یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

مادر ملال مرگ موبایل


مادر ملال مرگ موبایل

نگاهی به نمایش «عروس کابوس افسوس بلوتوس» کار آرش میرطالبی

اگر آهنگی در ساختار درست موسیقایی و با کنار هم قرار گرفتن بجای نت‌ها نواخته شود آنگاه یک اثر هنری است. اگر شعری با مفاهیم و استعارات معنادار و واژگانی پرمحتوا سروده شود آنگاه یک اثر هنری است. اگر آهنگی در ساختار درست موسیقایی و با کنار هم قرار گرفتن بجای نت‌ها نواخته شود و همراه با آن شعری سروده‌شده با مفاهیم و استعارات معنادار و واژگانی پرمحتوا خوانده شود آنگاه یک اثر هنری است مضاف بر آنکه ارزشی والاتر از قبل خواهد داشت. یک نمایش تئاتری نیز همانند یک آهنگ موسیقایی است و استعداد این را دارد که کلامی درخور برای آن نوشته می‌شود. دانیل کایزرگروبر محقق فرانسوی می‌گوید: «نشانه‌شناسی کلیدی است برای رها کردن تئاتر از قفل و زنجیر ادبیات؛ روشی برای اجتناب از زندانی کردن تئاتر در متن.»۱ این گفته هرچند کمی تندروانه است اما صحه‌ای است بر گستردگی عمل و نشانه‌پردازی در تئاتر و بنا بر نظریه مکتب پراگ «هر چیزی که در قالب تئاتر به تماشاگر عرضه می‌شود یک نشانه است.» از این رو نمایش «عروس کابوس افسوس بلوتوس» ضمن حفظ مولفه‌های ملی و بومی در حلقه پراگی‌ها جای می‌گیرد؛ نمایشی که آرش میرطالبی در سراسر آن به دامن نشانه‌ها چنگ می‌زد تا به تماشاگر هیولایی را بنمایاند که در لباس مدرنیت مستتر شده است. نمایش درباره آشفتگی روزگار انسان‌ها در تعامل با مدرنیته است؛ آدم‌هایی که همچون اسب عصاری به گرد دایره روزمرگی می‌گردند و می‌گردند و می‌گردند و تنها نقطه مشترک و پیوندشان- فرزند به عنوان ضامن بقای نسل- خود دچار بحران هویت و دگردیسی است. همه اشیا و ابزار در نمایش کارکردی دوگانه دارند و همانطور که نمایش براساس کلیپ معروف «نوزاد قورباغه‌ای» پی‌ریزی شده است عناصر و نشانه‌ها در این فضا نیز حالت دوزیستی قورباغه‌ای را پیدا کرده‌اند. پرسوناژ‌ها با جورابی که به موهایشان کشیده‌اند چهره‌ای با ته‌مایه قورباغه‌ای پیدا کرده‌اند. زن در ابتدای نمایش قطعات کوچک سبزرنگی را تحت‌عنوان قورمه‌سبزی به همسرش ارائه می‌دهد که نمایاننده غذای فست‌فود است و از طرفی می‌تواند تنگدستی آنان را آشکار کند. موجودی که هم نقش سگ را بازی می‌کند و هم گربه و والاتر از اینها همزاد مرد خانواده است از لحاظ نشانه‌گذاری به نمایش غنا بخشیده است. همچنین باقی عوامل و اشیای حاضر در صحنه از رویه دوگانگی و چندگانگی تبعیت می‌کنند و برخلاف نظریه آنتون چخوف که معتقد است اگر تفنگی در صحنه نمایش به دیوار آویزان است پس حتما باید از آن تیر شلیک شود، اگر تفنگی در نمایش «عروس کابوس افسوس بلوتوس» وجود داشت ممکن بود به عنوان یک پیپ یا هر چیز دیگری مورد استفاده قرار گیرد(!). پتر بوگاتیرف که خود قبلا عضو حلقه فرمالیست‏های روسی بود و اولین ‏کسی بود که فهرستی از بنیادهای اولیه ‏نشانه‌های تئاتری ارائه کرد در رساله‌ای درباره تئاتر عامه می‌نویسد: «روی صحنه ‏اشیایی که بخشی را در نشانه‌های تئاتری ‏بازی می‏کنند. . . چهره‌ها، کیفیت‏ها و سندیت‏هایی پیدا می‏کنند که در زندگی ‏واقعی دارا نیستند.»۲ در اینجا سوال بجایی خواهد بود اگر بپرسیم آیا تئاتر می‌تواند بدون ادبیات راه خود را طی کند؟ یا مثلا بپرسیم آیا ادبیات در نمایش تئاتر تنها برای تزئین تعامل‌های عناصر نمایش به‌کار می‌رود؟ میرطالبی در کار خود به ادبیات اهمیت می‌دهد ضمن اینکه باز هم اصل دوگانگی جاری در نمایش را در کلام‌ها و دیالوگ‌ها رعایت می‌کند. جملات ادیبانه و فیلسوفانه‌ای که ادا می‌شوند در حالی که بامعنا و عمیق‌اند استهزاآمیز و هجو نیز هستند. در این نمایش می‌بینیم که کلام و متن به عنوان جزء اصلی و کارا در نمایش به‌کار می‌رود و به تاثیرگذاری بر تماشاگر کمک شایانی می‌کند در حالی که قابلیت‌های بی‌کلام بودن را در خود به خوبی نشان می‌دهد. میرطالبی با گنجاندن دیالوگ و جملات تکرارشونده در پی آن است که اثر خود را از جرگه خاص بودن برهاند و مخاطب بیشتری را به بر گیرد. اگر نمایش‌های بی‌کلامی چون گنگ خوابدیده و تلخ‌ مثل عسل (هر دو کار آتیلا پسیانی) که بی‌کلام هستند و در زمان اجرای خود با اقبال خوب و واکنش مثبتی برخوردار بودند را استثنا بدانیم کارهای دیگری از این دست بیشتر به محاق خاص بودن فرو رفته و با مخاطب بسیار کمتری ارتباط برقرار کرده‌اند و میرطالبی از این تجربه درس گرفته و به کلام روی خوش نشان داده است. «عروس کابوس افسوس بلوتوس» برخلاف کار قبلی کارگردانش با عنوان «سایه‌های رسانه‌های بازدارنده انسان‌های خبیث که در خیابان‌های خیس پرسه می‌زنند» از کلام بهره بیشتری برده است و توانسته است از این منظر مخاطب را راضی از سالن کارگاه نمایش بیرون بفرستد. «سایه‌های رسانه‌های بازدارنده انسان‌های خبیث که در خیابان‌های خیس پرسه می‌زنند» که سال گذشته در تالار مولوی اجرا شد همانند «عروس کابوس افسوس بلوتوس» یک نمایش شهری است که به دغدغه‌های انسان‌های شهرنشین و مشکلاتشان می‌پردازد. هر دو نمایش نامبرده میرطالبی از ساختاری قابل لمس برخوردارند. اما از طرفی همچنان ناپختگی و لکنت متن که در «سایه‌های رسانه‌های بازدارنده انسان‌های خبیث که در خیابان‌های خیس پرسه می‌زنند» نمایان بود در «عروس کابوس افسوس بلوتوس» ادامه یافته است و این نمایش را از داشتن یک متن خوب باز داشته است. بعضی از دیالوگ‌ها و کلام‌ها در متن نمایش اضافه و ناچسب به نظر می‌رسند و لحظه‌ای حس تماشاگر را دچار اغتشاش و به‌هم‌خوردگی می‌کنند. اما این نقص از قابلیت‌ها و تاثیرگذاری‌های جملات درخشانی که طی نمایش ادا می‌شود چیزی کم نمی‌کند. به هرحال در کار یک کارگردان جوان و گروه جوان نمی‌توان انتظار بی‌نقصی و بی‌اشتباهی داشت.

«عروس کابوس افسوس بلوتوس» سعی دارد به مخاطب هشدار دهد «نوزاد قورباغه‌ای» حاصل دورویی و دوگانگی رفتار انسان‌ها با همدیگر است و به نوعی عقوبت بدی‌های ما است. در این میان «موبایل» به عنوان یک وسیله مدرن و دستاورد همه‌گیر انسانی همانطور که می‌تواند یک رسانه با کارکردهای مفید باشد قابلیت دارد آنچنان مخرب باشد که انسانیت را با پرتگاه بی‌آبرویی مواجه سازد. دوست هنرمندی از وسیله موبایل به‌شدت دلخور بود. او می‌گفت این وسیله که نماد پیشرفت و مدرنیزاسیون در کشور ماست به راحتی می‌تواند حریم‌های خصوصی را لگدمال کند. ما معمولا در مجالس خصوصی‌مان آنی نیستیم که در انظار عمومی هستیم و این یک امر طبیعی و بدیهی است. ما صحبت‌ها و رفتارمان در خلوت‌مان متفاوت و در بسیاری موارد غیرجدی و از لحاظ سندیت فاقد ‌ارزش است اما وقتی توسط همین نماد پیشرفت ـ موبایل ـ عمومیت پیدا می‌کند ناگاه قوانین معادله‌ها دچار تغییر بنیادین می‌شوند و اصالت‌ها رنگ تعلق می‌پذیرند. آیا تکنولوژی و مدرنیت برای ما سودمند است؟

اصغر نوربخش

پی‌نوشت‌ها:

۱- نشانه‌شناسی و نقد تئاتر، آلن آستن و جرج ساونا، مترجم: داوود زینلو، نشر سوره مهر.

۲- ماهنامه صحنه، شماره ۸.



همچنین مشاهده کنید