سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا

رویكرد انتقادی فلسفه اسلامی به رابطه عقل و جنسیت


ما در این مقاله دنبال آن هستیم, تا بنیادهای معرفتی و فلسفی جنسیت را در حوزه اندیشه اسلامی جستجو كنیم و تفسیری را كه جنس و جنسیت بر مبنای آن می توان بگیرد تبیین نماییم

فمینیسم در یك تقسیم بندی اولیه از دو بعد نظری و عملی قابل تفكیك است، ‏فمینیسم در بعد نظری به صورت یك نظریه و یا در قالب یك ایدئولوژی و یا تبیین دینی و مانند آن مطرح می‌شود و در بعد عملی به صورت یك جریان اجتماعی در می‌آید و این دو بعد به رغم تفاوتهایی كه دارند، ‏در تعامل با یكدیگر قرار دارند. جریان اجتماعی فمینیسم ریشه در عوامل تاریخی، ‏اقتصادی ساختاری و از جمله معرفتی‌ای دارد كه در حوزه ‏فرهنگ اجتماعی حضور به هم رسانده است، ‏و بعد نظری فمینیسم نیز علاوه بر تأثیرپذیری از زمینه‌های اجتماعی از منطق و ساختار معرفتی و بنیادهای فلسفی مربوط به خود بهره می‌برد. فمینیسم به لحاظ تاریخی دوره‌های چندی را پشت‌سر گذارده است، ‌ در هر یك از این دوره‌ها از ویژگی‌های نظری و عملی خاصی برخوردار بوده است و به نظر می‌‌رسد یكی از تأثیرگذارترین عوامل خصوصاً نسبت به بعد نظری آن مبانی معرفت‌شناختی و فلسفی می‌باشد. به این معنا كه حضور برخی از جریانهای فلسفی و معرفت‌شناختی فرصت نوینی را برای تحرك نظری فمینیسم پدید آورده و این تحرك به نوبه خود در فرآیند اجتماعی فمینیسم تأثیر می‌گذارد. نمونه ‏بارز این تأثیر را در پیدایش موج سوم فمینیسم می‌توان دید. فمینیسم در موج سوم خود در قالب یك نظریه ‏پست مدرن به صورت یك نگرش فلسفی درآمده است و دامنه مدعیات خود را گسترش داده است. و این‏امر بیش از همه ریشه در تحولات معرفت‌شناختی دارد. تا هنگامی كه نگرش پوزیتو‌سیتی به علم بر عرصه ‏فرهنگ مدرن حاكم بود، ‏فمینیسم نمی‌توانست دامنه خود را به قلمرو علم وارد كند، ‏در نگاه پوزیتوسیتی حلقه معرفتی علم، ‏حلقه‌ای است، ‏كه در ساختار درونی خود مستقل از دیگر حوزه‌های معرفتی به شمار می‌آید، ‌ عالم به هنگام ورود به این حلقه، ‌ همه تعلقات فرهنگی خود را باید كنار گذارد، ‏در این دیدگاه عرصه علم نظیر فضای آزمایشگاه است، ‌ كه پوشش مناسب با خود را می‌طلبد، ‌ پژوهشگر به هنگام ورود به این محیط باید لباسهای ویژه خود و از جمله لباس جنسیت را ‏در آورده و لباس ویژه آزمایشگاه را كه مخصوص عالمان است بپوشاند. ‏گفت‌و‌گوهایی كه از دهه ‏سوم قرن بیستم به بعد پیرامون «حلقه وین» شكل گرفت به تدریج، ‌ دیدگاه مزبور را درباره معرفت علمی مورد تردید قرار داد. فلسفه علم در نهایت معرفت علمی را مبتنی بر مجموعه معارفی یافت كه در دیگر عرصه‌های فرهنگی تولید و یا توزیع می‌شد واین دیدگاه، ‏برای فمینیستها این فرصت را پدید آورد تا از سهم عنصر جنسیت در معرفت علمی سخن گفته و بدین ترتیب پای را از مباحث جنبی سازمانها‌‌‌‌‌ی علمی فراتر گذارد، ‏و به ساختار درونی علم وارد شوند. ‏بدون شك فمینیسم رادیكال و پست مدرن پدیده‌ای است كه بدون استفاده از مبنای معرفت شناختی فوق نمی‌توانست شكل گیرد. ‏ما در این مقاله دنبال آن هستیم، ‏تا بنیادهای معرفتی و فلسفی جنسیت را در حوزه اندیشه ‏اسلامی جستجو كنیم و تفسیری را كه جنس و جنسیت بر مبنای آن می‌توان بگیرد تبیین نماییم. ‏قبل از ورود به بحث به دو نكته تذكر داده می‌شود.

‏نكته اول این است كه در مقاله نظر به شاكله معرفتی و فلسفی دنیای اسلام است، ‌ و نه معرفت شناسان و فیلسوفان یعنی بازتابهای منطقی فلسفه اسلامی و معرفت‌شناسی متناسب با این فلسفه نسبت به عنصر جنس و جنسیت پی‌گیری می‌شود، ‏نه بازتاب نظرهای شخصی فیلسوفان، ‌ زیرا فیلسوفان خصوصاً در حوزه رفتار فردی و اجتماعی خود گاه سخنانی را بیان كرده و یا مواضعی را اتخاذ ‌كنند كه ناشی از مبانی فلسفی، ‏یا معرفت شناختی آنها نبوده و بلكه گاه ناسازگار با آن می‌باشد.

‏نكته دوم این كه فلسفه در دنیای اسلام در چهره جریانها و مكتب‌های مختلفی نظیر حكمت مشاء، ‏‏اشراق و یا حكمت متعالیه بروز و ظهور یافته است، ‌ و این جریانها به رغم اختلافاتی كه دارند، ‏در چارچوب فرهنگ و تمدن اسلامی‌، ‏و براساس روش برهانی از مشتركات فراوانی برخوردار ند، ‏و ما در این مقاله بی‏آنكه به موارد اختلاف آنها بپردازیم، ‏بحث را براساس مشتركات فلسفه و معرفت اسلامی دنبال می‌كنیم.

‏ بخش اول: بنیادهای فلسفی

‏ ماده و صورت

‏ بحث ماده و صورت از جمله مباحث فلسفی‌ای است كه در تبیین جنسیت و نسبت آن با انسان تأثیر گذار است، ‏این بحث از جمله مسائل جدی تاریخ فلسفه است. علوم طبیعی و تجربی نیز در طول تاریخ گذشته خود اغلب با این دو اصطلاح محشور بوده و بر همین اساس از علل مادی و صوری موجودات طبیعی سخن می‌گفته‌اند، ‌ علم مدرن به تبع بنیانهای فلسفی جدید خود از تفكیك بین علل مادی و صوری به شیوه پیشین بازمانده و تحقیقات و تتبعات خود را با صرف‌نظر از این مبنا به نسبت‌سنجی بین صورطبیعی محدود و ‏مقید می‌گرداند. ‏برای موجوداتی كه در معرض تحول و تغییر تدریجی هستند، ‌ دو بخش مادی و صوری اثبات می‌شود، ‌ شی‌ای كه در حركت و تغییر است، ‏در هنگام تغییر صورت جدیدی را می‌گیرد، ‏بنابر این قبل از تغییر استعداد صورت جدید در آن هست و ماده همان بخشی است كه حامل استعداد بوده و قبول صورت جدید را می‌نماید، ‏و علاوه بر آن وحدت متحرك را در طول ‏تغییر حفظ می‌كند. اگر در حركت یك بخش مادی‌ای وجود نداشته باشد تا با صورتی كه می‌آید جمع شود. وحدت شیء‌ سابق و لاحق منتفی می‌شود، ‏ زیرا اگر شی‌ای كه سابق نبود كاملاً‌ از بین رفته باشد و صورت جدیدی آمده باشد و عنصر مشتركی بین آن دو نباشد، ‏در حركت با دو شیء بیگانه با یكدیگر مواجه خواهیم شد و در این صورت انتساب شیء جدید به شیء سابق و‏امتداد بین آن دو و اصل حركت نیز منتفی می‌شود پیرامون ماده و نحوه ‏ارتباط آن با صورت مباحث مختلفی وجود دارد، ‏برخی تركیب آن دو را اتحادی و بعضی انضمامی می‌دانند. درباره صوری كه ماده می‌پذیرد نیز اقوالی وجود دارد. در حكمت مشاء تبدیل صور را از باب كون و فساد می‌دانند به این معنا كه با آمدن صورت جدید صورت سابق رخت بسته و از بین می‌رود، ‏و درحكمت متعالیه براساس حركت جوهری به لبس بعد از لبس قائل بوده و صورت جدید را در رتبه برتر و كامل‌تر از صورت سابق می‌بینند. درباره حامل استعداد نیز بین حكمت‏اشراق با حكمت مشاء و حكمت متعالیه اختلاف است، ‏شیخ‏اشراق صورت جسمیه ‏را حامل استعداد صور بعدی می‌داند و در حكمت مشاء و حكمت متعالیه حامل استعداد را یك حقیقت جوهری می‌دانند كه فاقد هر گونه فعلیتی جز اصل قبول است و آنها از این جوهر كه هیچ‌گاه بدون همراهی یك جوهر صورت بالفعل یافت‌ نمی‌شود به عنوان هیولی و یا ماده اولی یاد می‌كنند و از مجموعه‌هایی كه از تركیب آن با صورت جسمیه و یا صور بعدی پدید می‌آید، ‏به عنوان ماده ثانیه یاد می‌كنند، ‏در حكمت‏اشراق نقش ماده اولی به صورت جسمیه داده می‌شود.‏ به رغم همه اختلافاتی كه درباره ماده، ‏صورت و تركیب آن دو وجود دارد، ‏همه در این قول متفق هستند كه متحرك در وضعیت نخستین خود نقش ماده را برای پذیرش صورت بعدی ایفا می‌كند و به همراه این قبول و پذیرش است كه حركت پدید می‌آید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.