پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

تألیف قلوب در اسلام


تألیف قلوب در اسلام

شیوه دعوت به اسلام, مسالمت آمیز است یكی از مباحثی كه این شیوه را تأیید می كند, در كتاب های فقهی با عنوان «المؤلّفهٔ قلوبهم» آمده است

شیوه دعوت به اسلام، مسالمت‌آمیز است. یكی از مباحثی كه این شیوه را تأیید می‌كند، در كتاب‌های فقهی با عنوان «المؤلّفهٔ قلوبهم» آمده است. در این بررسی، در پی پاسخ به چند پرسش اساسی هستیم:

۱) آیا منظور از «المؤلّفهٔ قلوبهم» فقط كفّارند، یا شامل مسلمانان ضعیف‌العقیده نیز می‌شود؟

۲) آیا اعطای بخشی از زكات به كفّار برای كمك گرفتن از آنها در جهاد است، یا برای جذب كفّار به اسلام هم هست؟

۳) آیا سهم «المؤلّفهٔ قلوبهم» مختص زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)و حضور ائمّه اطهار(علیهم السلام)است یا در زمان غیبت هم این سهم وجود دارد؟

در پاسخ به این پرسش‌ها، آیات، روایات و دیدگاه‌های فقهای عظام مورد بررسی قرار می‌گیرد. اما پیش از آن، به مفهوم لغوی این واژه می‌پردازیم:

● مفهوم لغوی واژه «المؤلّفهٔ قلوبهم»

واژه «مؤلّفهٔ» از ریشه لغوی «ألِفَ» گرفته شده و به معنای «آنَسَ به و أحبَّه، فهو آلِفٌ و الجمعُ اُلّاف» است.۲ در روایت هم آمده است: «خیرُ المؤمنین من كان مألفهٔ للمؤمنین»;۳ بهترین مؤمنان كسی است كه محل انس و الفت مؤمنان باشد. در لسان‌العرب نیز آمده است: «ألِفْتُ الشَّیءَ و ألِفْتُ فُلاناً إذا اَنسِتَ بِهِ و ألَّفْتُ بینهم تألیفاً إذا جمعتُ بینهم بعد تفرّق و ألَّفْتُ الشیءَ تألیفاً إذا وصلت بعضه ببعض و منه تألیفُ الكتاب.»۴ پس «تألیف» در لغت به دو معنا آمده است: یكی ایجاد محبت و انس و دیگری جمع كردن، كه هر دو معنا بسیار به هم نزدیك است. «تألیف قلوب» هم به معنای ایجاد محبت در دل‌ها و نزدیك كردن دل‌هاست. در كتاب مجمع‌البحرین نیز «المؤلّفهٔ قلوبهم» به كسانی اطلاق شده است كه دل‌هایشان با محبت و احسان جذب می‌شود.۵

● تألیف قلوب از منظر آیات

در آیاتی از قرآن كریم به مسئله «تألیف قلوب» اشاره شده است،۶ اما آیه‌ای كه برای این بحث به آن استدلال شده، آیه «اصناف صدقات» است:

(إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاء وَالْمَسَاكِینِ وَالْعَامِلِینَ عَلَیْهَا وَ الْمُؤَلَّفَهِٔ قُلُوبُهُمْ وَ فِی‌الرِّقَابِ وَالْغَارِمِینَ وَ فِی سَبِیلِ‌اللّهِ وَ ابْنِ‌السَّبِیلِ فَرِیضَهًٔ مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِیمٌ حَكِیمٌ.)(توبه: ۶۰)

مرحوم علّامه طباطبائی در تفسیر این آیه آورده‌اند: «المؤلّفهٔ قلوبهم فهم الذین یؤلّف قلوبهم بإعطاء سهم من الزكاهٔ لیسلموا او یدفع بهم العدو او یستعان بهم علی حوائج الدین.»۷از نظر مرحوم علّامه، سهم تألیف قلوب برای جذب كفّار به اسلام، دفع دشمنان، یا كمك گرفتن در سایر نیازهای دینی از آنان است. این سهم مخصوص زمان رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) و یا حضور ائمّه اطهار(علیهم السلام) نیست، بلكه در هر زمان، باید سهمی از زكات را به این امر اختصاص داد.۸

نكاتی از این آیه قابل استفاده است:

۱) منظور از صدقات در این آیه، صدقات واجب یعنی زكات است; چون در آیه آمده «فریضهًٔ من اللّه» كه حال از تمام اصناف زكات است.

۲) وجوب مصرف زكات برای تألیف قلوب;

۳) بنای اسلام بر جذب هر چه بیشتر انسان‌ها به سوی دین حق است و برای این منظور، هزینه مالی نیز می‌كند.

۴) بهره‌گیری از امكانات اقتصادی در جهت جذب قلوب و متمایل ساختن انسان‌ها به اسلام از وظایف حكومت اسلامی است; زیرا زكات واجب از شئون حكومت است و جزو مالیات دولت اسلامی است. اگر حاكم اسلامی به نحو وجوب حكم كند كه زكات را به حاكم بپردازید تا در مصارف كلی هزینه كند، به اجماع فقها، دادن زكات به حاكم واجب می‌شود. همین بحث درباره انفال، خمس و خراج مطرح است و تمام اینها از بودجه دولت اسلامی محسوب می‌شود.

۵) در اینكه مصادیق «المؤلّفهٔ قلوبهم» فقط كفّارند یا منظور مسلمانان ضعیف‌العقیده و یا شامل هر دو گروه می‌شود، آیه اطلاق دارد و شامل همه آنها می‌شود.

بنابراین، دولت اسلامی می‌تواند با برنامه‌ریزی مناسب، در زمینه واجبات مالی كه به عهده مسلمانان است، از آنها برای مصارف عمومی و تبلیغ و گسترش اسلام استفاده نماید.

● تألیف قلوب از منظر روایات

۱) «مُحَمَّدُبْنُ یَحْیَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّد عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَی بْنِ بَكْر وَ عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُل جَمِیعاً عَنْ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی جَعْفَر(علیه السلام)قَالَ: الْمُؤَلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَمْ تَدْخُلِ الْمَعْرِفَهُٔ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه وآله)یَتَأَلَّفُهُمْ وَ یُعَرِّفُهُمْ لِكَیْمَا یَعْرِفُوا وَ یُعَلِّمُهُمْ.»۹

مراد از «الْمُؤَلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ» كفّار نیست، به قرینه‌ای كه در روایت آمده: «قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ»، بلكه مراد مسلمانان ضعیف‌العقیده‌ای است كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)برای جذبشان به آنها كمك می‌كرد.

۲) «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْر عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَٔ عَنْ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی‌جَعْفَر، قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ‌اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ الْمُؤَلَّفَهِٔ قُلُوبُهُمْ، قَالَ: «هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ‌اللَّهِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌اللَّهِ وَ هُمْ فِی ذَلِكَ شُكّاكٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ فَأَمَرَاللَّهُ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ نَبِیَّهُ أَنْ یَتَأَلَّفَهُمْ بِالْمَالِ وَ الْعَطَاءِ لِكَیْ یَحْسُنَ إِسْلَامُهُمْ وَ یَثْبُتُوا عَلَی دِینِهِمُ الَّذِی دَخَلُوا فِیهِ وَ أَقَرُّوا بِهِ.»۱۰

این روایت هم مورد تألیف قلوب را برای مسلمانان ضعیف‌العقیده ذكر می‌كند; چون به طور صریح در روایت آمده است: «وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ هُمْ فِی ذَلِكَ شُكَّاكٌ فِی بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ»; آنها شهادتین را گفته‌اند، ولی در برخی مسائل شك دارند.

۳) «عَلِیٌّ عَنْ مُحَمَّدِبْنِ عِیسَی عَنْ یُونُسَ عَنْ رَجُل عَنْ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی جَعْفَر قَالَ: الْمُؤلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ لَمْ یَكُونُوا قَطُّ أَكْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ.»۱۱

این روایت مرسله است و دلالت دارد بر آنكه تألیف قلوب مخصوص زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)نیست; چون امام باقر(علیه السلام)می‌فرماید: تعداد آنها در زمان ایشان بیش از گذشته است.

۴) «عَلِیٌّ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی‌عُمَیْر عَنْ إِبْرَاهِیمَ‌بْنِ عَبْدِ الْحَمِیدِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِب، قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِاللَّهِ: یَا إِسْحَاقُ، كَمْ تَرَی أَهْلَ هَذِهِ الآیَهِٔ: (فَإِنْ أُعْطُوا مِنْها رَضُوا وَ إِنْ لَمْ یُعْطَوْا مِنْها إِذا هُمْ یَسْخَطُونَ)؟ قَالَ: ثُمَّ قَالَ: هُمْ أَكْثَرُ مِنْ ثُلُثَیِ النَّاس.»۱۲

امام صادق(علیه السلام) اهل و مستحقّان آیه ۵۸ سوره توبه را بیش از دو سوم مردم معرفی می‌كند و در این آیه، منافقان را از مصادیق مستحقّان صدقات می‌آورد. از دیدگاه قرآن، نفاق محدوده وسیعی را شامل می‌شود; مانند: نفاق سیاسی، نفاق عقیدتی و حتی كسانی را كه ایمان و عقیده ضعیفی داشته باشند نیز دربرمی‌گیرد.

۵) «عِدَّهٌٔ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَاد عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَی بْنِ بَكْر عَنْ رَجُل قَالَ قَالَ أَبُوجَعْفَر: مَا كَانَتِ الْمُؤَلَّفَهُٔ قُلُوبُهُمْ قَطُّ أَكْثَرَ مِنْهُمُ الْیَوْمَ وَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَرَجُوا مِنَ الشِّرْكِ وَ لَمْ تَدْخُلْ مَعْرِفَهُٔ مُحَمَّد رَسُولِ اللَّهِ قُلُوبَهُمْ وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَأَلَّفَهُمْ رَسُولُ‌اللَّهِ وَ تَأَلَّفَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ‌اللَّهِ لِكَیْمَا یَعْرِفُوا.»۱۳

این روایت مرسله است و دلالت دارد بر آنكه تألیف قلوب مربوط به مسلمانان ضعیف‌العقیده است; چون فرموده: «مؤلّفهٔ قلوبهم» كسانی هستند كه وحدانیت خداوند را قبول دارند و مشرك هم نیستند، منتها هنوز معرفت و شناخت نسبت به رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در قلبشان جای نگرفته است.

۶) «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْر عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَیْنَهَٔ عَنِ الْفُضَیْلِ وَ زُرَارَهَٔ عَنْ أَبِی جَعْفَر فِی قَوْلِ‌اللَّهِ ـ عَزَّوَجَلَّ ـ: (وَ مِنَ‌النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُاللَّهَ عَلی حَرْف فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌٔ انْقَلَبَ عَلی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیا وَ الآخِرَهَٔ)، قَالَ زُرَارَهُٔ: سَأَلْتُ عَنْهَا أَبَاجَعْفَر، فَقَالَ: هَؤُلَاءِ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَهَٔ مَنْ یُعْبَدُ مِنْ دُونِ‌اللَّهِ وَ شَكُّوا فِی مُحَمَّد وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَكَلَّمُوا بِالاِْسْلَامِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ‌اللَّهِ وَ أَقَرُّوا بِالْقُرْآنِ وَ هُمْ فِی ذَلِكَ شَاكُّونَ فِی مُحَمَّد وَ مَا جَاءَ بِهِ وَ لَیْسُوا شُكَّاكاً فِی اللَّهِ قَالَ‌اللَّهُ، ـ عَزَّوَجَلَّ ـ: (وَ مِنَ‌النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُاللَّهَ عَلی حَرْف)یَعْنِی: عَلَی شَكٍّ فِی مُحَمَّد وَ مَا جَاءَ بِهِ، (فَإِنْ أَصابَهُ خَیْرٌ) یَعْنِی: عَافِیَهًٔ فِی نَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ، (اطْمَأَنَّ بِهِ) وَ رَضِیَ بِهِ (وَ إِنْ أَصابَتْهُ فِتْنَهٌٔ)یَعْنِی: بَلَاءً فِی جَسَدِهِ أَوْ مَالِهِ تَطَیَّرَ وَ كَرِهَ الْمُقَامَ عَلَی الاِْقْرَارِ بِالنَّبِیِّ فَرَجَعَ إِلَی الْوُقُوفِ وَ الشَّكِّ فَنَصَبَ الْعَدَاوَهَٔ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْجُحُودَ بِالنَّبِیِّ وَ مَا جَاءَ بِه.»۱۴

در این روایت نیز مصداق «تألیف قلوب» مسلمانان ضعیف‌العقیده است; چون امام(علیه السلام)می‌فرماید: آنها كسانی هستند كه خداوند را عبادت می‌كنند و در ظاهر، شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن می‌دهند، اما با وجود این، در مورد پیامبر(صلی الله علیه وآله) و قرآن شك دارند. اگر به آنها خیری برسد راضی می‌شوند و اطمینان می‌یابند و اگر به آنها سختی برسد از اسلام برمی‌گردند و توحید و نبوّت را انكار می‌كنند.

جمع‌بندی: اگر مراد از «المؤلّفهٔ قلوبهم» مسلمانان ضعیف‌العقیده باشند، از این روایات نمی‌توان برای بحث «الدعوهٔ الی الله بالطرق السلمیهٔ» به عنوان مؤیّد استفاده كرد. اما اگر شامل كفّار شود در این صورت، می‌توان از طریق كمك‌های مالی و اختصاص بخشی از زكات به این امر، برای جذب كفّار به اسلام استفاده كرد. به نظر می‌رسد با توجه به تعلیل در آیه و روایات، كه در بررسی دیدگاه‌های فقها به آن اشاره می‌شود، سهم تألیف قلوب عام است و شامل كفّار نیز می‌شود.

حسین ارجینی

پی نوشت ها

تألیف قلوب در اسلام۱

۱ـ مطالب این تحقیق در جلسات درسی گروه «فقه سیاسی» توسط حجهٔ‌الاسلام والمسلمین استاد كعبی ارائه شده كه این مقال، تحقیق، نگارش و بازنویسی آن است.

۲ـ ابراهیم انیس و دیگران، المعجم الوسیط، ط. الثانیه، قاهره، ۱۳۹۲، ج ۱، ص ۲۳.

۳ـ محمّد محمّدی ری‌شهری، میزان‌الحكمه، قم، دارالحدیث، ۱۳۷۵، ج ۱، ص ۹۴.

۴ـ محمّدبن مكرّم، لسان‌العرب، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۱۶ ق، ج ۱، ص ۱۸۰.

۵ـ فخرالدین طریحی، مجمع‌البحرین، چ دوم، تهران، مرتضوی، ۱۳۶۲، ج ۵، ص ۲۶.

۶ـ آل عمران: ۱۰۳ / انفال: ۶۳.

۷ـ سید محمّدحسین طباطبائی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۷ ق، ج ۹، ص ۳۲۱.

۸ـ همان، ص ۳۲۴.

۹ـ محمّدبن یعقوب كلینی، الكافی، تهران، دارالكتب اسلامیه، ۱۳۶۵، روایت ۱، ج ۲، ص ۴۱۰.

۱۰ـ همان، روایت ۲، ص ۴۱۱.

۱۱ـ همان، روایت ۳، ص ۴۱۱.

۱۲ـ همان، روایت ۴، ص ۴۱۲.

۱۳ـ همان، روایت ۵.

۱۴ـ همان، «بَابٌ فِی قَوْلِهِ تَعَالَی: وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْف»، روایت ۱، ص ۴۱۳.

۱۵ـ شیخ مفید، المقنعهٔ فی الاصول و الفروع، قم، جامعه مدرّسین، ۱۴۱۰ ق، ص ۲۴۱.

۱۶ـ علی‌اصغر مروارید، سلسه الینابیع الفقهیه، بیروت، دارالتراث، ۱۴۱۰ ق، ج ۵، ص ۱۲۰.

۱۷ـ محمّدبن حسن طوسی، النهایهٔ، بیروت، دارالاندلس، ص ۱۸۵.

۱۸ـ قطب‌الدین الراوندی، فقه‌القرآن، ط. الثانیهٔ، قم، مكتبهٔ آیهٔ‌الله النجفی‌المرعشی، ۱۴۰۵ ق، ج ۱، ص ۲۲۵.

۱۹ـ ابن زهرهٔ الحلبی، غنیهٔ النزوع، تحقیق ابراهیم بهادری، قم، مؤسسهٔ الامام الصادق، ۱۴۱۷ ق، ص ۱۲۳.

۲۰ـ ابن إدریس حلّی، السرائر، چ دوم، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۱۰ ق، ج ۱، ص ۴۵۷.

۲۱ـ حسن‌بن یوسف حلّی، تذكره‌الفقهاء، قم، مؤسسه آل‌البیت (ع)، ۱۴۱۴، ج ۵، ص ۲۴۹.

۲۲ـ پاسخ‌های علّامه حلّی در اصل، همان پاسخ‌های ابن قدامه در مغنیه است. علّامه علاوه بر فقه، در كلام نیز بسیار قوی است و در كتاب‌های فقه تطبیقی، مثل تذكره استفاده كلامی نیز می‌كند. ایشان چون به دنبال محكوم كردن مكتب قیاس بود، از این‌رو، پاسخ‌های حنابله را نسبت به مذاهب دیگر، برجسته كرد.

۲۳ـ المحقق الكركی، جامع المقاصد، قم، مؤسسهٔ آل‌البیت، ۱۴۰۸، ج ۳، ص ۳۱.

۲۴ـ همان.

۲۵ـ محمّدحسن نجفی، جواهرالكلام، چ دوم، قم، دارالكتب الاسلامیه، ۱۳۶۵، ج ۵، ص ۳۴۱.

۲۶ـ همان، ج ۵، ص ۳۴۱.

۲۷ـ همان.

۲۸ـ سیدمحسن حكیم، مستمسك العروهٔ‌الوثقی، كتاب الزكاهٔ، ط. الثانیه، بیروت، داراحیاءالتراث العربی، ۱۳۹۰ ق. ج ۹. ص ۲۴۸.

۲۹ـ شیخ حرّ عاملی، وسائل‌الشیعه، قم، موسسهٔ آل‌البیت (ع) لاحیاء التراث، ۱۴۱۴ ق، باب ۱ از ابواب اصناف مستحقین زكات، روایت اول، ج ۹.

۳۰ـ همان، روایت اول، ج ۹.

۳۱ـ محمّدبن یعقوب كلینی، پیشین، روایت ۱، ج ۲، ص ۴۱۰.

۳۲ـ سیدكاظم یزدی، العروهٔ الوثقی، ط. الثانیه، بیروت، مؤسسهٔ الاعلمی، ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۳۱۲.

۳۳ـ سید ابوالقاسم خوئی، منهاج الصالحین، ط. الثامنهٔ و العشرون، قم، مدینهٔ‌العلم، ۱۴۱۰، ج ۱، ص ۳۱۲.

۳۴ـ سید ابوالقاسم خوئی، المستند فی شرح عروهٔ‌الوثقی، ج ۲۴، ص ۶۶.

۳۵ـ محمّدبن یعقوب كلینی، پیشین، روایت ۲، ج ۲، ص ۴۱۱.

۳۶ـ سید ابوالقاسم خوئی، المستند فی شرح عروهٔ‌الوثقی، ج ۲۴، ص ۶۶۷۰.

۳۷ـ امام خمینی، تحریرالوسیله، قم، اسماعیلیان، ج ۱، ص ۳۳۶.

۳۸ـ محمّدبن احمد قرطبی، الجامع الاحكام القرآن، بیروت، داراحیاء التراث‌العربی، ۱۹۶۵، ج ۸، ص ۱۷۸ـ۱۷۹.

۳۹ـ أبوبكربن مسعود كاشانی، بدائع الصنائع، پاكستان، المكتبه الحبیبیه، ۱۴۰۹، ج ۲، ص ۴۴ـ۴۵.

۴۰ـ همان.

۴۱ـ ابن رشد الحفید، بدایهٔ‌المجتهد و نهایهٔ‌المقتصد، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۵، ج ۱، ص ۲۲۰.

۴۲ـ یوسف القرضاوی، فقه‌الزكاهٔ، ط. الثانیهٔ و العشرون، بیروت، مؤسسهٔ الرسالهٔ، ۱۴۱۴، ج ۲، ص ۶۰۱.

۴۳ـ همان، ج ۲، ص ۶۰۱.

۴۴ـ همان، ص ۶۰۲.

۴۵ـ همان.

۴۶ـ شیخ حرّ عاملی، پیشین، باب دوم از ابواب «كراههٔ ترك حضور الجماعهٔ»، ج ۸، ص ۲۹۱.

۴۷ـ همان.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 5 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.