پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جنایت عاشقانه


جنایت عاشقانه

نگاهی به نمایش « گاردن پارتی در برف» به کارگردانی پرستو گلستانی

▪ گاردن پارتی در برف

▪ نویسنده: چیستا یثربی

▪ کارگردان: پرستو گلستانی

▪ بازیگران: هومن برق نورد / نرگس امینی / رضا پاپی / پرستو گلستانی

▪ خلاصه داستان: زن و مردی در یک کلبه کوهستانی در برف تنها مانده اند و این تنهایی آنان و بیماری روحی زن باعث می شود که لایه های پنهان زندگی شان با محوریت قتل زن قبلی مرد توسط زن رفته رفته آشکار شود و ...

شاید بیراه نباشد اگر بگوییم چیستا یثربی، استاد پردازش و ساخت شخصیتهای پیچیده و روان پریش زنانه است. زنهای آثار یثربی، بویژه در نمایشنامه هایی که قدرت داستان را در اختیار دارند، به واسطه پیچیدگی های درونی، لایه های غیرقابل پیش بینی روانی و ویژگی های غریزی زنانه شان بشدت جذاب، دوست داشتنی و در عین حال قابل ترحم هستند که نمونه های خوبی از این دست شخصیتها را می توان در «یک شب دیگر هم بمان سیلویا»، «آخرین پری کوچک دریایی» و همین «گاردن پارتی در برف» مشاهده کرد.

ساحل، در «گاردن پارتی...» یک زن پریشان روان است که پرده ظریف تمایز میان واقعیت و ذهنیت درون او، تحت تأثیر بحرانهای روانی و احساسات شدت یافته زنانه اش (با محوریت عشق و حس مادرانه) از میان برداشته شده. داستان نمایشنامه یثربی، این زن و ماجرای پیچیده آشفتگی روان او را بستر روایت قرار داده، اما نکته مهمتر در مورد این نمایشنامه آن است که علاوه بر اهمیت و محوریت شخصیت قوی زن، ساختار دراماتیک قوی و تأثیرگذاری را نیز به بهانه حضور او، بر ساختمان متن استوار کرده است.

«گاردن پارتی در برف» نمایشنامه ای «ساده» و در عین حال «پیچیده» است. ساده؛ از آن جهت که داستان یک قهرمان زن را تعریف می کند و پیچیده؛ آنجا که خودش را از کنار زاویه دید و جهان درون قهرمان زنش روایت می کند.

نمایشنامه با لایه های چندگانه ای که حاصل پیچیدگی ها یا تنوع احساسات شدت یافته «ساحل»است، آغاز می شود و در واقع آنچه در مقابل مخاطب این نمایشنامه قرار می گیرد، یک شخصیت چندلایه است که همزمان با پیشرفت داستان تحلیل می شود و انگیزه های رفتارش لایه به لایه- با پارو کردن و کنار رفتن برفها- به مخاطب شناسانده می شود. بنابراین نمایشنامه را می توان میهمانی ای دراماتیک دانست که رفته رفته و با ورود هر میهمان، محدوده و مشخصه ای از جهان درون قهرمانش را به مخاطب می شناساند و به واسطه لذت کشفی که از این شناخت ایجاد می کند، مخاطب را بیشتر با خود درگیر می کند.

بنابراین می توان ادعا کرد که «گاردن پارتی در برف» به واسطه شخصیت قوی قهرمان خود و بازنمایی جهان درون او، اهمیت و ارزش دراماتیک پیدا می کند. اما ویژگی مهم دیگر کارهای یثربی و بویژه قهرمانهای زن آثار او در جذابیت آزاردهنده آنهاست. شخصیتهای خوب آثار یثربی را بشدت دوست داریم، اما نمی دانیم چرا حضور آنها در مقابل چشمانمان آزاردهنده و خشن است؟ باز هم به یاد سیلویای دوست داشتنی «یک شب دیگر... » می افتم که به همان اندازه که شاعرانه و لطیف و دوست داشتنی است، خشن و زمخت هم هست!

اما این ویژگی در قهرمان «گاردن پارتی در برف» شدت و غلظت بیشتری هم دارد. «ساحل» به طرز کاملاً غریزی، عاشق و دوست داشتنی است. شاید به کار بردن عنوان «شقاوت عاشقانه» درباره این قهرمان جذاب و قابل ترحم، مناسب باشد.

از «آنتون آرتو» در جلد چهارم آثار او نقل شده که می گوید: «بدون عاملی که حضورش در هر نمایش نشانی از شقاوت داشته باشد، نمایشنامه امکان پذیر نیست ».

و عشق- تم مورد علاقه یثربی- مهمترین بستر رویدادهای شقاوت آمیز و خشن نمایش «پرستو گلستانی» قرار می گیرد، آنجا که «ساحل» پس از پی بردن به احساس واقعی معشوق، ضربات محکم چاقو را با فریاد به بدن گوزن داخل کیسه فرو می کند و خشونت غیرقابل مهار غریزی اش را از درون به بیرون می ریزد.

نکته مهم در مورد نمایش گلستانی این است که او با وفاداری به رویدادهای متن به خوبی توانسته مراحل بروز هیجان، تحریک و تشدید آن را در قالب حس نمایشی و در گستره ای فراتر از عناصر دیداری اجرا به دست آورد. در واقع می توان این طور گفت که تماشاگر «گاردن پارتی در برف» نه به واسطه دیدن اتفاقات و هیجانات مکانیک و دیداری اجرا، بلکه توسط حس و جریان روانی حاصل از آن جادو می شود و تحت تأثیر خشونت جوهر غریزی رفتار قرار می گیرد.

هیجان صحنه در «گاردن پارتی... » ابتدا به آرامی خودش را با هیجان و احساس تماشاگر درمی آمیزد و هنگامی که توانست با آن یکی شود، به راحتی حس مخاطب را تحت کنترل خود می گیرد و همراه با وحشت درون قهرمان به اوج می برد. صحنه نمایش ترکیب خوبی از تضاد و در عین حال هماهنگی با فضا و حس داستان را به تماشا می گذارد. بستن پس زمینه حضور قهرمان با دیواره ای از درها و پنجره های بسته که اسکلت یخی و سفید شاخه های درختان از بیرون آن به داخل آمده؛ از سویی زندان بسته درون قهرمان را تجسم بخشیده. از یک سو در تضاد با حرارت و هیجان بیمارگونه روانی حاکم بر فضا قرار گرفته و از سوی دیگر بخوبی توانسته با جهان بیرون از دنیای قهرمان - جهان تاریک و سرد- هماهنگ شود. این دکور با آرایش مناسب در داخل و بیرون محیط رویداد- برف پشت در، پس زمینه ذهن ساحل است- همزمان چالش ناخودآگاه درون و بیرون شخصیت را به ذهنیت تماشاگر از وقایع و رویدادهای نمایش نزدیک می کند.

اما نورپردازی، کمتر به کمک این رویدادها آمده و به جز واسطه رنگ، در سایر موارد بیشتر به عنوان ابزاری برای قدرت بخشیدن به مکانیک اجرا به کار رفته است. هر چند تأثیر نور، به واسطه برجستگی بازخورد روانی رنگ همچنان در نمایش گلستانی چشمگیر و دارای قدرت تحریک هیجان است.

فرصت اندک نقد، اجازه پرداختن به همه جنبه ها و عناصر متن و اجرا را امکان پذیر نمی سازد، پس سنجش اجزای دراماتیک و تئاتریکال و تحلیل و توجیه معیارها در این فرصت مقدور نیست، بنابراین به فراخور فرصت، تنها برخی عناصر و اجزا نمایش را به اختصار مورد بررسی قرار می دهم.

موسیقی عنصر مهم دیگری است که در کنار هیجان و حس قدرتمند رویداد و فضای نمایش، کمتر فضایی برای حضور می یابد و به سختی می توان آن را به عنوان عنصری مستقل در اجرا به یاد آورد. همین ویژگی، یکی از محاسن موسیقی این نمایش است که ضمن تأثیرگذاری و قدرت بخشیدن به حس رویداد، هیچ گاه خودنمایی نمی کند.

بازیگری در «گاردن پارتی... » مثل همه عناصر و اجزای دیگرنمایش، بشدت تابع شرایط و قدرت متن است. هر گاه شخصیت در رویداد داستان قدرت و حضور تأثیرگذارتری دارد، بازیگری نیز بیشتر خودنمایی می کند و برعکس، کاهش قدرت شخصیت بر اساس ضرورت رویداد، به وضوح کار بازیگری را نیز تحت تأثیر قرار می دهد. به همین دلیل حضور «نرگس امینی» در صحنه به خاطر قدرت نقش، همواره قابل توجه و قدرتمند ارزیابی می شود. این در حالی است که امینی با وجود تسلط خوب و کافی بر هیجانات درونی شخصیت و تضادهای درونی او و حتی با توجه به مهارت نسبتاً کافی در هماهنگ کردن جنبه درونی و بیرونی رفتار، در صحنه هایی از نمایش واقعاً از شخصیت و نقش عقب می ماند و قادر به نمایشی کردن همه پیچیدگی های رفتار «ساحل» نیست. امینی در این صحنه ها، قدرتی در انجام دقیق حرکات و تغییرات ذهن در بیان ندارد و به همین دلیل گاهی پر سر و صدا و شلوغ و شلخته نشان می دهد.

«هومن برق نورد» هم ، آنجا که شخصیت «فرهاد» چیزی برای پنهان کردن دارد و دارای شخصیتی چندلایه و پیچیده است، به مراتب بهتر از صحنه های پایانی به ایفای نقش می پردازد. در واقع بازی برق نورد در فصول پایانی، قربانی ضعف ناگزیر و همیشگی مردهای یثربی در مقابل زنهای داستان می شود!

شقاوت و خشونت بی رحمانه و وحشتناک حاصل از این رفتار را با رویکردی اساطیری می توان مقدمه تقدیس دانست. قربانی کردن، نشانه ای تصویری است که بیانگر تقدس است. این فرآیند اسطوره ای که آیین قربانی کردن آن را در همه مذاهب بشر می توان مشاهده کرد، حاصل تقبل عذابی درونی است که به تقدس منتهی می شود. این آیین به زیبایی در نمایش چیستا یثربی و در مورد قهرمان آن نیز اجرا می شود. «ساحل» در «گاردن پارتی در برف» با خشونت و بی رحمی درون (خودش/ مادر) و بیرون (فرهاد/ عشق) تقدس زدایی می شود. پلان پایانی نمایش که او را نشسته در قایقی در حالی که آرام فرزندش را در آغوش گرفته و انگار بر روی اقیانوسی از آرامشی مقدس شناور است نشان می دهد؛ آیا می تواند چیزی جز این باشد؟!

آی سان نوروزی