شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

حاشیه هایی در ستایش نوشتن


حاشیه هایی در ستایش نوشتن

یادداشتی بر کتاب تا روشنایی بنویس نوشته ی احمد اخوت

در نقد فیلم کودک جمله ای کلیشه ای وجود دارد که می گوید فیلم یا برای کودکان است یا درباره ی کودکان. اگر فیلمی برای کودکان باشد مخاطب آن کودک و نوجوان است، اما اگر درباره ی کودکان باشد، نه الزاماً برای کودکان که در واقع برای مخاطب بزرگسال ساخته می شود. حکایت " تا روشنایی بنویس" هم این گونه است. و حالا این پرسش مطرح می شود که این کتاب درباره ی نوشتن است یا برای نوشتن؟ برای بیشتر آدمها حواشی هر چیز جالبتر و جذابتر از خودِ آن چیز است. مردم حاشیه ها را بیشتر از متن دوست دارند و علاقه ی بیشتری به آن نشان می دهند. به گمانم احمد اخوت هم با درک درست این واقعیت دست به نگارش چنین کتابی زده است. کتابی پیرامون نوشتن، کتابی که حاشیه های جذاب نوشتن را جذابتر از هر داستانی روایت می کند. حاشیه هایی که گاهی اوقات از خودِ متن مهمتر هستند.

تا روشنایی بنویس کتاب آموزش تکنیک، روایت، ساختار و فرم نیست اما کمتر از آنها هم نیست. نمی خواهد یادمان بدهد چطور بنویسیم یا با کتابهای نخوانده مان چه کنیم. می خواهد مشکلات عمده ی حوزه ی نوشتن را آسیب شناسی کند. می خواهد بگوید فقط ما نیستیم که گاهی هرچه تلاش می کنیم نمی توانیم حتی یک جمله بنویسیم، می خواهد بگوید فقط ما نیستیم که تلی از کتابهای نخوانده داریم یا گاهی با تمام وجود دلمان می خواهد نوشته هایمان را نابود کنیم؛ می خواهد بگوید این مشکلات گریبان همه ی نویسنده ها – حتی بزرگان این عرصه – را هم می گیرد. می خواهد بگوید ما در این راه طولانی و پر پیچ و خم تنها نیستیم.

این کتاب ۲۸۳ صفحه ای، نه رمان عاشقانه است نه داستان فکاهی، نه در آن از رئالیسم جادویی و روایت سیال ذهن مارکز خبری هست و نه از گفتگوهای تلسکوپی یوسا، اما آدم را تا آخر دنبال خود می کشاند. مجبور نیستیم آن را بخوانیم اما می خوانیم. چون حدیث نفس ماست. چون حرف دل ما را می زند. چون با آن احساس نزدیکی می کنیم. چون حرفش را می فهمیم. شاید موفقیت کتاب در همین باشد که خواننده ی دست به قلم به شکل مؤثری با آن همذات پنداری می کند. کافی است فقط یک بار برای نوشتن مقاله، داستان یا حتی خاطرهای دست به قلم برده باشیم، بی تردید پی برده ایم که نویسندگی یکی از سخت ترین مشاغل دنیاست ( البته اگر اساساً آن را جزء مشاغل به حساب بیاوریم!). در حقیقیت، اخوت تمام مشقت ها، کشمکش ها، تلقین ها، ترس ها، تردیدها، وسوسه ها و وسواس ها و در یک کلام – به قول خودش- عرق ریزیهای روحی و جسمی نویسنده را به خوبی توصیف کرده است.

تا روشنایی بنویس هم فال است و هم تماشا. گاهی حین خواندن بیاختیار می خندی، و گاهی به فکر فرو می روی. کتابی که برای تازه نویس ها مثل کتاب کار است و برای کهنه کارها حقیقتاً حدیث نفس. هم می توانی آن را بخوانی و لذت ببری و واژه به واژه اش را با تمام وجود حس کنی، و هم نکات نغزش را بنویسی و زیر شیشه ی میز کارت بگذاری یا آن را روی دیوار اتاقت بچسبانی تا همیشه جلوی چشمت باشد. هر زمان که از صفحه ی سفید ترسیدی و نتوانستی بنویسی. هربار که دلت خواست نوشته هایت را بسوزانی یا هروقت ندانستی با کتابهای نخوانده ات چه کار کنی.

تا روشنایی بنویس یک کتاب مستند است. اخوت برای هر چیزی که در کتابش آورده مدرک مستندی رو می کند. برای تک تک حرفهایش مثال می آورد و نکته ای نیست که به امان خدا رها کرده باشد. جورچینی که تمام قطعاتش موجود است و به بهترین شکل در کنار هم قرار گرفته اند.

مقاله های " وحشت از صفحه ی سفید"، " سندروم کتاب دوم"، "کتابهایم را بسوزان" و " کتابهای ناخوانده" درخشانترین فصول کتاب هستند. فصولی کاربردی و عینی. آنچه پیشتر درباره ی حدیث نفس نویسنده گفتیم، بیش از همه در مورد این فصول صدق می کند. در واقع این مقالات حکم عصای دست نویسنده را دارند. اما لذت خواندن " چمدان گمشده ی واتر بنیامین" و " خوانش کشوی میز" هم کمتر از آنها نیست.

بد نیست به یکی از ویژگیهای جذاب کتاب هم اشاره کنیم، و آن بخشهایی است که اخوت داخل کمانک ( ) نوشته و طنز بیشتری به لحن کتاب بخشیده. شاید می خواهد داخل این کمانک ها خودِ واقعی یا دستکم روی دیگر شخصیت نویسندگی اش را به ما نشان دهد: رابرت فراست ایستاده چیز می نوشت (شانس آورد شاعر بود، اگر رمان نویس بود و می خواست کتابی به اندازه ی جنگ و صلح بنویسد چه به روزگارش می آمد!). صفحه ی ۶۸.

یا محل نگهداری جعبه ی گنجم (این موزه ی بدون نگهبان) در کشوی پائینی بود. صفحه ی ۱۸۶.

او حتی این عادتش را لابه لای جملات دیگران و نقل قولها هم ترک نمی کند:

" [...] واقعاً شهامت میخواهد ( واژهی محترمانهی دیوانگی!) که همهی وجودت را در اثری به ودیعه بگذاری [...] "، صفحهی ۲۰.

همه ی اینها را گفتم تا بگویم خواندن تا روشنایی بنویس باعث می شود از نوشتن لذت بیشتری ببریم. البته این خواندن خطراتی هم دارد. اینکه دائم مثلاً به وحشت از صفحه ی سفید یا ترس از نوشتن کتاب دوم فکر کنیم و نشانه های آن را در خود جستجو کنیم و دچار مشکل شویم. همان چیزی که اخوت در کتابش نام نظریه ی آگاهی بر آن می گذارد و می گوید: "آگاهی به همان اندازه که روشنی بخش فکر است با اضطراب هم همراه است... آگاهی یعنی رنج، رنجی لذت بخش". اما در عین حال یادآوری می کند " اگر بخواهیم از نظریه ی آگاهی، یعنی رنج پیروی کنیم باید قید هر [گونه] دانش و یادگیری را بزنیم، زیرا انسان هر چه بیشتر بداند بهتر می فهمد دارد چه بلایی بر سرش می آید."



همچنین مشاهده کنید