یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

از فرهنگ سیاستگذاری تا سیاستگذاری فرهنگی


از فرهنگ سیاستگذاری تا سیاستگذاری فرهنگی

اگرچه به اعتراف تمامی صاحب نظران, ماهیت انقلاب اسلامی ماهیتی فرهنگی بوده و بر خلاف تمامی انقلابها که بر اثر تلنبارشدن فشارها و انفجار مطالبات اقتصادی صورت می گیرد, بر اساس مبانی متقن فکری و شالوده های مرصوص اسلامی بنانهاده شده اما متاسفانه هیچ گاه در طول تاریخ پس از انقلاب به عرصه فرهنگ آن گونه که حق آن ادا شود پرداخته نشده است

اگرچه به اعتراف تمامی صاحب نظران، ماهیت انقلاب اسلامی ماهیتی فرهنگی بوده و بر خلاف تمامی انقلابها که بر اثر تلنبارشدن فشارها و انفجار مطالبات اقتصادی صورت می گیرد، بر اساس مبانی متقن فکری و شالوده های مرصوص اسلامی بنانهاده شده اما متاسفانه هیچ گاه در طول تاریخ پس از انقلاب به عرصه فرهنگ - آن گونه که حق آن ادا شود - پرداخته نشده است.

هرچند این نوشتار به دنبال ارائه تعریفی از مفهوم فرهنگ و مدیریت فرهنگی نیست اما به علت عینی نبودن مفاهیم علوم اجتماعی تلاش برای ارائه تعریفی که حرف آخر را در این عرصه زده و مورد توافق دانشمندان و پژوهشگران قرار گیرد حتی در صورت اراده نیز تلاشی نافرجام خواهد بود.

درعین حال ذهنی بودن مفاهیمی این گونه نه تنها دلیل بر ناتوانی مطلق در ارائه تعریف نیست بلکه لزوم دست یابی به نوعی اشتراک بین الاذهانی ایجاب می کند قدرمتیقنات ممکن در کنار اجمالات ظنی ارائه شود.

فرهنگ مقوله ای است که فعالیت در آن - خصوصا مدیریت آن- به نوعی سهل و ممتنع است. سهل از آن رو که تصدی آن نیازمند تخصص عالی نیست و تنها برخورداری از ادبیاتی فریبنده و ارائه اصطلاحاتی مخاطب فریب کفایت می کند تا صاحب آن، خود را صاحب کرسی نظریه پردازی این عرصه بداند و ممتنع از آن رو که دست قریب به اتفاق مدیران فرهنگی نظام - صرف نظر از آمارهای خود فریبنده و گزارشات سالانه- پس از اتمام دوران مسئولیت به غایت تهی است.

و تلخی این حقیقت به گونه ای است که فریادهای مدام رهبری در باب فرهنگ - از لزوم مبارزه و رویارویی با شبیخون فرهنگی تا لزوم رفع مظلومیت از عرصه فرهنگ- به انبان روزمرگی سپرده شده است.

حقیقت آن است که فعالیت در عرصه فرهنگ به علت فقدان شاخص های کمی مفاهیم کیفی- آن گونه که نشانگر تغییرات این عرصه باشد - تا حد زیادی به شخص عامل و پیشینه های فکری و تجربیات عینی او بستگی دارد

از این منظر تعبیر مدیریت فرهنگ به مراتب رساتر از مهندسی‌ آن است. چه، مدیریت علمی است که دارای نسخه های اقتضایی بوده و بر توجه به خصوصیات و ممیزات محیط اجرای برنامه تاکید دارد.

از سویی دیگر تعبیر مهندسی از دو جهت دچار کژتابی است. اولا باعث این شبهه در ذهن مخاطب می شود که نگاه تصمیم گیرنده این عرصه به خود و زمینه فعالیتش نگاه فاعل شناسا به مفعول است و ثانیا شبهه امکان استفاده کامل از نسخه های مورد استفاده دیگر را در ذهن می پرورد.

در هر حال - از آنجا که دعوا بر سر لفظ نیست- چه مدیریت فرهنگ و چه مهندسی ‌آن امری است که فقدان آن در کشور باعث هرج و مرج گسترده، موازی کاری های متعدد، پاسخگو نبودن متصدیان، جزیره ای کار کردن نهادها و... شده است.

هر چند فقدان تخصصی مشخص در عرصه فرهنگ سبب راه اندازی رشته هایی نظیر مطالعات فرهنگی یا فرهنگ و ارتباطات در کشور شد اما شواهد امر نشان از آن دارد که این رشته ها با آنکه رویکردی میان رشته ای داشته و از این جهت شایسته تعبیر حوزه مطالعاتی اند، اما خروجی آنها هرگز خروجی مطلوب نظر نیست. چه، ملغمه ای از جامعه شناسی، روان شناسی اجتماعی، انسان شناسی فرهنگی( و از منظری دیگر مردم شناسی) که گاهی چاشنی معارف اسلامی نیز بدان افزوده می شود توانایی ارائه راه حل برای مشکلات بومی کشور را ندارد.

با درنظر داشتن این مهم که اخیرا رویکرد میان رشته ای در دانشگاه های جهان رو به گسترش است باید گفت متاسفانه غفلت از این نکته که صرف حفظ تئوری های علوم انسانی نه تنها راهی از پیش نمی برد که سبب در هم پیچیده تر شدن کلاف سردرگمی فرهنگ می شود باعث‌ آن شده که به درکنارهم قرار گرفتن این دروس اکتفا شده و به ضرورت اولا بومی سازی این تئوری ها و تطبیق آن با فرهنگ کشور و ثانیا جمع کردن چند تئوری در یک نظریه جدید و ثالثا ارائه یک نظریه کاملا بومی پرداخته نشود.

در عین حال به منظور طراحی مدل اداره فرهنگی کشور که نیازمند زمینه ای به نام رصد فرهنگی است تلاش در جهت شناسایی دقیق عناصر و مولفه های فرهنگ اسلامی-ایرانی - آن گونه که واقعا معرف آن باشد- امری ضروری است.

در پایان ذکر این نکته ضروری است که گرچه نگارنده خود واقف است که تغییر فرهنگی امری تدریجی است و تصمیم برای تحول یک شبه در این عرصه به آنومی اجتماعی می انجامد اما از سوی دیگر تعارف برخی مسئولین فرهنگی کشور که متاسفانه در برخی حوزه ها رنگ مرعوبیت نیز به خود گرفته مزید بر علت شده تا نظر غرب گرایانی که اساسا اعتقادی به امکان فرهنگ سازی اسلامی ندارند‌ - چه رسد به لزوم آن - همچنان چنبره خود بر این عرصه سرنوشت ساز را حفظ نمایند.

فقدان نگاه انقلابی در بین بدنه مدیران فرهنگی نظام حقیقت تلخی است که پذیرش آن مستلزم برنامه ریزی کوتاه و بلند مدت برای ترمیم و تغییر این بدنه است. گویا متصدیان فرهنگی کشور با مطالعه تئوری های متشتت موجود و به علت عدم توانایی تمییز نقاط قوت و ضعف آنها دچار نوعی نسبی گرایی شده و به رد مطلق مطلقات می پردازند.

حسین همازاده



همچنین مشاهده کنید