جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

روایت اولین صعود


روایت اولین صعود

این صعود را رینهولد مسنر و پیتر هابلر به همراهی تیم اتریشی درسال ۱۹۷۸ انجام دادند

مقالهٔ زیر شرح نخستین صعود بدون اکسیژن به اورست است.این صعود را رینهولد مسنر و پیتر هابلر به همراهی تیم اتریشی درسال ۱۹۷۸ انجام دادند.دراین گزارش ازکتاب پیترهابلر بنام "صعود منفرد" وکنفرانس مسنر، دریکی ازشهرهای کوچک آلمان استفاده شده . تیم اتریشی مرکب از یازده نفر بوده، ولی پیتر ورینهولداز ابتدا به عنوان تیمی مستقل شرکت کرده بودند، وقرار بر این بودکه این دوتیم بایکدیگرهمکاری کنند.

پیتردرکتاب خود توضیحات فراوانی راجع به خودش ورینهولد میدهد، که شمه ای از آن چنین است

" من ورینهولدهمدیگر را از پانزده سال پیش به این طرف میشناسیم واساساً درآلپ باهم بزرگ شده ایم .

هردو معتقد بودیم که کوهنوردی باید حتی المقدوربه دورهٔ اول خودش برگردد . یعنی کوهنورد حتی الامکان بدون وسایل کمکی وآزادصعود کند. امّا نکته دیگری که درآن توافق داشتیم، این بودکه امنیت تنها چیزی نیست که در کوهنوردی مهم است بلکه سرعت هم خیلی اهمیت دارد . "

پیتردرسال ۱۹۶۹ درهیئتی که برای اولین بارصعودآلپینیستی روی یک قلّه خارج ازاروپا انجام میداد، شرکت کرد. ( نام قلّهGrand Yerapaja واقع درآند بود ) . درسال ۷۰ کارل هرلیخ کوفر به پیترهم پیشنهاد شرکت در برنامه نانگا را میکند . پیترابتدا آنرا قبول میکند، ولی بعداً ازاو دعوت میشودکه درامریکا تعلیم اسکی بدهد، بهمین جهت به امریکا میرودوبجای اوبرادر راینهولد در برنامه شرکت میکند. درامریکا پیتربعنوان اولین اروپائی ( اروپای مرکزی ) دیواره ال – کاپیتان (El - Kapitan) راصعودمیکند.درسال۷۵ پیتر بهمراه راینهولد، برای اولین بار، یک ۸۰۰۰ متری را (گاشربروم- Headen Peak )بدون هیئت صعود میکند. این درعین حال اولین صعودهیمالیائی پیتر بود. پیترهمچنین، عضوهیئت سال ۷۷ بودکه برای صعود دیواره جنوبی دائولاگیری، عازم شده بود. پیتر درکار خود موفق نشد، امّا دستاوردهای زیادی برای صعوداورست به همراه داشت . زیرایک آشنائی کامل وجامع درموردبهمن به آنها داد، دائولاگیری برنامه آمادگی اورست بود.

وامّا راجع به خصوصیات شخصی : پیترمینویسد " برای من تحسین مهم نیست، امّا رینهولد،شناسائی مردم را لازم دارد . ظاهرشدن در تلویزیون، روزنامه هاومجلات وسخنرانیها . اومثل زن جوانی است که ازاول جوانی بایدبدرخشد ومن مثل خرچنگی هستم که باید درپوست خود فروبروم.

وضع قهرمانی برای من وجود ندارد . رینهولدخودش راهنوز در مرگ برادرش مقصر میداند ( بعضی هم همینرامیگویند، من میدانم که دلیلش تماما" بخاطرطوفان بود. درهیئت ماناسلو ۷۱ هم دو نفرکشته شدند که بعض ها معتقدند که مقصر مسنر بوده است . ولی من اینرا ناحق میدانم ) به این دلایل است که رینهولد ازافکارعمومی به نفع خود استفاده کرد تا با مخالفینش مبارزه کند. پیتر توضیح میدهد که چرا رینهولد اورا انتخاب میکند:

"چونکه اوبدون من نمیتوانست به اورست برسد. من هم بدون او نمیتوانستم. من واو در کوهستان مثل یک بدن ومغز هستیم واو اصلا احتیاجی ندارد که مراقبم باشد ما تابه حال هیچ نزاعی (حتی لفظی) نداشته ایم ودرعین حال همیشه بدون صحبت نظر همدیگر را فهمیده ایم".

هیئت ابتدا مسیر بونینگتون(bonington) درسال۷۵راانتخاب کرد. ولی بعدا بعلت مشکلات زیاد مسیر نرمال را پیش گرفت. هنگام بار بری شرپایی قربانی نشست یخچال میشودودر شکاف یخچال فرو میرود (ناحیه ای به طول۲۰۰ متر نشست کرده بودوشکافی بعرض۲۰متر را ایجاد کرده بود) نجات او غیر ممکن بود چونکه شکاف علاوه بر عمق زیاد بوسیله قطعات بزرگ یخ پر شده بود. اولین حمله به قله را رینهولد وپیتر بعد از اینکه کمپ۴ در گردنه جنوبی برقرار شد انجام میدهند ام در کمپ دوم پیتر که بر اثر خوردن ساردین مسموم شده بود بر میگردد.به رینهولد هم توصیه برگشت میکند. ولی رینهولد با دو شرپا به گردنه جنوبی میرود در همین موقع هوا هم درهم میشود. پیتر در موقع برگشتن مشکلات زیادی پیدا میکند ودرواقع عاملی که باعث میشود زنده بماند به قول خودش " خواست دوباره زندگی کردن "بوده است. رینهولد که به همراه دو شرپا به گردنه جنوبی رفته بود،با طوفان بزرگی مواجه میشود بطوریکه دو شب ویکروزدر چادر زندانی میشوند ،در این مدت رینهولد به دو شرپا نوشیدنی گرم میخوراند واز کتک زدن وفحش هم برای بیدار نگه داشتن (ودر واقع زنده نگه داشتن انها) ابا نداشته، هنگامیکه آنها دو روز بعد پایین میامدند انرژیشان کاملا تحلیل رفته بود وبه مرده بیشتر شبیه بودند.

بعد از این تلاش یک تیم دو نفره شامل سرپرست هیئت و یک شرپا در یک هوای خوب در تاریخ ۳/۵/۷۸ بعنوان اولین اتریشیها روی قله اورست می ایستند. روبرت شاوور(یکی از فاتحان اورست) قبل از صعودش به پیتر گفته بود " تا جائیکه بتوانم بدون اکسیژن میروم. در هر صورت تا ۸۰۰۰ متری" پیتر ورینهولد که بعد از یک هفته استراحت دوباره نیرو گرفته بودندبه کمپ دوم میایند ومنتظر میمانند تا تیم فاتح باز گردد. زیرا پیتر میخواست از شاوور در این مورد (اکسیژن) کسب اطلاع کند. او توضیح داد که از کمپ۴ به بعد مجبور بوده که از اکسیژن استفاده کندچونکه بدون اکسیژن به سرعت خسته میشده است. نظر عده ای دیگر هم همینطور بود.شما نمیتوانید آنقدر سریع باشید که به قله برسید . کمبود اکسیژن شما را سریع خسته میکند .از این جهت پیتر کمی به فکر فرو میرود ومینویسد : عکس زن وبچه ام را ر مقابلم میگزارم (پیتر در تمام کتب در مورد خوانواده اش صحبت میکند .ضمنا این کتاب را به همسرش هدیه کرده است).

" ترس از مرگ اصلا در من وجود ندارد" ترس من از نقص عضو است. اگر عقلم را از دست بدهم یا چند انگست یا دستم را مثل موریس هرتزوک،شغلم را بعنوان راهنمای کوهنوردی باید روی میخ آویزان کنم .(این یک ضرب المثل آلمانی است. منظور داشتن چیزی بدون استفاده است) آنوقت آینده خوانواده ام نابود میشود..... شاید بهتر باشد که اساسا برگردم نزد خوانواده ام ... رینهولد حتما اینرا درک میکند... بعد از مدتی از رینهولد پرسیدم، اگر من منصرف بشوم تو چه میگوئی؟! او مدتی من را جدی نگاه کرد وگفت: هر چه میخواهی بکن، ابتدا خوب فکر کن من برای تو نمیتوانم تصمیم بگیرم و مایل نیستم که بگویم که هیچ چیزی را بدون تو از دست نمیدهم .ولی من در هر صورت امتحان خودم را میکنم."(این تکیه کلام رینهولد است که میگوید با این وجود ما تلاش خود را میکنیم)پیتر سرانجام تصمیم خودش را مبنی بر صعود قله اورست با یک فرد دیگر از کمپ اصلی همراه با کپسول اکسیژن میگیرد . اما همراهش نمیتواند با او بیاید . زیرا برنامه دیگری پیش رو دارد، تیم بعدی که قصد صعود قله را دارند چنین اعتقاد دارند": پیتر این ماوراء افسانه ابتدا در تمام دنیا نهیب میزند که بدون اکسیژن اورست را صعود میکند وحالا بدون اینکه آنرا امتحان کرده باشد عقب نشینی میکند. این حرف مثل پتکی برمغز پیترفرود میاید وبعد از جدال زیاد با خودش تصمیم میگیرد با رینهولد بدون اکسیژن صعود کند. روز ششم ماه مه آنها به کمپ سوم (۷۲۰۰متر) صعود میکنند. راهی که بطور نرمال۶ساعت زمان لازم دارد توسط آنها۴ ساعته صعود میشود. با۴ساعت صعود دیگر در روز بعد(۷مه) آنها به کمپ۴ (گردنه جنوبی۸۰۰۰متر) میرسند واین در حالی بود که خود را کاملا خسته حس میکردند.

اریک جونس (eric jons) از فرستنده تلویزیونی انگلیس نیزکه میخواست صعود آنها را فیلمبرداری کند به کمپ چهارم صعود میکند ولی برای این مسیر ۸.۵ ساعت زمان صرف میکند، ساعت ۳ صبح روز بعد (۸مه) رینهولد شروع به آشپزی میکند. زیرا در ارتفاع بالا باید نوشیدنی وبخصوص چای زیادی نوشید. به این دلیل که در ارتفاع بالا تولید گلبول قرمززیاد بوده واین امر میتواند خطرناک باشد، درواقع از اینجا آنها احتیاج داشتند که فقط۸۴۸ متر صعود کنند، پیتر مینویسد: به هیچ چیز فکر نمیکردم،نه به اورست ،نه به هدفمان ،نه به زن و بچه ام، ونه...فقط به ۵متر جلوی رویم فکر میکردم، تنها چیزی که برایم مهم بود این بود که این ۵متر را پشت سر بگذارم.اگر به چیز دیگری فکر میکردم حتما "برمیگشتم"

تا قله جنوبی قرار گذاشتند که بدون طناب صعود کنند. برای ادامه رینهولد یک طناب ۱۵متری با خود داشت، بعد از ۵ساعت آنها به کمپ پنجم میرسند (۸۵۰۰ متر وساعت ۹.۵ صبح) رینهولد شروع به درست کردن چای میکند .در طول این مدت که رینهولد مشغول درست کردن چای بود، سرعت باد مداوما بیشتر میشد وهرچه بالا تر میرفتند بر این سرعت افزوده میشد.(۸۰ کیلومتر در ساعت) بالاخره آنها ساعت ۱.۱۵ به قله میرسند.

بعد از مدت کوتاهی پیتر قطغه ای از طناب خود را قطع میکند وروی سر پایه اندازه گیری که چینی ها روی قله جا گذاشته بودند نصب میکند. پیتر بعداز گرفتن چند عکس سریعا به پایین میاید. اما رینهولد میماند تا کمی فیلمبرداری کند وبعلاوه کمی صدای خود را روی نوار ضبط کند تا بعدا نشان دهد که حتی در ارتفاع اورست هم فهم وشعور انسان سر جایش است.

پیتر موقع پایین آمدن خیلی سریع حرکت میکند بطوریکه بعد از یک حادثه جزئی که در نزدیکی چادر چهارم روی میدهد وعینک وکلنگ خود را از دست میدهد ساعت ۲.۵ به نزد اریک جونز میرسد نیم ساعت بعد رینهولد هم میرسد. اما او بخاطر فیلمبرداری که مداوما عینک خود را برداشته بود اشعه ماوراء بنفش زیادی به چشمش خورده بود وشدیدا برف زده شده بود،بطوریکه حتی یکبار لیوان چای را تشخیص نمیدهد. وسایل درمانی در آنجا موجود نبود ولی پیتر به او چند قرص مسکن میدهد . رینهولد در حالیکه گریه و شیون وزاری میکند دائما میگوید: "پیتر من را تنها نگذار، تنها پائین نرو، مرا هم با خودت ببر" پیتر مینویسد : من به هیچ عنوان او را در چنین وضعیتی تنها نمیگذاشتم . به همین دلیل در حالیکه به او دلداری میدادم گفتم: علاوه بر من اریک هم اینجاست ،او هم میتواند به ما کمک کند، ما حتما موفق میشویم . رینهولد معتقد است که سرچشمه نیرو از خود انسان است ولی پیتر در مواقع سختی دعا میخواند زیرا معتقد است که انسان با دعا نیرو میگیرد وانرژیهای نهفته اش بیدار میشوند.

اینبار پیتر برای رینهولد هم دعا میخواند ودائما به او چای مینوشاند . شب بالاخره میگذرد آنها ساعت ۶ چادر را ترک میکنند قدم به قدم وکورمال، کورمال پائین میایند. طوفان شدید بود و به نظر میاید سردتراز این هم بشودهنوز صبح زود بود که به چادر سوم میرسند. در آنجا هیچ کس نبود. پیتر در آنجا داروی" ضد کور برفی" میابد و چند قطره از آنرا در چشمهای رینهولد میریزد وبعد میخوابند.ساعت ۹ هوا آفتابی میشود در هین موقع اسوالد اولز(ostwald olz) معروف به" بوله" و رینهولد کارل (rainhold carl) که تیم را برای صعود تشکیل میدادند آنها را از خواب بیدار میکنند بوله پزشک اول تیم بود او آنها را معاینه کرده واز اینکه صعود قله هیچ عوارضی روی آنها نداشته بسیار خشنود میشود. زیرا او یکی از کسانی بود که اعتقاد داشت انسان میتواند بدون اکسیژن اورست را صعود کند، آنها سه ساعت دیگر در کمپ سوم میمانند وبعد به پایین میایند، بوله و کارل باقی میمانند تا روز بعد صعود کنند.

رینهولد هنوز هم خوب نمیدید واز روی تجربه وبطور اتوماتیک حرکت میکرد. دوساعت ونیم بعد آنها چادرهای کمپ دوم را می بینند.مراقبتهای شرپاها در کمپ دوم به اندازه ای تاثیر داشت که آنها روز بعد آماده حرکت به کمپ اصلی میشوند در حالیکه قبلا حدس میزدند که دو روز استراحت نیاز دارند چند روز بعد از ورود به کمپ اصلی که در آنجا خبرنگاران برای مصاحبه از سرتا سر دنیا آمده بودند وسوا ل پیچشان کرده بودند پیتر به بیمارستان khumde میاید،در آنجا ادموند هیلاری را ملاقات میکند ، ادموند از مدتها پیش زندگیش راوقف خدمت به شرپاها کرده بود. او از همه جا کمک برای ساختمان بیمارستان ومدرسه جمع آوری کرد تا اهالی بومی و کوهنوردان از آن استفاه کنند (بیمارستان خوند یکی از کارهای اوست). در آنجا ادموند به پیتر تبریک میگوید وتوضیح میدهد که او همیشه بر این باور بوده است که روزی انسان بدون اکسیژن اورست را صعود خواهد کرد حتی خود او چند سالی سعی داشته است تیمی را بدون اکسیژن به ماکالو بفرستد.

در تاریخ ۱۰/۵/۷۸ بوله وکارل نیز با اکسیژن قله را صعود میکنند. آنها در هنگام برگشت طنابی را که پیتر بر روی سه پایه نصب کرده بود با خود به پایین میاورند. در تاریخ ۱۳/۵/۷۸ نیز fran zoppung که به همراه jozl kindll برای صعود قله حرکت کرده بودند بدون او به قله میرسد به این ترتیب از این تیم بجز پیتر و رینهولد (ویک شرپا) ۶ نفر قله را صعود میکنند.

ترجمه و ترخیص: مسعود مهرنوش

منبع: نشریه گروه کوهنوردان آرش (آبان ۶۸)



همچنین مشاهده کنید