينائى را (سعدى)
|
|
خدا چشم راست را به چشم چپ محتاج نکند
|
|
|
رک: خدا اين دست را به آن دست محتاج نکند
|
|
خدا حقِّ بُز بىشاخ را به بُز شاخدار وا نمىگذارد
|
|
خدا خراب کند خانهاى که بر لب آب است
|
|
خدا خر را شناخت شاخش نداد
|
|
|
نظير:
|
|
|
خدا مار را شناخت برايش پا نگذاشت
|
|
|
- اگر شتر پَر داشت يک بام سالم در جائى نمانده بود
|
|
|
- آن دو شاخ گاو اگر خر داشتى
|
يک شکم در آدمى نگذاشتى (سعدى)
|
|
|
- گربهٔ مسکين اگر پر داشتى
|
تخم گنجشک از جهان برداشتى (سعدى)
|
|
|
- سگ اگر جلد بودى و فربه
|
يک شکارى نماندى اندر دِه (سنائى)
|
|
|
- مور همان بِهْ که نباشد پرش!
|
|
خدا خطا مىبيند عطا قطع نمىکند
|
|
خدا خواسته اگر حضرت عباس بگذارد (عامیانه).
|
|
|
دولت و نعمت مطلوب بهدست آمده است به شرط آنکه ديگران بگذارند
|
|
|
نظير: اگر عبداللطيف بگذارد
|
|
خدا خواه را دوستى بايد نه خودخواه را
|
|
خدا داده را خدا داده است٭
|
|
|
|
٭ با خدادادگان ستيزه مکن
|
که................................. (لاادرى)
|