یکشنبه, ۱۷ تیر, ۱۴۰۳ / 7 July, 2024
مجله ویستا

واگویه ای از فروکش تب روشنفکری


واگویه ای از فروکش تب روشنفکری

● نگاهی به فیلم "برف روی شیروانی داغ"
پرداختن به مقوله روشنفکری و نقد تفکرات رایج دراین قشر، رویکرد جدیدی است که درسینمای ایران مورد عنایت برخی از هنرمندان قرارگرفته است. …

نگاهی به فیلم "برف روی شیروانی داغ"

پرداختن به مقوله روشنفکری و نقد تفکرات رایج دراین قشر، رویکرد جدیدی است که درسینمای ایران مورد عنایت برخی از هنرمندان قرارگرفته است. محمدهادی کریمی که نام آشنایی دروادی فیلم نامه نویسی است درسومین ساخته خود نگاهی شاعرانه و رازآلود به زندگی طبقه روشنفکرجامعه داشته است. برف روی شیروانی داغ برخلاف جریان دو ساخته قبلی اوست. کریمی که در دو اثر گذشته اش بعضا به سینمای بدنه علاقه نشان داده بود، این بار دوربینش را به درون خانه شاعری مرده می برد و از دید شاگردانش به نقد روابط و تفکرات مرسوم روشنفکری می پردازد.

در این بین تمایل کارگردان به روایت قصه به صورت فلاش بک دستاویزی درجهت تصویرسازی شخصت شاعراست، به صورتی که بیننده به واسطه برخورد شاگردان او و روایت های آنان به شناخت استاد خواهد رسید. همین امر سبب شده است که کارگردان برای تنوع بخشی به قصه از کاراکترهای متفاوتی برای بیان طرز فکر و شخصیت شاگردان استاد استفاده کند. به عبارتی نویسنده با انتخاب طیف متفاوت شاگردان استاد سعی کرده است دیدگاه شخصی خود را از زبان کاراکترهایش تصویرکند و به همین دلیل "برف روی شیروانی داغ " فیلمی به شدت شخصی و برگرفته از دیدگاه ذهنی نویسنده است .

نکته بارز دیگراین اثر استفاده از نشانه های بصری و نوشتاری است که درکل ساختارقصه به وفوردیده می شود و کریمی برای نقد رفتاری روشنفکرمآبی، توجه ویژه ای به کاربرد آن داشته است. این امردر بعضی از سکانس ها کاربرد عکس داشته و تماشاگر، حیران کشف این نشانه ها می ماند. یکی دیگراز نکات قابل تامل درکل اثر استفاده از فضای بسته و لوکیشن ثابت است که برخلاف دیگرآثاراین کارگردان خوب از آب درآمده است. کارگردان با انتخاب یک لوکیشن محدود و استفاده از پس زمینه باران، تاثیر به سزایی درایجاد وجه شاعرانگی درکل فیلم به وجود آورده است.

با اینکه کریمی می توانست با شخصیت پردازی کامل تر، کاراکترهای داستان را ملموس تر نشان دهد اما همان اطلاعات محدود از آدم های داستان به موقع و به حد لازم به تماشاگر داده می شود. آناهیتا نعمتی به جا و کامل توانسته است شخصیت منتقدین روشنفکرمآب را نشان دهد و شهاب حسینی برخلاف گذشته با بازی بیرونی و نوع خاص بیان دیالوگ هایش تلخی و تنهایی کاراکتر بهمن را با مهارت بازی می کند; علی الخصوص در سکانس طولانی انتهای قصه، تک گویی او درمقابل دوربین شخصیت بهمن را برای تماشاگر قابل باورکرده است.

نمایش عرفان جاری در زندگی شاعر و رویکرد عارفانه او به دین با پرداخت نمایی از چشمان راننده آژانسی که بعدها به یکی از شاگردان و مریدان او تبدیل می شود، به درستی بیان نشده است; همین امر و استفاده بیش از حد کریمی از فضای شاعرانه خستگی را برای تماشاگر عادی سینما در پی دارد.

اگرچه فیلم سعی دارد به طورکلی منتقد روشنفکرمآبی باشد اما فیلمساز از همان ابتدای قصه و انتخاب نامی مانند "برف روی شیروانی داغ " که حاکی از بخار شدن و در نهایت سوختن اینگونه تفکرات دارد عملا به تبلیغ روشنفکری پناه می برد.

پرداخت سخت و استفاده از دیالوگ هایی که بیشتر به مشاعره شبیه هستند نمی تواند برگ برنده ای برای کشاندن تماشاگر این زمانه باشد وگویی خود فیلمساز نیز به خوبی به این امر واقف است که فیلم بیشتر از آنکه داستان گو باشد، روایتی است از ذهنیات و دیدگاه نویسنده و به همین دلیل سعی دارد رفتارهای قشر خاصی از هنرمندان را نقد کند.

دیدگاهی که در نهایت منجربه ساخته شدن فیلمی شاعرانه شده است که بیشترازآنکه داستان بگوید منعکس کننده اشعار و دست نوشته های نویسنده و کارگردان است.

سیده مریم مطلب پور