یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
بهبود شرایط و مخالفت روشنفکران
کاپیتالیسم با وجود همه منافعی که دارد، حملات و نقدهای دیوانهواری را به خود دیده. باید ریشههای این بیزاری را درک کنیم. این یک واقعیت است که نفرت از سرمایهداری نه در میان تودهها، نه در میان خود کارگران، بلکه بین اشراف زمیندار، نجیبزادگان و زمینداران انگلستان و اروپای قارهای پا گرفت. آنها کاپیتالیسم را به خاطر چیزی که خیلی برایشان خوشایند نبود، سرزنش میکردند. در آغاز سده نوزده، دستمزدهای بالاتری که صنایع به کارگرانشان میپرداختند، زمینداران را واداشت که دستمزدهایی به همان اندازه بالاتر را به کارگران کشاورز خود بپردازند. اشراف با انتقاد از استاندارد زندگی تودههای کارگر به صنایع حمله بردند.
البته از نگاه ما هم استاندارد زندگی کارگران به شدت پایین بود؛ شرایطی که تحتکاپیتالیسم متقدم وجود داشت، بسیار تکاندهنده بود؛ اما نه به این خاطر که صنایع کاپیتالیستی که به تازگی شکل گرفته بودند، به کارگران آسیب رسانده باشند. آنهایی که در کارخانهها استخدام میشدند، پیش از آن در شرایطی تقریبا غیرانسانی زندگی میکردند. این داستان مشهور قدیمی که صدها بار تکرار شده، مبنی بر آن که کارخانهها زنان و کودکان را به استخدام درمیآوردند و این زنان و کودکان پیش از کار در کارخانهها در شرایطی راضیکننده زندگی میکردند، یکی از بزرگترین خطاهای تاریخ است. مادرانی که در کارخانهها کار میکردند، چیزی برای آشپزی نداشتند؛ اینگونه نبود که برای رفتن به کارخانه، خانهها و آشپزخانههایشان را ترک کنند؛ به این خاطر به کارخانهها میرفتند که آشپزخانهای نداشتند و اگر داشتند، غذایی برای پخت در آن نداشتند.
همچنین این گونه نبود که کودکان از اتاقهای راحت خود دل بکنند و پا به کارخانهها بگذارند. آنها از فرط گرسنگی جانشان را از دست میدادند. همچنین تمام حرفهای بیانشده درباره آنچه که هراس وصفناپذیر از کاپیتالیسم متقدم خوانده میشود را میتوان با آماری ساده رد کرد. دقیقا در همین سالها که کاپیتالیسم انگلیسی شکل میگرفت و دقیقا در دورهای که انقلاب صنعتی در انگلستان نام گرفت - یعنی سالهای ۱۷۶۰ تا ۱۸۳۰ - جمعیت این کشور دو برابر شد؛ یعنی صدها هزار کودک که در روزگار پیشین جانشان را از دست میدادند، زنده ماندند و مردان و زنانی بالغ شدند. هیچ تردیدی نیست که شرایط دورههای پیشین بسیار نامطلوب بود و این کسبوکار کاپیتالیستی بود که آن را بهبود داد. دقیقا این کارخانههای اولیه بودند که نیازهای کارگرانشان را چه مستقیم و چه غیرمستقیم از طریق صادرات کالا و واردات غذا و مواد خام از کشورهای دیگر برآورده کردند. تاریخنگاران آغازین کاپیتالیسم بارها و بارها در تاریخ دست بردهاند - به سختی میتوان عبارتی ملایمتر از این را به کار گرفت.
یکی از حکایتهای خندهداری که این تاریخنگاران میگفتند و شاید از خود درمیآوردند، درباره بنیامین فرانکلین بود. بر پایه این داستان، او از یک کارگاه پنبهزنی در انگلستان بازدید میکرد و صاحب کارگاه با غرور تمام به او گفت: «ببینید، اینها لباسهای نخی هستند که برای مجارستان ساختهایم». فرانکلین نگاهی به اطرافش انداخت و دید که کارگران لباسهایی شلخته و بدقواره به تن دارند. گفت «چرا لباسهایی هم برای کارگران خودتان تولید نمیکنید»؟
اما محصولات صادراتی که صاحب کارخانه دربارهشان صحبت میکرد، واقعا به این معنا بودند که او تولیدش را برای کارگران خود انجام میداد، چون انگلستان باید تمام مواد خام خود را وارد میکرد. هیچ پنبهای نه در انگلستان و نه در اروپای قارهای وجود نداشت. این کشور با کمبود غذا روبهرو بود و باید آن را از لهستان، روسیه و مجارستان وارد میکرد. این صادرات، پرداخت بابت غذای وارداتی بود که ادامه زندگی مردم این کشور را ممکن میکرد. نمونههای بیشماری از تاریخ این دوران، نگرش زمینداران و اشراف را نسبت به کارگران نشان میدهد.
تنها میخواهم دو نمونه را بیان کنم. یکی از آنها نظام مشهور «اسپینهاملند» انگلستان است. دولت این کشور با این برنامه، تفاوت میان حداقل دستمزد را با دریافتی کارگرانی که این حداقل دستمزد (تعیین شده توسط دولت) را نمیگرفتند، به همه آنها میپرداخت. این باعث میشد که اشراف زمیندار با مشکل پرداخت دستمزدهای بالاتر روبهرو نباشند. زمینداران دستمزد کشاورزی را که به شکل سنتی پایین بود میپرداختند، دولت آن را کامل میکرد و به این ترتیب کارگران از ترک مشاغل روستایی در جستوجوی شغلی در کارخانههای شهری بازداشته میشدند.
هشت سال بعد، پس از گسترش کاپیتالیسم از انگلستان به اروپای قارهای اشراف زمیندار باری دیگر به نظام جدید تولید واکنش نشان دادند. در آلمان، اشراف (جانکرهای) پروسی که صنایع کاپیتالیستی با دستمزدهای بالاتر بسیاری از کارگرانشان را به سمت خود کشیده بود، واژهای خاص را برای این مشکل ابداع کردند: Landflucht «پرواز از روستا». آنها در پارلمان آلمان نیز به بحث درباره کارهایی پرداختند که میتوانستند در برابر این شیطان، از منظر اشراف زمیندار، انجام دهند.
پرنس بیسمارک، صدراعظم پرآوازه آلمان روزی در یکی از سخنرانیهای خود گفت: «مردی را در برلین دیدم که زمانی در زمینم کار کرده بود. از او پرسیدم چرا زمین من را ترک کردی، چرا از روستا رفتی و الان در برلین زندگی میکنی؟» آن طور که بیسمارک میگوید، این مرد پاسخ داده که «شما چنین کافههایی را که ما اینجا در برلین داریم و میتوان در آن نشست، نوشید و به موسیقی گوش کرد، در روستا ندارید». این البته داستانی است که از نگاه پرنس بیسمارک کارفرما بیان شده و دیدگاه کارگرانش نبوده است. آنها به این دلیل روانه صنعت شدند که دستمزد بالاتری به آنها میپرداخت و استاندارد زندگیشان را به سطحی بیسابقه میرساند. امروزه در کشورهای کاپیتالیستی تفاوت نسبتا اندکی میان زندگی پایهای طبقات به اصطلاح فرادست و فرودست وجود دارد. هر دوی آنها غذا، پوشاک و سرپناه دارند، اما در قرن هجده و پیش از آن، تفاوت میان اعضای طبقات متوسط و فرودست این بود که افراد طبقه متوسط کفش داشتند و فرودستها کفش نداشتند. در آمریکای امروز تفاوت میان دو فرد ثروتمند و فقیر غالبا تنها به معنای تفاوت میان کادیلاک با شورولت است. شورولت را میتوان دستدوم خرید، اما اساسا همان خدمات را به صاحبش ارائه میدهد. صاحب آن هم میتواند از یک جا به جای دیگر براند. بیش از پنجاه درصد مردم آمریکا در خانهها و آپارتمانهایی متعلق به خودشان زندگی میکنند.
حمله به کاپیتالیسم به ویژه از جنبه نرخهای بالاتر دستمزدی، از این فرض غلط آغاز میشود که دستمزدها دست آخر از سوی افرادی متفاوت از آنهایی که در کارخانهها کار میکنند، پرداخت میشوند. این کاملا درست است که اقتصاددانان و دانشجویان نظریههای اقتصادی میان کارگران و مصرفکنندگان تمیز بگذارند و تفاوتی را میان آنها قائل شوند، اما حقیقت این است که یکایک مصرفکنندگان باید به طریقی پولی را که خرج میکنند، به دست آورند و اکثریت بزرگ آنها دقیقا همان کسانی هستند که به عنوان کارگر در کارخانههای تولیدکننده کالاهای مصرفیشان کار میکنند. نرخهای دستمزد در نظام کاپیتالیستی توسط گروهی از افراد متفاوت از آنهایی که این دستمزدها را دریافت میکنند، تعیین نمیشوند؛ چه این دو گروه یکسان هستند. این شرکت فیلمسازیهالیوود نیست که دستمزد ستاره یک فیلم را میپردازد، بلکه آن را کسانی که به این فیلم بها میدهند، میپردازند و این سرمایهگذار مسابقه بوکس نیست که تقاضاهای هنگفت شرکتکنندگان را پرداخت میکند، بلکه این دستمزد از سوی آنهایی پرداخته میشود که به این مبارزه اهمیت میدهند. از طریق تمایز میان کارفرما و کارگر، تمایزی در نظریه اقتصادی پدید میآید، اما در زندگی واقعی چنین تفاوتی وجود ندارد. در دنیای واقعی کارگر و کارفرما دست آخر یک فرد واحد هستند.
افرادی در بسیاری از کشورها هستند که فکر میکنند اگر فردی که باید خانوادهای با چند فرزند را پشتیبانی کند، همان دستمزد کسی را بگیرد که تنها باید از خودش مراقبت کند، اتفاقی بسیار ناعادلانه رخ داده است، اما مساله این نیست که آیا کارفرما باید مسوولیت بزرگی را درباره اندازه خانواده کارگرانش بر عهده گیرد یا خیر. پرسشی که در این مورد باید بپرسیم، این است: اگر به شما گفته شود که فردی که چیزی مثلا یک قرص نان را تولید کرده، شش فرزند دارد، آیا شما در مقام یک فرد آمادهاید که بهای بیشتری را برای نان او بپردازید؟ انسان صادق بیتردید پاسخ منفی میدهد و میگوید «در اصل، البته اگر هزینهای کمتر داشته باشد، ترجیح میدهم که نان را از فردی که فرزندی ندارد، بخرم». حقیقت این است که اگر خریداران مبلغی را که برای توانا ساختن کارفرما به پرداخت دستمزد کارگرانش کافی باشد نپردازند، ادامه حضور در میدان کسبوکار برای او غیرممکن خواهد شد.
لودویگ فون میزس
مترجم: حسین راستگو
منبع: capitalism magazine
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
امیرعبداللهیان دولت سیزدهم گامبیا دولت حسین امیرعبداللهیان سیستان و بلوچستان انتخابات جنگ مجلس شورای اسلامی حجاب مجلس افغانستان
سیل یسنا تهران هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو دلار قیمت خودرو قیمت دلار مسکن قیمت طلا تورم بانک مرکزی بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
تلویزیون صدا و سیما جهان مسعود اسکویی مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه روسیه آمریکا انگلیس اوکراین یمن نوار غزه ایالات متحده آمریکا جنگ اوکراین
فوتبال پرسپولیس استقلال سپاهان رئال مادرید لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
آیفون اینستاگرام دیابت اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون