چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

جنگ, فقر, تباهی


جنگ, فقر, تباهی

نگاهی به مجموعه داستان «چه کسی در دریا مین کاشت » اثر ایتالو کالوینو

«چه کسی در دریا مین کاشت؟» نوشته ایتالو کالوینو شامل یازده داستان کوتاه است. داستان ها همه واقع گرا هستند و موضوع بیشترشان جنگ و پیامد های آن است. می توان گفت دلیل این مساله، دوره نگارش داستان هاست که اغلب در همان زمان جنگ جهانی دوم نوشته شده اند. زمان روایت رخدادهای همه داستان ها گذشته است و این نشان می دهد رخداد های داستان برای نویسنده به قطعیت رسیده است و او با فاصله گرفتن از واقعه، ثبوت همیشگی آنها را پذیرفته است. در داستان اول این مجموعه یعنی «سپیده دم بر شاخه های برهنه» که یک داستان مفهوم گرا است راوی انگار روح جمعی جامعه (روستا) است و از اول تا انتهای داستان خواننده با یک حس اضطراب و نگرانی روبه روست؛ حس نگرانی در مورد دزدیده شدن خرمالو ها و اموال شخصیت اصلی داستان.

همچنین در این داستان مرد (مایورکو) از لحاظ هوش و احساس مسوولیت در موضع انفعال و ضعف قرار دارد و بر عکس، زن (باستیانینا) کنشمند و فعال است، البته مرد این خلاء اقتدار را از راه دیگری جبران می کند و زن را کتک می زند و تلافی همه کاستی ها را بر سر او درمی آورد. در اکثر داستان های این مجموعه ما شاهد تقابل فقر- ثروت هستیم. تقابلی حل نشدنی و برساخته قدرت های اقتصادی و داستان اول هم از جمله این داستان هاست. به این معنا که عامل بسیاری از کمبودها و نقایص، فقر است؛ فقری برآمده از جنگ. البته در این داستان تقابل های فرعی امنیت- بی امنی و مرد- زن هم وجود دارد که همگی جعلی هستند. نکته قابل توجه در این داستان جامعه یی است که نویسنده پیش روی خواننده قرار می دهد. جامعه ونیزی ها که در فقر به سر می برند و وقتی همسایه یی در نزدیکی آنها ثروتمند است تاب نمی آورند و دست به دزدی خرمالوها می زنند. خرمالوهایی که دزدی اش هیچ سود و ثمری برای آنها ندارد چون کال است و حتماً باید رو شاخه درخت باشد تا برسد ولی در واقع آنها با این کار خشم خود را به قشر ثروتمند ابراز می کنند. در داستان دوم که «از پدر به پسر» نام دارد با گاوی روبه رو هستیم که حالات و رفتار انسانی دارد. البته شخصیت اصلی گاو نیست بلکه صاحب گاو است که در نهایت فقر و بدبختی زندگی می کند و داستان نوعی اینهمانی میان گاو و شخصیت ایجاد می کند.

در این داستان هم با تقابل فقر- ثروت روبه رو هستیم. خانواده یی که حتی پول خرید لباس جشن تکلیف بچه هایش را هم ندارد. البته همان طور که از اسم داستان هم پیدا است این فقر در خانواده موروثی است و نسل به نسل می گردد و از پدر به پسر می رسد. شخصیت اصلی این داستان (نانین) که پدر خانواده است در خیال خود می خواهد به تمام خواسته های خود، همسر و بچه هایش برسد و به همه وعده و وعید می دهد ولی در آخر داستان با واقعیت بدبختی خود رو به رو شده و عصبانی می شود. در داستان سوم «خانه کندوها» ما با یک داستان واقع گرای روانشناسی روبه رو هستیم که با راوی اول شخص غیرقابل اعتماد روایت می شود. راوی انسانی است که به میل خود از دیگر انسان ها فاصله می گیرد و زندگی منزوی و جدا از دیگران را برمی گزیند. راوی این داستان از دیگر انسان ها نفرت دارد. چرایش هم معلوم نیست و گفته نمی شود. به اعتقاد نگارنده دلیل این نفرت مهم نیست و شاید به عمد گفته نشده است. لحن روایت عصبی و همخوان با راوی داستان است. داستان از ابتدا با کشش و جذابیت شروع می شود. در جایی از داستان راوی دچار وسوسه می شود و متوجه می شود مثل دیگران میل و کشش به رابطه با همنوعان خود دارد ولی بعد پشیمان می شود و به همان زندگی منزوی خود ادامه می دهد.

راوی در جایی اعتراف می کند آن زن سیاهپوست را کشته و در جایی دیگر کتمان می کند به همین خاطر است که می گوییم با توجه به نشانه های متن راوی زن را کشته است و غیرقابل اعتماد است. داستان چهارم این مجموعه «همخونی» به شکل مستقیم تری از جنگ و تبعات آن می گوید. زمان روایت داستان هنگام درگیری های جنگ است. خواننده ترس و اضطراب و سیاهی را در داستان می بیند. دو برادر که مادر آنها در اسارت به سر می برد در آخر داستان دچار تحول می شوند و تصمیم می گیرند به گروه پارتیزان ها بپیوندند. نویسنده در این داستان به خوبی حال و هوای جنگ را نمایش داده است. تنها اشکالی که به نظر نگارنده به داستان وارد است وجود مرد کمونیست است که هیچ کارکردی ندارد و بود و نبود او فرق نمی کند. داستان پنجم «در یک هتل به انتظار مرگ» هم داستان جنگ و روایت سیاهی و زشتی آن است. هتلی که باید مکانی برای تفریح و استراحت انسان ها باشد، به عنوان پادگان جنگی از آن استفاده می شود و اسرایی که باید به انتظار مرگ باشند که هر دفعه قرعه به نام یک نفر بیفتد.

در اینجاست که پارادوکس شکل می گیرد و سیاهی جنگ عمق بیشتری پیدا می کند. آخر داستان غافلگیر کننده است و به صورتی غیرمنتظره یکی از اسرا از مرگ نجات پیدا می کند و داستان با پایانی خوش تمام می شود که به اعتقاد نگارنده بهتر بود پایان داستان این گونه شکل نمی گرفت تا پلیدی جنگ تاثیرگذارتر می شد. داستان ششم این مجموعه هم که «اضطراب در پادگان» نام دارد داستان جنگ است. جنگ دغدغه اصلی نویسنده است و همان طور که قبلاً گفته شد در اکثر داستان های این مجموعه رخ می نماید. راوی این داستان همچون اغلب داستان های این مجموعه دانای کل است. در این داستان خواننده با وضعیت اسفبار اسرای جنگی آشنا می شود. نکته حائز اهمیت در این داستان شخصیت اصلی و به عبارتی قهرمان داستان است که در آخر داستان دچار تحول می شود و از کرختی، سستی و بی تفاوتی درمی آید و با وجود خطر ریسک می کند و پا به فرار می گذارد. با وجود اینکه هر لحظه احتمال می رود او را دستگیر کنند و تیربارانش کنند ولی برای او آزادی هرچند موقتی بسیار شیرین است. (با اینکه هر لحظه می توانستند دوباره او را بگیرند و تیربارانش کنند، باز هم خوشحال بود) و این مفهومی است که نویسنده به خوبی از پس آن برآمده است.

داستان هفتم یا «گرسنگی در بورا» روایت دیگری از جنگ دارد. جنگ باعث خرابی، گرسنگی و قحطی می شود. آنچنان که در آخرین صحنه خواننده شاهد خوردن گوشت الاغ کشته شده توسط مردم روستا است. سوالی که پیش می آید این است؛ چرا از بین همه افراد این روستا پیرمرد تصمیم می گیرد این کار مخاطره آمیز یعنی آوردن آرد از منطقه جنگی را بر عهده بگیرد؟ آیا چون پیر است و دیگر امیدی به ادامه زندگی ندارد، تصمیم می گیرد در آخر زندگی کار ارزشمندی برای افراد روستا انجام دهد؟ یا اینکه می خواهد با این کار افراد دیگر را شرمنده و آنها را تحریک کند ترس را کنار بگذارند و کاری برای خانواده و همسایگان خود انجام دهند؟ نکته دیگر این است که ما در این داستان شاهد خشونت جنگ هم هستیم؛ صحنه یی که یکی از بریگادهای سیاه به پیرمرد و الاغش شلیک می کند گویای همین مطلب است. و اما داستان هشتم «دیدار در غذاخوری» نگاه دورتری به جنگ دارد و کل داستان بر تقابل اصلی ثروت- فقر و تقابل فرعی تر گذشته- حال شکل گرفته است. راوی این داستان که اول شخص ناظر است نسبت به اکثر داستان های این مجموعه شکل مدرن تری به خود گرفته است. راوی از دیدن صحنه یی که پیش رو دارد و آن را توصیف می کند خشمگین، نگران و تا اندازه یی هراسناک است و این نگرانی و ترس را به خواننده هم منتقل می کند. هرچند تا آخر داستان اتفاق هولناکی پیش نمی آید. البته این راوی در جاهایی تخطی می کند و از ذهن پیرمرد هم حرف می زند. زن این داستان بازرگان است و ثروتمند و در مقابل، پیرمرد فقیر است.

این وضعیت در سفارش هایی که هر کدام به گارسون می دهند مشهود است و همچنین در توصیفی که از ظاهر هر دو آنها می شود. پیرمرد که در زمان جنگ نظامی بوده، گذشته باشکوهی داشته و در موضع قدرت بوده اما حالا که جنگ تمام شده اقتدار و بزرگی خود را از دست داده است. نکته قابل توجه این است که این تنها داستان مجموعه است که شخصیت (کلرمون) افسوس دوران جنگ را می خورد و آن دوران به نظرش بی نظیر و باشکوه می آید و از همین رو پیرمرد بیشتر در خاطرات گذشته ذهنی اش زندگی می کند. داستان نهم که «آرزو در ماه نوامبر» نام دارد با طنزی زیرپوستی باورهای مردمی را به سخره می گیرد آنجا که پدر، بارباگالوی فقیر را که برای گرفتن شلوار به خانه اش آمده مسخره می کند و او را به اسقف اعظم حواله می دهد. در این داستان هم تقابل اصلی فقر- ثروت است. نویسنده در این داستان با توصیفی که از صحنه (سرمای زمستان) و بارباگالو می دهد (در آن هوای سرد، پیرمرد تنها یک پالتوی ارتشی پوشیده و پایین تنه اش لخت بود) درصدد است تاثیر عمیقی بر خواننده بگذارد و در این کار موفق هم می شود.

در این داستان وقتی خواننده با مغازه پالتو پوست فروشی که پالتوهای گران قیمت و اشرافی در آنجا وجود دارد و زن هایی که آنجا هستند آشنا می شود، به اختلاف فاحش بین فقرا و ثروتمندان پی می برد و این اختلاف وقتی آشکارتر می شود که زن های ثروتمند کمک ناچیزی به اجبار به پیرمرد می کنند در حالی که لیندا کارگر مغازه پالتوپوست فروشی تا آنجا که از دستش برمی آید به پیرمرد کمک می کند، هر چند این کمک مادی نیست ولی مهربانی و همدلی نسبت به یکدیگر را در قشرهای پایین دست جامعه نشان می دهد. در داستان دهم با نام «اعدام یک قاضی» خواننده از ابتدا با حس قریب الوقوع فاجعه همراه می شود. داستان خیلی زود خودش را لو می دهد. حتی عنوان داستان هم به نوعی این کار را می کند. در این داستان تقابل های تازه یی را مشاهده می کنیم و آن تقابل ظالم- مظلوم و عدل- بی عدلی و گناهکار- بی گناه است. در این داستان می بینیم در صحنه آخر جایگاه گناهکار و بی گناه به نوعی جا عوض می کند و این اندیشه را به ذهن خواننده القا می کند که بالاخره ظالم از خشم مردم در امان نمی ماند حتی اگر نماد قدرت هم باشد باز به دار مکافات آویخته می شود. می توان گفت این داستان تنها داستانی است که در آنها تقابل ها به هم می آمیزند و روایت تازه یی می یابند.

داستان یازدهم «چه کسی در دریا مین کاشت؟» به طور مستقیم به جنگ مربوط است و تقابل آن هم طبق معمول اکثر داستان های این مجموعه فقر- ثروت است. کسانی که در هتل مشغول گفت وگو هستند، جزء طبقه ثروتمندند و جنگ نه تنها تاثیری بر آنها نگذاشته است بلکه از این وضعیت راضی هم هستند. (شوهرش با شجاعت و سرعت هرچه تمام تر خواهان جنگی تمام عیار در همه جبهه ها بود) و خیلی خونسرد در مورد جنگ سخن می گویند. در مقابل ما شاهد مردم گرسنه یی هستیم که با شنیدن خبر منفجر کردن مین در دریا به ساحل هجوم می آورند تا بتوانند ماهی مرده صید کنند.

در این داستان با اینکه کار گذاشتن مین در دریا باعث شادی فقرا می شود و آنها می توانند شکم خود را سیر کنند ولی خواننده را به این فکر فرو می برد که ابزار های جنگی نه تنها زمین را آلوده کرده اند بلکه دریا را هم بی نصیب نگذاشته اند. حضور ابزار و آلات کشنده جنگی همچون مین آنقدر به امری طبیعی بدل شده است که در کنار مواد غذایی (نرم تن دریایی) حمل و نقل می شود. مواد غذایی که آدم ها آنها را می خورند و مین هم در مقابل آدم ها را می خورد. نکته قابل توجه این است که در انتهای داستان مشخص نمی شود چه کسی در دریا مین کاشته است؟ سوالی که هم عنوان داستان و هم عنوان مجموعه است و مهم هم نیست چون در لایه پنهان داستان خواننده می فهمد که همه اینها از اثرات جنگ است و از کنش دولتمردانی ناشی می شود که به خاطر منافع خودشان جنگ ها را راه می اندازند.

سارا خاک زاد