چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

سایه ها و روشنی ها


سایه ها و روشنی ها

در پایان اثر به جنگ اشاره گذرایی می شود از آنجا که بیگدلی رمان های دیگری هم زیر چاپ دارد این گمان به وجود می آید که باز هم قرار است با این شخصیت ها و خاطراتشان همراه شویم

● نگاهی به «اندکی سایه» نوشته احمد بیگدلی

«اندکی سایه» رمان کوتاهی است با نثری شاعرانه. حکایت سفر سه مرد میانسال- که دوتاشان از بچگی همدیگر را می شناسند- به دره زاینده رود و مرور تدریجی خاطره یی مشترک که به یادآوری کامل آن می انجامد. داستان با درون گویی مبهم و آشفته (و مقدمه وار) راوی آغاز می شود و سپس آرام در دو محور اصلی گسترش می یابد.

در این دو محور موازی نویسنده امر خاطره را در دو ساحت متفاوت داستانی به کار می گیرد. در محور اول داستان دکتر«ایرج آزاده» به بهانه پیدا کردن چند عکس قدیمی و خاطره انگیز همراه دوست نقاش و تصویرسازی به نام «واقفی» به دیدار راوی می آید. آنها سه نفری در روستاهای دره زاینده رود پرسه می زنند و شب را در خانه آشنایان محلی راوی سر می کنند. در این محور با روایتی تخت و بدون فراز و نشیب روبه رو می شویم.

راوی؛ جزیی نگر و با احساس به شیوه یی تغزلی، انگار طبیعت را بعد از فراموشی طولانی بازمی شناسد. آنچه می گوید به کوششی حسرت بار برای ثبت ظریف ترین تاثیرات در مواجهه طبیعت می ماند. این است که هر چندی به همراهانش وعده تازه یی می دهد و آنان را که شهرنشین اند و از طبیعت/ گذشته ( امر خاطره ساز) دورند در اشتیاق دیدن دره یا رودخانه یی نگه می دارد. بنابراین در محور اول متن تکیه یی بر قصگی ندارد.

اما محور دوم ماجرای خاطره یی است که راوی و ایرج آزاده به یادش می آورند یا درست تر دوباره آن را بازمی گویند. در این محور نویسنده کوشیده است تا چینشی هدفمند از وقایع بسازد و نقاط کور و حفره های تهی خاطره را به ابزاری برای ایجاد تعلیق و تقویت خصلت قصگی داستان تبدیل کند. گپ و گفت ایرج آزاده و راوی حول خاطره مشترکی است از دوران بچگی شان از اعتصابی در یک شهر نفتی فراموش شده. عکس هایی از فرجام تلخ و خونین ماجرای اعتصاب در روز عاشورا بر جای مانده که بهانه گریزشان می شود به گذشته و بازگویی خاطرات. محور دوم داستان پیوند آشکاری با مضمون های مکتب داستان نویس جنوب دارد.

اعتصاب کارگری، شورش در برابر انگلیسی ها و بالادستی ها آن هم به سرکردگی مردی که خودش زمانی مزدور آنها بوده است. در اینجا خاطره بر اثر احضار مستمر و تاکید متن بر واقعی بودن آن از طریق موتیف «یادم هست» راوی و اشاره مکرر به عکس ها خود را از تهدید فراموشی می رهاند و به همین خاطر بسیار بیشتر از محور اول داستان که در زمان حال می گذرد قطعی و داوری شده است. نمود این برخورد در شخصیت پردازی متفاوت دو محور اثر نیز دیده می شود. در محور اول شخصیت واقفی حضور دارد که مثل خواننده یی بی تاب و مشتاق است.

نویسنده او را شخصیتی مردد و دلواپس، نقاشی بی استعداد که گاهی دچار حمله صداقت می شود پرداخته. وقتی واقفی از ایرج و راوی می خواهد که از عشق نوجوانی شان بگویند واکنش آن دو، واکنش محور دوم داستان در برابر محور اول است.

تشر می زنند و می گویند که اگر با مایی باید همین ها را گوش کنی. روح سیال و مرموز و سرزنده یی که در محور اول داستان میان خاطره های مبهم، گیاهان، تپه ها و... پرسه می زند باید محترمانه خود را کنار بکشد تا داستانی (که چندان بکر نیست) با شخصیت های آشنا؛ قهرمانان متعارف استعمارستیزی با پس زمینه مذهبی و سرنوشتی محتوم که از خلال خواب پیشگویانه مادران آشکار می شود به صحنه بیایند و نثر با جوش و خروش بسیار صحنه قربانی شدنشان را بپروراند.

این همه در حالی است که مقدمه چینی ابتدایی اثر ظاهراً رو به سوی طرح خاطراتی پراکنده دارد. به نظر می رسد که تنه اصلی داستان را قصه گم شدن اسحاق تشکیل می دهد. اما اسحاق یکباره فراموش می شود و طعنه آمیز اینجاست که ناپدید شدن اسحاق به قرینه در متن نیز واقع می شود. این خاطره ها و تصاویر پراکنده بی آغاز و بی پایان مثل تصویر بسیار درخشان مرغ های مهاجری که در دریاچه قیر دست و پا می زنند و جان می دهند و به قول راوی اندکی در سایه (فراموشی و ابهام) مانده اند با ظرافت به محور اول داستان پیوند می خورند و چنان که راوی می گوید با تراز داستان نویسی اندازه شده اند در مقابل ماجرای اعتصاب که وزنش بیشتر است و آغاز و انجام دارد آن هم انجامی فاجعه وار خود را از متن یکدست خاطرات بیرون می کشد. در عکس هایی که راوی نگاه می کند روی صورت شخصیت های اصلی همیشه سایه یی دیده می شود که کنایه از نامعلوم بودن و مبهم بودن واقعیت است.

اگر سایه اندک (ابهام) را خصلت روایی اثر بدانیم داستانک های فرعی در محور اول و گذشته نگری های کوتاه در محور دوم مثل دستگیری پدر نداف و نگاه او و قضیه گم شدن اسحاق در این سایه دلپذیر به سر می برند. آنچه شفاف مانده آنجاست که خاطره دیگر به سمت فراموشی میل نمی کند. متن برای حفظ و ثبت خاطره خصلتی آیکونیک و شمایل گونه به آن می بخشد. در ماجرای اعتصاب آدم های خوب و بد به دقت مرزبندی می شوند و در تقابل با یکدیگر قرار می گیرند. در این جهان وضوح و قطعیت است که مرگ تراژیک هادی هم با لحظه پردازی پخته و غنای واژگان نثر به اندازه تصویر دریاچه قیر تلخ و تاثیرگذار از کار در نمی آید.

در پایان اثر به جنگ اشاره گذرایی می شود. از آنجا که بیگدلی رمان های دیگری هم زیر چاپ دارد این گمان به وجود می آید که باز هم قرار است با این شخصیت ها و خاطراتشان همراه شویم.