چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به نمایش زندگی من, یك من ساده


نگاهی به نمایش زندگی من, یك من ساده

فضا نخستین چیزی است كه در هنگام دیدن یك تئاتر مخاطب را درگیر می كند همچنین آخرین تأثیری كه در ذهن پس از خروج از تالار بر جای می ماند, از فضاست در طول اجرا نیز فضا به اثر روح می بخشد و باعث تداوم ارتباط میان مخاطب و اجرا می شود

"فضا" نخستین چیزی است كه در هنگام دیدن یك تئاتر مخاطب را درگیر می‌كند. همچنین آخرین تأثیری كه در ذهن پس از خروج از تالار بر جای می‌ماند، از فضاست. در طول اجرا نیز فضا به اثر روح می‌بخشد و باعث تداوم ارتباط میان مخاطب و اجرا می‌شود.

البته مقصود ما از فضا نه فقط فضای بیرونی و ظاهری است كه با مجموعه عواملی همچون دكور، لباس، گریم و ماسك به وجود می‌آید و دال بر فضایی زمانمند و مكانمند است، بلكه شامل آن فضای نادیدنی نیز می‌شود كه اتمسفر كلی نمایش را می‌سازد و ما به واسطه آن از فضایی شاد، ترسناك، رویایی و... حرف می‌زنیم. خلق این فضا به مراتب مشكل‌تر از فضای ظاهری است و در واقع فضای ظاهری تنها به عنوان مكمل فضای درونی و نادیدنی عمل می‌كند.

در خلق فضای درونی هر عاملی می‌تواند تأثیرگزار باشد. بازیِ بازیگران، لحن گفتارها، جنس حركات، ریتم، موسیقی، افكت‌های صوتی، نور و... كه همه به شكلی همسو و هماهنگ در راستای القای فضای مورد نظر كارگردان قرار می‌گیرند.

یك فضا سازی سنجیده باعث وحدت و انسجام تمامی عوامل تشكیل دهنده اجرا می‌شود و حتی از منظر سبك شناسی نیز نخستین عاملی است كه مورد بررسی قرار می‌گیرد؛ چنانكه در بررسی سبك‌های اجرایی از فضای اكسپرسیونیستی، رئالیستی، سمبولیك و... صحبت به میان می‌آید و مقصود از فضا، تمامی عناصر تشكیل دهنده اجرا در آن سبك است. فضا سازی چكیده كار كارگردان را در خود دارد؛ زیرا كارگردان را درگیر تمام عوامل تشكیل دهنده و سازمان دهنده اثر می‌كند، پس بهترین نقطه برای شناخت توانایی‌های كارگردان است.

"زندگی من، یك من ساده" اجرایی است كه پیش از هر چیز بر فضا سازی تأكید ورزیده است. كارگردان سعی می‌كند از تمامی عواملِ خلق فضا در اثرش بهره بگیرد تا كابوس‌های زندگی زن جوانی را روایت كند كه تئاتر برایش یك واقعیت است و نه یك بازی و چنان این امر برایش واقعی می‌شود كه دچار بحران روانی گشته و همسرش را كه یك بازیگر تئاتر است به قتل می‌رساند. كارگردان سعی دارد با دوباره سازی ذهنیت این زن كابوس‌های او را به تصویر بكشد و مخاطب را در فضای این كابوس‌ها قرار دهد.

ما نیز به تبع تأكید كارگردان بر خلق این فضای كابوس‌وار، تأكید خود را در این نوشتار بر مقوله فضا و فضاسازی محدود كرده و از این دریچه به بازخوانی اجرا می‌پردازیم:

۱) فضای ظاهری:

همانگونه كه ذكر شد چه در نمایشنامه چه در اجرا كابوس‌های ذهنی زن جوانی مورد بررسی قرار می‌گیرد كه به دلیل مشكل روانی مرتكب قتل شده و در بیمارستان بستری است.

كارگردان با امكاناتی بسیار ساده فضای ظاهری اثرش را به سه بخش مجزا تقسیم كرده است. جلوی صحنه فضای بیمارستان را نشان می‌دهد كه برای تصویر كردن آن تنها از یك تخت با ملافه‌های سفید استفاده شده است.

فضای دوم كه در وسط صحنه قرار دارد خانه زن و همسر بازیگرش را نشان می‌دهد كه تنها با یك میز و صندلی تصویر شده است و فضای سوم كه در انتهای صحنه قرار دارد، فضای حضور بازیگر مرد قبل از ازدواج با زن است. كادری پارچه‌ای فضای دوم و سوم را قاب بندی می‌كند، در حالی كه تخت از كادر بیرون آمده است و بقیه فضاها درون كادر و پشت سر بازیگر زن قرار گرفته‌اند. این طراحی هوشمندانه هم بیانگر فضای زمان حال روایت در بیمارستان هم و خاطرات زن است؛ خاطراتی كه در پشت سر زن و در لایه‌های ذهنی او و درون كادر قرار گرفته‌اند. فضا به ما می‌گوید آنچه در كادر می‌گذرد، متعلق به خاطرات و گذشته‌های زن است و از انگاره‌ای روانشناسانه بهره می‌برد. حركات بازیگر مرد در این فضاها حركاتی حساب شده است. در لحظاتی كه كابوس‌ها و هذیان‌های زن غلبه می‌كند، بازیگر مرد به شكلی آزاد و سیال در تمام نقاط صحنه حضور دارد و در لحظاتی كه زن از فضای كابوس می‌گریزد و تنها به روایت آنچه اتفاق افتاده می‌پردازد، مرد كاملاً درون كادر و در جاهایی مشخص قرار می‌گیرد.

تمام این موارد نشانگر آگاهی پورخراسانی بر فضایی است كه قصد خلق آن را دارد و به دلیل همین آگاهی طراحی فضای خشك و هندسی طراحی صحنه تعجب مخاطب را بر می‌انگیزد. اگر كارگردان قصد القای كابوس‌ها و خاطرات زن جوان را دارد، چرا در این فضای كابوس‌وار در طراحی صحنه نمود نیافته است؟ كادری كه قاب صحنه را مشخص می‌كند یك مستطیل كامل است. تمام اكسسوارهای موجود در صحنه به همان شكلی در كابوس‌های زن حضور دارند كه در یك فضای واقعی می‌توانند وجود داشته باشند، بدون هیچ گونه تغییر شكلی كه حاصل این كابوس‌ها است. اگر حضور یك تخت واقعی و عادی به دلیل وجودش در زمان حال و واقعی قابل قبول جلوه می‌كند، بقیه اشیا كه در خاطرات و كابوس‌های زن حضور دارند، نمی‌توانند به همان شكل واقعی و روزمره وجود داشته باشند.

اگر لباس سفید زن و گریم او كه یك رنگ پریدگی معمولی را نشان می‌دهد، به دلیل حضور در زمان حال منطقی است، اما مردی كه از دل آشفتگی‌های ذهنی او سر بر‌می‌آورد نمی‌تواند با همان لباس و گریم روزمره و واقعی بر صحنه حضور یابد.

تمام این ایرادها زمانی رنگ واقعی‌تر و مستدل‌تری به خود می‌گیرد كه ما در ادامه در می‌یابیم كارگردان در فضای درونی و نادیدنی اجرای خود تلاش فراوانی برای القای این فضای كابوس‌وار داشته و تمام عوامل اثرش را در راستای این هدف بسیج كرده است.

۲) فضای درونی:

هر چند فضای درونی اثر به وسیله عوامل متعددی ساخته می‌شود، اما آن‌چه بیشترین تأثیر را بر فضا می‌گذارد، بازی بازیگران و روابطی است كه میان آنان وجود دارد. در تئاتر بر خلاف سینما یك موسیقی، نور و یا افكت‌ صوتی به تنهایی و بدون حضور بازیگر نمی‌تواند فضایی درونی خلق كند. "بازیگر" است كه به فضا معنا می‌دهد و به آن هویت می‌بخشد و بقیه عوامل به عنوان پس زمینه‌ای برای كنش‌ها و روابط بازیگران عمل می‌كنند.

كارگردان"زندگی من، یك من ساده" سعی دارد از این عوامل در اثرش بهره بگیرد تا فضای ذهنی كاراكتر زن را بازسازی می‌كند. یكی از عواملی كه كارگردان تأكید ویژه‌ای بر آن دارد، استفاده از نورهای موضعی و نورهای رنگی در طول اجرا است؛ زیرا بر این نكته اشراف دارد كه نورهای تخت و روشن باعث می‌شوند كه اجرا از القای فضای ذهنی مورد نظر در بماند. هر چند اگر از نورهای اریب -كه سایه روشن‌های تند ایجاد می‌كنند- بهره می‌‌بُرد، بهتر و بیشتر می‌توانست به خلق فضای آشفته ذهنی كاراكتر نزدیك شود.

موسیقی نیز هر چند در نمایش حضوری كمرنگ دارد، اما در معدود لحظات حضور خود موفق عمل می‌كند. اما آنچه در میان این عوامل نقش عمده و غالبی را بازی می‌كند، افكت‌های صوتی است كه در اكثر لحظات اجرا برای خلق فضای مد نظر كارگردان به كار گرفته می‌شود. در واقع كارگردان سعی می‌كند مخاطب را بصورت شنیداری با فضا درگیر كند و حتی نریشن‌های شروع و پایان اجرا، جدای از نقش كلامی كه در جهت انتقال محتوا است، در همین راستا به كار گرفته می‌شوند. از دیگر تأثیرات صوتی اجرا می‌توان به صدای پرسشگر و شاید بازجویی اشاره كرد كه در طول اجرا زن را مخاطب قرار می‌دهد و سعی می‌كند او را به اعتراف وا دارد. حتی صداهای موجود در صحنه نیز(كه حاصل برخورد اشیا هستند) سعی می‌كنند سهمی در القای فضای موجود داشته باشند. اما نكته‌ای را كه شراره پورخراسانی از یاد برده، مهمترین نكته در طراحی فضا است و آن"بازی بازیگران" نمایش است.

ما منكر بازی خوب دو بازیگر نمایش و به خصوص بازیگر زن نیستیم، اما سؤالی كه در طول اجرا پیش می‌آید این است كه بازیگران تا چه حد به خلق این فضا یاری رسانده‌اند؟ در طول اجرای"زندگی من، یك من ساده" بازیگران هستند كه در پس زمینه افكت‌های مختلف فضاسازی قرار می‌گیرند و به جای آنكه این افكت‌ها تنها یاری رسان بازیگران در خلق فضا باشند، آن‌ها را تحت الشعاع قرار می‌دهند. در بسیاری از لحظات نمایش ما شاهد حضور غالب نور و صدا و حضور كمرنگ و حاشیه‌ای بازیگر هستیم كه ما در اینجا تنها به ذكر یك نمونه بارز آن اكتفا می‌كنیم:

در قسمتی از اجرا كه بازیگر مرد نقش یك زندانی را در یكی از اجراهایش بازی می‌كند، آنچه فضای زندان را می‌سازد، نه بازی واكنش‌های بازیگر، بلكه نور موضعی و افكت صوتی شكنجه زندانیان است كه این صحنه را خلق می‌كند.

از دیگر عوامل مهم سازنده فضای درونی ریتم است. زیرا ریتم به شكل نادیدنی و ناشنیدنی، ما را تا هیجان یك لحظه تعلیق و آرامش یك لحظه ساكن خواهد برد. خلق ریتم صحیح هنگامی دشوارتر است كه كارگردان دامه حركتی محدودی در اختیار داشته باشد؛ زیرا حركت یكی از مهمترین ابزارهای خلق ریتم است، اما كارگردان"زندگی من، یك من ساده" موفق می‌شود با وجود دامنه حركتی محدود زن كه در طول نمایش محدود به بازی در تخت بیمارستان است و با وجود كندی حركت هر دو بازیگر و محدودیت در سرعت حركت، ضرباهنگ و تمپوی سریع و دلهره آوری خلق كند؛ ضرباهنگ سریعی كه متناسب با فضای كابوس‌وار نمایش است و تأثیر فروانی در القای ذهنیات زن بر صحنه دارد.

از دیگر موارد مهم در خلق فضای درونی یكدستی و انسجام آن فضا است. هر چند هر نمایش بسته به اكت‌های مختلفش دارای فضاهای درونی متفاوت و متغیری است، اما در عین حال تمام این تغییر و تحول‌ها در بستر یك فضای درونی واحد و كلان اتفاق می‌افتد كه باعث انسجام قسمت‌های مختلف نمایش می‌شود.

هماهنگونه كه اشاره شد فضای عمده و بستر واحد نمایش"زندگی من، یك من ساده" بر پایه كابوس و معضلات روانی قرا گرفته است. كارگردان برای خلق این فضای ذهنی از فضایی خشن، سرد و تیره بهره گرفته است، اما به یك‌باره و بدون هیچ مقدمه‌ای فضای نمایش عوض شده و ما خود را در یك فضای كمیك باز می‌یابیم.

كه بیشتر بر یك"كمدی گفتار" تكیه دارد و تنها به خنداندن تماشاگر اكتفا می‌كند، سپس دوباره و بدون هیچ مقدمه‌ای تماشاگر از فضای كمیك به درون فضای سرد و غمگینِ نخستین باز می‌گردد. این دوگانگی فضا ذهن تماشاگر را مغشوش كرده و انسجام اثر را نیز از بین می‌برد.

البته این بدین معنی نیست كه نمی‌توان در فضای تراژیك از عناصر كمدی بهره گرفت- چنانكه در تلخ‌ترین تراژدی‌های شكسپیر و از جمله"هملت" شاهد ظریف‌ترین لحظه‌های طنز و موقعی‌های كمیك هستیم- بلكه این موقعیت كمیك باید چنان در اجرا جا بیفتد كه به انسجام اثر و فضای آن لطمه‌ای وارد نیاورد. نه آنكه همچون نمایش"زندگی من، یك من ساده" ما به یك‌باره به فضایی كمیك پرتاب گردیم و به همان سرعت از آن دور شویم. به‌خصوص وقتی قرار است صحنه بعد از این صحنه طولانی كمیك، صحنه محوری قتل كاراكتر مرد نمایش باشد.

در پایان، ذكر یك نكته و یك پیشنهاد در مورد اجرا در"زندگی من، یك من ساده" دو روایت محوری و در همان حال موازی وجود دارد. روایت نخست درباره تئاتر و بخصوص تماشاگر تئاتر است؛ تماشاگری كه صادقانه به تماشای تئاتر می‌نشیند و بر خلاف دست‌اندركاران آن تئاتر را باور می‌كند و این باور او را دچار تنش‌های روانی و تعارض با جامعه می‌كند. روایت دوم و موازی با این روایت به بحث در باب معضلات روحی و روانی می‌پردازد. انسان‌هایی كه به دلیل تعارض‌های روحی و روانی مرتكب قتل می‌شوند و راه‌های خروج از این بحران‌های روانی. این دو روایت موازی تنها در یك نقطه به تلاقی می‌رسند و آن" پسیكو درام" است. جایی كه تئاتر با درمان روانی درمی‌آمیزد و یكی از انسانی‌ترین كاربردهای تئاتر، تجلی می‌یابد.

هر چند هر تئاتری سویه‌ای از درمان و پالایش روانی با خود دارد، اما متن و اجرای"زندگی من، یك من ساده" با توجه به لایه‌های روانشناختی‌اش و همزمان با آن به دلیل پرداختن‌اش به خودِ تئاتر با چند چرخش ظریف می‌توانست به اثری زیبا در حوزه پسیكو درام تبدیل شود و با توجه به این ضرورت كه متأسفانه تاكنون در ایران رویكردی جدی و قابل تعمق در این ساخت گسترده به وجود نیامده است.

نوشته و كار شراره پورخراسانی

رحیم عبدالرحیم‌زاده