چهارشنبه, ۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 22 January, 2025
ورود افكار جدید ممنوع
پیشرفت بشر در دنیای امروز حاصل علم یا به معنایی دقیقتر حاصل كاركرد تكاملی ذهن او است. ذهن انسان با پردازش دادههایی گوناگون به تولید اندیشه نوینی دست مییازد كه این اندیشه ارمغان آور تحول و دگرگونی در زندگی فردی و اجتماعی او است. در توجیه اینكه تكامل و دگرگونی انسان همواره مرهون پذیرش افكار جدید توسط ذهن او است باید گفت از آنجایی كه انسان موجودی اجتماعی است و یكی از ابعاد تعریف كننده جامعه نیز زمان میباشد، لذا نمیتوان برای انسان ذهنی ایستا در مسیر زمان قایل شد به عبارتی دیگر اندیشه تولید شده توسط ذهن وابسته به زمان است. ذهن وقتی میتواند كاركردی درست ارایه دهد كه جایگاه خود را در زمان بخوبی دریابد و بنا بر مقتضیات هر زمان به اخذ داده بپردازد و با پردازش متناسب با زمان آنها اندیشههای زمانمند داشته باشد. ذهنی كه میخواهد پا به پای زمان پیش رود همواره باید در مقابل افكار و آرای نوین كه معلول گذشت زمان است حالت انعطافی از خود نشان دهد و پذیرای دخالت زمان و تحول آرا و اندیشهها باشد. بطور كلی میتوان نواندیشی را مرهون دو امر اصلی دانست: اخذ دادههای نو و تحلیل نوگرایانه.
در مقام تمثیل كارخانهیی را در نظر بگیرید كه هدف آن تولید كالاهای مدرن و امروزی است. این كارخانه در درجه اول باید از مواد اولیهیی استفاده كند كه دستاورد تكنولوژی روز باشد و در درجه دوم دستگاههایی را به كار گیرد كه آنها هم نتیجه تكنولوژی روز جهان باشند. فقدان هر یك از این دو مهم مانعی است برای رسیدن كارخانه به اهداف خودش.
ساز و كار نواندیشی نیز دقیقا به همین شكل است، یعنی نواندیشی حاصل نمیشود مگر با اخذ اندیشههای نو و تحلیل نوگرایانه آنها در سیستم ذهن انسان. با تعریف این چارچوب و هنجار برای نواندیشی، به تحلیل حالتی مخالف و ناهنجار میپردازیم كه در آن ذهن از پذیرش افكار نو خودداری میكند یا دادههای نوین را به گونهیی واپس گرایانه تحلیل میكند. در این حالت است كه ذهن، حیات و تكاپوی خود را از دست داده و مانند سنگی شده كه نه چیزی در آن نفوذ میكند و نه رشدی برای او قابل تصور است، این حالت را در روانشناسی تحجر مینامند. اگر بخواهیم تحجر را به عنوان یك بیماری بررسی كنیم در توضیح گونههای آن به دو سرفصل اساسی بر میخوریم: اختلال در گیرایی ذهن و اختلال در تحلیل.
● اختلال در گیرایی ذهن:
همانطور كه گفته شد شرط اول نواندیشی انعطاف ذهن در مقابل افكار و آرای نوین است. باید توجه كرد كه منظور از انعطافپذیری ذهنی در مقابل افكار و آرای نوین به هیچ وجه تقلید كوركورانه از هر مسلك، مرام و آیینی نیست. ما در این بحث درباره ورود دادهها به سیستم ذهن بحث میكنیم و سپس به تحلیل آنها میپردازیم.
تقلید و پیروی از یك اندیشه بحثی است كه در قسمت تحلیل پیش میآید. در بیماری تحجر عمده مشكلات در بخش ورود دادهها به ذهن و سیستم آن پیش میآید. انسان متحجر در دریافت دادههای ذهنی كه همان اندیشههای نوین است، گزینشی برخورد میكند و در ورودی ذهن خود غربالی نصب میكند و تنها اندیشههای همسان با اندیشه خود را میپذیرد. بدیهی است عدم ورود اندیشه نو و مخالف با اندیشههای قبلی عملا هیچ تحولی در ذهن انسان به وجود نمیآورد. مثلا كارخانهیی را در نظر آورید، وقتی كارخانهیی از استفاده مواد اولیه جدید كه حاصل فناوری روز است، خودداری كند نیاز به تغییر و تحول در نظام سیستماتیك و ماشینآلات خود ندارد. این غربال ذهنی باعث محروم ماندن فرد از بسیاری افكار نو كه حاصل گذشت زمان است میگردد در نتیجه فرد متحجر دچار توقف در زمان میشود.
● اختلال در تحلیل:
افكار نو وقتی میتوانند موجب تحول و دگرگونی فرد شوند كه ذهن آنها را به صورت نوگرایانه تحلیل كند. اینك این سوال مطرح میشود كه آیا یك كارخانه میتواند با دستگاههای كهنه و سنتی خود از مواد اولیه مدرن و امروزی استفاده كند؟ قطعا پاسخ منفی است.
شرط بهره بردن مطلوب ذهن از افكار نو نیز تحلیل نوگرایانه است. اگر بخواهیم تعریفی جامع از تحلیل نوگرایانه ارایه دهیم باید گفت كه این امر حضور لوازمی را ایجاب میكند كه در علم و شناخت نوین وجود دارند. برخلاف تصور بسیاری كه نواندیشی و نوگرایی را سنت میدانند، نواندیشی نگاهی امروزی و علمی به سنت است كه حاصل آن نوگرایی در زندگی بشر میباشد. مهمترین چیزی كه در انسان باعث تحلیل نوگرایانه میشود، علم و شناخت است. علم و شناخت باعث میشود انسان در تحلیل افكار دیگران عمیق و بیتعصب باشد.
● آسیبشناسی تحجر
یكی از گرایشهای مهم جامعهشناسی و علوم اجتماعی آسیبشناسی است كه در آن به بررسی معضلاتی میپردازد كه از یك نابهنجاری اجتماعی سرچشمه میگیرد. به عبارتی دیگر از آنجایی كه اجتماع به صورت یك سیستم تعریف میشود كه در آن نقشها با یكدیگر كنش و واكنش متقابل دارند لذا نابهنجاری در عملكرد یك نقش باعث اخلال در عملكرد سایر نقشها میشود.
اگر تحجر را به عنوان یك ناهنجاری اجتماعی در نظر بگیریم، فرد متحجر علاوه بر آسیبهای فردی كه به خود وارد میآورد به مقتضای نقش یا نقش های اجتماعی خود یكسری اختلال را برای نقشهای متقابل و وابستهاش فراهم میكند. پیشترگفته شد كه تحجر در یك كلام ماندن و در جا زدن در مسیر زمان است. حال با توجه به وابستگی متقابل نقشهای اجتماعی، فرد متحجر باعث توقف و در جا زدن نقشهای متقابل خود نیز میگردد و هر چه نقش او در جامعه كلیدیتر و بنیادینتر باشد آسیبزایی آن بیشتر است.
مثلا آسیبزایی یك فرد معتاد متاهل چند برابر آسیبزایی یك فرد معتاد مجرد است. در جوامع اروپایی قرون وسطی دلیل عقبافتادگی شان، گرفتار بودن بنیادینترین نقش اجتماعی یعنی حكومت به تحجر و دگماتیسم بوده است.
● ریشهیابی تحجر
تحجر از كجا ناشی میشود و علل متحجر شدن یك فرد چیست؟ گفتیم تحجر مقاومت ذهنی فرد در مقابل افكار مخالف بدون بررسی و تحلیل دقیق آنها است. حال میخواهیم بدانیم كه یك فرد به چه دلیل مایل به پذیرش افكار نو نیست و بر اندیشه خود پافشاری میورزد.
باید گفت كه دفاع از عقیده شخصی با عدم انعطاف در مقابل فكر دیگران كاملا متفاوت است. در حالت اول انسان با افكار مخالف روبرو میشود و پس از تحلیل آنها از راه منطق و بدون تعصب در مییابد كه عقیده خودش كاملتر و بهتر است. اما در تحجر افكار مخالف حتی مجال ورود به ذهن انسان را پیدا نمیكنند و این در حالی است كه انسان برای رای و اندیشه خود تقدسی ویژه قایل شود و هر فكر مخالف و ناهمسان با آن را پلید بر شمرد. اینجا است كه انسان حتی تحلیل افكار و اندیشههای غیر را نوعی گناه و پلیدی میداند.
متاسفانه در بسیاری از موارد انسانها برای اندیشه خود تقدس قایل هستند. اینان اندیشههای خود را آیینه تمام نمای دینی میدانند كه پیرو آن هستند و چون دین دستورات الهی است، لذا اینگونه میپندارند كه بهترین اندیشهها را دارا هستند و از تحلیل دیگر اندیشهها بینیاز هستند. در اینكه دین دستور الهی و برنامه سعادت بشر است بحثی نیست اما آنچه كه سبب تحجر میگردد، بینیاز دانستن خود از تحولات زمان است. اینجا است كه ذهن متحجر حتی در مقابل اندیشههای نوین دینی مقاومت میكند و صاحبان آن اندیشهها را ملحد قلمداد میكند. ذهن متحجر مسائل دین را قوانین ثابت و غیرقابل دگرگونی میداند و ذهن نواندیش مسائل نو پدید را محتاج رشد و دگرگونی در بستر زمان میپندارد.
● تحجر از دیدگاه علم روانشناسی سیاسی
روانشناسی سیاسی شاخه نوینی در علم روانشناسی است كه مراحل رشد انسان را شبیه به مراحل رشد جوامعی میداند كه استعمار را تجربه كرده و پس از انقلاب به حكومتی پایدار دست مییابند. جدا از این چارچوب كلی، روانشناسی سیاسی بعضی اوقات به مسائل مشترك میان انسان و جامعه دست مییابد. در روانشناسی سیاسی دیالكتیك درونی انسان را عاملی برای رشد و تعالی او بخصوص در دوران بلوغ میدانیم و معتقدیم كه هر چند دستاورد دیالكتیك درونی تكوین یك شخصیت پایدار در انسان است، اما پس از رسیدن انسان به این حالت نیز دیالكتیك درونی ادامه مییابد.
چون در حقیقت پایان دیالكتیك درونی مرگ روانی انسان است، همانطور كه اگر در یك كشور همواره آنتیتزی برای تز حاكم بر جامعه پیدا نشود سنتز تحول و دگرگونی پدید نمیآید و جامعه دچار ركود و فساد میشود. حال بیایید فرد متحجر را دقیقا با همین اوصاف تصور كنید. او مانند دیكتاتوری است كه در وجود خویش اجازه ظهور هیچ تز مخالف و جدیدی را نمیدهد و در نتیجه عدم تحول و دگرگونی موجب عقبماندگی، ركود و فساد او میشود.
داوود نادمی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست