دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
از کودک آزاری تا روان پریشی
تنبیه کودکان توسط والدین را باید از آن جمله کودکآزاریهایی به شمار آورد که معمولا کمترین اعتراض را با خود همراه دارند.....
علت هم این است که تنبیه کودکان توسط والدین معمولا موضوعی است که با آن بهصورت خاموش برخورد میشود. با این همه، آمار ضربوشتم کودکان توسط والدین در ایران درحال افزایش است.
این خبر را چند هفته پیش مسوول واحد مددکاری انجمن حمایت از کودکان اعلام کرد، وی گفت: «نتایج یک تحقیق میدانی در ایران نشان میدهد که بیش از ۵۰ درصد والدین، تنبیه بدنی کودکان را حق خود و یکی از راههای تربیت کودکان میدانند.» خانم عصمت یاری اعلام کرد: «در کل، ۹۰ درصد آزارها توسط پدر و مادرها یا ناپدری و نامادری و در فضای خصوصی و منزل انجام میشود و اغلب خانوادهها با وضعیت نابسامان مانند وجود اعتیاد در خانواده و طلاق یا بیماریهای روانی در والدین مواجه هستند.»
داستان سوژه این هفته ما پسربچه ۹ سالهای است که به دلیل همین موضوع دچار رفتارهای غیرطبیعی و پرخاشگری شده است تا جایی که او را با تشخیص احتمالی روانپریشی به پزشک ارجاع دادهاند.
● نگاه فوقتخصص روانپزشکی کودکان
پرسشی از دکتر میترا حکیمشوشتری عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
کـودکآزاری به کـجـا میانـجـامـد؟
ماجرای آشناشدن من با سوژه این هفته، یعنی حسین کوچولوی ۹ ساله از این قرار بود که یکی از همکاران روانشناسم تماس گرفت تا در مورد رفتارهای غیرطبیعی پسربچه ۹ سالهای که به او مراجعه کرده بود از من نظرخواهی کند. از جمله رفتارهای غیرعادی که نگرانکننده به نظر میرسید، ادرار کردن در سطل آشغال، کندن گچ دیوار و خوردن آن، هول دادن بچههای محل و مدرسه، پرخاش و اذیت کردن همکلاسیها بود. قراری گذاشتیم تا این پسرکوچولو را ببینیم. خانمی که همراه او بود میگفت یکی از همسایههای این خانواده است. او میگفت همسایهشان به غیر از حسین ۹ ساله، ۳ بچه دیگر هم دارد که آنها بزرگ هستند و دبیرستان میروند. فاصله آخرین پسر این خانواده با حسین ۷ سال است. این خانم میگفت نه تنها او بلکه عالم و آدم میدانند که چقدر مادر حسین از باردارشدنش پشیمان بود ولی هر کاری کرد تا بچه را سقط کند، نشد.
این خانم با ابراز ناراحتی از اینکه همه همسایهها به خصوص آنهایی که بچه دارند از دست رفتارهای بد حسین ذله شدهاند، گفت به یک مرکز مشاوره رفته تا بلکه پزشکها تشخیص دهند این پسر مشکل روانی جدی دارد و او را در یک مرکز بستری کنند و همه از دستش خلاص شوند. در مدت نیم ساعتی که این خانم همسایه راجع به حسین حرف میزد متوجه شدم تا چه حد این کودک موردآزار واقع شده است. نمیخواهم با گفتن جزییات آزارتان دهم اما به عنوان نمونه میگفت: «این بچه دزد است با اینکه پدر و مادرش تا میخورد او را میزنند اما آدم نمیشود و باز هم دزدی میکند. از مداد و دفتر بچههای ما بگیرید تا توپ و خوراکیهایشان، حتی چند وقت پیش پدرش دست و پایش را بست و حسابی به خدمتش رسید اما انگار نه انگار. درس هم نمیخواند همه میدانند که کودن است. در مدرسه هم یک صندلی جدا گذاشتهاند تا جلوی چشم معلم باشد اما باز هم مانند بچه آدم رفتار نمیکند. حتی خواهر و برادرهایش او را تنبیه میکنند ولی باز هم بیفایده است.»
در میان صحبتهای خانم همسایه و پس از بررسیهای بیشتر دریافتم حسین از کلاس اول ابتدایی هم مشکلات مشابهی داشته اما هنوز این توان را در خود نمیدیده که نارضایتیاش از دیگران و به ویژه خانوادهاش را با بروز رفتارهای خاص نشان دهد. بچهها هر چه ناتوان و ضعیف باشند اما تا یک جایی میتوانند رفتار بد بزرگترها و آزارهای آنها را تحمل کنند. از آن به بعد با رفتارهای خارج از چارچوب و پرخاشگری شدید یا دیگر واکنشها فریاد خاموش خود را سر میدهند و متاسفانه بسیاری از مردم بدون اینکه علت را پیدا کنند انگ بیماری و حتی جنون به این بچهها میزنند.
وقتی بچه کوچک است ما ابتدا حرفهای والدین را میشنویم بنابراین جلسهای ترتیب دادیم تا با والدین حسین صحبت کنیم. در همان برخوردهای ابتدایی دیدم نگرش این خانواده به کودکشان کاملا منفی است. اکثر والدین ضمن شکایت از رفتارهای بد کودک خود به نکاتی هم اشاره میکنند که نقطه قوت یا رفتارهای مثبت فرزندشان است اما آنها حسین را کلکسیون بدی میدیدند و هر تنبیه بدنی و غیربدنی که تصور کنید را انجام میدادند...
به هر حال تصمیم گرفتم با بچه هم حرف بزنم چون روانپریشی در دوره سنی زیر ۱۰ سال، پدیده نادری است و خیلی با دقت باید چنین تشخیصی را تایید و درمان را شروع کرد. از این گذشته اگر این تشخیص گذاشته شود، در سالهای بعد و پس از درمان، سرنوشت سلامت و بیماری کودک به سختی قابلتغییر خواهد بود. بنابراین تصمیم گرفتیم چند جلسه با خود حسین صحبت کنیم.
● حسین حس خشم و ترس داشت
حسین خیلی سخت با ما ارتباط برقرار کرد. البته چنین انتظاری هم میرفت چون این کودک از طرف بزرگترها اصلا حمایت نشده بود و انگار هر آن منتظر بود توی سرش بکوبیم. میتوانم بگویم حس خشم، در وجودش نهفته بود و حس خوبی به ما نداشت چون میدانست والدینش او را آوردهاند تا از او گله کنند. برای همین به سختی توانستیم از طریق نقاشی درمانی، اطلاعاتی از افکار و عقاید او به دست آوریم. او در نقاشیهایش خود را جدای از دیگر اعضای خانواده میکشید. عملا به دلیل وجود بزرگترهای زیاد و حوصله نداشتن والدین، خواهر و برادرهای نوجوان نقش والد او را داشتند و امر و نهی میکردند و حتی او را میزدند. چون هم خودشان از والدینشان کتک خورده بودند و از کودکی این به مساله را یاد داشتند و هم میدیدند که الگوهای آنها یعنی والدین، چگونه این بچه کوچک (حسین) را میزنند. در برخورد با حسین دیدم او نمونه بارزی از کودکآزاری است. متاسفانه بعضی از مردم حس میکنند باید فرزند خود را بزنند تا تربیت شود. امروزه والدین زیادی را میبینیم که حتی در مورد روش تنبیه فیزیکی با هم تبادل اطلاعات میکنند.
● چرا این تشخیص احتمالی را گذاشته بودند؟
یکی از مواردی که باعث شده بود انگ روانپریشی و توهم داشتن به او بزنند این حرفش بود که میگفت: «شیطون به من میگه بچهها را هول بدهم. اون به من میگه برو در سطل آشغال جیش کن!» البته ما در جستوجویهایمان به این نکته را متوجه شدیم که منشأ این حرفش هم والدین او بودند. بسیاری از والدین، کارهای بد بچه را به عاملی خارجی نسبت میدهند: «شیطون گولت زده!» این رفتار غلط باعث میشود بچهها مسوولیت کارهای خود را برعهده نگیرند و همواره مقصر را خارج از خود جستوجو کنند.
به هر حال روش گفتوگو با نقاشی (ما به اتفاق کودک نقاشی میکشیم و هر کدام با اضافه کردن خطوطی به نقاشی در موردش حرف میزنیم) حسین حرفهای دلش را گفت. طی این جلسات متوجه شدیم حسین بارها از والدینش شنیده که «ناخواسته» بوده. او هیچ حمایت و تعلق خاطر متقابلی از بزرگترها نمیگرفت. او هیچ فضای شخصی برای قرار دادن متعلقاتش نداشت. بعضی از لباسهایش کنار کمد برادرش و برخی کتابهایش داخل کشوی دیگری بود. والدین حتی هیچ غذای دلخواه یا لباس و وسیله خاصی که مختص او باشد تهیه نمیکردند. از وسایل کهنه بزرگترها استفاده میکرد. همه اینها او را به یک کوه پرخشم و در حال انفجار بدل ساخته بود.
● شروع درمان و اقداماتی که انجام شد
با پدر و مادر حسین صحبت کردیم اما زیر بار نمیرفتند که رفتارهای غلط خود را متوقف کنند. این بچه را که فرزند آنهاست ببینند و با همه خوبیها و بدیها دوستش بدارند. آنها میگفتند این پسر بچه خودمان است و تا او رفتارهای بد انجام دهد ما هم متقابلا او را کتک میزنیم. آنقدر میزنیم که آدم شود. هیچ قانونی هم نمیتواند مانع این تربیت (منظورشان کتک است) شود. آنها، حس نمیکردند که رفتارشان چه بلایی سر این بچه خواهد آورد. میگفتند همانطور که ما کتک خوردیم و بزرگ شدیم و حالا آدم حسابی(!) هستیم او هم، آنقدر میخورد تا درست شود. نمیدانستم با این والدین چه کنم. برای همین به سراغ اولیای مدرسه رفتم. نامهای برای آنها نوشتم تا همکاری کنند. از معلم خواستم کمک کند تا حسین حس مثبتبودن را تجربه کند. به او مسوولیتهایی در مدرسه و کلاس بدهد تا با گرفتن فیدبکهای خوب، از اینکه پسرخوبی است، حس خوشایندی پیدا کند. آنها او را مسوول آبخوری کردند و دیدند نه تنها بچهها را نمیزند بلکه شیرهای آب را که بسته نشده میبندد تا آب هدر نرود.
حالا او خوشحال است که کاری از دستش برمیآید. قرار شده مشاور مدرسه روشهای کنترل خشم را به او بیاموزد. اما اینها کافی نیستند و مرهمی کوچک بر زخم این بچهاند. چون حسین همچنان کتک میخورد و در واکنش پرخاش میکند و این سیکل معیوب ادامه دارد. پدرش میگوید: «من ولیدم هستم و دلم میخواد بچهام را بکشم به کسی ربطی ندارد!» البته جا دارد این موضوع را از یک حقوقدان بپرسیم چون تا وقتی والدین حسین نخواهند همکاری کنند، مشکل حل نمیشود. خانم همسایه همچنان حسین را میآورد و با ما همکاری میکند. جلسات ادامه دارند و ما میدانیم اگر به موقع رفتارهای درستی از سوی والدین صورت نگیرد آثار جبرانناپذیری بر آینده این کودک وارد میشود؛ آثاری که شاید حالا هم ماندگار شده باشند. راستی چرا ما والدین در مقابل بچههایی که به وجود آوردهایم، احساس مسوولیت نمیکنیم؟!
● نگاه فوق تخصص روان پزشکی کودکان
کودکانی که خشن خواهند شد
دکتر کتایون خوشابی/ عضو هیات علمی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی
متاسفانه نگرش فرهنگی غلطی که در کشور ما وجود دارد این است که پدر و مادر نسبت به فرزندشان مالکیت دارند. در حالی که این حس مالکیت نسبت به شیء است. در چنین خانوادهای والدین با فرزندشان مانند شیء یا وسیله شخصی چون برس و کفششان، برخورد میکنند. بنابراین نیاز است که روی این نگرش غلط کار فرهنگی صورت بگیرد. به طور خلاصه به ۵ سرفصل مهم میتوان اشاره کرد اما در ابتدا باید گفت اگرچه ناخواسته بودن میتواند یکی از عوامل موثر برای کودکآزاری باشد اما به نظر میرسد همه عوامل فقط شامل ناخواسته بودن نیست بلکه ممکن است مسائل و ویژگیهای شخصیتی در پدر و مادر وجود داشته باشد که آنها بتوانند به راحتی یعنی بدون احساس گناه و احساس همدلی به راحتی فرزندشان را مورد کودکآزاری جسمی قرار دهند.
● بدرفتاری و خشونت؛ میراث آینده فرزندتان
به نظر میرسد در خانواده حسین، این دایره خشونت، روابط خصمانه و خشونتآمیز تداوم دارد و معمولا خیلی از کودکانی که قربانی آزار جسمی هستند در زندگی آینده ممکن است روابط مشابه - رابطهای که توسط والدین برقرار شده- با فرزندان خود ایجاد یا به هر حال مشکلات عاطفی و مشکلاتی در روابط پیدا کنند.
احساس کودکی که مورد آزار جسمی یا تنبیه بدنی شدید قرار میگیرد این است که دوستش ندارند و اعتمادبهنفس و عزت نفس چنین کودکانی زیر سوال رفته و از بین میرود. در چنین مواردی، کودک احساس میکند هیچکس او را دوست ندارد و موجودی دوستداشتنی نیست و همین احساس ممکن است به نوعی در رابطه کودک اثر بگذارد و تصور کند که مجبور است به خاطر اینکه از طرف دیگران دوست داشته شود به آنها باج بدهد. کودکانی که در آینده مهرطلب میشوند حتی ممکن است از وسایل شخصی یا پول توجیبی خودشان بگذرند و آن را به دوستشان بدهند تا محبت و توجه او را داشته باشند. چون این محبت و توجه را در محیط خانواده دریافت نکرده و رابطه عاطفی با والدین نداشتهاند و همیشه به دنبال محبت هستند و محبت و توجه را از دیگران گدایی میکنند. همانطور که گفته شد، روابط این کودکان با همسالان خود نیز میتواند خصمانه و پرخاشگرانه باشد.
● اشتباه امروز، زمینهسازی برای مشکلات فردا
وقتی کودکی چون حسین در محیطهای بزرگتر و بعدها در زندگی خانوادگی به عنوان پدر یا مادر قرار میگیرد، الگوی رفتاری مشابه والدین خودش را با فرزندش اجرا میکند. در حقیقت این کودک محبت و توجهی از والدین دریافت نکرده که بتواند به بچه خود منتقل کند و مهارتهای فرزندپروریاش فقط خصمانه و پرخاشگرانه است چراکه همین رفتار با خودش شده است.گاهی است کودکی که با وی اینگونه رفتار میشود در مورد رابطه با فرزندش دچار مشکلات دیگری میشود و چون عملا رفتارهای تربیتی پدر و مادر خود را نپسندیده و ممکن است در ارتباط با فرزند خود به شدت سهلگیر شود.
یعنی اگر بخواهد کوچکترین روش تربیتی در مورد کودکش انجام دهد سایه زندگی گذشته بر وی غلبه کرده و رفتار پدر و مادرش را به یاد میآورد و این باعث میشود از همان رفتار کوچک تربیتی چشمپوشی کند و از هیچ روشی استفاده نکند و آزادی مطلق به فرزندش بدهد. در نتیجه این خانواده تبدیل به خانوادهای فرزندسالار میشود و فرزند این خانواده نیز مشکلات خود را در آینده خواهد داشت.
کودکانی چون حسین، تا آخر عمر مصائب زندگیشان همیشه در ذهنشان باقی میماند یا با منبع قدرت و خشونت همانندسازی میکنند و همان روش را به کار میبرند یا برعکس به دلیل کتکخوری و آزرده بودن، به شدت سهلگیر میشوند.
● بین والدین و فرزندان احساس همدلی کمتر است
در خانوادهای که خشونت وجود دارد چرخه خشونت نیز وجود دارد. یعنی والدین مطمئنا با سایر فرزندان نیز رفتاری خشونتآمیز دارند و آنها را مورد خشونت جسمی و آزار فیزیکی قرار میدهند. بنابراین این چرخه خشونت در همه افراد خانواده وجود دارد. متاسفانه در این خانوادهها احساس همدلی کم است و هیچ کس از اعضای خانواده نمیتواند خودش را جای دیگری بگذارد.
بنابراین ایجاد تغییرات روی این خانواده، مستلزم یک کار خانوادگی و مشاوره خانوادگی برای کم کردن چرخه خشونت در همه اعضای خانواده است. در غیر این صورت اگر به تنهایی روی والدین کار شود، تغییری در رفتار خواهر و برادر ایجاد نخواهد شد و بعد از مدت زمانی همان چرخه رفتاری معیوب دوباره تکرار خواهد شد.
● کودکآزاری مسالهای اجتماعی است
زمان آن رسیده که مسوولان محترم مدارس و دبیران روی مساله کودکآزاری حساس شوند و اگر شاهد مواردی هستند که روی صورت یا بدن کودک آثار فیزیکی است حتما از وی راجع به این آثار سوال کنند و اگر این آثار ناشی از تنبیه بدنی شدید و کودکآزاری باشد آن را به مراجع قانونی که برای چنین مواردی مجازات در نظر گرفته، گزارش دهند.
بنابراین به عنوان دبیر و معلم نباید فکر کنید که این کودکآزاری یک مساله شخصی و خانوادگی است. کودکآزاری به هیچوجه مساله شخصی و خانوادگی نیست بلکه معضل و مساله اجتماعی است که همگی ما در قبال آن به عنوان همسایه، دوست، مربی، مدیر یا معلم مسوول هستیم. مطمئنا زمانی که صدای ضجه کودکی به گوشتان میرسد که مورد کودکآزاری قرار گرفته و از نظر جسمی و عاطفی صدمه میبیند، موظف هستید که ساکت ننشینید و این موارد را به مراجع قانونی گزارش دهید.
● برای درمان نیاز به مشاوره فردی و خانوادگی است
برای درمان حسین بازیدرمانی و مشاوره فردی بسیار موثر است اما نباید فراموش کنیم که کودک جدا از سیستم خانواده نیست و حتما باید کار گروهی روی خانواده صورت بگیرد که چرخه خشونت در همگی آنها وجود دارد. ما کودک را جدا از خانواده نمیبینیم و مشاورههای فردی و خانوادگی برای تمامی اعضای خانواده لازم است. برای رفع چنین مسالهای باید تغییر نگرش فرهنگی صورت بگیرد و در دیدگاه مردم نسبت به این مساله که احساس مالکیت نسبت به فرزندشان دارند، کار شود. فراموش نکنید که کودکان به عنوان امانت در دست ما هستند و باید به بهترین نحو ممکن آنها را بزرگ و تربیت کنیم.
● نگاه مشاور خانواده
تنبیه بدنی، کودک را ویران می?کند
دکتر بدریالسادات بهرامی/ مدرس دانشگاه
بچههای ما نه به اراده خودشان بلکه به دعوت ما پا به عرصه هستی میگذارند. والدبودن فقط به معنی درست کردن یک بچه نیست چون این کار را حیوانات هم انجام میدهند. والدبودن ما وظیفه خطیر و حساسی است که این وظیفه روانشناختی هرگز پایان نمیپذیرد. همه ما تنها تا حدودی میتوانیم مستقل از کسانی که در آغاز به ما عشق ورزیدهاند و از ما مراقبت کردهاند به زندگی خود ادامه دهیم؛ حتی وقتی از نظر جسمی این استقلال را به دست میآوریم و تشکیل خانواده میدهیم، نفوذ باورهای والدینمان همچنان تاثیر خود را بر زندگی ما و فرزندان ما خواهد گذاشت.
اغلب ما به خاطر دوست داشتن، اشتباهات فراوانی را در مورد فرزندمان مرتکب میشویم و میکوشیم به فرزندانمان چیزی را بدهیم که خودمان از آن محروم بودهایم. والدین، هرگز نمیخواهند به زندگی فرزندشان آسیب بزنند حتی آنهایی که بچه خود را تنبیه بدنی میکنند معتقدند که «کار درستی» انجام میدهند. غافل از اینکه با این روش نادرست به رشد جسمی و روحی او آسیب میرسانند. بدونشک رفتارهای خشونتآمیز با بچهها حتی اگر آسیب جسمی برای آنها در پی نداشته باشد، آسیبی به عزتنفس و اعتمادبهنفسشان میزند که جبراننشدنی است.
اگر تنبیههای بدنی مانند حسین باشد، بچه در معرض اختلالات شخصیتی مانند افراد ضداجتماعی و بسیاری موارد دیگر قرار میگیرد که این آسیب برای همه عمر زندگیاش را تباه میکند. والدین باید بدانند اگر به دلیل این خشونتها کودکشان دچار اختلال شخصیت شود درمان قطعی نخواهد داشت و فقط میتوانند با رواندرمانی آن را تا حدی کنترل کنند. حتی اختلالاتی مانند اضطراب، ترسهای مرضی، حمله هراس، وسواسهای خاص که در اثر تنبیههای بدنی و رفتار نامناسب با کودک در او شکل میگیرد تاثیرات وسیعی در بزرگسالی او میگذارد.
کمترین آسیبی که بچهها به دنبال تنبیه بدنی میبینند، شکلگیری هویت ناخوشایند بدبودن است. او اعتمادبهنفساش را از دست میدهد. مدام با خود میگوید: «من بد هستم.» حالا حساب کنید، آدمی که چنین هویتی و عزتنفس و اعتمادبهنفس ندارد در هیچ کاری اعم از تحصیل، کار، روابط بین فردی، دوستیابی، ازدواج و... موفق نخواهد بود.
اعتمادبهنفس و عزتنفس موتور حرکتی ما هستند و بدون آن قادر به حرکت رو به جلو نیستیم. والدین باید بدانند بچهها امانتهای الهی نزد ما هستند. ما مالک مطلق این بچهها نیستیم. ما باید در قبال خداوند و البته بچهها پاسخگو باشیم. این بچهها همینطور کوچک نمیمانند. امروز مراجعانی دارم که بچههای دیروز هستند. آنهایی که درگیر خشونت والدینشان بودند. آنها که متوجه نقطه شروع آسیب زندگی خود شدهاند و حالا با تلاش قصد دارند راه زندگی خود را پیدا کنند ولی یک نقطه مشترک در آنها وجود دارد؛ اینکه والدین خود را نخواهند بخشید.
روزهایی که باید از والدین خود عشق و محبت دریافت میکردند مورد خشونت و تنبیه واقع شدند. چه در شرع و قانون و چه در عرف تاکید شده که با بچهها مهربان باشیم و آنها را آزار ندهیم. بچهها موجوداتی به شدت آسیبپذیر هستند. این اقدام بسیار پسندیدهای است که همسایهها، دوستان یا فامیل چنین خانوادههایی که میبینند فرزند خود را مدام تنبیه بدنی میکنند یا نمونههایی از کودکآزاری در رفتار خود دارند به کمک این خانواده بشتابند. اگر میبینید پدر و مادر به دلایلی در فشار هستند یا سلامت روانی لازم را ندارند از آنها بخواهید با یک روانشناس مشورت کنند. حتی میتوانند بچهها را نزد مشاور یا پزشک ببرند. به هر حال این اقدام خداپسندانهای است و دست روی دست گذاشتن و نادیده گرفتن مشکلات یک خانواده صحیح نیست.
● نگاه روانشناس
جای مشاوره روانی در مدرسهها خالی است
دکتر شیوا دولتآبادی/ استاد دانشگاه علامه طباطبایی
اصولا عدهای از خانوادهها تصور میکنند با بچهای که به دنیا میآید باید آنطور که دلمان میخواهد رفتار کنیم.
در مورد این کودک، مسلما باید اطلاعات بیشتری داشته باشیم اما کلیات نشان میدهد که حسین کودکی است که به دلیل بیمسوولیتی که در نحوه بزرگشدن او اعمال شده به یک بچه ضداجتماعی تبدیل شده و حتی رفتارهایی از او سر میزند که او را مشکوک به بیماریهای روانی میکند. البته تشخیص قطعی یک تشخیص فنی است که میتواند ما را به این نتیجه برساند که آیا این بچه یک کودک مشکلدار است یا نه؟ آیا مشکل او اساسی است مانند یک مشکل روانی شدید مثل روانپریشی یا همه این مشکلات دستپرورده شرایطی است که در آن قرار گرفته است؟
کودکان برای اینکه افرادی قدرتمند، شایسته یا مسولیتپذیری بار بیایند و بتوانند خود را اداره کنند باید احساس کنند که با ارزش هستند، دوست داشته میشوند و فراتر از آن توانمندی آنها شناسایی شده و ارتقا پیدا میکند. به هر حال اگر بخواهیم به صورت عام نگاه کنیم مسوولیت یک کودک به اندازه اداره یک دنیا اهمیت دارد. به دلیل اینکه آنها تکتک این دنیا را میسازند. در مطالعه مشخص شده حتی شدیدترین بیماری روانی یعنی اسکیزوفرنی محصول روابط ناروشن درون خانواده است. وقتی که کودک یا نوجوان نمیداند بعد از انجام کارهایش تشویق میشود یا تنبیه در دوگانگی قرار میگیرد.
مطالعات آزمایشگاهی روی حیوانات نشان میدهد وقتی موجودی در وضعیتی قرار میگیرد که تحت هیچشرایطی تایید نمیشود و نمیداند که کدام رفتار مطلوب است و کدام نامطلوب و کدام رفتار را باید ارتقا دهد یا کدام را کاهش دهد، دچار روان رنجوری میشود. این رفتارها او را دچار بیماری روان رنجوری و آماده کاهش همه توانمندیهایش میکند.
بنابراین محصول این آسیبرسانی که از ندانمکاری یا به هر دلیلی از سوی دیگران مخصوصا والدین به خاطر نداشتن توانایی آنها حاصل میشود، همین عوارض جانبی شدید است و بچه دچار رفتارهای غیرهدفمند میشود و رفتارهایش خیلی آشفتهتر از آن است که ما به عنوان اختلال روانی میگوییم. ۱۵ درصد از جمعیت کودکان جهان به هر حال اختلالات رفتاری دارند که تغییر شکل داده یا شدید میشود.
اگر بچهای در مدرسه انگشتنماست، مسلما مدرسه هم میتواند موجبات آسیبرسانی اضافی را ایجاد کند، چون به طور مستمر با بچههایی که رفتار عادی دارند مقایسه شده و باز هم رفتارهای نامناسب نشان میدهد. این قبیل بچهها را باید با نظارت و همکاری خانواده به درستی شناخت. آیا این بچه به دلایل نارساییهایی که دارد یا نمیتواند یاد بگیرد رفتار نامناسب نشان میدهد یا اینکه شرایط برایش به وجود نیامده تا با رفتار مناسب آشنا شود و آنها را در خود شکل دهد و خود را به عنوان عضوی از جامعه دانسته و با شباهت با دیگران برای خودش یک جایگاهی تعریف کند دچار بیماری شده؟
در درجه اول این بچهها باید یک تشخیص درست بگیرند. قانونی در ۱۰ سال پیش از مجلس گذرانده شده به نام حمایت از کودکان و کودکآزاری در آنجا تعریف شده است. مدعیالعموم حق دارد که اگر کودکی تحت فشار است او را حمایت و از این شرایط خارج کند. این کار عزمی از سوی مسوولان میخواهد تا با سیستم حمایتی مناسب شرایط برای کودک اصلاح شود.
مدرسه، جایی است که به صورت بدیهی نقش زیادی در تصحیح خانوادههایی دارد که خود دارای مشکل هستند. جای بهزیستی و مشاوره روانی اساسی در مدرسها احساس میشود. مشاوران خوبی در مدارس هستند اما میدانیم که آنها از امسال از دوره راهنمایی این خدمات را ارائه میدهند و قبلا در دبیرستان بودند. این کودک هماکنون ۳ سال را در مدرسه گذرانده بدون اینکه تحت حمایتهای روانی یک روانشناس باشد. برای جلوگیری از تباهشدن زندگی این کودکان باید آنها راحمایت و شرایطشان را اصلاح کرد. وقتی که چنین نمونههایی را از این خانوادهها میبینیم که با حق به جانبی سرنوشت کودکی را رقم میزنند باید نگران خانوادههای مشابه باشیم.
● نگاه متخصص تغذیه
گرسنگی پنهان را نادیده نگیرید
دکتر محمدرضا وفا/ دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران
از دهه ۱۹۷۰ میلادی به این طرف داستان الگوی غذایی، کیفیت غذایی و تاثیرش بر سلامت تغییر کرد. پیش از این عقیده داشتند که سعی کنیم خوراک و غذا را در حد سیر کردن مردم تامین کنیم اما در گروههای آسیبپذیر و در حال رشد (مانند این کودک) از سال ۱۹۷۰ به این طرف متوجه شدند که سیرکردن کافی نیست و نه تنها باید میزان غذای دریافتی را در نظر داشته باشیم و افراد را سیر نگه داریم بلکه باید توجه داشته باشیم غذای دریافتی، کیفیت لازم را هم داشته باشد و از نظر ویتامینها، املاح و سایر مواد مغذی کلیدی کامل باشد تا تمامی عملکردهای کلیدی بدن به خوبی عمل کنند. به عبارت دیگر قبلا گرسنگی فیزیولوژیک و ظاهری مدنظر بود اما از دهه ۱۹۷۰ متوجه شدند گرسنگی پنهانی هم وجود دارد.
به این معنی که یک نفر ممکن است سیر هم باشد ولی بدنش از نظر کمبود ویتامینها و املاح دچار مشکلاتی باشد. حتی اگر این کمبودها در حد بسیار خفیف هم باشد و هیچگونه نشانه بالینی مشخصی هم نداشته باشد که با معاینات معمولی یک پزشک قابل تشخیص باشد میتواند بر عملکرد ذهنی، رفتار، سنتز ترکیبات عالی در بدن و ارگانهای مختلف بدن مانند قلب، کلیه، کبد و... تاثیر بگذارد و حتی این تاثیرات بعدها در دهه ۴ تا ۵ زندگی منجر به بروز بیماریهای مزمنی شود که امروزه بسیار رایجاند. تقریبا حدود ۴۰ سال است، مشخص شده کمبود خفیف یک ماده چنین اثرات وحشتناکی دارد. فکر کنید این طفل معصوم که به همه شکل در محرومیت است (گرسنگی پنهان و مشکلات روحی روانی) دچار چه مشکلاتی خواهد شد.
امروزه حتی اعتقاد بر این است که چاقی و اضافهوزن هم تحت تاثیر مسائل روانی و اجتماعی قرار دارد. حال این کودک بیگناه ۹ ساله که بینهایت به حمایت خانواده نیاز دارد وقتی به این ترتیب محروم میشود یعنی از همه طرف دارد صدمه میبیند و ممکن است دچار بیماریها و مشکلات جدی شود و جای تعجب نیست.
نکتهای که لازم است به آن اشاره کنم اینکه تحقیقات نشان داده خوراکیهای مختلف یا کمبود خیلی از ریزمغذیها و ویتامینها میتواند بر رفتار و خلق و خوی افراد اثر بگذارد. کمبود ویتامینهای گروه B مستقیما با اختلالات روانی در ارتباط است. اگر الگوی غذایی به هم بخورد این موضوع روی رفتار فرد اثر میگذارد. شایعترین و مهمترین ویتامینهایی که به ویژه در رفتار و حالات روحی روانی تاثیر میگذارند همانطور که اشاره کردم ویتامینهای گروه B، ویتامین A و کمبود عناصری همچون روی است که در جامعه شایع است و به ویژه در پسربچهها کمبود آن از دختربچهها بیشتر است. کمبود روی میتواند سبب بروز حالات افسردگی و پرخاشگری شود. مطالعاتی هستند که نشان داده احتمال خودکشی در کسانی که کمبود روی شدید دارند، بیشتر است. بخشی از رفتار پرخاشگرانه این طفل هم میتواند به دلیل کمبودها و محرومیتهای غذایی و بخشی به دلیل هیجانات روحی، روانی و عاطفی که این کودک بیگناه در این سن تجربه میکند، باشد.
● چند توصیه کلیدی
مراقب خوراک فرزندانتان باشید. کودکی که وعدههای اصلی و میانوعدههایش را به دور از خانواده و در مدارس یا مهد میخورد، مسلما ارتباط عاطفی و روحی - روانیاش با خانواده کمرنگ میشود. غذاخوردن یک فرآیند اجتماعی، روحی - روانی است و بینهایت اهمیت دارد که کودکانمان تا جای ممکن با خودمان و در خانه غذا بخورند.
تمام گروههای غذایی در دوران رشدونمو اهمیت فوقالعاده زیادی دارند. متوسط مصرف میوه و سبزی در کودکان در حال رشد بسیار کم است. متوسط مصرف شیر، لبنیات و گوشت نیز بسیار پایین است. والدین باید از تمامی گروههای غذایی به بهترین شکل غذایی تهیه کنند تا رشد و نمو و سلامت فرزندانشان تضمین شود.
روزانه غذای سالم، تازه و متنوع و حاوی تمامی گروههای اصلی غذایی برای کودکانمان تهیه کنیم.
● نگاه حقوقدان
مصادیق کودکآزاری را زود گزارش کنید
حامد ابراهیمپور/ عضو کانون وکلای دادگستری مرکز
از نظر قانونی تعریف خاص و صریحی برای کودکآزاری به عنوان یک جرم وجود ندارد اما از نظر عرفی مصادیق آن مشخص است و شامل مواردی چون آزارهای فیزیکی، روحی، غفلت و مسامحه نسبت به نگهداری طفل، بهرهکشی اقتصادی، سوءاستفاده جنسی و...میشود و ابهام و کاستی قانون به این معنی نیست که کلا هیچ اقدامی صورت نگرفته و موادی قانونی در حمایت از کودکان و نوجوانان در قوانین ما تصویب و اجرا شده که در ادامه به مهمترین آنها میپردازیم. هر چند که به هیچوجه کامل و کافی نیست و در این زمینه لزوم توجه بیشتری از ناحیه قانونگذار احساس میشود.
۱) قانون مجازات اسلامی هر چند در بند ۱ م ۵۹ خود در بیان اعمالی که جرم محسوب نمیشوند به اقدامات تادیبی والدین و اولیای قانونی صغار اشاره میکند اما در انتها تاکید میکند که این اقدامات تادیبی تا وقتی جرم نیستند که در حد متعارف تادیب و محافظت باشند و هرگونه ایراد و صدمه جسمی مکرر به اطفال را مطمئنا نمیتوان بر طبق این ماده به عنوان اقدامات تامینی توجیه کرد.
۲) در همین ارتباط ماده ۱۱۷۹ قانون مدنی نیز میگوید:
ابوین (پدر و مادر) حق تنبیه طفل خود را دارند اما با استناد این حق نمیتوانند طفل خود را خارج از حدود تادیب، تنبیه کنند.
۳) یکی از مواد قانونی مهم در این مورد ماده ۱۱۷۳قانون مدنی است که میگوید هر وقت در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقی پدریا مادری که طفل تحت حضانت اوست، صحت جسمانی یا تربیت اخلاقی طفل در معرض خطر باشد، محکمه میتواند به تقاضای اقربای (فامیل و نزدیکان) طفل یا به تقاضای قیم او یا به تقاضای مدعیالعموم، هرتصمیمی را که برای حضانت طفل مقتضی میداند، اعمال کند.
که به این معنی است که در صورت اثبات این مساله حضانت طفل از پدرو مادرش توسط مرجع قانونی صالحه سلب میشود.
۴) دراین زمینه یک قانون خاص هم وجود دارد که با وجود کاستیهای موجود موادی از آن کاملا راهگشاست. قانون حمایت از کودکان و نوجوانان در ۹ ماده در تاریخ ۱۱/۱۰/۸۱ به تایید شورای نگهبان رسید و در اکثر پروندههای مربوط به کودکآزاری از منابع اصلی مورد استناد وکلای دادگستری است.
ماده ۴ این قانون برای مرتکبین آزارو شکنجه روحی و جسمانی اطفال و نادیده گرفتن بهداشت و سلامت جسمی و روانی آنها مجازات زندان از ۳ ماه و ۱ روز تا ۶ ماه و تا ۱۰ میلیون ریال جزای نقدی را درنظر گرفته و ماده ۳ آن هم مجازاتهایی سنگینتر برای مرتکبین به بهرهکشی اقتصادی و به کارگیری اطفال در شغلهای خلاف و...مقرر کرده است.
ماده ۶ این قانون مقرر میدارد که کلیه افراد و موسسات و مراکزی که به نحوی مسوولیت نگهداری کودکان را برعهده دارند( مانند مدارس) مکلفند که به محض مشاهده مصادیق کودکآزاری به مقامات صالح قضایی مراتب را جهت پیگیری اعلام کنند و تخلف از این امر موجب حبس تا ۶ ماه و جزای نقدی تا ۵ میلیون ریال خواهد بود و نهایتا بر طبق ماده ۵ قانون حمایت از کودکان و نوجوانان، کودکآزاری از جرایم عمومی است و نیاز به شاکی خصوصی ندارد. یعنی برای طرح دعوی علیه کودکآزار شکایت زیان دیده یا ذینفع لازم نیست و هر شخصی در صورت مشاهده این جرم میتواند به مراجع قضایی اعلام جرم کند و مقام قضایی مکلف به پیگیری تا صدور حکم است.
الهه رضائیان
نسیم تقوی
مژگان کریمی
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران رهبر انقلاب حج آمریکا مجلس شورای اسلامی دولت شورای نگهبان حجاب دولت سیزدهم جنگ رسانه حسین امیرعبداللهیان
هواشناسی تهران شهرداری تهران قتل فضای مجازی آموزش و پرورش سیلاب سلامت شهرداری سازمان هواشناسی باران آتش سوزی
قیمت دلار ایران خودرو قیمت طلا خودرو بانک مرکزی قیمت خودرو دلار بازار خودرو حقوق بازنشستگان مسکن تورم قیمت
تئاتر محمدعلی علومی سریال تلویزیون سینمای ایران نمایشگاه کتاب مسعود اسکویی دفاع مقدس صدا و سیما موسیقی سینما مهران غفوریان
مغز دانش بنیان فضا
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه حماس فلسطین جنگ غزه روسیه طوفان الاقصی نتانیاهو اوکراین نوار غزه طالبان
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر نساجی عبدالله ویسی رئال مادرید لیگ برتر ایران سپاهان جواد نکونام بازی بارسلونا
اپل مایکروسافت سامسونگ آیفون گوگل باتری پهپاد عکاسی ناسا
سازمان غذا و دارو رژیم غذایی بیمه سیگار کاهش وزن توت فرنگی دندانپزشکی فشار خون